Telegram Web Link
‌‌
تمایل به امنیت، به هر شکل، آن‌چنان غالب است که ذهنْ خود را با هر الگویی که بتواند به آن امنیت و ایمنی بدهد، سازگار می‌کند. اما امنیتی وجود ندارد.

وقتی کسی این را واقعاً درک کند، چیزی کاملاً متفاوت رخ می‌دهد که شیوه‌ای خاص از زندگی را پدید می‌آورد.

چنین زندگی‌ای را نمی‌توان فهمید یا تقلید کرد؛ تنها کاری که می‌توان کرد این است که شیوه‌های طلب امنیت را بشناسیم و نسبت به آن‌ها آگاه باشیم.

این آگاهی، آزادی خاص خود را به همراه دارد.

جیدو کریشنامورتی
از کتاب «خوشبخت کسی‌ست است که هیچ نیست»

@Krishnamurti
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

ملی‌گرایی

آیا ملی‌گرایی و صلح با هم کنار می‌آیند؟

جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti

از موسسهٔ ناشر آثار جیدو کریشنامورتی درخواست انتشار مطالبی با موضوع جنگ کردیم. امروز این مقاله، که حاوی مجموعه سخنان او دربارهٔ جنگ است، را منتشر کرده‌اند.

ترجمهٔ فارسی نیز به زودی منتشر خواهد شد.

+ مقالهٔ مذکور را »اینجـا« بخوانید.

@Krishnamurti

مردن هر روز

عشق، مردن هر روزه بر هر چیزی که می‌دانیم است. در غیر اینصورت، فرد نمی‌تواند عشق داشته باشد. عشق چیزی نیست که حاصل شود. همانند تواضع، لحظه‌ای که عشق را حاصل می‌کنید، ردایی از غرور است. تنها هنگامی که شما بر هر تجربه‌ای که داشته‌اید می‌میرید، شما در حال زندگی کردن هستید. زندگی کردن حرکتی نو و خالص است، هر لحظه از روز تازه است. مردن بر گذشته زندگی‌یی است در بعدی کاملاً از هر جهت متفاوت.

جیدو‌ کریشنامورتی

@Krishnamurti

تصویر داشتن از خود، به رنج می‌انجامد.

جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

تردید خردمندانه
جیدو کریشنامورتی
@Krishnamurti

آموزشِ صحیح، تفکر و در نظر گرفتنِ دیگران را تشویق می‌کند بدون اینکه از تطمیع یا تهدید استفاده کند.

جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti

رابطه آینه است

   خودشناسی بر طبق هیچ فرمولی نیست. ممکن است شما به منظور یافتن اطلاعاتی دربارۀ خودتان نزد روانشناس یا روانکاو بروید، اما این خودشناسی نیست. خودشناسی زمانی به وجود می‌آید که ما در رابطه، که آنچه را که ما لحظه به لحظه هستیم نشان می‌دهد، نسبت به خودمان آگاه هستیم. رابطه آینه‌ای است که در آن خودمان را آنگونه که واقعاً هستیم ببینیم. اما اکثر ما، هنگامی که در رابطه‌ایم، قادر به نگاه کردن به خود، آنچنانکه هستیم، نیستیم، چرا که بلافاصله شروع به محکوم کردن یا توجیه کردن آنچه می‌بینیم می‌کنیم. قضاوت می‌کنیم، مقایسه می‌کنیم، رد یا قبول می‌کنیم، اما هرگز واقعاً آنچه هست را مشاهده نمی‌کنیم، و این برای بیشتر مردم سخت‌ترین کار برای انجام دادن به نظر می‌رسد؛ با این وجود این به تنهایی آغاز خودشناسی است. اگر فرد قادر به دیدن خودش آنچنانکه هست در این آینۀ خارق‌العادۀ رابطه، که تحریف نمی‌شود، باشد، اگر فرد بتواند با توجه کامل فقط به این آینه نگاه کند و واقعیت آنچه هست را ببیند، بدون محکوم کردن، بدون قضاوت، بدون سنجش، به آن آگاه باشد - و فرد هنگامی این کار را می‌کند که علاقه‌ای جدی و صادقانه وجود دارد - آنگاه فرد درخواهدیافت که ذهن قادر به آزاد کردن خود از تمام شرطی‌شدگی‌ها هست؛ و تنها آن موقع است که ذهن آزاد است تا آنچه که در ورای محدودۀ فکر قرار گرفته را کشف کند.
  
   گذشته از اینها، ذهن هر قدر فاضل یا هر قدر کوچک باشد، آگاهانه یا ناآگاهانه محدود است، شرطی‌شده است، و هر گونه گسترش این شرطی‌شدگی همچنان در محدودۀ فکر است. بنابراین آزادی چیزی به طور کلّی متفاوت است.

کتاب «کتاب زندگی»
جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti

‌You know the meaning of the word 'art'? Not the writing of poems, painting pictures, writing novels - art, the word, not the expression of that word. Art means to put everything in its right place. You understand? To put everything - every action, every thought, every human being has its own place. So, when we human beings have not this art in ourselves - you understand? No, sir, I don't know if you do, please don't agree. Art in the sense to put my house, my house which is me, in order. Then somebody else has to put that house in order. We have created this society, and we leave it to politicians to alter the society. We have created the monster called society, and to control that society we have to have politicians. Politicians may be either good or supported by the very, very rich people, of a small group of rich people supporting - you know all the game that goes on in the world among politicians. The speaker knows a considerable lot of them. And this is going on right throughout the world.
That is, we want political leaders. This leader during this period is not good, but when this election is over, we'll have a new president, a new leader - I won't call them presidents, sorry - new leader, and he too or she too might fail, but we wait - another election. You follow? We have done this throughout the world, waiting for new leaders. The present leader is no good, but we hope the next leader will be better, and so on and on and on. This has been the game in all political world. Our desires are that. That is, we are always wanting somebody else to lead us, to tell us what to do. And there is no leader, no saviour no guru, no book is going to help us. I think if one really deeply realises this - no outside agency, no change of environment, changing of certain structure of society is not going to change the human condition. The human condition is what we are, and if we don't apply ourselves to bring about a radical change, radical mutation, transformation, in ourselves, no leader, nobody in the world is going to do it. ⁠

J. Krishnamurti⁠
Public Question & Answer 3 Ojai, California, USA - 11 May 1982

+ ترجمهٔ فارسی در پست بعد.

@Krishnamurti
آیا می‌دانید معنای واژهٔ «هنر» چیست؟ نه نوشتنِ شعر، نه نقاشی کشیدن، نه نوشتنِ رمان - منظورم خودِ واژهٔ هنر است، نه جلوه‌ها و نمودهای آن.
هنر یعنی قرار دادن هر چیز در جای درست خودش. متوجه می‌شوید؟ یعنی قرار دادن هر چیز - هر عمل، هر فکر، هر انسان - در جایگاه شایستهٔ خودش.

پس، وقتی که ما انسان‌ها این هنر را در وجود خود نداریم - متوجه‌اید؟ نه آقا، نمی‌دانم واقعاً درک می‌کنید یا نه، لطفاً فقط با سر تأیید نکنید - هنر یعنی مرتب کردن خانه‌ام، خانه‌ای که خودِ من هستم. اگر من نتوانم این خانه را مرتب کنم، دیگری باید بیاید آن را مرتب کند.

ما جامعه‌ای ساخته‌ایم، و حالا این مسئولیت را واگذار کرده‌ایم به سیاستمداران که آن را دگرگون کنند.
ما این هیولا به‌نام جامعه را خلق کرده‌ایم، و برای مهار آن، نیاز به سیاستمدار داریم.
سیاستمداران ممکن است خوب باشند، یا ممکن است در خدمتِ افراد بسیار ثروتمند باشند - گروه کوچکی از ثروتمندان که پشتِ پرده پشتیبانی می‌کنند - شما از این بازی‌ها در جهان سیاست آگاهید.

گوینده (کریشنامورتی) بسیاری از آن‌ها را از نزدیک می‌شناسد. و این داستان در سراسر جهان ادامه دارد.

یعنی چه؟ یعنی ما رهبر سیاسی می‌خواهیم.
می‌گوییم این رهبرِ فعلی خوب نیست، اما پس از انتخابات بعدی، رئیس‌جمهور تازه‌ای می‌آید، رهبر جدیدی - نه، عذر می‌خواهم، نمی‌خواهم آن‌ها را رئیس‌جمهور بنامم - رهبر جدید، که او هم ممکن است شکست بخورد.
ولی ما صبر می‌کنیم - تا انتخابات بعد. متوجه‌اید؟
ما همیشه در جهان چنین کرده‌ایم: در انتظارِ رهبران جدید.
می‌گوییم: رهبر فعلی خوب نیست، امیدواریم بعدی بهتر باشد، و همین‌طور ادامه می‌دهیم، و ادامه می‌دهیم...
این بازی همیشگیِ جهان سیاست بوده است.

میل و خواستهٔ ما همین است.
یعنی همیشه کسی را می‌خواهیم که ما را رهبری کند، که به ما بگوید چه باید بکنیم.
اما هیچ رهبری وجود ندارد، هیچ نجات‌دهنده‌ای، هیچ گورو(مرشد) و هیچ کتابی که بتواند ما را نجات دهد.

فکر می‌کنم اگر کسی واقعاً این را در ژرفای وجودش دریابد - که هیچ نیروی بیرونی، هیچ تغییر در محیط، هیچ بازسازی در ساختار اجتماعی، نمی‌تواند وضعیت انسانی ما را دگرگون کند - آن‌گاه درمی‌یابد که وضعیت انسانی، همان چیزی‌ست که ما هستیم.

و اگر خودمان به‌طور جدی و ژرف متعهد نشویم که دگرگونی بنیادینی در خود ایجاد کنیم - تحولی اساسی، جهشی کیفی - هیچ رهبری، هیچ‌کس در این جهان، قادر به انجامش نخواهد بود.

جیدو کریشنامورتی
پرسش و پاسخ عمومی شماره ۳
اوهای، کالیفرنیا، آمریکا – ۱۱ می ۱۹۸۲⁠

@Krishnamurti

Life is so rich, has so many treasures. We go to it with empty hearts; we do not know how to fill our hearts with the abundance of life. We are poor inwardly, and when riches are offered to us, we refuse. Love is a dangerous thing; it brings the only revolution that gives complete happiness. So few of us are capable of love, so few want love. We love on our own terms, making of love a marketable thing. We have a market mentality, and love is not marketable, a give-and-take affair. It is a state of being in which all our problems are resolved. We go to the well with a thimble, and so life becomes a tawdry affair, puny and small.⁠

Jiddu Krishnamurti⁠
"Happy is the one who is nothing"

زندگی بسیار غنی است، گنجینه‌های فراوانی دارد. ما با قلب‌های خالی به سراغ آن می‌رویم؛ نمی‌دانیم چگونه قلب‌هایمان را با فراوانی زندگی پر کنیم. ما در درون فقیر هستیم و وقتی ثروت به ما پیشنهاد می‌شود، آن را رد می‌کنیم. عشق چیز خطرناکی است؛ تنها انقلابی را به ارمغان می‌آورد که خوشبختی کامل را می‌دهد. تعداد کمی از ما قادر به عشق ورزیدن هستیم، بنابراین تعداد کمی عشق را می‌خواهند. ما با شرایط خودمان عشق می‌ورزیم و عشق را به یک چیز قابل فروش تبدیل می‌کنیم. ما ذهنیت بازاری داریم و عشق قابل فروش نیست، امری بده‌بستانی نیست. حالتی از بودن است که در آن تمام مشکلات ما حل می‌شود. ما با یک انگشتانه به سراغ چاه آب می‌رویم و بنابراین زندگی به یک امر مبتذل، کوچک و حقیر تبدیل می‌شود.⁠

جیدو کریشنامورتی⁠
"خوشبخت کسی است که هیچ چیز نیست"

@Krishnamurti

تجربه واقعیت نیست. واقعیت را نمی‌توان تجربه کرد. واقعیت هست.

جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti

از طریق تو، من به رضایت می‌رسم. پس تو برای من مهم هستی: من باید از تو محافظت کنم، من باید تو را در اختیار داشته باشم.

از طریق تو، من از خودم فرار می‌کنم، و وقتی که به خودم پرتاب می‌شوم(برگردانده می‌شوم)، از ترسِ(روبرو شدن با) وضعیت خودم، خشمگین می‌شوم.

جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

صد

موضوعات:
ویدئوی جیدو کریشنامورتی در مورد رابطۀ زن و مرد، رابطۀ بدون عشق، رابطۀ بر اساس بهره‌برداری، نیاز در رابطه، رابطۀ با عشق، برآورده شدن نیاز‌ها، تنظیم رابطه، زندگی، زندگی کردن، هدف از زندگی، سؤال، هدف از خلقت، زندگی پس از مرگ، چرا زندگی کنیم؟، رابطۀ با زندگی، غایت، نتیجه، هدف زندگی، کیفیت عشق، گم‌گشتگی، سرگشتگی، پاسخ اساسی

در زندگی کردن در کیفیت عشق، برطرف شدن نیاز مطرح نیست.

+ برگرفته از جلسات کریشنامورتی‌خوانی

@Panevisdotcom
2025/07/08 23:36:07
Back to Top
HTML Embed Code: