Telegram Web Link

A thing of the mind

What we call our love is a thing of the mind. Look at yourselves, sirs and ladies, and you will see that what I am saying is obviously true; otherwise, our lives, our marriage, our relationships, would be entirely different, we would have a new society. We bind ourselves to another, not through fusion, but through contract, which is called love, marriage. Love does not fuse, adjust—it is neither personal nor impersonal, it is a state of being. The man who desires to fuse with something greater, to unite himself with another, is avoiding misery, confusion; but the mind is still in separation, which is disintegration. Love knows neither fusion nor diffusion, it is nether personal nor impersonal, it is a state of being which the mind can not find; it can describe it, give it a term, a name, but the word, the description, is not love. It is only when the mind is quiet that it shall know love, and that state of quietness is not a thing to be cultivated.

- The Book of Life
Jiddu Krishnamurti

چیزی ذهنی

آنچه که عشق‌مان می‌نامیم، یک چیز ذهنی است. آقایان و خانم‌ها، به خودتان نگاه کنید، به روشنی خواهید دید آنچه می‌گویم درست است. چرا که در غیر این صورت، زندگیمان، ازدواجمان و روابطمان کاملاً متفاوت می‌بود. ما نه از طریق همبستگی بلکه به وسیله پیمان و قرارداد؛ خودمان را به دیگران متعهد می‌دانیم و این را عشق و ازدواج می‌نامیم. عشق، قابل انطباق و هم‌جوشی نیست - نه شخصی و نه غیرشخصی است. عشق یک کیفیت وجودی است. کسی که تمایل دارد خودش را به چیز بزرگتری پیوند بزند، خودش را با دیگری یکی کند، از بیچارگی و سردرگمی دوری می‌کند؛ در حالی که ذهن هنوز در کیفیت جدایی است و این عدم یکپارچگی است. عشق نه پراکندگی و نه هم‌جوشی را می‌شناسد، نه شخصی و نه غیرشخصی است. عشق یک کیفیت وجودی است که ذهن نمی‌تواند آن را درک کند. ذهن می‌تواند عشق را توصیف کند، به آن یک لفظ و یک نام بدهد؛ اما لفظ و توصیف، عشق نیست. عشق، فقط زمانی هست که ذهن در حالت سکوت است و در این حالت عشق شناخته می‌شود. حالت سکوت چیزی پروردنی نیست.

«کتاب زندگی»
جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti

چگونه به ترس پایان دهیم؟

آیا من بعنوان یک انسان می‌توانم به ترس پایان بدهم؟ کاملاً پایان بدهم، نه تکه‌های کوچکی از آن را. احتمالاً شما هرگز این سؤال را از خودتان نپرسیده‌اید، و احتمالاً این سؤال را نپرسیده‌اید چون نمی‌دانید چطور از آن خارج شوید. اما اگر این سؤال را کاملاً جدی‌ پرسیده‌ بودید، به قصد مکشوف کردن نه چگونه پایان دادن به آن، بلکه به قصد کشف کردن ماهیت و ساختار ترس، لحظه‌ای که شما کشف کرده‌اید، ترس خودبخود به پایان می‌رسد؛ شما مجبور نیستید هیچ کاری برای آن انجام دهید.

...وقتی ما از آن آگاهیم و مستقیماً با آن در تماسیم، مشاهده‌کننده همان مشاهده‌شونده است. تفاوتی بین مشاهده کننده و چیز مشاهده شونده وجود ندارد. وقتی ترس بدون مشاهده‌کننده مشاهده می‌شود، عمل وجود دارد، اما نه عمل مشاهده‌کننده‌ای که بر روی ترس انجام می‌دهد.

کتاب «کتاب زندگی»
جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti

الگو

تلاش برای شبیه به کسی دیگری شدن، یا شبیه به ایده‌آل شدن، یکی از اصلی‌ترین علت‌های تضاد، سردرگمی و درگیری است.

جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti
‌‌
The Sacred

That which is sacred has no attributes. A stone in a temple, an image in a church, a symbol is not sacred. Man calls them sacred, something holy to be worshipped out of complicated urges, fears and longings. This “sacredness” is still within the field of thought; it is built up by thought and in thought there’s nothing new or holy. Thought can put together the intricacies of systems, dogmas, beliefs, and the images, symbols, it projects are no more holy than the blueprints of a house or the design of a new aeroplane. All this is within the frontiers of thought and there is nothing sacred or mystical about all this. Thought is matter and it can be made into anything, ugly-beautiful.

But there’s a sacredness which is not of thought, nor of a feeling resuscitated by thought. It is not recognizable by thought nor can it be utilized by thought. Thought cannot formulate it. But there’s a sacredness, untouched by any symbol or word. It is not communicable. It is a fact.

A fact is to be seen and the seeing is not through the word. When a fact is interpreted, it ceases to be a fact; it becomes something entirely different. The seeing is of the highest importance. This seeing is out of time-space; it’s immediate, instantaneous. And what’s seen is never the same again. There’s no again or in the meantime.

This sacredness has no worshiper, the observer who meditates upon it. It’s not in the market to be bought or sold. Like beauty, it cannot be seen through its opposite for it has no opposite.

Krishnamurti's Notebook
Ojai, 1961, June 28


مقدسات

آنچه مقدس است داری صفات نیست. سنگی در یک معبد، تصویری در یک کلیسا، یک سمبل، مقدس نیست. انسان آنها را مقدس می‌نامد، چیزی منزه که بخاطر فشارهای بغرنج، ترس‌ها و آرزوها ستایش می‌شود. این "تقدس" هنوز هم در محدودۀ فکر است؛ بوسیلۀ فکر ساخته شده است و در فکر هیچ چیز جدید و منزهی وجود ندارد. فکر می‌تواند پیچیدگی‌های سیستم‌ها، عقاید متعصب، باورها، و تصاویر و سمبل‌ها را در کنار هم جمع کند‌. پروژه‌های فکر بیشتر از نقشۀ یک ساختمان یا طراحی یک هواپیما منزه نیست. تمام اینها در میان مرزهای فکری قرار دارند و هیچ چیز مقدس یا عرفانی‌یی دربارۀ آنها وجود ندارد. فکر یک موضوع است و می‌تواند با هر چیزی - زشت یا زیبا - ساخته شود.

اما تقدسی وجود دارد که نه از جنس فکر است، و نه از جنس احساسات تولیدشده توسط فکر است. آن تقدس نه با فکر قابل شناخت است و نه می‌تواند بوسیلۀ فکر بکار گرفته شود. فکر نمی‌تواند آن را فرمول‌بندی کند. اما تقدسی دست‌نخورده با سمبل و کلمات وجود دارد. و آن قابل انتقال نیست. آن حقیقت است.

حقیقت مشاهده کردنی است و‌ این مشاهده کردن از طریق کلمات نیست. وقتی حقیقتی تفسیر شود، آن حقیقت متوقف می‌شود؛ چیزی کاملاً متفاوت می‌شود. مشاهده بالاترین اهمیت را دارد. چنین مشاهده‌ای از فضای زمان خارج است؛ بلادرنگ است، فوری است. و آنچه مشاهده می‌شود هرگز مشابه نخواهد بود. دوباره و در ضمن آن وجود ندارد.

این تقدس، ستایش کننده‌ - مشاهده‌کننده‌ای که بر آن مراقبه کند - ندارد. این تقدس در بازار نیست که بشود آن را خرید و فروش کرد. این تقدس همچون زیبایی، نمی‌تواند از طریق ضد آن مشاهده شود چرا که ضدی ندارد.

یادداشت‌های کریشنامورتی
اوجای، ۲۸ ژوئن ۱۹۶۱

@Krishnamurti

تمنای اطمینان خاطر

تمنای شدید برای مطمئن بودن، برای آسوده خاطر بودن، آغاز اسارت است. فقط هنگامی ذهن می‌تواند در دام اطمینان گرفتار نباشد و اطمینان را جستجو نکند که در حالت دریافت باشد.

جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

آیا خدا وجود دارد؟
جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti

Our minds make little castles of security. We want to be sure of everything, sure of our relationships, of our fulfilments, our hopes and our futures. We build these inward prisons, and woe to anyone that disturbs us.

It is strange how the mind is ever seeking a zone where there will be no conflict or disturbance. Our living is the constant breaking up and rebuilding, in different forms, of these zones of safety. Our mind then becomes a dull and weary thing.

Freedom consists in having no security of any kind.⁠

Jiddu Krishnamurti

حاشیه امن

ذهن ما قلعه‌های کوچک امنیت می‌سازد. ما می‌خواهیم از همه چیز مطمئن باشیم، از روابطمان، از رضایت‌هایمان، از امیدهایمان و از آینده‌مان. ما این زندان‌های درونی را می‌سازیم، و وای بر کسی که ما را آشفته کند.

عجیب است که چگونه ذهن همیشه به دنبال منطقه‌ای است که در آن هیچ درگیری یا اختلالی وجود نداشته باشد. زندگی ما تجزیه و بازسازی مداوم این مناطق امن، به اشکال مختلف است. آنگاه ذهن ما به چیزی کسل‌کننده و فرسوده تبدیل می‌شود.

آزادی در نداشتن هیچ نوع امنیتی است.⁠

@Krishnamurti

دین نوعی علم است. به معنی دانستن و فراتر رفتن از همهٔ دانش‌ها، درک ماهیت و عظمت کیهان، نه از طریق تلسکوپ، بلکه از طریق عظمت ذهن و قلب.

جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

آگاهی
جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‌
آگاهی بدون انتخاب

You are looking throught the eyes of the past.

J. Krishnamurti New York 1971 - Public Talk 1 - To be aware of our past

شما از چشم گذشته نگاه می‌کنید.
جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti

بدون هیچ حرکت فکری، به طور کامل با اندوه بمانید و درخواهید یافت که از آن اندوه، شور زندگی بیرون می‌آید.

جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti

آیا نسبت به شرطی‌شدگی‌تان آگاه هستید؟

آیا آگاه هستید که شما شرطی شده‌اید؟ اولین چیز برای پرسیدن از خودتان این سؤال است، نه این سؤال که "چگونه از شرطی‌شدگی‌تان رها شوید." شاید هرگز از آن رها نشوید، و اگر بگویید "من باید از آن رها شوم"، ممکن است در دام شکل‌هایی دیگر از شرطی‌شدگی بیفتید.

بنابراین آیا آگاه هستید که شما شرطی شده‌اید؟ آیا متوجه هستید حتی زمانی که به یک درخت نگاه می‌کنید و بر اساس دانش گیاه‌شناسی بر روی درخت نام‌گذاری می‌کنید و می‌گویید "این یک درخت بلوط یا انجیر است"؛ ذهنتان به آمدن الفاظ بین شما و دیدن واقعی درخت شرطی شده است؟ برای برقراری ارتباط با درخت می‌بایست با دستتان آن را لمس کنید و در این لمس کردن، لفظ به شما کمکی نمی‌کند.

کتاب «رهایی از دانستگی»
جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti

خود و مذهب

زندگی مذهبی زندگی‌ای مراقبه‌ای است، که در آن، فعالیت‌های «خود» نیست.

«مراقبه‌ها»
جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti
‌‌
On fear

What is fear? You may not feel fear as you are sitting here, so perhaps you may not be able to take that and examine it and learn from it now. But you can immediately perceive that you depend, can you not? You depend on your friend, on your book, on your ideas, on your husband; psychological dependency is there, constantly. Why do you depend? Is it because it gives you comfort, a sense of security and of well-being, companionship? When that dependency fails you become jealous, angry and all that follows. Or, you try to cultivate freedom from dependency, to become independent. Why does the mind do all this? Is it because in itself it is empty, dull, stupid, shallow? – through dependency it feels that it is something more.

The mind chatters because it has to be occupied with something or other; this occupation varies from the highest occupation of the ‘religious’ man to the lowest occupation of the soldier and so on. The mind is obviously occupied because otherwise it might discover something of which it is deeply afraid, something which it may not be able to solve.

What is fear? does it not relate to something I have done in the past, or something that I imagine might happen in the future? – the past incident and the future accident; the past illness and the future recurrence of the pain of it. Now it is thought that creates this fear; thought breeds fear, just as thought sustains and nourishes pleasure. Then can thought end? – can it come to an end so that it no longer gives a continuity to fear or to pleasure? We want pleasure, we want it to continue; but fear, let us put it away. We never see that the two go together.

It is the machinery of thinking that is responsible, that gives the continuity to pleasure and fear. Can this machinery stop? When you see the extraordinary beauty of a sunset, see it; but do not qualify it with thought, saying, ‘I must treasure it in the memory, or have it again’. To see it and so end it, is action. Most of us live in inaction, therefore there is endless chattering.

Jiddu Krishnamurti

ترس

ترس چیست؟ شما ممکن است در اینجا که نشسته‌اید احساس ترس نکنید، پس بنابراین ممکن است قادر به لمس آن و بررسی آن و یاد گرفتن از آن نباشید. اما می‌توانید سریعاً درک‌ کنید که وابسته هستید، اینطور نیست؟ شما به دوستتان، به کتابتان، به عقایدتان، به همسرتان، وابسته هستید؛ وابستگی روانی بی‌وقفه در آنجا هست.

چرا وابسته هستید؟ آیا به این خاطر است که وابستگی به شما تسلّی، احساس امنیت و سلامتی و مصاحبت می‌دهد؟ وقتی که این وابستگی رد می‌شود شما حسود، عصبانی و همۀ متعاقبات آن می‌شوید. یا اینکه سعی می‌کنید از وابستگی آزادی را حصول کنید تا غیر وابسته بشوید. چرا ذهن همۀ این کارها را انجام می‌دهد؟ آیا به این خاطر است که در درون خود تهی، راکد، احمق و سطحی‌ست؟ - و از طریق وابستگی احساس می‌کند که چیزی بیشتر از اینهاست.

ذهن پچ‌پچ می‌کند چون باید با این چیز و آن چیز مشغول باشد؛ این اشتغال، از بالاترین اشتغال یک انسان "مذهبی" تا پایین‌ترین اشتغال یک سرباز و از قبیل اینها متغیر است. ذهن مشخصاً مشغول است چرا که در غیر این‌صورت ممکن است چیزی را که عمیقاً از آن وحشت دارد کشف کند، چیزی که ممکن است قادر به حل آن نباشد.

ترس چیست؟ آیا ترس مربوط به چیزی که من در گذشته انجام داده‌ام، یا چیزی که تصور می‌کنم ممکن است در آینده اتفاق بیفتد نیست؟ وقایع گذشته و اتفاقات آینده؛ ناخوشی‌های گذشته و رخ دادن مجدد آنها در آینده و درد آن. حال این فکر است که ترس را می‌آفریند؛ فکر، ترس تولید می‌کند، همانطور که فکر، لذت را حفظ و تغذیه می‌کند.

پس آیا فکر می‌تواند پایان یابد؟ آیا می‌تواند آنچنان به پایان آید که دیگر به ترس یا لذت استمرار ندهد؟ ما لذت می‌خواهیم، می‌خواهیم که لذت ادامه پیدا کند؛ اما در مورد ترس، بگذار دورش بیندازیم. ما هرگز این را نمی‌بینیم که هر دوی اینها با هم‌اند.

این کیفیت اتوماتیک بودن فکر است که مسئول است، که به ترس و لذت استمرار می‌دهد. آیا این کیفیت اتوماتیک می‌تواند متوقف گردد؟ وقتی شما زیبایی خارق‌العادۀ یک غروب را می‌بینید، آن را ببینید؛ اما آن را با فکر توصیف نکنید، با گفتن: "من باید آن را در حافظه حفظ کنم، یا آن را بار دیگر داشته باشم". عمل، دیدن آن و پایان دادن به آن است.

اکثر ما در رکود (بی‌عملی) زندگی می‌کنیم، و از این روست که پچ‌پچ بی‌پایان هست.

کریشنامورتی

@Krishnanurti
‌‌
هوش مصنوعی

چه بلایی سرت می‌آید وقتی آنچه فکر می‌کنی، آنچه احساس می‌کنی، آنچه داری — همهٔ این‌ها را ماشین بتواند انجام دهد؟ آیا به جدیت این موضوع پی‌برده‌ای؟

ما باید با بحرانی عظیم روبه‌رو شویم... تو باید با آن روبه‌رو شوی. اگر تمایل داری تا آخر عمرت فقط سرگرم شوی، پس چه بلایی بر سر مغزت می‌آید؟

مغز یا به‌تدریج پژمرده و فاسد می‌شود، چون کامپیوتر همهٔ کارهایی را که فکر می‌تواند انجام دهد، انجام می‌دهد؛ یا این‌که رو برمی‌گردانی و به ساختار روانی خودت نگاه می‌کنی. این ساختار روانی همان إشعار است.

جیدو کریشنامورتی
بمبئی، ۱۹۸۱

@Krishnamurti
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

برای کشف حقیقت به ذهنی آزاد نیاز است.

جیدو کریشنامورتی

@Krishnamurti
2025/06/30 12:53:35
Back to Top
HTML Embed Code: