آب ها تبخیر شده بودن، میوهها خراب شده بودن، حیوون ها یا تلف شده و یا فرار کرده بودن. شب دیگه وجود نداشت و دائما خورشید توی آسمون بود. اونهم نه یکی، ده تا!!!
تا اینکه من مامور شدم تا این داستان رو هرطور شده تموم کنم. شبی که یک نامیرا به خوابم اومد و یک کمان و طلسم محافظت بهم داد گفت وظیفهم اینه که دنیا رو نجات بدم!✨
تا اینکه من مامور شدم تا این داستان رو هرطور شده تموم کنم. شبی که یک نامیرا به خوابم اومد و یک کمان و طلسم محافظت بهم داد گفت وظیفهم اینه که دنیا رو نجات بدم!✨
همسرم باردار بود و اصلا نمیخواست من از کنارش برم اما من مجبور شدم وظیفم رو انجام بدم! من مجبور شدم زندگی خودم رو فدای زندگی بقیه کنم...
اولش سعی کردم باهاشون حرف بزنم و بگم که باید به خونهشون برگردن اما اونها خندیدن و مسخره کردن! حتی تهدیدم کردن که من و خانوادهم رو به چند تیکه زغال تبدیل میکنن ‼️
اولش سعی کردم باهاشون حرف بزنم و بگم که باید به خونهشون برگردن اما اونها خندیدن و مسخره کردن! حتی تهدیدم کردن که من و خانوادهم رو به چند تیکه زغال تبدیل میکنن ‼️
اونها به زندگی ما فانیها هیچ اهمیتی نمیدادن پس چرا باید من دست نگه میداشتم؟ کمان نامیرایان رو برداشتم و تک تکشون رو کشتم! با تیرهای
قدرتمندی که ظاهر میشد...
همه رو کشتم جز کوچیکترین پرنده که قسم خورد اگه نکشمش و بذارم پیش مادرش برگرده، هیچ وقت سراغ من و خانوادهم نمیاد... و من قبول کردم!❤️🩹
قدرتمندی که ظاهر میشد...
همه رو کشتم جز کوچیکترین پرنده که قسم خورد اگه نکشمش و بذارم پیش مادرش برگرده، هیچ وقت سراغ من و خانوادهم نمیاد... و من قبول کردم!❤️🩹
من ۹تا پرندهی خورشیدی رو کشتم و دنیا رو نجات دادم! امپراتور افلاک رهم اکسیر جاودانگی هدیه داد! اما من نمیدونستم همهی اینها قراره زندگیم رو نابود کنه!
از اون روز هیچ وقت نتونستم دیگه خوشحال باشم! انگار شادی رو با اون پرندهها کشتم💔! و زندگیم هرروز سخت و سخت تر میشد... باید با اون اکسیر چیکار میکردم⁉️
باید میخوردمش؟ باید اون رو به زن حاملهم میدادم؟ باید از بین میبردمش؟ یا باید هدیه رو پس میفرستادم؟ با این اکسیر دیگه هیچ جا امن نیست و هیچ کس قابل اعتماد...
من باید چیکار کنم؟ قراره چه اتفاقی برام بیفته؟
از اون روز هیچ وقت نتونستم دیگه خوشحال باشم! انگار شادی رو با اون پرندهها کشتم💔! و زندگیم هرروز سخت و سخت تر میشد... باید با اون اکسیر چیکار میکردم⁉️
باید میخوردمش؟ باید اون رو به زن حاملهم میدادم؟ باید از بین میبردمش؟ یا باید هدیه رو پس میفرستادم؟ با این اکسیر دیگه هیچ جا امن نیست و هیچ کس قابل اعتماد...
من باید چیکار کنم؟ قراره چه اتفاقی برام بیفته؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ببینید چیییی اینجاستتت 😭🤍
🌙جلد جدید از مجموعه پرطرفدار دختر مهتاب.
🌙جایی که قصر ها توی اسمان شناورن
🌙جایی که ماه و ستاره ها قدرت و روح دارن
🌙جایی که پر از جادو ها و طلسم ها و معجون
هاست
🌙جلد جدید از مجموعه پرطرفدار دختر مهتاب.
🌙جایی که قصر ها توی اسمان شناورن
🌙جایی که ماه و ستاره ها قدرت و روح دارن
🌙جایی که پر از جادو ها و طلسم ها و معجون
هاست
جایی که میتونی بین ماه و ستاره ها و اسمونا سفر کنی ^^
جایی که پر از موجودات فانتزی مثل اژدهاست
جایی که بین ماجراجویی ها و ازمون های هیجان انگیزش عاشقانه های وسوسه کننده ای وجود داره 💞
🤯5
دختر مهتاب رو فکر میکنم همه تون باهاش اشنایی دارین بچه ها ... میتونم بگم اولین فانتزی عاشقانه اسیایی بود که توی میدبوکس کلی ترکوند و بچه ها دوسش داشتن...
این مجموعه پر از قشنگی و حس خوبه. از شخصیت اصلیش بگیر که یه دختر جنگجوعه و کلی ماجراهارو از سر میگذرونه...🧎♀️
این مجموعه پر از قشنگی و حس خوبه. از شخصیت اصلیش بگیر که یه دختر جنگجوعه و کلی ماجراهارو از سر میگذرونه...🧎♀️
اون عاشق میشه
اما نه یه عشق ساده و بی دردسر
اون تو دل جادویی ترین دنیا قدم میذاره
دنیایی پر از قصرهای شناور، الهههای آسمونی، اژدهاهای افسانهای و نبردهای نفسگیر
اما چیزی که این داستانو خاص می کنه فقط فانتزی و هیجانش نیست
قلب تپندهی قصهست
مسیر رشد یه دختر معمولی که تبدیل میشه به کسی که حتی خدایان هم جدیش میگیرن💕
اما نه یه عشق ساده و بی دردسر
اون تو دل جادویی ترین دنیا قدم میذاره
دنیایی پر از قصرهای شناور، الهههای آسمونی، اژدهاهای افسانهای و نبردهای نفسگیر
اما چیزی که این داستانو خاص می کنه فقط فانتزی و هیجانش نیست
قلب تپندهی قصهست
مسیر رشد یه دختر معمولی که تبدیل میشه به کسی که حتی خدایان هم جدیش میگیرن💕
بچه ها جون ما این مجموعه رو براتون تکمیل کردیم و سه سال پیش جلد اولش و دو سال پیش جلد دومش رو براتون اوردیممم ^^
ولییی طرفدارای این مجموعه متوجه یه جلد بعدی هم شدن که خیلی سراغشو از ما میگرفتن:)))
~> یه جلد جدید با کلی ماجرای هیجانی و عاشقانه
۹ داستان جدید از امپراطوری افلاک و شخصیتای اصلی کتاب
~> داستان هایی که توی دو جلد مجموعه هیچ اشاره ای بهشون نشده
~> صحنه های حذف شده ای که توی دو جلد نیستن
اتفاق هایی که پشت پرده افتادن و ما هیچ وقت ندیدیم
~> روایتهایی از گذشته، از آینده، از رازهای ناگفتهی شخصیت هایی که عاشقشون شدیم🧎♀️
۹ داستان جدید از امپراطوری افلاک و شخصیتای اصلی کتاب
~> داستان هایی که توی دو جلد مجموعه هیچ اشاره ای بهشون نشده
~> صحنه های حذف شده ای که توی دو جلد نیستن
اتفاق هایی که پشت پرده افتادن و ما هیچ وقت ندیدیم
~> روایتهایی از گذشته، از آینده، از رازهای ناگفتهی شخصیت هایی که عاشقشون شدیم🧎♀️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگه فکر میکردی همه چی رو دربارهی شینگیین میدونی
باید بگم که نظرت با خوندن این جلد عوض میشه...
آخرین قطعات پازل این افسانه اینجان توی این کتاب جدید ^^
باید بگم که نظرت با خوندن این جلد عوض میشه...
آخرین قطعات پازل این افسانه اینجان توی این کتاب جدید ^^
آخرین داستان ها از امپراطوری افلاک رو از دست ندید چون داستانیین که توی دو جلد قبلی وجود نداشتن و بخشی مخفی شده از داستان دختر مهتابن ^_^
داستان هایی که فقط پچ پچشون بین ستاره ها بود
لحظه هایی که هیچوقت توی جلد اول و دوم ندیدیم، اما حالا وقتشه کشفشون کنیم ^_^💞
داستان هایی که فقط پچ پچشون بین ستاره ها بود
لحظه هایی که هیچوقت توی جلد اول و دوم ندیدیم، اما حالا وقتشه کشفشون کنیم ^_^💞