در سکوتِ
واژهها زنده میشوند،
رقصکنان بر صفحهای سپید،
تا قصهای نو از عشق و غروب بسازند.
میان ابرهای سفید و آبی
یک تصویر جان میگیرد
تو، با نگاهی گمشده
و من، با دلی پر از شوقِ بازگشت.
چگونه در میان این همه زیبایی،
صدای قلبم گم نمیشود؟
شاید،
به پاس همان لحظهای
که عشق، جانِ ما را دوباره برمیخیزاند.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در سکوتِ
واژهها زنده میشوند،
رقصکنان بر صفحهای سپید،
تا قصهای نو از عشق و غروب بسازند.
میان ابرهای سفید و آبی
یک تصویر جان میگیرد
تو، با نگاهی گمشده
و من، با دلی پر از شوقِ بازگشت.
چگونه در میان این همه زیبایی،
صدای قلبم گم نمیشود؟
شاید،
به پاس همان لحظهای
که عشق، جانِ ما را دوباره برمیخیزاند.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤🔥1🔥1🎉1💯1🤗1
Doosam Dari
Novan
❤🔥1🔥1🎉1🏆1🤗1
شب آن شب، عشق پر میزد میانِ کوچه بازارم
تو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم!
به یادم هست باران شد، تو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تو میلرزیدی و دستم، چه عاجز میشدم وقتی
تورا میخواست بنویسد بهروی صفحه خودکارم
میانِ خویش گم بودی، میانِ عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آنسوی دیوارم
هوا تاریکتر میشد، تو زیرِ ماه میخواندی
«مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم»
چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس، هرشب این کوچه، طنینِ عشق را دارد
تو آنسو شعرمیخوانی، مناینسو ازتو سرشارم
سحر از راه میآید، تو در خورشید میگنجی
و من هر روز مجبورم، زمان را بیتو بشمارم
شبانگاهان که برگردی، بهسویت بازمیگردم
اگرچه گفتهام هرشب، که این هست آخرین بارم
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم!
به یادم هست باران شد، تو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تو میلرزیدی و دستم، چه عاجز میشدم وقتی
تورا میخواست بنویسد بهروی صفحه خودکارم
میانِ خویش گم بودی، میانِ عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آنسوی دیوارم
هوا تاریکتر میشد، تو زیرِ ماه میخواندی
«مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم»
چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس، هرشب این کوچه، طنینِ عشق را دارد
تو آنسو شعرمیخوانی، مناینسو ازتو سرشارم
سحر از راه میآید، تو در خورشید میگنجی
و من هر روز مجبورم، زمان را بیتو بشمارم
شبانگاهان که برگردی، بهسویت بازمیگردم
اگرچه گفتهام هرشب، که این هست آخرین بارم
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🔥2❤🔥1👍1🎉1🤗1
دعا مےڪنم برایت
حالے شبیهِ حالِ مَرا
ڪہ از پیشِ چشمهایت دور نگردم
ڪہ عطرم از هوایت ڪم نشود
ڪہ نسیم عطرِ آغوش بیاورد برایت
دعا مےڪنم برایت
حالے شبیہ حالم را
ڪہ رویا ببافے
ڪہ بوسہ بِڪارے
ڪہ دوستت دارم بچینی
دعا مےڪنم برایت حالِ این لحظہ ام را
ڪہ لبخند، لبهایت را ببوسد
ڪہ شعر چشمهایت را بخواند
ڪہ گرماے نفسم بہ تنت بپاشد
دعا مےڪنم برایت بےقرارے را
عشق را، و عشق را •••
حامد_نیازے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حالے شبیهِ حالِ مَرا
ڪہ از پیشِ چشمهایت دور نگردم
ڪہ عطرم از هوایت ڪم نشود
ڪہ نسیم عطرِ آغوش بیاورد برایت
دعا مےڪنم برایت
حالے شبیہ حالم را
ڪہ رویا ببافے
ڪہ بوسہ بِڪارے
ڪہ دوستت دارم بچینی
دعا مےڪنم برایت حالِ این لحظہ ام را
ڪہ لبخند، لبهایت را ببوسد
ڪہ شعر چشمهایت را بخواند
ڪہ گرماے نفسم بہ تنت بپاشد
دعا مےڪنم برایت بےقرارے را
عشق را، و عشق را •••
حامد_نیازے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤🔥3🔥1🎉1🏆1🤗1
لبخند که می زنی،
سیب از شاخه می افتد!
باران تاب می خورد روی درخت بید!
آسمان نفس های آبی اش را
کنار می گذارد،
تا عشق را از دستان تو بگیرد!
صبح از شکاف پنجره
سر نرسیده به فنجان گرم چای
با صدای روشن تو
ابری می شود در آغوشم!
بوسه های مه آلودت را کش می رود
بر دهان گل ها تو نشسته ای
زندگی نام دیگر توست!
با هیجان مزمن احساس
در سکوت بی تاب علاقه هایت نشسته ام ...
#عرفان_یزدانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سیب از شاخه می افتد!
باران تاب می خورد روی درخت بید!
آسمان نفس های آبی اش را
کنار می گذارد،
تا عشق را از دستان تو بگیرد!
صبح از شکاف پنجره
سر نرسیده به فنجان گرم چای
با صدای روشن تو
ابری می شود در آغوشم!
بوسه های مه آلودت را کش می رود
بر دهان گل ها تو نشسته ای
زندگی نام دیگر توست!
با هیجان مزمن احساس
در سکوت بی تاب علاقه هایت نشسته ام ...
#عرفان_یزدانی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤🔥2🎉1💯1
.
آه چه شام تیرهای، از چه سحر نمیشود
دیو سیاه شب چرا جای دگر نمیشود
سقفِ سیاه آسمان سوده شده ست از اختران
ماه چه، ماه آهنی، این که قمر نمیشود
وای ز دشت ارغوان، ریخته خون هر جوان
چشم یکی به ماتم اینهمه تر نمیشود
مادر داغدار من، طعنهی تهنیت شنو
بهر تو طعن و تسلیت، گر چه پسر نمیشود
کودک بینوای من، گریه مکن برای من
گر چه کسی به جای من، بر تو پدر نمیشود
باغ ز گل تهی شده، بلبل زار را بگو:
((از چه ز بانگ زاغها، گوش تو کر نمیشود))
ای تو بهار و باغ من، چشم من و چراغ من
(بیهمگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود)
#حمید_مصدق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آه چه شام تیرهای، از چه سحر نمیشود
دیو سیاه شب چرا جای دگر نمیشود
سقفِ سیاه آسمان سوده شده ست از اختران
ماه چه، ماه آهنی، این که قمر نمیشود
وای ز دشت ارغوان، ریخته خون هر جوان
چشم یکی به ماتم اینهمه تر نمیشود
مادر داغدار من، طعنهی تهنیت شنو
بهر تو طعن و تسلیت، گر چه پسر نمیشود
کودک بینوای من، گریه مکن برای من
گر چه کسی به جای من، بر تو پدر نمیشود
باغ ز گل تهی شده، بلبل زار را بگو:
((از چه ز بانگ زاغها، گوش تو کر نمیشود))
ای تو بهار و باغ من، چشم من و چراغ من
(بیهمگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود)
#حمید_مصدق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤🔥3🎉1💯1🤗1
از ندامت سوختم، یا رب گناهم را ببخش
مو سپید از غم شدم، رویِ سیاهم را ببخش
از گلویم گر صدائی نابجا آمد برون
توبه کردم، سینه ی پر اشک و آهم را ببخش
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مو سپید از غم شدم، رویِ سیاهم را ببخش
از گلویم گر صدائی نابجا آمد برون
توبه کردم، سینه ی پر اشک و آهم را ببخش
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤🔥3💯2🎉1
بگذار برایت چای بریزم
امروز به شکل غریبی خوبی
صدایت نقشی زیباست بر جامهای مغربی
و گلوبندت چون کودکی بازی میکند زیر آیینهها…
و جرعهای آب از لب گلدان مینوشد
بگذار برایت چای بیاورم،
راستی گفتم که دوستت دارم؟
گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟
حضورت شادیبخش است مثل حضور شعر
و حضور قایقها و خاطرات دور...
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امروز به شکل غریبی خوبی
صدایت نقشی زیباست بر جامهای مغربی
و گلوبندت چون کودکی بازی میکند زیر آیینهها…
و جرعهای آب از لب گلدان مینوشد
بگذار برایت چای بیاورم،
راستی گفتم که دوستت دارم؟
گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟
حضورت شادیبخش است مثل حضور شعر
و حضور قایقها و خاطرات دور...
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤🔥5🎉1💯1
قاصدک،هان!چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی،اما،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری،نه ز دیار و دیاری،باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک،
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو،دروغ
که فریبی تو،فریب
قاصدک،هان!ولی...آخر....ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام آی!کجا رفتی؟آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی-طمع شعله نمی بندم-خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک،
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند.
#استاد_مهدی_اخوان ثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی،اما،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری،نه ز دیار و دیاری،باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک،
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو،دروغ
که فریبی تو،فریب
قاصدک،هان!ولی...آخر....ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام آی!کجا رفتی؟آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی-طمع شعله نمی بندم-خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک،
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند.
#استاد_مهدی_اخوان ثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤🔥4🎉1💯1
Soltan
Mohammad Moharammi
❤🔥5💯2🎉1
به چشم لطف اگر بینی گرفتاران رسوا را
به ما هم گوشه چشمی که، رسوا کردهای ما را
پس از مردن نخواهم سایه طوبی ولی خواهم
که روزی سایه بر خاکم فتد آن سرو بالا را
حذر کن از دم سرد رقیب، ای نوگل خندان
که از باد خزان آفت رسد گلهای رعنا را
دلا، تا میتوان امروز فرصت را غنیمت دان
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
زلال خضر باشد خاک پایت، جای آن دارد
که ذوق خاکبوسی بر زمین آرد مسیحا را
هلالی را چه حد آنکه بر ماه رخت بیند؟
به عشق ناتمام او چه حاجت روی زیبا را؟
#هلالی_جغتایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به ما هم گوشه چشمی که، رسوا کردهای ما را
پس از مردن نخواهم سایه طوبی ولی خواهم
که روزی سایه بر خاکم فتد آن سرو بالا را
حذر کن از دم سرد رقیب، ای نوگل خندان
که از باد خزان آفت رسد گلهای رعنا را
دلا، تا میتوان امروز فرصت را غنیمت دان
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
زلال خضر باشد خاک پایت، جای آن دارد
که ذوق خاکبوسی بر زمین آرد مسیحا را
هلالی را چه حد آنکه بر ماه رخت بیند؟
به عشق ناتمام او چه حاجت روی زیبا را؟
#هلالی_جغتایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
💯4❤🔥2🏆2🎉1
لبم خندان ولی باور نکن چون با نقابم
مرتب می کنم خود را ولی از توو خرابم
تحصن کرده ام در خود که حقم را بگیرم
دگرگون می کنم خود را ، به فکر انقلابم
یکی لطفا بیاید همسفر باشد کنارم
ره چالوسم و پیچیده و پر پیچ و تابم
دو سوم آبم و همچون جزیره حصر خویشم
ندارم قایقی جز تکه چوب رختخوابم
کسی ایمان نمی آرد به ابیاتی که گفتم
که من پیغمبری بی اسم و رسم و بی کتابم
گمان کردی که شادم چون مِی و پیمانه دارم
ولی اصلا نمی دانی که در رنج و عذابم
شدم میخانه ای دربسته جنب مسجد شهر
نوشتم روی در : با عرض پوزش بی شرابم !
#علی_قهرمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرتب می کنم خود را ولی از توو خرابم
تحصن کرده ام در خود که حقم را بگیرم
دگرگون می کنم خود را ، به فکر انقلابم
یکی لطفا بیاید همسفر باشد کنارم
ره چالوسم و پیچیده و پر پیچ و تابم
دو سوم آبم و همچون جزیره حصر خویشم
ندارم قایقی جز تکه چوب رختخوابم
کسی ایمان نمی آرد به ابیاتی که گفتم
که من پیغمبری بی اسم و رسم و بی کتابم
گمان کردی که شادم چون مِی و پیمانه دارم
ولی اصلا نمی دانی که در رنج و عذابم
شدم میخانه ای دربسته جنب مسجد شهر
نوشتم روی در : با عرض پوزش بی شرابم !
#علی_قهرمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤🔥4💯3🔥2👍1
من مینویسم
تو با من قدم بزن
من ساز مینوازم
تو با من از آسمان بخوان
من دریا میشوم
تو با موجهای سرکش ساحل
چشمانم را زبانه بکش
من کوه بلند میشوم
تو هر صبح بر فراز آسمان آرزویم کن
من باد
باران
جاده
جنگل میشوم
تو خاطرهسازی کن
ملودی زندگی را
با آهنگ خوش نفسهایت...
و هر لحظهاش
پر از عشق و شور،
در دستان تو خواهد بود.
#ثریا_شجاعی_اصل
#صبح_بخير
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو با من قدم بزن
من ساز مینوازم
تو با من از آسمان بخوان
من دریا میشوم
تو با موجهای سرکش ساحل
چشمانم را زبانه بکش
من کوه بلند میشوم
تو هر صبح بر فراز آسمان آرزویم کن
من باد
باران
جاده
جنگل میشوم
تو خاطرهسازی کن
ملودی زندگی را
با آهنگ خوش نفسهایت...
و هر لحظهاش
پر از عشق و شور،
در دستان تو خواهد بود.
#ثریا_شجاعی_اصل
#صبح_بخير
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤🔥7👍2🏆2
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان چون غباری دربیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهی برنظرگاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی
✍#رهي_معيري
🎙#رضا_ماد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان چون غباری دربیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهی برنظرگاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی
✍#رهي_معيري
🎙#رضا_ماد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Telegram
attach 📎
❤🔥7👍2🏆2❤1🔥1🎉1😍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❤️ زن را
آرام بنویسید،
با دل، با لب، گرم بنویسید
تا بدانند نوشتن زن،
نوشتن عشق است❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آرام بنویسید،
با دل، با لب، گرم بنویسید
تا بدانند نوشتن زن،
نوشتن عشق است❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤🔥7👍2🏆2🎉1🕊1
تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم
که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
👍6🏆3❤🔥2🎉1💋1
پشت دروازه ی شهر
دور از ازدحام عابران
کافه ی متروکه ای ست
که تنها مشتری #قهوه اش منم
تلخ است و غلیظ
و بخارش بوی عطر تو را دارد
تو مسافر بودی
سمت دور دست ها می رفتی
من از سفر دور
به سمت خانه می آمدم
آنجا، آن کافه
محل اولین و آخرین برخورد نگاه مان بود
و من هر روز دست خیالت را می گیرم
به معیادگاه عشق می آورم
و فنجانی #قهوه
با یاد چشمان فریبنده ات
می نوشم
#فریبا_غلامیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دور از ازدحام عابران
کافه ی متروکه ای ست
که تنها مشتری #قهوه اش منم
تلخ است و غلیظ
و بخارش بوی عطر تو را دارد
تو مسافر بودی
سمت دور دست ها می رفتی
من از سفر دور
به سمت خانه می آمدم
آنجا، آن کافه
محل اولین و آخرین برخورد نگاه مان بود
و من هر روز دست خیالت را می گیرم
به معیادگاه عشق می آورم
و فنجانی #قهوه
با یاد چشمان فریبنده ات
می نوشم
#فریبا_غلامیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
👍6🏆3❤🔥2🎉1😎1