Telegram Web Link
امشب
به میخانه ی چشمانت
دخیل بسته ام
آغوش پلکهایت را بگشای ...!
امشب
از هوای چشمانت
نفس نفس
عشق می نوشم ...
‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌
 

گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند
صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند



دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به منِ خراب دادی؟
چه دل و چه دین و ایمان، همه گشت رخنه رخنه
مژه‌های شوخِ خود را چو به غمزه آب دادی
دلِ عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی


شب ....
از کوچه صدای قَدمَت می آید ....
اشکم از دیده به پابوسِ ...؟
غَمت می آید ....
بي قرارِتَم ای دورتر از دسترسم ...!
تو از من دوری و من ...؟
با تو "نفس" در "نفس"م .....!!!


 

چشم مستش عین ناز،
ابروی مشکین ناز محض

این چه توفان است یارب‌،  ناز بر بالای ناز


آزرده ام از عالم و دلخسته ام از خویش
ای عشق! به دنبال توام، بیشتر از پیش
در دیده ی من یاری و بر سینه ی من بار
هم در نظرم نوشی و هم بر جگرم نیش


در خلوت من جز تو کسی راه ندارد
رخسار فریبای تو را ماه ندارد
هرگز نکنم جز تو به اندیشه ی دگر
افسوس که عشقم به دلت راه ندارد

 

فدا کردیم
در عشقت دل و دین و ز من مانده
همین جانی
که آن هم؛ بهر  روز  واپسین دارم



 

چه گناهی؟                  
تو مرا تنگ در آغوش بگیر

تن تو عین بهشت است، جهنم با من

امشب
ترجيح ميدهم
تمام آشوب های دلم را
كنار گوشَت نجوا كنم
بودنت را لازم دارم
برای چند دقيقه ابرازِ دلتنگى

2025/10/26 13:47:24
Back to Top
HTML Embed Code: