بچه که بودم، وقتی کسی میومد خونه مون، که خیلی برام عزیز بود، دلم نمی خواست بره، دوس داشتم یه مدت طولانی بمونه، به این زودیا نره...
مام خب بچه بودیم...
کاری از دستمون بر نمیومد،
اومدم کفش اون مهمون عزیز رو یه جا قایم کردم که پیداش نکنه،
بعد که می خواست بره، دنبال کفشاش میگشت و پیداشون نمی کرد،
مامان و بابا می گفتن: آخی ببین بچه چقدر دوست داره، دلشو نشکن، بمون...
مهمون هم با یه لبخند برمیگشت و یه مدت دیگه می موند خونمون،
به همین سادگی ....
اما حالا که بزرگ شدیم،
همه چی یهو تغییر کرده،
اوضاع عوض شد کلا
حالا کسی رو نداریم که بخوایم کفششو پنهون کنیم که بمونه،
یعنی راستشو بخواین،
کفش هر کیو توی هزارتا سوراخ سنبه پنهون کنیم،
بازم میزاره میره...
خیلی طول کشید که بفهمم...!!!
موندن آدما به کفش شون نیست، به دلشونه ...
اما آخ که چه سعادت بزرگیه اگه برای کسی اونقدر مهم باشی که کفششو برای همیشه پنهون کنه که نری...
چه سعادت بزرگیه اگه هنوز کسی هست که بخواین کفشاشو پنهون کنین...!!!
و چقدر آدما کمیابی ان
اونا که میدونن کفشاشون کجا گذاشتین، اما وانمود میکنن که ندیدن
می مونن...
مراقب اون آدمای زندگیتون باشین....
#نیهاد🎙️🎙️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مام خب بچه بودیم...
کاری از دستمون بر نمیومد،
اومدم کفش اون مهمون عزیز رو یه جا قایم کردم که پیداش نکنه،
بعد که می خواست بره، دنبال کفشاش میگشت و پیداشون نمی کرد،
مامان و بابا می گفتن: آخی ببین بچه چقدر دوست داره، دلشو نشکن، بمون...
مهمون هم با یه لبخند برمیگشت و یه مدت دیگه می موند خونمون،
به همین سادگی ....
اما حالا که بزرگ شدیم،
همه چی یهو تغییر کرده،
اوضاع عوض شد کلا
حالا کسی رو نداریم که بخوایم کفششو پنهون کنیم که بمونه،
یعنی راستشو بخواین،
کفش هر کیو توی هزارتا سوراخ سنبه پنهون کنیم،
بازم میزاره میره...
خیلی طول کشید که بفهمم...!!!
موندن آدما به کفش شون نیست، به دلشونه ...
اما آخ که چه سعادت بزرگیه اگه برای کسی اونقدر مهم باشی که کفششو برای همیشه پنهون کنه که نری...
چه سعادت بزرگیه اگه هنوز کسی هست که بخواین کفشاشو پنهون کنین...!!!
و چقدر آدما کمیابی ان
اونا که میدونن کفشاشون کجا گذاشتین، اما وانمود میکنن که ندیدن
می مونن...
مراقب اون آدمای زندگیتون باشین....
#نیهاد🎙️🎙️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما چون دو دریچه،
رو بهروی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
[عمر آینۀ بهشت، اما...
آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه]
اکنون دل من شکسته و خستهست
زیرا یکی از دریچهها بستهست
نه مهر فسون،
نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر،
که هرچه کرد او کرد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رو بهروی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
[عمر آینۀ بهشت، اما...
آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه]
اکنون دل من شکسته و خستهست
زیرا یکی از دریچهها بستهست
نه مهر فسون،
نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر،
که هرچه کرد او کرد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این سعادت ندهد دست همیشه اما
دیدن آن مه جان ناگه و دزدیده خوش است
عشق اگر رخت تو را برد به غارت خوش باش
پیش آن یوسف زیبا کف ببریده خوش است
#مـولانـا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیدن آن مه جان ناگه و دزدیده خوش است
عشق اگر رخت تو را برد به غارت خوش باش
پیش آن یوسف زیبا کف ببریده خوش است
#مـولانـا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تو سرد شده ای
وَ من
بیهوده می دمَم
در خاکسترِ خاطرات...!
نه نگاهت
شعله ور می شود
نه دلت را
دوستت دارمی گرم می کند؛
بگذار حرف ها را
چشم هایت با من در میان بگذارند
زبانت را هرگز...هرگز
اعتمادی نیست ...!
#مینا_آقازاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وَ من
بیهوده می دمَم
در خاکسترِ خاطرات...!
نه نگاهت
شعله ور می شود
نه دلت را
دوستت دارمی گرم می کند؛
بگذار حرف ها را
چشم هایت با من در میان بگذارند
زبانت را هرگز...هرگز
اعتمادی نیست ...!
#مینا_آقازاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه لب گشایدم از گل، نه ل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید
به دور ما که همه خون دل به ساغر هاست
ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید؟
چه جای من؟ که درین روزگار بی فریاد
از دست جور تو ناهید بر فلک نالید
ازین چراغ توام چشم روشنایی نیست
که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح سپید
کراست سایه درین فتنه ها امید امان؟
شد آن زمان که دلی بود در امان امید
صفای آینه ی خواجه بین کزین دم سرد
نشد مکدر و بر آه عاشقان بخشید
#هوشنگ_ابتهاج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید
به دور ما که همه خون دل به ساغر هاست
ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید؟
چه جای من؟ که درین روزگار بی فریاد
از دست جور تو ناهید بر فلک نالید
ازین چراغ توام چشم روشنایی نیست
که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح سپید
کراست سایه درین فتنه ها امید امان؟
شد آن زمان که دلی بود در امان امید
صفای آینه ی خواجه بین کزین دم سرد
نشد مکدر و بر آه عاشقان بخشید
#هوشنگ_ابتهاج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میشود از چشم تو، شبهای من رؤیا شود
ماه در آغوشِ گرمت ؛ غرق در دریا شود
میشود از کوچهی دل،رد شوی با شور عشق
نام تو ؛ آواز دل، تا آخرِ دنیا شود
میشود با خندهی شیرین خود، مستم کنی
باده از لبهای سرخت، سهم این صهبا شود
میشود در سایهی آغوشِ گرم و عاشقت
هر غریبی در جهان، مهمانِ بزم ما شود
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میشود از چشم تو، شبهای من رؤیا شود
ماه در آغوشِ گرمت ؛ غرق در دریا شود
میشود از کوچهی دل،رد شوی با شور عشق
نام تو ؛ آواز دل، تا آخرِ دنیا شود
میشود با خندهی شیرین خود، مستم کنی
باده از لبهای سرخت، سهم این صهبا شود
میشود در سایهی آغوشِ گرم و عاشقت
هر غریبی در جهان، مهمانِ بزم ما شود
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شاهنامه فردوسی: آغازکتاب
#بخش_۱۲
۱۶۱_بدین نامه من دست بردم فَراز
به نامِ شهنشاهِ گردنفَراز
۱۶۲_خداوندِ تاج و خداوندِ تخت
جهاندار و بیدار و پیروزبخت
۱۶۳_جهان آفرین تا جهان آفرید
چُن او شهریاری نیامد پدید!
۱۶۴_چو خورشید بر گاه بنمود تاج
زَمین شد بکَردارِ تابنده عاج،
۱۶۵_ابوالقاسم آن شاهِ پیروزبخت
نِهاد از برِ تاجِ خورشیدْ تخت
۱۶۶_ز خاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فرّ او کانِ زر
۱۶۷_مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغزاندر اندیشه بسیار گشت
۱۶۸_بدانست کامد زمانِ سَخُن
کنون نو شود روزْگارِ کَهُن
۱۶۹_بر اندیشهی شهریار زَمین
بخفتم شبی، لب پر از آفرین،
۱۷۰_چُنان دید روشنروانم به خواب
که رُخشنده شمعی بر آمد از آب
۱۷۱_همه رویِ گیتی شبِ لاژْورد
از آن شمع گشتی چو یاقوتِ زرد
۱۷۲_در و دشت برسان دیبا شدی
یَکی تختِ پیروزه پَیدا شدی
۱۷۳_نشسته بر او شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جایِ کلاه
۱۷۴_رده بر کَشیده سپاهش دو میل
به دستِ چپش هفتسد زَندهپیل
۱۷۵_یکی پاکدستور پیشش به پای
به داد و به دین، شاه را رهنِمای
۱۷۶_مرا خیره گشتی سر از فرِّ شاه
وُ زان زَندهپیلان و چندان سپاه
۱۷۷_چُن آن چهرهیِ خسرَوْی دیدمی
از آن نامداران بپرسیدمی
۱۷۸_که "این چرخ و ماهست،گر تاجو گاه؟!
ستارهست پیش اندرش، گر سپاه؟!"
۱۷۹_مرا گفت"کین شاهِ رومست و هند
ز قَنّوج تا پیشِ دریایِ سِند
۱۸۰_که ایران و توران وُرا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
۱۸۱_بیاراست رویِ زَمین را به داد
بپـردخت از آن، تاج بر سر نِهاد
۱۸۲_جهاندار محمودْ شاهِ بزرگ
بدآبِشخَور آردهمی میش و گرگ
۱۸۳_ز کَشمیر تا پیشِ دریایِ چین
بر او شهریاران کنند آفرین
۱۸۴- چو کودک لب از شیر مادر بشست
زِ گَهواره محمود گوید نَخست
۱۸۵-تو نیز آفرین کن که گویندهیی
بدو نامِ جاوید جویندهیی!
۱۸۶- نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی"
۱۸۷-چو بیدار گشتم، بجَستم ز جای
چه مایه شبِ تیره بودم به پای
۱۸۸-بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم، جان بر افشاندم
۱۸۹-به دل گفتم: "این خواب را پاسخ ست
که آواز او بر جهان فرخ ست"
۱۹۰-بر آن آفرین کو کند آفرین
بر آن بختِ بیدار و تاج و نگین
۱۹۱- ز فرّش جهان شد چو باغِ بهار
هوا پر ز ابر و زَمین پر نگار
۱۹۲- از ابر اندرآمد به هَنگام نم
جهان شد به کردار باغِ اِرم
۱۹۳- بدایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم، همه یاد اوست
۱۹۴-به بزم اندرون، آسْمان وفاست
به رزم اندرون، تیزچنگ اژدهاست
۱۹۵-به تن، زَنده پیل و به جان، جبرئیل
به دست، ابرِ بهمن، به دل، رودِ نیل
۱۹۶-سرِ بختِ بدخواه با خشم اوی
چو دینار شد خوار بر چَشم اوی
۱۹۷- نه گُندآوری گیرد از تاج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
۱۹۸- هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان،
۱۹۹-شهنشاه را سر بسر دوستار
به فرمانْش بسته کمر استوار
۲۰۰- شده هر یکی شاه بر کشوری
روان نامْشان بر همه مِنبری
۲۰۱- نَخستین برادرشْ، کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد هَمال
۲۰۲-ز گیتی پرستنده یِ فرِّ نصر
زیَد شاد در سایه یِ پرِّ عصر!
۲۰۳-کسی کَش پدر ناصرِدین بود
پَیِ تختِ او تاجِ پروین بود
۲۰۴- وُ دیگر، دلاور سپهدارِ طوس
که در جنگ بر شیر دارد فُسوس
۲۰۵- ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همه آفرین جوید از دهرْ بهر
۲۰۶-به یزدان بود خلق را رهنِمای
سرِ شاه خواهد که باشد به جای
۲۰۷-جهان بیسر و تاجِ خسرو مباد!
چنین هم بماناد جاوید و شاد!
۲۰۸-همیشه تن آباد با تاج و تخت!
ز درد و غم آزاد و پیروزبخت!
۲۰۹-کنون باز گردم بد آغازِ کار
سوی نامورنامه یِ شهرْیار
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#بخش_۱۲
۱۶۱_بدین نامه من دست بردم فَراز
به نامِ شهنشاهِ گردنفَراز
۱۶۲_خداوندِ تاج و خداوندِ تخت
جهاندار و بیدار و پیروزبخت
۱۶۳_جهان آفرین تا جهان آفرید
چُن او شهریاری نیامد پدید!
۱۶۴_چو خورشید بر گاه بنمود تاج
زَمین شد بکَردارِ تابنده عاج،
۱۶۵_ابوالقاسم آن شاهِ پیروزبخت
نِهاد از برِ تاجِ خورشیدْ تخت
۱۶۶_ز خاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فرّ او کانِ زر
۱۶۷_مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغزاندر اندیشه بسیار گشت
۱۶۸_بدانست کامد زمانِ سَخُن
کنون نو شود روزْگارِ کَهُن
۱۶۹_بر اندیشهی شهریار زَمین
بخفتم شبی، لب پر از آفرین،
۱۷۰_چُنان دید روشنروانم به خواب
که رُخشنده شمعی بر آمد از آب
۱۷۱_همه رویِ گیتی شبِ لاژْورد
از آن شمع گشتی چو یاقوتِ زرد
۱۷۲_در و دشت برسان دیبا شدی
یَکی تختِ پیروزه پَیدا شدی
۱۷۳_نشسته بر او شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جایِ کلاه
۱۷۴_رده بر کَشیده سپاهش دو میل
به دستِ چپش هفتسد زَندهپیل
۱۷۵_یکی پاکدستور پیشش به پای
به داد و به دین، شاه را رهنِمای
۱۷۶_مرا خیره گشتی سر از فرِّ شاه
وُ زان زَندهپیلان و چندان سپاه
۱۷۷_چُن آن چهرهیِ خسرَوْی دیدمی
از آن نامداران بپرسیدمی
۱۷۸_که "این چرخ و ماهست،گر تاجو گاه؟!
ستارهست پیش اندرش، گر سپاه؟!"
۱۷۹_مرا گفت"کین شاهِ رومست و هند
ز قَنّوج تا پیشِ دریایِ سِند
۱۸۰_که ایران و توران وُرا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
۱۸۱_بیاراست رویِ زَمین را به داد
بپـردخت از آن، تاج بر سر نِهاد
۱۸۲_جهاندار محمودْ شاهِ بزرگ
بدآبِشخَور آردهمی میش و گرگ
۱۸۳_ز کَشمیر تا پیشِ دریایِ چین
بر او شهریاران کنند آفرین
۱۸۴- چو کودک لب از شیر مادر بشست
زِ گَهواره محمود گوید نَخست
۱۸۵-تو نیز آفرین کن که گویندهیی
بدو نامِ جاوید جویندهیی!
۱۸۶- نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی"
۱۸۷-چو بیدار گشتم، بجَستم ز جای
چه مایه شبِ تیره بودم به پای
۱۸۸-بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم، جان بر افشاندم
۱۸۹-به دل گفتم: "این خواب را پاسخ ست
که آواز او بر جهان فرخ ست"
۱۹۰-بر آن آفرین کو کند آفرین
بر آن بختِ بیدار و تاج و نگین
۱۹۱- ز فرّش جهان شد چو باغِ بهار
هوا پر ز ابر و زَمین پر نگار
۱۹۲- از ابر اندرآمد به هَنگام نم
جهان شد به کردار باغِ اِرم
۱۹۳- بدایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم، همه یاد اوست
۱۹۴-به بزم اندرون، آسْمان وفاست
به رزم اندرون، تیزچنگ اژدهاست
۱۹۵-به تن، زَنده پیل و به جان، جبرئیل
به دست، ابرِ بهمن، به دل، رودِ نیل
۱۹۶-سرِ بختِ بدخواه با خشم اوی
چو دینار شد خوار بر چَشم اوی
۱۹۷- نه گُندآوری گیرد از تاج و گنج
نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج
۱۹۸- هر آنکس که دارد ز پروردگان
از آزاد و از نیکدل بردگان،
۱۹۹-شهنشاه را سر بسر دوستار
به فرمانْش بسته کمر استوار
۲۰۰- شده هر یکی شاه بر کشوری
روان نامْشان بر همه مِنبری
۲۰۱- نَخستین برادرشْ، کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد هَمال
۲۰۲-ز گیتی پرستنده یِ فرِّ نصر
زیَد شاد در سایه یِ پرِّ عصر!
۲۰۳-کسی کَش پدر ناصرِدین بود
پَیِ تختِ او تاجِ پروین بود
۲۰۴- وُ دیگر، دلاور سپهدارِ طوس
که در جنگ بر شیر دارد فُسوس
۲۰۵- ببخشد درم هر چه یابد ز دهر
همه آفرین جوید از دهرْ بهر
۲۰۶-به یزدان بود خلق را رهنِمای
سرِ شاه خواهد که باشد به جای
۲۰۷-جهان بیسر و تاجِ خسرو مباد!
چنین هم بماناد جاوید و شاد!
۲۰۸-همیشه تن آباد با تاج و تخت!
ز درد و غم آزاد و پیروزبخت!
۲۰۹-کنون باز گردم بد آغازِ کار
سوی نامورنامه یِ شهرْیار
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
میروی امّا دلت پُر بود از آزارها
مثل اسبی سرکش امّا خسته از افسارها
میرود آن نازِ اندامت به استقبالِ مرگ
میروم باران شوم دلخونتر از رگبارها
هی قسم دادم خدا را تا نگه دارد تو را
من پُر از خواهش ولی از عرشِ او اِنکارها
آنقَدَر رفتی که گم شد ردّ پایت توی برف
آنقَدَر گشتم که گم کردم خودم را بارها
توی این جنگل مرا آخر رهایم میکنی
مینشیند مِهر من در سُفرهی کفتارها
زرد شد گلبرگهایت هی زمستان میشدی
منجمد شد در عزایت واژه در خودکارها
شمع جانت توی دستانم به خاموشی رسید
توی دنیایم ندارم نور جز سیگارها
یک شب از دیوانِ دردت رونمایی میکنم
خونغزلهایی که میپاشند بر دیوارها
#مهدی_خدا_بخش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میروی امّا دلت پُر بود از آزارها
مثل اسبی سرکش امّا خسته از افسارها
میرود آن نازِ اندامت به استقبالِ مرگ
میروم باران شوم دلخونتر از رگبارها
هی قسم دادم خدا را تا نگه دارد تو را
من پُر از خواهش ولی از عرشِ او اِنکارها
آنقَدَر رفتی که گم شد ردّ پایت توی برف
آنقَدَر گشتم که گم کردم خودم را بارها
توی این جنگل مرا آخر رهایم میکنی
مینشیند مِهر من در سُفرهی کفتارها
زرد شد گلبرگهایت هی زمستان میشدی
منجمد شد در عزایت واژه در خودکارها
شمع جانت توی دستانم به خاموشی رسید
توی دنیایم ندارم نور جز سیگارها
یک شب از دیوانِ دردت رونمایی میکنم
خونغزلهایی که میپاشند بر دیوارها
#مهدی_خدا_بخش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سرباز وطن...
پرچم سبـز و سفید و سرخ رنگت جـاودان
ای دیــــار شیــر مــردان و زنــان قهرمــان
سرفـراز و پـر غــرور و پـرصلابت سربلند
در امان باشی همیشه ای وطن از هر گزند
رودهـای تـو خـروشان ،کـوه هایت استوار
دوستـانت بــرقــرار و دشمنانت خوارِ خوار
ای وطن ای زخـمی از تیــغ غـریب و آشنا
بــارهـا دیــده جفـا پشت جفـا پشت جفـا
افتخـارات تــو شد اخبــار داغی در جهان
لـرزه از تـرس تـو افتاده به جـان دشمنان
گرچه دشمن لالـه ها را ناجـوانـمردانه چید
صد هـزاران لاله روییده ز خـون هـر شهید
جان به کف آماده و بگذشته ایم از جان وتن
مـرد و زن پیــر و جـوان هستیم سرباز وطن
ای وطن ای مـردمـانت بهتریـن سنگ صبـور
مهربان و عاشق و سرلوحه ی صبر و غـرور
#جوادالماسی(سنگ صبور)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پرچم سبـز و سفید و سرخ رنگت جـاودان
ای دیــــار شیــر مــردان و زنــان قهرمــان
سرفـراز و پـر غــرور و پـرصلابت سربلند
در امان باشی همیشه ای وطن از هر گزند
رودهـای تـو خـروشان ،کـوه هایت استوار
دوستـانت بــرقــرار و دشمنانت خوارِ خوار
ای وطن ای زخـمی از تیــغ غـریب و آشنا
بــارهـا دیــده جفـا پشت جفـا پشت جفـا
افتخـارات تــو شد اخبــار داغی در جهان
لـرزه از تـرس تـو افتاده به جـان دشمنان
گرچه دشمن لالـه ها را ناجـوانـمردانه چید
صد هـزاران لاله روییده ز خـون هـر شهید
جان به کف آماده و بگذشته ایم از جان وتن
مـرد و زن پیــر و جـوان هستیم سرباز وطن
ای وطن ای مـردمـانت بهتریـن سنگ صبـور
مهربان و عاشق و سرلوحه ی صبر و غـرور
#جوادالماسی(سنگ صبور)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
والله
🤷♀️🤷♀️🤷♀️🤷♀️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🤷♀️🤷♀️🤷♀️🤷♀️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را پرسیدند
گفتم: در نفسهای دلتنگیام پنهانی.
گفتند: نامت چیست؟
گفتم: روشنیِ مهتاب.
تو را جستند
در سایهها،
در برگهای خیسِ بارانخورده،
در سکوتِ اتاق تنهایی،
در انعکاسِ خاطراتِ گمشده.
و من یافتم تو را
در عمقِ نگاهِ عاشقم،
در لرزشِ بیتابِ دستانم،
در ضربانِ بیقرارِ قلبم،
و در هر تپشی که نامت را زمزمه کرد.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را پرسیدند
گفتم: در نفسهای دلتنگیام پنهانی.
گفتند: نامت چیست؟
گفتم: روشنیِ مهتاب.
تو را جستند
در سایهها،
در برگهای خیسِ بارانخورده،
در سکوتِ اتاق تنهایی،
در انعکاسِ خاطراتِ گمشده.
و من یافتم تو را
در عمقِ نگاهِ عاشقم،
در لرزشِ بیتابِ دستانم،
در ضربانِ بیقرارِ قلبم،
و در هر تپشی که نامت را زمزمه کرد.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر زِ کوی تو بویی به من رساند باد
به مژده جانِ جهان را به باد خواهم داد
اگر چه گَرد برانگیختی ز هستی من
غباری از منِ خاکی به دامنت مرساد
تو تا بهرویِ من ای نورِ دیده دربستی
دگر جهان درِ شادی، بهرویِ من نگشاد
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
نه یاد میکنی از من، نه میروی از یاد
#حافظ
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به مژده جانِ جهان را به باد خواهم داد
اگر چه گَرد برانگیختی ز هستی من
غباری از منِ خاکی به دامنت مرساد
تو تا بهرویِ من ای نورِ دیده دربستی
دگر جهان درِ شادی، بهرویِ من نگشاد
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
نه یاد میکنی از من، نه میروی از یاد
#حافظ
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#سماع_عاشقانه ✨
ساقیا من چونکه مبهوت می جامت شدم
زین هیاهو آن رخت را دیدمو ساکت شدم
گوشه چشمی زرخسار طبیب آن حبیب مه لقا
بر دل بیمارو رنجورم چشاندی تو از آن آب بقا
تاکه جامت رابه دستم دادی ای محبوب من
هم دل و هم دین و هم جانی دگر بستاندیم
با نظربازان دیوانه من دیوانه را همباده کردی
تا که آن مهر نگاهت را به دل همخانه کردی
تا که این سر را به سوی آسمان جنباندیم
در سماعی عاشقانه سوی خود بکشاندیم
۲۶ مهر ۱۴۰۰
💠🖌#رضا_ماد
اجرای زیبایی از استاد عزیزم جناب دکتر
💠🎙#مجید_ابراهیمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ساقیا من چونکه مبهوت می جامت شدم
زین هیاهو آن رخت را دیدمو ساکت شدم
گوشه چشمی زرخسار طبیب آن حبیب مه لقا
بر دل بیمارو رنجورم چشاندی تو از آن آب بقا
تاکه جامت رابه دستم دادی ای محبوب من
هم دل و هم دین و هم جانی دگر بستاندیم
با نظربازان دیوانه من دیوانه را همباده کردی
تا که آن مهر نگاهت را به دل همخانه کردی
تا که این سر را به سوی آسمان جنباندیم
در سماعی عاشقانه سوی خود بکشاندیم
۲۶ مهر ۱۴۰۰
💠🖌#رضا_ماد
اجرای زیبایی از استاد عزیزم جناب دکتر
💠🎙#مجید_ابراهیمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤❤❤
معین
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
معین
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نشستم با رفیقان پنبه از مینا درآوردم
چه گوهرها که از این "یکوجب دریا" درآوردم!
حلالش تا کنم برخویش، رفتم با دلِ فرصت،
به جهد از دفترِ خیّام صد فتوا در آوردم!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه گوهرها که از این "یکوجب دریا" درآوردم!
حلالش تا کنم برخویش، رفتم با دلِ فرصت،
به جهد از دفترِ خیّام صد فتوا در آوردم!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
كسی در من ديوانه شده!
ديوانهای كه میخواهد از پنجره آشپزخانه
به پرواز درآيد!
ليوان چايش را در هوا خالی كند
از چيزهايی لذت میبرد كه هيچكس نمیبرد
نگهداری از اين ديوانه برايم سخت است
دستهايم را بستهام ...
تا او شيشهها را نشكند
پاهايم را بستهام ...
تا او از لبهء پرتگاه به راه رفتنش ادامه ندهد
به دهانم چسب زدهام
تا او خواب ِشهر را بر هم نزند!
كسی در من ديوانه شده
من از او میترسم !
#رسول_يونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ديوانهای كه میخواهد از پنجره آشپزخانه
به پرواز درآيد!
ليوان چايش را در هوا خالی كند
از چيزهايی لذت میبرد كه هيچكس نمیبرد
نگهداری از اين ديوانه برايم سخت است
دستهايم را بستهام ...
تا او شيشهها را نشكند
پاهايم را بستهام ...
تا او از لبهء پرتگاه به راه رفتنش ادامه ندهد
به دهانم چسب زدهام
تا او خواب ِشهر را بر هم نزند!
كسی در من ديوانه شده
من از او میترسم !
#رسول_يونان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀