Forwarded from گُل گُلی (FarGoL MoshtaGhi)
یک روز بالشتَمو برمیدارم
جایِ خوابمو جمع میکنم
میندازم رویِ کولَم و خودمو میبَرَم یک جایِ دور؛
و از روزهایِ سخت و کسِل کننده ای که دمار از حسِ قلب و روحم در اورده بیدار میشم.
#فرگل_مشتاقی
جایِ خوابمو جمع میکنم
میندازم رویِ کولَم و خودمو میبَرَم یک جایِ دور؛
و از روزهایِ سخت و کسِل کننده ای که دمار از حسِ قلب و روحم در اورده بیدار میشم.
#فرگل_مشتاقی
Forwarded from گُل گُلی (FarGol MoshtaGhi)
ونگوک در آخرین نامه اش نوشته بود:
غم برای همیشه باقی خواهد ماند.
غم برای همیشه باقی خواهد ماند.
Forwarded from گُل گُلی (FarGoL MoshtaGhi)
باشد که جنگجوی درونت به جایی امن برسد
به آدمهایی امن!
به مکانهایی امن!
.
به آدمهایی امن!
به مکانهایی امن!
.
Forwarded from گُل گُلی (FarGoL MoshtaGhi)
یکی از قشنگترین لغات جهان «مامان»ـه!
مامان هست وقتی خستهای،
مامان هست وقتی از عالم و آدم دلگیری،
مامان هست وقتی سرت روی شونههاش سُر میخوره دیگه هیچ غمی دائمی نیست.
اما برای من همهی روزهای دنیا،
روز مادر هستش
یک کلمه نیست، یک جهانه♥️
#فرگل_مشتاقی
مامان هست وقتی خستهای،
مامان هست وقتی از عالم و آدم دلگیری،
مامان هست وقتی سرت روی شونههاش سُر میخوره دیگه هیچ غمی دائمی نیست.
اما برای من همهی روزهای دنیا،
روز مادر هستش
یک کلمه نیست، یک جهانه♥️
#فرگل_مشتاقی
Forwarded from Arman Garshasbi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صراحت گزنده اش هم مهربان بود
آن مِی که شیراز تمامِ دختران بود!
🎶 آهنگ «آخرین یاد» با صدای «آرمان گرشاسبی»
🎧 دانلود مستقیم
📽 تماشای تیزر این آهنگ
🧩 @armangarshasbiofficial
آن مِی که شیراز تمامِ دختران بود!
🎶 آهنگ «آخرین یاد» با صدای «آرمان گرشاسبی»
🎧 دانلود مستقیم
📽 تماشای تیزر این آهنگ
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from گُل گُلی
از این ناراحت نیستم اونی که باید میشد نشد!
از این ناراحتم چرا با این که میدونستم اشتباهه،
با سماجت تمام ادامه دادم.
از اینکه ایستادم تا به بدترین شکل ممکن ببازم.
#فرگل_مشتاقی
از این ناراحتم چرا با این که میدونستم اشتباهه،
با سماجت تمام ادامه دادم.
از اینکه ایستادم تا به بدترین شکل ممکن ببازم.
#فرگل_مشتاقی
شاید اونی که داری براش میجنگی تو قسمتِ داستانت نیست.
شاید داری برای یه آدمِ اشتباه؛
همهی توانتو میذاری تا پیروز بشی.
#فرگل_مشتاقی
شاید داری برای یه آدمِ اشتباه؛
همهی توانتو میذاری تا پیروز بشی.
#فرگل_مشتاقی
دخترانِ مو فرفری را
بیشتر دوست داشته باشید
همان که مست میشوید
در پیچ و تابِ موهایشان،
همان که رخت میبندد
فکر و خیال از سرتان...♥️
#فرگل_مشتاقی
۱ خرداد روزِ جهانیِ موفرفریا🌱
بیشتر دوست داشته باشید
همان که مست میشوید
در پیچ و تابِ موهایشان،
همان که رخت میبندد
فکر و خیال از سرتان...♥️
#فرگل_مشتاقی
۱ خرداد روزِ جهانیِ موفرفریا🌱
چقدر حس نابیست!
اینکه بدانی یک نفر
گوشهای خدا را از اسم تو پر کرده باشد!
یک نفر ابرهای آسمان را به شکل تو ببیند
وتسبیحِ دعاهایش آغشته
به آرزوی وصال تو باشد!
چه حس نابیست که از دوست داشته شدن لبریز و
از محبت عشقی آکنده باشی!
#نازیلا_زارع
اینکه بدانی یک نفر
گوشهای خدا را از اسم تو پر کرده باشد!
یک نفر ابرهای آسمان را به شکل تو ببیند
وتسبیحِ دعاهایش آغشته
به آرزوی وصال تو باشد!
چه حس نابیست که از دوست داشته شدن لبریز و
از محبت عشقی آکنده باشی!
#نازیلا_زارع
Forwarded from گُل گُلی
هرجایی از زندگی ات
وقتی به من نیاز داشتی
گوشیِ تلفنت را بردار
به من زنگ بزن
و از کارها و دلتنگی هایت بگو؛
نگران نباش
مکالمهمان که تمام شود
من میشوم همان غریبهیِ
از صد پشت غریبهتر
تو هم بمان همان نامهربانِ زیباتر.
مگر من از همهی این دنیا جز
حالِ دلِ خوبت چه میخواهم.
#فرگل_مشتاقی
وقتی به من نیاز داشتی
گوشیِ تلفنت را بردار
به من زنگ بزن
و از کارها و دلتنگی هایت بگو؛
نگران نباش
مکالمهمان که تمام شود
من میشوم همان غریبهیِ
از صد پشت غریبهتر
تو هم بمان همان نامهربانِ زیباتر.
مگر من از همهی این دنیا جز
حالِ دلِ خوبت چه میخواهم.
#فرگل_مشتاقی
Forwarded from 💛بهشت كوچكم💛 (Nazila zare)
من گاهی بیشتر از اکسیژن،
به تنهایی نیاز دارم.
اینکه هیچ صدایی را نشنوم،
و هیچ حضوری را لمس نکنم،
فقط خودم باشم،
برای خودم با جهان خودم.
#نازیلا_زارع 🌱💛
به تنهایی نیاز دارم.
اینکه هیچ صدایی را نشنوم،
و هیچ حضوری را لمس نکنم،
فقط خودم باشم،
برای خودم با جهان خودم.
#نازیلا_زارع 🌱💛
شدت گرفته عاشقی ، غصه ست تن پوشم
من قهوه ام را تلخِ تلخِ تلخ می نوشم
محتاج و دلتنگ توام ، بی تابِ تو ای عشق
فکری به حال من بکن ؛ یخ کرده آغوشم
#شروین_دخت_سپهری
من قهوه ام را تلخِ تلخِ تلخ می نوشم
محتاج و دلتنگ توام ، بی تابِ تو ای عشق
فکری به حال من بکن ؛ یخ کرده آغوشم
#شروین_دخت_سپهری
Forwarded from گُل گُلی (FarGoL MoshtaGhi)
کاش یک کتاب مینوشتم با این مضمون:
«در ستایشِ دستهایش»
وقتی از من مینویسند،
وقتی در آغوش میکشند،
وقتی جای خالی انگشتانم را لمس میکنند،
وقتی تنها و دلگیرند،
وَ وقتی اشک های دلتنگی.ات را از روی گونه هایت پاک میکنند♥️
#فرگل_مشتاقی
«در ستایشِ دستهایش»
وقتی از من مینویسند،
وقتی در آغوش میکشند،
وقتی جای خالی انگشتانم را لمس میکنند،
وقتی تنها و دلگیرند،
وَ وقتی اشک های دلتنگی.ات را از روی گونه هایت پاک میکنند♥️
#فرگل_مشتاقی
Forwarded from گُل گُلی (FarGoL MoshtaGhi)
فارغ از تمام چیزهایی که رنجم میدهد،
چشمهایم را به اشک میاندازد
و قلبم رو به درد مینشاند.
مسیری است که با تمام زخم و جراحاتم تا کنون پیمودهام.
آن خیابانها،
تاریکیها،
ترسهای بیش از اندازه.
لحظات نفس گیر،
ناامیدیهای دیو سیرت.
نفس عمیقی میکشم ،
سرم را بالا میگیرم و میگویم:
این من بودهام که تمام این راهِ پر فراز و
نشیب را به تنهایی،
بیچتری برای فرود،
وَ بیدستی برای کمک ، پیمودهام.
#فرگل_مشتاقی
چشمهایم را به اشک میاندازد
و قلبم رو به درد مینشاند.
مسیری است که با تمام زخم و جراحاتم تا کنون پیمودهام.
آن خیابانها،
تاریکیها،
ترسهای بیش از اندازه.
لحظات نفس گیر،
ناامیدیهای دیو سیرت.
نفس عمیقی میکشم ،
سرم را بالا میگیرم و میگویم:
این من بودهام که تمام این راهِ پر فراز و
نشیب را به تنهایی،
بیچتری برای فرود،
وَ بیدستی برای کمک ، پیمودهام.
#فرگل_مشتاقی
Forwarded from ‹مُبْھَــْم›!
دیشب ترسیدین نه؟
وقتی صدای خمپاره و موشک و بمب میومد،
یهو از خواب پریدین و تا چنددقیقه اول فکر کردین کابوس دیدین بعد یه آن به خودتون اومدین از جاتون بلند شدین.
یه سریاتون رفتید سریع کنار پنجره،
یه سریاتون دویدین توی خونه تا بفهمین چی شده!
دیدین همه ترسیدن و مثل فرفره دور هم میچرخن،
حتی نمیدونستید چه اتفاقی افتاده فقط فهمیده بودین اوضاع خوب نیست.
خوب...؟
اوضاع خیلی خرابه.
دویدین دم پنجره دیدین بیرون تو خیابون قیامته.
ساعت ۳ صبح و اینهمه شلوغی؟
سرتونو بردین به آسمون ببینید هوا چطوریه؟
دیدین آسمون دود گرفته و قرمزه.
حتی روحتونم خبر نداشت چی شده؟
چیکار باید میکردین؟
از کی باید میپرسیدین؟
همه تون عین هم بودین.
تا سرتونو برگردوندین که دوباره به خانوادهتون نگاه کنید،
یه موشک دیگه خورد،
دوباره دود شد،
شیون و گریه و جیغ کل محلهتونو گرفت.
سرفه کردین ،
دود و زدین کنار ،
دیدین خیلیا که تا چنددقیقه پیش میدویدن ، افتادن زمین.
متلاشی، تیکه تیکه شده، غرق خون.
مغزتون فرمان نمیده قلبتون داره از ترس زار میزنه پاهاتون حرکت نمیکنه و ...
«مرگ»، و اما «مرگ» در یک قدمی شما بهتون لبخند میزنه.
حالا باید چیکار کنید؟
باید اول برید یه وصیت بنویسید از چیزایی که دارید و کارهای نیمه تمومی که انجام باید بدین و فرصتش رو نداشتید.
وصیت....؟ مگه شما چی دارید؟
کارهای نیمه تموم....؟
مگه قراره کسی زنده بمونه؟
اصلا بیخیال وصیت...
برید ضروریاتونو جمع کنید تو یک کوله و فرار کنید.
فرار کنید..؟ به کجا...؟
تموم آسمون سیاه و دود ،
زمین غرق خون.
میبینید...؟
باید صبر کنید تا اَجل نزدیکتون بشه.
اگر خوشانس باشید یک و دم و بازدم آروم بهتون بده.
اگر خوششانس باشید پیکر خونیشما توی کوچه پس کوچهها زیر آور و پای زنده موندهها لِه نشه.
اگر خوششانس باشید اَجل شمارو ندیده باشه.
از شب گذشته به اولین شبِ جنگ در اون ۸ سال فکر کردم.
به موبایلی که نبود،
به ادمهایی که نمیدونستن چی شده،
به کسایی که نمیدونستن کجا فرار کنن و به کی پناه ببرن.
به اولین پیکرهای خونآلود توی خیابونها.
به ترس مضاعفی که یارای دویدن رو ازشون گرفته بود.
به ادمهایی که اَجل در یک قدمیشون ایستاده و لبخند میزد.
به اونایی که شاید بعد چندین شب،
آروم و با ارامش خوابیده بودن و صبح تیکه تیکه از زیر اور بیرون آورده شدن.
به زنی که شاید بعدچندین سال باردار شده بود.
به بچهای که بعد از بازی با لالایی مادرش خوابیده و حالا غرق خون روی تشک بود.
بله دوستان،
«جنگ» نه شوخیه،
نه بازیِ برد و باختِ کامپیوتری.
نه کلکل و لجبازی.
نه انتقام و کینه و بچهبازی.
«جنگ» برابر با «مرگه»
برید از بزرگترانتون بپرسید.
جنگ همینقدر کریح، زشت،
بیرحم، ویرانگر، ترسناک و وحشیانهست.
#فرگل_مشتاقی
وقتی صدای خمپاره و موشک و بمب میومد،
یهو از خواب پریدین و تا چنددقیقه اول فکر کردین کابوس دیدین بعد یه آن به خودتون اومدین از جاتون بلند شدین.
یه سریاتون رفتید سریع کنار پنجره،
یه سریاتون دویدین توی خونه تا بفهمین چی شده!
دیدین همه ترسیدن و مثل فرفره دور هم میچرخن،
حتی نمیدونستید چه اتفاقی افتاده فقط فهمیده بودین اوضاع خوب نیست.
خوب...؟
اوضاع خیلی خرابه.
دویدین دم پنجره دیدین بیرون تو خیابون قیامته.
ساعت ۳ صبح و اینهمه شلوغی؟
سرتونو بردین به آسمون ببینید هوا چطوریه؟
دیدین آسمون دود گرفته و قرمزه.
حتی روحتونم خبر نداشت چی شده؟
چیکار باید میکردین؟
از کی باید میپرسیدین؟
همه تون عین هم بودین.
تا سرتونو برگردوندین که دوباره به خانوادهتون نگاه کنید،
یه موشک دیگه خورد،
دوباره دود شد،
شیون و گریه و جیغ کل محلهتونو گرفت.
سرفه کردین ،
دود و زدین کنار ،
دیدین خیلیا که تا چنددقیقه پیش میدویدن ، افتادن زمین.
متلاشی، تیکه تیکه شده، غرق خون.
مغزتون فرمان نمیده قلبتون داره از ترس زار میزنه پاهاتون حرکت نمیکنه و ...
«مرگ»، و اما «مرگ» در یک قدمی شما بهتون لبخند میزنه.
حالا باید چیکار کنید؟
باید اول برید یه وصیت بنویسید از چیزایی که دارید و کارهای نیمه تمومی که انجام باید بدین و فرصتش رو نداشتید.
وصیت....؟ مگه شما چی دارید؟
کارهای نیمه تموم....؟
مگه قراره کسی زنده بمونه؟
اصلا بیخیال وصیت...
برید ضروریاتونو جمع کنید تو یک کوله و فرار کنید.
فرار کنید..؟ به کجا...؟
تموم آسمون سیاه و دود ،
زمین غرق خون.
میبینید...؟
باید صبر کنید تا اَجل نزدیکتون بشه.
اگر خوشانس باشید یک و دم و بازدم آروم بهتون بده.
اگر خوششانس باشید پیکر خونیشما توی کوچه پس کوچهها زیر آور و پای زنده موندهها لِه نشه.
اگر خوششانس باشید اَجل شمارو ندیده باشه.
از شب گذشته به اولین شبِ جنگ در اون ۸ سال فکر کردم.
به موبایلی که نبود،
به ادمهایی که نمیدونستن چی شده،
به کسایی که نمیدونستن کجا فرار کنن و به کی پناه ببرن.
به اولین پیکرهای خونآلود توی خیابونها.
به ترس مضاعفی که یارای دویدن رو ازشون گرفته بود.
به ادمهایی که اَجل در یک قدمیشون ایستاده و لبخند میزد.
به اونایی که شاید بعد چندین شب،
آروم و با ارامش خوابیده بودن و صبح تیکه تیکه از زیر اور بیرون آورده شدن.
به زنی که شاید بعدچندین سال باردار شده بود.
به بچهای که بعد از بازی با لالایی مادرش خوابیده و حالا غرق خون روی تشک بود.
بله دوستان،
«جنگ» نه شوخیه،
نه بازیِ برد و باختِ کامپیوتری.
نه کلکل و لجبازی.
نه انتقام و کینه و بچهبازی.
«جنگ» برابر با «مرگه»
برید از بزرگترانتون بپرسید.
جنگ همینقدر کریح، زشت،
بیرحم، ویرانگر، ترسناک و وحشیانهست.
#فرگل_مشتاقی
و درد به استخوانِمان رسیده اما هنوز خودمان را نباختهایم و روزگار را زندگی میکنیم.
و هنوز آنقدر میخندیم که سرمان از این همه ناخوشیهایی که مجبور به پذیرفتنش کردیم درد میگیرد.
#فرگل_مشتاقی
و هنوز آنقدر میخندیم که سرمان از این همه ناخوشیهایی که مجبور به پذیرفتنش کردیم درد میگیرد.
#فرگل_مشتاقی
Forwarded from گُل گُلی
در آینده دختری خواهم داشت شبیه تو،
سرسخت،
جنگجو،
صلح طلب.
مهربان،
وَ بینیاز.
که جهان را وادار به ستایش خواهد کرد.
دنیا تورا خواهد شناخت.
صبوری و اصالتت را تماشا میکند.
وقتی همه رو به رویت می ایستند
تا تیشههایشان را تیز کنند
به ریشهات بزنند و مقاومتت را بشکنند،
با صورتی زخمی به رویشان با افتخار لبخند بزنی.
بُرد با توست.
این سرنوشت مردمان این سرزمین است.
تا مرز فروپاشی میرود اما از پا نمیفتد.
مبادا زانوهایت خم شود.
دلت از نامردان بگیرد.
اشکهایت از بیمروتیشان رویِ صورتت بریزد.
آن روز یک جهان سر تعظیم برایت فرود میآورد.
آری دخترم.
باید همچون اسمت قوی باشی.
چون تقدیر تو در این خطه است.
در جهانی دور از همه و نزدیک به ما
به اسم «خاورمیانه»
آن روز بدان تو را بیشمار قضاوت خواهند کرد.
کمر به شکستنت میگیرند
وَ تا نیفتادنت از هیچ کاری فروگذاری نمیکنند.
دوست را از دشمن نخواهی شناخت.
بیرحمیشان دمار از روزگارت در میاورد.
نفسهایت را به شماره می اندازند.
استقامتت را بارها محک میزنند.
وَ تو آن روز نه تنها معنای واقعی «قوی بودن» در اوج ترس را خواهی فهمید،
بلکه تقدیر خاورمیانهای ات را میپذیری.
وَ خواهی شنید که مردمانی در این خاک زندگی میکردند که یاد گرفته بودند
جانسخت،
شجاع،
جسور ،
وَ نترس باشند.
آری...
روزی دختری به اسم تو خواهم داشت:
باشکوه،
اصیل،
زیبا،
به نامِ «ایران»
#فرگل_مشتاقی
سرسخت،
جنگجو،
صلح طلب.
مهربان،
وَ بینیاز.
که جهان را وادار به ستایش خواهد کرد.
دنیا تورا خواهد شناخت.
صبوری و اصالتت را تماشا میکند.
وقتی همه رو به رویت می ایستند
تا تیشههایشان را تیز کنند
به ریشهات بزنند و مقاومتت را بشکنند،
با صورتی زخمی به رویشان با افتخار لبخند بزنی.
بُرد با توست.
این سرنوشت مردمان این سرزمین است.
تا مرز فروپاشی میرود اما از پا نمیفتد.
مبادا زانوهایت خم شود.
دلت از نامردان بگیرد.
اشکهایت از بیمروتیشان رویِ صورتت بریزد.
آن روز یک جهان سر تعظیم برایت فرود میآورد.
آری دخترم.
باید همچون اسمت قوی باشی.
چون تقدیر تو در این خطه است.
در جهانی دور از همه و نزدیک به ما
به اسم «خاورمیانه»
آن روز بدان تو را بیشمار قضاوت خواهند کرد.
کمر به شکستنت میگیرند
وَ تا نیفتادنت از هیچ کاری فروگذاری نمیکنند.
دوست را از دشمن نخواهی شناخت.
بیرحمیشان دمار از روزگارت در میاورد.
نفسهایت را به شماره می اندازند.
استقامتت را بارها محک میزنند.
وَ تو آن روز نه تنها معنای واقعی «قوی بودن» در اوج ترس را خواهی فهمید،
بلکه تقدیر خاورمیانهای ات را میپذیری.
وَ خواهی شنید که مردمانی در این خاک زندگی میکردند که یاد گرفته بودند
جانسخت،
شجاع،
جسور ،
وَ نترس باشند.
آری...
روزی دختری به اسم تو خواهم داشت:
باشکوه،
اصیل،
زیبا،
به نامِ «ایران»
#فرگل_مشتاقی