This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️توهین به شاعر برجستهی ترک: فضولی، فضول شعرهای صائب! سطح کارشناسی در تلویزیون
✍حسن محدثیی گیلوایی
۵ مهر ۱۴۰۴
جالب این است که صائب ۳۷ سال بعد از وفات فضولی بهدنیا آمده و متاثر از اشعار فضولی بوده است.
#فضولی
#تلویزیون
#ایدهئولوژی
#ملیگرایی_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۵ مهر ۱۴۰۴
جالب این است که صائب ۳۷ سال بعد از وفات فضولی بهدنیا آمده و متاثر از اشعار فضولی بوده است.
#فضولی
#تلویزیون
#ایدهئولوژی
#ملیگرایی_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
💔35👍8❤1👎1🤔1
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
با سلام خدمت آقای محدثی
یک سوالی از شما داشتم
ملی گرایی!
بدون در نظر گرفتن بار معنایی مثبت یا منفی این کلمه «ملی» به چه معناست؟ شامل چه جغرافیایی میشود؟ در آن جغرافیا چه کسانی زندگی میکنند؟ آیا تمام نمادهای ملی! متعلق به تمام ساکنان آن جغرافیاست و حافظه جمعی در مورد آن وجود دارد؟
بهعنوان مثال
شهروند جغرافیای ایران چقدر از شاعران عرب، کورد، بلوچ، تورک شناخت دارد؟
در کتب درسی نام کدام شاعر و ادیب غیر فارس ذکر و تاکید شده؟
اگر صرفا تمام شعرای فارسیگو را «ملی» بدانیم، چرا وقتی مجری تلویزیون به حکیم محمد فضولی جسارت و اهانت کرد (گفته بودند نام فضولی بهعلت فضول بودن این شاعر انتخاب شده و این شاعر اشعار دیگران را میدزدیده!) هیچ صدای اعتراضی بلند نشد اما در مورد کلیپ اوسطور همه فاضلان ابراز فضل کردند؟
اگر تمام ساکنان جغرافیای ایران در ذیل این «ملی» قرار میگیرند، چرا فرهنگ و آداب و رسوم و موسیقی و ادبیات آنها ملی شمرده نمیشود؟
بهعنوان مثال
شورای پاسداشت زبان فارسی سالانه بودجهای برای حفظ و نشر زبان های محلی! دریافت میکند که تا امروز حداقل برای زبان مادری من «تورکی» خروجی نداشته.
مثال دیگر
با جداسازی زبان های ایرانی و غیر ایرانی -که عیار واضحی هم برای این تقسیم بندی ارائه نشده- هزاران شهروند تورک، کورد، عرب و بلوچ متاسفانه قادر به ثبت نام فرزند خود به زبان مادری نیستند و سیستم ثبت احوال نام را بهعلت غیر ایرانی (بخوانیم فارسی) بودن غیرمجاز میداند و در آذربایجان فرزندانی هستند که حتی تا ۴-۶ سالگی از داشتن شناسنامه محروم میماند.
مثالهای زیادی در مورد فرهنگ، موسیقی، ادبیات میتوان زد.
✍نادر احسانینیا
۵ مهر ۱۴۰۴
🔸محدثی: اگر سازمان ثبت احوال در این باره توضیحی ارائه کند، منتشر خواهم کرد.
#فضولی
#تلویزیون
#ایدهئولوژی
#ملیگرایی_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
با سلام خدمت آقای محدثی
یک سوالی از شما داشتم
ملی گرایی!
بدون در نظر گرفتن بار معنایی مثبت یا منفی این کلمه «ملی» به چه معناست؟ شامل چه جغرافیایی میشود؟ در آن جغرافیا چه کسانی زندگی میکنند؟ آیا تمام نمادهای ملی! متعلق به تمام ساکنان آن جغرافیاست و حافظه جمعی در مورد آن وجود دارد؟
بهعنوان مثال
شهروند جغرافیای ایران چقدر از شاعران عرب، کورد، بلوچ، تورک شناخت دارد؟
در کتب درسی نام کدام شاعر و ادیب غیر فارس ذکر و تاکید شده؟
اگر صرفا تمام شعرای فارسیگو را «ملی» بدانیم، چرا وقتی مجری تلویزیون به حکیم محمد فضولی جسارت و اهانت کرد (گفته بودند نام فضولی بهعلت فضول بودن این شاعر انتخاب شده و این شاعر اشعار دیگران را میدزدیده!) هیچ صدای اعتراضی بلند نشد اما در مورد کلیپ اوسطور همه فاضلان ابراز فضل کردند؟
اگر تمام ساکنان جغرافیای ایران در ذیل این «ملی» قرار میگیرند، چرا فرهنگ و آداب و رسوم و موسیقی و ادبیات آنها ملی شمرده نمیشود؟
بهعنوان مثال
شورای پاسداشت زبان فارسی سالانه بودجهای برای حفظ و نشر زبان های محلی! دریافت میکند که تا امروز حداقل برای زبان مادری من «تورکی» خروجی نداشته.
مثال دیگر
با جداسازی زبان های ایرانی و غیر ایرانی -که عیار واضحی هم برای این تقسیم بندی ارائه نشده- هزاران شهروند تورک، کورد، عرب و بلوچ متاسفانه قادر به ثبت نام فرزند خود به زبان مادری نیستند و سیستم ثبت احوال نام را بهعلت غیر ایرانی (بخوانیم فارسی) بودن غیرمجاز میداند و در آذربایجان فرزندانی هستند که حتی تا ۴-۶ سالگی از داشتن شناسنامه محروم میماند.
مثالهای زیادی در مورد فرهنگ، موسیقی، ادبیات میتوان زد.
✍نادر احسانینیا
۵ مهر ۱۴۰۴
🔸محدثی: اگر سازمان ثبت احوال در این باره توضیحی ارائه کند، منتشر خواهم کرد.
#فضولی
#تلویزیون
#ایدهئولوژی
#ملیگرایی_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
👍27❤4👎3👏3
♦️مشکل ذهنی در بیژن عبدالکریمی
✍دکتر علیرضا معینی
۷ مهر ۱۴۰۴
بررسی ادعای مطرح شده مبنی بر وجود "مشکل ذهنی" در بیژن عبدالکریمی، فیلسوف و استاد دانشگاه ایرانی، نیازمند واکاوی دقیق دیدگاهها و مواضع فکری وی است. این نوشتار با استناد به منابع منتشرشده، شواهد متعددی را برای تحلیل این ادعا ارائه میدهد.
شواهد دال بر وجود تضادهای فکری
تغییر مواضع و تضاد در گفتار
عبدالکریمی در مواضع خود تناقضهای قابل توجهی نشان داده است. از یک سو مدعی دفاع از مردم و ارزشهای دموکراتیک است و از سوی دیگر در موارد متعددی به تحقیر نظرات عمومی پرداخته است. در یک مورد مشخص، وی نظرات مردم درباره منازعه اسرائیل و فلسطین را "هذیان گو" خوانده که نشاندهنده نوعی برخورد متکبرانه با افکار عمومی است.
نقدهای تند از سوی جامعه فکری
مصطفی مهرآیین در نقدی صریح، عبدالکریمی را متهم کرده که "خوار قدرت شده" و به جای همراهی با رنج مردم، با تکبر به تحقیر آنان میپردازد. این نقد نشان میدهد که تنها مخالفان سیاسی بلکه حتا اعضای جامعه روشنفکری نیز از تغییر مواضع و رفتارهای متناقض وی انتقاد دارند.
استفاده از مفاهیم مجهول و نامشخص
عبدالکریمی در بیانات خود از مفاهیم انتزاعی و غیرشفاف بهره میگیرد. به عنوان نمونه، وی عبارت "فرزندان گفتمان انقلاب" را به کار برده که تعریف روشنی ندارد و میتواند به ایجاد ابهام و سردرگمی در مخاطب بینجامد. چنین اصطلاحسازیهای نامشخصی میتواند نشاندهنده ساختار فکری آشفته باشد.
شواهد متعددی از تضاد در گفتار و رفتار فکری عبدالکریمی وجود دارد. از یک سو مدعی دفاع از مردم و ارزشهای ملی است و از سوی دیگر به تحقیر افکار عمومی میپردازد. همچنین نوسان در مواضع فکری و استفاده از مفاهیم نامشخص از دیگر ویژگیهای نا معمول وی است.
با این حال، باید توجه داشت که تفاوت دیدگاههای فکری لزوماً به معنای وجود مشکل ذهنی نیست و ممکن است این تناقضها نشأتگرفته از تغییر مواضع ایدئولوژیک یا سازگاری با شرایط سیاسی باشد. آنچه مسلم است، عبدالکریمی با واکنشهای تند از جناحهای مختلف فکری مواجه است که خود گواهی بر بحثبرانگیز بودن مواضع وی است.
شاید بهتر باشد افراد متشخص با وی مباحثه وگفتگو نکنند . به نفع خود او هم هست .
https://www.instagram.com/reel/DOnD7DdAqcn/?igsh=MTF3cHRveDJ3emkyaA==
#علی_رضا_معینی
#بیژن_عبدالکریمی
@NewHasanMohaddesi
✍دکتر علیرضا معینی
۷ مهر ۱۴۰۴
بررسی ادعای مطرح شده مبنی بر وجود "مشکل ذهنی" در بیژن عبدالکریمی، فیلسوف و استاد دانشگاه ایرانی، نیازمند واکاوی دقیق دیدگاهها و مواضع فکری وی است. این نوشتار با استناد به منابع منتشرشده، شواهد متعددی را برای تحلیل این ادعا ارائه میدهد.
شواهد دال بر وجود تضادهای فکری
تغییر مواضع و تضاد در گفتار
عبدالکریمی در مواضع خود تناقضهای قابل توجهی نشان داده است. از یک سو مدعی دفاع از مردم و ارزشهای دموکراتیک است و از سوی دیگر در موارد متعددی به تحقیر نظرات عمومی پرداخته است. در یک مورد مشخص، وی نظرات مردم درباره منازعه اسرائیل و فلسطین را "هذیان گو" خوانده که نشاندهنده نوعی برخورد متکبرانه با افکار عمومی است.
نقدهای تند از سوی جامعه فکری
مصطفی مهرآیین در نقدی صریح، عبدالکریمی را متهم کرده که "خوار قدرت شده" و به جای همراهی با رنج مردم، با تکبر به تحقیر آنان میپردازد. این نقد نشان میدهد که تنها مخالفان سیاسی بلکه حتا اعضای جامعه روشنفکری نیز از تغییر مواضع و رفتارهای متناقض وی انتقاد دارند.
استفاده از مفاهیم مجهول و نامشخص
عبدالکریمی در بیانات خود از مفاهیم انتزاعی و غیرشفاف بهره میگیرد. به عنوان نمونه، وی عبارت "فرزندان گفتمان انقلاب" را به کار برده که تعریف روشنی ندارد و میتواند به ایجاد ابهام و سردرگمی در مخاطب بینجامد. چنین اصطلاحسازیهای نامشخصی میتواند نشاندهنده ساختار فکری آشفته باشد.
شواهد متعددی از تضاد در گفتار و رفتار فکری عبدالکریمی وجود دارد. از یک سو مدعی دفاع از مردم و ارزشهای ملی است و از سوی دیگر به تحقیر افکار عمومی میپردازد. همچنین نوسان در مواضع فکری و استفاده از مفاهیم نامشخص از دیگر ویژگیهای نا معمول وی است.
با این حال، باید توجه داشت که تفاوت دیدگاههای فکری لزوماً به معنای وجود مشکل ذهنی نیست و ممکن است این تناقضها نشأتگرفته از تغییر مواضع ایدئولوژیک یا سازگاری با شرایط سیاسی باشد. آنچه مسلم است، عبدالکریمی با واکنشهای تند از جناحهای مختلف فکری مواجه است که خود گواهی بر بحثبرانگیز بودن مواضع وی است.
شاید بهتر باشد افراد متشخص با وی مباحثه وگفتگو نکنند . به نفع خود او هم هست .
https://www.instagram.com/reel/DOnD7DdAqcn/?igsh=MTF3cHRveDJ3emkyaA==
#علی_رضا_معینی
#بیژن_عبدالکریمی
@NewHasanMohaddesi
👍17👎2❤🔥1👌1
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
♦️دونالد ترامپ، سلطانِ نامباوری
✍دکتر نظام بهرامی کمیل
۷ مهر ۱۴۰۴
از این به بعد نام "خلیج مکزیک" را به "خلیج آمریکا" تغییر میدهیم.
"وزارت دفاع" نام مناسبی نیست، دستور دادم "وزارت جنگ" جایگزین آن شود تا قدرت آن بیشتر شود.
"زغال سنگ" عامل آلودگی و گسترش کربن نیست و باید بگوییم "زغال سنگ پاک".
"نامباوری" باور به قدرت جادویی نامهاست. فرد یا جامعه نامباور فکر میکند اگر بر نامها مسلط باشد، بر واقعیات و جهان بیرون مسلط خواهد بود.
طبق اسطورههای کهن تکرار نام خدایان موجب قدرت گرفتن آنها میشود. جوامع نامباور اعتقاد دارند تغییر یک نام موجب تغییر سرنوشت خواهد شد. بههمین دلیل در دوره صفویه "شاه صفی" که از زمان به قدرت رسیدن با بیماری و بحران در کشور روبرو بود، طی مراسمی نام خود را به "شاه سلیمان" تغییر داد تا بیماری و بدشناسی او را رها کند.
دیده شده خانوادههای ایرانی که از داشتن چند فرزند دختر خسته شدهاند نام دختر آخر را "دختر بَس" یا "گول بَس" یا "قِز تامام" میگذارند و باور دارند که این نام میتواند روی جنسیت فرزند بعدی تاثیر داشته باشد!
چرا رضا شاه با به قدرت رسیدن دستور داد کسانی که نام خانوادگی پهلوی دارند آن را کنار گذارند تا این نام مختص او و خاندانش باشد؟
چرا برخی فکر میکنند با اضافه کردن پسوند "اسلامی" به موضوعاتی مانند اقتصاد، مدیریت و بانکداری میتوانند تغییری در جهان خارج ایجاد کنند؟
چرا دولتمردان به افزایش قیمت دلار میگویند "نوسانات بازار ارز" و به کمبود آب و برق و گاز میگویند "ناترازی"؟
کتاب "نامباوری" نوشته "نظام بهرامیکمیل" که توسط نشر کاد منتشر شده به طرح این موضوع و شرایط و سازوکارهای اجرای آن پرداخته است.
لینک خرید کتاب:👇👇
https://www.iranketab.ir/book/162670-believe-in-the-name
#نامباوری
#دونالد_ترامپ
#نظام_بهرامی_کمیل
@NewHasanMohaddesi
♦️دونالد ترامپ، سلطانِ نامباوری
✍دکتر نظام بهرامی کمیل
۷ مهر ۱۴۰۴
از این به بعد نام "خلیج مکزیک" را به "خلیج آمریکا" تغییر میدهیم.
"وزارت دفاع" نام مناسبی نیست، دستور دادم "وزارت جنگ" جایگزین آن شود تا قدرت آن بیشتر شود.
"زغال سنگ" عامل آلودگی و گسترش کربن نیست و باید بگوییم "زغال سنگ پاک".
"نامباوری" باور به قدرت جادویی نامهاست. فرد یا جامعه نامباور فکر میکند اگر بر نامها مسلط باشد، بر واقعیات و جهان بیرون مسلط خواهد بود.
طبق اسطورههای کهن تکرار نام خدایان موجب قدرت گرفتن آنها میشود. جوامع نامباور اعتقاد دارند تغییر یک نام موجب تغییر سرنوشت خواهد شد. بههمین دلیل در دوره صفویه "شاه صفی" که از زمان به قدرت رسیدن با بیماری و بحران در کشور روبرو بود، طی مراسمی نام خود را به "شاه سلیمان" تغییر داد تا بیماری و بدشناسی او را رها کند.
دیده شده خانوادههای ایرانی که از داشتن چند فرزند دختر خسته شدهاند نام دختر آخر را "دختر بَس" یا "گول بَس" یا "قِز تامام" میگذارند و باور دارند که این نام میتواند روی جنسیت فرزند بعدی تاثیر داشته باشد!
چرا رضا شاه با به قدرت رسیدن دستور داد کسانی که نام خانوادگی پهلوی دارند آن را کنار گذارند تا این نام مختص او و خاندانش باشد؟
چرا برخی فکر میکنند با اضافه کردن پسوند "اسلامی" به موضوعاتی مانند اقتصاد، مدیریت و بانکداری میتوانند تغییری در جهان خارج ایجاد کنند؟
چرا دولتمردان به افزایش قیمت دلار میگویند "نوسانات بازار ارز" و به کمبود آب و برق و گاز میگویند "ناترازی"؟
کتاب "نامباوری" نوشته "نظام بهرامیکمیل" که توسط نشر کاد منتشر شده به طرح این موضوع و شرایط و سازوکارهای اجرای آن پرداخته است.
لینک خرید کتاب:👇👇
https://www.iranketab.ir/book/162670-believe-in-the-name
#نامباوری
#دونالد_ترامپ
#نظام_بهرامی_کمیل
@NewHasanMohaddesi
فروشگاه اینترنتی ایران کتاب
کتاب نامباوری اثر نظام بهرامی کمیل | ایران کتاب
خرید کتاب نامباوری نویسنده نظام بهرامی کمیل انتشارات کاد
❤12👍9❤🔥1
♦️[معرفی یک کارگزار فرهنگی برای جبران امری غفلت شده]
شعر اثر ماندگار الله الله از اقای محمدعلی کریمی (متخلص به مجنون) است.
#مجنون
#معرفی
#قدردانی
#کارگزار_فرهنگی
#محمدعلی_کریمی
@NewHasanMohaddesi
شعر اثر ماندگار الله الله از اقای محمدعلی کریمی (متخلص به مجنون) است.
#مجنون
#معرفی
#قدردانی
#کارگزار_فرهنگی
#محمدعلی_کریمی
@NewHasanMohaddesi
❤7
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی
بنام حق، جنایت ها کردید ...
✍شعر از محمدعلی کریمی متخلص به مجنون
بازنشر: ۸ مهر ۱۴۰۴
آهنگساز: میکاییل
شعر: کریمی (مجنون)
مداح: مجتبی کریمی
هیأت نینوا، صفاییه
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @
🆑 #کانالسخنرانیها
#مجنون
#معرفی
#قدردانی
#کارگزار_فرهنگی
#محمدعلی_کریمی
@NewHasanMohaddesi
بنام حق، جنایت ها کردید ...
✍شعر از محمدعلی کریمی متخلص به مجنون
بازنشر: ۸ مهر ۱۴۰۴
آهنگساز: میکاییل
شعر: کریمی (مجنون)
مداح: مجتبی کریمی
هیأت نینوا، صفاییه
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @
🆑 #کانالسخنرانیها
#مجنون
#معرفی
#قدردانی
#کارگزار_فرهنگی
#محمدعلی_کریمی
@NewHasanMohaddesi
❤6
Forwarded from زیر سقف آسمان
🔸🔸🔸تبلیغ رایگان برای یک دوست کشاورز🔸🔸🔸
https://www.tg-me.com/toskarice/18
🌺توسکا را بیازمایید!
🔻شمارهی تماس:
علی عشقی / 09392023576
ارسال به تمام شهرهای کشور، برنج طارم آمل و فریدونکنار
@toskarice
https://www.tg-me.com/toskarice/18
🌺توسکا را بیازمایید!
🔻شمارهی تماس:
علی عشقی / 09392023576
ارسال به تمام شهرهای کشور، برنج طارم آمل و فریدونکنار
@toskarice
Telegram
برنج توسکا
🌺توسکا را بیازمایید!
۱۴ شهریور ۱۴۰۴
میتوانید نمونه بخرید و برنج توسکا را پخت کنید! و بعد تصمیم بگیرید.
🔻شمارهی تماس:
علی عشقی / 09392023576
@toskarice
۱۴ شهریور ۱۴۰۴
میتوانید نمونه بخرید و برنج توسکا را پخت کنید! و بعد تصمیم بگیرید.
🔻شمارهی تماس:
علی عشقی / 09392023576
@toskarice
👌9👏2👎1
Forwarded from جامعهشناسی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️هایدگریستهای اسلامی و خیانت به اندیشه در ایران
محدثی: آیا این غربستیزی توسط این تئوریسینهای هایدگریسم اسلامی تقویت شده یا نشده؟ این [غربستیزی] چه بلایی سر این فرهنگ و این تاریخ آورده؟ و ما را به یک جنگی بدون آنکه تجهیزات لازم را داشته باشیم کشانده... و دونکیشوتوار بدون توجه به منافع و موقعیتمان با کشورهای غربی انداخته...
شماها گفته بودید غرب درحال نابودیست و ما هستیم که تاریخ را از جای دیگری آغاز کردیم با انقلاب اسلامی... چی شد اون تئوریها و نتیجه اش چه بود؟
🔻لینک قسمت اوّل مناظره در بارهی هایدگریسم اسلامی:
https://www.youtube.com/watch?v=2tDrmjW9Ri0
🔻لینک قسمت دوم و نهاییی مناظره:
https://youtu.be/vdCuFFUB5Ps?si=uuPTLkDQvdgS0Ehb
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
محدثی: آیا این غربستیزی توسط این تئوریسینهای هایدگریسم اسلامی تقویت شده یا نشده؟ این [غربستیزی] چه بلایی سر این فرهنگ و این تاریخ آورده؟ و ما را به یک جنگی بدون آنکه تجهیزات لازم را داشته باشیم کشانده... و دونکیشوتوار بدون توجه به منافع و موقعیتمان با کشورهای غربی انداخته...
شماها گفته بودید غرب درحال نابودیست و ما هستیم که تاریخ را از جای دیگری آغاز کردیم با انقلاب اسلامی... چی شد اون تئوریها و نتیجه اش چه بود؟
🔻لینک قسمت اوّل مناظره در بارهی هایدگریسم اسلامی:
https://www.youtube.com/watch?v=2tDrmjW9Ri0
🔻لینک قسمت دوم و نهاییی مناظره:
https://youtu.be/vdCuFFUB5Ps?si=uuPTLkDQvdgS0Ehb
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
👍22👎5❤3👌2❤🔥1
♦️سخنرانی در بارهی "ورود به عصر پسادینی جامعه: نگاهی به تحقیقات تجربی" در هفده مهر ۱۴۰۴
در ششمین همآیش کنکاشهای مفهومی و نظری در بارهی ایران
۱۲ مهر ۱۴۰۴
🔻جدول سخنرانیها
https://www.khabaronline.ir/news/2123697/%D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%DB%B2%DB%B0%DB%B0-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3
#جامعهی_پسادینی
#انجمن_جامعهشناسی_ایران
@NewHasanMohaddesi
در ششمین همآیش کنکاشهای مفهومی و نظری در بارهی ایران
۱۲ مهر ۱۴۰۴
🔻جدول سخنرانیها
https://www.khabaronline.ir/news/2123697/%D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%DB%B2%DB%B0%DB%B0-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3
#جامعهی_پسادینی
#انجمن_جامعهشناسی_ایران
@NewHasanMohaddesi
👍10❤🔥1💯1
Forwarded from عباس وریج کاظمی
کنکاش_های_مفهومی_و_نظری_درباره_جامعه_ایران_۵.pdf
1.3 MB
🔹جدول پنلهای همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارهی جامعهی ایران
🔸همراه با لینک شنیداری اسکای روم
https://B2n.ir/kankask01
https://B2n.ir/kankash02
https://B2n.ir/kankash03
https://B2n.ir/kankash04
🔺دوشنبه تا پنجشنبه ۱۴ تا ۱۷ مهرماه ۱۴۰۴
🔸همراه با لینک شنیداری اسکای روم
https://B2n.ir/kankask01
https://B2n.ir/kankash02
https://B2n.ir/kankash03
https://B2n.ir/kankash04
🔺دوشنبه تا پنجشنبه ۱۴ تا ۱۷ مهرماه ۱۴۰۴
❤4❤🔥2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️پرسش جامعهای که در آن دانش و پژوهش حاشیهای است ("علم بهتر است یا ثروت؟")
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ مهر ۱۴۰۴
جامعهای که بهنحو عقلانی و علمی و بر اساس پژوهش مدیریت شود، هرگز در آن چنین پرسشی در بارهی اهمیت دانش مطرح نمیشود؛ زیرا همهگان میدانند که نمیتوان جامعه را بدون دانش و علم و پژوهش اداره کرد. انجا که اهمیت پژوهش و دانش نهادینه شده است، پرسش از اهمیت دانش توجیهی پیدا نمیکند؛ زیرا امری بدیهی تلقی میشود و همه میدانند که دانش و ابعاد دیگر زندهگی بهنحو ارگانیک بههم پیوند خورده اند و لازم و ملزوم هم اند.
تنها در جامعهای که دانش و علم و پژوهش بیاعتبار و حاشیهای باشند، پرسش از اهمیت دانش برجسته میشود.
لاجرم، در چنین جامعهای دانش و علم و تحصیلات بدل به امری نمایشگرانه میشود و در قالب مدرک برای کسب منزلت اجتماعی بهکار میآید.
در بحث از روش فراتحلیل کمی گفتم که اصلا این روش محصول جامعهای است که در آن هر ساله هزاران پژوهش انجام میشوند و لذا روش فراتحلیل ضرورت پیدا میکند و ابداع میشود.
#علم
#ثروت
#پژوهش
#نمایشگری
#فراتحلیل_کمی
#مدیریت_عقلانی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ مهر ۱۴۰۴
جامعهای که بهنحو عقلانی و علمی و بر اساس پژوهش مدیریت شود، هرگز در آن چنین پرسشی در بارهی اهمیت دانش مطرح نمیشود؛ زیرا همهگان میدانند که نمیتوان جامعه را بدون دانش و علم و پژوهش اداره کرد. انجا که اهمیت پژوهش و دانش نهادینه شده است، پرسش از اهمیت دانش توجیهی پیدا نمیکند؛ زیرا امری بدیهی تلقی میشود و همه میدانند که دانش و ابعاد دیگر زندهگی بهنحو ارگانیک بههم پیوند خورده اند و لازم و ملزوم هم اند.
تنها در جامعهای که دانش و علم و پژوهش بیاعتبار و حاشیهای باشند، پرسش از اهمیت دانش برجسته میشود.
لاجرم، در چنین جامعهای دانش و علم و تحصیلات بدل به امری نمایشگرانه میشود و در قالب مدرک برای کسب منزلت اجتماعی بهکار میآید.
در بحث از روش فراتحلیل کمی گفتم که اصلا این روش محصول جامعهای است که در آن هر ساله هزاران پژوهش انجام میشوند و لذا روش فراتحلیل ضرورت پیدا میکند و ابداع میشود.
#علم
#ثروت
#پژوهش
#نمایشگری
#فراتحلیل_کمی
#مدیریت_عقلانی
@NewHasanMohaddesi
❤15👌11
♦️اندیشهمندیی پر شتاب در جهانی دینی: مولفههای پراکندهی نظریهی اجتماعی در آرای شریعتی
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ مهر ۱۴۰۴
از سوی موزهی شریعتی دعوت شده ام در بارهی نظریهی اجتماعی در اندیشهی شریعتی سخن بگویم. روز سهشنبه ۱۵ مهر در بارهی موضوع فوق سخن خواهم گفت.
#علی_شریعتی
#موزهی_شریعتی
#نظریهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ مهر ۱۴۰۴
از سوی موزهی شریعتی دعوت شده ام در بارهی نظریهی اجتماعی در اندیشهی شریعتی سخن بگویم. روز سهشنبه ۱۵ مهر در بارهی موضوع فوق سخن خواهم گفت.
#علی_شریعتی
#موزهی_شریعتی
#نظریهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
❤9👍6
♦️لحظهی محاسبه: حماس و پذیرش کلیی پیشنهاد ترامپ
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ مهر ۱۴۰۴
لحظهی مهمی است برای سازمان حماس و برای فلسطینیان و برای همهی نیروهایی که در کنار حماس قرار داشتند یا بهنحوی دخیل در سرنوشت مردم فلسطین و بهویژه غزه بوده اند.
در این لحظهی تاریخی سازمان حماس بهطور کلی طرح ترامپ را پذیرفته است. سردستهی نظام سلطه طرح اش پذیرفته شده است؛ آنهم از دل جنایات بیشمار. عمو ترامپ در هیات پیامآور صلح وارد میشود! مضحکترین تصویر از دنیایی که خاورمیانه خوانده میشود.
اکنون وقت آن است که این راه رفته ارزیابی شود. حاصل بعد از این همه خونریزی و جنایت و دگرگونی در کشورهای منطقه چیست؟ کدام نیرو پیروز شده است؟ شرایط به نفع کدام کشورها و کدام نیروها رقم خورده است؟
در این شرایط ذهن ام میرود سراغ این بیت مولوی:
"در کف شیر نر خونخوارهای / غیر تسلیم و رضا کو چارهای"!
تسلیم به کسی چون ترامپ که تمام قد در پشت جنایتکاری چون نتانیاهو ایستاد و از او حمایت کرد.
بهنظر من درس بزرگی است در عالم سیاست جهانی. نیات خیر و انگیزههای مثبت و حتا اهداف مطلوب، برای پیروزی کافی نیستند و حتا میتوانند به نتایجی علیه خود آنها منجر شوند.
در عرصهی سیاست جهانی میبایست به مولفههای بسیار بیشتری مجهز بود. بار دیگر، نوشتههای دو سال پیش ام را در بارهی همین موضوع یادآوری میکنم: حماس به نام فلسطین و به کام اسراییل عمل کرد. البته این حرفها برای خیلیها خوشآیند نیست.
🔸پسنوشت: تلخترین قسمت ماجرا، قدردانیی حماس از عمو ترامپ است!
https://www.tg-me.com/bavarh/83627
#حماس
#اسراییل
#فلسطین
#دونالد_ترامپ
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ مهر ۱۴۰۴
لحظهی مهمی است برای سازمان حماس و برای فلسطینیان و برای همهی نیروهایی که در کنار حماس قرار داشتند یا بهنحوی دخیل در سرنوشت مردم فلسطین و بهویژه غزه بوده اند.
در این لحظهی تاریخی سازمان حماس بهطور کلی طرح ترامپ را پذیرفته است. سردستهی نظام سلطه طرح اش پذیرفته شده است؛ آنهم از دل جنایات بیشمار. عمو ترامپ در هیات پیامآور صلح وارد میشود! مضحکترین تصویر از دنیایی که خاورمیانه خوانده میشود.
اکنون وقت آن است که این راه رفته ارزیابی شود. حاصل بعد از این همه خونریزی و جنایت و دگرگونی در کشورهای منطقه چیست؟ کدام نیرو پیروز شده است؟ شرایط به نفع کدام کشورها و کدام نیروها رقم خورده است؟
در این شرایط ذهن ام میرود سراغ این بیت مولوی:
"در کف شیر نر خونخوارهای / غیر تسلیم و رضا کو چارهای"!
تسلیم به کسی چون ترامپ که تمام قد در پشت جنایتکاری چون نتانیاهو ایستاد و از او حمایت کرد.
بهنظر من درس بزرگی است در عالم سیاست جهانی. نیات خیر و انگیزههای مثبت و حتا اهداف مطلوب، برای پیروزی کافی نیستند و حتا میتوانند به نتایجی علیه خود آنها منجر شوند.
در عرصهی سیاست جهانی میبایست به مولفههای بسیار بیشتری مجهز بود. بار دیگر، نوشتههای دو سال پیش ام را در بارهی همین موضوع یادآوری میکنم: حماس به نام فلسطین و به کام اسراییل عمل کرد. البته این حرفها برای خیلیها خوشآیند نیست.
🔸پسنوشت: تلخترین قسمت ماجرا، قدردانیی حماس از عمو ترامپ است!
https://www.tg-me.com/bavarh/83627
#حماس
#اسراییل
#فلسطین
#دونالد_ترامپ
@NewHasanMohaddesi
👍34❤4👌2💔2😢1
♦️تیغ جفا بر پیکر خرد: مرثیهای برای خانه اندیشمندان
✍ دکتر علی رضا معینی
۱۳ مهر ۱۴۰۴
در این زمانهی غریب و در این عصر عسرتِ خرد، خبری تلخ، کام اهالی فرهنگ و اندیشه را به زهرآگین شرنگی آغشته است. خانهی اندیشمندان علوم انسانی، آن مأمن و ملجأ فرزانگان و آن کانون گفتوگوی عالمان، از خانهی خود رانده شد. ساختمان "ورشو" که دیگر نه به حضور اندیشمندان، که به سکوت و ظلمت خو کرده است، اکنون به نمادی بدل گشته؛ نمادی از غلبهی تفکر دگماتیک و ستیز با هر آنچه بوی تفکر و تأمل میدهد. این نه صرفاً تخلیهی یک بنا، که خالی کردن سنگری از سنگرهای سترگ فرهنگ و معرفت در این سرزمین است.
روزی که خبر رسید شهرداری تهران، با عزمی جزم و ارادهای پولادین که کاش صرف آبادی شهر و آسایش شهروندان میشد، کمر به تعطیلی این خانهی روشنایی بسته است، کمتر کسی گمان میبرد که نصایح دلسوزان و میانجیگری بزرگان نیز کارگر نیفتد. اما افتاد آنچه نباید میافتاد. قطار فعالیتهای خانه در بوستان ورشو به ایستگاه آخر رسید و اهالی آن، با دلی شکسته و جانی خسته، کلیدها را وا نهادند تا مبادا حریم و حرمت بزرگان علم و فرهنگ، بیش از این در این کشمکش طاقتفرسا، خدشهدار شود.
این رخداد، بیش از آنکه یک مناقشهی اداری و حقوقی میان دو نهاد باشد، پرده از حقیقتی هولناک برمیدارد. آنگاه که سیاست، چنین بیمحابا و عریان، بر ساحت فرهنگ میتازد و زبانش به جای منطق و مفاهمه، زبان فشار و تحمیل میشود، باید بر آیندهی این مرز و بوم لرزید. در کجای این جهان پهناور، با عالمان و اندیشمندان، چنین میکنند؟ در کدام دیار، خانهی حکمت را به بهانههای واهی میبندند و اهالی آن را آواره میسازند؟ این برخوردها، که بیشباهت به کینهتوزیهای قرون وسطایی با فلاسفه و دانشمندان نیست، نشانهای تلخ از افولی فرهنگی و مقدمهای بر نشانههای تلختر است.
این یک تراژدی است؛ تراژدی غلبهی جهل بر علم، تحجر بر تفکر و ایدئولوژی بر اندیشه. آنگاه که تیغ مدیریت شهری، به جای آنکه بر ریشههای فساد و ناکارآمدی فرود آید، بر ساقهی نحیف نهادی فرهنگی مینشیند، باید دانست که تفکری خطرناک در حال جوانه زدن است. تفکری که علوم انسانی را نه پیشران توسعه و تعالی جامعه، که باری اضافی و حتی خطری امنیتی میپندارد. تفکری که از گفتوگو میهراسد، از نقد میرمد و در برابر پرسش، جز به ارعاب و اخراج، پاسخی نمیشناسد.
و شگفتا که این عزم برای خاموشی، با آن سخن کذایی که از زبان شهردار خطاب به رئیس جمهور نقل شد - "نمیگذارم شما رئیس جمهور بشوی یا باشی" - چه قرابت معناداری دارد! گویی ارادهای واحد در کار است تا هر صدایی غیر از صدای خود را خاموش کند و هر کانونی را که احتمال رویش اندیشهای متفاوت در آن میرود، بخشکاند. این همان منطق حذفی است که نهاد علم و فرهنگ را برنمیتابد و استقلال آن را به رسمیت نمیشناسد.
اما اهالی خانهی اندیشمندان، در بیانیهی وداع خود، نشان دادند که اگرچه از خانهی کالبدی خود رانده شدهاند، اما خانهی معنویشان همچنان پابرجاست. آنان، مستظهر به حمایت اصحاب علم و مردم فرهنگدوست، تسلیم این بیمهریها نشده و فعالیتهای خود را در فضای مجازی از سر گرفتهاند. این خود، بزرگترین پیروزی خرد بر تحجر است. میتوان ساختمان را گرفت، اما اندیشه را نمیتوان به بند کشید. میتوان درها را بست، اما پنجرههای ذهن را هرگز.
اکنون وظیفهی ماست، وظیفهی تکتک کسانی که دل در گروی این آب و خاک و فرهنگ پربار آن دارند، که نگذاریم این چراغ بمیرد. باید از حریم علم و فرهنگ صیانت کنیم و یکصدا بازگشت آب رفته را به جوی و بازگشایی خانهی اندیشمندان را به روی صاحبان اصلی آن، یعنی اندیشمندان و مردم، فریاد کنیم. این نه فقط دفاع از یک نهاد، که دفاع از حق اندیشیدن و زیستن در جامعهای است که در آن، خرد و دانایی ارج نهاده میشود، نه آنکه به جرم اندیشیدن، از خانه و کاشانهی خود رانده شود. باشد که این شب سیاه، به سپیدهی دانایی ختم شود؛ انشاءالله.
🔸محدثی: مردمانی داریم چنین دست و پابسته و ناتوان از تامین مرکزی برای اندیشهمندان و اهل فرهنگ خود و اندیشهمندانی داریم وابسته به کرم ارباب قدرت و وابسته به خزانهی حکومت. اما همهگی مفتخر به گذشتهای بسیار باشکوه اند! همینقدر فلکزده و الکیخوش! امان از افتخارات پرشکوه پوچ شما مردمان فلکزده! خون باید گریست بر وضع و حال شما که در غبار غرور افیونیی قرون ماضی، مفتخر غنوده اید!
#خانهی_اندیشمندان
#علیرضا_معینی
@NewHasanMohaddesi
✍ دکتر علی رضا معینی
۱۳ مهر ۱۴۰۴
در این زمانهی غریب و در این عصر عسرتِ خرد، خبری تلخ، کام اهالی فرهنگ و اندیشه را به زهرآگین شرنگی آغشته است. خانهی اندیشمندان علوم انسانی، آن مأمن و ملجأ فرزانگان و آن کانون گفتوگوی عالمان، از خانهی خود رانده شد. ساختمان "ورشو" که دیگر نه به حضور اندیشمندان، که به سکوت و ظلمت خو کرده است، اکنون به نمادی بدل گشته؛ نمادی از غلبهی تفکر دگماتیک و ستیز با هر آنچه بوی تفکر و تأمل میدهد. این نه صرفاً تخلیهی یک بنا، که خالی کردن سنگری از سنگرهای سترگ فرهنگ و معرفت در این سرزمین است.
روزی که خبر رسید شهرداری تهران، با عزمی جزم و ارادهای پولادین که کاش صرف آبادی شهر و آسایش شهروندان میشد، کمر به تعطیلی این خانهی روشنایی بسته است، کمتر کسی گمان میبرد که نصایح دلسوزان و میانجیگری بزرگان نیز کارگر نیفتد. اما افتاد آنچه نباید میافتاد. قطار فعالیتهای خانه در بوستان ورشو به ایستگاه آخر رسید و اهالی آن، با دلی شکسته و جانی خسته، کلیدها را وا نهادند تا مبادا حریم و حرمت بزرگان علم و فرهنگ، بیش از این در این کشمکش طاقتفرسا، خدشهدار شود.
این رخداد، بیش از آنکه یک مناقشهی اداری و حقوقی میان دو نهاد باشد، پرده از حقیقتی هولناک برمیدارد. آنگاه که سیاست، چنین بیمحابا و عریان، بر ساحت فرهنگ میتازد و زبانش به جای منطق و مفاهمه، زبان فشار و تحمیل میشود، باید بر آیندهی این مرز و بوم لرزید. در کجای این جهان پهناور، با عالمان و اندیشمندان، چنین میکنند؟ در کدام دیار، خانهی حکمت را به بهانههای واهی میبندند و اهالی آن را آواره میسازند؟ این برخوردها، که بیشباهت به کینهتوزیهای قرون وسطایی با فلاسفه و دانشمندان نیست، نشانهای تلخ از افولی فرهنگی و مقدمهای بر نشانههای تلختر است.
این یک تراژدی است؛ تراژدی غلبهی جهل بر علم، تحجر بر تفکر و ایدئولوژی بر اندیشه. آنگاه که تیغ مدیریت شهری، به جای آنکه بر ریشههای فساد و ناکارآمدی فرود آید، بر ساقهی نحیف نهادی فرهنگی مینشیند، باید دانست که تفکری خطرناک در حال جوانه زدن است. تفکری که علوم انسانی را نه پیشران توسعه و تعالی جامعه، که باری اضافی و حتی خطری امنیتی میپندارد. تفکری که از گفتوگو میهراسد، از نقد میرمد و در برابر پرسش، جز به ارعاب و اخراج، پاسخی نمیشناسد.
و شگفتا که این عزم برای خاموشی، با آن سخن کذایی که از زبان شهردار خطاب به رئیس جمهور نقل شد - "نمیگذارم شما رئیس جمهور بشوی یا باشی" - چه قرابت معناداری دارد! گویی ارادهای واحد در کار است تا هر صدایی غیر از صدای خود را خاموش کند و هر کانونی را که احتمال رویش اندیشهای متفاوت در آن میرود، بخشکاند. این همان منطق حذفی است که نهاد علم و فرهنگ را برنمیتابد و استقلال آن را به رسمیت نمیشناسد.
اما اهالی خانهی اندیشمندان، در بیانیهی وداع خود، نشان دادند که اگرچه از خانهی کالبدی خود رانده شدهاند، اما خانهی معنویشان همچنان پابرجاست. آنان، مستظهر به حمایت اصحاب علم و مردم فرهنگدوست، تسلیم این بیمهریها نشده و فعالیتهای خود را در فضای مجازی از سر گرفتهاند. این خود، بزرگترین پیروزی خرد بر تحجر است. میتوان ساختمان را گرفت، اما اندیشه را نمیتوان به بند کشید. میتوان درها را بست، اما پنجرههای ذهن را هرگز.
اکنون وظیفهی ماست، وظیفهی تکتک کسانی که دل در گروی این آب و خاک و فرهنگ پربار آن دارند، که نگذاریم این چراغ بمیرد. باید از حریم علم و فرهنگ صیانت کنیم و یکصدا بازگشت آب رفته را به جوی و بازگشایی خانهی اندیشمندان را به روی صاحبان اصلی آن، یعنی اندیشمندان و مردم، فریاد کنیم. این نه فقط دفاع از یک نهاد، که دفاع از حق اندیشیدن و زیستن در جامعهای است که در آن، خرد و دانایی ارج نهاده میشود، نه آنکه به جرم اندیشیدن، از خانه و کاشانهی خود رانده شود. باشد که این شب سیاه، به سپیدهی دانایی ختم شود؛ انشاءالله.
🔸محدثی: مردمانی داریم چنین دست و پابسته و ناتوان از تامین مرکزی برای اندیشهمندان و اهل فرهنگ خود و اندیشهمندانی داریم وابسته به کرم ارباب قدرت و وابسته به خزانهی حکومت. اما همهگی مفتخر به گذشتهای بسیار باشکوه اند! همینقدر فلکزده و الکیخوش! امان از افتخارات پرشکوه پوچ شما مردمان فلکزده! خون باید گریست بر وضع و حال شما که در غبار غرور افیونیی قرون ماضی، مفتخر غنوده اید!
#خانهی_اندیشمندان
#علیرضا_معینی
@NewHasanMohaddesi
👍16👌7💔6❤3
Forwarded from جامعه شناسی حوزه عمومی
📚 زوال پدرسالاری چاپ جدید توسط انتشارات آگاه اثر مرحوم محمد امین قانعی راد
@MAminghaneirad
#جامعه_شناسی_حوزه_عمومی
@MAminghaneirad
#جامعه_شناسی_حوزه_عمومی
❤10👍8👌1
♦️وطن من! پیام محبتآمیز دوست جنوبی ام و نکته اش در بارهی زبان
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ مهر ۱۴۰۴
بعد مدّتها لازم شد به ایمیل ام سری بزنم و تحقیقی ارسال شده را بخوانم. وقتی پیامها را بازبینی کردم، پیام دوست عزیز و مهربان و خونگرم جنوبی ام را نیز دیدم. غیر از گرما و انرژیی عاطفی ای که محمد شریفیی عزیز با این پیام به من هدیه کرده و دعوت مهربانانه و سخاوتمندانه اش، نکتهای هم در بارهی زبان نوشته که جای درنگ دارد. اینجا پیام او را درج و ثبت و منتشر میکنم تا هر وقت دل ام خواست بخوانم اش و از مهربانی و سخاوت او نیرو بگیرم.
«بنده محمد شریفی هستم
شاگرد شما در سال ۹۴
تهران مرکزی دوره دکتری جامعه شناسی سیاسی
همکلاسی آقای عابدی زاده
که از هرمزگان می اومدم
استاد عزیز
بزرگترین اتفاق دو سالی که در تهران دوره دکتری خوندم اگر بدون اغراق عرض کنم ، آشنایی و شاگردی شما بود
بی نهایت از شما آموختم و علاوه بر مفاهیم درسی ، شخصیت و منش شما بنده را تحت تاثیر قرار داد
تلخی آنچه که در ان سالها بر من گذشت و نهایت باعث شد درس را رها کنم و دوره دکتری را به اتمام نرسانم باعث نمی شود خاطرات شیرین کلاس با شما را از یاد ببرم.
امشب در فضای مجازی کلیپی از حضرتعالی راجع به مبحث زبان ها دیدم. نه تنها زبان ها مغفول واقع شدند بلکه کسانی را که غیر از فارسی تکلم می کنند یا از قومیت جدا از فارس ها هستند را نیز به شکل صحیح نمی پذیرد. نمونه بارزش خود بنده که چه جفایی در حقم در دانشگاه شد .
استاد عزیز
پس از سالها امشب مجدد ارادت قلبی خودم را به شما اعلام می دارم و تنها خواسته بنده از شما این است که دعوتم را بپذیرید و یک بار مناطق ما سفر کنید
مکران را احتمالا شنیده باشید
ما در قلب مکران هستیم آخرین نقطه هرمزگان در مرز با بلوچستان
هیچ زحمتی هم برام ایجاد نمی شود
الحمدلله شرایط برای پذیرش صد نفر هم اگر همراه داشته باشید مهیا است
به امید دیدار»
حالا چهقدر دل ام میخواهد بروم به قلب مکران و با محمد شریفیی عزیز و مهربان سوار لنج بشوم و از آنجا برویم به قلب خلیج فارس. امیدوار ام دو باره دوست نازنین ام را ببینم و ساعتها با هم صحبت کنیم؛ از جنوب و از سیستان و بلوچستان و از مردمان و فرهنگ اش.
وطن یعنی همین پیام مهربانانهی دوست عزیزی از جنوب! وطن یعنی دستان مهربانانهای که به سویات دراز شود. وطن یعنی نگاه مهربانانهی کسانی که به تو مینگرند و تو را هم بهحساب میآورند. وطن من محدود به زبان فارسی و فارسیزبانان نیست. یاد ام باشد تا زنده ام، وطن ام را وسیعتر و وسیعتر کنم. حالا وطن من تا قلب مکران وسعت دارد. چه دوستان خوبی در هرمزگان و بندرلنگه و چاهبهار و بلوچستان دارم! کاش سفر به جنوب خونگرم بار دیگر نصیب ام بشود! این بار سفری به آن سوی خوزستان و به هرمزگان و بوشهر و سیستان و بلوچستان!
#وطن
#مکران
#محمد_شریفی
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ مهر ۱۴۰۴
بعد مدّتها لازم شد به ایمیل ام سری بزنم و تحقیقی ارسال شده را بخوانم. وقتی پیامها را بازبینی کردم، پیام دوست عزیز و مهربان و خونگرم جنوبی ام را نیز دیدم. غیر از گرما و انرژیی عاطفی ای که محمد شریفیی عزیز با این پیام به من هدیه کرده و دعوت مهربانانه و سخاوتمندانه اش، نکتهای هم در بارهی زبان نوشته که جای درنگ دارد. اینجا پیام او را درج و ثبت و منتشر میکنم تا هر وقت دل ام خواست بخوانم اش و از مهربانی و سخاوت او نیرو بگیرم.
«بنده محمد شریفی هستم
شاگرد شما در سال ۹۴
تهران مرکزی دوره دکتری جامعه شناسی سیاسی
همکلاسی آقای عابدی زاده
که از هرمزگان می اومدم
استاد عزیز
بزرگترین اتفاق دو سالی که در تهران دوره دکتری خوندم اگر بدون اغراق عرض کنم ، آشنایی و شاگردی شما بود
بی نهایت از شما آموختم و علاوه بر مفاهیم درسی ، شخصیت و منش شما بنده را تحت تاثیر قرار داد
تلخی آنچه که در ان سالها بر من گذشت و نهایت باعث شد درس را رها کنم و دوره دکتری را به اتمام نرسانم باعث نمی شود خاطرات شیرین کلاس با شما را از یاد ببرم.
امشب در فضای مجازی کلیپی از حضرتعالی راجع به مبحث زبان ها دیدم. نه تنها زبان ها مغفول واقع شدند بلکه کسانی را که غیر از فارسی تکلم می کنند یا از قومیت جدا از فارس ها هستند را نیز به شکل صحیح نمی پذیرد. نمونه بارزش خود بنده که چه جفایی در حقم در دانشگاه شد .
استاد عزیز
پس از سالها امشب مجدد ارادت قلبی خودم را به شما اعلام می دارم و تنها خواسته بنده از شما این است که دعوتم را بپذیرید و یک بار مناطق ما سفر کنید
مکران را احتمالا شنیده باشید
ما در قلب مکران هستیم آخرین نقطه هرمزگان در مرز با بلوچستان
هیچ زحمتی هم برام ایجاد نمی شود
الحمدلله شرایط برای پذیرش صد نفر هم اگر همراه داشته باشید مهیا است
به امید دیدار»
حالا چهقدر دل ام میخواهد بروم به قلب مکران و با محمد شریفیی عزیز و مهربان سوار لنج بشوم و از آنجا برویم به قلب خلیج فارس. امیدوار ام دو باره دوست نازنین ام را ببینم و ساعتها با هم صحبت کنیم؛ از جنوب و از سیستان و بلوچستان و از مردمان و فرهنگ اش.
وطن یعنی همین پیام مهربانانهی دوست عزیزی از جنوب! وطن یعنی دستان مهربانانهای که به سویات دراز شود. وطن یعنی نگاه مهربانانهی کسانی که به تو مینگرند و تو را هم بهحساب میآورند. وطن من محدود به زبان فارسی و فارسیزبانان نیست. یاد ام باشد تا زنده ام، وطن ام را وسیعتر و وسیعتر کنم. حالا وطن من تا قلب مکران وسعت دارد. چه دوستان خوبی در هرمزگان و بندرلنگه و چاهبهار و بلوچستان دارم! کاش سفر به جنوب خونگرم بار دیگر نصیب ام بشود! این بار سفری به آن سوی خوزستان و به هرمزگان و بوشهر و سیستان و بلوچستان!
#وطن
#مکران
#محمد_شریفی
@NewHasanMohaddesi
❤45👍12❤🔥2👎1
♦️چرا روستانشین ام؟
ص۱
✍️مارتین هایدگر
ترجمهی احسان سناییی اردکانی
بازنشر: ۱۵ مهر ۱۴۰۴
🔸محدثی: دوست عزیزی برایم نوشته:
«سلام و درود
متنی که درباره شاگرد هرمزگانی تون تو کانال فرستادین ، منو یاد مقاله " چرا روستانشینم" هایدگر انداخت. اون قسمت از متن هایدگر که اشاره به پیرزن روستایی ۸۳ ساله داره که برای دیدن هایدگر شیب تند روستا رو طی میکرد تا او رو ببینه... مقاله خیلی کوتاهی است.اگه تا کنون نخوندین خیلی خوبه.حس بسیار خوبی به آدم میده».
به نظر ام این بهانهی خوبی است تا متنی از بزرگترین فیسلوف قرن بیستم بخوانیم. نوشتهی هایدگر مرا به یاد مقالهای انداخت که سالها پیش در بارهی خلوتگزینی نوشته ام.👇👇👇
«روی شیب تند یک درۀ پهن و کوهستانی، در سمت جنوبِ «سیاه جنگل» و بر بلندای هزار و صد و پنجاه متری، کلبۀ کوچکی برای موسم اسکی واقع شده که زیربنایش شش در هفت است. سقف کوتاه کلبه، سه اتاق را میپوشاند. آشپزخانه که هال هم هست، اتاق خواب و اتاق کوچکی برای مطالعه. در طول بستر تنگ دره و بر شیب مخالفاش که به همان اندازه هم تند است، خانههای روستایی با بامهای شیروانیشان، را میشود دید که همه جا و به دور از هم پراکندهاند. چمنزارها و مراتع بالادست این شیب هم به جنگلی کبود با صنوبرهای پیر و بلندش راه میبرند. آسمان صاف تابستان همه جا را پوشانده و در پهنۀ روشن آن، دو قوش سرخوشانه در دایرههای فراخی گرد هم پر میکشند.
این دنیای کاری من از دید کسی است که میبیندش، از دید یک میهمان یا یک مسافر تعطیلات تابستان. اما بیرودربایستی، خودم این منظرهها را هرگز ندیدهام. من، تغییرات ساعت به ساعت، روز به روز و شب به شب مناظر را در رفت و آمد با شکوه فصلها تجربه کردهام. وزن کوهها و سختی صخرههای کهن سال، قد کشیدن سرسختانۀ صنوبرها، شکوه ساده و چشم نواز چمنهای نوشکفته، هیاهوی جویبار کوهستانی در شب بلند پاییز و صفای پر صراحت پهن دشتهای پوشیده از برف. اینها همه در هستی هر روزۀ آن بالا رخنه کرده و جاری است؛ آن هم نه در لحظههای زورکی مالامال از وجد زیباییشناسانه و تلقینات تصنعی بلکه تنها وقتی که وجود یک نفر، در ساحت کارش حاضر میشود. فقط کار است که امکان شکوفایی واقعیت این کوهها را فراهم میکند. اصلا روال کار، در وقایعی نهفته که آنجا رخ میدهند.
یک شب ژرف زمستانی که کولاکی وحشی به کلبه مشت میکوبد و همه چیز را فرا میگیرد و میپوشاند، شب محشری برای تأملات فلسفی است. آن وقت که سوالها بایستی ساده و اساسی باشند. رو به هر اندیشهای که بیاوری، فقط جدی و دشوار است و تقلایت برای چپاندن چیزی درون ظرف زبان، عین تقلای صنوبرهای سر به فلک کشیده در برابر تندباد میشود.
اما روال این کار فلسفی، دیگر شبیه تأملات بعید چلهنشینان نیست بلکه دقیقا به نفس کار روستاییها مانند است؛ شبیه وقتی که یک جوانک روستایی، سورتمۀ سنگیناش را کشان کشان از شیب عبور میدهد و به محض آنکه با کندههای راش پُرش میکند، همان مسیر خطرناک را به سمت خانهاش، آن پایین پی میگیرد، شبیه وقتی که مرد چوپان، غرق در افکارش آهسته قدم ورمی چیند و گله را به بالای شیب دره میبرد و وقتی که مرد کشاورز در آلونک خود نشسته و توفالهای بیشمار سقف خانهاش را مهیا میکند؛ کار من هم از همین دست کارهاست، هم ریشه و پیوسته با زندگی روستاییها.
یک شهرنشین خیال میکند اگر کمی فروتن باشد و با یک روستایی گرم بگیرد، دست به کاری عوامانه زده. هر چند ما، بعد از ظهرها که وقت استراحتام، دور آتش روستاییها یا پشت میزی در گوشهای مینشینم، اغلب حرفی نمیزنیم، پیپمان را در سکوت محض میکشیم وگاه و بیگاه شاید یکی در آید که: «برداشت هیزم از جنگل همین روزها تمام میشود.» که «دیشب سمور به یک مرغ دانی زده.» که «صبح سحر احتمالا گاوها بچه بزایند.» که «عموی فلانی سکته کرده.» یا اینکه «به زودی «هواگردِش» است.» ارتباط ژرف کارم با سیاهجنگل و مردمانش، ریشهای محکم و صدها ساله در خاک آلمان و سوابیا دارد و با هیچ چیزی هم نمیشود عوضاش کرد.
فرد شهرنشینی که به اصطلاح ساکن روستا میشود، فوقاش تحت تأثیر آن قرار میگیرد. کار من اما، همه متکی به دنیای همین کوهها و مردمان آن است و به اشارۀ آنها هدایت میشود. حالا مدتی است که کارهایم آن بالا، هر از چند وقت با کنفرانسها، سخنرانیهای برون شهری، مأموریتها و اوقاتی که در این پایین، در فرایبورگ تدریس میکنم، مختل میشود. اما به محض برگشتن، حتی در همان چند ساعت اول، دنیای سوالات قبلیام به همان نحوی که ترکشان گفته بودم، باز تحت فشارم میگذارند. حالم با ریتم کار هماهنگ میشود و به شکل عمیقی حس میکنم هیچ ارادهای بر این قاعدۀ پنهان ندارم.
#خلوتگزینی
#مارتین_هایدگر
@NewHasanMohaddesi
ص۱
✍️مارتین هایدگر
ترجمهی احسان سناییی اردکانی
بازنشر: ۱۵ مهر ۱۴۰۴
🔸محدثی: دوست عزیزی برایم نوشته:
«سلام و درود
متنی که درباره شاگرد هرمزگانی تون تو کانال فرستادین ، منو یاد مقاله " چرا روستانشینم" هایدگر انداخت. اون قسمت از متن هایدگر که اشاره به پیرزن روستایی ۸۳ ساله داره که برای دیدن هایدگر شیب تند روستا رو طی میکرد تا او رو ببینه... مقاله خیلی کوتاهی است.اگه تا کنون نخوندین خیلی خوبه.حس بسیار خوبی به آدم میده».
به نظر ام این بهانهی خوبی است تا متنی از بزرگترین فیسلوف قرن بیستم بخوانیم. نوشتهی هایدگر مرا به یاد مقالهای انداخت که سالها پیش در بارهی خلوتگزینی نوشته ام.👇👇👇
«روی شیب تند یک درۀ پهن و کوهستانی، در سمت جنوبِ «سیاه جنگل» و بر بلندای هزار و صد و پنجاه متری، کلبۀ کوچکی برای موسم اسکی واقع شده که زیربنایش شش در هفت است. سقف کوتاه کلبه، سه اتاق را میپوشاند. آشپزخانه که هال هم هست، اتاق خواب و اتاق کوچکی برای مطالعه. در طول بستر تنگ دره و بر شیب مخالفاش که به همان اندازه هم تند است، خانههای روستایی با بامهای شیروانیشان، را میشود دید که همه جا و به دور از هم پراکندهاند. چمنزارها و مراتع بالادست این شیب هم به جنگلی کبود با صنوبرهای پیر و بلندش راه میبرند. آسمان صاف تابستان همه جا را پوشانده و در پهنۀ روشن آن، دو قوش سرخوشانه در دایرههای فراخی گرد هم پر میکشند.
این دنیای کاری من از دید کسی است که میبیندش، از دید یک میهمان یا یک مسافر تعطیلات تابستان. اما بیرودربایستی، خودم این منظرهها را هرگز ندیدهام. من، تغییرات ساعت به ساعت، روز به روز و شب به شب مناظر را در رفت و آمد با شکوه فصلها تجربه کردهام. وزن کوهها و سختی صخرههای کهن سال، قد کشیدن سرسختانۀ صنوبرها، شکوه ساده و چشم نواز چمنهای نوشکفته، هیاهوی جویبار کوهستانی در شب بلند پاییز و صفای پر صراحت پهن دشتهای پوشیده از برف. اینها همه در هستی هر روزۀ آن بالا رخنه کرده و جاری است؛ آن هم نه در لحظههای زورکی مالامال از وجد زیباییشناسانه و تلقینات تصنعی بلکه تنها وقتی که وجود یک نفر، در ساحت کارش حاضر میشود. فقط کار است که امکان شکوفایی واقعیت این کوهها را فراهم میکند. اصلا روال کار، در وقایعی نهفته که آنجا رخ میدهند.
یک شب ژرف زمستانی که کولاکی وحشی به کلبه مشت میکوبد و همه چیز را فرا میگیرد و میپوشاند، شب محشری برای تأملات فلسفی است. آن وقت که سوالها بایستی ساده و اساسی باشند. رو به هر اندیشهای که بیاوری، فقط جدی و دشوار است و تقلایت برای چپاندن چیزی درون ظرف زبان، عین تقلای صنوبرهای سر به فلک کشیده در برابر تندباد میشود.
اما روال این کار فلسفی، دیگر شبیه تأملات بعید چلهنشینان نیست بلکه دقیقا به نفس کار روستاییها مانند است؛ شبیه وقتی که یک جوانک روستایی، سورتمۀ سنگیناش را کشان کشان از شیب عبور میدهد و به محض آنکه با کندههای راش پُرش میکند، همان مسیر خطرناک را به سمت خانهاش، آن پایین پی میگیرد، شبیه وقتی که مرد چوپان، غرق در افکارش آهسته قدم ورمی چیند و گله را به بالای شیب دره میبرد و وقتی که مرد کشاورز در آلونک خود نشسته و توفالهای بیشمار سقف خانهاش را مهیا میکند؛ کار من هم از همین دست کارهاست، هم ریشه و پیوسته با زندگی روستاییها.
یک شهرنشین خیال میکند اگر کمی فروتن باشد و با یک روستایی گرم بگیرد، دست به کاری عوامانه زده. هر چند ما، بعد از ظهرها که وقت استراحتام، دور آتش روستاییها یا پشت میزی در گوشهای مینشینم، اغلب حرفی نمیزنیم، پیپمان را در سکوت محض میکشیم وگاه و بیگاه شاید یکی در آید که: «برداشت هیزم از جنگل همین روزها تمام میشود.» که «دیشب سمور به یک مرغ دانی زده.» که «صبح سحر احتمالا گاوها بچه بزایند.» که «عموی فلانی سکته کرده.» یا اینکه «به زودی «هواگردِش» است.» ارتباط ژرف کارم با سیاهجنگل و مردمانش، ریشهای محکم و صدها ساله در خاک آلمان و سوابیا دارد و با هیچ چیزی هم نمیشود عوضاش کرد.
فرد شهرنشینی که به اصطلاح ساکن روستا میشود، فوقاش تحت تأثیر آن قرار میگیرد. کار من اما، همه متکی به دنیای همین کوهها و مردمان آن است و به اشارۀ آنها هدایت میشود. حالا مدتی است که کارهایم آن بالا، هر از چند وقت با کنفرانسها، سخنرانیهای برون شهری، مأموریتها و اوقاتی که در این پایین، در فرایبورگ تدریس میکنم، مختل میشود. اما به محض برگشتن، حتی در همان چند ساعت اول، دنیای سوالات قبلیام به همان نحوی که ترکشان گفته بودم، باز تحت فشارم میگذارند. حالم با ریتم کار هماهنگ میشود و به شکل عمیقی حس میکنم هیچ ارادهای بر این قاعدۀ پنهان ندارم.
#خلوتگزینی
#مارتین_هایدگر
@NewHasanMohaddesi
❤13👌4👍1👎1👏1
♦️چرا روستانشین ام؟
ص۲
✍️مارتین هایدگر
ترجمهی احسان سناییی اردکانی
بازنشر: ۱۵ مهر ۱۴۰۴
برای مردم شهر اغلب عجیب است که یک نفر، تک و تنها برای چنین مدت طولانی و ملال آوری میان کوهها و بین روستاییها به سر برد اما اسم این تنهایی نیست؛ خلوت است. در کلان شهرها میشود از هر جای دیگری تنهاتر بود اما هیچ وقت نمیشود احساس خلوت کرد. قدرت عجیب و خصلت اصیل خلوت گزینی، در جدا کردنمان از جمع نیست، بلکه در فراکندن کل وجودمان به گسترۀ نزدیک حضور اشیاست.
در جهان روزمره میشود یک شبه با روزنامه یا مجلهای «مشهور» شد. همیشه هم این مطمئنترین راه سوء تعبیر از شخصیترین داشتههای فرد و فراموش کردنشان بوده و هست. اما شیوۀ برخورد با ذهن یک روستایی، که به عکس از سادگی و صداقت سرشار است، هرگز از یاد کسی نمیرود. همین چند وقت پیش، آن بالا، زنی روستایی در بستر مرگ بود. همیشه میخواست با هم گپ بزنیم و قصههای قدیمی زیادی را هم از دهکده برایم تعریف میکرد. زبان محکم و پرتصویرش، هنوز آن واژگان و مثلهای قدیمی را که برای نسل جوان دهکده، دیگر نامأنوس شده، در خود داشت و لذا زبان مرسوم قدیمها را حفظ کرده بود.
همین یک سال پیش که چند هفتهای تنها در آن کلبه سر میکردم، بیشتر اوقات این زن روستایی با هشتاد و سه سال سن، آن شیب را به امید دیدن من طی میکرد. به قول خودش هر بار میآمد آنجا که ببیند احیانا هستم یا نه و مبادا «کسی» ناغافل آمده باشد و مرا دزدیده باشد. شب مرگش پیش خانواده بود. یک ساعت و نیم مانده به پایان زندگیاش هم از آنها خواست تا سلامش را به «پروفسور» برسانند. چنین یاد و خاطرهای، برای من از استادانهترین مقالۀ یک نشریه بین المللی دربارۀ اندیشههای به اصطلاح فیلسوفانهام ارزشمندتر است.
دنیای شهر، در خطر ارتکاب یک اشتباه ویرانگر است. آمده مزاحمتاش را با بوق و کرنا و به شکلی خستگی ناپذیر و شیک، به نام دل¬واپسی از وضع دنیا و هستی فرد روستایی جا زده است. حال آنکه این دقیقا خلاف تنها کاری است که هم اکنون باید انجاماش داد. یعنی که هستی این مردمان را بیش از همیشه به حال خود وانهیم و دست از سرش برداریم؛ مبادا که به اراجیف پرنیرنگ آثار ادبی دربارۀ «مردمی بودن» و «بومی بودن» فروغلتد. یک روستایی، نه احتیاجی به این فضولیهای شهری شده دارد و نه میخواهدشان. چیزی که او میخواهد و بدان نیاز دارد، حفظ حرمتی است که به نوع هستی و استقلال خودش مربوط میشود.
اما این روزها، بیشتر شهرنشینانی که راه و چاه آنجا را بلدند و در میان اسکی بازان منطقه هم کم پیدا نمیشوند، طوری در دهکده یا مزرعه رفتار میکنند که گویی میان تفرجگاه شهر خود هستند و خوش میگذرانند. چیزی که این رهگذران یک شبه بر باد میدهند، بیشتر از تمام آن چیزهایی است که با قرنها تدریس موشکافانه راجع به شخصیت مردم و فرهنگ بومیشان، فقط امید به احیایش میرود. بیاییم این برخودهای ترحم¬آلود و دل¬واپسیهای قلابیمان را برای «مردمی بودن» بس کنیم و بیاموزیم هستی ساده و سرسختانۀ آن بالا را چگونه جدی بگیریم. فقط آن وقت است که بار دیگر این هستی، سخن خواهد گفت.
تازگیها برای دومین بار، یک دعوت نامۀ تدریس از طرف دانشگاه برلین برایم آمد. همان وقت از فرایبورگ بیرون زدم و به کلبه برگشتم. به نجوای کوهها و جنگل و مزارع گوش سپردم و بعدش به ملاقات دوست قدیمیام رفتم که یک کشاورز هفتاد و پنج ساله است. خبر دعوت دانشگاه برلین را در روزنامه خوانده بود. یعنی نظرش چه بود؟ مدتی با چشمان روشن و مطمئناش به من خیره ماند و همان طوری که دهاناش را به زور بسته نگه میداست، دستان وفادارش را به آرامی روی دوشم نهاد. سرش را به سختی و آهستگی تکانی داد که یعنی: «معلوم است که نه».»
#خلوتگزینی
#مارتین_هایدگر
@NewHasanMohaddesi
ص۲
✍️مارتین هایدگر
ترجمهی احسان سناییی اردکانی
بازنشر: ۱۵ مهر ۱۴۰۴
برای مردم شهر اغلب عجیب است که یک نفر، تک و تنها برای چنین مدت طولانی و ملال آوری میان کوهها و بین روستاییها به سر برد اما اسم این تنهایی نیست؛ خلوت است. در کلان شهرها میشود از هر جای دیگری تنهاتر بود اما هیچ وقت نمیشود احساس خلوت کرد. قدرت عجیب و خصلت اصیل خلوت گزینی، در جدا کردنمان از جمع نیست، بلکه در فراکندن کل وجودمان به گسترۀ نزدیک حضور اشیاست.
در جهان روزمره میشود یک شبه با روزنامه یا مجلهای «مشهور» شد. همیشه هم این مطمئنترین راه سوء تعبیر از شخصیترین داشتههای فرد و فراموش کردنشان بوده و هست. اما شیوۀ برخورد با ذهن یک روستایی، که به عکس از سادگی و صداقت سرشار است، هرگز از یاد کسی نمیرود. همین چند وقت پیش، آن بالا، زنی روستایی در بستر مرگ بود. همیشه میخواست با هم گپ بزنیم و قصههای قدیمی زیادی را هم از دهکده برایم تعریف میکرد. زبان محکم و پرتصویرش، هنوز آن واژگان و مثلهای قدیمی را که برای نسل جوان دهکده، دیگر نامأنوس شده، در خود داشت و لذا زبان مرسوم قدیمها را حفظ کرده بود.
همین یک سال پیش که چند هفتهای تنها در آن کلبه سر میکردم، بیشتر اوقات این زن روستایی با هشتاد و سه سال سن، آن شیب را به امید دیدن من طی میکرد. به قول خودش هر بار میآمد آنجا که ببیند احیانا هستم یا نه و مبادا «کسی» ناغافل آمده باشد و مرا دزدیده باشد. شب مرگش پیش خانواده بود. یک ساعت و نیم مانده به پایان زندگیاش هم از آنها خواست تا سلامش را به «پروفسور» برسانند. چنین یاد و خاطرهای، برای من از استادانهترین مقالۀ یک نشریه بین المللی دربارۀ اندیشههای به اصطلاح فیلسوفانهام ارزشمندتر است.
دنیای شهر، در خطر ارتکاب یک اشتباه ویرانگر است. آمده مزاحمتاش را با بوق و کرنا و به شکلی خستگی ناپذیر و شیک، به نام دل¬واپسی از وضع دنیا و هستی فرد روستایی جا زده است. حال آنکه این دقیقا خلاف تنها کاری است که هم اکنون باید انجاماش داد. یعنی که هستی این مردمان را بیش از همیشه به حال خود وانهیم و دست از سرش برداریم؛ مبادا که به اراجیف پرنیرنگ آثار ادبی دربارۀ «مردمی بودن» و «بومی بودن» فروغلتد. یک روستایی، نه احتیاجی به این فضولیهای شهری شده دارد و نه میخواهدشان. چیزی که او میخواهد و بدان نیاز دارد، حفظ حرمتی است که به نوع هستی و استقلال خودش مربوط میشود.
اما این روزها، بیشتر شهرنشینانی که راه و چاه آنجا را بلدند و در میان اسکی بازان منطقه هم کم پیدا نمیشوند، طوری در دهکده یا مزرعه رفتار میکنند که گویی میان تفرجگاه شهر خود هستند و خوش میگذرانند. چیزی که این رهگذران یک شبه بر باد میدهند، بیشتر از تمام آن چیزهایی است که با قرنها تدریس موشکافانه راجع به شخصیت مردم و فرهنگ بومیشان، فقط امید به احیایش میرود. بیاییم این برخودهای ترحم¬آلود و دل¬واپسیهای قلابیمان را برای «مردمی بودن» بس کنیم و بیاموزیم هستی ساده و سرسختانۀ آن بالا را چگونه جدی بگیریم. فقط آن وقت است که بار دیگر این هستی، سخن خواهد گفت.
تازگیها برای دومین بار، یک دعوت نامۀ تدریس از طرف دانشگاه برلین برایم آمد. همان وقت از فرایبورگ بیرون زدم و به کلبه برگشتم. به نجوای کوهها و جنگل و مزارع گوش سپردم و بعدش به ملاقات دوست قدیمیام رفتم که یک کشاورز هفتاد و پنج ساله است. خبر دعوت دانشگاه برلین را در روزنامه خوانده بود. یعنی نظرش چه بود؟ مدتی با چشمان روشن و مطمئناش به من خیره ماند و همان طوری که دهاناش را به زور بسته نگه میداست، دستان وفادارش را به آرامی روی دوشم نهاد. سرش را به سختی و آهستگی تکانی داد که یعنی: «معلوم است که نه».»
#خلوتگزینی
#مارتین_هایدگر
@NewHasanMohaddesi
❤20👏2👎1👌1
♦️اندیشهمندیی پر شتاب در جهانی دینی: مولفههای پراکندهی نظریهی اجتماعی در آرای شریعتی
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ مهر ۱۴۰۴
اینجا موزهی دکتر علیشریعتی در تهران است. امروز اینجا در بارهی موضوع فوق سخنرانی کردم. بهزودی فایل صوتیی جلسه را منتشر میکنم.
امروز بر لزوم فراروی (عبور از رهگذر نقد و از آنخودسازی) از اندیشهمندان و بزرگان فرهنگی و فکریمان تاکید کردم.
اینجا را شهرداریی تهران اداره میکند.
#علی_شریعتی
#موزهی_شریعتی
#نظریهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ مهر ۱۴۰۴
اینجا موزهی دکتر علیشریعتی در تهران است. امروز اینجا در بارهی موضوع فوق سخنرانی کردم. بهزودی فایل صوتیی جلسه را منتشر میکنم.
امروز بر لزوم فراروی (عبور از رهگذر نقد و از آنخودسازی) از اندیشهمندان و بزرگان فرهنگی و فکریمان تاکید کردم.
اینجا را شهرداریی تهران اداره میکند.
#علی_شریعتی
#موزهی_شریعتی
#نظریهی_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
❤10👍5👎2
