هرکجای این دنیا
چیزی برای یادآوری تو وجود دارد
انگار که تمام دنیا را باهم گشته باشیم
جوری در من جاخوش کرده ای
که هرقدر تنها باشم
بازهم تنها نخواهم بود ...
چیزی برای یادآوری تو وجود دارد
انگار که تمام دنیا را باهم گشته باشیم
جوری در من جاخوش کرده ای
که هرقدر تنها باشم
بازهم تنها نخواهم بود ...
باید سرخ باشد
مثلِ انار
گونهای که
بعد از یک دوستت دارمِ جانانه
بوسیده میشود...
مثلِ انار
گونهای که
بعد از یک دوستت دارمِ جانانه
بوسیده میشود...
❤2
مرور میکنم هر شب قبل از خواب ؛
تمامِ خاطراتت را...
مانند قرصِ آرام بخشی که
دکتر برایم تجویز کرده...
مرورت اما،
آرامم نمی کند بلکه :
"تنها دلتنگ تر می شوم"
و این ،
"قصه تلخِ هر شبِ من است"...!
تمامِ خاطراتت را...
مانند قرصِ آرام بخشی که
دکتر برایم تجویز کرده...
مرورت اما،
آرامم نمی کند بلکه :
"تنها دلتنگ تر می شوم"
و این ،
"قصه تلخِ هر شبِ من است"...!
تو را دوست دارم؛
و این دوست داشتن،
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته میکند...!
و این دوست داشتن،
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته میکند...!
🔥2
"دوستت دارم"
شبیه لبخند زدن با رژِ قرمز
شبیه قدم زدن در ولیعصر...
و بارانی که غافلگیرم کند...
"دوستت دارم"
شبیه غزل،شبیه سپید
شبیه نامههایِ شاملو به آیدا!
شبیه لبخند زدن با رژِ قرمز
شبیه قدم زدن در ولیعصر...
و بارانی که غافلگیرم کند...
"دوستت دارم"
شبیه غزل،شبیه سپید
شبیه نامههایِ شاملو به آیدا!
عطرتو ...
هر" شب" میپیچد در،
خیالِ من!
چاره یِ من چیست؟
جز ...
شب بیداری و تنهایی...
هر" شب" میپیچد در،
خیالِ من!
چاره یِ من چیست؟
جز ...
شب بیداری و تنهایی...
با من ساده سخن بگو...
و شعرهایی ساده تر بخوان،
من تنها کلامی که می دانم،
و تنها شعری که میپسندم این است...
که بگویی دوستم داری،
با من از دوست داشتنت بگو!
و شعرهایی ساده تر بخوان،
من تنها کلامی که می دانم،
و تنها شعری که میپسندم این است...
که بگویی دوستم داری،
با من از دوست داشتنت بگو!
آغوش می گشایم
برای خواب ...
فصلی که تو را
آن گونه که می خواهم
به من هدیه می دهد ..♡
برای خواب ...
فصلی که تو را
آن گونه که می خواهم
به من هدیه می دهد ..♡
🥰1
تو لیلی نیستی !
من اما ؛
مجنون حرفهایت میشوم !
دیوانهی دستهایت ..
مبهوت خندههایت ..
شیرین نیستی !
ولی من ؛
صخرههای شب را آنقدر میتراشم،
تا خورشیدم طلوع کند ؛
و تو در آغوشم لبخند بزنی ...
من اما ؛
مجنون حرفهایت میشوم !
دیوانهی دستهایت ..
مبهوت خندههایت ..
شیرین نیستی !
ولی من ؛
صخرههای شب را آنقدر میتراشم،
تا خورشیدم طلوع کند ؛
و تو در آغوشم لبخند بزنی ...