‏بعضی ‌وقتا یه حس عجیبی دارم که نمیدونم اضطرابه یا دلتنگی.

‏چایی رو باید باهاش لاس زد یه قلپ خورد گذاشتش کنار، نگاهش کرد٫ دستو حلقه کرد دورش٫ چرخوندش باز یه قلپ دیگه و یه نگاه بهش بعد لبخند برنی بهش و دوباره برداری یه قلپ دیگه.

‏من خیلی آدمِ «یه لحظه وایسا میخوام از ابرها و گربه‌ها عکس بگیرم»ای هستم.

اونایی که هر اتفاقی تو ویسشون میوفته قطع نمیکنن و همونو میفرستن >>>>>>>>>>>>

‏تلاش واسه درست کردن چیزی که خراب شده الکیه.

‏چیزی که متعلق به تو باشه هیچوقت ترکت نمیکنه.

یه جوری عاشق ارتفاع و بلندیم که فکر کنم اخرش از یه جایی پرت شم پایین بمیرم.

‏دوست دارم هایی که ثابت نشن حرف مفتن.

‏از لحاظ روحی نیاز به کارهای زشت و ناپسند دارم.

تا چشم کار میکنه همه ادایی.

‏حالم خوبه یعنی باید خوب باشه.

‏من هرچی بخوام بدست میارم بلاخره یا با زور،صبر،زبون،لوندی،گریه،پول یا هرچیز دیگه ای ولی فهمیدم خیلی چیزا ارزش بدست اوردن ندارن.

ما که کلا بگا رفته‌ایم حالا با این جنگ بیشتر بگا میریم‌.

‏دنیای بزرگسالی دنیای کثیفیه واقعا.

کاش یه خارجی کون نشور بودم ولی ایرانی نبودم.

اینکه میگن خرابا شانس دارن تو پسرا هم صدق میکنه.

کلا نسبت به همه چی بی‌حس شدم و بنظرم این خیلی خوبه.