Forwarded from حسین قتیب
این وقفخواری و بالا کشیدن اموال موقوفه و سواستفاده از عنوان تولیت با هزاران حیلهی شرعی چیز جدیدی نیست: #حافظ هم هفتصد سال پیش چنین چیزی را دیده و سروده:
بیا که خرقهٔ من گر چه رهن میکدههاست
ز مال وقف نبینی به نام من
درمی
همچنین #حافظ از فقیه شهر که گویا دستی در سو استفاده از اوقاف داشته با رندی یاد میکند و میسراید:
فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است!
https://www.tg-me.com/HosseinGhatib
بیا که خرقهٔ من گر چه رهن میکدههاست
ز مال وقف نبینی به نام من
درمی
همچنین #حافظ از فقیه شهر که گویا دستی در سو استفاده از اوقاف داشته با رندی یاد میکند و میسراید:
فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد
که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است!
https://www.tg-me.com/HosseinGhatib
Telegram
حسین قتیب
نوشتههایم دربارهی تاریخ، سیاست، ادبیات و جامعه
همه کارها را سر اندرنشیب / مگر دست گیرد حسین قتیب!
#فردوسی
همه کارها را سر اندرنشیب / مگر دست گیرد حسین قتیب!
#فردوسی
Forwarded from Abdollah Shooshinasab
شهر در خود میپیچد. از ترکهای دیوار کابل خون انار قندهار بر دشت شادیان مزار جاری میشود. شراب هرات را سر میکشم و با یاقوت سرخ بدخشان زخمی و ژرفای ارتفاعات پامیر روی تن میزنوم.
من بر چشم دیدم که مادرم جان داد. از ترس او را نوازش نمیتوانستیم. گلوله جولان میداد در میان ترههای موی مادرم. دست لای موهایش کشیدن نمیتوانستیم. ویروس جهاد گرفته بود و درمانش سخت در آغوش او را فشردن نمیتوانستیم.
طبیبان از چهار گوشه عالم بر بالین او ترنم مرگ میکردند و مادرم در میان امواج غروبی دلگیر در لابهلای نسیمهای خزان جان داد. درست همان وقت که مردان سیاه چهره با انبوهی از ریش و چشمان سرمه کشیده در شهر رژه رفتند و خواهران را لگدمال میکردند و میخندیدند و شهر را با اجساد برادرانم تزیین میکردند، ما در میان گزینههای روی میز یا قربانی بودیم یا بازمانده.
من رفتم تا باز بمانم تا بلیت بهشت عاملان انتحاری نشوم و فرصتی داشته باشم تا به فرداهای سبز بیندیشم. همچون زنی که در دایکندی سمنو میکوفت برای نوروز اما نمیدانم در این راه کدام کوه مرا از پای خواهد انداخت. با قایق بادی در کدام دریا حل خواهم شد. نمیدانم از کدام هواپیما روی ابر رویاهایم سقوط خواهم کرد یا در میان گرهای سیم خاردار کدام مرز گم خواهم شد.
من فقط به دنبال فرصتی میگردم تا در این زمستان و روزهای گرم بیندیشم. همچون پیرمردی که در هرات گندم میکاشت برای تابستان.
آری مشکل است اما از این بنبست باید بگذریم. از میان دیوهای پست باید بگذریم. از میان نیروهای مست باید بگذریم.
من بر چشم دیدم که مادرم جان داد. از ترس او را نوازش نمیتوانستیم. گلوله جولان میداد در میان ترههای موی مادرم. دست لای موهایش کشیدن نمیتوانستیم. ویروس جهاد گرفته بود و درمانش سخت در آغوش او را فشردن نمیتوانستیم.
طبیبان از چهار گوشه عالم بر بالین او ترنم مرگ میکردند و مادرم در میان امواج غروبی دلگیر در لابهلای نسیمهای خزان جان داد. درست همان وقت که مردان سیاه چهره با انبوهی از ریش و چشمان سرمه کشیده در شهر رژه رفتند و خواهران را لگدمال میکردند و میخندیدند و شهر را با اجساد برادرانم تزیین میکردند، ما در میان گزینههای روی میز یا قربانی بودیم یا بازمانده.
من رفتم تا باز بمانم تا بلیت بهشت عاملان انتحاری نشوم و فرصتی داشته باشم تا به فرداهای سبز بیندیشم. همچون زنی که در دایکندی سمنو میکوفت برای نوروز اما نمیدانم در این راه کدام کوه مرا از پای خواهد انداخت. با قایق بادی در کدام دریا حل خواهم شد. نمیدانم از کدام هواپیما روی ابر رویاهایم سقوط خواهم کرد یا در میان گرهای سیم خاردار کدام مرز گم خواهم شد.
من فقط به دنبال فرصتی میگردم تا در این زمستان و روزهای گرم بیندیشم. همچون پیرمردی که در هرات گندم میکاشت برای تابستان.
آری مشکل است اما از این بنبست باید بگذریم. از میان دیوهای پست باید بگذریم. از میان نیروهای مست باید بگذریم.
@yadeAyyaam
خلیج فارس - سیامک علیقلی
🌸🍃
🍃
"خلیج فارس"
🎼ترانه: خاک
خواننده: سیامک علیقلی
آهنگ: محمد شمس
شعر: عادل حسنی
🍃
"خلیج فارس"
🎼ترانه: خاک
خواننده: سیامک علیقلی
آهنگ: محمد شمس
شعر: عادل حسنی
Forwarded from ناصر آملی
یک دست صدا ندارد!
عرض کردم قرار است نوشتههای شخصیتر را در «شهر آشنایی» بگذارم و در حوزه سیاست و اجتماع با رفقا در «رادمان» همکاری کنم. علتش هم روشن است:
مدتیست که برای برخی افراد، کار گروهی مثل بسمالله است علیه جنّ! چنان میگویند که ما جریانی و گروهی و حزبی نیستیم که انگار دارند مثل اطلس زمین را میچرخانند و متوجه نیستند که چه سخن بیربط و بیمعنایی میگویند. یعنی چه که کار گروهی نمیکنم؟
یعنی «شخص بنده عقل کلّام لابد، و صحت عقل جزوی من میچربد بر عقول همۀ عقلا»! آنهم در عالم اجتماع و سیاست که خود کهکشانیست از موضوعات و مسایل و اطلاعات و تحلیل.
باری، دیدم بهتر است بنشینم کنار رفقای تحولخواه اصلاحی تا عقل آنها را جمع بزنم بر عقل ناقص خودم که نه یک دست صدا دارد و نه یک عقل، اعتبار.
طی همین چند روز در همان رادمان یک دوست عزیز هممحلی از دوران کودکی تا دبیرستان را یافتم، به برکت جمع، و القصه موجب شد تا با او و همنسلانم درد دلی کنم از این قرار: 👇👇
عرض کردم قرار است نوشتههای شخصیتر را در «شهر آشنایی» بگذارم و در حوزه سیاست و اجتماع با رفقا در «رادمان» همکاری کنم. علتش هم روشن است:
مدتیست که برای برخی افراد، کار گروهی مثل بسمالله است علیه جنّ! چنان میگویند که ما جریانی و گروهی و حزبی نیستیم که انگار دارند مثل اطلس زمین را میچرخانند و متوجه نیستند که چه سخن بیربط و بیمعنایی میگویند. یعنی چه که کار گروهی نمیکنم؟
یعنی «شخص بنده عقل کلّام لابد، و صحت عقل جزوی من میچربد بر عقول همۀ عقلا»! آنهم در عالم اجتماع و سیاست که خود کهکشانیست از موضوعات و مسایل و اطلاعات و تحلیل.
باری، دیدم بهتر است بنشینم کنار رفقای تحولخواه اصلاحی تا عقل آنها را جمع بزنم بر عقل ناقص خودم که نه یک دست صدا دارد و نه یک عقل، اعتبار.
طی همین چند روز در همان رادمان یک دوست عزیز هممحلی از دوران کودکی تا دبیرستان را یافتم، به برکت جمع، و القصه موجب شد تا با او و همنسلانم درد دلی کنم از این قرار: 👇👇
Forwarded from ناصر آملی
سلام بر عزیز برادر، آقا محسن ..... شریف، همکار بزرگوار روزنامه خراسان و همدیواری خانه در کوچه فروغ، چهارراه باغ خونی.
دیدی عزیز برادر چطور همه آن فداکاریها را بهباد دادند؟
دیدی چگونه امید هامان را ویران کردند؟
یادت هست چطور از گیر آن تانکهای کوچک ضد شورش با شنیهای لاستیکی توی کوچه شاهینفر فرار میکردیم و چطور بچهها تیر میخوردند روز ۱۰ دی و مثل برگ خزان میریختند زمین؟
حالا باید بدهی صاف کنیم که چرا زیر بار ظلم نرفتیم، چون ظلم اینها بیشتر است، منظورم دو دهه اخیر است.
اینها برای شاه و دیکتاتوری او آبرو جا کردند.
البته شاید رهبران واقعا خطا کردند:
وقتی شاه گفت غلط کردم، گفت دیگر ظلم نمیکنم، گفت جلو فساد را میگیرم، بهتر نبود امام میپذیرفت، مجلس و انتخابات آزاد را میگرفت و به او مهلت میداد تا رفراندم؟!
ما که ۱۸ سالمون بود و درک درستی نداشتیم، اما امروز با منطق اصلاحی فکر میکنم اگر امروز انقلاب غلط است، آنروز هم غلط بود:
ما باید همان روزگار نیز بر سر اصلاحات و دموکراسی میایستادیم، نه اینکه قومی را سوار کنیم که آنقدر وقیحند که نام بهشتی فردوسی و دانش بزرگنیا را بر میدارند و نام جهنمی مصباح را بر خانه خاطرات ما و بر دلهای داغدار ما داغ مکرر میزنند!
لعنتالله علیهم.
دیدی عزیز برادر چطور همه آن فداکاریها را بهباد دادند؟
دیدی چگونه امید هامان را ویران کردند؟
یادت هست چطور از گیر آن تانکهای کوچک ضد شورش با شنیهای لاستیکی توی کوچه شاهینفر فرار میکردیم و چطور بچهها تیر میخوردند روز ۱۰ دی و مثل برگ خزان میریختند زمین؟
حالا باید بدهی صاف کنیم که چرا زیر بار ظلم نرفتیم، چون ظلم اینها بیشتر است، منظورم دو دهه اخیر است.
اینها برای شاه و دیکتاتوری او آبرو جا کردند.
البته شاید رهبران واقعا خطا کردند:
وقتی شاه گفت غلط کردم، گفت دیگر ظلم نمیکنم، گفت جلو فساد را میگیرم، بهتر نبود امام میپذیرفت، مجلس و انتخابات آزاد را میگرفت و به او مهلت میداد تا رفراندم؟!
ما که ۱۸ سالمون بود و درک درستی نداشتیم، اما امروز با منطق اصلاحی فکر میکنم اگر امروز انقلاب غلط است، آنروز هم غلط بود:
ما باید همان روزگار نیز بر سر اصلاحات و دموکراسی میایستادیم، نه اینکه قومی را سوار کنیم که آنقدر وقیحند که نام بهشتی فردوسی و دانش بزرگنیا را بر میدارند و نام جهنمی مصباح را بر خانه خاطرات ما و بر دلهای داغدار ما داغ مکرر میزنند!
لعنتالله علیهم.
Forwarded from ناصر آملی
زوال شدید عقل!
در گروههای مجازی دیدم که این حسن رحیمپور باز سخن قصار در کرده که «دروغ میگن روحانیون قبل از انقلاب محترم بودند؛ نخیر کسی محلشان نمیداد»!
رندی هم درآمده بود که «خب اگه محترم نبودند، اولاً چطور رهبران انقلاب شدند؟ ثانیاً نمیفهمی که این ادعای مضحکت یعنی پس لابد انقلاب را از دیگران کش رفتهاند»؟!
میگفتند قدرت عقل را ضایع میکند؛ حالا میبینی حتی نه فقط عقل برخی اهالی قدرت، که خود ابوابجمعی و خرده ریزه قدرت بیشتر ضایع میشوند، خراب!!
@NaserAmoli
در گروههای مجازی دیدم که این حسن رحیمپور باز سخن قصار در کرده که «دروغ میگن روحانیون قبل از انقلاب محترم بودند؛ نخیر کسی محلشان نمیداد»!
رندی هم درآمده بود که «خب اگه محترم نبودند، اولاً چطور رهبران انقلاب شدند؟ ثانیاً نمیفهمی که این ادعای مضحکت یعنی پس لابد انقلاب را از دیگران کش رفتهاند»؟!
میگفتند قدرت عقل را ضایع میکند؛ حالا میبینی حتی نه فقط عقل برخی اهالی قدرت، که خود ابوابجمعی و خرده ریزه قدرت بیشتر ضایع میشوند، خراب!!
@NaserAmoli
Forwarded from گفتگوهای ملی
🔴 نقد و نقشِ حزب ۶۴ ساله
🔻 به مناسبت شصتوچهارمین سالگرد تأسیس نهضت آزادی ایران
🔻 سخنرانان:
▫️سید احمد سلامتیان (نمایندهی دور اول مجلس شورای اسلامی)
▫️فاطمه گوارایی (روزنامهنگار و فعال سیاسی ملی-مذهبی)
▫️منوچهر صالحی (نویسنده، فعال سیاسی ملیگرا و جمهوریخواه)
▫️محمدحسین بنیاسدی (دبیرکل نهضت آزادی ایران)
▫️محمد توسلی (دبیرکل پیشین نهضت آزادی ایران)
▫️ ابوالفضل بازرگان (عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران)
▫️مجید شیعهعلی (عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران)
🔻 زمان برگزاری:
جمعه ۲۶ اردیبهشتماه ۱۴۰۵، مطابق با ۱۶ مِی ۲۰۲۵
ساعت ۲۰:۰۰ به وقت ایران و ۱۸:۳۰ به وقت اروپای مرکزی
🔻 برگزاری در بستر:
کلاب «گفتگوهای ملی» :
https://www.clubhouse.com/house/گفتگوهای-ملی
⭕️ پخش همزمان از طریق صفحهی اینستاگرامی نهضت آزادی ایران
#نهضت_آزادی_ایران
@goftegoha_melli
🔻 به مناسبت شصتوچهارمین سالگرد تأسیس نهضت آزادی ایران
🔻 سخنرانان:
▫️سید احمد سلامتیان (نمایندهی دور اول مجلس شورای اسلامی)
▫️فاطمه گوارایی (روزنامهنگار و فعال سیاسی ملی-مذهبی)
▫️منوچهر صالحی (نویسنده، فعال سیاسی ملیگرا و جمهوریخواه)
▫️محمدحسین بنیاسدی (دبیرکل نهضت آزادی ایران)
▫️محمد توسلی (دبیرکل پیشین نهضت آزادی ایران)
▫️ ابوالفضل بازرگان (عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران)
▫️مجید شیعهعلی (عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران)
🔻 زمان برگزاری:
جمعه ۲۶ اردیبهشتماه ۱۴۰۵، مطابق با ۱۶ مِی ۲۰۲۵
ساعت ۲۰:۰۰ به وقت ایران و ۱۸:۳۰ به وقت اروپای مرکزی
🔻 برگزاری در بستر:
کلاب «گفتگوهای ملی» :
https://www.clubhouse.com/house/گفتگوهای-ملی
⭕️ پخش همزمان از طریق صفحهی اینستاگرامی نهضت آزادی ایران
#نهضت_آزادی_ایران
@goftegoha_melli
Forwarded from ناصر آملی
پاره هایی از دو کتابِ مستطاب (1)
ناصر آملی
همین چندی پیش کتابی مستطاب یافتم و گرفتم و خواندم: «حدیث نفس» از «حسن کامشاد» که لابد میدانید در زمرۀ بهترین و امین ترین مترجمان حال ایران است. عالی بود: حدیثِ نفس و بیوگرافی ای خودنوشت؛ و روایاتی از تاریخ معاصر؛ و بویژه خود، یک کتابنامه.
از دل آن حدیث، کتابهای دیگر یافتم و دویدم و گرفتم و نمیدانم کی فرصت دست دهد تا بتوان تشنگی را در این خشکسال فرونشانید؛ گرچه لبی تر کردم با تورّقی در کارهای نادیده از شاهرخ مسکوبِ مرحوم؛ که موهبتی بود و هست، و البته «درگذشته، در غربت»؛ و چه نثری و چه قلم روان و بی تکلّف و هنرمندانه ای دارد این مرحوم مسکوب؛ و چه رنجی بردند این طایفه در آنسوی آب، و در تعلیق میان این خاک، و آن امنیت و آزادی؛ و چه تصاویرِ ناب و تحسّر انگیز که نمیدهد از اصفهان، قُلِ دیگرِ جهان؛ و «زنده رودی» که در قلمش جاری است؛ و اکنون بر این خاک خشکیده است، با لبانِ چاکچاک!
میگفتم: آن حدیث نفس، خود کتابنامه ای هم هست؛ از جمله جایاجای اشاره دارد به کاری که در فرنگ درآمده است و خود کامشاد با چه حوصله و دقّت، بَرَش گردانیده به فارسی از دکتر سیروس غنی؛ و چه رفرنس ها و توضیحات و جستجوها، بالغ بر صدها.
نمیدانم اکنون وضع و موضعِ «سیروس غنی» چیست؛ امّا همینقدر میتوان دریافت در کاری که بیرون داده است، اُعجوبه ای است نکتهبین، و پُر حوصله؛ و چرا نباشد؟ فرزند دکتر «قاسم غنی» باشی، و نادقیق؟
و نام کتاب: «ایران/برآمدن رضاخان/برافتادن قاجار/و نقش انگلیسیها»: کتابی 500 صفحه ای و سنگین و پُر ارجاع، که از 77 تا 97، هفت بار تجدید چاپ شده و میدانید که همین حاکی از اهمیت کار است: قصّۀ کلثوم ننه و روانشناسی زرد نیست که عوامالناس فرت و فرت بروند بخرند و بچینانند در دکوراسیون!
واقعاٌ آدم باید بوسه زند بر جانِ آگاه و دستِ امثال «آبراهامیان»، با «ایران بین دو انقلاب»ش، و همین «سیروس غنی»، که چنین بزرگوار و دغدغه مند در این برهوت، کار بیرون میدهند کارستان.
و مگر «ایران بین دو انقلاب» کم کاری است؟
چاپ آخرش را همسرم گرفته بود؛ دیدم سر زده به تجدید بیست و ششمین چاپ؛ و این آخری 5000 نسخه:
حبّذا ای مرغ خوش الحانِ ما
میدمی، خوش میدمی بر جانِ ما!
در این نکبت که گرفتاریم و کیهان با پوتین، تاریخ جعل میکند روزانه -- و خواننده ندارد دو و نیم دانه -- : بیست و شش چاپِ لابد اکثراٌ 5000 تایی برای کتابی تاریخی با 700 صفحه! عجیب نیست؟
شِبهِ معجزه است!
«غنی» در «ایران / برآمدن رضاخان ...» دست به داوری نبرده، یا کم برده است. او، پیشاکودتا و پس از آن را روایت کرده است، مستند؛ «آبراهامیان» نیز؛ در اینجا امّا، کار من داوری هم هست.
چطور میتوانی خودت را از خودت خلع کنی؟
نه نمیشود؛ دستِ بالا این است که میروی و تاریخ میخوانی و طی یک پروسه، و در پروژه های پی در پی و تو بَر تو، نَم نَم آدم میشوی؛ و کمتر با حُبّ و بغض قضاوت میکنی؛ طلبِ امر محال نیز نمیکنم؛ و میگویم نَم نَم!
میخواهم نگاهی بیندازم به بخشهایی از هر دو کتابِ گرانسنگِ مذکور.
@NaserAmoli
ناصر آملی
همین چندی پیش کتابی مستطاب یافتم و گرفتم و خواندم: «حدیث نفس» از «حسن کامشاد» که لابد میدانید در زمرۀ بهترین و امین ترین مترجمان حال ایران است. عالی بود: حدیثِ نفس و بیوگرافی ای خودنوشت؛ و روایاتی از تاریخ معاصر؛ و بویژه خود، یک کتابنامه.
از دل آن حدیث، کتابهای دیگر یافتم و دویدم و گرفتم و نمیدانم کی فرصت دست دهد تا بتوان تشنگی را در این خشکسال فرونشانید؛ گرچه لبی تر کردم با تورّقی در کارهای نادیده از شاهرخ مسکوبِ مرحوم؛ که موهبتی بود و هست، و البته «درگذشته، در غربت»؛ و چه نثری و چه قلم روان و بی تکلّف و هنرمندانه ای دارد این مرحوم مسکوب؛ و چه رنجی بردند این طایفه در آنسوی آب، و در تعلیق میان این خاک، و آن امنیت و آزادی؛ و چه تصاویرِ ناب و تحسّر انگیز که نمیدهد از اصفهان، قُلِ دیگرِ جهان؛ و «زنده رودی» که در قلمش جاری است؛ و اکنون بر این خاک خشکیده است، با لبانِ چاکچاک!
میگفتم: آن حدیث نفس، خود کتابنامه ای هم هست؛ از جمله جایاجای اشاره دارد به کاری که در فرنگ درآمده است و خود کامشاد با چه حوصله و دقّت، بَرَش گردانیده به فارسی از دکتر سیروس غنی؛ و چه رفرنس ها و توضیحات و جستجوها، بالغ بر صدها.
نمیدانم اکنون وضع و موضعِ «سیروس غنی» چیست؛ امّا همینقدر میتوان دریافت در کاری که بیرون داده است، اُعجوبه ای است نکتهبین، و پُر حوصله؛ و چرا نباشد؟ فرزند دکتر «قاسم غنی» باشی، و نادقیق؟
و نام کتاب: «ایران/برآمدن رضاخان/برافتادن قاجار/و نقش انگلیسیها»: کتابی 500 صفحه ای و سنگین و پُر ارجاع، که از 77 تا 97، هفت بار تجدید چاپ شده و میدانید که همین حاکی از اهمیت کار است: قصّۀ کلثوم ننه و روانشناسی زرد نیست که عوامالناس فرت و فرت بروند بخرند و بچینانند در دکوراسیون!
واقعاٌ آدم باید بوسه زند بر جانِ آگاه و دستِ امثال «آبراهامیان»، با «ایران بین دو انقلاب»ش، و همین «سیروس غنی»، که چنین بزرگوار و دغدغه مند در این برهوت، کار بیرون میدهند کارستان.
و مگر «ایران بین دو انقلاب» کم کاری است؟
چاپ آخرش را همسرم گرفته بود؛ دیدم سر زده به تجدید بیست و ششمین چاپ؛ و این آخری 5000 نسخه:
حبّذا ای مرغ خوش الحانِ ما
میدمی، خوش میدمی بر جانِ ما!
در این نکبت که گرفتاریم و کیهان با پوتین، تاریخ جعل میکند روزانه -- و خواننده ندارد دو و نیم دانه -- : بیست و شش چاپِ لابد اکثراٌ 5000 تایی برای کتابی تاریخی با 700 صفحه! عجیب نیست؟
شِبهِ معجزه است!
«غنی» در «ایران / برآمدن رضاخان ...» دست به داوری نبرده، یا کم برده است. او، پیشاکودتا و پس از آن را روایت کرده است، مستند؛ «آبراهامیان» نیز؛ در اینجا امّا، کار من داوری هم هست.
چطور میتوانی خودت را از خودت خلع کنی؟
نه نمیشود؛ دستِ بالا این است که میروی و تاریخ میخوانی و طی یک پروسه، و در پروژه های پی در پی و تو بَر تو، نَم نَم آدم میشوی؛ و کمتر با حُبّ و بغض قضاوت میکنی؛ طلبِ امر محال نیز نمیکنم؛ و میگویم نَم نَم!
میخواهم نگاهی بیندازم به بخشهایی از هر دو کتابِ گرانسنگِ مذکور.
@NaserAmoli
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی
پروانه پور شریعتی استاد تاریخ و ایران شناسی در کمتر از چهار دقیقه به ما میگوید که تصور عمومی و مسلطی که از حمله اعراب به ایران ساسانی نزد ایرانیان وجود دارد چه میزان از واقعیت دور است.
#۳و۵۹ ؛ انقراض ساسانیان و تداوم فرهنگی ایرانیان
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @
🆑 #کانالسخنرانیها
🌹
پروانه پور شریعتی استاد تاریخ و ایران شناسی در کمتر از چهار دقیقه به ما میگوید که تصور عمومی و مسلطی که از حمله اعراب به ایران ساسانی نزد ایرانیان وجود دارد چه میزان از واقعیت دور است.
#۳و۵۹ ؛ انقراض ساسانیان و تداوم فرهنگی ایرانیان
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @
🆑 #کانالسخنرانیها
🌹
Forwarded from سخنرانیها
📺 فایل #ویدیو
#برنامه_بی_بی_سی
سری دوم #برنامه_سه_پنجاه_نه 3:59
مهمان این قسمت دکتر #پروانه_پور_شریعتی
استاد تاریخ و ایرانشناسی، دانشکده تکنولوژی نیویورک
با عنوان : #حمله_اعراب_به_ایران
تاریخ 8 خرداد 97
حجم فایل حدود 13 مگ
یکی از روایات بسیار نادرستی که در حافظه ملی ایرانیان شکل گرفته این است که اعرابی که به ایران حمله کردند، یک مشت اعراب به اصطلاح بیفرهنگی بودند که حمله کردند تا اسلام را ترویج کنند.
در صورتی که قشر اصلی اعرابی که به ایران حمله کردند، از بازرگانانی بودند که در مدینه، تا حدی مکه، در شام بزرگ و در جزیره و بینالنهرین سکونت میکردند و با راههای بازرگانی آشنا بودند. یکی از خواستههای این اعراب این بود که از حالت واسطه بودن در راههای بازرگانی در آیند و به مراکز دادوستد بروند.
زیشان فرستاده آمد به من ... سخن رفت هر گونه بر انجمن
که از قادسی تا لب جویبار ... زمین را ببخشیم با شهریار
وزان سو یکی برگشاییم راه ... به شهری کجاهست بازارگاه
بدان تا خریم و فروشیم چیز ... ازین پس فزونی نجوییم نیز
چنانکه در شاهنامه فردوسی میخوانیم، در جنگ قادسیه، رستم فرخهرمز، قبل از اینکه به جنگ برود، به همه خانوادههای پهلو میگوید که دوستان، اینها میگویند ما به دیهیم شما کاری نداریم، به اقلیم شما کاری نداریم، و فقط میخواهیم به بازارگاهها، در ماوراء رود برویم و آنجا دادوستد کنیم. بعد فامیلش گفتند که اینها – فقط - حرف است، و در نتیجه با آنها جنگیند.
رستم فرخهرمز تا دقیقه آخر با اعراب مراوده و مصاحبه داشت و وقتی که در جنگ قادسیه مرد، برادرش مراقبت از یزدگردی را که ۶-۷ سالگی به حکومت رسیده به عهده میگیرد. و به او میگوید بیا به طبرستان و توس و گرگان برو، همه طرفدارهای تو آنجا هستند. او در جواب میگوید نه من میخواهم به آسیای مرکزی بروم.
نهایتاً وقتی که فرخزاد پاسخ یزدگرد را میشنود، او را رها میکند و به طرف غرب برمیگردد و میگوید که این هم که رفت، «ندانم که کی دانم این شاه کی»، یعنی دیگر نمیدانم شاه برای من کیست، و از آن به بعد شروع به مسالمتجویی میکند.
به همین خاطر بود که چون شاخه بسیار مهمی از راه بازرگانی ابریشم از مناطق همین خانوادههای پهلو میگذشت - یعنی راه بازرگانی خراسان بود - پارتها با اعراب به مسالمت رسیدند، به این شرط که اعراب در اقلیمشان سکونت نکنند و با حکومتشان کاری نداشته باشند، به آسیای مرکزی بروند و همانطور که خودشان قول داده بودند دادوستد کنند.
در نتیجه این شبههای که ما در حافظه ملیمان داریم که اعراب آمدند و اسلام آوردند و یک شبه ایران مسلمان شد و اصولاً آنها قوم بیفرهنگی بودند که آمدند و بر اقلیم و سرزمین ما حاکم شدند، روایت بسیار نادرستی است.
پروانه_پور_شریعتی
🆑کانال سخنرانی ها👇
🆔 https://www.tg-me.com/joinchat-CY-w0jvwyDYIn6eR5eAaAw
🌹
#برنامه_بی_بی_سی
سری دوم #برنامه_سه_پنجاه_نه 3:59
مهمان این قسمت دکتر #پروانه_پور_شریعتی
استاد تاریخ و ایرانشناسی، دانشکده تکنولوژی نیویورک
با عنوان : #حمله_اعراب_به_ایران
تاریخ 8 خرداد 97
حجم فایل حدود 13 مگ
یکی از روایات بسیار نادرستی که در حافظه ملی ایرانیان شکل گرفته این است که اعرابی که به ایران حمله کردند، یک مشت اعراب به اصطلاح بیفرهنگی بودند که حمله کردند تا اسلام را ترویج کنند.
در صورتی که قشر اصلی اعرابی که به ایران حمله کردند، از بازرگانانی بودند که در مدینه، تا حدی مکه، در شام بزرگ و در جزیره و بینالنهرین سکونت میکردند و با راههای بازرگانی آشنا بودند. یکی از خواستههای این اعراب این بود که از حالت واسطه بودن در راههای بازرگانی در آیند و به مراکز دادوستد بروند.
زیشان فرستاده آمد به من ... سخن رفت هر گونه بر انجمن
که از قادسی تا لب جویبار ... زمین را ببخشیم با شهریار
وزان سو یکی برگشاییم راه ... به شهری کجاهست بازارگاه
بدان تا خریم و فروشیم چیز ... ازین پس فزونی نجوییم نیز
چنانکه در شاهنامه فردوسی میخوانیم، در جنگ قادسیه، رستم فرخهرمز، قبل از اینکه به جنگ برود، به همه خانوادههای پهلو میگوید که دوستان، اینها میگویند ما به دیهیم شما کاری نداریم، به اقلیم شما کاری نداریم، و فقط میخواهیم به بازارگاهها، در ماوراء رود برویم و آنجا دادوستد کنیم. بعد فامیلش گفتند که اینها – فقط - حرف است، و در نتیجه با آنها جنگیند.
رستم فرخهرمز تا دقیقه آخر با اعراب مراوده و مصاحبه داشت و وقتی که در جنگ قادسیه مرد، برادرش مراقبت از یزدگردی را که ۶-۷ سالگی به حکومت رسیده به عهده میگیرد. و به او میگوید بیا به طبرستان و توس و گرگان برو، همه طرفدارهای تو آنجا هستند. او در جواب میگوید نه من میخواهم به آسیای مرکزی بروم.
نهایتاً وقتی که فرخزاد پاسخ یزدگرد را میشنود، او را رها میکند و به طرف غرب برمیگردد و میگوید که این هم که رفت، «ندانم که کی دانم این شاه کی»، یعنی دیگر نمیدانم شاه برای من کیست، و از آن به بعد شروع به مسالمتجویی میکند.
به همین خاطر بود که چون شاخه بسیار مهمی از راه بازرگانی ابریشم از مناطق همین خانوادههای پهلو میگذشت - یعنی راه بازرگانی خراسان بود - پارتها با اعراب به مسالمت رسیدند، به این شرط که اعراب در اقلیمشان سکونت نکنند و با حکومتشان کاری نداشته باشند، به آسیای مرکزی بروند و همانطور که خودشان قول داده بودند دادوستد کنند.
در نتیجه این شبههای که ما در حافظه ملیمان داریم که اعراب آمدند و اسلام آوردند و یک شبه ایران مسلمان شد و اصولاً آنها قوم بیفرهنگی بودند که آمدند و بر اقلیم و سرزمین ما حاکم شدند، روایت بسیار نادرستی است.
پروانه_پور_شریعتی
🆑کانال سخنرانی ها👇
🆔 https://www.tg-me.com/joinchat-CY-w0jvwyDYIn6eR5eAaAw
🌹
Forwarded from ناصر آملی
امروز دیدم بادامچیان گفته «اگر رهبری فردا صبح مصلحت بدانند با آمریکا قرارداد ببندیم، حمایت میکنیم.»
خب اینکه از قبل معلوم بود و نیاز به گفتن نداشت و همه موضع موتلفه را میدانستند که اگر گفته شود شرق، کاسبانش ساکن پکن میشوند، و اگر موافقت شود با غرب، سر از واشنگتن درمیآورند!
اما آنچه بادامچیان و اهالی زیر گذر آبمنگل نمیگویند این است که اصلاً چرا میبایست رابطه با غرب چنین ناموسی شود که وقتی کفگیر به ته دیگ بخورد و پس از اینهمه بدبختی و رنج و افسردگی برای مردم، تازه معلوم شود که روابط اقتصادی حلال و حرام ندارد و هر کس باید بچسبد به کلاهش، چه در شرق و چه در غرب، و این مقولات نه ربطی به دین دارد، نه ولایت.
@NaserAmoli
سه شنبه ۲۳ اردیبهشت.
خب اینکه از قبل معلوم بود و نیاز به گفتن نداشت و همه موضع موتلفه را میدانستند که اگر گفته شود شرق، کاسبانش ساکن پکن میشوند، و اگر موافقت شود با غرب، سر از واشنگتن درمیآورند!
اما آنچه بادامچیان و اهالی زیر گذر آبمنگل نمیگویند این است که اصلاً چرا میبایست رابطه با غرب چنین ناموسی شود که وقتی کفگیر به ته دیگ بخورد و پس از اینهمه بدبختی و رنج و افسردگی برای مردم، تازه معلوم شود که روابط اقتصادی حلال و حرام ندارد و هر کس باید بچسبد به کلاهش، چه در شرق و چه در غرب، و این مقولات نه ربطی به دین دارد، نه ولایت.
@NaserAmoli
سه شنبه ۲۳ اردیبهشت.
سال تولید !!
شما اگر خانهات را ببندی به لودر تا خانه جدیدی بسازی و سپس هر چه داری را همزمان خرج عطینا کنی، خانه جدید درست میشود؟!
سال تولید؟
چه فایده دارد این نامگذاریها جز پریشانسازی روح و روان ما مردم؟
الان دو هفته است که پیام آمده روی گوشی کارگاه که روزهای زوج کار کنید؛ سهشنبه نیز تا ۱۰ صبح خفهخون و خاموشی؛ و یکشنبه و پنجشنبه نیز ولمعطلی:
تا ۱۰ صبح خاموشی و از آن به بعد تا عصر فقط حق داری ۱۰ درصد برق مصرف کنی!
پزشکیان هم که قولنج سکوت گرفته و نمیگوید چه نکبتی را تحویل گرفته با این وزیر نیرو و بینیروی تحمیلی آموزش و پرورش که بچه مردم را تو تاریکی میخواهد ببرد لابد به اکابر!
چطور رویشان میشود این عرازشه ساندیسخور و اربابان پهلو برآورده شان که مدعی جهانند و صدور مهملاتشان به کهکشان؟
عرضه نداشته باشی روی منابع سوخت جهان برق تولید کنی، اما حرف مفت تحویل بدهی به قیمت غارت!
اگر دولتهای هاشمی و خاتمی نبود، چه خاکی بر سرتان میریختید؛ اگر عسلویه نبود و اگر ...؟
سنگ پای قزوین!
@NaserAmoli
۲۴ اردیبهشت ۴۰۴
شما اگر خانهات را ببندی به لودر تا خانه جدیدی بسازی و سپس هر چه داری را همزمان خرج عطینا کنی، خانه جدید درست میشود؟!
سال تولید؟
چه فایده دارد این نامگذاریها جز پریشانسازی روح و روان ما مردم؟
الان دو هفته است که پیام آمده روی گوشی کارگاه که روزهای زوج کار کنید؛ سهشنبه نیز تا ۱۰ صبح خفهخون و خاموشی؛ و یکشنبه و پنجشنبه نیز ولمعطلی:
تا ۱۰ صبح خاموشی و از آن به بعد تا عصر فقط حق داری ۱۰ درصد برق مصرف کنی!
پزشکیان هم که قولنج سکوت گرفته و نمیگوید چه نکبتی را تحویل گرفته با این وزیر نیرو و بینیروی تحمیلی آموزش و پرورش که بچه مردم را تو تاریکی میخواهد ببرد لابد به اکابر!
چطور رویشان میشود این عرازشه ساندیسخور و اربابان پهلو برآورده شان که مدعی جهانند و صدور مهملاتشان به کهکشان؟
عرضه نداشته باشی روی منابع سوخت جهان برق تولید کنی، اما حرف مفت تحویل بدهی به قیمت غارت!
اگر دولتهای هاشمی و خاتمی نبود، چه خاکی بر سرتان میریختید؛ اگر عسلویه نبود و اگر ...؟
سنگ پای قزوین!
@NaserAmoli
۲۴ اردیبهشت ۴۰۴
Forwarded from ناصر آملی
پاره هایی از دو کتاب مستطاب (2)
کودتای 1299
سیروس غنی در باب اوضاع ایران، پیش از برآمدن رضاخان در کتاب «ایران / برآمدن رضاخان / بر اُفتادن قاجار / و نقش انگلیسیها» مینویسد:
«ایران در آن زمان حدود 10 میلیون نفر جمعیت داشت که تقریباٌ نیمی از آن عشایر و ایلات چادر نشین بودند. از این 10 میلیون نفر فقط معدودی حائز اهمیت شمرده میشدند. غیر از خود پادشاه و چندتایی شاهزادۀ مقرّب درگاه و پاره ای دیوانیان هیچ کس به حساب نمیآمد. البته سران قبایل که تقریباٌ بر نیمی از کشور فرمان میراندند نیز بسیار مهم بودند. بعضی از ایالات، مثلاٌ فارس و خوزستان، سراسر مستقل از حکومت مرکزی بود. روحانیون هم چون از نظر اقتصادی خودکفا بودند در واقع به دولت مرکزی اعتنایی نداشتند. اراضی اوقاف به اندازه املاک سلطنتی بود و اداره و درآمد اینها به روحانیت استقلال میبخشید. اختیار و ادارۀ عدلیه و معارف نیز در دست روحانیون بود و آنها از این طریق کسب نفوذ میکردند. بازاریان گرچه دارای اهمیت کمتر، ولی قدرتی بودند که باید به حساب آیند و بعضی تجّار عمدۀ پایتخت و شهرستانها از راه وجوهی که به اشخاص قرض میدادند و توزیع تولیدات مهم داخلی سرنخ جریان پول را در دست داشتند. بخش بزرگی از درآمد روحانیون هم از این منبع بود.
جنبش مشروطه نوعی حکومت پارلمانی تصنّعی به وجود آورده بود. هیچگونه نظام منسجم حزبی، در قیاس با مثلاٌ حزب کنگرۀ هند، یا شخصیت چیره ای پدید نیامد. سیاستمدارانی انگشت شمار که پیروانی داشتند، معمولاٌ جرأت نمیکردند روی پای خود بایستند و اغلب متّکی به حمایت خارجی بودند. سفارت انگلیس نفوذ مفرطی بر هر یک از گروههای سیاسی داشت. این نفوذ از طریق عوامل گوناگون و در خلال مدتی به طول تقریباٌ صد سال به دست آمده بود.»(ص39 و 40 – نیلوفر – 1397 : مستدات و ارجاعات، در پایان هر فصل)
در واقع چنانکه اسناد منتشره در کتاب نشان میدهد «هزینۀ بریتانیا در ایران سالی 30000000 لیره بود که این رقم کمک ماهانه به دولت و حقوق قزاقها و پرداخت به شاه را شامل میشد»! (همان ص 86)
سیروس غنی با ارائۀ اسنادی از وزارت خارجه انگلیس – که اجازۀ نشر یافته است – احمد شاه را برخلاف تصویر نسبتاٌ مطلوبی که در فیلمفارسی های تلوزیون ایران طی سالهای گذشته از وی ارائه شده است، فردی زبون و طمّاع و بی شخصیّت نشان میدهد:
«... همان روز وزیر داخله به درخواست وثوق نزد نُرمن (وزیر مختار انگلیس در تهران) میرود و میگوید شاه بر تقاضاهای خود افزوده است و حالا اصرار دارد که بودجۀ هزینه های دربار و خاندان سلطنتی افزایش یابد. شاه بخصوص میخواست که حقوق محمدحسن میرزا بالا برود و از شش هزار تومان به یازده هزار تومان برسد ... (همان – 98)
«شاه ریز اقلام طلبش را به شرح زیر میدهد : 800000 فرانک فرانسه برای تمدید غیر منتظر سفرش؛ 7000 لیرۀ انگلیسی که برای تأمین مخارج هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح در پاریس به فیروزمیرزا قرض داده است؛ و 26000 تومان که به برادران طومانیانس سپرده بود و از بین رفته است ... نُرمن کمی بعد همان روز وثوق را دید و وثوق به او گفت دولت جمعاٌ 200000 فرانک برای مخارج سفر فرنگ به شاه وعده داده بود و بیش از این نباید چیزی به او پرداخت شود...»(همان ص104)
در ص 171 نیز، آیرون ساید(طراح کودتای اسفند 99) تصویری چنین که میآید، از مواجهۀ خود با احمد شاه ارائه میکند: «... مردی چاق و جوان با قبایی خاکستری رنگ ... مشاهدۀ موجودی بشری چنین مفلوک در مقامی چنان والا به نظرم دردناک آمد .... کم کم دستگیرم شد که مقداری پول ایرانی به صورت سکّه های بزرگ نقره به اندازۀ پنج فرانکیهای فرانسه دارد. ارزش این بار سنگین نقره در حدود 500 هزار لیره است ... و حملشان چند تا کامیون میخواهد؟ به او گفتم ... چرا آنها را به بانک شاهی نمیفروشد؟ ... با تبسم شیطنت آمیزی به من نگریست و گفت: "... ژنرال عزیز، ولی فراموش نکنید که اساساٌ هر که به فکر خویش است"(!)
و «پادشاه دِه که مرغابی بود ...»، دیگر چه انتظاری از وثوق و قوام و مُلکها و سلطنه ها که در آن ایّام یکی پس از دیگری به صدارت بر میشدند و فرو مینشستند؟ غنی در ص 132 کتابش در مورد وضعیّت قزاقها نیز از قول «نُرمن» خطاب به «ساید» چنین روایت میکند:
«فرماندهی قزّاقها ضعیف است و خوب نمیجنگند و تمام پولهایی که پرداخت شده است از بین رفته. بیشتر وجوه پرداختی به قزاقخانه به جیب استاروسلسکی و شاه ریخته شده است و حکومت ایران منبعی جز فروش والیگری ایالات و شهرها و سایر مقامات ندارد.»
و امّا اوضاع و احوال ایلات و قبایل و در واقع ملوک الطوایف:
{ادامه دارد.}
@NaserAmoli
کودتای 1299
سیروس غنی در باب اوضاع ایران، پیش از برآمدن رضاخان در کتاب «ایران / برآمدن رضاخان / بر اُفتادن قاجار / و نقش انگلیسیها» مینویسد:
«ایران در آن زمان حدود 10 میلیون نفر جمعیت داشت که تقریباٌ نیمی از آن عشایر و ایلات چادر نشین بودند. از این 10 میلیون نفر فقط معدودی حائز اهمیت شمرده میشدند. غیر از خود پادشاه و چندتایی شاهزادۀ مقرّب درگاه و پاره ای دیوانیان هیچ کس به حساب نمیآمد. البته سران قبایل که تقریباٌ بر نیمی از کشور فرمان میراندند نیز بسیار مهم بودند. بعضی از ایالات، مثلاٌ فارس و خوزستان، سراسر مستقل از حکومت مرکزی بود. روحانیون هم چون از نظر اقتصادی خودکفا بودند در واقع به دولت مرکزی اعتنایی نداشتند. اراضی اوقاف به اندازه املاک سلطنتی بود و اداره و درآمد اینها به روحانیت استقلال میبخشید. اختیار و ادارۀ عدلیه و معارف نیز در دست روحانیون بود و آنها از این طریق کسب نفوذ میکردند. بازاریان گرچه دارای اهمیت کمتر، ولی قدرتی بودند که باید به حساب آیند و بعضی تجّار عمدۀ پایتخت و شهرستانها از راه وجوهی که به اشخاص قرض میدادند و توزیع تولیدات مهم داخلی سرنخ جریان پول را در دست داشتند. بخش بزرگی از درآمد روحانیون هم از این منبع بود.
جنبش مشروطه نوعی حکومت پارلمانی تصنّعی به وجود آورده بود. هیچگونه نظام منسجم حزبی، در قیاس با مثلاٌ حزب کنگرۀ هند، یا شخصیت چیره ای پدید نیامد. سیاستمدارانی انگشت شمار که پیروانی داشتند، معمولاٌ جرأت نمیکردند روی پای خود بایستند و اغلب متّکی به حمایت خارجی بودند. سفارت انگلیس نفوذ مفرطی بر هر یک از گروههای سیاسی داشت. این نفوذ از طریق عوامل گوناگون و در خلال مدتی به طول تقریباٌ صد سال به دست آمده بود.»(ص39 و 40 – نیلوفر – 1397 : مستدات و ارجاعات، در پایان هر فصل)
در واقع چنانکه اسناد منتشره در کتاب نشان میدهد «هزینۀ بریتانیا در ایران سالی 30000000 لیره بود که این رقم کمک ماهانه به دولت و حقوق قزاقها و پرداخت به شاه را شامل میشد»! (همان ص 86)
سیروس غنی با ارائۀ اسنادی از وزارت خارجه انگلیس – که اجازۀ نشر یافته است – احمد شاه را برخلاف تصویر نسبتاٌ مطلوبی که در فیلمفارسی های تلوزیون ایران طی سالهای گذشته از وی ارائه شده است، فردی زبون و طمّاع و بی شخصیّت نشان میدهد:
«... همان روز وزیر داخله به درخواست وثوق نزد نُرمن (وزیر مختار انگلیس در تهران) میرود و میگوید شاه بر تقاضاهای خود افزوده است و حالا اصرار دارد که بودجۀ هزینه های دربار و خاندان سلطنتی افزایش یابد. شاه بخصوص میخواست که حقوق محمدحسن میرزا بالا برود و از شش هزار تومان به یازده هزار تومان برسد ... (همان – 98)
«شاه ریز اقلام طلبش را به شرح زیر میدهد : 800000 فرانک فرانسه برای تمدید غیر منتظر سفرش؛ 7000 لیرۀ انگلیسی که برای تأمین مخارج هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح در پاریس به فیروزمیرزا قرض داده است؛ و 26000 تومان که به برادران طومانیانس سپرده بود و از بین رفته است ... نُرمن کمی بعد همان روز وثوق را دید و وثوق به او گفت دولت جمعاٌ 200000 فرانک برای مخارج سفر فرنگ به شاه وعده داده بود و بیش از این نباید چیزی به او پرداخت شود...»(همان ص104)
در ص 171 نیز، آیرون ساید(طراح کودتای اسفند 99) تصویری چنین که میآید، از مواجهۀ خود با احمد شاه ارائه میکند: «... مردی چاق و جوان با قبایی خاکستری رنگ ... مشاهدۀ موجودی بشری چنین مفلوک در مقامی چنان والا به نظرم دردناک آمد .... کم کم دستگیرم شد که مقداری پول ایرانی به صورت سکّه های بزرگ نقره به اندازۀ پنج فرانکیهای فرانسه دارد. ارزش این بار سنگین نقره در حدود 500 هزار لیره است ... و حملشان چند تا کامیون میخواهد؟ به او گفتم ... چرا آنها را به بانک شاهی نمیفروشد؟ ... با تبسم شیطنت آمیزی به من نگریست و گفت: "... ژنرال عزیز، ولی فراموش نکنید که اساساٌ هر که به فکر خویش است"(!)
و «پادشاه دِه که مرغابی بود ...»، دیگر چه انتظاری از وثوق و قوام و مُلکها و سلطنه ها که در آن ایّام یکی پس از دیگری به صدارت بر میشدند و فرو مینشستند؟ غنی در ص 132 کتابش در مورد وضعیّت قزاقها نیز از قول «نُرمن» خطاب به «ساید» چنین روایت میکند:
«فرماندهی قزّاقها ضعیف است و خوب نمیجنگند و تمام پولهایی که پرداخت شده است از بین رفته. بیشتر وجوه پرداختی به قزاقخانه به جیب استاروسلسکی و شاه ریخته شده است و حکومت ایران منبعی جز فروش والیگری ایالات و شهرها و سایر مقامات ندارد.»
و امّا اوضاع و احوال ایلات و قبایل و در واقع ملوک الطوایف:
{ادامه دارد.}
@NaserAmoli
Forwarded from #ایران آزاد، آباد و بانشاطم آرزوست ! (بنیاد مدارا و تدبیر مردم ایران/ متد ما)
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر بدی
همه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهانخدای
تو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان، نام بد
به نیکی بباید تن آراستن
که نیکی نشاید ز کس خواستن
*وگر بد کنی، جز بدی ندروی*
*شبی در جهان شادمان نغنوی*
*نمانیم کین بوم ویران کنند*
*همی غارت از شهر ایران کنند*
*نخوانند بر ما کسی آفرین*
*چو ویران بود بوم ایران زمین*
*دریغ است ایران که ویران شود*
*کنام پلنگان و شیران شود*
درود و سلام ،
۲۵ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد 🌹🌹🌹
همان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر بدی
همه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهانخدای
تو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان، نام بد
به نیکی بباید تن آراستن
که نیکی نشاید ز کس خواستن
*وگر بد کنی، جز بدی ندروی*
*شبی در جهان شادمان نغنوی*
*نمانیم کین بوم ویران کنند*
*همی غارت از شهر ایران کنند*
*نخوانند بر ما کسی آفرین*
*چو ویران بود بوم ایران زمین*
*دریغ است ایران که ویران شود*
*کنام پلنگان و شیران شود*
درود و سلام ،
۲۵ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد 🌹🌹🌹
خبط دماغ یا خفتگیری؟!
در کارگاه همچنان با مشکل برق مواجهیم؛ کارهامان عقب میافتد. پنل خورشیدی اگر بخواهیم بگذاریم، برای کارگاه فسقلی ما بیش از دو میلیارد هزینه دارد؛ هر از چند هم دارد پنل باکیفیتتر وارد میشود و نیز باطری نو:
یعنی آنکه تازه توانش را دارد باید میلیاردها بدهد و بعد از چند سال روز از نو!
برق دیزل نیز همینطور. یک موتور چینی که کاری بکند، حداقل یک و نیم میلیارد و با سر و سیم و تابلو و کابل، سر میزند به دو میلیارد؛ بعدش هم باید بنشینی به عزای خرید قاچاقی گازوییل!
طرفه اینکه گازوییل به کارگاه نمیدهند، اما مافیا دارد فرت و فرت دیزلژنراتور وارد میکند؛ خب این یعنی چی؟!
موتور وارد میکنی که با ماچ کار کند؟
چند روز پیش هم دیدم این بادامچیان گفته آمریکا دارد فرومیپاشد و هر روز آنجا تظاهرات است و نگفته که آیا تیر به چشم مردم هم میزنند یا نه و گازوییل و برقشان نیز مشکل دارد یا نه؟!
و بالاخره در حالی که ترامپ دارد گوش عرب را میبرد و با طیاره دلارهای نفتی را میبرد هزاران میلیارد به واشنگتن، پزشکیان هم درآمده که من یک اصولگرایم که طرفدار اصلاحات هم هستم!
غلط میکردیم با هفت پشتمان که به توی اصولگرا رای دهیم، اگر این هردوانه را قبلاً میگفتی جناب دکتر قلب.
دل آدم سیاه میشود از شنیدن این مهملات و کاش یکی پیدا میشد برای شفاف سازی قلب از سیاهی و تباهی.
از آن طرف میگویند قرار است ۱۲۰ هزار برنامه در پاسداشت رییسی برگزار کنند:
با پول کی و اصلاً چرا؟ چه هنری بهخرج داده سید محرومان که چنین فاکتور سنگینی دارد؟ و بهتر نیست پول ۲۰ هزار از ۱۲۰ هزار را بدهند برای نان پنیر همان محرومان که در سوک سیدشان هستند؟
اگر دکتر قلب پول ما مردم را بدهد برای این تیاترها، حرام اندر حرام است، گفته باشیم.
اگر پزشکیان به مشهد بیاید و بتوانیم چشم در چشم او شویم، من یکی از او خواهم خواست که توجیه علوی حتی ۱۲۰ هزار کیک و ساندیس را از بودجه دولت ارایه کند، چه رسد به ۱۲۰ هزار مراسمات!
اگر راست باشد که بودجه این نمایشات بیتماشاچی را دولت قرار است بدهد، اسم این نه وفاق، بلکه خبط دماغ است و دستبرد به اموال عمومی که با خفتگیری فرقی ندارد!
@naserAmoli
در کارگاه همچنان با مشکل برق مواجهیم؛ کارهامان عقب میافتد. پنل خورشیدی اگر بخواهیم بگذاریم، برای کارگاه فسقلی ما بیش از دو میلیارد هزینه دارد؛ هر از چند هم دارد پنل باکیفیتتر وارد میشود و نیز باطری نو:
یعنی آنکه تازه توانش را دارد باید میلیاردها بدهد و بعد از چند سال روز از نو!
برق دیزل نیز همینطور. یک موتور چینی که کاری بکند، حداقل یک و نیم میلیارد و با سر و سیم و تابلو و کابل، سر میزند به دو میلیارد؛ بعدش هم باید بنشینی به عزای خرید قاچاقی گازوییل!
طرفه اینکه گازوییل به کارگاه نمیدهند، اما مافیا دارد فرت و فرت دیزلژنراتور وارد میکند؛ خب این یعنی چی؟!
موتور وارد میکنی که با ماچ کار کند؟
چند روز پیش هم دیدم این بادامچیان گفته آمریکا دارد فرومیپاشد و هر روز آنجا تظاهرات است و نگفته که آیا تیر به چشم مردم هم میزنند یا نه و گازوییل و برقشان نیز مشکل دارد یا نه؟!
و بالاخره در حالی که ترامپ دارد گوش عرب را میبرد و با طیاره دلارهای نفتی را میبرد هزاران میلیارد به واشنگتن، پزشکیان هم درآمده که من یک اصولگرایم که طرفدار اصلاحات هم هستم!
غلط میکردیم با هفت پشتمان که به توی اصولگرا رای دهیم، اگر این هردوانه را قبلاً میگفتی جناب دکتر قلب.
دل آدم سیاه میشود از شنیدن این مهملات و کاش یکی پیدا میشد برای شفاف سازی قلب از سیاهی و تباهی.
از آن طرف میگویند قرار است ۱۲۰ هزار برنامه در پاسداشت رییسی برگزار کنند:
با پول کی و اصلاً چرا؟ چه هنری بهخرج داده سید محرومان که چنین فاکتور سنگینی دارد؟ و بهتر نیست پول ۲۰ هزار از ۱۲۰ هزار را بدهند برای نان پنیر همان محرومان که در سوک سیدشان هستند؟
اگر دکتر قلب پول ما مردم را بدهد برای این تیاترها، حرام اندر حرام است، گفته باشیم.
اگر پزشکیان به مشهد بیاید و بتوانیم چشم در چشم او شویم، من یکی از او خواهم خواست که توجیه علوی حتی ۱۲۰ هزار کیک و ساندیس را از بودجه دولت ارایه کند، چه رسد به ۱۲۰ هزار مراسمات!
اگر راست باشد که بودجه این نمایشات بیتماشاچی را دولت قرار است بدهد، اسم این نه وفاق، بلکه خبط دماغ است و دستبرد به اموال عمومی که با خفتگیری فرقی ندارد!
@naserAmoli
Forwarded from ناصر آملی
پاره هایی از دو کتاب مستطاب (3)
کودتای 1299 – زمینه ها (2)
قبل از برآمدن رضا خان، اوضاع ایران چنین بود:
«کوچک خان در گیلان فرمان میراند؛ مازندران مرکزی عملاٌ تحت تسلّطِ امیر مؤیّد سوادکوهی بود؛ مازندران شرقی و بخشهایی از شمال خراسان تیولِ دو طایفۀ ترکمن بود؛ و شمال غربی خراسان در دست سردار معزّز بجنوردی و ایلِ شادلو؛ حال آنکه خراسان شرقی و جنوبی را حدود ده قبیلۀ مختلف در قبضه داشتند. آذربایجان شمالی و نواحی هم مرز روسیه در چنگ اقبال السلطنۀ ماکویی بود؛ اسمعیل آقا سمیتقو بر کلیّۀ سرزمینهای غرب ارومیّه تا سر حدّ ترکیه فرمان میراند؛ و ایل شاهسون همه کارۀ آذربایجان شرقی بود. مناطق حوالی همدان در دست عشایر گوناگون کُرد بود. عشایر سنجابی و کَلهُر بر نواحی اطراف کرمانشاه مسلّط بودند. لرستان زیر فرمان قبایل لُر، و مرکز و قسمتهایی از غرب ایران در اختیار بختیاریها بود. ایلات قشقایی، خمسه، تنگستانی، کهکیلویه، ممسنی، و بویر احمدی بر فارس و نواحی خلیج فارس تسلّط داشتند. ایالات بلوچستان و سرزمینهای شرقِ بندر عبّاس قلمرو قبایل بلوچ بود؛ سیطرۀ اینها به حدّی بود که دوست محمدخان سرکردۀ بلوچها سکّه به نام خود زده بود. بعد میرسیدیم به ایالت عملاٌ مستقلِّ خوزستان که نامش را عربستان گذاشته بودند و در قبضۀ "سِر شیخ خزعل ابن جبیر سردار اقدس" بود.» (ص 4 – 352 - ایران برآمدن رضاخان/برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها – سیروس غنی – نیلوفر – چ هفتم.)
بازها و کبوترهای انگلیسی
شرایط فوق برای یک جناح از امپراتوری هند شرقی{بریتانیا} مطلوب بود؛ اما جناحِ دیگر چنین ملوک الطوایفی را برای منافع امپراتوری مفید تلقّی نمیکرد؛ نگارنده به تبع تعبیری که در مورد دو جناحِ «کبوترها و بازها» در حوزۀ امپراتوری آمریکایی رایج است، آن دو جناحِ انگلیسیی را نیز همان کبوترها و بازها تعبیر میکند.
اما بازها چه میخواستند و میگفتند؟
خواست آنها استمرار شیوه های استعماری سنتی در سیاست خارجی انگلستان بود: «تفرقه بینداز و حکومت کُن»! آنها ایران تکّه پاره را می پسندیدند؛ در بارۀ شیخ خزعل در گزارش بالا اشاره شد؛ اما در مورد بختیاریها:
«طبق توافقی میان انگلستان و خوانین بختیاری در 1288(1909)، در ازای حقِّ عبور {خطّ لوله} از اراضی بختیاری و تأمین امنیّت در منطقۀ نفتی، سالی 650 لیره برای ده سال به صورت پیش پرداخت و وامی به مبلغ 10000 لیره به آنها تأدیه میگردید. همچنین توافق شده بود که ایل بختیاری سه درصد از عواید شرکت نفت انگلیس و ایران را دریافت خواهد کرد. این سه درصد از سهم درآمد دولت ایران کسر میشد.»! (همان – ص 29 – اسناد در انتهای مقدمه.)
در رأس جناح بازها در سیاستِ عملی آنروز بریتانیا، «لرد کرزن» وزیر خارجۀ وقت انگلیس بود؛ و در نسبت مستقیم با ایران، «سر پرسی کاکس» که ابتدا نمایندگی سیاسی بریتانیا را در خلیج فارس بر عهده داشت و سپس وزیر مختار انگلیس در ایران شد.
کرزن حتی پیش از رسیدن به وزارت خارجۀ انگلیس، معمار سیاست انگلیس در ایران بود و محورهای اصلی راهبرد وی در مورد ایران، «اِتِّکای کامل نیروی دریایی بریتانیا بر نفت ایران در جنگ جهانی اوّل و نیز مسئلۀ دائمی دفاعِ هند {که} دولت انگلستان را ناچار ساخت در اواخر 1917 یک کمیتۀ ایران تشکیل دهد. منظور از {تشکیل} کمیته آن بود که "قضیۀ ایران، یک بار، برای همیشه حل شود"؛ یعنی انگلستان سلطۀ خود را بر سراسر این کشور گسترش دهد.» (همان ص 46 – ارجاع به سند، در آخر فصل.)
و بر پایۀ چنین راهبردی بود که کرزن و کاکس، راه به قرارداد 1919 بردند.
اما قرارداد 1919 :
«به موجب این قرارداد بریتانیا گروهی مستشار مالی از جمله یک خزانه دار کل به ایران خواهد فرستاد تا هرگونه هزینه و پرداخت وجه زیر نظر آنان انجام گیرد. مستشاران نظامی هم عملاٌ نیروهای مسلّح را اداره خواهند کرد. مستشارانی نیز در سایر وزارتخانه ها، از جمله وزارت داخله، معارف، عدلیّه، فلاحت و فواید عامّه به کار خواهند پرداخت ..... قرارداد اساساٌ به صورت قیمومت به موقع اجرا گذاشته می شود و از آنجا که ترتیبات پیشنهادی از نظر زمان نامحدود است و مدت ثابت و مشخّصی ندارد، در واقع تنها بریتانیاست که میتواند هر وقت که بخواهد به آن خاتمه دهد.» (همان ص 48)
باری، طرح چنین قراردادی، امضای آن، و تصویب آن در مجلس، در صورتی میتوانست اجرایی شود که چنان وضعیت ملوک الطوایفی که در بالا بدان اشاره شد، و نیز فقدان ثبات در دولتهای پسا مشروطه، استمرار داشته باشد.
در بارۀ قرارداد 1919 و عاقدان آن در نوبت بعد گزارش خواهم آورد. (ادامه دارد.)
@NaserAmoli
کودتای 1299 – زمینه ها (2)
قبل از برآمدن رضا خان، اوضاع ایران چنین بود:
«کوچک خان در گیلان فرمان میراند؛ مازندران مرکزی عملاٌ تحت تسلّطِ امیر مؤیّد سوادکوهی بود؛ مازندران شرقی و بخشهایی از شمال خراسان تیولِ دو طایفۀ ترکمن بود؛ و شمال غربی خراسان در دست سردار معزّز بجنوردی و ایلِ شادلو؛ حال آنکه خراسان شرقی و جنوبی را حدود ده قبیلۀ مختلف در قبضه داشتند. آذربایجان شمالی و نواحی هم مرز روسیه در چنگ اقبال السلطنۀ ماکویی بود؛ اسمعیل آقا سمیتقو بر کلیّۀ سرزمینهای غرب ارومیّه تا سر حدّ ترکیه فرمان میراند؛ و ایل شاهسون همه کارۀ آذربایجان شرقی بود. مناطق حوالی همدان در دست عشایر گوناگون کُرد بود. عشایر سنجابی و کَلهُر بر نواحی اطراف کرمانشاه مسلّط بودند. لرستان زیر فرمان قبایل لُر، و مرکز و قسمتهایی از غرب ایران در اختیار بختیاریها بود. ایلات قشقایی، خمسه، تنگستانی، کهکیلویه، ممسنی، و بویر احمدی بر فارس و نواحی خلیج فارس تسلّط داشتند. ایالات بلوچستان و سرزمینهای شرقِ بندر عبّاس قلمرو قبایل بلوچ بود؛ سیطرۀ اینها به حدّی بود که دوست محمدخان سرکردۀ بلوچها سکّه به نام خود زده بود. بعد میرسیدیم به ایالت عملاٌ مستقلِّ خوزستان که نامش را عربستان گذاشته بودند و در قبضۀ "سِر شیخ خزعل ابن جبیر سردار اقدس" بود.» (ص 4 – 352 - ایران برآمدن رضاخان/برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها – سیروس غنی – نیلوفر – چ هفتم.)
بازها و کبوترهای انگلیسی
شرایط فوق برای یک جناح از امپراتوری هند شرقی{بریتانیا} مطلوب بود؛ اما جناحِ دیگر چنین ملوک الطوایفی را برای منافع امپراتوری مفید تلقّی نمیکرد؛ نگارنده به تبع تعبیری که در مورد دو جناحِ «کبوترها و بازها» در حوزۀ امپراتوری آمریکایی رایج است، آن دو جناحِ انگلیسیی را نیز همان کبوترها و بازها تعبیر میکند.
اما بازها چه میخواستند و میگفتند؟
خواست آنها استمرار شیوه های استعماری سنتی در سیاست خارجی انگلستان بود: «تفرقه بینداز و حکومت کُن»! آنها ایران تکّه پاره را می پسندیدند؛ در بارۀ شیخ خزعل در گزارش بالا اشاره شد؛ اما در مورد بختیاریها:
«طبق توافقی میان انگلستان و خوانین بختیاری در 1288(1909)، در ازای حقِّ عبور {خطّ لوله} از اراضی بختیاری و تأمین امنیّت در منطقۀ نفتی، سالی 650 لیره برای ده سال به صورت پیش پرداخت و وامی به مبلغ 10000 لیره به آنها تأدیه میگردید. همچنین توافق شده بود که ایل بختیاری سه درصد از عواید شرکت نفت انگلیس و ایران را دریافت خواهد کرد. این سه درصد از سهم درآمد دولت ایران کسر میشد.»! (همان – ص 29 – اسناد در انتهای مقدمه.)
در رأس جناح بازها در سیاستِ عملی آنروز بریتانیا، «لرد کرزن» وزیر خارجۀ وقت انگلیس بود؛ و در نسبت مستقیم با ایران، «سر پرسی کاکس» که ابتدا نمایندگی سیاسی بریتانیا را در خلیج فارس بر عهده داشت و سپس وزیر مختار انگلیس در ایران شد.
کرزن حتی پیش از رسیدن به وزارت خارجۀ انگلیس، معمار سیاست انگلیس در ایران بود و محورهای اصلی راهبرد وی در مورد ایران، «اِتِّکای کامل نیروی دریایی بریتانیا بر نفت ایران در جنگ جهانی اوّل و نیز مسئلۀ دائمی دفاعِ هند {که} دولت انگلستان را ناچار ساخت در اواخر 1917 یک کمیتۀ ایران تشکیل دهد. منظور از {تشکیل} کمیته آن بود که "قضیۀ ایران، یک بار، برای همیشه حل شود"؛ یعنی انگلستان سلطۀ خود را بر سراسر این کشور گسترش دهد.» (همان ص 46 – ارجاع به سند، در آخر فصل.)
و بر پایۀ چنین راهبردی بود که کرزن و کاکس، راه به قرارداد 1919 بردند.
اما قرارداد 1919 :
«به موجب این قرارداد بریتانیا گروهی مستشار مالی از جمله یک خزانه دار کل به ایران خواهد فرستاد تا هرگونه هزینه و پرداخت وجه زیر نظر آنان انجام گیرد. مستشاران نظامی هم عملاٌ نیروهای مسلّح را اداره خواهند کرد. مستشارانی نیز در سایر وزارتخانه ها، از جمله وزارت داخله، معارف، عدلیّه، فلاحت و فواید عامّه به کار خواهند پرداخت ..... قرارداد اساساٌ به صورت قیمومت به موقع اجرا گذاشته می شود و از آنجا که ترتیبات پیشنهادی از نظر زمان نامحدود است و مدت ثابت و مشخّصی ندارد، در واقع تنها بریتانیاست که میتواند هر وقت که بخواهد به آن خاتمه دهد.» (همان ص 48)
باری، طرح چنین قراردادی، امضای آن، و تصویب آن در مجلس، در صورتی میتوانست اجرایی شود که چنان وضعیت ملوک الطوایفی که در بالا بدان اشاره شد، و نیز فقدان ثبات در دولتهای پسا مشروطه، استمرار داشته باشد.
در بارۀ قرارداد 1919 و عاقدان آن در نوبت بعد گزارش خواهم آورد. (ادامه دارد.)
@NaserAmoli
Forwarded from ناصر آملی
پاره هایی از دو کتاب مستطاب (4)
کودتای 1299 – زمینه ها (3)
چنانکه آوردم، جناح بازها به کمتر از قیمومت بر ایران رضا نمیداد. «قرارداد 1919 چندین مؤلّف داشت؛ اما پدر فکری و نیروی پیشران آن، کرزن بود. مشغلۀ ذهنی کرزن در تمام عمر، حفظ هندوستان و از میان بردن تهدید قطعی هرگونه تهدید آتی {از سوی روسیه و آلمان} بود ..... بهترین راه این کار ایجاد زنجیره ای از دولتهای دست نشانده از مرزهای غربیِ هند تا دریای مدیترانه بود. در این زنجیرۀ حایل، ایران موقعیّت کلیدی داشت .... کرزن طرح اصلی را ریخت؛ ولی یافتن بهترین و عملی ترین راه و تمهید مقدمات و جزئیات را به گردن دیگران انداخت.» {ایران - بر آمدن رضاخان .... – سیروس غنی – چ هفتم – ص47}
اما آن دیگران که بودند؟
در طرف بریتانیا، «سر پرسی کاکس»، و در سوی ایران، «وثوق الّوله، و دو انگلوفیل سرشناس: صارم الدوله(مسعود) ونصرت الدوله(فیروز).»
البته «وثوق الدوله در طول سالیان پیوسته به اعتراض میگفت که او مصالح وطن را در نظر داشت و یگانه هدفش در حمایت از قرارداد 1919، حفظ تمامیت ارضی ایران ... بود .... ادعا کرد که از سالها پیش، یعنی از 1295 میدانست که کشور ورشکسته است و راه نجات آن همکاری با بریتانیاست.»{همان – ص49}
با این وجود، جناح کبوترهای انگلیسی میدانستند چنین قراردادی که عملاٌ به معنای تحت قیمومت قرار گرفتن ایران است از سوی ملّیون ایرانی و مردم ایران پذیرفته نمیشود و مجلس نیز جرئت تصویب چنین ننگنامه ای را ندارد؛ چنانکه «یگانه مخالف مهم {قرارداد} نایب السلطنۀ هند بود که عقیده داشت کاکس زیاده روی کرده است و بزودی صدای اعتراض ایرانیان برخواهد خاست. نایب السلطنه بویژه نگران بود که حامیان اصلی طرح، گروه سه نفری وثوق و نصرت الوله و صارم الدوله، بیش از اندازه وابسته به انگلستان، و شناخته شده اند و از اعتماد مردم بی بهره.»{همان - ص 48 – سند در انتهای فصل یک}
به عبارت دیگر، آش چنان شور بود که موجب اعتراض آشپز نیز شده بود! لذا کبوترها در پیِ آن بودند که همان منویّات را از مسیر معقولتر و عملیتری پیش ببرند و چنین بود که به عنوان طرح بدیل، کودتای 1299 در دستور قرار گرفت.
دست انگلیسیها در ایران کاملاٌ باز بود؛ آنها تا ژرفای نظام سیاسی و حتی اجتماعی ایران نفوذ کرده بودند و نه تنها در واقع دولتها را مستقیم و غیر مستقیم در اختیار داشتند، بلکه تا حدّی، بر بخشهایی از جامعه، برخی از روحانیون و بازاریان ایران نیز مسلّط بودند. توجه کنید:
«سفارت انگلستان نفوذ مفرطی بر هر یک از گروههای سیاسی داشت؛ این نفوذ از طریق عوامل گوناگون و در خلال مدتی به طول تقریباٌ صد سال به دست آمده بود. شبکه ای از مزدوران و حقوق بگیران و هواداران حرفه ای پدید آمده بود. ..... مهمتر از مزدوران و هواداران، خانواده های سرشناس بودند که وفاداری به انگلستان را از پدران و اجداد خود به ارث برده بودند» {همان ص 40}
«در گزارش دیگری به تاریخ 29 ژوئیۀ 1919 ..... ذکر شده است: الف- پرداخت ماهانۀ توافق شده به مبلغ 15 هزارتومان{برای احمد شاه} از مرداد 1297 برای مادام که وثوق را نگه دارد و او را صمیمانه حمایت کند.... در اردیبهشت 1298، احمد شاه مجدداٌ درخواست 20000 تومان مقرری مادام العمری کرد. سر پرسی کاکس{وزیر مختار انگلیس در تهران} نظر داد که "باید بپذیریم؛ زیرا که احمد شاه به سبب چاقیِ مفرط نمیتواند عمر چندان درازی داشته باشد"» {همان ص 44 – سند در بخش ارجاعات}
اما مسئله فقط مزدوری شاه و خاندانهای اشرافی نبود:
« ..... چیزی حدود 25000 لیره خرج شد تا پاره ای از علما و تجار رضایت دادند تظاهراتی برای واداشتن احمد شاه به انتصاب وثوق برپا شود»!
و:
«آیرون ساید، {کلنل}اسمایس را برای رسیدگی و نظارت به امور مالی و اداری نیروی قزاق منصوب کرد و فرماندهی قزاقها رسماٌ به سردار همایون که تمایلی به این امر نداشت، واگذارشد؛ تا چنین وانمود شود که با خروج روسها، یک ایرانی مورد اعتماد شاه به این پست حساس گمارده شده است؛ ولی عملاٌ کنترل این نیرو در دست عوامل کودتا، یعنی ژنرال آیرون ساید و سرهنگ اسمایس، بود.»{سید ضیا، عامل کودتا – صدرالدین الهی – عطف به خاطرات آیرون ساید – ص503 – نشر ثالث – چ چهارم.}
پس «شاه»، «اشراف»، «برخی علما و بازار»، و اینهم نظامیان: اتوبان آماده بود! (ادامه دارد.)
@NaserAmoli
کودتای 1299 – زمینه ها (3)
چنانکه آوردم، جناح بازها به کمتر از قیمومت بر ایران رضا نمیداد. «قرارداد 1919 چندین مؤلّف داشت؛ اما پدر فکری و نیروی پیشران آن، کرزن بود. مشغلۀ ذهنی کرزن در تمام عمر، حفظ هندوستان و از میان بردن تهدید قطعی هرگونه تهدید آتی {از سوی روسیه و آلمان} بود ..... بهترین راه این کار ایجاد زنجیره ای از دولتهای دست نشانده از مرزهای غربیِ هند تا دریای مدیترانه بود. در این زنجیرۀ حایل، ایران موقعیّت کلیدی داشت .... کرزن طرح اصلی را ریخت؛ ولی یافتن بهترین و عملی ترین راه و تمهید مقدمات و جزئیات را به گردن دیگران انداخت.» {ایران - بر آمدن رضاخان .... – سیروس غنی – چ هفتم – ص47}
اما آن دیگران که بودند؟
در طرف بریتانیا، «سر پرسی کاکس»، و در سوی ایران، «وثوق الّوله، و دو انگلوفیل سرشناس: صارم الدوله(مسعود) ونصرت الدوله(فیروز).»
البته «وثوق الدوله در طول سالیان پیوسته به اعتراض میگفت که او مصالح وطن را در نظر داشت و یگانه هدفش در حمایت از قرارداد 1919، حفظ تمامیت ارضی ایران ... بود .... ادعا کرد که از سالها پیش، یعنی از 1295 میدانست که کشور ورشکسته است و راه نجات آن همکاری با بریتانیاست.»{همان – ص49}
با این وجود، جناح کبوترهای انگلیسی میدانستند چنین قراردادی که عملاٌ به معنای تحت قیمومت قرار گرفتن ایران است از سوی ملّیون ایرانی و مردم ایران پذیرفته نمیشود و مجلس نیز جرئت تصویب چنین ننگنامه ای را ندارد؛ چنانکه «یگانه مخالف مهم {قرارداد} نایب السلطنۀ هند بود که عقیده داشت کاکس زیاده روی کرده است و بزودی صدای اعتراض ایرانیان برخواهد خاست. نایب السلطنه بویژه نگران بود که حامیان اصلی طرح، گروه سه نفری وثوق و نصرت الوله و صارم الدوله، بیش از اندازه وابسته به انگلستان، و شناخته شده اند و از اعتماد مردم بی بهره.»{همان - ص 48 – سند در انتهای فصل یک}
به عبارت دیگر، آش چنان شور بود که موجب اعتراض آشپز نیز شده بود! لذا کبوترها در پیِ آن بودند که همان منویّات را از مسیر معقولتر و عملیتری پیش ببرند و چنین بود که به عنوان طرح بدیل، کودتای 1299 در دستور قرار گرفت.
دست انگلیسیها در ایران کاملاٌ باز بود؛ آنها تا ژرفای نظام سیاسی و حتی اجتماعی ایران نفوذ کرده بودند و نه تنها در واقع دولتها را مستقیم و غیر مستقیم در اختیار داشتند، بلکه تا حدّی، بر بخشهایی از جامعه، برخی از روحانیون و بازاریان ایران نیز مسلّط بودند. توجه کنید:
«سفارت انگلستان نفوذ مفرطی بر هر یک از گروههای سیاسی داشت؛ این نفوذ از طریق عوامل گوناگون و در خلال مدتی به طول تقریباٌ صد سال به دست آمده بود. شبکه ای از مزدوران و حقوق بگیران و هواداران حرفه ای پدید آمده بود. ..... مهمتر از مزدوران و هواداران، خانواده های سرشناس بودند که وفاداری به انگلستان را از پدران و اجداد خود به ارث برده بودند» {همان ص 40}
«در گزارش دیگری به تاریخ 29 ژوئیۀ 1919 ..... ذکر شده است: الف- پرداخت ماهانۀ توافق شده به مبلغ 15 هزارتومان{برای احمد شاه} از مرداد 1297 برای مادام که وثوق را نگه دارد و او را صمیمانه حمایت کند.... در اردیبهشت 1298، احمد شاه مجدداٌ درخواست 20000 تومان مقرری مادام العمری کرد. سر پرسی کاکس{وزیر مختار انگلیس در تهران} نظر داد که "باید بپذیریم؛ زیرا که احمد شاه به سبب چاقیِ مفرط نمیتواند عمر چندان درازی داشته باشد"» {همان ص 44 – سند در بخش ارجاعات}
اما مسئله فقط مزدوری شاه و خاندانهای اشرافی نبود:
« ..... چیزی حدود 25000 لیره خرج شد تا پاره ای از علما و تجار رضایت دادند تظاهراتی برای واداشتن احمد شاه به انتصاب وثوق برپا شود»!
و:
«آیرون ساید، {کلنل}اسمایس را برای رسیدگی و نظارت به امور مالی و اداری نیروی قزاق منصوب کرد و فرماندهی قزاقها رسماٌ به سردار همایون که تمایلی به این امر نداشت، واگذارشد؛ تا چنین وانمود شود که با خروج روسها، یک ایرانی مورد اعتماد شاه به این پست حساس گمارده شده است؛ ولی عملاٌ کنترل این نیرو در دست عوامل کودتا، یعنی ژنرال آیرون ساید و سرهنگ اسمایس، بود.»{سید ضیا، عامل کودتا – صدرالدین الهی – عطف به خاطرات آیرون ساید – ص503 – نشر ثالث – چ چهارم.}
پس «شاه»، «اشراف»، «برخی علما و بازار»، و اینهم نظامیان: اتوبان آماده بود! (ادامه دارد.)
@NaserAmoli
Forwarded from شهر آشنایی - ناصر آملی
دوستان عزیز و همراهان گرامیِ کانال «شهر آشنایی» سلام بر شما.
از همراهیتان در فراز و فرود و تلخ و شیرین سالهای گذشته، بسیار سپاسگزارم.
از این پس، محتوای این کانال بیشتر شامل دلنوشتهها، برداشتها و نگاههای شخصیام خواهد بود؛ اما فعالیتهای رسانهای و مباحث اجتماعی، فرهنگی و تحلیلی را عمدتاً در گروه تلگرامی «رادمان» پیگیری خواهم کرد.
البته توصیه به «رادمان» به معنای نفی دیگر گروههای اصلاحی نیست؛ منتها من مؤسّسین این گروه را که اکثراً از عناصر شریف فرهنگی استانند، سالهاست میشناسم و ترجیحم این است که بیشتر در خدمت آن عزیزان و مؤسّسۀ مجازیشان باشم.
دعوت میکنم اگر علاقهمند به ادامه این مسیر مشترک هستید، در گروه «رادمان» عضو شوید و توجه داشته باشید که در «رادمان» میتوانید نوشتهها و نظرات خود را نیز بگذارید و همچنان با حضور و نظرات ارزشمندتان، همراه تحولخواهان اصلاحگر باشید.
باری اگر تمایل به عضویت یافتید، روی لینک زیر بزنید تا ادمینهای گروه درخواست شما را ببینند و عضو شوید.
لینک عضویت در گروه رادمان:
https://www.tg-me.com/Radmaniran04
با ادب و احترام:
ناصر آملی. اردیبهشت ۴۰۴
از همراهیتان در فراز و فرود و تلخ و شیرین سالهای گذشته، بسیار سپاسگزارم.
از این پس، محتوای این کانال بیشتر شامل دلنوشتهها، برداشتها و نگاههای شخصیام خواهد بود؛ اما فعالیتهای رسانهای و مباحث اجتماعی، فرهنگی و تحلیلی را عمدتاً در گروه تلگرامی «رادمان» پیگیری خواهم کرد.
البته توصیه به «رادمان» به معنای نفی دیگر گروههای اصلاحی نیست؛ منتها من مؤسّسین این گروه را که اکثراً از عناصر شریف فرهنگی استانند، سالهاست میشناسم و ترجیحم این است که بیشتر در خدمت آن عزیزان و مؤسّسۀ مجازیشان باشم.
دعوت میکنم اگر علاقهمند به ادامه این مسیر مشترک هستید، در گروه «رادمان» عضو شوید و توجه داشته باشید که در «رادمان» میتوانید نوشتهها و نظرات خود را نیز بگذارید و همچنان با حضور و نظرات ارزشمندتان، همراه تحولخواهان اصلاحگر باشید.
باری اگر تمایل به عضویت یافتید، روی لینک زیر بزنید تا ادمینهای گروه درخواست شما را ببینند و عضو شوید.
لینک عضویت در گروه رادمان:
https://www.tg-me.com/Radmaniran04
با ادب و احترام:
ناصر آملی. اردیبهشت ۴۰۴
Telegram
رادمان
#برای_ایران