Telegram Web Link
📝📝📝آیا نهضت آزادی قانونی است؟

✍🏻گفت‌و‌گو با دبیر‌کل نهضت آزادی ایران

🔹بخش اول

از نظر ما، نهضت آزادی ایران کاملاً قانونی است. فعالیت‌های این نهضت و پیشینه‌ی بنیان‌گذاران آن به‌روشنی نشان می‌دهد که نهضت همواره در چارچوب قانون عمل کرده است.

در سال ۱۳۸۰، هم‌زمان با بازداشت برخی از اعضای نهضت، کمیسیون ماده ۱۰ احزاب که مسئول صدور پروانه برای احزاب است، به وکیل نهضت اعلام کرد که این تشکل «غیرقانونی نیست» و تاکنون هیچ دادگاهی برای بررسی یا اعلام غیرقانونی بودن آن تشکیل نشده است.

بر اساس قانون، موجودیت ما رسمیت دارد؛ هرچند وزارت کشور حاضر به پذیرش این واقعیت نیست.

نامه‌ای منتسب به آیت‌الله خمینی، پس از درگذشت ایشان منتشر شد که در آن، اتهاماتی علیه نهضت آزادی ایران مطرح شده، که اعضای آن در مسئولیت‌های رسمی منصوب نشوند. اما حتی در همان نامه نیز سخنی از غیرقانونی بودن نهضت به میان نیامده است.

توصیه‌ی ما به ملت ایران برای شناخت بهتر نهضت آزادی، مطالعه‌ی کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» است.

@Nehzatazadiiran
@MostafaTajzadeh
👍52👎2
📝📝📝 یادی از مهندس سحابی: هر وقت ادعا شد امریکا را شکست دادیم، تنم لرزید!

✍🏻 محمدحسین روانبخش

چند ماه پیش از توقیف روزنامه‌ی سلام بود. آن روزها کسی باور نمی‌کرد که چندی بعد روزنامه برای همیشه بسته شود، تازه داشتیم سیستم صفحه‌بندی روزنامه را از شکل سنتی به صفحه‌بندی کامپیوتری تبدیل می‌کردیم و برنامه‌ای هم برای راه اندازی انتشارات روزنامه پیشنهاد شده بود؛ و کتاب «رابطه» ( بررسی موضوع رابطه ایران و آمریکا از منظر تحولات بعد از دوم خرداد) جزو اولین تجربه انتشار کتاب این انتشارات بود.

پیام تاریخی سید محمد خاتمی به مردم آمریکا در گفت‌و‌گو با CNN فرصت‌ تازه‌ای پیش‌روی سیاست خارجی ایران گشوده بود و همه از برداشتن دیوار بی‌اعتمادی سخن می‌گفتند. آن روزها اگر گفت‌وگویی شکل می‌گرفت از موضعی عزت‌مندانه بود و بدون فشارها و الزاماتی که امروز است. دریغ که نشد... و برای این که بدانیم چرا نشد، همین کافی است که یادآوری کنیم وقتی در سازمان ملل سیدمحمد خاتمی احساس کرد که بیل کلینتون به سمت او می‌آید، از ترس این‌که شاید کلمه‌ای رد و بدل شود و دستور راه افتادن کفن‌پوش‌ها صادر نشود، مجبور بود خودش را به در و دیوار بزند که با کلینتون چشم در چشم نشود.

بگذریم که آن، یکی داستان است پر آب چشم... اما آنچه بهانه‌ی این یادداشت است یادکردی است از مرحوم عزت‌الله سحابی که سالگرد درگذشت او و یک‌روز بعد درگذشت مظلومانه‌ی دخترش در مراسم تشییع پدر است ( که بی‌شک روزی هم پرده از آن داستان برگرفته می‌شود). در آن زمان مهندس سحابی و دکتر یزدی برای برگزاری مناظره‌ای با مهندس عباس عبدی و دکتر میردامادی به سلام آمدند و حاصل مناظره‌شان در این کتاب به چاپ رسید. حالا بعد از ۲۶ سال بخشی از سخنان مهندس سحابی در آن مناظره را بخوانید:

هر وقت دولت جمهوری اسلامی ادعا کرد که ما امریکا را شکست دادیم، بنده آن موقع تنم لرزیده. چرا که این شکست، یک شکست صوری بوده است. مخصوصا در آن قرارداد کونوکو که آمریکایی‌ها مانع شدند از این که قرارداد اجرا شود و ما به قرارداد توتال روی آوردیم و پرچم بلند کردیم که ما در این موضوع آمریکا را شکست دادیم و اروپایی‌ها از آمریکا تبعیت نکردند. ولی بیایید حساب کنید که آیا قرارداد توتال بیش‌تر به نفع منافع ملی ما بود یا قرارداد کونوکو؟! ... ژاپن و اروپا ما را در این بیست ساله غارت کرده‌اند.

حالا که آن حرف‌های از سر درد را می‌خوانیم، روزگار دیگری رسیده است! به طوری که می‌توان آرزو کرد: کاش همان روزها می‌ماند و ژاپن و اروپا ما را غارت می‌کردند! نه این‌که چین و روسیه کاری کنند که چنگیز با ایران نکرد. شاهکار روسیه نیروگاه اتمی بوشهر است که مثل آینه‌ی دقی پیش چشم ماست و چین... کشوری که نمونه‌ی دوستی‌اش این که در دوره‌ی طلایی دولت رئیسی با هزار منت دو هواپیما را به چهار برابر قیمت به کشور عزیزمان فروختند! خوشا غارت ژاپن و اروپا!

اکنون سال‌هاست آن عزیز بزرگواری که با شنیدن آنچه آمریکا ستیزی بر سرمان می‌آورد، از شنیدن شعارهای فریبنده و ادعاهای دروغین تنش می‌لرزید، تن به خاک سپرده و از جایی دیگر نگاه‌مان می‌کند. حال امروز ما هزار بار تاسف آورتر از بیست و چند سال پیش است؛ اما تن کمتر کسی می‌لرزد! همچنان که غارت بیگانگان بیشتر شده، شعارها و ادعاهای داخلی هم به همان نسبت بیشتر شده است... و چرا جز این باشد، در کشوری که سحابی‌هایش مظلومانه می‌میرند و بابک زنجانی‌هایش از زیر حکم اعدام به صدر اقتصاد بازمی‌گردند.

@MohandesMirHosseinMousavi
@MostafaTajzadeh
👍59
📝📝📝روایتی از یک دادگاه نمایشی؛ تجربه‌ای از بی‌عدالتی سیستماتیک در قوه قضاییه ایران

✍️مریم یحیوی

به توصیه رفیق گرامی و کنش‌گر شریف، احمدرضا حائری ، تصمیم گرفتم تجربه‌ شخصی‌ام از دادگاهی که با قضاوت ابوالقاسم صلواتی برگزار شد، روایت کنم. شاید این نوشته سهمی هرچند کوچک در افشای بی‌عدالتی ساختارمند و نبود استقلال در قوه قضاییه ایران داشته باشد.

در ۱۱ آبان ۱۳۹۳، توسط سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شدم. پس از ساعت‌ها تفتیش خانه‌ پدری، به بازداشتگاه ۲-الف (وابسته به سپاه پاسداران) منتقل شدم. در آنجا به مدت ۲۷ روز در سلول انفرادی نگهداری و تحت بازجویی‌های فشرده و توهین‌آمیز قرار گرفتم. این فشارها برای من که درگیر روند رادیوتراپی پس از دو سال شیمی‌درمانی بودم، آثار روانی و جسمی مضاعفی داشت.
بیماری من از نخستین بازداشت در بهمن ۸۹ در بند امنیتی ۲۰۹ (وابسته به وزارت اطلاعات) اوین آغاز شده بود. به همین دلیل، تصمیم گرفتم روند درمان را در دوران بازداشت متوقف کرده و همان شب اول، اعلام اعتصاب درمان کردم.

از ساعت‌ها بازجویی طولانی، همراه با فحاشی، تحقیر و تهدید که بگذریم، یکی از بازجوها که لحنش شبیه مداحان بود، در پایان جلسه‌ای با لحنی تحقیرآمیز گفت: «آماده‌ای ۷–۸ سال بری زندان بلکه آدم بشی؟»
تهدیدی که بعدها معنای عینی آن را فهمیدم.

پس از آزادی موقت، پرونده‌ام به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب ارجاع شد؛ شعبه‌ای که زیر نظر قاضی صلواتی، چهره‌ای شناخته‌شده برای صدور احکام سنگین و ناعادلانه علیه فعالان مدنی و سیاسی، اداره می‌شود.

روز دادگاه، پس از نیم‌ساعت انتظار، به همراه وکلایم وارد اتاق صلواتی شدیم. تجربه دادگاه پنج‌دقیقه‌ای در سال ۹۰ با قاضی مقیسه، که با فحاشی و اهانت همراه بود، هنوز از خاطرم نرفته بود. با استرس وارد اتاق شدم. قاضی صلواتی با خنده‌ای مصنوعی گفت: «بشین»، و به صندلی‌ای که روبه‌رویش قرار داشت اشاره کرد. وکلا در گوشه‌ای نشسته بودند و نماینده دادستان هنوز وارد نشده بود.

صلواتی با نیشخند گفت:
«با این قد و قواره و مریضی، چقدر پرونده‌ قطور داری!»، و خندید. سپس به تمسخر گفت: «اعتصاب درمان هم که کردی!» سعی کردم از فرصت استفاده کنم و گفتم: «این حجم از پرونده بر پایه چند خط پرینت از فیس‌بوک ساخته شده.» ناگهان با تندی گفت: «تا من نگفتم، حرف نزن! اینجا دادگاهه، می‌فهمی؟»

دادستان وارد شد و بدون کوچک‌ترین توجهی به من، کنار قاضی نشست و درگوشی صحبت‌هایی کردند. پس از چند دقیقه، صلواتی از من خواست مشخصاتم را بنویسم و سپس با لحنی سریع شروع به خواندن اتهامات کرد. از جمله:
ارتباط با خانواده‌ زندانیان سیاسی؛
انتشار اخبار مربوط به ضرب و شتم زندانیان (اشاره به وقایع «پنج‌شنبه‌ سیاه» در بند ۳۵۰ اوین)؛
دیدار با برخی فعالان مدنی و سیاسی ...

نه اجازه دفاع داشتم، نه وکلا اجازه سخن داشتند. صلواتی در واکنش به اعتراض وکلا گفت: «آدم زنده که وکیل نمی‌خواد!» سپس فرمی به من داد و گفت: «در دو سه خط بنویس چی می‌خوای بگی یا تقاضای بخشش داری؟»

نوشتم که هیچ‌یک از اتهامات را نمی‌پذیرم و آماده‌ دفاع هستم. نگاهی انداخت، پوزخندی زد و گفت: «می‌تونی بری، خیالت راحت.»

حدود یک ماه بعد، برای دریافت حکم مراجعه کردم. منشی دادگاه برگه‌ای به من داد که وقتی چشمم به آن افتاد، زانوهایم سست شد: ۹ سال حبس تعزیری، که ۷ سال آن اجرایی بود.

مصادیق «اجتماع و تبانی علیه امنیت» چنین فهرست شده بود:

۱-شرکت در تجمع دفاع از مردم غزه و کوبانی؛ (به‌زعم دادگاه، چون برگزارکنندگان گرایش چپ داشتند، این اقدام امنیتی محسوب می‌شد)
۲-دیدار با خانواده‌ زندانیان سیاسی و ارتباط با دختر یکی از رهبران «فتنه»؛
۳-حمایت از «فرقه ضاله بهاییت» به بهانه حضور در تولد یکی از اعضای زندانی آن؛
۴-تجمع مقابل زندان اوین همراه خانواده‌ زندانیان بند ۳۵۰؛
۵-تشکیل محافل دوستانه که به عنوان «محافل اغتشاش و فتنه‌گری» تلقی شده بود.

در بخش «تبلیغ علیه نظام» نیز چنین مواردی آمده بود:

۱-انتشار اخبار ضرب و شتم در بند ۳۵۰؛
۲-انتقاد از محرومیت درمانی زندانیان؛
۳-نگارش یادداشت درباره اسیدپاشی‌های اصفهان که «سیاه‌نمایی» تلقی شده بود.

تمام این مصادیق، مصداق واضح آزادی بیان و عقیده هستند که هم طبق قانون اساسی ایران (اصول ۲۳، ۲۴، ۲۷) و هم طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر (ماده‌های ۱۹، ۲۰، ۲۱)، حقوق بنیادین شهروندان محسوب می‌شوند. اما نه‌تنها این اصول نادیده گرفته شد، بلکه به واسطه تکرار اتهامات مشابه از سال ۸۹، حکم نیز تشدید شد.

@TahlilZamane
@MostafaTajzadeh
👍58
📝📝📝منتشر شده در توئیتر محمد توسلی

گرچه بیانیه اخیر اخوان المسلمین صحت نداشت، اما وضعیت سازمانی آنان که توسط دولت مصر منحل شده و پراکندگی مواضع گروه‌های داخلی آنان که امکان فعالیت و اظهار نظر سیاسی را از آنان سلب کرده و عملا راهبرد اسلام سیاسی حکومت‌محور آنان با شکست روبرو شده، تحول بزرگی است که در جامعه مذهبی کشورهای عربی پدید آمده است.

اما در ایران؛ این فرایند بعد از شهریور ١٣٢٠ با راهبرد بازگشت به قرآن و آموزه‌های رحمانی و انسانی آن مورد توجه پیشگامان، مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی و دکتر سحابی بوده و در آثار آنان از جمله «راه طی شده» سال ١٣٢۶ و بیش از ٣٠ سخنرانی مهندس بازرگان به مناسبت جشن مبعث در انجمن اسلامی مهندسین از سال ١٣٣۶ تا ١٣٧٣ از جمله در اثر «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» و ضرورت جدایی نهاد دین از حکومت و نهایتا اثر «بعثت و آزادی» همچنین در مواضع نهضت آزادی ایران از جمله اثر «تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه» در سال ١٣۶٧، کاملا برجسته است.

جا دارد حاکمیت، با توجه به این تجربه کشورهای عربی و مبانی نظری ارایه شده در داخل و تجربه بشری، هرچه سریعتر برای عبور از ابربحران‌های جاری کشور راهکار بازگشت به پیش‌نویس قانون اساسی مصوب دولت موقت و مورد تایید آقای خمینی و فاقد اصل ولایت فقیه را بررسی و با برگزاری رفراندوم و تشکیل نهاد منتخب مردم برای به‌روزرسانی آن اقدام نماید تا بر اساس این قانون مصوب جدید، مطالبه ملی ‌ #آزادی⁩ و ‌ #حاکمیت_ملت⁩ محقق شود و عبور از بحران‌ها با مشارکت مردم امکان پذیر گردد.

توضیح: با توجه به این که بیانیه منتشر شده با آرم اخوان المسلمین حاوی توقف فعالیت آن سازمان بر اساس اطلاعات مستند دریافت شده صحت ندارد، ضرورتأ توییت قبلی که به آن استناد شده بود حذف و با ویرایش لازم مجددأ منتشر شد.

@Nehzatazadiiran
@MostafaTajzadeh
👍23
📝📝📝یاد یادآوران کُشته‌ی ایران، پرآواز گردد سرود خاموش عزت ، هاله و هدی!

برای ایران روزهای سختی از سر گذشت اما سرگذشت ایرانیان همچنان پای رفتن در پیش روی دارد.  عزت‌الله ‌سحابی در چنین ایامی از هوای وطن خویش دل برید و  مسافر اقلیمی دیگر شد و پس از تحمل رنج‌های طاقت سوز، مرگ را پسندید.

درگذشت او سرآغاز محنت و رنجی بی‌پایان گذشت،  در یورش سربازان تاریکی، هاله‌ی شجاع عزت ایران،  چون شمعی بی پناه،  هجمه‌ی طوفان مرگ‌آوران را تاب نیاورد و خاموش شد.

اگر هاله‌ی نور آن چراغ و شمع نورانی کشته شد، باری مشعلی فروزان شد و به دست اندیشمندی در زاویه و کنج محقر زندان رسید.  پیری به کاروانِ شرف و عزت پیوسته،  هاله‌ای نورِ کُشته به تیغ آخته‌ی ستم  ،  و هُدایِ رنجور و پر غرور که ظلم بی اندازه ‌ی روزگار را تاب نیاورد و در همین خرداد سخت جان،   خلوت زندان تا گورستان را تشنه لبان پیمود تا او و دیگر رفتگان این قافله‌ی آگاه و شهید، به آیندگان بیاموزند زندگی در مصیر شدن،  مسیر جاودان حقیقتِ آزادی‌ست. 

به یادِ آن سه یادآورِ نامور،  خرداد بهانه‌ی نزدیکِ آتشِ شب‌سوزی شد،  که به سخن جمیل شفیعی کدکنی

«نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند!».

▪️ذکر جلال انسانِ شاهدِ کرامت،  از رودِ مواجِ روحِ این سه آتش اهورایی برخاست و خانه آبادانِ دیر مغانِ روزگارانی نو شد. 

معارفه با اندیشه و پیشه‌ی این فتیان آزادی‌خواه، برای نسلی که مطالبه‌ی حقیقت،  معرفت،  عدالت و دمکراسی می‌کند یک ضرورت واجب است تا جهانی که در خور تکریم بشریت و حقوق سزاوار اوست کاستی نپذیرد.

سُتواری،  سرافرازی و سادگی شخصیت بی بدیل عزت ایران عزت‌الله سحابی را در آغوش گرفته بود.  هرگز جز به نام و ننگ ایران به چیزی دیگر نیندیشید و تا دم پایان برای بقای وطن رزمید.  هر چند رنج و شکنجه‌ی مستمر زندان، تخته‌بند پیکرش را تراشید،  لیکن این سرود خوان معبد خورشید میهن را از همین تیغ ها و تلخ‌ها، گنج وجود شریفش آفرین گشت و علو معانی‌ی رهایی بخش،  قلب زخمینش را آرامی بخشید. او با مرگ خود، احترام و ادب به شادکامی‌ی مردم بویژه نسل نوآمده را اعتراف کرد و جز برای راستی و دمکراسی چیزی طلب نکرد. 

هاله نیز محصل و محصول مکتب پدر بود،  آذرگشنسب رستم شد و به دلاوری، داوری‌ی ستمباره‌ی خاموشی را شهادت داد و شهید روشنانِ طریقت پدر شد.

اینک اما چشمِ درد، تیره می‌شود از اندوه، که حُدای آگاهی از صدای هدی صابر تغنی نمی‌کند و آواز مظلومانه‌اش در گور خفته است  . 

ستایش فتیان،  بیابان روزهای رنج را تحمل پذیر می‌کند،  زیرا آزادی،  مادر شادی‌ست و مرگ،  حقیقت را نتواند به مغاک درکِشد،  وقتی یادآوران زندگی در گورستان هم نورِ انسان را فریاد می‌زنند.  آنان زنده‌اند و زندگی‌ی ابدی،  آغوشش را به پسران انسان و دختر حوا باز کرده تا شاید به زودی‌ِ زود،  فرجام روزهای آشتی،  صلح و شادکامی نیکو شود. 

فراموش نشود یاد یادآوران کُشته‌ی ایران،  پر آواز گردد سرود خاموش عزت و هاله و هدی.

@iranfardamag
@MostafaTajzadeh
👍50
📝📝📝وداع ناخواسته

فیروزه
صابر(روایت)
(بازنشر به‌مناسبت سالگرد درگذشت  مهندس سحابی، هاله و هدی)

پس از بازگشت از سفری کاری، صبح دهم خردادماه دوستی تماس گرفت و خبر پرواز مهندس را داد. با آنکه مهندس در کما بود و خود را برای چنین روزی آماده کرده بودیم، اما گویی پشتمان خالی شد. فردی با این همه خصیصه‌های متعالی و دریایی از دانش و تجربه در این روزگار اندک بود.

وقتی خود را به لواسان رساندم، در اولین صحنه هاله را مشغول خواندن آیاتی از قرآن بر بالین پدرم دیدم. پس از سلام و همدردی، بلافاصله، هاله گلی را که از طرف هدی بردم بالای سر تخت مهندس گذاشت. مهندس آرام خفته بود.

به‌تدریج خانه شلوغ شد و در این میان مأموران اطلاعاتی و امنیتی هم اضافه شدند. هاله یا قرآن می‌خواند و یا مشغول کاری می‌شد، خاطرم هست وقتی مأموران با آقایان خانواده در یکی از اتاق‌های طبقه دوم منزل جلسه داشتند و برای مراسم تشییع و زمان و مکان آن به صحبت مشغول بودند، هاله به من و یکی از دوستان دیگر گفت: «همیشه باید نظر مردان گرفته شود و انگار نه انگار که من و زری هم هستیم»، همان‌جا ما هم گفتیم هاله جان تو و مادرت هم باید به جلسه بروید و ببینید چه خبر است و به ‌اتفاق هم بالا رفتیم و در اتاق را باز کردیم و تقریباً همه بلند شدند و مأموران گفتند کسی نباید تو بیاید. مطرح شد که همسر و دخترشان هم باید باشند. خلاصه هاله و زری خانم هم به آن‌ها پیوستند و البته ما را راه ندادند و پایین آمدیم.

جلسه طولانی بود و یک ‌بار هاله بیرون آمد و باز به جلسه برگشت. در این فاصله از او پرسیدیم هاله چه خبر! مانند همیشه آرام و ساده گفت: «زور می‌گویند.»

بالاخره خبر دادند مراسم خاکسپاری صبح زود فرداست. با تعدادی از دوستان تصمیم گرفتیم شب را در همان‌جا بمانیم. به هاله گفتیم زری خانم موافق است؟ او گفت حتماً، مشکلی نیست. از هاله خواستیم از ایشان مستقیم بپرسد، او هم با مادرش صحبت کرد و گفت بله. فقط زحمتتان می‌شود.

صبح زود هاله را در خانه ندیدیم و برخی از هم سؤال کردیم که هاله کجاست و کسی نمی‌دانست. بالاخره دیدیم که هاله با نان وارد شد و بساط صبحانه را برای همه فراهم کرد، حتی برای مأموران که بیرون خانه بودند صبحانه برد. یکی از دوستان به اعتراض گفت هاله برای چه برای آن‌ها می‌بری و او در پاسخ گفت: آن‌ها مأموریتشان را انجام می‌دهند.

بعد از آن، مرتب به تدارک پذیرایی و جمع و جور کردن می‌پرداخت. در همین برخی از افراد پیکر مهندس را در انتهای حیاط  غسل می‌دادند، هاله به دنبال پرچم ایران برای روی پدر بود. خاطرم هست این موضوع برایش خیلی مهم بود و برای پیدا کردنش وقت مبسوطی گذاشت.

همه در حیاط بودیم و آخرین بار هاله را در چند قدمی خودم دیدم. همراه با عکسی از مهندس که خیلی‌ها به دست داشتیم. چهره‌های ناآشنا و تیپ‌هایی از جنس مأموران لباس شخصی در میان جمعیت زیاد می‌شد. وقتی قرار شد مهندس را برای تشییع بلند کنند، یک‌باره دیدیم بیشتر لباس شخصی‌ها دور مهندس هستند و ظاهراً بنا داشتند که هدایت تشییع را به عهده گیرند. وقتی به کوچه رسیدیم و دیدیم مسیر را تغییر دادند برایمان مسجل شد که بله چنین است. تعداد مأموران با لباس‌های مختلف بسیار زیادتر از حد تصور بود. خیلی هم بدخلق و عصبی بودند.

(متن کامل این نوشتار را در چشم‌انداز ایران شماره 115 بخوانید)

@mellimazzhabi
@MostafaTajzadeh
👍77
📝📝📝به نام قلم

✍🏻الهه محمدی


من در زندان مسئول پخش روزنامه بودم. صبح‌‌ها ساعت ۱۰ می‌‌رفتم دم آن پنجره‌ کوچک که ما را از زندانبان‌‌ها جدا می‌‌کرد تا روزنامه‌های اعتماد و اطلاعات را -که تنها روزنامه‌‌های بند نسوان اوین بودند- تحویل بگیرم، ببرم توی بند و پخش‌شان کنم. می‌‌گفتم: «روزنامه، روزنامه دارم، خبرای داغ، خبرای تازه.» و هر چند‌روز یک‌بار، جمله یا کلمه‌ای به آن اضافه می‌‌کردم.

روزی که گفتند فردایش اولین جلسه دادگاه من و نیلوفر حامدی است، گفتم: «روزنامه دارم، روزنامه. روزنامه‌‌فروش زندانی، روزنامه‌‌نگاران راهی دادگاه.» و آن روز که به رأی دادگاه بدوی اعتراض زدیم که 7-6 سال زندان برای دو خبرنگار ظلم بزرگی است، موقع پخش روزنامه گفتم: «روزنامه دارم، روزنامه‌فروش در مرحله تجدیدنظر.»

راستش آن روزها من فقط پخش‌‌کننده‌ روزنامه نبودم. من دلم می‌خواست روزنامه‌‌نگار بمانم، حتی در زندان اوین. چون باور داشتم و دارم که قلم، سلاح، پناه و صدای ماست. من روزنامه‌‌نگار بودم؛ وقتی به بیمارستان کسری و بعد سقز، برای نوشتن از خاکسپاری ژینا امینی رفتم. ایستاده در آن مزار، زیر آسمان پرالتهاب کردستان، میان جمعیتی که سوگوار بودند و معترض، فهمیدم که نوشتن فقط شغل نیست، بلکه نوعی مقاومت است و بعد همان گزارش، مسیرم را برای 17 ماه عوض کرد؛ از تحریریه، مستقیم به اوین.

سه ماهی می‌‌شود که بعد از دو سال و دو ماه کوچِ اجباری از نوشتن، دوباره پشت لپ‌‌تاپ نشسته‌‌ام. دست‌‌هایم کند شده‌اند اما کلمات هنوز پیدایم می‌کنند و بی‌‌اغراق، هر روز به آن روزها فکر می‌‌کنم؛ به اینکه تخیل دوباره نوشتن چطور در زندان نجاتم داد. به اینکه بودن در تحریریه، با تمام زخم‌‌ها و زحمت‌هایش، چطور به جانم، به دست‌هایم برگشت.

حالا نسیم سلطان‌بیگی کنارم می‌‌نشیند. گفته‌اند که باید برگردد زندان. نگاهش می‌کنم و توی ذهنم تکرار می‌شود: «یعنی دوباره می‌رود آنجا؟ دوباره روزنامه پخش می‌کند؟ دوباره همان جمله‌ها؟» اما می‌‌دانم حتی اگر برود، آن صدا، آن جمله‌ها، آن طنز تلخ، آن پنجره‌ کوچک، باز هم امید می‌سازند؛ چون حتی در تاریک‌ترین بندها هم روزنامه‌نگارانی مشغول ساختن کلماتند و هنوز، هنوز، قلم زنده است و زندانی نمی‌شود.

و هربار از من بپرسند که چرا روزنامه‌نگار ماندم، فقط یک پاسخ دارم: «چون روزنامه‌‌نگاری نجات‌دهنده است؛ درست مثل فانوسک‌هایی که اگر نباشند، قایق‌های سرگردان روی دریا، راه را گم می‌کنند.»

متن کامل
@emtedadnet
@MostafaTajzadeh
👍67
📝📝📝قسمت پنجم کتاب صوتی"نفس دوم" منتشر شد.

در این قسمت می شنوید که صدای وانت سبزی فروشی از دور، در حیاط خلوت بند دو الف، برای زنی که با چشم بند و دستبند به دیوار بتونی تکیه داده است چگونه تجربه ای است.

از گرسنگی های انفرادی می شنوید که مادر همه شکنجه هاست و بوی قیمه پلوی زعفرانی که غذای مامورها بود.
از لذت تماشای زنان دستفروش مترو می شنوید، در روزهای اندوه که می توانست تمام دردهایم را به فراموشی بسپارد.

از اضطراب ترسناک فراموش کردن چهره عزیزانم، وقتی انفرادی طولانی شده بود و حافظه بصری ام را از دست داده بودم.

از اعتیاد بیمارگونه ام به پرسیدن مکرر این سوال بیهوده در انفرادی از مامورها : ببخشید ساعت چنده؟
از مادربزرگ و زندگی و زمان از نگاه او می شنوید.

عکس: فرودگاه بین المللی تهران، روزی که پسرم از ایران رفت.
#زن_زندگی_آزادی
#کتاب_صوتی_نفس_دوم

برای شنیدن مستقیم این اپیزود می توانید در acast روی لینک زیر کلیک کنید:

https://shows.acast.com/nafasedovom/episodes/68148427f3c711a5d09d2c86

لینک کست باکس در کانال نفس دوم :
https://castbox.fm/vb/803000535

همچنین در کانال تلگرام " نفس دوم" و تمام کانال های پادگیر ، اسپاتیفای، اپل پادکست، کروم ... قابل دسترسی و رایگان است.

آدرس کانال کست باکس و ای کست و تلگرام در بیو نوشته شده است.
                    https://www.instagram.com/p/DJJYFSjotmH/?igsh=M2htN2wzcjEyZnRh
@MostafaTajzadeh
👍25
📝📝📝 یاد استاد فرزانه‌مان، تکریم یادگاران است

✍️ عبدالله ناصری

از قدیم شنیده‌ام که عالمانِ علامه دو میراث دارند؛ یکی فرزند و دیگری کتاب. همیشه در ذهنم، این تعبیری را که اولین بار از سید فرزانه، محمد خاتمی شنیدم، خلجان می‌کند که در وصف فرزندی صالح می‌گفت: «سر سفرهٔ پدرش بزرگ شده». یکی از یادگارانِ صالح، فرزندانِ سید جعفر شهیدی، استادِ علامهٔ ایران و تشیع هستند. از فرزندِ شهیدش ـ احسان، طلبهٔ حوزهٔ قم که انتخاب جبهه کرد و شهید شد ـ و اصلاً در میان خانواده کم‌پسامد بود.

خیلی از علاقه‌مندان به استاد، بی‌خبر از شهادت فرزندش در جنگ ایران و عراق هستند. شاید کمتر کسی بداند که حضرت استاد، الطاف خفیهٔ بنیاد شهید را پس می‌فرستاد. قصهٔ یخچالِ کذایی را بخوانید…

📎متن کامل
@Kaleme
@MostafaTajzadeh
👍37
📝📝📝 دیدار جمعی از فعالان سیاسی و مدنی با سیدعلیرضا بهشتی شیرازی، بعد از آزادی ایشان از زندان اوین

دکتر علیرضا بهشتی شیرازی، مترجم، مدیر انتشارت روزنه و مشاور ارشد مهندس میرحسین موسوی چند روز پیش پس از تحمل ۱۵ ماه حبس از زندان اوین آزاد شد.


🆔@tahkimmelat
@MostafaTajzadeh
👍53
📝📝📝به‌مناسبت زادروز احمد عزیزی- مترجم فرهیخته

✍🏻محمد صادقی

واقعیت این است که آمارها و گزارش‌ها درباره کتاب و کتابخوانی در ایران، مایه تأسف است و مردم ما چندان اهل مطالعه نیستند. با این حال، اگر نگاهی دقیق داشته باشیم، با واقعیتی دیگر نیز مواجه می‌شویم که جای اندیشیدن دارد. بیش از دو دهه است که ما با ترجمه آثار ارزشمندی از نویسندگان و پژوهشگران در زمینه ادبیات، فلسفه، روان‌شناسی، تاریخ، علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد و... مواجه هستیم که بسیار قابل‌توجه است. البته می‌دانیم که همه این ترجمه‌ها، دقیق و ارزنده نیستند، اما تعداد قابل‌توجهی از آنها، هم کتاب‌های خوبی هستند، هم به خوبی ترجمه شده‌اند و بی‌تردید، چنین کارهایی سود فراوانی برای جامعه ما در پی خواهند داشت و مسیر رشد فکری و اندیشه‌ورزی را نیز هموار می‌سازند.

به باور استاد مصطفی ملکیان، ترجمه و تفکر از پنج لحاظ با هم در ارتباط هستند. به نظر او، ترجمه زمینه آشنایی با آخرین دستاوردهای علوم و معارف بشری را فراهم می‌آورد، با ترجمه آثار و اندیشه‌های پژوهشگران و اندیشمندان جهان از پژوهش‌های تکراری در دیگر جوامع جلوگیری می‌شود، ترجمه مواد خام برای تفکر و اندیشه‌ورزی را تأمین می‌کند، ترجمه جامعه را از تک‌آوایی فکری و فرهنگی نجات می‌دهد و همچنین با ترجمه، نظریه ناآشکارگی حقیقت در جامعه شکل می‌گیرد و زمینه صلح پایدار جهانی فراهم می‌آید

متن کامل را اینجا بخوانید

@MostafaTajzadeh
👍25
📝📝📝 در جست‌وجوی گذشته‌ای معدوم‌شده

✍🏻سوسن سیرجانی

در ایران پرونده‌های جنایی واقعی چندان جایی در ادبیات ندارند. چون اگر قرار باشد درباره یک پرونده جنایی که چندان هم قدیمی نیست و مربوط به دهه ۶۰ شمسی است تحقیقی صورت بگیرد، اصلاً راه همواری در پیش نیست.

در سال 2017 دیوید گرن، روزنامه‌نگار آمریکایی با استفاده از اسناد اف‌بی‌آی که در ابتدا اداره تحقیقات نام داشت، توانست کتاب «قاتلان ماه گل» را درباره قتل‌های زنجیره‌ای سرخپوستان اوسیج در اوایل قرن بیستم در یکی از مناطق آمریکا بنویسد. کتابی که منبع اقتباس آخرین فیلم مارتین اسکورسیزی شد و توانست توجه جهان را به یک بخش مغفول‌مانده از تاریخ جلب کند. بخش بزرگی از تحقیقات این کتاب غیرداستانی از روی اسناد موجود در اف‌بی‌آی صورت گرفته بود. اسنادی که مربوط به بیش از 100سال گذشته بود و دقیقاً مربوط به روزهای ابتدایی شکل‌گیری نهاد تحقیقاتی و کارآگاهی اف‌بی‌آی می‌شد. شبیه به کتاب «قاتلان ماه گل» و شکل تحقیقی این کتاب در ادبیات جهان کم نیست.

متن کامل را اینجا بخوانید

@MostafaTajzadeh
👍19
📝📝📝 چی فکر می‌کردیم، چی شد!

✍️ عیسی سحرخیز

آبروریزی زشت /برق رفت...
در اجلاس اکو با حضور وزرای کشورهای عضو اکو که در تهران در حال برگزاری بود برق رفت.
تسنیم


خبر رفتن برق در زمان برگزاری نشست وزرای کشورهای عضو اکو، که فراتر از  "آبروریزی زشت" است و پیامد سیاست‌ها و توصیه‌های اخلاقی آقای پزشکیان، فکر مرا به سال‌ها پیش برد، اگر اشتباه نکنم نیم‌سال دوم ۱۳۷۱.

امپراتوری غول پیکر شوروی سال پیش از آن، در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ با به رسمیت شناختن استقلال جمهوری‌های گوناگون خود، رسما دچار فروپاشی شده بود و جمهوری‌های مسلمان نشین که به شدت دچار فقر و فلاکت و کمبود امکانات بودند، چشم امید بسته بودند به همسایه‌ی مسلمان جنوبی.

جمهوری اسلامی ایران در سال‌های ابتدایی هم برای رهبران و هم برای مردم این جمهوری‌ها، به ویژه جمهوری آذربایجان به نوعی "کعبه آمال" بود و در خیال نقطه اصلی اتکا. از یک سو مردم آذربایجان در سرمای زمستان به رود ارس می زدند که به ایران بیایند و بهشت موعود خود را از نزدیک ببینند و از سوی دیگر مبلغان مذهبی به باکو و دیگر شهرهای کشور شمالی می‌رفتند تا مذهب شیعه و جمهوری اسلامی را تبلیغ کنند.

مقام‌های سیاسی و اقتصادی نیز به دستور آقای خامنه‌ای که پی سامان‌دهی "امت اسلام" بود، در راه صدور انقلاب از هیچ کاری از جمله خاصه خرجی‌های فراوان فروگذار نمی‌کردند. متاسفانه پس از چندی منافع شخصی هم وارد ماجرا شد و هدف سفر این افراد به جز موارد فوق، تنزل یافت به همراه آوردن اجناس خاص، از جمله کریستال، فرش‌های دستباف قدیمی، کولر گازی که این آخری در آن زمان در ایران کمیاب بود.

هم‌زمان، در ساختار سیاسی ایران نیز تحولات ویژه‌ای در حال شکل‌گیری بود، از جمله با پایان جنگ تحمیلی هوس تصرف کردن کامل ارکان قدرت توسط نظامیان، به خصوص نفوذ سپاهیان بیکار به دولت. آن چه به خاطره مورد اشاره بازمی‌گردد، جا‌به‌جایی‌های بود که در ابتدا از بخش فرهنگ شروع شده بود از جمله درون وزارت ارشاد و سازمان‌های زیر مجموعه آن.

هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت به دستور رهبری هیات دولت را بازسازی کرده بود و راه ورود سپاهیان را به بخش فرهنگ باز.
درنتیجه علی لاریجانی وزیر ارشاد شد و از جمله ضرغامی را راهی حوزه سینما کرد و فریدون وردی‌نژاد، عضو عالیرتبه سپاه قدس نیز به ریاست خبرگزاری جمهوری اسلامی منصوب شد.

در این شرایط، دیگر جایی برای امثال من در خبرگزاری نبود و درنتیجه از معاونت خبری ایرنا اعلام استعفا کردم که ابتدا پذیرفته نشد و اندک زمانی بعد، پس از بروز بحث و جدل در مورد شیوه‌ی خبررسانی، به ناچار قبول افتاد. در یک دوره گذار کوتاه مدت، کار متفرقه من شده بود سفر به کشورهای خاص برای اعطای وسائل خبری از رده خارج شده خبرگزاری به نهادهای مشابه همسایگان محتاج، از جمله افغانستان در حال جنگ، جمهوری آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان.

خاطره باز می‌گردد به مورد آخر. آن زمان حیدر علی‌اف عضو سابق پلیتبورو و معاون نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی، رئیس جمهور نخجوان بود که اوضاع اقتصادی و مالی فلاکت‌باری داشت و در عمل فاقد زیرساخت‌ها و امکانات خدمات‌رسانی مناسب به ملت خود بود.

حال در سال ۷۱، پس از سفر حیدر علی‌اف به ایران و دیدار با آقای خامنه‌ای هیاتی از مقام‌های ذیربط جمهوری اسلامی از وزرای دولت، استان‌دارهای آذربایجان و... برای انعقاد قرارداد و کمک رسانی عازم باکو و نخجوان شده بودند. در روزهای پایانی سفر، همچون اجلاس صبح امروز اکو، در میانه‌ی نشست غروب‌هنگام هیات ایرانی با طرف نخجوانی در دفتر رئیس دولت ناگاه برق قطع شد و رئیس جمهور دستور آوردن شمع و چراغ گردسوز و... را داد. این مساله در عمل همه چیز را تحت‌الشعاع قرار داد و اولویت درخواست حیدر علی‌اف از مقام‌های "کشور دوست و برادر" شد، انتقال سریع برق از استان‌های همجوار جمهوری اسلامی به نخجوان.

حال ایرانِ تحت رهبری آقای خامنه‌ای که در ۴ شهریور ۷۱ در دیدار با حیدر علی‌اف تاکید کرده بود که "جمهوری آذربایجان با رسمیت دادن به دین مبین اسلام در آن کشور در حقیقت خود را به یک دنیای با عظمت پیوند زده است و ما از الحاق جمهوری آذربایجان به پیکر امت اسلامی بسیار خرسندیم"، از کشور صادرکننده برق، در حال تبدیل شدن است به واردکننده انواع انرژی.

در میانه قلمی کردن این مطلب بودم که برق یک ساعت پیش از زمان اعلام شده قطع شد و این پیامک رسید که :
"
مشترک گرامی: سلام قطع برق شما به علت اتصالی شبکه بوده و در دست اقدام و رفع خاموشی توسط اکیپ عملیاتی می باشد.
شرکت توزیع نیروی برق استان البرز"


به این دلیل است که عنوان این مطلب شد: چی فکر می‌کردیم، چی شد!

*کانال نویسنده
@Kaleme
@MostafaTajzadeh
👍51
📝📝📝 همیاری ملی

✍🏻 لطف‌الله میثمی

در گرماگرم ناترازی‌های بسیاری همچون ناترازی آب، برق، گاز و حتی پول قرار داریم. بی‌اعتمادی نظام انتخاباتی کشور نسبت به مردم و متقابلاً بی‌اعتمادی مردم نسبت به نظام، مشکلات عدیده‎ای را به وجود آورده است. از یک‌سو، کارشناسی ملی کم‌نظیری در ایران، آن هم در یک بازه بیست‌ساله رخ داده که حل مسائل اقتصادی ایران از راه اقتصاد میسر نبوده، بلکه راه‌حل سیاسی می‌طلبد: خواه بازنگری در سیاست خارجی، خواه مقابله جدی با باندها و مافیای اقتصادی. هم‌اکنون اصلی‌ترین تمرکز نظام بر مذاکرات سیاسی با امریکا به‌منظور رفع تحریم‌های غیرقانونی است.

اینجاست که باید کنشگران ملی نیم‌نگاهی به راهبرد جدیدی داشته باشند و آن «همیاری ملی» است که در گذشته در بین ما ایرانیان جاری و ساری بوده و شدت و ضعف داشته است. زمزمه‌ای در بین مردم است که می‌گویند کسی به فکر ما نیست. آیا خودمان نمی‌توانیم به فکر خودمان باشیم؟ آیا قادر نیستیم کار خودمان را خودمان انجام دهیم؟ مگر زلزله‌های زیادی در ایران رخ نداده و مگر بلافاصله در مقطع وقوع زلزله برخی از ما مأیوس نشدیم که چرا کاری برای مردم زلزله‌زده نمی‌شود؟ مگر بعد از دو سه روز که از وقوع زلزله می‌گذشت شاهد آن نبودیم که همین مردم با بسیج نیرو و امکانات خود به‌سوی مناطق زلزله‌زده چه شوری به پا کردند که حتی یأس بسیاری به امید وافر تبدیل شد و مردم پی به قدرت خود بردند.

در شرایط موجود و با تورم ۴۰ درصدی اعلام‌شده، اگر در فامیل یا در هر محلی چند مؤسسه قرض‌الحسنه ایجاد شود، می‌توانند به خیل مستأجرانی که هر سال ودیعه مسکن (پول پیش) آن‌ها زیاد می‌شود، کمک رسانند.

آنچه در فوق اشاره شد به هیچ روی از بار مسئولیت مسئولان جمهوری اسلامی ایران نمی‌کاهد. آنان با برخورداری از امکانات گسترده موظف‌اند به‌صورت ریشه‌ای به چاره‌جویی این معضلات بپردازند، اما در شرایطی که نظام با انبوهی از چالش‌ها و بحران‌ها دست‌به‌گریبان است، «همیاری ملی» به‌عنوان راهبردی مردمی پیشنهاد می‌شود.
@Nehzatazadiiran

متن کامل یادداشت را در لینک زیر مطالعه فرمایید:
https://telegra.ph/NAI-06-03-6
@MostafaTajzadeh
👎17👍14
📝📝📝مجازات یک نقطه!

✍🏻سیدمصطفی تاجزاده

یکی از دوستان گرامی پیغام داد از آقای حسین شنبه‌زاده بپرسم آیا در دوران بازداشت و بازجویی، مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت؟ چرا او را به اسرائیل وصل کردند؟ و اگر می‌دانست گذاشتن یک نقطه زیر توئيت رهبر، سه‌سال‌ونه‌ ماه زندان دارد، آیا بازهم این‌کار را انجام می‌داد؟

متن رسواگر، اندوه‌بار و تاریخی زیر پاسخ شنبه‌زاده عزیز به سه پرسش بالاست که به مناسبت اولین سالگرد بازداشت وی در ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ منتشر می‌شود.

به نظرم هیچ توضیح اضافه‌ای نیاز نیست جز ابراز تاسف از اینکه شهروندی صرفاً برای بیان یک اعتراض مدنی و کاملاً مسالمت‌آمیز، بدون ایراد تهمت و افترایی و بدون هیچ دعوتی به تحصن و اعتصاب و حرکت خیابانی، چنین وحشیانه به بند کشیده می‌شود و برای نشستن پشت دوربین و اعتراف‌کردن (به چی؟) تحت فشارهای غیرانسانی قرار می‌گیرد.

تعجب‌آور آنکه نه فهمیدند و نه هنوز می‌فهمند که زندان و داغ و درفش، در مقابله با حرکت زیبای او شکست می‌خورد و ابتکار وی را از مرزهای ایران فراتر می‌برد و جهانی می‌سازد.

من وظیفه خود می‌دانم مادام‌که منتقدان استبداد دینی کتک می‌خورند، در دخمه‌ها توسط بازجوها تحقیر می‌شوند و با حکم چند قاضی فاسد به زندان محکوم می‌گردند تا هیچ شهروندی جرات نکند به اعلی‌حضرت قدرقدرت بگوید لخت تشریف دارد، روایتگر رنج و مظلومیت آنان باشم.

خرداد ۱۴۰۴
زندان اوین


🆔@MostafaTajzadeh
👍133👎1
فردای بهتر (مصطفی تاجزاده) pinned «📝📝📝‍مجازات یک نقطه! ✍🏻سیدمصطفی تاجزاده یکی از دوستان گرامی پیغام داد از آقای حسین شنبه‌زاده بپرسم آیا در دوران بازداشت و بازجویی، مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت؟ چرا او را به اسرائیل وصل کردند؟ و اگر می‌دانست گذاشتن یک نقطه زیر توئيت رهبر، سه‌سال‌ونه‌ ماه زندان…»
نامه دبیرکل انجمن اسلامی جامعه پزشکی به دبیرکل کمیته بین المللی صلیب سرخ برای درخواست آزادی دکتر حسام ابوصفیه رییس بیمارستان کمال عدوان غزه

#دکتر_حسام_ابوصفیه
#بیمارستان_کمال_عدوان
#صلیب‌سرخ‌جهانی
#سازمان‌جهانی‌بهداشت
#شکنجه
@alipsychiatrist
@MostafaTajzadeh
👍38👎1
پارت سوم
<unknown>
‍ ‍ 📝📝📝پادکست گفتگوی سید مصطفی تاجزاده و آرش کیخسروی
زندان اوین - ۱۴۰۳

بخش سوم

@MostafaTajzadeh
پارت چهارم
<unknown>
‍ ‍ 📝📝📝پادکست گفتگوی  سید مصطفی تاجزاده و آرش کیخسروی
زندان اوین - ۱۴۰۳

بخش چهارم

@MostafaTajzadeh
👍31👎3
📝📝زندگی فرادست مرگ

مینو
مرتاضی (روایت)
(بازنشر به‌مناسبت سالگرد درگذشت  مهندس سحابی و شهادت هاله و هدی)

ساعت هشت صبح سه‌شنبه نهم خرداد بود که خبر در پیچش راهش سری به خانه ما زد و گفت مهندس سحابی هم رفت. با وجود اینکه بیش از یک ماه مهندس در کما بود و کسی انتظار بهبود وضعیت ایشان را نداشت، ولی دردناکی خبر در جانم لانه کرد. من و پیمان اندوهگین برای دیدار آخر و تشییع پیکر دوست به بیمارستان رفتیم.

وقتی به بیمارستان رسیدیم دیدیم دوستان در حیاط بیمارستان جمع‌اند و زری خانم و هاله با آرامش کناری نشسته‌اند و در پاسخ تسلیت‌های اشک‌بار دوستان تشکر می‌کنند و هر بار کلمات آرامش‌بخشی همچون انا لله ه و انا الیه راجعون را در گوش جانشان زمزمه می‌کردند. آرامش و وقار زری خانم در سوگ همسر و خویشتن‌داری هاله برای زاری نکردن بر پیکر بی‌جان پدری که از جان بیشتر دوستش می‌داشت مثال‌زدنی بود.

به‌طوری که وقتی بیمارستان پیکر مهندس را تحویل داد تا به لواسان ببریم هاله نخست فاتحه‌ای تلاوت و با محبت بسیار از جانب خود و زری خانم و خانواده سحابی از مسئولان بیمارستان که برای ادای احترام دور پیکر بی‌جان مهندس جمع شده بودند تشکر بلندبالایی کرد. روح زلال و قلب پاک و باایمان هاله رفتار او را در هنگام سختی‌ها و شداید مدیریت و آرام می‌کرد. هاله این استعداد را داشت که آرامش و ایمان درونی‌اش را بر فضای ملتهب موجود بگستراند. جمعیت به‌تدریج انبوه می‌شد و حراست بیمارستان را مضطرب می‌کرد و برمی‌انگیخت.

موج جمعیت بیشتر که شد آن‌ها اصرار کردند که پیکر مهندس هرچه زودتر از بیمارستان بیرون برده شود. ما نمی‌دانستیم این همه اضطراب و رفت‌وآمد برای چیست. با خودمان می‌گفتیم آیا بیمارستان یک روز نمی‌تواند پیکر را در سردخانه نگاه دارد تا فردا تشییع مناسب و درخور مردی که عمر و جوانی و سلامتش را در راه میهن هزینه کرده انجام شود. بعدها فهمیدم مأموران اصرار داشتند که پیکر مهندس همان روز به لواسان منتقل و تا ظهر دفت شود. به هر روی پیکر مهندس را تحویل خانواده دادند و بخشی از جمعیت همراه با آمبولانس به خانه آقای مهندس سحابی در لواسان آمدند. در خانه پیکر را روی تخت چوبی ساده‌ای قرار دادند و پرچم ایران را رویش کشیدند. هاله بالای سر پدر بر زمین نشست و مشغول تلاوت آیات قرآن شد. نیت کرده بود تا قبل از دفت یک ختم کامل قرآن برای پدر بگیرد. کنارش نشستم و گفتم هاله جان قسمت کنیم هر جزء را کسی بخواند تا تمام شود. گفت نه. گفتم با من تقسیم می‌کنی. گفت تو هر جای قرآن و هرقدر که می‌خواهی و می‌توانی بخوان. من نیت کرده‌ام.کنارش مشغول تلاوت سوره انشراح شدم. بعد الرحمن را خواندم. الرحمن و انشراح را بسیار دوست می‌دارم.

تابلوهای زیبا و فریبایی که از جهان و هستی و طبیعت می‌آفریند و توصیف می‌کند نشاط عمیقی به قلب و روحم می‌دهد. هر بار که واگویه می‌کنم فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ؛ خوشحال می‌شوم که نمی‌توانم تکذیب کنم توصیفاتی که به‌وضوح می‌بینم را. رفت‌وآمد و تسلیت گفتن‌ها مانع از آن می‌شد که یکسره قرآن بخوانیم. هاله هم هرچند خط یک بار برمی‌خاست و سلامی و تشکر می‌کرد و می‌نشست و تلاوت را پی می‌گرفت. یک بار وقتی نشست آهسته به من گفت مینو جان دیشب از بیمارستان برگشتم خانه تا دیروقت بیدار بودم و در همین هال نشستم و مطالعه می‌کردم. ناگهان احساس کردم در ورودی منزل باز شد و بابا قدم به خانه گذاشت. خوشحال شدم و پرسیدم بابا چطور فرار کردی از اونجا. عزت گفت فرار نکردم مرخصم کردند. آمدم تو و زری را ببینم و بعد از جلو من رد شد و دیدم پایش نمی‌لنگد. گفتم بابا خوب شدی درد نداری. گفت خوب خوبم و چست و چابک پله‌ها را به سمت اتاق‌خواب زری طی کرد. برای اینکه مطمئن شوم بیدارم ساعت را نگاه کردم نیمی از نیمه‌شب گذشته بود و من هم رفتم خوابیدم.

صبح زود خبر شدم که بابا واقعاً نجات پیدا کرده. ساعت فوت را پرسیدم. همان لحظه‌ای بود که چست و چابک به خانه آمده بود تا از ما خداحافظی کند. رؤیای صادقه بود مینو، مگه نه؟ و دیدم قطره اشکی به زلالی وجود هاله از چشمان مهربانش بر گونه‌اش غلتید. در آغوشش گرفتم و گفتم مگر خودت نمی‌گویی همان ساعت پروازش را سلامت و چابک دیدی که آمد اینجا. هاله جان تو که باور داری هستی با مرگ نسبتی ندارد و مرگ زنده‌مانی را نشانه می‌رود و توان درافتادن با هستی یا زندگی که سرشار از تغییر است را ندارد.

(متن کامل این گزارش را در چشم‌انداز ایران شماره 115 بخوانید)

@mellimazzhabi
@MostafaTajzadeh
👍59👎1
2025/07/14 11:15:40
Back to Top
HTML Embed Code: