This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
C᭄ᥫ᭡
از وقتی که اومدی تو زندگیم
اومدی تا دلیل آرامش و لبخند من باشی
اومدی تا زندگی کنم 🫂♥️
تو اومدی تا بشی آرامش روح و جسم من
تو اومدی که بغلت بشه پناهگاه من
میخواهمت که خواستنی تر از هر کسی هستی،
باش و بمان مهربونترین،دوست داشتنی ترین،با ارزش ترین من...
بودنتو شکر..چه خوبه که دارمت
•تولدت مبارک حس بی تکرار من🤍🎂🦋•️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
از وقتی که اومدی تو زندگیم
اومدی تا دلیل آرامش و لبخند من باشی
اومدی تا زندگی کنم 🫂♥️
تو اومدی تا بشی آرامش روح و جسم من
تو اومدی که بغلت بشه پناهگاه من
میخواهمت که خواستنی تر از هر کسی هستی،
باش و بمان مهربونترین،دوست داشتنی ترین،با ارزش ترین من...
بودنتو شکر..چه خوبه که دارمت
•تولدت مبارک حس بی تکرار من🤍🎂🦋•️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
C᭄ᥫ᭡
عاشقتر میشه دلم وقتی،🫀
چشماش به چشمام زل میزنه♥️😍
بفرس واسه عشق جانت..❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
عاشقتر میشه دلم وقتی،🫀
چشماش به چشمام زل میزنه♥️😍
بفرس واسه عشق جانت..❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
یار خوب داشتن زندگیبخشه. تو زیباتر میشی. همه چی برات لطیفتره. غمها کمرنگتره. خندهها از ته دله. مشکلات و بحث هم هست ولی با هم حلش میکنید. یار خوب بیشتر از چیزی که فکر میکنی بهت زندگی میده...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
⚘صبح کهمیکشود
⚘دنبالاتفاقات خوب بگرد
⚘دنبالِ آدمهای خوبی
⚘که حالِخوبت را
⚘با لبخندهایشان
⚘به روزگارت سنجاقکنی
⚘یک روزِخوب اتفاق نمیافتد
⚘ساختهمیشود👌😇
#امروزتونقشنگــــــ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
⚘صبح کهمیکشود
⚘دنبالاتفاقات خوب بگرد
⚘دنبالِ آدمهای خوبی
⚘که حالِخوبت را
⚘با لبخندهایشان
⚘به روزگارت سنجاقکنی
⚘یک روزِخوب اتفاق نمیافتد
⚘ساختهمیشود👌😇
#امروزتونقشنگــــــ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [ مهــــــــا ] هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://www.tg-me.com/mitingg/303068 #مهــــــا❤️ #قسمت_165 ـ من كه تو را دوست داشتم،من كه عاشقت بودم،پس چرا گذاشتی كار به اينجا بكشد. بغضم تركيد و با گريه گفتم: ـ مگر نگفتی هرگز…
😍 رمان زیبای [ مهــــــــا ]
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://www.tg-me.com/mitingg/303068
#مهــــــا❤️ #قسمت_166
ـ می خواهی بروم برايش توضيح بدهم.شايد نظرش عوض شود.
ـ نه بی فايده است.ديگر خيلی دير شده.
- باور كردنش سخت است.امكان ندارد به همين سادگی همه چيز تمام شود.يك كمی صبر كن.شايد خودش بفهمد.تو هم
فعلا به شركت نرو.به مادرت و دايی هم بگو كه يكي از نزديكان پدرام مرده و فعلا شركت هم تعطيل است،خواستگاری هم عقب افتاده.شايد خدا خواست و همه چيز درست شد.
تا پايان وقت اداری پيش مژده ماندم.حالم بد بود.حالت تهوع و سردرد داشتم.موقع خداخافظی با او به زحمت اشكهايم را
مهار كردم و به خانه ی خودمان رفتم.تا وارد حياط شدم مينو رو در رويم قرار گرفت و با نگاه كنجكاوش سراپايم را برانداز كرد و پرسيد:
ـ حالت خوب است؟
ـ آره،چطور مگر؟!
ـ هيچی،همين طوری پرسيدم.
حوصله جر و بحث با او را نداشتم و از پله ها پايين رفتم.وقتی مامان را خوشحال و سرحال ديدم.بيشتر بربخت بدم لعنتفرستادم و گفتم:
ـ سلام.
ـ سلام مها جان،خسته نباشی.
سرم پايين بود تا نفهمد گريه كرده ام،اما با يك نگاه فهميد و تا خواستم به اتاقم بروم پشت سرم آمد و گفت:
ـ باز چی شده.هم صورتت عين لبو سرخ شده و هم چشم هايت.
ـ چيز مهمی نيست.يك كمی حالم بده.
ـ چرا دروغ می گويی.تو گريه كردی.تا نگويی چه اتفاقی افتاده،دست از سرت برنمی دارم.
چاره ای نداشتم.تا بهانه ای نمی آوردم،راحتم نمی گذاشت.سربه زير انداختم تا متوجه نشود كه دروغ می گويم:
ـ برای پدرام مشكلی پيش آمده.فردا نمی توانند به خانه ما بيايند.
ـ خب نيايند.چند روز ديرتر،دنيا زير و رو نمی شود،ولی تو مطمئنی اين بهانه نيست؟
- بعيد می دانم بهانه باشد.چون مجبور شده فعلا شركت را هم تعطيل كند.
ـ يعنی اينقدر موضوع مهم است؟نگرانم كردی مها.
ـ نمی دانم مامان، حال خودش هم خوب نبود.هر چه اصرار كردم،حرفی نزد.
ـ خب تو چرا گريه كردی؟اين را بگو.
دل به دريا زدم و پاسخ دادم:
ـ راستش می ترسم اتفاقی افتاده باشد كه ديگر او...
ـ ديگر او چی؟می ترسی به خواستگاری ات نيايد.به جهنم.مگر آدم قحط است.دختر خوشگلم كم خواهان ندارد.روی
دستم نماندی كه عزيزم.اصلا برای موضوع به اين بی اهميتی خودت را ناراحت نكن.من خودم به داداش توضيح می دهم
كه پاپی ات نشود تا ببينن چه پيش می آيد.حالا برو لباست را عوض كن و ارام باش.
لباس راحتی پوشيدم،آبی به سر و صورتم زدم.به حياط رفتم و كنار درخت هميشه مونسم نشستم.چطور می توانستم باور
كنم كه برای هميشه پدرام را از دست داده ام.او همه ی زندگی ام بود و بی وجودش زندگی برايم مفهومی ندارد.
ـ چرا تنها نشستی؟
وای باز مينو.انگار هميشه كشيك مرا می كشيد كه راحتم نگذارد.كنارم نشست و دوباره پرسيد:
ـ چي شده،برای چه اينقدر گرفته و غمگينی؟
ـ چه كسی گفته من گرفته و غمگينم؟!
ـ خودت،رفتارت و چشمهای سرخ ات.
با لحن تندی گفتم:
ـ تو منتظر چه جوابی هستی؟بگو تا همان را تحويلت بدهم.
ـ خيلی بی تربيتی.من برای تو نگرانم.آن وقت تو در لفافه به می گويی فضولی،برو گمشو.
ـ من همچين حرفی نزدم. بيخود گفته هايم را تفسير نكن.
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://www.tg-me.com/mitingg/303068
#مهــــــا❤️ #قسمت_166
ـ می خواهی بروم برايش توضيح بدهم.شايد نظرش عوض شود.
ـ نه بی فايده است.ديگر خيلی دير شده.
- باور كردنش سخت است.امكان ندارد به همين سادگی همه چيز تمام شود.يك كمی صبر كن.شايد خودش بفهمد.تو هم
فعلا به شركت نرو.به مادرت و دايی هم بگو كه يكي از نزديكان پدرام مرده و فعلا شركت هم تعطيل است،خواستگاری هم عقب افتاده.شايد خدا خواست و همه چيز درست شد.
تا پايان وقت اداری پيش مژده ماندم.حالم بد بود.حالت تهوع و سردرد داشتم.موقع خداخافظی با او به زحمت اشكهايم را
مهار كردم و به خانه ی خودمان رفتم.تا وارد حياط شدم مينو رو در رويم قرار گرفت و با نگاه كنجكاوش سراپايم را برانداز كرد و پرسيد:
ـ حالت خوب است؟
ـ آره،چطور مگر؟!
ـ هيچی،همين طوری پرسيدم.
حوصله جر و بحث با او را نداشتم و از پله ها پايين رفتم.وقتی مامان را خوشحال و سرحال ديدم.بيشتر بربخت بدم لعنتفرستادم و گفتم:
ـ سلام.
ـ سلام مها جان،خسته نباشی.
سرم پايين بود تا نفهمد گريه كرده ام،اما با يك نگاه فهميد و تا خواستم به اتاقم بروم پشت سرم آمد و گفت:
ـ باز چی شده.هم صورتت عين لبو سرخ شده و هم چشم هايت.
ـ چيز مهمی نيست.يك كمی حالم بده.
ـ چرا دروغ می گويی.تو گريه كردی.تا نگويی چه اتفاقی افتاده،دست از سرت برنمی دارم.
چاره ای نداشتم.تا بهانه ای نمی آوردم،راحتم نمی گذاشت.سربه زير انداختم تا متوجه نشود كه دروغ می گويم:
ـ برای پدرام مشكلی پيش آمده.فردا نمی توانند به خانه ما بيايند.
ـ خب نيايند.چند روز ديرتر،دنيا زير و رو نمی شود،ولی تو مطمئنی اين بهانه نيست؟
- بعيد می دانم بهانه باشد.چون مجبور شده فعلا شركت را هم تعطيل كند.
ـ يعنی اينقدر موضوع مهم است؟نگرانم كردی مها.
ـ نمی دانم مامان، حال خودش هم خوب نبود.هر چه اصرار كردم،حرفی نزد.
ـ خب تو چرا گريه كردی؟اين را بگو.
دل به دريا زدم و پاسخ دادم:
ـ راستش می ترسم اتفاقی افتاده باشد كه ديگر او...
ـ ديگر او چی؟می ترسی به خواستگاری ات نيايد.به جهنم.مگر آدم قحط است.دختر خوشگلم كم خواهان ندارد.روی
دستم نماندی كه عزيزم.اصلا برای موضوع به اين بی اهميتی خودت را ناراحت نكن.من خودم به داداش توضيح می دهم
كه پاپی ات نشود تا ببينن چه پيش می آيد.حالا برو لباست را عوض كن و ارام باش.
لباس راحتی پوشيدم،آبی به سر و صورتم زدم.به حياط رفتم و كنار درخت هميشه مونسم نشستم.چطور می توانستم باور
كنم كه برای هميشه پدرام را از دست داده ام.او همه ی زندگی ام بود و بی وجودش زندگی برايم مفهومی ندارد.
ـ چرا تنها نشستی؟
وای باز مينو.انگار هميشه كشيك مرا می كشيد كه راحتم نگذارد.كنارم نشست و دوباره پرسيد:
ـ چي شده،برای چه اينقدر گرفته و غمگينی؟
ـ چه كسی گفته من گرفته و غمگينم؟!
ـ خودت،رفتارت و چشمهای سرخ ات.
با لحن تندی گفتم:
ـ تو منتظر چه جوابی هستی؟بگو تا همان را تحويلت بدهم.
ـ خيلی بی تربيتی.من برای تو نگرانم.آن وقت تو در لفافه به می گويی فضولی،برو گمشو.
ـ من همچين حرفی نزدم. بيخود گفته هايم را تفسير نكن.
❀্᭄͜͡ᥫ᭡
⚘امروز لبخندبزن😍
⚘بگذارآرزوهایت رنگ واقعی بگیرد
⚘بگذارگلهای زندگی برایت بشکفد
⚘لحظههای زندگیت پُراز شادمانی🥰
#امروزتونزیباوقشنگ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
⚘امروز لبخندبزن😍
⚘بگذارآرزوهایت رنگ واقعی بگیرد
⚘بگذارگلهای زندگی برایت بشکفد
⚘لحظههای زندگیت پُراز شادمانی🥰
#امروزتونزیباوقشنگ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
سعی کنید برید با کسایی که به قیافشون میخوره با ۱۰۰ نفر باشن اینا همشون سینگل ترین عالم هستن :))
ممکنه یکی دو سه ماه بیاد، اندازه کسایی که چهار پنج سال بودن تو چشمات بدرخشه میدونی خیلی چیزا به قدمت نیست.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
C᭄ᥫ᭡
اگر عشق مُردن است؛
برایت میمیرم.
اگر عشق دیوانگیست،
برایت دیوانه ام.
اگر عشق دوستی است،
به تمام مقدسات عالم..
دوستدارم..🫀
#بفرستبراش...❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
اگر عشق مُردن است؛
برایت میمیرم.
اگر عشق دیوانگیست،
برایت دیوانه ام.
اگر عشق دوستی است،
به تمام مقدسات عالم..
دوستدارم..🫀
#بفرستبراش...❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
⌝بودنٺ⌞ آرٰامشیسٺ❤️
که ٺزریق میشود 🫠
درون رگهٰایم 🫂
بٰا حس نفسهٰایٺ🫁
ٺکثیر میشود درونِ من🥰
مبٺلٰای طُ شدهام🫶🏼
ای دلیل هر ٺپشِ قلب من🫀
که ٺزریق میشود 🫠
درون رگهٰایم 🫂
بٰا حس نفسهٰایٺ🫁
ٺکثیر میشود درونِ من🥰
مبٺلٰای طُ شدهام🫶🏼
ای دلیل هر ٺپشِ قلب من🫀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
C᭄ᥫ᭡
⚘تو همان صبحِ عزيزی
⚘و دلیلِ نفسی
⚘ڪه اگر باز نيايی به تنم
⚘جانی نيست...!
#صبحتون_عاشقانه ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
⚘تو همان صبحِ عزيزی
⚘و دلیلِ نفسی
⚘ڪه اگر باز نيايی به تنم
⚘جانی نيست...!
#صبحتون_عاشقانه ❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️