Telegram Web Link
به‌منظور رسیدگی به حقیقت خشم خود، شما می‌باید هیچ نوع قضاوتی روی آن نداشته باشید زیرا به‌محض اینکه متضاد آن را در ذهن متصور می‌شوید، درواقع آن را محکوم می‌کنید و درنتیجه قادر نیستید آن را همان‌گونه که «هست»، ببینید. هنگامی‌که میگویید، شخصی را دوست ندارید یا از او متنفر هستید، این یک حقیقت است اگرچه به نظر وحشتناک می‌رسد. اگر به آن نگاه کنید و به‌طور کامل به ژرفای آن فرو روید، این احساس، متوقف می‌شود، اما شما می‌گویید: «من نباید متنفر باشم، من باید در قلب خود، عشق را جای دهم»، درنتیجه شما در یک دنیای ریاکارانه با استانداردهای مضاعف، زندگی می‌کنید. زندگی با تمامیت و ژرفا در زمان حال یعنی زندگی کردن با «آنچه که هست» یعنی زندگی با واقعیت، بدون هیچ‌گونه ملامت و توجیه. در آن صورت کاملاً درمی‌یابید که این مسئله در شما پایان یافته است، وقتی به وضوح و روشنی «ببینید»، مسئله حل شده است؛ اما آیا قادرید چهره خشونت را به وضوح ببینید، منظور این است که چهره عصیان را نه فقط در خارج از خود، بلکه در درون خود نیز ببینید.
در ضمن خواهید دید، معنای دیدن خشم این است که بطور کامل از چنگال خشونت رهایی پیدا کرده‌اید. این امر مستلزم مراقبه‌ای ژرف و عمیق است، نه صرفاً یک موافقت یا مخالفت لفظی.
حالا شما جملاتی را خوانده‌اید، آیا واقعاً مفهوم آن‌ها را درک کرده‌اید؟ ذهن شرطی شده، روش زندگی، کل ساختار جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنید، همه مانع شما برای دیدن یک حقیقت می‌شوند و اجازه نمی‌دهند که به‌طور کامل و به طرز سریعی از آن رهایی پیدا کنید. شما می‌گویید، «راجع به آن فکر می‌کنم» یا «حالا مطالعه می‌کنم، ببینم آیا امکان دارد از چنگال خشونت خلاصی پیدا کرد یا نه» یا میگویید: «من سعی می‌کنم آزاد باشم». جمله «من سعی می‌کنم»، یکی از وحشتناک‌ترین جملاتی است که می‌توان گفت، نهایتاً هیچ سعی و کوششی وجود ندارد، یا این کار را می‌کنید یا نمی‌کنید. آیا وقتی خانه در حال سوختن است شما «زمان» را پذیرا می‌شوید!! خانه درنتیجه‌ی خشونت حاکم بر جهان و حاکم بر شما، در حال سوختن است و شما می‌گویید: «اجازه دهید راجع به آن فکر کنم و ببینم کدام ایدئولوژی برای خاموش کردن آتش بهتر است؟» آیا هنگامی‌که خانه در آتش است، شما راجع به رنگ و موی مردی که آب می‌آورد بحث می‌کنید؟

#کریشنامورتی

🌬 @Kheradandishe 💫
ذهن با تقسیم کردن خود مانند دیدن نواقص مثلا حسادت طوری خودفریبی می کند که گویی از حسادت جداست و این سبب دوبینی، احولیت و تناقض در ما شده است. دلیل آن خاطرات بی شماری را که از لذت و رنج داشته ایم جمع آوری کرده و خود از همین خاطرات دوباره زائیده می شود.
بنابراین فکر « گذشته » است و همیشه کهنه.- واقعیت یک جدل و چالش همواره تازه است. اما از آنجایی که هر درگیری ریشه در موضوعات گذشته دارد، پاسخ های ما اغلب واکنشی است و نتایج آن نامتناسب با موضوعی است که در زمان حال می گذرد، لذا ما، در هر جدل و بحثی، وارث یک سلسله سوء تفاهم، تناقض، تضاد، احساس بدبختی و استیصال هستیم.
اگر انسان مایل باشد چیزی را به طور روشن، واضح و دقیق ببیند، می بایست ذهنش بسیار آرام و بدون تمامی تعصبات، فریب، گفتگوها، تجسم ها و تصاویر باشد. برای دیدن، تمامی این پرده ها باید کنار روند، زیرا تنها در سکوت محض است که شما قادر به مشاهده شروع فکر خواهید بود نه زمانی که در حال جستجو، پرسش یا در انتظار گرفتن پاسخ هستید.

#كريشنامورتى
🌬 @Kheradandishe 💫
"روشن‌بینی، یعنی بر فرازِ فکر رفتن."
در وضعیت روشن‌بینی، باز هم در مواقع لزوم ذهنِ استدلالی را به کار می‌برید،
اما با کارآیی و تمرکز بسیار بیشتر.
در این وضعیت، هر چند برای اهداف عملی از ذهن استفاده می‌کنید،
اما از گفت‌وگوهای درونیِ ناخواسته رها شده‌اید، و سکوت و آرامشِ درونی غالب است. هنگامی که از ذهن خود استفاده می‌کنید و به ویژه هنگامی که راه‌حل‌های خلاق مورد نیاز است، هر چند لحظه،
بین فکر و آرامش، بین ذهن و بی‌ذهنی
در نوسان هستید. "بی‌ذهنی، آگاهی بدون فکر است." تفکر خلاق فقط با این شیوه ممکن می‌شود، زیرا فقط در این حالت،
فکر از نیرویی حقیقی برخوردار می‌گردد. فکر به تنهایی و زمانی که
با قلمرو بسیار گسترده‌تر آگاهی
در ارتباط نیست، به سرعت بی‌ثمر،
دیوانه و مخرب می‌شود.

#اکهارت_تلی

🌬 @Kheradandishe 💫
اگر نتوانید احساس‌های خود را درک کنید، و با آن‌ها قطع ارتباط کرده باشید،
عاقبت آن‌ها را در یک سطح کاملاً جسمانی و به صورت عارضه
یا بیماری جسمی تجربه خواهید کرد.

#اکهارت_تلی

🌬 @Kheradandishe 💫
مواظب هر نوع حالتِ "تدافعی درونی" باشید. از چه دفاع می‌کنید؟ یک هویت توهمی، یک تصویر ذهنی، یک وجود تخیلی. با آگاه شدن به این الگو و
مشاهدهٔ آن، هویت خود را از آن جدا می‌کنید. آن‌گاه الگوی نا‌آگاه به سرعت
در نورِ آگاهی شما محو خواهد شد.
به این ترتیب، تمامی جر و بحث‌ها و بازی‌های قدرت که برای روابط بسیار مخرب هستند، پایان می‌گیرند. نیرومند جلوه کردن برای دیگران، شکلی از ناتوانی‌ست که با جامهٔ کاذبِ توانایی
پوشیده شده است.

#اکهارت_تلی

🌬 @Kheradandishe 💫
"به توهمِ زمان پایان دهید"
راه حل این است:
به توهمِ زمان پایان دهید. (زمان و ذهن) از هم جدایی‌ناپذیر هستند. زمان را از ذهن خارج کنید تا متوقف شود. یکی بودن با ذهن یعنی گرفتار شدن در زمان.
یعنی مجبور می‌شوید از طریق یادآوری (گذشته) و پیش‌بینی (آینده) زندگی کنید. این وضعیت، فکر شما را بی‌وقفه مشغول می‌کند، و موجب می‌شود که
به شناخت و محترم شمردنِ "لحظهٔ حال" بی‌علاقه شوید. (شما به همین لحظه اجازهٔ وجود نمی‌دهید)


#اکهارت_تلی

🌬 @Kheradandishe 💫
آیا هیچ‌گاه چیزی را خارج از لحظهٔ حال
تجربه کرده، انجام داده، اندیشیده
یا احساس کرده‌اید؟
آیا گمان می‌کنید در آینده چنین خواهید کرد؟ آیا ممکن است موردی خارج از زمان حال رخ دهد، یا باشد؟
پاسخ واضح است: نه. هیچ چیز‌ هیچ‌گاه در گذشته رخ نداده است؛ در حال رخ داده است.‌ هیچ چیز هیچ‌گاه در آینده رخ نخواهد داد؛ در حال رخ خواهد داد.
همین‌که این را درک کنید، آگاهی شما از ذهن به وجود و از زمان به حضور منتقل می‌شود.


#اکهارت_تلی

🌬 @Kheradandishe 💫
عمیقاً درک کنید که لحظهٔ حال
تنها موردی‌ست که دارید. حال را به مرکز توجه زندگی خود تبدیل کنید. در حالی که پیش از این، در زمان (گذشته ـ آینده) سکونت داشتید و تماس‌های کوتاهی با حال برقرار می‌کردید، اکنون اقامتگاه خود را در حال قرار دهید و فقط در مواقع ضروری و برای رسیدگی به جنبه‌های عملی زندگی دیدارهای کوتاهی از گذشته و آینده داشته باشید.
(پیوسته به لحظهٔ حال پاسخ مثبت بدهید)

#اکهارت_تلی

🌬 @Kheradandishe 💫
خداوند تنها با ژرفای تو در تماس است
و نه با سطح.
سطح با جامعه در تماس است، هستی با عمق در ارتباط است. هستی فقط آنچه را که تو هستی می‌شناسد و هرگز آن چه را که تظاهر می‌کنی نمی‌شناسد. هستی
هرگز نمایش‌های تو را نمی‌شناسد.

شاید تو تظاهر کنی یک انسان مقدس هستی و یک روح والا، ولی هستی این‌ها را نمی‌شناسد؛ زیرا هستی هرگز چیزهای کاذب را نمی‌شناسد. ساده بودن، یعنی فقط خودت بودن، هرکه باشی، با پذیرشی عظیم، بدون هدف، بدون آرمان،
تمامی آرمان‌ها را پاک کن.

#اشو
🌬 @Kheradandishe 💫
فروتنی یک حضور است‌و یک ویژگی شخصیتی نیست. فقط نوعی از "بودن" است. دیگران آن را احساس می‌کنند
ولی خودت نمی‌توانی آن را احساس کنی، سادگی نیز چنین است.
ساده بودن‌ یعنی بطور خودانگیخته و
فی‌البداهه لحظه به لحظه زندگی کردن،
نه براساس فلسفه‌ای و آرمانی. هرگاه مطابق یک فلسفه زندگی کنی، به خودت خیانت کرده‌ای، با خودت دشمنی کرده‌ای. ساده بودن یعنی در یک دوستی عمیق با خود بودن و زیستنِ بدون اخلال
توسط هیچ گونه مفهومی. آری، به یقین
این گونه زیستن شهامت می‌خواهد،
زیرا تو پیوسته در ناامنی به سر خواهی برد. انسانی که با مفاهیم زندگی می‌کند،
امن است. او قابل پیش‌بینی است.
این امنیتِ اوست. او می‌داند که فردا چه کار خواهد کرد. او می‌داند که اگر فردا
چنان موقعیتی پیش بیاید،‌ واکنش او چگونه خواهد بود. او همیشه مطمئن است. انسانی که ساده است هرگز نمی‌داند که فردا چه خواهد شد. او از لحظه‌ٔ بعد خبر ندارد. زیرا او از روی گذشته عمل نمی‌کند او توسط هشیاری کنونی خودش عمل می‌کند.

#اشو
🌬 @Kheradandishe 💫
نخستین چیزی که باید به خاطر سپرد این است:
انسانِ خشن نمی‌تواند با تلاش غیرخشن شود. پس آیا امکانی وجود دارد؟
آری، امکانی هست. ولی نه با تلاش.
به جای اینکه بکوشی غیرخشن شوی،
از خشونت خودت آگاه شو، که خشم تو چگونه عمل می‌کند. ریشه‌های آن را ببین، عميقاً واردش شو. چگونه برمی‌خیزد. چگونه به وجودت و به اعمالت نفوذ می‌کند. خشونت خودت را تماشاکن، و در همان تماشا کردن، از آن هشیار شو و آنگاه شگفت‌زده خواهی شد:
خشونت تو شروع می‌کند به ناپدید شدن و از بین رفتن. هیچ‌کس نمی‌تواند به طور هشیارانه خشن باشد. این یک قانون پایه است و یک راز. هیچ‌کس نمی‌تواند آگاهانه خشن باشد. پس تنها چیزی که نیاز است:
آوردن هشیاری است، بیشتر هشیار بودن،
بیشتر مراقبه‌گون شدن. هیچ‌کس نمی‌تواند‌ در حالت مراقبه خشمگین باشد؛ این ممکن نیست، فوقش این است که به خشم تظاهر کند. انسان مراقبه‌گون
نمی‌تواند خشمگین شود. این غیرممکن است. مراقبه یعنی اینکه تو از عملی که انجام می‌دهی آگاه هستی، در همان است که کیفیت انجام دادن تو تغییر می‌کند.

#اشو
🌬 @Kheradandishe 💫
" عشق "

هر کسی عاشق شد چه مؤنث چه مذکر
چه جوان و چه مسن
مهر مفسد به دل پاک زلالش نزنید،

او فقط گوش به فرمان دل خود داده
بین عشق و متحول شدن و راز سلوک

با حراج تن و ناموس و شرف
با مقام هرزه
فاصله از اینجا تا به خداست،

ماجرای دل و عشق
اصل خوش اقبالیست

آن امانت که خدا روز ازل داد به دست من و تو
گوهر عشق بود و جایگاهش دل بود،

آنقدر مست هوای عقلیم آنقدر محو تعلّقهاییم
که فراموش شد آن عهد ازل

یادمان رفت که ما آمده ایم
تا که عاشق گردیم
و به لطف این عشق جاودان بودن را کشف کنیم،

راز خلقت هدف از بودن خود را به جهان جلوه دهیم
عشق بی پروایی است
بی خبر می آید
بی اجازه وارد
بی تأمل همه هست تو را می گیرد،

هر چقدر زور زنی تا رها گردی از اندیشه عشق
حاصلش معکوس است
عشق می آید تا
از تو آدم سازد
تا تو را مرد کند،

مرد بودن صفت است
مرد بودن گذر از مرز نبایدها و کندن از پابندهاست
مرد بودن سفر از این دنیا تا بام لاهوت است
مرد آن است که دلش صاف و رقیق
هم صدا با طپش قلب همه ذرات است،

مرد آن است که آزاد کند
نه که در بند کشد ، نه که در بند باشد

بگذریم ...

سخن پایانی : هر کسی عاشق شد
دولت نور به او هدیه شده
محترم داریدش

چون که بیدار شده چون که او
در پی آدم شدنش
طالب یار شده.

"شعر نو از طرف یک دوست"

🌬 @Kheradandishe 💫
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق مي داند كه چگونه يكپارچه زندگي كند،
زيرا آكنده و سرشار از زندگي است،، جسم آكنده از عشق است،


سلولهاي بدن در عشق مي رقصند،، ذهن آكنده از عشق است نه آكنده از عقل، قلب سرشار از عشق است،، براي عشق اين عضو فقط دستگاه تصفيه خون نيست بلکه عشق را تنفس مي كند،


روح چيزي نيست جز عشق ناب، درياي عشق! انسان ناگزير از كشف هستي است،، هستي در كجا مي تواند خود را از چشم عشق پنهان كند؟

در حقيقت نيازي نيست تا بدنبال هستي بگردد،
بلكه هستي است كه به جستجوي مي پردازد،
و چه خوش است وقتي هستي به جستجوي برخيزد.

🌬 @Kheradandishe 💫
در عَدَم بودم
یکی فریاد کرد
خوابم آشفت و
به بانگی ..
داد کرد

بی خرد آخر چرا
آشفته ای ؟
از چه رو
در این عَدَمها
خفته ای ؟

گفتمش ای دوست ..
ندانم کیستم
هستم اما ..
این خودِ من نیستم

یک زمانی در خیالم
آدمم
با غم بودن ،
نبودن ...
همد مم

آن زمان دیگر
خیالم می رسد....
پروانه ام

بی خیالم ..
شاد و سرخوش
باغی از گل ...
خانه ام

شهد می نوشم
زگلها ..
مست مستی می کنم
نغمه می خوانم
به شادی
هست هستی می کنم

گه به هشیاری خود
من آدمم
گاه در خواب خوشی ..
پروانه ام

گاه هر دو..
جا به جا

این و آنم ...
هر دو گاهی
نابجا

اینک اما ..
من نمیدانم که ام ..
یا چیستم

آدمم .. پروانه ام !
من..
کیستم ؟!

گیج و مبهوتم کنون ،
سرگشته ام
دغدار حسرت خود
گشته ام


قطره اشکی
بر دوچشمانم نشست
از ندانم ها دلم
ناگه شکست..........

گفت ،
کای سیمین رخِ
ساغر به دست
از چه رو غم ،
بر دل تنگت نشست ؟

در عَدَم بودی ..
که یک دَم
دَم شدی

امر او..
بر تو شد و
آدم شدی

قطره ای بودی
که جانی
یافتی

خام بودی ..
معرفت ها،
یافتی

او جهان را خلق کرد
از بهر تو...

این فلک ،
این ماه و خورشید ،
این زمین ..
از بهر تو

او تو را بهر
تکامل آفرید
با جهانت ..
در تعامل آفرید..

هستِ تو
از هستِ او
آمد پدید

هیچکس در
عرش هم ،
اورا ندید


نی تو را اینک
که سرگردان شوی
بر مدار خویش و خود
حیران شوی




گر که یک دم
آدم و پروانه ای..

گاه مستی ،...
یا ملولی ،
گه چُنین دیوانه ای ...


در دمی دیگر
تو شاید..
بلبلی گردی به باغ ..

یا که سنگی ،
در تنوری ،،،
داغِ داغ ...

این بُوَد رازی
که او..
خود دانَدَش
هر کسی او را
به نامی ..
خوانَدَش

اوی او را
هیچکس..
نادیده است

جلوه ای از او
به دنیا
دیده است

سرنوشت تو
به دست اوست ، جانا
غم مخور

هر دمی ،
بر حال خود
ماتم مخور ...

او به تو،
آگه تر از
خویشت بُوَد

مهربان ،
نزدیک و در،،
پیشَت بُوَد...


گر که هِی هِی
هِی هِی و
هِی هو کنی


گِرد خود ،
بیهوده چرخی
دَم به دَم
یاهو کنی ..

وای برتو .. وای بر تو
بنده اش ،
کردی خدا ...

گه به مسجد ،
گه کلیسا ،
خانقا..

شرک ورزیدی ،،
نمیدانی،،،، ؟
بگو آخر
چرا....؟


ذره ای انصاف باید ،
نی ، ،
که چیز دیگری ..

معرفت آموز،
شاید ،،.
جلوه هایش ، ،
بنگری ...


ای تو گوهر خواه
گوهر ناشناس،،
ای که عهدت را
شکستی ...
ناسپاس ،،

رُو به درگاهش ..
کمی ..
زاری نما
وز غرورت
بگذر و ..
بر خویشِ خود
یاری نما

رو کنون ،
با خود به خلوت ،،،،
آدمیت ،،
پیشه کن ...

تا به کی
در خواب غفلت ؟
بر خودت
اندیشه کن ..

این جهان تنها...
فقط ..
یک پرده ی
رنگین بُوَد

وندرآن ،
گویی ،،
هزاران پرده ی ،
نقشین بُوَد

دائما ،،
در آزمونی و خطا
لحظه ای بازنده ای ،،،
یک دَم رها...


پرده های بی شماری
بایدت ،،،
رنگ رنگ و
صفحه صفحه ،،
شایدت ...


زندگی کن ،،
می بنوش و
حق، شناس ..

شُکر حق کن ،،
نعمت او را ،
سپاس ...


ذکر نامش را
به نیکی،،
یاد کن

یا هوالا هو
العظیم
فریاد کن..

بندگانش را
میازار و،،،
دلی را
شاد کن ....
🌬 @Kheradandishe 💫
جانا چه گویم شرح فراقت
همایون شجریان
جانا چه گویم شرح فراقت

🌬 @Kheradandishe 💫
تو همان چیزی که می توانی باشی هستی.
هدفی در کار نیست،
ما به هیچ کجا نمی رویم
و در همین جا زندگی را جشن
می گیریم.
هستی سفر نیست،
جشن و سرور است،
به زندگی به چشم جشن و شادمانی و خوشی نگاه کن.
زندگی را به صورت درد و رنج و انجام وظیفه و کار در نیاور،
بگذار زندگی یک بازی باشد. مقصود من از مذهبی شدن همین است.
بدون گناه،
بدون منیت،
بدون هیچ مقصد و.مقصود.
فقط در اﻳﻨﺠﺎ و در حال بودن،
با درختان و پرندگان و رودخانه ها و کوه ها بودن.
این را بدان, تو در زندان نیستی،
در خانه خدایی،
در معبد خداوندی،
پس آن را زندان ندان،
چراکه زندگی زندان نیست،
تو زندگی را نفهمیدی، آن را به اشتباه معنا کرده ای.
پس آزاد باشید،
فکر زندان بر اثر عادت اسارت در انسان بوجود آمده است.

#اشو
🌬 @Kheradandishe 💫
sedayam.kon{webahang.ir}
pallet
🦋❤️❤️🦋

🌬 @Kheradandishe 💫
تغییر ؛ کیفیت آگاهی

آگاهی ،کیفیت متفاوتی را به زندگی ات می آورد.
با آگاهی چیزها شروع به تغییر می کنند،
به شکل قابل توجهی تغییر می کنند.
نه اینکه تو تلاشی کنی ،
تا تغییرشان بدهی؛ نه ، اصلاً!

انسان آگاه ،هیچ چیزی را تغییر نمی دهد ،
انسان ناآگاه ، همواره سعی می کند ،
تا همه چیز را تغییر بدهد.
اما انسان ناآگاه هیچگاه ،
در تغییر دادن چیزها موفق نمی شود ؛

برای انسان آگاه تغییر به سادگی اتفاق می افتد ،
تغییر قابل توجهی رخ می دهد.
این آگاهی است که ،
تغییر به وجود می آورد ، نه تلاش تو!

چرا آگاهی تو را تغییر می دهد ؟
زیرا وقتی تو متفاوتی ،
کل دنیا متفاوت خواهد بود ؛
مسأله ،ایجاد دنیایی متفاوت نیست،
تنها مسأله، ایجاد تویی متفاوت است.
تو دنیای خودت هستی!

پس اگر تغییر کنی ؛
دنیا تغییر می کند.
اگر تغییر نکنی ،
می توانی بروی تا کل دنیا را تغییر بدهی!
اما چیزی تغییر نخواهد کرد ؛
تو همان دنیا را بارها و بارها ایجاد می کنی.
تو دنیای خودت را به وجود می آوری.
دنیایی که مشاهده می کنی، انعکاس توست.

تانترا می گوید :
آگاهی کلید است ،
شاه کلیدی که تمام درهای زندگی را می گشاید.

#اوشو

🌬 @Kheradandishe 💫
2024/06/10 02:03:55
Back to Top
HTML Embed Code: