میخواستم برای غمی که از طرف تو بهم رسیده ، گریه کنم. ولی همهی اشکام رو قبلا استفاده کرده بودی. خشک شدن. میخواستم ببخشمت ، بهانه هام برای قانع کردن مغزم که تورو ببخشه ته کشیده بودن. نشد. میخواستم برای داشتنت تلاش کنم ، همهی امیدی که برای خودم و تو داشتم رو کشتی ؛ نوری برای به سمتش دوییدن پیدا نکردم. میخواستم بیام بغلت کنم ، صورتتو بگیرم توی دستام ، توی چشمات نگاه کنم و بهت بگم بیشتر از همه چی دوستدارم و تا همیشه کنارت میمونم. احساسی برام باقی نذاشته بودی. میخواستم بهت بگم منو داری ، درست میشه. ولی تا کوچک ترین تصور خوب راجع به خودتو توی ذهنم خراب کرده بودی. نپرس چرا بی هیچ حرفی رفتم. چاره ای به جز رها کردن چیزی که از بنیاد خورد و نابود شده نداشتم.
معنی كلمه قوی رو فقط کسايی با تمام وجودشون درک میکنن که با وجود ضربههايی که تو زندگیشون خوردن، رنجهايی که به تنهايی به دوش کشیدن، دردهايی که تو سینه پنهون کردن، اشکهايی که يواشكی ريختن، هزار بار به ته خط رسیدن، اما برای بار هزار و یکم بلند شدن و ادامه دادن.
اینا اگه حتی هیچکس هم پشتشون نباشه خودشون دوباره از همونجا که زخم خوردن جوونه میزنن، سبز میشن و ثمر میدن.
اینا اگه حتی هیچکس هم پشتشون نباشه خودشون دوباره از همونجا که زخم خوردن جوونه میزنن، سبز میشن و ثمر میدن.