Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
•| برخورد "تیر" با گرگ خشمناک ، فنریر :💫
﹏ "تیر" ، شجاع ترینِ خدایان و حامی جنگجویان دلیر بود.."گرگ فنریر" (Fenrir)
هیولایی بود ، فرزند لوکی و یک غولِ زن.. خدایان بر این پیشگویی آگاه بودند که این گرگ و تبارش ، روزی جهان را به ویرانی خواهند کشاند ، بنابراین اورا دزدیدند تا تحت کنترل خود در بیاورند..
﹏ "تیر" تنها کسی بود که جرأت نگهداری از او را داشت...
تا زمانی که گرگ توله ای بیش نبود ، همه چیز آرام بود.. اما زمانی که خدایان شاهد تبدیل او ، به هیولایی عظیمالجثه شدند، نگران شدند و تصمیم گرفتند اورا به زنجیر بکشند...
﹏ آنها گرگ را فریب داده و او را تشویق کردند که اجازه دهد آنها او را به زنجیر بکشند و وانمود کردند که این کار نوعی آزمایش قدرت برای پاره کردن زنجیر است...
متأسفانه به رغم آن که زنجیر بسیار کلفت بود، گرگ موفق به پاره کردن آن شد...
خدایان تنها راهحل مسئله را در آن دیدند که از کوتوله ها (Dwarfs( کمک بگیرند..
﹏ آنها که در ابزار سازی بسیار متبحر بودند ، زنجیری ساختند به نام گلیپنیر(Gleipnir) که از ۶ عنصر ساخته شده بود :
نفسِ ماهی ، ریشه ی کوه ، ریش زن ، صدای گربه ی درحال شکار ،رگ و پی خرس و آب دهان پرنده...
تعجبی نداشت که زنجیر بسیار نازک بود اما به رغم آن ، بسیار محکم و نیرومند بود...
خدایان این بار هم با حیله و نیرنگ کوشیدند تا به گرگ بقبولانند که بسته شدن با این زنجیر را بپذیرد ، با این استدلال که گرگ زنجیر آهنی را به راحتی پاره کرده و این زنجیر ناچیز را هم میتواند پاره کند...
﹏ اما مغالطه بیش از حد خدایان باعث شد آنها شکست بخورند..
زیرا گرگ معتقد بود پاره کردن چنین زنجیر نازکی ، هیچ شأن و منزلتی به همراه ندارد ، مگر آنکه زنجیر با حیله و نیرنگ ساخته شده باشد... که در آن صورت ، گرگ هرگز نمیتواند زنجیر را پاره کند..
﹏ به هر حال ، فنریر برای اینکه در شجاعتش تردید نشود ، پذیرفت که اورا به زنجیر بکشند... اما به شرطی که یکی از خدایان ، یک دستش را به نشان حُسن نیَت درون دهان گرگ قرار دهد...
﹏ هیچ یک از خدایان داوطلب انجام این کار نبود..
سرانجام "تیر"ِ شجاع، حاضر به انجام این کار شد و خدایان زنجیر را به فنریر بستند..
گرگ تلاش کرد خود را آزاد کند ، ولی نتوانست و دستِ "تیر" را قطع کرد...
همه خدایان(به جز تیر) خندیدند و گرگ را به صخره ای بستند ، شمشیری در دهانش فرو کردند تا زنجیر را با دهانش پاره نکند و [ او تا آخر دنیا همانجا خواهد ماند...]
•| #اسکاندیناوی🖤
❥• T.me/MythTweet
﹏ "تیر" ، شجاع ترینِ خدایان و حامی جنگجویان دلیر بود.."گرگ فنریر" (Fenrir)
هیولایی بود ، فرزند لوکی و یک غولِ زن.. خدایان بر این پیشگویی آگاه بودند که این گرگ و تبارش ، روزی جهان را به ویرانی خواهند کشاند ، بنابراین اورا دزدیدند تا تحت کنترل خود در بیاورند..
﹏ "تیر" تنها کسی بود که جرأت نگهداری از او را داشت...
تا زمانی که گرگ توله ای بیش نبود ، همه چیز آرام بود.. اما زمانی که خدایان شاهد تبدیل او ، به هیولایی عظیمالجثه شدند، نگران شدند و تصمیم گرفتند اورا به زنجیر بکشند...
﹏ آنها گرگ را فریب داده و او را تشویق کردند که اجازه دهد آنها او را به زنجیر بکشند و وانمود کردند که این کار نوعی آزمایش قدرت برای پاره کردن زنجیر است...
متأسفانه به رغم آن که زنجیر بسیار کلفت بود، گرگ موفق به پاره کردن آن شد...
خدایان تنها راهحل مسئله را در آن دیدند که از کوتوله ها (Dwarfs( کمک بگیرند..
﹏ آنها که در ابزار سازی بسیار متبحر بودند ، زنجیری ساختند به نام گلیپنیر(Gleipnir) که از ۶ عنصر ساخته شده بود :
نفسِ ماهی ، ریشه ی کوه ، ریش زن ، صدای گربه ی درحال شکار ،رگ و پی خرس و آب دهان پرنده...
تعجبی نداشت که زنجیر بسیار نازک بود اما به رغم آن ، بسیار محکم و نیرومند بود...
خدایان این بار هم با حیله و نیرنگ کوشیدند تا به گرگ بقبولانند که بسته شدن با این زنجیر را بپذیرد ، با این استدلال که گرگ زنجیر آهنی را به راحتی پاره کرده و این زنجیر ناچیز را هم میتواند پاره کند...
﹏ اما مغالطه بیش از حد خدایان باعث شد آنها شکست بخورند..
زیرا گرگ معتقد بود پاره کردن چنین زنجیر نازکی ، هیچ شأن و منزلتی به همراه ندارد ، مگر آنکه زنجیر با حیله و نیرنگ ساخته شده باشد... که در آن صورت ، گرگ هرگز نمیتواند زنجیر را پاره کند..
﹏ به هر حال ، فنریر برای اینکه در شجاعتش تردید نشود ، پذیرفت که اورا به زنجیر بکشند... اما به شرطی که یکی از خدایان ، یک دستش را به نشان حُسن نیَت درون دهان گرگ قرار دهد...
﹏ هیچ یک از خدایان داوطلب انجام این کار نبود..
سرانجام "تیر"ِ شجاع، حاضر به انجام این کار شد و خدایان زنجیر را به فنریر بستند..
گرگ تلاش کرد خود را آزاد کند ، ولی نتوانست و دستِ "تیر" را قطع کرد...
همه خدایان(به جز تیر) خندیدند و گرگ را به صخره ای بستند ، شمشیری در دهانش فرو کردند تا زنجیر را با دهانش پاره نکند و [ او تا آخر دنیا همانجا خواهد ماند...]
•| #اسکاندیناوی🖤
❥• T.me/MythTweet
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
- خاروبدیس :
خاروبدیس را دختر پوسایدون و گایا میدانند که هیولایی ماده است و در هر شبانهروز سه بار آب دریا را میبلعد و دوباره بیرون میفرستد و اینگونه امواجی عظیم و گردابهایی شگرف پدید می آورد که کشتیها را در هم میشکنند.
-| #شیاطین🌚
❥• T.me/MythTweet
خاروبدیس را دختر پوسایدون و گایا میدانند که هیولایی ماده است و در هر شبانهروز سه بار آب دریا را میبلعد و دوباره بیرون میفرستد و اینگونه امواجی عظیم و گردابهایی شگرف پدید می آورد که کشتیها را در هم میشکنند.
-| #شیاطین🌚
❥• T.me/MythTweet
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
- الهه آناهیتا :
در ایران باستان الهه بزرگ آب ها, مظهر باروری و آبادانی و پیروزی در نبردها بوده است.
دوشیزه ای زیبا, بلند بالا, کمرباریک با سینه های برجسته که گردونه ای با چهار اسب یکرنگ و یک اندازه را می راند.
در دوران هخامنشی معابدی را به نام آناهیتا ساخته اند در نقش برجسته های ساسانی نیز او را مجسم کرده اند.
-| #ایران🌸
❥• T.me/MythTweet
در ایران باستان الهه بزرگ آب ها, مظهر باروری و آبادانی و پیروزی در نبردها بوده است.
دوشیزه ای زیبا, بلند بالا, کمرباریک با سینه های برجسته که گردونه ای با چهار اسب یکرنگ و یک اندازه را می راند.
در دوران هخامنشی معابدی را به نام آناهیتا ساخته اند در نقش برجسته های ساسانی نیز او را مجسم کرده اند.
-| #ایران🌸
❥• T.me/MythTweet
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
ساتیرها [Satyrs] :
در اساطیر یوتانی موجودات شیطانی نیم انسان-نیم حیوان (کوچک اندام, پشمالو, دارای شاخ و گوش و پای بز مانند) که در جنگل ها و کوه ها سکنی داشتند. از ملتزمین دیونوسوس و در زمره سیلِنوس ها بودند, رومیان آنها را فون می نامیدند.
-| #شیاطین🕷
❥• T.me/MythTweet
در اساطیر یوتانی موجودات شیطانی نیم انسان-نیم حیوان (کوچک اندام, پشمالو, دارای شاخ و گوش و پای بز مانند) که در جنگل ها و کوه ها سکنی داشتند. از ملتزمین دیونوسوس و در زمره سیلِنوس ها بودند, رومیان آنها را فون می نامیدند.
-| #شیاطین🕷
❥• T.me/MythTweet
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
ساتیرها [Satyrs] : موجودات شیاطینی نیم انسان-نیم حیوان🕸
❥• T.me/MythTweet
❥• T.me/MythTweet
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
- مهر, میتره یا میترا :
در زبان اوستایی واژه مهر به معنای عهد و پیمان است.
یکی از مهم ترین خدایان کهن ایرانی, مظهر فرمانروایی روحانی, جنگاوری و برکت بخشی. او دارای هزار گوش و چشم است و بر پیمان ها نظارت میکند سوار بر گردونه ای با اشبان سفید است, گرزی دارد که از آن علیه ارواح شرور و انسان های نادرست استفاده میکند. در دوران اشکانی آیین ستایش مهر از ایران به بابل و آسیای صغیر و سپس به امپراطوری روم راه یافت و در آنجا به خدایی بزرگ بدل شد و بدین سان آیین مهرپرستی یا میترائیسم پدید آمد. پیروان این کیش معابدی در سراسر اروپا بنا کردند.
-| #ایران🍃
❥• T.me/MythTweet
در زبان اوستایی واژه مهر به معنای عهد و پیمان است.
یکی از مهم ترین خدایان کهن ایرانی, مظهر فرمانروایی روحانی, جنگاوری و برکت بخشی. او دارای هزار گوش و چشم است و بر پیمان ها نظارت میکند سوار بر گردونه ای با اشبان سفید است, گرزی دارد که از آن علیه ارواح شرور و انسان های نادرست استفاده میکند. در دوران اشکانی آیین ستایش مهر از ایران به بابل و آسیای صغیر و سپس به امپراطوری روم راه یافت و در آنجا به خدایی بزرگ بدل شد و بدین سان آیین مهرپرستی یا میترائیسم پدید آمد. پیروان این کیش معابدی در سراسر اروپا بنا کردند.
-| #ایران🍃
❥• T.me/MythTweet
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
- مینوتور [Minotaur] :
در اساطیر یونانی نام غولی که سر و گردن گاو و تنه انسان داشت.
مینوس, شاه کرِت, او را در دالانی هزارتو نگهداشته بود. این غول به دست تِسیوس, شاه آتن, کشته شد.
-| #شیاطین🌚
❥• T.me/MythTweet
در اساطیر یونانی نام غولی که سر و گردن گاو و تنه انسان داشت.
مینوس, شاه کرِت, او را در دالانی هزارتو نگهداشته بود. این غول به دست تِسیوس, شاه آتن, کشته شد.
-| #شیاطین🌚
❥• T.me/MythTweet
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
- هرمس :
در اسطوره های یونانی، هرمس که در میان رومیان به مرکوری(به معنی جیوه) شهرت دارد، فرزند زئوس و مایا بود. مایا الهه ای خجالتی بود که در غار می زیست و در همان جا یک شب در حالی که در خواب بود، زئوس را ملاقات کرد.
هرمس در صبح به دنیا آمد، از بدو تولد شروع به راه رفتن کرد، در بعد از ظهر همان روز با استفاده از لاک لاک پشتی که کشته بود، چنگ را ابداع کرد و آن را نواخت. موسیقی هرمس پر از شادی، عشق و شیرینی است. در غروب آفتاب گاوهای آپولو را دزدید و کباب کرد و خورد. شب هنگام به گهواره خود بازگشت و معصومانه شروع به بازی کرد.
آپولو متوجه شد گاوهایش را دزدیده اند، با هوش خود رد پای آنها را تا غار مایا گرفت و از هرمس خواست تا محل اختفای گاوها را بگوید. هرمس نوزاد، معصومانه همه چیز را انکار کرد و پرسید: "آیا به من می آید که قدرت دزدیدن گاوها را داشته باشم؟ من هنوز شیر مادرم را می خورم و در گهواره می خوابم. من همین دیروز به دنیا آمده ام و حتی نمی توانم روی زمین راه بروم." هرمس به سر پدرش قسم خورد که چیزی درباره گاوها نمی داند.
آپولو به حرفهای هرمس خندید و او را حقه باز و فریبکار خواند و به او گفت که مثل دزدهای حرفه ای سخن می گوید. آپولو و هرمس مشکل خود را پیش زئوس بردند. زئوس هرمس را وادار کرد که محل پنهان کردن گاوها را به آپولو نشان دهد.
آپولو که از چنگ هرمس بسیار خوشش آمده بود، به او گفت حاضر است در مقابل آن، هر چیزی که هرمس بخواهد، به او بدهد. هرمس مکار در ازای آن از وی خواست که به او پنجاه گاو، چوبدستی چوپانی، فرمانروایی حیوانات وحشی و مارهایی را بدهد که هنگام پیام رسانی به دنیای زیرین او را همراهی و محافظت کنند.
-| #یونان🍷
❥• T.me/MythTweet
در اسطوره های یونانی، هرمس که در میان رومیان به مرکوری(به معنی جیوه) شهرت دارد، فرزند زئوس و مایا بود. مایا الهه ای خجالتی بود که در غار می زیست و در همان جا یک شب در حالی که در خواب بود، زئوس را ملاقات کرد.
هرمس در صبح به دنیا آمد، از بدو تولد شروع به راه رفتن کرد، در بعد از ظهر همان روز با استفاده از لاک لاک پشتی که کشته بود، چنگ را ابداع کرد و آن را نواخت. موسیقی هرمس پر از شادی، عشق و شیرینی است. در غروب آفتاب گاوهای آپولو را دزدید و کباب کرد و خورد. شب هنگام به گهواره خود بازگشت و معصومانه شروع به بازی کرد.
آپولو متوجه شد گاوهایش را دزدیده اند، با هوش خود رد پای آنها را تا غار مایا گرفت و از هرمس خواست تا محل اختفای گاوها را بگوید. هرمس نوزاد، معصومانه همه چیز را انکار کرد و پرسید: "آیا به من می آید که قدرت دزدیدن گاوها را داشته باشم؟ من هنوز شیر مادرم را می خورم و در گهواره می خوابم. من همین دیروز به دنیا آمده ام و حتی نمی توانم روی زمین راه بروم." هرمس به سر پدرش قسم خورد که چیزی درباره گاوها نمی داند.
آپولو به حرفهای هرمس خندید و او را حقه باز و فریبکار خواند و به او گفت که مثل دزدهای حرفه ای سخن می گوید. آپولو و هرمس مشکل خود را پیش زئوس بردند. زئوس هرمس را وادار کرد که محل پنهان کردن گاوها را به آپولو نشان دهد.
آپولو که از چنگ هرمس بسیار خوشش آمده بود، به او گفت حاضر است در مقابل آن، هر چیزی که هرمس بخواهد، به او بدهد. هرمس مکار در ازای آن از وی خواست که به او پنجاه گاو، چوبدستی چوپانی، فرمانروایی حیوانات وحشی و مارهایی را بدهد که هنگام پیام رسانی به دنیای زیرین او را همراهی و محافظت کنند.
-| #یونان🍷
❥• T.me/MythTweet
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
اهورامزدا [Ahura Mazda] :
نام آفریدگار در دین ایرانیان باستان و زرتشتیان.
زرتشت در گاثا [ گاتا، گاثا، گاهان: مجموعه ی سخنان و پیام های آموزنده زرتشت که از دیرباز باقی مانده و به نظم است.]
او را خدای یگانه میداند که شش اَمْشاسْپَند در جلوه های اویند.
اما در ادبیات اوستایی جدید او خدایی است که در راس فرشتگان مقرب [امشاسپندان] و ایزدان قرار دارد. در گاثا اهریمن همتراز با او نیست ولی در اوستای جدید و ادبیات پهلوی اهورامزدا و اهریمن برابر و متضاد یکدیگرند.
-| #ایران✨
❥• T.me/MythTweet
نام آفریدگار در دین ایرانیان باستان و زرتشتیان.
زرتشت در گاثا [ گاتا، گاثا، گاهان: مجموعه ی سخنان و پیام های آموزنده زرتشت که از دیرباز باقی مانده و به نظم است.]
او را خدای یگانه میداند که شش اَمْشاسْپَند در جلوه های اویند.
اما در ادبیات اوستایی جدید او خدایی است که در راس فرشتگان مقرب [امشاسپندان] و ایزدان قرار دارد. در گاثا اهریمن همتراز با او نیست ولی در اوستای جدید و ادبیات پهلوی اهورامزدا و اهریمن برابر و متضاد یکدیگرند.
-| #ایران✨
❥• T.me/MythTweet
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
در گاثا او خالق تمامی جهان است که راستی را پذیرفته و دروغ را طرد میکند. اما در ادبیات اوستایی پس از گاثا او فقط خالق چیزهای نیک است و اهریمن آفریننده تمامی بدی ها. با این حال جهان مادی را اهورامزدا آفریده است. سرانجام با فایق شدن اهورامزدا بر اهریمن جهان به وضع آغازین باز میگردد.
اهورامزدا نخست به صورت مردی که از درون حلقه بالدار بیرون آمده مجسم میشد ولی در هنر ساسان صورت کاملا انسانی به خود گرفت.
گفتنی است که برخی محققان نقشمایه حلقه بالدار را که در تخت جمشید بالای سر داریوش و خشایارشا و نیز در بیستون و جاهای دیگر دیده میشود همان فَرْوَهَر را نماد اهورامزدا میدانند.
-| #ایران✨
❥• T.me/MythTweet
اهورامزدا نخست به صورت مردی که از درون حلقه بالدار بیرون آمده مجسم میشد ولی در هنر ساسان صورت کاملا انسانی به خود گرفت.
گفتنی است که برخی محققان نقشمایه حلقه بالدار را که در تخت جمشید بالای سر داریوش و خشایارشا و نیز در بیستون و جاهای دیگر دیده میشود همان فَرْوَهَر را نماد اهورامزدا میدانند.
-| #ایران✨
❥• T.me/MythTweet
Forwarded from ⊰ اسطوره ⊱
•• لوکی-Loki:
لوکی از ایزدان یا یوتونهایم (و یا هر دو) دراساطیر اسکاندیناوی است. وی فرزند لافی و فارباوتی است و برادر هلبلیندی و بیلایستر. لوکی خوش سیما، بذلهگو و فریبنده، و در عین حال شرارتبار و آبزیرکاه بود. مدرکی در دست نیست دال بر اینکه لوکی را به عنوان ایزد بپرستند، اما بهنظر میرسد که او یکی از شخصیتهای اصلی خاندان اساطیری بوده باشد.
او در بسیاری از رویدادهای اساطیری نقش محوری دارد و هم ملازم همیشگی و دوست بزرگ ایزدان بود و هم نفوذی شرارتبار داشت و دشمنی مرگبار بهشمار میآمد. وی از یک غول مؤنث به نام آنگربودا صاحب سه فرزند غولآسا شد که عبارتنداز؛هل، نگهبان قلمرو مردگان و ایزدبانوی مرگ، مار کیهانی افسانهای به اسم یورمونگاند که این مار سرانجام در راگنوراک، ثور را میکشد و توسط او کشته میشود؛ فرزند دیگر لوکی، گرگی به اسم فنریر است که در راگناروک،اودین را میکشد.
روابط وی با دیگر خدایان اساطیری نورس در مواقع مختلف، متفاوت است؛ وی گاهی به عنوان یار و کمککننده آنان و گاهی به عنوان دشمن و خرابکار شناخته میشود. او با آتش و جادو مرتبط بوده و یک دگرپیکر است و در بسیاری مواقع خودش را به شکل یک ماهی، مادیان، پیرزن و دیگر اشکال درآورده است. رابطه حسنه لوکی با خدایان نورس زمانی پایان میپذیرد که وی قتل یکی از محبوبترین خدایان، بالدار را طرحریزی میکند.
وی توسط خدایان محکوم شده و در کوهی به بند کشیده میشود که ماری از بالای سر او زهرش را بر او میریزد ولی همسرش سیگین این زهر را در کاسهای جمع میکند و مانع درد کشیدن همسرش میشود، مگر مواقعی که میخواهد زهر را خالی کند که به خود پیچیدن لوکی در این لحظات از درد، موجب زمین لرزه میشود. در راگناروک او از بندش رها میشود و در جنگ با خدایان، دشمن دیرینش هایمدال را میکشد و خود نیز توسط او کشته میشود.
-| #اسکاندیناوی🏹
-| T.me/MythTweet
لوکی از ایزدان یا یوتونهایم (و یا هر دو) دراساطیر اسکاندیناوی است. وی فرزند لافی و فارباوتی است و برادر هلبلیندی و بیلایستر. لوکی خوش سیما، بذلهگو و فریبنده، و در عین حال شرارتبار و آبزیرکاه بود. مدرکی در دست نیست دال بر اینکه لوکی را به عنوان ایزد بپرستند، اما بهنظر میرسد که او یکی از شخصیتهای اصلی خاندان اساطیری بوده باشد.
او در بسیاری از رویدادهای اساطیری نقش محوری دارد و هم ملازم همیشگی و دوست بزرگ ایزدان بود و هم نفوذی شرارتبار داشت و دشمنی مرگبار بهشمار میآمد. وی از یک غول مؤنث به نام آنگربودا صاحب سه فرزند غولآسا شد که عبارتنداز؛هل، نگهبان قلمرو مردگان و ایزدبانوی مرگ، مار کیهانی افسانهای به اسم یورمونگاند که این مار سرانجام در راگنوراک، ثور را میکشد و توسط او کشته میشود؛ فرزند دیگر لوکی، گرگی به اسم فنریر است که در راگناروک،اودین را میکشد.
روابط وی با دیگر خدایان اساطیری نورس در مواقع مختلف، متفاوت است؛ وی گاهی به عنوان یار و کمککننده آنان و گاهی به عنوان دشمن و خرابکار شناخته میشود. او با آتش و جادو مرتبط بوده و یک دگرپیکر است و در بسیاری مواقع خودش را به شکل یک ماهی، مادیان، پیرزن و دیگر اشکال درآورده است. رابطه حسنه لوکی با خدایان نورس زمانی پایان میپذیرد که وی قتل یکی از محبوبترین خدایان، بالدار را طرحریزی میکند.
وی توسط خدایان محکوم شده و در کوهی به بند کشیده میشود که ماری از بالای سر او زهرش را بر او میریزد ولی همسرش سیگین این زهر را در کاسهای جمع میکند و مانع درد کشیدن همسرش میشود، مگر مواقعی که میخواهد زهر را خالی کند که به خود پیچیدن لوکی در این لحظات از درد، موجب زمین لرزه میشود. در راگناروک او از بندش رها میشود و در جنگ با خدایان، دشمن دیرینش هایمدال را میکشد و خود نیز توسط او کشته میشود.
-| #اسکاندیناوی🏹
-| T.me/MythTweet