به یاد #نیمای قهرمان، فرزند رنج و مقاومت
ششمین سالگرد پرواز نیمای عزیز، فرزند بهنام ابراهیمزاده، فعال سرشناس کارگری و مدافع حقوق کودکان، را گرامی میداریم. نیما که سالها با بیماری سرطان دستوپنجه نرم میکرد، سرانجام در ۲۹ مهرماه ۱۳۹۸، قلبش در بیمارستان شریعتی تهران از تپش ایستاد و آسمانی شد.
نیما، کودکی بود از دل رنج، از دل طبقه کارگر، که در تمام دوران بیماریاش، پدرش بهنام در زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بود. سالها شیمیدرمانی، درد، و مبارزه، بدون حضور پدر... سرانجام پدر از زندان آزاد شد، اما نیما دیگر تاب نیاورد و پر کشید.
پیکر نیمای نازنین، با همراهی خانواده، دوستان، فعالان سیاسی، مدنی و کارگری، از تهران به شهرستان اشنویه، زادگاه پدریاش منتقل و در روستای دهشمس با شکوهی خاص به خاک سپرده شد؛ مراسمی که تجلی اتحاد دلهای شکسته و قلبهای مبارز بود.
پس از درگذشت نیما، فشارها بر بهنام ابراهیمزاده نهتنها کم نشد، بلکه ادامه یافت. او چهار بار دیگر توسط نهادهای امنیتی بازداشت شد. در یکی از آخرین موارد، در سرپلذهاب توسط وزارت اطلاعات بازداشت،
ادامه مطلب 👇👇
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35359
ششمین سالگرد پرواز نیمای عزیز، فرزند بهنام ابراهیمزاده، فعال سرشناس کارگری و مدافع حقوق کودکان، را گرامی میداریم. نیما که سالها با بیماری سرطان دستوپنجه نرم میکرد، سرانجام در ۲۹ مهرماه ۱۳۹۸، قلبش در بیمارستان شریعتی تهران از تپش ایستاد و آسمانی شد.
نیما، کودکی بود از دل رنج، از دل طبقه کارگر، که در تمام دوران بیماریاش، پدرش بهنام در زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بود. سالها شیمیدرمانی، درد، و مبارزه، بدون حضور پدر... سرانجام پدر از زندان آزاد شد، اما نیما دیگر تاب نیاورد و پر کشید.
پیکر نیمای نازنین، با همراهی خانواده، دوستان، فعالان سیاسی، مدنی و کارگری، از تهران به شهرستان اشنویه، زادگاه پدریاش منتقل و در روستای دهشمس با شکوهی خاص به خاک سپرده شد؛ مراسمی که تجلی اتحاد دلهای شکسته و قلبهای مبارز بود.
پس از درگذشت نیما، فشارها بر بهنام ابراهیمزاده نهتنها کم نشد، بلکه ادامه یافت. او چهار بار دیگر توسط نهادهای امنیتی بازداشت شد. در یکی از آخرین موارد، در سرپلذهاب توسط وزارت اطلاعات بازداشت،
ادامه مطلب 👇👇
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35359
کودکان کار و خیابان
Photo
به یاد #نیمای قهرمان، فرزند رنج و مقاومت
ششمین سالگرد پرواز نیمای عزیز، فرزند بهنام ابراهیمزاده، فعال سرشناس کارگری و مدافع حقوق کودکان، را گرامی میداریم. نیما که سالها با بیماری سرطان دستوپنجه نرم میکرد، سرانجام در ۲۹ مهرماه ۱۳۹۸، قلبش در بیمارستان شریعتی تهران از تپش ایستاد و آسمانی شد.
نیما، کودکی بود از دل رنج، از دل طبقه کارگر، که در تمام دوران بیماریاش، پدرش بهنام در زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بود. سالها شیمیدرمانی، درد، و مبارزه، بدون حضور پدر... سرانجام پدر از زندان آزاد شد، اما نیما دیگر تاب نیاورد و پر کشید.
پیکر نیمای نازنین، با همراهی خانواده، دوستان، فعالان سیاسی، مدنی و کارگری، از تهران به شهرستان اشنویه، زادگاه پدریاش منتقل و در روستای دهشمس با شکوهی خاص به خاک سپرده شد؛ مراسمی که تجلی اتحاد دلهای شکسته و قلبهای مبارز بود.
پس از درگذشت نیما، فشارها بر بهنام ابراهیمزاده نهتنها کم نشد، بلکه ادامه یافت. او چهار بار دیگر توسط نهادهای امنیتی بازداشت شد. در یکی از آخرین موارد، در سرپلذهاب توسط وزارت اطلاعات بازداشت، و پس از یک ماه حبس انفرادی، به اتهام "تبلیغ علیه نظام" به یکسالونیم حبس محکوم شد. با وجود آزادی موقت با وثیقه از زندان دیزلآباد، تنها دو ماه بعد دوباره در تهران توسط اطلاعات سپاه بازداشت و اینبار به شش سال زندان محکوم گردید.
ما امروز، شش سال پس از رفتن نیمای عزیز، همچنان نام او را با عشق و اندوه به یاد میآوریم. یادش گرامی، راهش روشن، و مبارزهاش الهامبخش.
🌹🌹🌹
ششمین سالگرد پرواز نیمای عزیز، فرزند بهنام ابراهیمزاده، فعال سرشناس کارگری و مدافع حقوق کودکان، را گرامی میداریم. نیما که سالها با بیماری سرطان دستوپنجه نرم میکرد، سرانجام در ۲۹ مهرماه ۱۳۹۸، قلبش در بیمارستان شریعتی تهران از تپش ایستاد و آسمانی شد.
نیما، کودکی بود از دل رنج، از دل طبقه کارگر، که در تمام دوران بیماریاش، پدرش بهنام در زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بود. سالها شیمیدرمانی، درد، و مبارزه، بدون حضور پدر... سرانجام پدر از زندان آزاد شد، اما نیما دیگر تاب نیاورد و پر کشید.
پیکر نیمای نازنین، با همراهی خانواده، دوستان، فعالان سیاسی، مدنی و کارگری، از تهران به شهرستان اشنویه، زادگاه پدریاش منتقل و در روستای دهشمس با شکوهی خاص به خاک سپرده شد؛ مراسمی که تجلی اتحاد دلهای شکسته و قلبهای مبارز بود.
پس از درگذشت نیما، فشارها بر بهنام ابراهیمزاده نهتنها کم نشد، بلکه ادامه یافت. او چهار بار دیگر توسط نهادهای امنیتی بازداشت شد. در یکی از آخرین موارد، در سرپلذهاب توسط وزارت اطلاعات بازداشت، و پس از یک ماه حبس انفرادی، به اتهام "تبلیغ علیه نظام" به یکسالونیم حبس محکوم شد. با وجود آزادی موقت با وثیقه از زندان دیزلآباد، تنها دو ماه بعد دوباره در تهران توسط اطلاعات سپاه بازداشت و اینبار به شش سال زندان محکوم گردید.
ما امروز، شش سال پس از رفتن نیمای عزیز، همچنان نام او را با عشق و اندوه به یاد میآوریم. یادش گرامی، راهش روشن، و مبارزهاش الهامبخش.
🌹🌹🌹
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عرق خوری جوانان تو حیاط مسجد درجشن نیمه شعبان حاصل ۴۷ سال برنامهریزی و صرف بودجههای کلان در صدا و سیما ، آموزش و پرورش، حوزههای علمیه،نهادها، ارگانها وسازمانها، مساجد و حسینهها جهت توسعه فرهنگ اسلامی و بهشتی کردن مردم!!
تراژدی در مدرسه شیراز؛ مرگ تلخ سام زارعی، دانشآموز ۱۲ ساله زیر بار تحقیر و تهدید
حادثهای دلخراش در یکی از مدارس شیراز جامعه را در شوک و اندوه فرو برد. سام زارعی، دانشآموز ۱۲ ساله پایه ششم، روز ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴ در پی فشار روحی شدید ناشی از تنبیه و تهدید معاون مدرسه، در خانه جان خود را از دست داد.
به گفته خانواده، ماجرا از روز ۱۲ مهر آغاز شد؛ چند دانشآموز در کلاس، جملهای شوخیآمیز و نامناسب درباره یکی از معلمان نوشتند و برگه میانشان دستبهدست شد. برگه در نهایت به دست معلم افتاد و معاون پایه ششم، آقای «خ»، برای پیگیری وارد کلاس شد.
به روایت عمه سام، معاون با فریاد، توهین و تهدید، دانشآموزان را به شدت ترساند و گفت:
«هرکس نویسنده این جمله باشد، فردا صبح را نمیبیند!»
سپس برای شناسایی نویسنده، دستخطها را با دفتر مشق دانشآموزان مقایسه کرد و بر اساس شباهتی ظاهری، سام را بهاشتباه مقصر شناخت. فیلمهای دوربین مداربسته نشان میدهد سام با دستان در هم گرهکرده و چهرهای گریان، ساعتها در دفتر مدرسه به پای معاون افتاده و التماس کرده بود از تماس با خانواده
لینک کامل متن 👇👇
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35364
حادثهای دلخراش در یکی از مدارس شیراز جامعه را در شوک و اندوه فرو برد. سام زارعی، دانشآموز ۱۲ ساله پایه ششم، روز ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴ در پی فشار روحی شدید ناشی از تنبیه و تهدید معاون مدرسه، در خانه جان خود را از دست داد.
به گفته خانواده، ماجرا از روز ۱۲ مهر آغاز شد؛ چند دانشآموز در کلاس، جملهای شوخیآمیز و نامناسب درباره یکی از معلمان نوشتند و برگه میانشان دستبهدست شد. برگه در نهایت به دست معلم افتاد و معاون پایه ششم، آقای «خ»، برای پیگیری وارد کلاس شد.
به روایت عمه سام، معاون با فریاد، توهین و تهدید، دانشآموزان را به شدت ترساند و گفت:
«هرکس نویسنده این جمله باشد، فردا صبح را نمیبیند!»
سپس برای شناسایی نویسنده، دستخطها را با دفتر مشق دانشآموزان مقایسه کرد و بر اساس شباهتی ظاهری، سام را بهاشتباه مقصر شناخت. فیلمهای دوربین مداربسته نشان میدهد سام با دستان در هم گرهکرده و چهرهای گریان، ساعتها در دفتر مدرسه به پای معاون افتاده و التماس کرده بود از تماس با خانواده
لینک کامل متن 👇👇
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35364
کودکان کار و خیابان
Video
تراژدی در مدرسه شیراز؛ مرگ تلخ سام زارعی، دانشآموز ۱۲ ساله زیر بار تحقیر و تهدید
حادثهای دلخراش در یکی از مدارس شیراز جامعه را در شوک و اندوه فرو برد. سام زارعی، دانشآموز ۱۲ ساله پایه ششم، روز ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴ در پی فشار روحی شدید ناشی از تنبیه و تهدید معاون مدرسه، در خانه جان خود را از دست داد.
به گفته خانواده، ماجرا از روز ۱۲ مهر آغاز شد؛ چند دانشآموز در کلاس، جملهای شوخیآمیز و نامناسب درباره یکی از معلمان نوشتند و برگه میانشان دستبهدست شد. برگه در نهایت به دست معلم افتاد و معاون پایه ششم، آقای «خ»، برای پیگیری وارد کلاس شد.
به روایت عمه سام، معاون با فریاد، توهین و تهدید، دانشآموزان را به شدت ترساند و گفت:
«هرکس نویسنده این جمله باشد، فردا صبح را نمیبیند!»
سپس برای شناسایی نویسنده، دستخطها را با دفتر مشق دانشآموزان مقایسه کرد و بر اساس شباهتی ظاهری، سام را بهاشتباه مقصر شناخت. فیلمهای دوربین مداربسته نشان میدهد سام با دستان در هم گرهکرده و چهرهای گریان، ساعتها در دفتر مدرسه به پای معاون افتاده و التماس کرده بود از تماس با خانواده صرفنظر کند.
اما نه تنها حرفش شنیده نشد، بلکه تهدیدها ادامه یافت. حال سام به حدی وخیم بود که هنگام تعطیلی مدرسه نتوانست وسایلش را جمع کند و دوستانش کیف او را بستند.
آن روز عصر، وقتی شنید معاون با پدرش تماس گرفته، از شدت ترس و فشار روحی از طبقه سوم خانه خود را پایین انداخت و جان باخت.
با وجود ادعای اداره آموزشوپرورش مبنی بر اینکه «مرگ در منزل رخ داده و ارتباطی با مدرسه ندارد»، روایت خانواده، شواهد و تصاویر موجود، پرسشهای جدی درباره مسئولیت مدیران، نهادهای نظارتی و نبود حمایت روانی در مدارس برانگیخته است.
این فاجعه دردناک، بار دیگر زنگ خطر را درباره خشونت کلامی، تحقیر، و بیتوجهی به سلامت روان کودکان در مدارس ایران به صدا درآورد.
ما در کانال کودکان کار و خیابان با قلبی مملو از اندوه، فقدان دردناک سام زارعی را به خانواده داغدیدهاش و همه دانشآموزان کشور تسلیت میگوییم.
هیچ کودک، در هیچ مدرسهای، نباید زیر بار تهدید، ترس یا تحقیر، احساس بیپناهی کند.
ما این فاجعه انسانی را بهشدت محکوم میکنیم و خواستار پاسخگویی فوری مسئولان آموزشوپرورش و ایجاد سازوکارهای حمایتی واقعی برای حفظ کرامت و امنیت روانی دانشآموزان هستیم.
#کودکان مقدمند بر هرمصلحت سیاسی ونظامی واقتصادی وفرهنگی وو
#اعتصابات_سراسری
#ژن_ژیان_ئازادی
#نه_به_اعدام
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35364
حادثهای دلخراش در یکی از مدارس شیراز جامعه را در شوک و اندوه فرو برد. سام زارعی، دانشآموز ۱۲ ساله پایه ششم، روز ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴ در پی فشار روحی شدید ناشی از تنبیه و تهدید معاون مدرسه، در خانه جان خود را از دست داد.
به گفته خانواده، ماجرا از روز ۱۲ مهر آغاز شد؛ چند دانشآموز در کلاس، جملهای شوخیآمیز و نامناسب درباره یکی از معلمان نوشتند و برگه میانشان دستبهدست شد. برگه در نهایت به دست معلم افتاد و معاون پایه ششم، آقای «خ»، برای پیگیری وارد کلاس شد.
به روایت عمه سام، معاون با فریاد، توهین و تهدید، دانشآموزان را به شدت ترساند و گفت:
«هرکس نویسنده این جمله باشد، فردا صبح را نمیبیند!»
سپس برای شناسایی نویسنده، دستخطها را با دفتر مشق دانشآموزان مقایسه کرد و بر اساس شباهتی ظاهری، سام را بهاشتباه مقصر شناخت. فیلمهای دوربین مداربسته نشان میدهد سام با دستان در هم گرهکرده و چهرهای گریان، ساعتها در دفتر مدرسه به پای معاون افتاده و التماس کرده بود از تماس با خانواده صرفنظر کند.
اما نه تنها حرفش شنیده نشد، بلکه تهدیدها ادامه یافت. حال سام به حدی وخیم بود که هنگام تعطیلی مدرسه نتوانست وسایلش را جمع کند و دوستانش کیف او را بستند.
آن روز عصر، وقتی شنید معاون با پدرش تماس گرفته، از شدت ترس و فشار روحی از طبقه سوم خانه خود را پایین انداخت و جان باخت.
با وجود ادعای اداره آموزشوپرورش مبنی بر اینکه «مرگ در منزل رخ داده و ارتباطی با مدرسه ندارد»، روایت خانواده، شواهد و تصاویر موجود، پرسشهای جدی درباره مسئولیت مدیران، نهادهای نظارتی و نبود حمایت روانی در مدارس برانگیخته است.
این فاجعه دردناک، بار دیگر زنگ خطر را درباره خشونت کلامی، تحقیر، و بیتوجهی به سلامت روان کودکان در مدارس ایران به صدا درآورد.
ما در کانال کودکان کار و خیابان با قلبی مملو از اندوه، فقدان دردناک سام زارعی را به خانواده داغدیدهاش و همه دانشآموزان کشور تسلیت میگوییم.
هیچ کودک، در هیچ مدرسهای، نباید زیر بار تهدید، ترس یا تحقیر، احساس بیپناهی کند.
ما این فاجعه انسانی را بهشدت محکوم میکنیم و خواستار پاسخگویی فوری مسئولان آموزشوپرورش و ایجاد سازوکارهای حمایتی واقعی برای حفظ کرامت و امنیت روانی دانشآموزان هستیم.
#کودکان مقدمند بر هرمصلحت سیاسی ونظامی واقتصادی وفرهنگی وو
#اعتصابات_سراسری
#ژن_ژیان_ئازادی
#نه_به_اعدام
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35364
❤1👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نیمای_قهرمان
شش سال گذشته، اما هنوز صدای خندههایت در خانه میپیچد، نیما جان.
شش سال است که بیتو، خانه فقط چهاردیواریست، و زندگی، فقط گذرانِ روزهایی بینفس.
از آن روز تلخ در بیمارستان شریعتی، آن لحظهی سنگین که چشم بستی و رفتی، دل من ایستاده مانده. نفسم هنوز نصفه است.
تو فقط با سرطان نجنگیدی،
تو با دردِ بیعدالتی، با فقر، با تنهایی، با بیصدایی جنگیدی.
کودکی بودی که صدای هزاران انسان شدی.
وقتی من، بهنام ابراهیمزاده، در زندان بودم به جرم دفاع از حقوق کارگران،
تو پسرم، صدای من بودی.
هر خبری که برایت از پشت میلهها میفرستادم، تو میفرستادی برای رسانهها، برای وجدانهای بیدار، برای انسانهایی که هنوز گوش شنوا داشتند.
به یاد داری نامهات را از بیمارستان محک؟
آن نامه که نوشتی:
> «من نیما ابراهیمزاده هستم، پسر یک کارگر زندانی.
پدرم بهخاطر دفاع از حقوق کارگران در زندان است،
من هم در بیمارستان محک، با بیماری سختی دستوپنجه نرم میکنم…»
همان نامه دنیا را تکان داد.
تو سکوت نکردی، حتی وقتی صدایت لرزان بود.
تو ایستادی، همانطور که من در کنار زلزله
متن کامل در لینک 👇👇
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35371
شش سال گذشته، اما هنوز صدای خندههایت در خانه میپیچد، نیما جان.
شش سال است که بیتو، خانه فقط چهاردیواریست، و زندگی، فقط گذرانِ روزهایی بینفس.
از آن روز تلخ در بیمارستان شریعتی، آن لحظهی سنگین که چشم بستی و رفتی، دل من ایستاده مانده. نفسم هنوز نصفه است.
تو فقط با سرطان نجنگیدی،
تو با دردِ بیعدالتی، با فقر، با تنهایی، با بیصدایی جنگیدی.
کودکی بودی که صدای هزاران انسان شدی.
وقتی من، بهنام ابراهیمزاده، در زندان بودم به جرم دفاع از حقوق کارگران،
تو پسرم، صدای من بودی.
هر خبری که برایت از پشت میلهها میفرستادم، تو میفرستادی برای رسانهها، برای وجدانهای بیدار، برای انسانهایی که هنوز گوش شنوا داشتند.
به یاد داری نامهات را از بیمارستان محک؟
آن نامه که نوشتی:
> «من نیما ابراهیمزاده هستم، پسر یک کارگر زندانی.
پدرم بهخاطر دفاع از حقوق کارگران در زندان است،
من هم در بیمارستان محک، با بیماری سختی دستوپنجه نرم میکنم…»
همان نامه دنیا را تکان داد.
تو سکوت نکردی، حتی وقتی صدایت لرزان بود.
تو ایستادی، همانطور که من در کنار زلزله
متن کامل در لینک 👇👇
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35371
کودکان کار و خیابان
#نیمای_قهرمان شش سال گذشته، اما هنوز صدای خندههایت در خانه میپیچد، نیما جان. شش سال است که بیتو، خانه فقط چهاردیواریست، و زندگی، فقط گذرانِ روزهایی بینفس. از آن روز تلخ در بیمارستان شریعتی، آن لحظهی سنگین که چشم بستی و رفتی، دل من ایستاده مانده. نفسم…
#نیمای_قهرمان
شش سال گذشته، اما هنوز صدای خندههایت در خانه میپیچد، نیما جان.
شش سال است که بیتو، خانه فقط چهاردیواریست، و زندگی، فقط گذرانِ روزهایی بینفس.
از آن روز تلخ در بیمارستان شریعتی، آن لحظهی سنگین که چشم بستی و رفتی، دل من ایستاده مانده. نفسم هنوز نصفه است.
تو فقط با سرطان نجنگیدی،
تو با دردِ بیعدالتی، با فقر، با تنهایی، با بیصدایی جنگیدی.
کودکی بودی که صدای هزاران انسان شدی.
وقتی من، بهنام ابراهیمزاده، در زندان بودم به جرم دفاع از حقوق کارگران،
تو پسرم، صدای من بودی.
هر خبری که برایت از پشت میلهها میفرستادم، تو میفرستادی برای رسانهها، برای وجدانهای بیدار، برای انسانهایی که هنوز گوش شنوا داشتند.
به یاد داری نامهات را از بیمارستان محک؟
آن نامه که نوشتی:
> «من نیما ابراهیمزاده هستم، پسر یک کارگر زندانی.
پدرم بهخاطر دفاع از حقوق کارگران در زندان است،
من هم در بیمارستان محک، با بیماری سختی دستوپنجه نرم میکنم…»
همان نامه دنیا را تکان داد.
تو سکوت نکردی، حتی وقتی صدایت لرزان بود.
تو ایستادی، همانطور که من در کنار زلزلهزدگان کرمانشاه ایستادم،
در دل آتش شینآباد،
در کنار کودکان بیپناه،
اما همیشه با درد تو، با غصهی تو،
با این بغض که پسرم بر تخت بیمارستان است و من نمیتوانم کنارش باشم.
چون در این سرزمین، پدر بودن جرم است.
چون در این نظام، انسان بودن هزینه دارد.
و تو، نیما...
برای ما فقط یک فرزند نبودی.
تو رفیق راه من بودی، همراه روزهای سخت.
تو صدای خاموش هزاران کودک شدی.
و حالا شش سال است که از میان ما رفتهای،
اما هنوز در قلب ما زندهای.
و هنوز، هر شب صدای گریههای مادرت در گوشم میپیچد…
مادری که از همان شبها دیگر خواب راحت نداشت.
که از همان روزها، غصه در چشمانش ریشه زد.
و تو هم، پسرم، با اشکهایی که بالش را خیس میکرد، بزرگ شدی.
وقتی اشکهای مادرت را دیدی، شکستی...
و گفتی:
> «مریض شدم، کم آوردم. درد کشیدم، بدجور هم شکستم…»
حالا ششمین سال است که بدون تو گذشته،
و هنوز، این درد در رگِ لحظهها جریان دارد.
کسی نمیفهمد این حرفها را، چون تجربهاش نکرده.
کسی نمیتواند غم این سالها را از دل ما بیرون بکشد.
نه فقط ما — هزاران کودک و پدر و مادر،
در این سرزمین زیر خط فقر، زیر خط امید، زیر خط زندگی نفس میکشند.
نیما…
خط فقر برای ما یک عدد نیست.
خط فقر برای ما باباست،
مادر است،
خندهی گمشدهات است،
زندگیست که باید آرزو شود.
این دلنوشته هم، شاید مثل بقیه فقط لایک بخورد…
اما کسی هست که چند دقیقه فکر کند؟
کسی هست که دل بسوزاند، نه فقط از سر ترحم، که از سر مسئولیت؟
نیما جان…
یادت گرامی.
صدایت ماندگار.
نامت در کنار آزادی، جاودان.
بهنام ابراهیمزاده
۲۹ مهر ۱۴۰۴
شش سال گذشته، اما هنوز صدای خندههایت در خانه میپیچد، نیما جان.
شش سال است که بیتو، خانه فقط چهاردیواریست، و زندگی، فقط گذرانِ روزهایی بینفس.
از آن روز تلخ در بیمارستان شریعتی، آن لحظهی سنگین که چشم بستی و رفتی، دل من ایستاده مانده. نفسم هنوز نصفه است.
تو فقط با سرطان نجنگیدی،
تو با دردِ بیعدالتی، با فقر، با تنهایی، با بیصدایی جنگیدی.
کودکی بودی که صدای هزاران انسان شدی.
وقتی من، بهنام ابراهیمزاده، در زندان بودم به جرم دفاع از حقوق کارگران،
تو پسرم، صدای من بودی.
هر خبری که برایت از پشت میلهها میفرستادم، تو میفرستادی برای رسانهها، برای وجدانهای بیدار، برای انسانهایی که هنوز گوش شنوا داشتند.
به یاد داری نامهات را از بیمارستان محک؟
آن نامه که نوشتی:
> «من نیما ابراهیمزاده هستم، پسر یک کارگر زندانی.
پدرم بهخاطر دفاع از حقوق کارگران در زندان است،
من هم در بیمارستان محک، با بیماری سختی دستوپنجه نرم میکنم…»
همان نامه دنیا را تکان داد.
تو سکوت نکردی، حتی وقتی صدایت لرزان بود.
تو ایستادی، همانطور که من در کنار زلزلهزدگان کرمانشاه ایستادم،
در دل آتش شینآباد،
در کنار کودکان بیپناه،
اما همیشه با درد تو، با غصهی تو،
با این بغض که پسرم بر تخت بیمارستان است و من نمیتوانم کنارش باشم.
چون در این سرزمین، پدر بودن جرم است.
چون در این نظام، انسان بودن هزینه دارد.
و تو، نیما...
برای ما فقط یک فرزند نبودی.
تو رفیق راه من بودی، همراه روزهای سخت.
تو صدای خاموش هزاران کودک شدی.
و حالا شش سال است که از میان ما رفتهای،
اما هنوز در قلب ما زندهای.
و هنوز، هر شب صدای گریههای مادرت در گوشم میپیچد…
مادری که از همان شبها دیگر خواب راحت نداشت.
که از همان روزها، غصه در چشمانش ریشه زد.
و تو هم، پسرم، با اشکهایی که بالش را خیس میکرد، بزرگ شدی.
وقتی اشکهای مادرت را دیدی، شکستی...
و گفتی:
> «مریض شدم، کم آوردم. درد کشیدم، بدجور هم شکستم…»
حالا ششمین سال است که بدون تو گذشته،
و هنوز، این درد در رگِ لحظهها جریان دارد.
کسی نمیفهمد این حرفها را، چون تجربهاش نکرده.
کسی نمیتواند غم این سالها را از دل ما بیرون بکشد.
نه فقط ما — هزاران کودک و پدر و مادر،
در این سرزمین زیر خط فقر، زیر خط امید، زیر خط زندگی نفس میکشند.
نیما…
خط فقر برای ما یک عدد نیست.
خط فقر برای ما باباست،
مادر است،
خندهی گمشدهات است،
زندگیست که باید آرزو شود.
این دلنوشته هم، شاید مثل بقیه فقط لایک بخورد…
اما کسی هست که چند دقیقه فکر کند؟
کسی هست که دل بسوزاند، نه فقط از سر ترحم، که از سر مسئولیت؟
نیما جان…
یادت گرامی.
صدایت ماندگار.
نامت در کنار آزادی، جاودان.
بهنام ابراهیمزاده
۲۹ مهر ۱۴۰۴
💔1
اجرای حکم اعدام یک زندانی که در زمان ارتکاب جرم زیر ۱۸ سال داشت
بامداد دوشنبه ۲۸ مهرماه، حکم اعدام یکی از زندانیان نوجوان که پیشتر به اتهام قتل محکوم شده بود، در زندان سپیدار اهواز اجرا شد.
این فرد که هنگام وقوع حادثه تنها ۱۷ سال داشت، اهل شهرستان بهبهان بوده و حدود پنج سال پیش در جریان یک درگیری دستهجمعی بر سر زمینهای کشاورزی بازداشت شده بود. در این نزاع، یکی از طرفین جان خود را از دست داده و وی به اتهام قتل به اعدام محکوم شده بود.
هویت این زندانی #علی_اقاجاری_پیونداعلام شده است
با اجرای این حکم، بار دیگر موضوع اعدام مجرمان زیر سن قانونی و رعایت نکردن موازین حقوق کودک در نظام قضایی کشور مورد توجه قرار گرفته است.
#نه_به_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
بامداد دوشنبه ۲۸ مهرماه، حکم اعدام یکی از زندانیان نوجوان که پیشتر به اتهام قتل محکوم شده بود، در زندان سپیدار اهواز اجرا شد.
این فرد که هنگام وقوع حادثه تنها ۱۷ سال داشت، اهل شهرستان بهبهان بوده و حدود پنج سال پیش در جریان یک درگیری دستهجمعی بر سر زمینهای کشاورزی بازداشت شده بود. در این نزاع، یکی از طرفین جان خود را از دست داده و وی به اتهام قتل به اعدام محکوم شده بود.
هویت این زندانی #علی_اقاجاری_پیونداعلام شده است
با اجرای این حکم، بار دیگر موضوع اعدام مجرمان زیر سن قانونی و رعایت نکردن موازین حقوق کودک در نظام قضایی کشور مورد توجه قرار گرفته است.
#نه_به_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
صفحه اینستاگرام فاطیما پورحسینی،
کمدین و مجری با بیش از ۵۰۰ هزار دنبالکننده به دستور مقام قضایی مسدود و تمامی محتوای آن از دسترس خارج شد. این اقدام بهدلیل آنچه «انتشار محتوای مجرمانه و مغایر اخلاق و عفت عمومی» عنوان شده، از سوی پلیس امنیت عمومی فراجا انجام گرفته است.
فاطیما پورحسینی، در زمینه تولید و انتشار محتوای طنز و به عنوان مجری در برنامه کمدی «لاینبازی» فعالیت میکرد.
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نه_به_اعدام
#زن_زندگی_آزای
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35374
کمدین و مجری با بیش از ۵۰۰ هزار دنبالکننده به دستور مقام قضایی مسدود و تمامی محتوای آن از دسترس خارج شد. این اقدام بهدلیل آنچه «انتشار محتوای مجرمانه و مغایر اخلاق و عفت عمومی» عنوان شده، از سوی پلیس امنیت عمومی فراجا انجام گرفته است.
فاطیما پورحسینی، در زمینه تولید و انتشار محتوای طنز و به عنوان مجری در برنامه کمدی «لاینبازی» فعالیت میکرد.
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نه_به_اعدام
#زن_زندگی_آزای
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35374
❤2
اجرای حکم اعدام علی آقاجری پیوند، کودکمجرم در زندان سپیدار اهواز
حکم اعدام علی آقاجری پیوند، زندانی ٢٢ ساله لُر که پیشتر بابت اتهام "قتل عمد" به اعدام محکوم شده بود، در زندان مرکزی اهواز به اجرا در آمد. وی در حین ارتکاب جرم ١٧ ساله بوده است.
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35375
حکم اعدام علی آقاجری پیوند، زندانی ٢٢ ساله لُر که پیشتر بابت اتهام "قتل عمد" به اعدام محکوم شده بود، در زندان مرکزی اهواز به اجرا در آمد. وی در حین ارتکاب جرم ١٧ ساله بوده است.
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35375
زنکشی؛ گزارشی از قتل ریحانه دُرزاده توسط به دلیل عدم رضایت برای ازدواج دوم توسط همسرش
یک زن جوان با هویت ریحانه درزاده در شهرستان نیکشهر از توابع استان سیستان و بلوچستان توسط همسرش به قتل رسید. انگیزهی قاتل از ارتکاب جرم عدم رضایت همسرش برای ازدواج دوم این فرد گزارش شده است.
#اعتصابات_سراسری
#ژن_ژیان_ئازادی
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35376
یک زن جوان با هویت ریحانه درزاده در شهرستان نیکشهر از توابع استان سیستان و بلوچستان توسط همسرش به قتل رسید. انگیزهی قاتل از ارتکاب جرم عدم رضایت همسرش برای ازدواج دوم این فرد گزارش شده است.
#اعتصابات_سراسری
#ژن_ژیان_ئازادی
https://www.tg-me.com/NA_BE_KAR_KOODAKAN/35376
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیحجابی و سبک زندگی جدید دانشآموزان پیشرو و نسلزد درون مدارس هم در حال ریشه دواندن است!
جمهوری اسلامی با روانه کردن ۸۰ هزار مزدور حجاببان به خیابانها خیال میکند میتواند حجاب اجباری را به مردم دوباره تحمیل کند و تغییری در سبک زندگی جدید نسلزد ایجاد کند اما ما دانشآموزان پیشرو و انقلابی همچنان به پیشرویمان در خیابان و مدرسه ادامه میدهیم.
دانشآموزان بوشهر
جمهوری اسلامی با روانه کردن ۸۰ هزار مزدور حجاببان به خیابانها خیال میکند میتواند حجاب اجباری را به مردم دوباره تحمیل کند و تغییری در سبک زندگی جدید نسلزد ایجاد کند اما ما دانشآموزان پیشرو و انقلابی همچنان به پیشرویمان در خیابان و مدرسه ادامه میدهیم.
دانشآموزان بوشهر
رامین فاتحی، اهل سنندج در تاریخ ٢١ مهر ماە ١٤٠١، در جریان اعتراضات سراسری بە قتل حکومتی ژینا امینی تواط نیروهای امنیتی بازداشت و در تاریخ ٢٩ مهرماە ١٤٠١، زیر شکنجه نیروهای امنیتی در یکی از بازداشتگاههای سنندج بە قتل رسید و سپس علت مرگ او را "خودکشی" اعلام کردند و پیکرش را بدون اجازه خانواده در "بهشت محمدی" سنندج به خاک سپردند.
#اعتصابات_سراسری
#ژن_ژیان_ئازادی
#نه_به_اعدام
https://www.tg-me.com/behnima/68514
#اعتصابات_سراسری
#ژن_ژیان_ئازادی
#نه_به_اعدام
https://www.tg-me.com/behnima/68514
کودکان کار و خیابان
Photo
یاد غزاله چلابی، دختری از جنس کوه و مهربانی
امروز، ۲۹ مهر، روز کوهنورد نام دارد. چه خوب است که در این روز، یادی کنیم از غزاله چلابی؛ دختری که عاشق کوه بود و عاشق حیوانات.
غزاله همچون کوه استوار بود و آزاد.
در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، هنگامی که در خیابان مشغول فیلمبرداری بود، ناگهان گلولهای به سوی او شلیک شد و بر زمین افتاد. تلفنش هنوز در دستش بود و در حال ضبط تصویر مردمی که بهتزده و حیران بالای سر غزاله جمع شده بودند و فریاد میزدند:
«یکی رو کشتند!»
غزاله چلابی، ۳۳ ساله، فارغالتحصیل رشتهی امور بانکی و حسابدار یک شرکت خصوصی بود. او عاشق سفرهای هیچهایکی و طبیعتگردی بود، همیشه رمانهای تازه را دنبال میکرد، با همه مهربان بود و گوش شنوا برای حرفهای آدمهای اطرافش داشت.
غزاله از سگهای بیمار و گرسنهی خیابانی حمایت میکرد و چند سالی بود که هر جمعه، ساعت چهار صبح، راهی یکی از کوههای اطراف آمل میشد. علمکوه، دماوند و بسیاری از قلههای معروف ایران را فتح کرده بود. هر روز میدوید تا برای کوهنوردی آماده بماند.
او یکی از همان زنهایی بود که در سالهای اخیر، هرجا که میتوانست، روسریاش را برمیداشت.
پس از اصابت گلوله، غزاله پنج روز در کما بود. به گفتهی خالهاش، گلولهی جنگی به پیشانیاش شلیک شده بود؛ پیشانی را سوراخ کرده و به حالت انفجار از سرش بیرون رفته بود، بهطوری که پشت سرش به اندازهی یک نارنگی سوراخ شده بود. پزشکان گفتند بصلالنخاعش آسیب ندیده بود و به همین دلیل، با وجود مرگ مغزی، حرکات غیرارادی بدنش — مانند تپش قلب و عملکرد ششها — ادامه داشت.
غزاله پیشتر دوبار کارت اهدای عضو پر کرده بود و میخواست در صورت مرگ مغزی، اعضای بدنش به دیگران اهدا شود. هنگامی که پزشکان اعلام کردند دیگر امیدی به زنده نگهداشتنش نیست، ۹ عضو بدن او سالم بود و میتوانست به بیماران نیازمند پیوند زده شود.
اما نهادهای امنیتی اجازهی این کار را ندادند.
غزاله چلابی، دختری که عاشق کوه و زندگی بود، امروز در یاد مردم ایران، نماد آزادی، انسانیت و استقامت است.
#غزاله_چلابی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#ایستادهایم_تا_پایان
امروز، ۲۹ مهر، روز کوهنورد نام دارد. چه خوب است که در این روز، یادی کنیم از غزاله چلابی؛ دختری که عاشق کوه بود و عاشق حیوانات.
غزاله همچون کوه استوار بود و آزاد.
در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، هنگامی که در خیابان مشغول فیلمبرداری بود، ناگهان گلولهای به سوی او شلیک شد و بر زمین افتاد. تلفنش هنوز در دستش بود و در حال ضبط تصویر مردمی که بهتزده و حیران بالای سر غزاله جمع شده بودند و فریاد میزدند:
«یکی رو کشتند!»
غزاله چلابی، ۳۳ ساله، فارغالتحصیل رشتهی امور بانکی و حسابدار یک شرکت خصوصی بود. او عاشق سفرهای هیچهایکی و طبیعتگردی بود، همیشه رمانهای تازه را دنبال میکرد، با همه مهربان بود و گوش شنوا برای حرفهای آدمهای اطرافش داشت.
غزاله از سگهای بیمار و گرسنهی خیابانی حمایت میکرد و چند سالی بود که هر جمعه، ساعت چهار صبح، راهی یکی از کوههای اطراف آمل میشد. علمکوه، دماوند و بسیاری از قلههای معروف ایران را فتح کرده بود. هر روز میدوید تا برای کوهنوردی آماده بماند.
او یکی از همان زنهایی بود که در سالهای اخیر، هرجا که میتوانست، روسریاش را برمیداشت.
پس از اصابت گلوله، غزاله پنج روز در کما بود. به گفتهی خالهاش، گلولهی جنگی به پیشانیاش شلیک شده بود؛ پیشانی را سوراخ کرده و به حالت انفجار از سرش بیرون رفته بود، بهطوری که پشت سرش به اندازهی یک نارنگی سوراخ شده بود. پزشکان گفتند بصلالنخاعش آسیب ندیده بود و به همین دلیل، با وجود مرگ مغزی، حرکات غیرارادی بدنش — مانند تپش قلب و عملکرد ششها — ادامه داشت.
غزاله پیشتر دوبار کارت اهدای عضو پر کرده بود و میخواست در صورت مرگ مغزی، اعضای بدنش به دیگران اهدا شود. هنگامی که پزشکان اعلام کردند دیگر امیدی به زنده نگهداشتنش نیست، ۹ عضو بدن او سالم بود و میتوانست به بیماران نیازمند پیوند زده شود.
اما نهادهای امنیتی اجازهی این کار را ندادند.
غزاله چلابی، دختری که عاشق کوه و زندگی بود، امروز در یاد مردم ایران، نماد آزادی، انسانیت و استقامت است.
#غزاله_چلابی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#ایستادهایم_تا_پایان
Einführung der persischen Sprache als zusätzliche Prüfungssprache für die Führerscheinprüfung :Mit der Eingabe wird die Einführung der persischen Sprache als zusätzliche Prüfungssprache für die Führerscheinprüfung gefordert. https://epetitionen.bundestag.de/petitionen/_2025/_08/_31/Petition_185937.html
.اگر در آلمان هستید لطفا این پتیشن برای گواهینامه به زبان آلمانی را امضا کنید اگر در امضا کردن مشکل دارید لینک زیر را کلیک کنید به شما میگوید چگونه امضا کنید
👇👇👇
https://www.instagram.com/reel/DQEv0GEDMBx/?igsh=NTV3cnNvdGRodnpi
https://www.tg-me.com/behnima/68528
.اگر در آلمان هستید لطفا این پتیشن برای گواهینامه به زبان آلمانی را امضا کنید اگر در امضا کردن مشکل دارید لینک زیر را کلیک کنید به شما میگوید چگونه امضا کنید
👇👇👇
https://www.instagram.com/reel/DQEv0GEDMBx/?igsh=NTV3cnNvdGRodnpi
https://www.tg-me.com/behnima/68528
