Telegram Web Link
Forwarded from گُل گُلی
اونجای زندگی که همه جلو روت می ایستن میگن نمیشه، نمیتونی، از پسش برنمیای....

اونجایی که همه روبه روت ایستادن و برای زمین خوردنت باهم دیگه شرط بستن،
اونجایی که کل دنیا میشن یه جفت چشم ،
تا ببینن چطوری کم میاری و میشینی و دیگه پا نمیشی تا بهم دیگه نگاه کنن و بگن:
نتونست، نشد، بعد داد بزنن و بگن:
دیدی ، دیدی نشد، دیدی نتونستی ، دیدی از پسش بر نیومدی!

اونجایی که میری تا از پسش بر بیای،
قدم میذاری، میدوی، نفس میکشی، زخمی میشی ....
ولی انجامش میدی!
اونجایی که برمیگردی پشت سرتو نگاه میکنی و به همه این راه‌های بی‌راهه ای که اومدی زل میزنی و به تک تک کسایی که محکم به زانوهات زدن تا بشکننش میخندی و با لذت به تک تکشون زل میزنی و میگی :
دیدین شد ،دیدین تونستم،
قشنگ نگاه کنید این جاپایِ منه تو همه این راهی که ساختم و اومدم.

پس‌ بهت میگم :
رویاهات رو به کسی نگو، نشونشون بده🌱

#فرگل_مشتاقی
‏۶۱ سال قبل، پوری سلطانی
به شاهرخ مسکوب نوشته بود:

‏«امیدوارم که این دوستی باعث اذیت هیچ کدام‌مان نباشد. چرا باید دوست‌داشتن باعث بدبختی بشود؟ من این را هیچ‌وقت نفهیمده‌ام. اگر دوست‌داشتن باعث بدبختی است پس دیگر چه چیز خوشبختی می‌آورد؟»
کودکم ..
می‌توانم به تو بیاموزم مثلا :
وقتی چراغ قرمز است باید بِایستی
ورود ممنوع را نباید وارد شوی
و یکطرفه یعنی تا آخرش را باید بروی

ولی چگونه به تو بیاموزم
سوار دلت شوی و هرکجا میخواهد نروی
وقتی خودم هنوز نیاموخته ام .. ؟!

#اوریانا_فالاچی
خودم جان دوستت دارم!
به خاطر تمام روزهایی که غم را،
بیرون از خانه دلم انداختی و نبودن آدمها را
به رخ لحظاتم نکشیدی!
سرسختانه ایستادی و هیچ مشکلی را به روی روزمرگی‌هایم نیاوردی!
حالا، همین لحظه، منِ امروزم،
زیر آبی‌ترین آسمان خدا ایستاده و
ذره ذره دلخوشی‌هایش را فقط مدیون خودِ توست!
خودم جان من تو را بسیار دوستت دارم!

#نازیلا_زارع
خدایا تو بساز برامون
تو بسازی قشنگتره

خدایا احوال دوستانم را به نیکوترین حال‌ها تغيير ده و دلشان را به خوش‌ترین اتفاق ها شاد کن

الهی! تو بساز که دیگران ندانند و تو نواز که دیگران نتوانند
الهی!
بساز کار من و منگر به کردار من

#خواجه‌عبدالله_انصاری
بالاخره در زندگی هر آدمی ؛
یک نفر پیدا می‌شود که بی مقدمه آمده ، مدتی مانده ، قدمی زده و بعد اما بی‌هوا غیبش زده و رفته ...!
آمدن و ماندن و رفتن آدم‌ها مهم نیست ...
اینکه بعد از روزی روزگاری، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید، آن شخص چگونه توصیفت می‌کند مهم است ...
اینکه بعد از گذشت چند سال، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است ...
اینکه آن ذهنیت مثبت است یا منفی ...
اینکه تو را چطور آدمی شناخته، مهم است !
منطقی هستی و می‌شود روی دوستی‌ات حساب کرد ؟
می‌گوید دوست خوبی بودی برایش یا مهم‌ترین اشتباه زندگی‌اش شدی ...؟
اینکه خاطرات خوبی از تو دارد یا نه برعکس
اینکه رویایی شدی برای زندگی‌اش یا نه درسی شدی برای زندگی ...؟
به گمانم ذهنیتی که آدم‌ها از خود برای هم به یادگار می‌گذارند، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد ...
وگرنه همه آمده‌اند که یک روز بروند ...!

#صمد_بهرنگی
نمیدونم شاید خیلی هاتون نیاز داشته باشید که اینو بخونید:
ببین اتفاق عجیبی نیوفتاده
فقط توی موقعیتی قرار گرفتی که قبلا توش نبودی،
واسه همین طبیعیه که کمی احساس گیجی کنی،
بهش میگن تجربه و امتداد همه‌ی این تجربه ها اسمش زندگیه،
فقط داری زندگی می‌کنی!
همه چیز توی یه جمله خلاصه میشه؛
"طرف باید اهلت باشه."
خیلی حرف تو این جمله‌ی کوتاه هست.
یعنی اگه اهلت باشه، میشناسه تورو.
اگه تورو بشناسه خوب بلده کجا صداشو برات بالا ببره و کجا پایین بیاره.
چه حرفایی رو در گوشت بگه و چه حرفاییو جار بزنه.
خوب میدونه چی حالتو خوب میکنه و چی بد.
اهلت که باشه، اون سر دنیام که بره اهله.
اهلت که نباشه، بغل دستتم نا‌اهله.

ما که نداشتیم ولی اونایی که دارن بمونین برای هم ❤️
چقدر دلم یه آدم شبیه خودمو میخواد
یکی که دنبال تجربه و وقت گذرونی نباشه
یه نفر که با خنده هام بخنده و علت ازم نخواد
منو بلد باشه ...بدونه که اگه فهمید دوستش دارم نباید خودشو گم کنه…نباید ازم فاصله بگیره
باید بدونه اگه یه روز فهمید وابستشم
کاری نکنه روزی صدبار خودمو سرزنش کنم
باید بدونه اگه گذاشتم بیاد تو زندگیم
یعنی واقعا روش حساب کردم
یعنی منو بلده…بدونه که نباید برسه اون روزی که به خودم بگم:«چی تو خودش دید که رفت!؟»
باور کن احساس میکنم کسی نمیفهمه منو
دلم میخواد اعتماد کنما ولی نمیتونم
چون این روزا ادما بیش تر حرفن
فقط بلدن بگن دوستت دارم
دوستت دارمای بدون شناخت و فقط از دیدن چهارتا جذابیت...من دلم یکی شبیه خودمو میخواد...یکی که بدون ترس بتونم بهش تکیه کنم .
Forwarded from گُل گُلی
تو برای من حکم اون دیوارِ شکسته ای رو داشتی که هیچوقت جراتِ تکیه دادن بهش رو نداشتم و هر آن منتظر بودم که تیشه‌ات رو تیزتر کنی و این بار کلِ ریشه‌مو بزنی.

#فرگل_مشتاقی
.
لیاقت رو نمیشه تزریق کرد.
ذات رو نمی‌شه تغییر داد.چشم رو نمی‌شه پاک کرد. دل رو نمی‌شه صاف کرد.انسانيت رو نمی‌شه یاد داد.خیلی چیزها شدنی نیست!
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
خاطراتی هست که آدم‌هایش رفته‌اند،
این خاطرات غم انگیز است،
ولی آن خاطرات که آدم‌هایش حضور دارند
اما شبیه گذشته نیستند بسیار دردناک تر است.

#گابریل_گارسیا_مارکز
یکی از مود ترین نامه هایی که خوندم نامه ی علی شریعتی به عشقش موقعی که دعوا کرده بودن بود:
"عزیز مهربان بد اخلاق صبور تند جوش، امید‌ بخش یأس آور، پرحرف حرف نشنو، بدترین بد و خوب‌ ترین خوب، با وی نتوان زیستن، بی وی نتوان بودن؛ یک جور درهم برهم شلوغ پلوغ قرو قاطی عزیزی که تورا نمی‌توانم تحمل کنم و دنیا هم بی تو تحمل ناپذیر است."
براتون کسیو ارزو میکنم که:
حامی باشه
کسی که بتونید بدون ترس از قضاوت همه چیو بهش تعریف کنید!
کسی که هیچوقت بهتون حس ناکافی بودن نده!
کسی که جوری نگاهتون کنه انگار خوشگلترین موجود دنیایید!
کسی که روزای خوب و‌ بد همیشه پیشتون باشه.
شازده کوچولو گفت:
بعضی کارا، بعضی حرفا
بدجور دل آدمو آشوب میکنه...
گل گفت: مثه چی؟
شازده کوچولو گفت: مثه وقتی که
میدونی دلم برات بی‌قراره و کاری نمیکنی...

#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
در دلم چیزی ویران شده، چیزی که نمی‌دانم چیست و اضطراب و دل‌شوره مثل مِهی در ته درّه‌ای بی‌آفتاب جایش را گرفته است. باید خودم را بالا بکشم. به‌سوی روشنایی سبز و چشم‌اندازهای دور.

روزها در راه / شاهرخ مسکوب
خیلی طول کشید ولی بالاخره فهمیدم که:
تو هر چقدر محبت کنی،
آدمِ نمک نشناس نمی‌فهمه...
هر چقدر مراقب باشی،
آدم خیانتکار کار خودشو می‌کنه...
هر چقدر عاشق باشی و برای نگه داشتنش تلاش کنی،
کسی که بخواد بره می‌ره...
پس خودتو برای هیچ کدوم اینا خسته نکن...
بحثِ ذاته...ذات


#نازیلا_زارع
نمی‌دانم اولین بار چه کسی در گوش ما خواند
که باید همیشه برنده باشیم، در واقع
به ما آموختند که با برنده شدن چیزهای زیادی را به دست می‌آوریم، مثل محبت، تحسین، توجه، احترام.
همین شد که ما از باختن ترسیدیم
و به گمانم بازنده شدن ترسناک نیست، آنجا ترسناک می‌شود که اراده‌ی دوباره بلند شدن را از دست می‌دهیم و خودمان را سرزنش می‌کنیم. دروغ چرا صادقانه می‌گویم که من بیشتر باخته‌ام تا برنده شوم
و با هربار باختن چیزهایی را از دست داده‌ام آدم‌هایی را...
حالا که سی و یک ساله هستم اما دیگر پذیرفته‌ام که
این باختن حقیقت زندگی‌ست، مثل مرگ که تلخ است اما واقعیت جهان است.
دیگر برایم مهم نیست که وقتی برنده می‌شوم کسی باشد که حلقه‌ی گُلی به گردنم بیندازد و یا اگر ببازم، طردم کند.
حالا می‌دانم که تنهای تنها باید با حقیقتِ برد و باخت کنار بیایم و برآیندش می‌شود زندگی من!

#آلن_دوباتن
2024/05/17 21:09:59
Back to Top
HTML Embed Code: