«اخیراً گفتوگوی خواندنی و پربار شما با آقای حسین رزاق را که در زندان صورت گرفته با اشتیاق فراوان خواندم. این گفتوگو مباحث مهمی را دربارهی وضعیت اجتماعی و سیاسیِ ایران پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی» مطرح میکند. من با بسیاری از دیدگاههای شما در این گفتوگو همدلی دارم. تحلیل روشنِ شما نشانگر درک عمیق از دینامیک بغرنج جنبشهای اجتماعیِ ایران است. در اینجا مایلم با عنایت به برخی از نظرات شما که شاید نیاز به تدقیق و تأمل داشته باشند پرسشهایی را مطرح کنم و نکاتی را در میان بگذارم. با این امید که قابلیت اندیشیدن داشته باشند و گفتوگوهای بیشتری را موجب شوند.»
aasoo.org/fa/articles/4750
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/4750
@NashrAasoo 🔻
گفتوگوهای زندان و جنبش مهسا🔻
🔸 به نظر میرسد که شما مخالف «انقلاب» هستید، اما با استراتژی گذار موافقید. تصور میکنم که منظورتان از گذار، تحول به نظم سیاسیِ جدید و دموکراتیک باشد، آنگونه که آقای میرحسین موسوی تجویز میکنند ولی اذعان دارند که در این شرایط نمیدانند که چنین گذاری چگونه قرار است رخ دهد. اگر چنین است، برایم جالب است بدانم که استراتژی گذار از حیث نظری با انقلاب چه تفاوتی دارد؟ به نظر میرسد که شما «انقلاب» را به معنای براندازیِ قهرآمیز میدانید و از آن دوری میجویید. با توجه به تجربهی دردناک این نوع انقلابها در قرن گذشته که با خود خشونت، بیثباتی، ناامنی، و آسیب به زیرساخت اقتصادی را به همراه آوردند، موضع شما قابل درک است. اما در ادبیات جنبشها و سیاستهای مبارزهجویانه (contentious politics) بحثی هست حول اینکه آیا انقلاب لزوماً با براندازی و خشونت همراه است، آنگونه که هانتیگتون میدید؟ به عبارت دیگر، آیا تغییرات ساختاری از طریق بسیج مردمی و خیزشهای سیاسی ضرورتاً باید با خشونت و تخریب همراه باشد؟
🔸 پرسش اصلی این است که خشونت یعنی چه؟ بسیاری از خشونتِ فقر، خشونتِ روانی و البته از خشونتِ جنسی صحبت کردهاند، و بعضی دیگر از آسیب رساندن به اموال و حتی اخلال در نظم عمومی، مانند آتش زدن لاستیک اتومبیل در خیابانها، سخن گفتهاند. گفتنیها درینباره زیاد است. ولی باید بهاختصار تأکید کنم که در مباحث جنبشهای اجتماعی و انقلابی، خشونت کلاً به معنای آسیب زدن به جسم و جانِ انسانها تعریف میشود. با این توصیف، اصل امتناع از خشونت در مبارزات اجتماعی و سیاسی عبارت است از امتناع از وارد کردن آسیب به جسم و جانِ انسانهای دیگر، چه انسانهایی که خارج از معادلهی مبارزات هستند و چه آنهایی که در مقابل حرکت اعتراضی دست به خشونت میزنند. در ادبیات سیاسی، اصل امتناع از خشونت در مقابل عملیات مسلحانه مطرح میشود، اما محدود به آن نیست. در این معنا، اختلال در نظم عمومی مانند آتش زدن لاستیک اتوموبیل لزوماً از مصادیق خشونت نیست، بلکه شکلی از نافرمانیِ مدنی به شمار میرود. میبینیم که قضیهی خشونت خیلی بغرنجتر از آن است که این روزها در رسانهها و گفتار سیاستمداران جاری است.
🔸آیا نمیتوان تصور کرد که جامعه خسته شود، مردم مهاجرت کنند یا به قول معروف «آهسته بیایند و آهسته بروند»، و در کل برگردند به زندگیِ خصوصیِ خودشان و کاری به کار سیاست نداشته باشند؟ تردیدی ندارم که میتوان پاسخهای مستدلی به این پرسشها ارائه کرد. ولی به هر حال باید به این سؤالات پرداخت. برای مثال، میتوان پرسید آیا اصولاً امتناع شهروندان ایرانی از سیاست تحت حاکمیت ولایی-نظامی مقدور است؟ آیا زنان میتوانند به زندگیِ خودشان بپردازند و کاری به کارِ حاکمیت نداشته باشند؟ من فکر نمیکنم که چنین چیزی محتمل باشد. به این علت ساده که این حاکمیت است که دست از سرِ مردم برنمیدارد و نمیگذارد آنها به زندگیِ عادیِ خود مشغول باشند. به این دلیل که، به زبان عامیانه، مردمِ ما عادیاند ولی حاکمیت غیرعادی. فقط کافی است در این روزها نگاهی به خیابانها و میادین و پارکها، و به کافهها و فروشگاهها و دانشگاهها بیندازیم تا ببینیم گشت ارشاد و دیگر دولتیان با زنان و مردانی که لزوماً نمیخواهند کاری به کارِ سیاست داشته باشند چه میکنند. به عبارت دیگر، «خروج» شهروندان ایرانی از کارزار سیاست، حتی اگر چنین بخواهند، نامحتمل است، دقیقاً به این علت که حاکمیت زندگیکردن را سیاسی کرده است.
@NashrAasoo 💭
🔸 به نظر میرسد که شما مخالف «انقلاب» هستید، اما با استراتژی گذار موافقید. تصور میکنم که منظورتان از گذار، تحول به نظم سیاسیِ جدید و دموکراتیک باشد، آنگونه که آقای میرحسین موسوی تجویز میکنند ولی اذعان دارند که در این شرایط نمیدانند که چنین گذاری چگونه قرار است رخ دهد. اگر چنین است، برایم جالب است بدانم که استراتژی گذار از حیث نظری با انقلاب چه تفاوتی دارد؟ به نظر میرسد که شما «انقلاب» را به معنای براندازیِ قهرآمیز میدانید و از آن دوری میجویید. با توجه به تجربهی دردناک این نوع انقلابها در قرن گذشته که با خود خشونت، بیثباتی، ناامنی، و آسیب به زیرساخت اقتصادی را به همراه آوردند، موضع شما قابل درک است. اما در ادبیات جنبشها و سیاستهای مبارزهجویانه (contentious politics) بحثی هست حول اینکه آیا انقلاب لزوماً با براندازی و خشونت همراه است، آنگونه که هانتیگتون میدید؟ به عبارت دیگر، آیا تغییرات ساختاری از طریق بسیج مردمی و خیزشهای سیاسی ضرورتاً باید با خشونت و تخریب همراه باشد؟
🔸 پرسش اصلی این است که خشونت یعنی چه؟ بسیاری از خشونتِ فقر، خشونتِ روانی و البته از خشونتِ جنسی صحبت کردهاند، و بعضی دیگر از آسیب رساندن به اموال و حتی اخلال در نظم عمومی، مانند آتش زدن لاستیک اتومبیل در خیابانها، سخن گفتهاند. گفتنیها درینباره زیاد است. ولی باید بهاختصار تأکید کنم که در مباحث جنبشهای اجتماعی و انقلابی، خشونت کلاً به معنای آسیب زدن به جسم و جانِ انسانها تعریف میشود. با این توصیف، اصل امتناع از خشونت در مبارزات اجتماعی و سیاسی عبارت است از امتناع از وارد کردن آسیب به جسم و جانِ انسانهای دیگر، چه انسانهایی که خارج از معادلهی مبارزات هستند و چه آنهایی که در مقابل حرکت اعتراضی دست به خشونت میزنند. در ادبیات سیاسی، اصل امتناع از خشونت در مقابل عملیات مسلحانه مطرح میشود، اما محدود به آن نیست. در این معنا، اختلال در نظم عمومی مانند آتش زدن لاستیک اتوموبیل لزوماً از مصادیق خشونت نیست، بلکه شکلی از نافرمانیِ مدنی به شمار میرود. میبینیم که قضیهی خشونت خیلی بغرنجتر از آن است که این روزها در رسانهها و گفتار سیاستمداران جاری است.
🔸آیا نمیتوان تصور کرد که جامعه خسته شود، مردم مهاجرت کنند یا به قول معروف «آهسته بیایند و آهسته بروند»، و در کل برگردند به زندگیِ خصوصیِ خودشان و کاری به کار سیاست نداشته باشند؟ تردیدی ندارم که میتوان پاسخهای مستدلی به این پرسشها ارائه کرد. ولی به هر حال باید به این سؤالات پرداخت. برای مثال، میتوان پرسید آیا اصولاً امتناع شهروندان ایرانی از سیاست تحت حاکمیت ولایی-نظامی مقدور است؟ آیا زنان میتوانند به زندگیِ خودشان بپردازند و کاری به کارِ حاکمیت نداشته باشند؟ من فکر نمیکنم که چنین چیزی محتمل باشد. به این علت ساده که این حاکمیت است که دست از سرِ مردم برنمیدارد و نمیگذارد آنها به زندگیِ عادیِ خود مشغول باشند. به این دلیل که، به زبان عامیانه، مردمِ ما عادیاند ولی حاکمیت غیرعادی. فقط کافی است در این روزها نگاهی به خیابانها و میادین و پارکها، و به کافهها و فروشگاهها و دانشگاهها بیندازیم تا ببینیم گشت ارشاد و دیگر دولتیان با زنان و مردانی که لزوماً نمیخواهند کاری به کارِ سیاست داشته باشند چه میکنند. به عبارت دیگر، «خروج» شهروندان ایرانی از کارزار سیاست، حتی اگر چنین بخواهند، نامحتمل است، دقیقاً به این علت که حاکمیت زندگیکردن را سیاسی کرده است.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
گفتوگوهای زندان و جنبش مهسا
همکار گرامی جناب آقای دکتر مدنی، با سلام و آرزوی سلامتی و سرافرازی. متأسفم که این یادداشت را در زمانی مینویسم که شما در بند و تبعید به سر میبرید. کاش وضعیت چنان بود که میتوانستیم روی نیمکت پارکی در تهران به گفتوگو بنشینیم. ولی گویی چنین اشتیاق معمولی…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بچهها سلام، نامهی فرزاد کمانگر به دانشآموزانش
📽 مهتاب گریمشاو
به یاد فرزاد کمانگر، معلم جوان کُرد که در روز ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ به دار آویخته شد.
@NashrAasoo 🔺
📽 مهتاب گریمشاو
به یاد فرزاد کمانگر، معلم جوان کُرد که در روز ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ به دار آویخته شد.
@NashrAasoo 🔺
📚 آسو، جمعه ۱۰ ماه مه در برلین در «نمایشگاه کتاب بدون سانسور» شرکت خواهد داشت. در غرفهی آسو، نسخهی چاپی تازهترین کتابهای منتشر شده از سوی ما را تهیه و با همکاران آسو گفتگو کنید. با حضور علیرضا روشن و کاظم کردوانی و معرفی کتابهای خواب فرهاد در بیداری و نجف، حلوای انگشتپیچ.
🕛 از ساعت ۱۱ تا ۲۰
📍Pangea Haus, Trautenaustraße, 10717 Berlin
@NashrAasoo 🔺
🕛 از ساعت ۱۱ تا ۲۰
📍Pangea Haus, Trautenaustraße, 10717 Berlin
@NashrAasoo 🔺
«دانشجویانِ دختر با ترکیبی از تاپ و چفیه، برای پایان یافتن جنگ غزه شعار میدهند. پرچمهای فلسطین بالا میرود و دانشجویان با پلیس درگیر میشوند. پسرها کاملاً روی خود را پوشاندهاند، گویی برای جنگی چریکی آماده میشوند. مأمور پلیس استاد فلسفه را دستبسته همراه خود میکشد. مأموری دیگر دانشجویی را مثل گربهای خانگی که خرابکاری کرده است، بلند میکند و میبرد. دانشجویان در چمنِ دانشگاه اردو زدهاند و آفتاب میگیرند، گاهی با رسانههای مهم مصاحبه میکنند و از خواستههایشان میگویند. عکسی منتشر میشود از دختران دانشجو که با گیسوان افشان به سجده افتادهاند، ظاهراً نماز میگزارند. گاهی شعارهایی یهودستیزانه به گوش میرسد و چیزهایی دربارهی حماس و حملهی ۷ اکتبر، اما در کل به نظر نمیرسد که با جنبشی یهودستیز مواجه باشیم. آیا بیشتر ترکیبی است از «بازیگوشیِ جوانی و چپبازی»؟ آیا موضوع به این سادگی است؟ آیا پشت این صحنهها نکتهای قابل تأمل وجود دارد؟ چه چیزی در این اعتراضات شنیدنی است و چه چیزی دورریختنی؟»
aasoo.org/fa/notes/4752
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/notes/4752
@NashrAasoo 🔻
دو نماد شرّ در برابر هم: نازیگرایی یا استعمار؟ 🔻
✍️ برای انسانِ اروپایی پس از جنگ جهانی دوم، نماد شرّ سیاسی «نازیگرایی» و به میزان کمتری «استالینگرایی» بوده است. برای سالها بر سر این موضوع میان چپ غیراستالینگرای غربی و راستِ آزادیخواه توافق وجود داشت. از حدود دههی هشتاد در آمریکا متفکرانی ظهور کردند که عمدتاً ریشهی عرب یا هندی داشتند و کوشیدند جبههای تازه در جریان چپ بگشایند. آنها وضعیت مردمان کشورهای مستعمرات سابق و نگاه غرب به تمدنها و فرهنگهای غیرغربی را به موضوع اصلیِ کار فکریِ خویش بدل کردند. روشنفکرانِ ضداستعمار البته دههها قبل کارِ خود را آغاز کرده بودند، و میتوان از میان آنان به کسانی همچون فراتنس فانون، امه سزر و آلبر ممی اشاره کرد. اما در آمریکا بود که این متفکرانِ جهان سومی توانستند در نهادهای مهم دانشگاهی جای بگیرند و از این طریق مشروعیت و اعتباری فراتر از جریانی روشنفکری در حاشیهی فرهنگ پیدا کنند. این متفکران بهتدریج مکتبی را بنیان گذاشتند که امروز مطالعات پسااستعماری خوانده میشود.
✍️ تصویر آمریکا از خود پس از جنگ جهانی دوم این بود: ما فاتح جنگ بودیم، سربازانِ شجاع ما سیاهکارترین حکومت مستبد تاریخ مدرن را در آلمان شکست داد. ما ناجیِ حقیقی آزادی در قلب قرن بیستم بودهایم. حمایت از یهودیان و دولت اسرائیل نیز ادامهی منطقی این روایت است. گر چه پسااستعمارگرایان تلاش زیادی در واسازیِ این روایت کردهاند، اما باید گفت این روایت تا حد زیادی درست است. هر دانشجوی دکترای کماستعدادی در ادبیات تطبیقی یا مطالعات سینما بلد است ظرف ده دقیقه با چند ارجاع به دریدا و فوکو و گرامشی و غیره این روایت را «وا بسازد»، اما باید گفت اگر از لحن فخرفروشانهی این روایت بگذریم، هستهی اصلیِ آن حقیقت دارد. بله آمریکا اروپا و بلکه جهان را از شرّ حکومت مستبد سیاهکار هیتلر نجات داد. این ژنرال آیزنهاور و سربازان شجاعش بودند که برای آزادی جنگیدند. در این جمله چیز اغراقآمیزی وجود ندارد. دانشجویان آمریکایی میتوانند تا ابد از آمریکایی بودنِ خود شرمنده باشند، اما تاریخ را نمیتوان تغییر داد.
✍️ اگر از شروری که این چپ دانشگاهی تولید کرده و میکند بگذریم، باید گفت نکتهای در خور تأمل در آن وجود دارد: آیا توجه به نازیگرایی و کمونیسم و دو نماد آن، هیتلر و استالین به عنوان دو نماد استبداد در قرن بیستم، ما را نسبت به جنایتهای استعمار نابینا نکرده است؟ آیا تاریخ استعمار از قضا پیشتاریخِ دولتهای تمامیتخواه قرن بیستم نبوده است؟ این تحلیلی است که هانا آرنت در کتاب خاستگاههای تمامیتخواهی تا حدی به آن نزدیک میشود: گذر از استعمار اقتصادی به مرحلهی امپریالیسم بهعنوان یکی از ریشههای تمامیتخواهی. آیا بسیاری از جنایاتی که آلمان هیتلری در دهههای سی و چهل قرن بیستم انجام داد پیشتر در مستعمرات آلمان در آفریقا تمرین نشده بود؟ آیا نسلکشی مردمانِ «هِرِرو» در نامیبیا را که به دستور ژنرال لوتار فون تروتا انجام شد و به مرگ حدود یکصدهزار نفر انجامید، نمیتوان «پیشدرآمدی بر هولوکاست» دانست؟
@NashrAasoo 💭
✍️ برای انسانِ اروپایی پس از جنگ جهانی دوم، نماد شرّ سیاسی «نازیگرایی» و به میزان کمتری «استالینگرایی» بوده است. برای سالها بر سر این موضوع میان چپ غیراستالینگرای غربی و راستِ آزادیخواه توافق وجود داشت. از حدود دههی هشتاد در آمریکا متفکرانی ظهور کردند که عمدتاً ریشهی عرب یا هندی داشتند و کوشیدند جبههای تازه در جریان چپ بگشایند. آنها وضعیت مردمان کشورهای مستعمرات سابق و نگاه غرب به تمدنها و فرهنگهای غیرغربی را به موضوع اصلیِ کار فکریِ خویش بدل کردند. روشنفکرانِ ضداستعمار البته دههها قبل کارِ خود را آغاز کرده بودند، و میتوان از میان آنان به کسانی همچون فراتنس فانون، امه سزر و آلبر ممی اشاره کرد. اما در آمریکا بود که این متفکرانِ جهان سومی توانستند در نهادهای مهم دانشگاهی جای بگیرند و از این طریق مشروعیت و اعتباری فراتر از جریانی روشنفکری در حاشیهی فرهنگ پیدا کنند. این متفکران بهتدریج مکتبی را بنیان گذاشتند که امروز مطالعات پسااستعماری خوانده میشود.
✍️ تصویر آمریکا از خود پس از جنگ جهانی دوم این بود: ما فاتح جنگ بودیم، سربازانِ شجاع ما سیاهکارترین حکومت مستبد تاریخ مدرن را در آلمان شکست داد. ما ناجیِ حقیقی آزادی در قلب قرن بیستم بودهایم. حمایت از یهودیان و دولت اسرائیل نیز ادامهی منطقی این روایت است. گر چه پسااستعمارگرایان تلاش زیادی در واسازیِ این روایت کردهاند، اما باید گفت این روایت تا حد زیادی درست است. هر دانشجوی دکترای کماستعدادی در ادبیات تطبیقی یا مطالعات سینما بلد است ظرف ده دقیقه با چند ارجاع به دریدا و فوکو و گرامشی و غیره این روایت را «وا بسازد»، اما باید گفت اگر از لحن فخرفروشانهی این روایت بگذریم، هستهی اصلیِ آن حقیقت دارد. بله آمریکا اروپا و بلکه جهان را از شرّ حکومت مستبد سیاهکار هیتلر نجات داد. این ژنرال آیزنهاور و سربازان شجاعش بودند که برای آزادی جنگیدند. در این جمله چیز اغراقآمیزی وجود ندارد. دانشجویان آمریکایی میتوانند تا ابد از آمریکایی بودنِ خود شرمنده باشند، اما تاریخ را نمیتوان تغییر داد.
✍️ اگر از شروری که این چپ دانشگاهی تولید کرده و میکند بگذریم، باید گفت نکتهای در خور تأمل در آن وجود دارد: آیا توجه به نازیگرایی و کمونیسم و دو نماد آن، هیتلر و استالین به عنوان دو نماد استبداد در قرن بیستم، ما را نسبت به جنایتهای استعمار نابینا نکرده است؟ آیا تاریخ استعمار از قضا پیشتاریخِ دولتهای تمامیتخواه قرن بیستم نبوده است؟ این تحلیلی است که هانا آرنت در کتاب خاستگاههای تمامیتخواهی تا حدی به آن نزدیک میشود: گذر از استعمار اقتصادی به مرحلهی امپریالیسم بهعنوان یکی از ریشههای تمامیتخواهی. آیا بسیاری از جنایاتی که آلمان هیتلری در دهههای سی و چهل قرن بیستم انجام داد پیشتر در مستعمرات آلمان در آفریقا تمرین نشده بود؟ آیا نسلکشی مردمانِ «هِرِرو» در نامیبیا را که به دستور ژنرال لوتار فون تروتا انجام شد و به مرگ حدود یکصدهزار نفر انجامید، نمیتوان «پیشدرآمدی بر هولوکاست» دانست؟
@NashrAasoo 💭
آسو
دو نماد شرّ در برابر هم: نازیگرایی یا استعمار؟
روایت مسلط در غرب تنها نازیگرایی و استالینگرایی را نماد شرّ سیاسیِ تاریخ مدرن میداند، اما به تاریخ استعمار توجهی ندارد و این از فهمی ناقص و غربمحور از تاریخ مدرن ناشی میشود.
«کتاب آموزش برابری جنسیتی در کلاس درس بهطور مشخص برای جغرافیایی تنظیم شده است که تصمیمسازانِ نظام آموزشیاش از مخالفان سرسختِ آموزش جنسی به کودک و از موافقان پرشور کودکهمسری هستند.»
aasoo.org/fa/books/4753
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/books/4753
@NashrAasoo 🔻
آموزش برابری جنسیتی در کلاس درس: کتابی برای همه🔻
📚 ضمیمه کمپین یا یک مجموعه فعالیت است که توسط تعدادی از فعالان حقوق زنان و حقوق کودک تشکیل شده و هدف کمپین، یادآوری تبعیض سیستماتیک در کتابهای درسی است. از این جهت میگویم سیستماتیک که کاملاً در راستای همان تبعیضی است که جمهوری اسلامی آن را خارج از مدرسه هم تبلیغ میکند. یعنی این تبعیض در راستای تصویر بزرگتری است که از زنان ساخته و به خود زنان تحمیل شده است. ... ما میخواهیم به یاد همدیگر بیاوریم که بچهها با چه چیزهایی در مدرسه روبهرو هستند و سعی میکنیم از طریق تولید محتوا برای معلمان و والدین و حتی دانشآموزان و از طریق آموزشهای تعاملی روی مصادیق جنسیتی کار کنیم تا در مقابل چراهای بچهها پاسخی مناسب داشته باشیم. ما در ضمیمه کار اصلی را با یک پژوهش شروع کردیم و دادههای به دست آمده را طبق روند پژوهشی در اختیار آقای دکتر پیوندی قرار دادیم تا بتوانیم مصادیق را مستدل کنیم و در نهایت مصمم شدیم که نتایج این پژوهش را در شکل کتاب با کمک انتشارات ایران آکادمیا منتشر کنیم.
📚 نابرابریهای جنسیتی در آموزش به چه معناست و رابطهی آن با نابرابری میان زنان و مردان در جامعه چیست؟ شکلهای اصلیِ نابرابریها و کلیشههای جنسیتی در کتابهای درسی ایران کدامند؟ آیا پیشرفتهای دختران در دسترسی به نظام آموزشی و راهیابی به دانشگاه سبب کاهش شکلهای نابرابری جنسیتی در برنامهی درسی و گفتمان آموزش رسمی شده است؟ در شرایطی که ایران برخلاف بخش بزرگی از کشورهای دنیا برنامهای برای کاهش نابرابریهای جنسیتی در فعالیتهای آموزشی ندارد چه راههایی برای ترویج فرهنگ برابری جنسیتی را میتوان به معلمان و خانوادهها پیشنهاد کرد؟ سهم تشکلهای صنفی و مدنی و کنشگران حوزههای گوناگون در پیکار برای گسترش فرهنگ برابری جنسیتی در درون مدرسه، در جامعه و در خانواده چیست؟
📚 پیوندی با بررسیِ سیاستهای آموزش ملی در رابطه با برابری جنسیتی در کشورها به سه گرایش اشاره میکند: گرایش به تدوین و اجرای سیاستهای کاهش شکلهای گوناگون نابرابری جنیستی و به رسمیت شناختن هویتهای جنسی گوناگون در تدوین متون آموزشی، گرایش به سیاستهای آموزشی غیرفعال در حوزهی برابری جنسیتی، و گرایش به دفاع آشکار و پنهان از نابرابریهای جنسیتی و تداوم نابرابریها در برنامههای درسی که مشخصاً در ایران به گسترش بحران فرهنگی و شکاف میان نسل جوان و جامعه از یک سو و نظام آموزشی از سوی دیگر انجامیده است. برای مثال، در بخشی از کتاب درسیِ «مدیریت سبک زندگی»، ویژهی دختران پایهی نهم، برای مرد خانواده این حق را قائل شدهاند که پیشرفت و حتی جاهطلبیِ شغلیِ خود را ارضا کند اما در این صورت خانهداریِ زنان به نوعی هنجار تبدیل میشود و او به هیچ وجه نباید وظایف مربوط به ادارهی خانواده، بچهداری و نظایر آنها را به دلایل شغلی از یاد ببرد. در واقع، بررسی سهگانهی محتوا، نگاره و زبانِ جنسیتزده در کتابهای درسی نشان میدهد که خانه یعنی محلی برای استراحت و تفریح مردان موفق و شاغل، و مکانی برای انجام وظایف زنانه/مادرانهی زنان.
@NashrAasoo 💭
📚 ضمیمه کمپین یا یک مجموعه فعالیت است که توسط تعدادی از فعالان حقوق زنان و حقوق کودک تشکیل شده و هدف کمپین، یادآوری تبعیض سیستماتیک در کتابهای درسی است. از این جهت میگویم سیستماتیک که کاملاً در راستای همان تبعیضی است که جمهوری اسلامی آن را خارج از مدرسه هم تبلیغ میکند. یعنی این تبعیض در راستای تصویر بزرگتری است که از زنان ساخته و به خود زنان تحمیل شده است. ... ما میخواهیم به یاد همدیگر بیاوریم که بچهها با چه چیزهایی در مدرسه روبهرو هستند و سعی میکنیم از طریق تولید محتوا برای معلمان و والدین و حتی دانشآموزان و از طریق آموزشهای تعاملی روی مصادیق جنسیتی کار کنیم تا در مقابل چراهای بچهها پاسخی مناسب داشته باشیم. ما در ضمیمه کار اصلی را با یک پژوهش شروع کردیم و دادههای به دست آمده را طبق روند پژوهشی در اختیار آقای دکتر پیوندی قرار دادیم تا بتوانیم مصادیق را مستدل کنیم و در نهایت مصمم شدیم که نتایج این پژوهش را در شکل کتاب با کمک انتشارات ایران آکادمیا منتشر کنیم.
📚 نابرابریهای جنسیتی در آموزش به چه معناست و رابطهی آن با نابرابری میان زنان و مردان در جامعه چیست؟ شکلهای اصلیِ نابرابریها و کلیشههای جنسیتی در کتابهای درسی ایران کدامند؟ آیا پیشرفتهای دختران در دسترسی به نظام آموزشی و راهیابی به دانشگاه سبب کاهش شکلهای نابرابری جنسیتی در برنامهی درسی و گفتمان آموزش رسمی شده است؟ در شرایطی که ایران برخلاف بخش بزرگی از کشورهای دنیا برنامهای برای کاهش نابرابریهای جنسیتی در فعالیتهای آموزشی ندارد چه راههایی برای ترویج فرهنگ برابری جنسیتی را میتوان به معلمان و خانوادهها پیشنهاد کرد؟ سهم تشکلهای صنفی و مدنی و کنشگران حوزههای گوناگون در پیکار برای گسترش فرهنگ برابری جنسیتی در درون مدرسه، در جامعه و در خانواده چیست؟
📚 پیوندی با بررسیِ سیاستهای آموزش ملی در رابطه با برابری جنسیتی در کشورها به سه گرایش اشاره میکند: گرایش به تدوین و اجرای سیاستهای کاهش شکلهای گوناگون نابرابری جنیستی و به رسمیت شناختن هویتهای جنسی گوناگون در تدوین متون آموزشی، گرایش به سیاستهای آموزشی غیرفعال در حوزهی برابری جنسیتی، و گرایش به دفاع آشکار و پنهان از نابرابریهای جنسیتی و تداوم نابرابریها در برنامههای درسی که مشخصاً در ایران به گسترش بحران فرهنگی و شکاف میان نسل جوان و جامعه از یک سو و نظام آموزشی از سوی دیگر انجامیده است. برای مثال، در بخشی از کتاب درسیِ «مدیریت سبک زندگی»، ویژهی دختران پایهی نهم، برای مرد خانواده این حق را قائل شدهاند که پیشرفت و حتی جاهطلبیِ شغلیِ خود را ارضا کند اما در این صورت خانهداریِ زنان به نوعی هنجار تبدیل میشود و او به هیچ وجه نباید وظایف مربوط به ادارهی خانواده، بچهداری و نظایر آنها را به دلایل شغلی از یاد ببرد. در واقع، بررسی سهگانهی محتوا، نگاره و زبانِ جنسیتزده در کتابهای درسی نشان میدهد که خانه یعنی محلی برای استراحت و تفریح مردان موفق و شاغل، و مکانی برای انجام وظایف زنانه/مادرانهی زنان.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
آموزش برابری جنسیتی در کلاس درس: کتابی برای همه
درس نابرابری در کتابهای درسی تحقیق و بررسی پیرامون موضوعِ تبعیض در نظام آموزشی از دغدغههای جدیِ سعید پیوندی است. از جمله تحقیقات مفصل او در این زمینه کتاب چشماندازهای جهانی در موضوع جنسیت و آموزش عالی است که به قلم سه تن از استادان جامعهشناسی از ایران،…
«اولین بخش از پادکستِ «رادیو مرز» شش سال قبل پخش شد و تا امروز در مجموع ۶۵ قسمت از این پادکست منتشر کرده است. با مرضیه، سازنده و مجری «رادیو مرز» گفتوگویی کردهام دربارهی نحوهی شکلگیریِ این پادکست، هدف آن، تأثیرش بر مخاطبان، و چالشهایش.»
aasoo.org/fa/articles/4765
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/4765
@NashrAasoo 🔻
«رادیو مرز»، روایت آدمها از موضوعاتی که بین آنها فاصله میاندازد🔻
🎙 ساخت پادکست در امتداد کار روزنامهنگاریِ من بود و یک کار روزنامهنگارانه میدونمش. قبل از اینکه به سراغ ساخت پادکست برم روزنامهنگار بودم. تا قبل از دستگیری، بیش از یک دهه شغلم روزنامهنگاری بود و با روزنامهها، خبرگزاریها و مجلات کار میکردم. در فاصلهی بین دستگیری (زمستان سال ۹۰) و اجرای حکم زندان بابت اون دستگیری که شامل سه ماه و نیم حبس در سال ۹۳ میشد، خیلی جسته و گریخته کار روزنامهنگاری میکردم. بعد از سال ۹۳ که از زندان اومدم دیگه خیلی امکان ادامه کار در روزنامهها برام فراهم نشد، نمیتونم هم بگم به خاطر زندان رفتنم بود. بعد که نشد در روزنامه کار کنم، در یک شرکت در زمینهی تولید محتوا مشغول شدم و حسرت کار روزنامهنگاری همیشه با من موند. وقتی در سال ۹۵ یا ۹۶ مخاطب پادکست شدم، این پلتفرم خیلی من رو به خودش جذب کرد. در کنارش همیشه دغدغهی موضوعاتی رو داشتم که هر چند مهماند اما مسئله نمیشن. یکی از این موضوعات موقعیتهاییه که آدم رو در اقلیت قرار میده.
🎙 ایده رو قبل از تجربهی زندان داشتم، چون خودم در موقعیتهایی در اقلیت قرار گرفته بودم ولی فضایی نبود که بتونم دربارهی تجربههام صحبت کنم. در زندان هم با گروههای مختلفی آشنا شدم و فهمیدم که چقدر دربارهی اونها کلیشهای فکر میکردم. مثلاً بهائیها. آدمها خیلی اوقات یک تکروایت از یک فرد دارند و فکر میکنند که با اون تکروایت به شناختی از اون گروه رسیدند و این مواجههی نزدیک به من شناخت بیشتری داد. فاصلهای که به خاطر این نگاه کلیشهای یا حتی توهم شناخت داشتن به وجود میآد، میتونه به راحتی سوءتفاهم و بعضاً دشمنی به وجود بیاره، در حالی که اگر شناخت به وجود بیاد، این شکاف کوچکتر میشه. میشه گفت تجربهی من چون در بند سیاسیِ زندان بود، شناخت جدیدی از گروههای تحت ظلم جمهوری اسلامی به من داد. و در عین حال تجربهی زندان بود که باعث شد به سراغ ساختن پادکست برم، چون من رو از کار روزنامهنگاریِ مکتوب و مطبوعاتی منفک کرد و باعث شد به دنبال یک رسانهی تازه باشم.
🎙 از نظر من یک مورد اساسی برای تغییر بنیادی که دوست داریم اتفاق بیفته، پذیرش تکثره. و باید قبول کنیم که ما با داشتن یک جامعهی متکثر، که این تکثر در اون پذیرفته شده میتونیم رو به جلو حرکت کنیم و بدون این پذیرش، خیلی سخته همبستگیای که دنبالش هستیم به وجود بیاد. سعی کنیم همدیگه رو بشنویم، کاری که گاهی به شدت در برابرش مقاومت میکنیم. همهی تلاشمون رو میکنیم و بهانههای مختلف میآریم که نشنویم. حتی دیدم کسانی به خاطر اینکه یک نفر در یک اپیزود، از کلمات انگلیسی در حرفهاش استفاده میکنه، لهجهیا لحن بهخصوصی داره، کل روایت اون آدم رو بیارزش دونستن و نخواستن بشنون. یا خیلی مقاومت میشه در برابر شنیدن تجربهای که متفاوت از تجربهی ما یا اطرافیانمونه. شنیدن همدیگه، کمک میکنه که همبستگی به وجود بیاد و فضای دوقطبی از بین بره. چون برنامهی حکومت هم ایجاد همین شکافه؛ مثلاً شکافی که بین قومیتها به وجود آورده، بین شیعه و سنی و ادیان مختلف در ایران به وجود آورده. همبستگی، انکار تجربهها و فکرهای متفاوت یا زیر فرش کردنشون برای رسیدن به اتحاد نیست. این انکار و نادیدهگرفتن تفاوتها، اتحاد بسیار شکنندهای به وجود میآره. بنیان همبستگی، شنیدن همدیگه و پذیرش تفاوتهاست.
@NashrAasoo 💭
🎙 ساخت پادکست در امتداد کار روزنامهنگاریِ من بود و یک کار روزنامهنگارانه میدونمش. قبل از اینکه به سراغ ساخت پادکست برم روزنامهنگار بودم. تا قبل از دستگیری، بیش از یک دهه شغلم روزنامهنگاری بود و با روزنامهها، خبرگزاریها و مجلات کار میکردم. در فاصلهی بین دستگیری (زمستان سال ۹۰) و اجرای حکم زندان بابت اون دستگیری که شامل سه ماه و نیم حبس در سال ۹۳ میشد، خیلی جسته و گریخته کار روزنامهنگاری میکردم. بعد از سال ۹۳ که از زندان اومدم دیگه خیلی امکان ادامه کار در روزنامهها برام فراهم نشد، نمیتونم هم بگم به خاطر زندان رفتنم بود. بعد که نشد در روزنامه کار کنم، در یک شرکت در زمینهی تولید محتوا مشغول شدم و حسرت کار روزنامهنگاری همیشه با من موند. وقتی در سال ۹۵ یا ۹۶ مخاطب پادکست شدم، این پلتفرم خیلی من رو به خودش جذب کرد. در کنارش همیشه دغدغهی موضوعاتی رو داشتم که هر چند مهماند اما مسئله نمیشن. یکی از این موضوعات موقعیتهاییه که آدم رو در اقلیت قرار میده.
🎙 ایده رو قبل از تجربهی زندان داشتم، چون خودم در موقعیتهایی در اقلیت قرار گرفته بودم ولی فضایی نبود که بتونم دربارهی تجربههام صحبت کنم. در زندان هم با گروههای مختلفی آشنا شدم و فهمیدم که چقدر دربارهی اونها کلیشهای فکر میکردم. مثلاً بهائیها. آدمها خیلی اوقات یک تکروایت از یک فرد دارند و فکر میکنند که با اون تکروایت به شناختی از اون گروه رسیدند و این مواجههی نزدیک به من شناخت بیشتری داد. فاصلهای که به خاطر این نگاه کلیشهای یا حتی توهم شناخت داشتن به وجود میآد، میتونه به راحتی سوءتفاهم و بعضاً دشمنی به وجود بیاره، در حالی که اگر شناخت به وجود بیاد، این شکاف کوچکتر میشه. میشه گفت تجربهی من چون در بند سیاسیِ زندان بود، شناخت جدیدی از گروههای تحت ظلم جمهوری اسلامی به من داد. و در عین حال تجربهی زندان بود که باعث شد به سراغ ساختن پادکست برم، چون من رو از کار روزنامهنگاریِ مکتوب و مطبوعاتی منفک کرد و باعث شد به دنبال یک رسانهی تازه باشم.
🎙 از نظر من یک مورد اساسی برای تغییر بنیادی که دوست داریم اتفاق بیفته، پذیرش تکثره. و باید قبول کنیم که ما با داشتن یک جامعهی متکثر، که این تکثر در اون پذیرفته شده میتونیم رو به جلو حرکت کنیم و بدون این پذیرش، خیلی سخته همبستگیای که دنبالش هستیم به وجود بیاد. سعی کنیم همدیگه رو بشنویم، کاری که گاهی به شدت در برابرش مقاومت میکنیم. همهی تلاشمون رو میکنیم و بهانههای مختلف میآریم که نشنویم. حتی دیدم کسانی به خاطر اینکه یک نفر در یک اپیزود، از کلمات انگلیسی در حرفهاش استفاده میکنه، لهجهیا لحن بهخصوصی داره، کل روایت اون آدم رو بیارزش دونستن و نخواستن بشنون. یا خیلی مقاومت میشه در برابر شنیدن تجربهای که متفاوت از تجربهی ما یا اطرافیانمونه. شنیدن همدیگه، کمک میکنه که همبستگی به وجود بیاد و فضای دوقطبی از بین بره. چون برنامهی حکومت هم ایجاد همین شکافه؛ مثلاً شکافی که بین قومیتها به وجود آورده، بین شیعه و سنی و ادیان مختلف در ایران به وجود آورده. همبستگی، انکار تجربهها و فکرهای متفاوت یا زیر فرش کردنشون برای رسیدن به اتحاد نیست. این انکار و نادیدهگرفتن تفاوتها، اتحاد بسیار شکنندهای به وجود میآره. بنیان همبستگی، شنیدن همدیگه و پذیرش تفاوتهاست.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
«رادیو مرز»، روایت آدمها از موضوعاتی که بین آنها فاصله میاندازد
«من مرضیه هستم و تو این پادکست با کسانی صحبت میکنم که به خاطر یه ویژگی، یه اتفاق، یه تجربه یا انتخاب، با دیگران احساس فاصله میکنند.» اگر پادکست «رادیو مرز» را شنیده باشید، این جملهها از مرضیه، بنیانگذار این پادکست، در ابتدای هر قسمت برای شما آشناست، که…
«پادکست «چهل خوانندهی زن ایرانیِ زیر چهل سال» مجموعهایست با پژوهش و نویسندگی امید احسانی و روایت شبنم طلوعی دربارهی تعدادی از خوانندگان زن ایرانی که در دو دههی اخیر مطرح شدند. خوانندگانی که یا همچنان داخل ایرانند و یا فعالیتشان را از داخل ایران آغاز کردهاند.»
aasoo.org/fa/podcast/4743
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/podcast/4743
@NashrAasoo 🔻
Aasoo - آسو
«پادکست «چهل خوانندهی زن ایرانیِ زیر چهل سال» مجموعهایست با پژوهش و نویسندگی امید احسانی و روایت شبنم طلوعی دربارهی تعدادی از خوانندگان زن ایرانی که در دو دههی اخیر مطرح شدند. خوانندگانی که یا همچنان داخل ایرانند و یا فعالیتشان را از داخل ایران آغاز…
Audio
چهل خوانندهی زن ایرانیِ زیر چهل سال؛ بخش سوم🔺
«در اپیزود سوم این پادکست به معرفی این پنج هنرمند پرداختهایم: گلنار شهیار، خاطره حکیمی، هانیه کیان، میثاق مرادی و پرستو احمدی.»
🔸 پادکستهای ما را در شبکههای اجتماعی و اپهای پادخوان با شناسهی NashrAasoo بشنوید.
[Castbox] [Google] [Spotify] [Apple]
@NashrAasoo 🎧
«در اپیزود سوم این پادکست به معرفی این پنج هنرمند پرداختهایم: گلنار شهیار، خاطره حکیمی، هانیه کیان، میثاق مرادی و پرستو احمدی.»
🔸 پادکستهای ما را در شبکههای اجتماعی و اپهای پادخوان با شناسهی NashrAasoo بشنوید.
[Castbox] [Google] [Spotify] [Apple]
@NashrAasoo 🎧
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تابوی ایرانی
🎥رضا علامهزاده
«تابوی ایرانی، فیلم مستندی از رضا علامهزاده دربارهی بهائیستیزی در ایران است که حدود ۱۴ سال پیش ساخته و منتشر شد. شدت سرکوب در این سالها کمتر نشده اما آیا در بین ایرانیان این تابو شکسته؟ دراینباره با او گفتگو کردهایم.»
@NashrAasoo 🔺
🎥رضا علامهزاده
«تابوی ایرانی، فیلم مستندی از رضا علامهزاده دربارهی بهائیستیزی در ایران است که حدود ۱۴ سال پیش ساخته و منتشر شد. شدت سرکوب در این سالها کمتر نشده اما آیا در بین ایرانیان این تابو شکسته؟ دراینباره با او گفتگو کردهایم.»
@NashrAasoo 🔺
«کریم سجادپور، گردانندهی نشست جورجتاون در فوریهی ۲۰۲۳ در گفتوگو با آسو میگوید: «مثل روز روشن است که اگر نیروهایی که خود را جایگزین لیبرال جمهوری اسلامی میدانند، آستین بالا نزنند، آنچه از دل جمهوری اسلامی بیرون میآید یک ساختار غیرلیبرال خواهد بود. چیزی شبیه روسیه پس از فروپاشی شوروی.»
aasoo.org/fa/articles/4773
@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/4773
@NashrAasoo 🔻
نشست «جورجتاون» و ائتلاف مخالفان جمهوری اسلامی چرا فروریخت؟🔻
🔸 بعد از هفتهها اعتراض سراسری، اینکه نیروهای سیاسی متحد بشوند و چیزی شبیه یک رهبری واحد علیه جمهوری اسلامی شکل بگیرد، یک خواست عمومی بود. به نظر میرسید اعتراض خودجوش مردم در خیابان (یا در شبکههای اجتماعی) با اینکه الهامبخش است، اما برای تغییر جدی در سیاست ایران کافی نیست. نیاز بود که این انرژی عظیم که آزاد شده بود، به شکلی سازنده و مؤثر علیه نظم موجود به کار گرفته شود. همه اعضای گروه همان حس نیاز به اتحاد را که گفتم داشتند. اما بعضیها مشتاقتر و فعالتر از بقیه بودند. مثلاً مسیح علینژاد خیلی پیگیر بود و تلاش زیادی کرد که این افراد را دور هم جمع کند. اما مثلاً حامد اسماعیلیون اوایل کار مردد بود. نظر من این بود که این آدمها هرچه بیشتر همدیگر را بشناسند، کار برایشان راحتتر میشود. برای اینکه میدیدم که در اهداف کلی مشترکاند. اعتقاد داشتم و دارم که همهشان میهندوستاند و هدفشان آزادی و رفاه ایران است. فکر نمیکنم هیچکدامشان دنبال قدرت شخصی یا ثروت یا انتقام باشند. هیچکدام مثل انقلابیهای اسلامگرای سال ۵۷ پیرو یک ایدئولوژی ستیزهجو نیستند. بعد از صحبتهای اولیه، گروهی روی یکی از اپلیکیشنها درست شد و همه آنجا حرف میزدند. کمی بعد گفتوگوی تصویری هم اضافه شد. من هم در تعدادی از این جلسههای آنلاین بودم. همهی جلسهها گرم و آرام و دوستانه بود. واقعا انگار یک گروه دوست قدیمی با هم حرف بزنند. فکر نمیکنم هیچکس در گروه فکر میکرد این گروه قرار است مشکلات را حل کند، اما همه حس میکردند یک هدف مشترک دارند که به هم نزدیکشان میکند.
🔸 به نظرم منشور سه ایراد مشخص داشت. اول) بهجای اینکه جمهوری اسلامی را مسئول این وضعیت اسفناک بداند،بار ساختن ایران را روی دوش نویسندهها میگذاشت، که به نظر من مثل این بود که جلوی پای خودت چاه بکنی. دوم) بهجای اینکه به اصول کلی و یا به اصطلاحِ ریاضی کوچکترین مخرج مشترک بپردازد، وارد مباحث حساس سیاسی میشد و به مفاهیمی میپرداخت (مثلاً منشورهای سازمان ملل متحد) که خوانندهی عادی را نه تنها به شور نمیآورَد که کسل میکند. سوم) از موضوعات بسیار پیچیده مثل «انحصار» در اقتصاد یا جبران ظلمهای تاریخی حرف میزد. یکی از دو وکیلی که برای نوشتن متن به من کمک کرد میگفت این بحثهای حقوقی حتی برای یک وکیل زبده هم آسان نیست، چه رسد به مردم عادی که مخاطب این منشورند. اعضای شورای همبستگی قابلیت سازماندهی نداشتند. البته عجیب هم نیست. رهبری سازمانی اغلب از پیشینهی نظامی یا تشکیلاتی مثل اتحادیههای کارگری میآید. از این گذشته،این گروه میخواستند جنبشی را از هزاران کیلومتر آنطرفتر کمک کنند. سرکوب در جمهوری اسلامی به گونهای است که سازماندهی نیروهای مخالف در داخل کشور را عملاً ناممکن میکند. و این کار را از آن سوی دنیا به این سادگیها نمیشود کرد. منشور هم به نظر من نشانهی همین فقدان رهبری سازمانی بود: قابلیت کار کردن در یک ساختار مشخص،قابلیت تفکر و تصمیمگیری استراتژیک. بعضیها میگویند سازمانیافته بودن نیروهای مخالف ضروری نیست. من موافق نیستم. مثل روز روشن است که اگر نیروهایی که خود را جایگزین لیبرال جمهوری اسلامی میدانند، آستین بالا نزنند، آنچه از دل جمهوری اسلامی بیرون میآید یک ساختار غیرلیبرال خواهد بود. چیزی شبیه روسیه پس از فروپاشی شوروی.
🔸 شما اگر از رضا پهلوی بپرسید کدام سیاستمدار را تحسین میکند، میگوید ماندلا، یا گاندی،یا مارتین لوتر کینگ. اما اگر از هواداران دوآتشه یا حتی بعضی یاران نزدیکش بپرسید، احتمالاً میگویند رضا شاه. مشکل اساسی همین است که از کسی میخواهند رهبر انقلابی باشد که ذاتاً آرام است و به دنبال یک پایانبندی آرام. آسان نیست خشم همگانی را مهار کنی و به سمت یک پایان بیخشونت و نرم سوق بدهی. بنابراین مهمترین پرسش به نظر من همان است که اول گفتیم: آیا از آنچه این بار رخ داد برای بار بعد درس میگیریم؟ در این لحظه، من مطمئن نیستم این اتفاق بیفتد. وضعیت فعلی ایران به چشم من مثل صحنهی تصادف با دور کند است. برایم روشن است که جمهوری اسلامی ماندنی نیست. و به همان اندازه روشن است که اگر در آیندهی نزدیک فروبریزد، بخت برآمدن یک بدیل اقتدارگرا بیشتر از یک بدیل دموکراتیک است. یعنی یک دیکتاتوری به جای یک دیکتاتوری دیگر. باور من این است که ایران یک جمعیت بزرگ دموکراسیخواه دارد که رهبری (یا نمایندگی) دموکراتیک کارآمد ندارد. مسئلهای که باید برایش راهی پیدا کرد این است. ته تونل شاید روشنی باشد، اما فعلاً تونلی در کار نیست.
@NashrAasoo 💭
🔸 بعد از هفتهها اعتراض سراسری، اینکه نیروهای سیاسی متحد بشوند و چیزی شبیه یک رهبری واحد علیه جمهوری اسلامی شکل بگیرد، یک خواست عمومی بود. به نظر میرسید اعتراض خودجوش مردم در خیابان (یا در شبکههای اجتماعی) با اینکه الهامبخش است، اما برای تغییر جدی در سیاست ایران کافی نیست. نیاز بود که این انرژی عظیم که آزاد شده بود، به شکلی سازنده و مؤثر علیه نظم موجود به کار گرفته شود. همه اعضای گروه همان حس نیاز به اتحاد را که گفتم داشتند. اما بعضیها مشتاقتر و فعالتر از بقیه بودند. مثلاً مسیح علینژاد خیلی پیگیر بود و تلاش زیادی کرد که این افراد را دور هم جمع کند. اما مثلاً حامد اسماعیلیون اوایل کار مردد بود. نظر من این بود که این آدمها هرچه بیشتر همدیگر را بشناسند، کار برایشان راحتتر میشود. برای اینکه میدیدم که در اهداف کلی مشترکاند. اعتقاد داشتم و دارم که همهشان میهندوستاند و هدفشان آزادی و رفاه ایران است. فکر نمیکنم هیچکدامشان دنبال قدرت شخصی یا ثروت یا انتقام باشند. هیچکدام مثل انقلابیهای اسلامگرای سال ۵۷ پیرو یک ایدئولوژی ستیزهجو نیستند. بعد از صحبتهای اولیه، گروهی روی یکی از اپلیکیشنها درست شد و همه آنجا حرف میزدند. کمی بعد گفتوگوی تصویری هم اضافه شد. من هم در تعدادی از این جلسههای آنلاین بودم. همهی جلسهها گرم و آرام و دوستانه بود. واقعا انگار یک گروه دوست قدیمی با هم حرف بزنند. فکر نمیکنم هیچکس در گروه فکر میکرد این گروه قرار است مشکلات را حل کند، اما همه حس میکردند یک هدف مشترک دارند که به هم نزدیکشان میکند.
🔸 به نظرم منشور سه ایراد مشخص داشت. اول) بهجای اینکه جمهوری اسلامی را مسئول این وضعیت اسفناک بداند،بار ساختن ایران را روی دوش نویسندهها میگذاشت، که به نظر من مثل این بود که جلوی پای خودت چاه بکنی. دوم) بهجای اینکه به اصول کلی و یا به اصطلاحِ ریاضی کوچکترین مخرج مشترک بپردازد، وارد مباحث حساس سیاسی میشد و به مفاهیمی میپرداخت (مثلاً منشورهای سازمان ملل متحد) که خوانندهی عادی را نه تنها به شور نمیآورَد که کسل میکند. سوم) از موضوعات بسیار پیچیده مثل «انحصار» در اقتصاد یا جبران ظلمهای تاریخی حرف میزد. یکی از دو وکیلی که برای نوشتن متن به من کمک کرد میگفت این بحثهای حقوقی حتی برای یک وکیل زبده هم آسان نیست، چه رسد به مردم عادی که مخاطب این منشورند. اعضای شورای همبستگی قابلیت سازماندهی نداشتند. البته عجیب هم نیست. رهبری سازمانی اغلب از پیشینهی نظامی یا تشکیلاتی مثل اتحادیههای کارگری میآید. از این گذشته،این گروه میخواستند جنبشی را از هزاران کیلومتر آنطرفتر کمک کنند. سرکوب در جمهوری اسلامی به گونهای است که سازماندهی نیروهای مخالف در داخل کشور را عملاً ناممکن میکند. و این کار را از آن سوی دنیا به این سادگیها نمیشود کرد. منشور هم به نظر من نشانهی همین فقدان رهبری سازمانی بود: قابلیت کار کردن در یک ساختار مشخص،قابلیت تفکر و تصمیمگیری استراتژیک. بعضیها میگویند سازمانیافته بودن نیروهای مخالف ضروری نیست. من موافق نیستم. مثل روز روشن است که اگر نیروهایی که خود را جایگزین لیبرال جمهوری اسلامی میدانند، آستین بالا نزنند، آنچه از دل جمهوری اسلامی بیرون میآید یک ساختار غیرلیبرال خواهد بود. چیزی شبیه روسیه پس از فروپاشی شوروی.
🔸 شما اگر از رضا پهلوی بپرسید کدام سیاستمدار را تحسین میکند، میگوید ماندلا، یا گاندی،یا مارتین لوتر کینگ. اما اگر از هواداران دوآتشه یا حتی بعضی یاران نزدیکش بپرسید، احتمالاً میگویند رضا شاه. مشکل اساسی همین است که از کسی میخواهند رهبر انقلابی باشد که ذاتاً آرام است و به دنبال یک پایانبندی آرام. آسان نیست خشم همگانی را مهار کنی و به سمت یک پایان بیخشونت و نرم سوق بدهی. بنابراین مهمترین پرسش به نظر من همان است که اول گفتیم: آیا از آنچه این بار رخ داد برای بار بعد درس میگیریم؟ در این لحظه، من مطمئن نیستم این اتفاق بیفتد. وضعیت فعلی ایران به چشم من مثل صحنهی تصادف با دور کند است. برایم روشن است که جمهوری اسلامی ماندنی نیست. و به همان اندازه روشن است که اگر در آیندهی نزدیک فروبریزد، بخت برآمدن یک بدیل اقتدارگرا بیشتر از یک بدیل دموکراتیک است. یعنی یک دیکتاتوری به جای یک دیکتاتوری دیگر. باور من این است که ایران یک جمعیت بزرگ دموکراسیخواه دارد که رهبری (یا نمایندگی) دموکراتیک کارآمد ندارد. مسئلهای که باید برایش راهی پیدا کرد این است. ته تونل شاید روشنی باشد، اما فعلاً تونلی در کار نیست.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
نشست «جورجتاون» و ائتلاف مخالفان جمهوری اسلامی چرا فروریخت؟
«مثل روز روشن است که اگر نیروهایی که خود را جایگزین لیبرال جمهوری اسلامی میدانند، آستین بالا نزنند، آنچه از دل جمهوری اسلامی بیرون میآید یک ساختار غیرلیبرال خواهد بود. چیزی شبیه روسیه پس از فروپاشی شوروی.» *** توضیح: اواخر تابستان ۱۴۰۲، مهراد واعظینژاد…
جهان در چنگ احساسات 🔺
«هر چه بیشتر به رسانههای «فوری» عادت میکنیم، ناگزیر بیشتر به حس و احساس اعتماد میکنیم تا شاهد و مدرک. در ارزیابی شناخت، بیشتر به سرعت و تأثیر بها میدهیم تا عینیت و واقعبینی، و-همانطور که مطالعات مربوط به محتوای توئیتر تأیید کرده-دروغی که احساسات را تحریک بکند اغلب سریعتر از واقعیت اشاعه مییابد. در هنگام خطر عینی، یعنی وقتی زمان اهمیت دارد، واکنش سریع معقول است. اما حالا تأثیر دادههای «فوری» دیگر به مسائل امنیتی محدود نمیشود. اخبار، بازارهای مالی، دوستیها و کار دائماً ما را درگیر جریان اطلاعات میکند؛ در نتیجه، فاصله گرفتن از این اطلاعات و ترسیم تصویری مرضیالطرفین یا درستتر از آنها دشوارتر میشود. بنابراین، این احتمال وجود دارد که احساس کنیم وضعیتهای بیخطر، خطرناکاند تا این که سرانجام واقعاً خطرناک شوند.»
@NashrAasoo 💭
«هر چه بیشتر به رسانههای «فوری» عادت میکنیم، ناگزیر بیشتر به حس و احساس اعتماد میکنیم تا شاهد و مدرک. در ارزیابی شناخت، بیشتر به سرعت و تأثیر بها میدهیم تا عینیت و واقعبینی، و-همانطور که مطالعات مربوط به محتوای توئیتر تأیید کرده-دروغی که احساسات را تحریک بکند اغلب سریعتر از واقعیت اشاعه مییابد. در هنگام خطر عینی، یعنی وقتی زمان اهمیت دارد، واکنش سریع معقول است. اما حالا تأثیر دادههای «فوری» دیگر به مسائل امنیتی محدود نمیشود. اخبار، بازارهای مالی، دوستیها و کار دائماً ما را درگیر جریان اطلاعات میکند؛ در نتیجه، فاصله گرفتن از این اطلاعات و ترسیم تصویری مرضیالطرفین یا درستتر از آنها دشوارتر میشود. بنابراین، این احتمال وجود دارد که احساس کنیم وضعیتهای بیخطر، خطرناکاند تا این که سرانجام واقعاً خطرناک شوند.»
@NashrAasoo 💭