🍀پالایش زبان پارسی

"شست" به مانی (معنی) انگشت بزرگ و "شست" به مانی ۶۰، هر دو واژگانی پارسی هستند،
بنابراین نوشتن یكی با "ص" که بندواژه‌ای (حرفی) تازی و بیگانه است درست نیست!

سد (۱۰۰) هم از شمارگان پارسی‌ست و نباید با "ص" نوشته شود.

پس:
ـ  👍 = شست
ـ   ۶۰ = شست
ـ  ۱۰۰ = سد
📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی

به‌جای واژه‌ی بیگانه‌ی «شخصیت» بگوییم:
والایی، منش، کردار، سرشت، رفتار، بزرگواری

شخصیت‌ها = بزرگان

با شخصیت = منش‌مند، بزرگ‌منش

نمونه:
کوروش از شخصیت‌های بی‌بدیل جهان است =
کوروش از بزرگان بی‌همتای جهان است

آدمِ باشخصیت چه خصوصیاتی دارد؟ =
آدمِ بزرگ‌منش چه ویژگی‌هایی دارد؟

ارائه‌ی بلیط نشانه‌ی شخصیت شماست=
بلیت‌دادن نشانه‌ی والایی شماست
پَته‌دادن نشانه‌ی بزرگواری شماست

فریبا: استقلال شخصیت قهرمانی دارد=
فریبا: استقلال سرشت/منش پهلوانی دارد

انواع روش‌های شخصیت‌شناسی مردان و زنان=
روش‌های گوناگون سرشت/رفتار شناسی مردان و زنان

آیا شخصیت ما در طول زندگی‌مان تغییر می‌کند؟=
آیا سرشت ما در درازنای زندگی‌مان دگرگونی می‌یابد؟
آیا منش ما در درازای زندگی‌مان دگرگون می‌شود؟
📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
واژه های بیگانه: واژه های پارسی🎋

واژه تخصصی: دانشواژه
واسطه: میان جی
واصله: دریافتی- رسیده
واضح: روشن- آشكار- هویدا
واعظ: سخنران- سخنور
واقعاً: به راستی
واقعه: رویداد- رخداد
واقعه یا اتفاق: رویداد یا رخداد
واقعی: راستین
واقعیت: راستینه- راستینگی
واقف: آگاه
واكسیناسیون: مایه كوبی
واكمن: پخش همراه
والا: وگرنه
والد: پدر
والده: مادر
والدین: پدرومادر
والله: به خدا
والی: استاندار
وب سایت: تارنما
وبسایت: تارنما- وب گاه
وبلاگ: تارنگار
وثیقه: پشتوانه
وجب: وژه
وجدان: فرجاد
وجوب: بایستگی
وجود: هستی- فرتاش
وجود دارد: می باشد
وجود داشتن: جای داشتن
وجود نداشتن: جای نداشتن
وجوه مشترك: روی های یكسان
وجه: سویه
وحدت: هم بستگی- یك پارچگی- یگانگی
وحشت: هراس- ترس- بیم
وحشت كردن: ترسیدن- هراسیدن
وحشتناك: هراسناك- ترسناك- دهشتناك- هراس انگیز
وحشی: بیابانی- دد- ددمنش- درنده
وحشیانه: ددمنشانه
وخیم: ناگوار
ودیعه: سپرده
وراث: بازماندگان
وراثت: همریگی
وراجی: پرگویی
ورق: برگ- برگه
ورم: آماس
ورم كردن: آماسیدن
ورود: اندررفت- راهیابی- درونروی- درونشد
ورودی: درآیگاه
ورید: سیاهرگ- رگ
وزن: آهنگ- سنگینی
وزین: سنگین
وساطت: پا در میانی- میان جی گری- میانجی
وساطت كردن: میانجیگری كردن
وسط: میان- میانی
وسعت: پهنه- گسترش- گستره
وسیع: گسترده- دامنگیر- فراخ
وسیله: ابزار- دستاویز- دست آوی- افزار
وصل: پیوند
وصول: دریافت
وصیت: سپارش
وصیت نامه: سفارشنامه- درگذشتنامه- سپارش نامه
وصیتنامه: سفارشنامه- درگذشتنامه- سپارش نامه
وضع: نِهش- برنهادن- نهشت
وضع حمل: زایمان
وضعیت: چگونگی- جایگاه
وضو: پادیاب- دست نماز
وضوح: سرراستی- روشنی
وطن: میهن
وطنی: میهنی
وظیفه: خویشكاری
وعده كردن: پیمان بستن
وفات: مرگ- درگذشت- میرش
وفور: فراوانی- فراوان
وقاحت: بی شرمی
وقایع: رویدادها
وقت: زمان- هنگامه- وخت- گاه
وقتی كه: هنگامیكه
وقف: ورستاد
وقیح: گستاخ- بی شرم
وكالت: جانشینی- نمایندگی
وكالت با عزل: نمایندگی
وكالت بلا عزل: جانشینی
وكیل: جانشین- نماینده
وكیل مجلس: نماینده مجلس
ولادت: زادروز
ولاغیر: و دیگر هیچ
ولایت: فرمانروایی
ولی: سرپرست
ولیعهد: جانشین
وهم: پندار
هادی: رهنما
هاردویر: سخت افزار
هال: سرسرا- تالار
هتاكی: ناسزاگویی
هتك: ناسزا- دشنام
هتك حرمت: آبروریزی- آبروبری
هتل: مهمانسرا
هجا: واج
هجران: جدایی- دوری
هجری: فراروی
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
واژه های بیگانه: واژه های پارسی🎋

تاسیس كردن: پایه گذاری كردن- بنیان گذاری كردن
تاكید: پافشاری
تاكید كرد: پافشاری كرد
تالم: دردناك- اندوه
تالیف: گردآوری- نوشته
تالیف شده: نوشته شده
تامل: درنگ- اندیشه
تامین كردن: برآورده كردن- برآوردن
تایید: هایش- پذیرش
تاییدیه: پذیرشنامه
تأخیر: دیركرد
تأسف: دریغ- افسوس
تأسف خوردن: اندوه خوردن- دریغ خوردن
تألیف شده: نوشته شده
تبادل: داد و ستد
تبادل آراء: سگالش
تبادل نظر: گفتگو- گفتمان
تبانی: ساخت و پاخت- سازش
تبحر: چیرگی- زبردستی
تبدیل: دگرگونی
تبریزی الاصل: تبریزی تبار
تبریك: شادباش- شاباش- خجسته- فرخنده
تبسم: لبخند
تبصره: زیربند- نیم بند
تبعات: پیامدها
تبعه ایران: شهروند ایران
تبعیت: پیروی- فرمانبری
تبعیت كردن: پیروی كردن- فرمان بردن
تبعید: بیرون كردن
تبلیغ: نمایاندن آگهی- آوازه گری- پیام رسانی- آگهی
تبلیغ كردن: آگهی دادن
تبلیغ كننده: آوازه گر
تبلیغات: آوازه گری
تبلیغاتی: آوازه گرانه
تبلیغی: آوازه گرانه
تتمه: مانده
تجار: بازرگانان- سوداگران
تجارت: سوداگری- بازرگانی
تجارتی: سوداگرانه
تجاری: سوداگرانه- بازرگانی- سودایی
تجانس: همگنی
تجاوز: چنگ اندازی- دست درازی- تازش
تجدد: نومنشی
تجدید: ازسرگیری- دوباره
تجدید حیات: باززیستی
تجدید نظر: بازنگری
تجدیدی: بازخوانی
تجربه: كارآزمایی
تجربه كردن: از سر گذراندن- آزمودن
تجربه گر: كازآزما
تجرید: آهنجش
تجزیه: پاره پارگی- موشكافی- بند بند كردن
تجزیه طلب: جدایی خواه
تجزیه و تحلیل: موشكافی- واكاوی
تجسس: جست و جو
تجسم: انگارش
تجلی: نمود
تجمع: گردهمایی
تجمع كنندگان: گردآمدگان
تجویز: رواداری
تجهیز: ساز و برگ
تجهیزات: آمادگی ها- آگاهی ها- ساز و برگ
تحت: زیر
تحت اللفظی: واژه به واژه
تحت عنوان: زیر نام
تحت فشار: زیر فشار
تحت لوای: زیر درفش
تحتانی: زیرین
تحجر: واپسگرایی
تحرك: جنبش
تحریر: نگارش- نوشتن
تحریر كردن: نگاشتن- نوشتن
تحریف: دستبری- دگرگون كردن
تحریك: انگیزش- برانگیختن
تحریك كننده: برانگیزاننده
تحریم: جلوگیری- بازداشتن
تحسین: نكوداشت- آفرین گفتن- ستودن- ستایش كردن
تحسین برانگیز: آفرین انگیز
تحسین كردن: نكوداشتن- بنیك داشتن
تحصن: بست
تحصن كردن: بست نشستن
تحصنگاه: بستگاه
تحصیل: اندوختن- یاد گیری- به دست آوردن
تحصیل كرده: فرهیخته- دانش اندوخته
تحصیلات: آموزش
تحصیلی: آموزشی- یادگیری
تحقیر: خوارداشت- كوچك شماری- خوارسازی
تحقیق: پژوهش- جستجو
تحقیقات: بررسی ها- پژوهش ها
تحقیقاتی: پژوهشی
تحلیل: گوارش- موشكافی- كاوش- كندوكاو- ریشه یابی- واكاوی
تحلیل رفتن: كوچك شدن
تحلیل نهایی: واپسین نگارش
تحمل: بردباری- تاب
تحمل كرد: تاب آورد
تحمل كردن: تاب آوردن- برتافتن
تحمل نمی كند: برنمی تابد
تحول: دگردیسی- دگرگونی
تحولات: دگرگونی ها
تحویل: بهره برداری
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
واژه های بیگانه: واژه های پارسی🎋

فاصله: بازه
فاصله گرفتن: دور شدن
فاضل: فرجاد
فاضلاب: پساب
فاعل: کنا- کننده- کنشگر
فاقد: بی
فاقد اعتبار: بی ارزش
فاکتور: سازه
فاکتور خرید: برگ خرید
فاکس: دورنگار
فامیل: خانواده- بستگان- خویشاوندان- دودمان
فامیلی: خانوادگی
فانی: زودگذر
فایده: بهره- سود- هوده
فتح: گشایش- پیروزی
فتح یا ظفر: پیروزی
فتنه: آشوب
فتوا: دادِستان
فتوا دادن: فتودن
فتوی: دادِستان
فحاشی: ناسزاگویی
فحش: دشنام- ناسزا
فرار: گریز
فراغت: آسایش
فرامین: فرمان ها
فرانشیز: خودپرداخت
فردی: یکایی
فرس: پارسی
فرصت: زمان
فرض: انگار- انگاره
فرض کرد: پنداشت
فرض کردن: انگاشتن- پنداشتن
فرضی: پندارین
فرضیه: انگاره
فرضیه بافی: گزاره پردازی
فرقه: دسته- گروه
فرکانس: بسامد
فرم: گونه- پیکر گونه
فرمول: سانیز- ساختاره- ریختار
فساد: پوسیدگی- تباهی
فصل: آوام- فرگرد- گسست- موسم- ورشیم
فضا: اِسپاش- کیهان- فراسو- فرامون
فضانورد: کیهان نورد
فطرت: سرشت
فطیر: بَرسم
فعال: کُنشگر- پویا- پرکار- پرکنش
فعالیت: کوشش- تکاپو- کار و جنبش- کُنشگری- کنش وری
فعل: کنِش- کارواژه
فعل و انفعال: برهمکنش
فعلا: هم اینک
فعلی: کنونی
فقدان: نبود
فقر: نداری- تهیدستی
فقط: تنها
فقه: نیرنگ- دین شناسی
فقیر: تهی دست- تهیدست- تنگدست
فقیه: دین شناس
فک: چانه
فکر: اندیشه
فکر کردن: اندیشیدن
فکس: دورنگار
فلاسک: دمابان
فلذا: بنابراین- پس
فلز: توپال
فلسفه: فرزان
فلش: پیکان
فلک: سپهر
فن: شِگرد
فنون: فندها
فوت شد: درگذشت- مرد
فورا: بی درنگ
فوری: بی درنگ
فوق: بالا- یادشده
فوق الذکر: یادشده
فوق العاده: بی اندازه
فوق برنامه: فرابرنامه
فوق تخصص: فراستاد
فوق الذکر: زبریاد
فوقانی: بالایی
فولدر: پوشه
فونت: دبیره- رایاوات- کلک
فهرست: پهرست
فهلوی: پهلوی
فهم: دانایی
فهمیدن: دانستن
فهیم: دانا
فی الفور: در دم
فی المثل: برای نمونه
فی الواقع: به راستی
فی نفسه: به خودی خود
فیروز: پیروز
فیش: برگه
فیض: بهره
فیل: پیل
فیلتر: پالایه
فیلسوف: فرزانه
فیلم: رخشاره
قائم به ذات: خود استوار
قاب: چارچوب
قابل: در خور- درخور
📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
آیا می دانید ...؟

نشان مهر و ماه نشانی آریایی است و پیش از آن که نگاره ی روی پرچم کشورهایی مانند تورکیه (🇹🇷) و پاکستان (🇵🇰) شود،سدها سال پیش روی سکه های اشکانی و ساسانی نگاشته می شد!

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
واژه های بیگانه: واژه های پارسی🎋

عواقب: پیامدها
عوام فریب: مردم فریب
عوام فریبانه: مردم فریبانه
عوامفریبانه: مردم فریبانه
عوامل: دست اندرکاران- سازه های- کارداران
عواید: درآمدها
عودت دادن: پس فرستادن- پس دادن
عوض: جابه جا- گردیده- ورت
عوض شدن: دیگر شدن
عوض کردن: جابجا کردن- جابجاکردن
عوضی: دیوانه
عهد: پیمان
عهدنامه: پیمان نامه
عیال: همسر
عیان: هویدا- آشکار
عیب: آک- بدی- کمبود
عیب دار: آکمند
عید: جشن- روزبه
عید نوروز: جشن نوروز
عیش و نوش: خوشگذرانی
عیلام: ایلام
عینک: چشم افزار- چشمی
غار: اشکفت
غارت: تاراج- چپاول
غافل از آنکه: ناآگاه از آنکه
غالب مردم: بیشتر مردم
غالبا: بیش تر
غایب: ناپیدا
غایت: تا
غذا: خوراک- خوراکی
غرامت: تاوان
غرب: باختر- خوربران
غرب: باختر
غربت: ناشناختگی
غرض: چشم داشت
غرض ورزی: بداندیشی
غروب: ایوار- فروشد- شامگاه
غرور: ابرخویشی- باد- برتنی
غریب: بیگانه- ناآشنا- دور- ناشناخته
غریبی: ناآشنایی
غسل: شستُشو- شست و شو
غصه: غم- اندوه
غضب: خشم
غفران: آمرزش- بخشایش
غفلت: ناآگاهی
غفور: بخشایشگر- آمرزگار- بخشاینده
غلات: جو و گندم
غلاف: روکش
غلام: برده
غلبه: چیرگی
غلبه کردن: چیره شدن
غلط: غلت- نادرست
غلطیدن: غلتیدن
غلظت: پرمایگی
غلیظ: پر مایه- چگال
غمگین: اندوه گین
غنا: پرمایگی
غنی: پر بار- پرمایه- توانگر
غواص: گوهرجوی- گوهرچین
غیاب: نبود
غیبت: دش یاد- ناپیدایی- بدگویی
غیبگو: پیشگو
غیر: جز- نا- دیگر
غیر عادی: نابهنجار
غیر قابل اجرا: انجام ناپذیر
غیر قابل ارجاع: برگشت ناپذیر
غیر قابل انعطاف: نرمش ناپذیر
غیر قابل باور: باورنکردنی
غیر قابل بخشش: نابخشودنی
غیر قابل بیان: ناگفتنی
غیر قابل تحمل: برنتافتنی
غیر قابل درک: درنیافتنی
غیر قابل دسترس: دست نیافتنی
غیر قابل عفو: نابخشودنی
غیر قابل فهم: درنیافتنی
غیر قابل قسمت: بخش ناپذیر
غیر قابل کنترل: مهار گسیخته
غیر قابل مقایسه: سنجش ناپذیر
غیر مجاز: نا روا
غیر معمول: نابهنجار
غیر ممکن: نشدنی- ناشدنی
غیرعادی: نابهنجار- ناهنجار
غیرفعال: بی کنش
غیرفعال کردن: ازکار انداختن
غیرقابل قبول: نپذیرفتنی
غیرقانونی: نارستکی
غیرمجاز: ناروا
غیرمرفه: بینوا
غیرممکن: نشدنی- ناشدنی
غیظ: خشم
فائق آمدن: پیروز شدن
فاتح: پیروزمند
فاجعه: دشامد
فاحشه: روسپی
فارس: پارس
فارسی: پارسی
فارغ: آسوده
فارغ البال: آسوده دل
فارغ التحصیل: دانش آموخته
فاسد: پوسیده- تباه
📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🔽 اکنون

در زبان پارسی پهلوی "نون" گفته میشد که سپس به کنون و اکنون دگرگون شد! واژه پارسی "نون" ریشه واژه انگلیسی now است و در دیگر زبان ها هم به ریخت های گوناگون به کار رفته است:

انگلیسی باستان: nū
انگلیسی: now
نروژی: nå
سوئدی: nu
دانمارکی: nu
ایسلندی: núna
ایرلندی: anois
پشتو: ous
پنجابی: huna
اربی: al'an

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
💀 مومیا

مومیایی کردن از نوآوری های ایرانیان بود و واژه "مومیا" از زبان پارسی به اربی و سپس به اروپا راه یافت. برای نمونه در زبان انگلیسی مومیا را mummy و مومیایی کردن را mummify می گویند.

در زبان اربی هم مومیا را مومیاء می گویند که از واژه "موم" پارسی گرفته شده است، ولی موم رنگ روشن دارد و زنبور آن را پدید می آورد،
درحالیکه مومیا ماده ای سیاه رنگ است که از دل کوه و سنگ بیرون می تراود و پیش تر در #دارابگرد استان پارس بسیار یافت میشد.

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
👳‍♂ آخوند

واژه "آخوند" کوتاه شده دو بخش "آقا" و "خوندگار" است و به معنی کسی است که روضه می خواند و دین گستری می کند.

واژه "آقا" نیز بر خلاف باور برخی از زبان شناسان پیشین ریشه پارسی دارد و تنها در روزگار مغول رواج بیشتری یافت. زبان شناسان گذشته بخاطر ناتوانی در خواندن نوشته های پهلوی و پارسی باستان و ناآگاهی از این زبان ها هر واژه ای را که در زمان مغول ها رواج یافت با ریشه مغولی دانسته اند در حالی که واژه های زیر همگی پارسی هستند:

آقا (از هخا به معنی دوست و یار)
خانم (از خانه به معنی خانه دار)
تومان (از یکای اندازه گیری "من")

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🤴 شاه

واژه "شاه" در پارسی باستان "خشایاثیا" گفته می شد و واژه "شهر" را در پارسی باستان "خشثرا" می گفتند که هر دو باهم هم خانواده هستند و شاه به معنی "شهریار" و پاسدار یک سرزمین می باشد.

👈نام "هوخشتره" پادشاه ماد نیز از دو بخش هو (=خوب) و خشتره (=شهریار) ساخته شده و به معنی "شهریار خوب" می باشد!

👈 واژه "پادشاه" نیز از دو بخش پاد (=نگهبان) و شاه (=شهر) ساخته شده و به معنی نگهبان شهر (کشور) می باشد.

👈 "شاهنشاه" به معنی "شاه شاهان" و یعنی "نگهدار همه سرزمین ها" می باشد؛ در حالی که اروپایی ها به آن "امپراتور" می گویند که از واژه لاتین imperare به معنی "دستور دادن" آمده است؛ چنانکه هم اکنون در زبان انگلیسی هم به جمله های امری و دستوری imperative گفته می شود.

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🥣 گدا

"گِد" در اوستا به معنی "خواستن" به کار رفته و "گدا" یعنی کسی که درخواست یاری دارد.

"گِد" به معنی خواستن با واژه get در زبان انگلیسی به معنی "گرفتن" هم ریشه است.

گدا را در پارسی "درویش" و "دریوزه" نیز گفته اند.

واژه "گدا" از زبان پارسی به زبان اربی نیز راه یافت و از روی آن واژگانی مانند "تکدی" و "متکدی" را ساختند.

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🍀پالایش زبان پارسی


🔻البته = اگرچه، چراکه‌نه، هرآینه، به‌هرروی، هرچند، هرگز، همانا، بی‌گمان، به‌راستی‌که، بااین‌همه، زنهار
🔻صدالبته= سَددَرسَد(صددرصد)

نمونه:
🔺البته درک درستی از آن ندارند=
هرچند/اگرچه دریافت درستی از آن ندارند

🔺فکر می‌کنی تورا بخشیده‌ام؟ البته که نه!=
گمان می‌کنی تورا بخشیده‌ام؟ به‌راستی که نه!
می‌پنداری تورا بخشیده‌ام؟ بی‌گمان نه!
می‌گمانی تورا بخشیده‌ام؟ زنهار که نه!
به‌گمانت تورا بخشیده‌ام؟ هرگز!

🔺البته قولی است مشهور که مطبوعات رکن و قوه‌ی چهارم مملکتند=
هرآینه گفته می‌شود که چاپنامه‌ها، ستون و نیروی جهارم کشورند

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🌫 هوا

واژه "هوا" در زبان پارسی پهلوی "وای" یا "وات" گفته می شد که "وای" در پارسی نوین به "هوا" دگرگون شد و "وات" به "باد"!

واژه "هوا" و برابر پهلوی آن یعنی "وای" ریشه آریایی دارند و در زبان های دیگر نیز به کار رفته اند:

قزاقی: awa
قرقیزی: aba
ازبکی: havo
تورکی: hava
آذری: hava
ارمنی: odi (از باد پارسی)
روسی: vid (به معنی چشم انداز)
هندی: vāyu
لاتین: vannus
انگلیسی: fan (به معنی هوادار و بادبزن)

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🏧 بانک

واژه "بانک" یک واژه آریایی است که در زبان انگلیسی دو معنی دارد: یکی انبار پول و دیگری کنار رودخانه که در هر دو معنی به معنی "بخش" و "بخشیدن" می باشد. در ریشه شناسی واژه bank گفته اند که از ریشه آریایی bheg گرفته شده است که این ریشه زاینده واژگان زیادی در زبان پارسی بوده است:

بها: هزینه
باج: خراج
باغ: تکه زمین
بانه: درختزار
وان: بیشه
ونک: بیشه
بخش: تکه
بخشیدن: سهم دادن
و ...

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🛣 راه

"راه" در زبان پارسی پهلوی "راس" گفته میشد که هم ریشه با واژه race در زبان انگلیسی است. از واژه راس (راه) واژگان دیگری مانند راست، راسته، سرتک، صراط و ... ساخته شد.

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🏡 روستا

پارسی پهلوی: روت ستاک
پارسی نوین: روستا
زبان اربی: الرستاق
زبان انگلیسی: rustic

"روستا" از کهن ترین واژه های آریایی است که همزمان با شکل گیری نخستین آبادی ها در کنار رودخانه ها این واژه ساخته شد. واژه "روستا" که در آغاز "روت ستاک" گفته میشد به معنی "بستر رود" بود و سپس به معنی ده و آبادی به کار رفت.

واژه پارسی "روستا" در نام چندین سرزمین در قلمرو #ایران_بزرگ به کار رفته است:

● کشور روسیه (به معنی سرزمین روستانشینان)
● روستف و روستف آن دون در روسیه
● روستاوی در گرجستان
● الرستاق در عمان

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🌲😃 خرم

واژه "خرم" به معنی شادی و آبادی است و از دو بخش زیر ساخته شده است:

● هو:
به معنی "خوب" می باشد؛ چنانکه در واژگان دیگری هم به کار رفته است:
هویدا، هومن، هوتن، هوشنگ، هونر (هنر) و ...

● رام:
به معنی آرامش و خوشی است؛ چنانکه در واژگان دیگری نیز به کار رفته است:
بهرام، شهرام، پدرام، رامبد، رامتین، رامین، رامان، رامسر، رامهرمز و ...

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🐦 گنجشک

در زبان پارسی پهلوی "وینجشک" گفته میشد که با واژگان زیر هم ریشه است:

پارسی: فنچ
انگلیسی: finch, wing
هندی: پنکه (بال)

صدای "و" در بسیاری از واژه های زبان پارسی پهلوی وقتی به پارسی نوین رسید به "گ" دگرگون گشت؛ مانند:

وینجشک > گنجشک
ویستاخ > گستاخ
ورز > گُرز
وراز > گراز
ورک > گرگ
وتر > گذر
وِل > گُل
ورم > گرم
ویناس > گناه
ویشات > گشاد
ویشتاسب > گشتاسب

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
🚶 شکم

واژه "شکم" در زبان پارسی پهلوی "اشکُمب" نامیده میشد که از دو بخش اش (آشکار) و کُمب (گنبد) ساخته شده است و روی هم به معنی برآمدگی بیرونی می باشد.

واژه "اش" به معنی آشکار و بیرون است و در واژگان دیگری نیز به کار رفته است:

اشکوب: سقف بیرونی، طبقه
اشما: بیرون از "ما"، شما
آشنا: بیرون از خانواده
آشتی: بیرون از تنش
آشیانه: خانه بیرونی

📝📝📝

پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
2024/05/19 01:48:01
Back to Top
HTML Embed Code: