Audio
در جستجوی نظریه های اجتماعی در گفتمان شریعتی
حسن محدثی
آیدین ابراهیمی
جواد میری
15 مهر 1404
خانه موزه ی دکتر علی شریعتی
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/13549
انتشار با ذکر منبع بلامانع است .
کانال سخنرانی ها ، درس گفتارها و گفت و گوها :
https://www.tg-me.com/Vortrags
حسن محدثی
آیدین ابراهیمی
جواد میری
15 مهر 1404
خانه موزه ی دکتر علی شریعتی
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/13549
انتشار با ذکر منبع بلامانع است .
کانال سخنرانی ها ، درس گفتارها و گفت و گوها :
https://www.tg-me.com/Vortrags
👍12❤2👎1
♦️ورود به عصر پسادینی
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ مهر ۱۴۰۴
این ویدئو را نمیدانم چه کسی تولید کرده، اما بخشی از دیدگاه مرا در بارهی ورود به عصر پسادینی توضیح میدهد.
https://youtu.be/N4CbB8h_SBk?si=5yCEJImBH2zu2S9I
#دین
#عصر_پسادینی
#جامعهی_پسادینی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ مهر ۱۴۰۴
این ویدئو را نمیدانم چه کسی تولید کرده، اما بخشی از دیدگاه مرا در بارهی ورود به عصر پسادینی توضیح میدهد.
https://youtu.be/N4CbB8h_SBk?si=5yCEJImBH2zu2S9I
#دین
#عصر_پسادینی
#جامعهی_پسادینی
@NewHasanMohaddesi
YouTube
جامعه سکولار وعصر پسادینی درایران ودنیای مدرن
خلاصه نظریات دکتر حسن محدثی جامعه شناس و استادیار دانشگاه درخصوص عصر پسادینی درایران
❤11👎1👏1😍1
🔸🔸🔸تبلیغ رایگان برای یک دوست کشاورز🔸🔸🔸
https://www.tg-me.com/toskarice/18
🌺توسکا را بیازمایید!
عرضهکنندهی برنج گیلان و مازندران
🔻شمارهی تماس:
علی عشقی / 09392023576
ارسال به تمام شهرهای کشور
@toskarice
@NewHasanMohaddesi
https://www.tg-me.com/toskarice/18
🌺توسکا را بیازمایید!
عرضهکنندهی برنج گیلان و مازندران
🔻شمارهی تماس:
علی عشقی / 09392023576
ارسال به تمام شهرهای کشور
@toskarice
@NewHasanMohaddesi
❤6👎1👌1😍1
♦️ساختار قومی در ایران قرن نوزدهم: نامرئیسازیی ملیگرایانهی قوم فارس
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مهر ۱۴۰۴
ملیگرایان مرکزگرا (از جمله اقتصاددان ترک دکتر موسی غنینژاد) میفرمایند قوم فارس وجود ندارد و البته انتظار دارند سخن کذبشان را باور کنیم و تایید کنیم.
آنها همچنین میفرمایند فارسی حدود هزار سال در فلات ایران زبان ملی بوده است! و باز انتظار دارند افسانههایشان را از تاریخ فلات ایران باور کنیم.
به جدول ساختار قومیی ایران در قرن نوزدهم میلادی بنگریم و جمعیت قوم فارس را مشاهده کنیم.
نامرئیسازیی قومیتی از طریق ایدهئولوژی ملیگرایانه و ملینماییی زبان پارسی تنها دو مورد از افسانهسازیهای ملیگرایان ایرانی هستند.
قوم فارس را در تاریخنگاریهای غیرملیگرایانه میتوانید پیدا کنید. این قوم در تاریخنگاریی ملیگرایانه معمولا گم و نامرئی میشود!
🔻منبع:
آبراهیمیان، یرواند (۱۳۸۴) ایران بین دو انقلاب. ترجمهی احمد گلمحمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی. تهران: نشر نی، چاپ یازدهم. ص۱۶
#ایران
#زبان_فارسی
#ساختار_قومی
#موسی_غنینژاد
#ملیگرایی_ایرانی
#نامرییسازی_قوم_فارس
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مهر ۱۴۰۴
ملیگرایان مرکزگرا (از جمله اقتصاددان ترک دکتر موسی غنینژاد) میفرمایند قوم فارس وجود ندارد و البته انتظار دارند سخن کذبشان را باور کنیم و تایید کنیم.
آنها همچنین میفرمایند فارسی حدود هزار سال در فلات ایران زبان ملی بوده است! و باز انتظار دارند افسانههایشان را از تاریخ فلات ایران باور کنیم.
به جدول ساختار قومیی ایران در قرن نوزدهم میلادی بنگریم و جمعیت قوم فارس را مشاهده کنیم.
نامرئیسازیی قومیتی از طریق ایدهئولوژی ملیگرایانه و ملینماییی زبان پارسی تنها دو مورد از افسانهسازیهای ملیگرایان ایرانی هستند.
قوم فارس را در تاریخنگاریهای غیرملیگرایانه میتوانید پیدا کنید. این قوم در تاریخنگاریی ملیگرایانه معمولا گم و نامرئی میشود!
🔻منبع:
آبراهیمیان، یرواند (۱۳۸۴) ایران بین دو انقلاب. ترجمهی احمد گلمحمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی. تهران: نشر نی، چاپ یازدهم. ص۱۶
#ایران
#زبان_فارسی
#ساختار_قومی
#موسی_غنینژاد
#ملیگرایی_ایرانی
#نامرییسازی_قوم_فارس
@NewHasanMohaddesi
👍46❤11👎9👌4👏3🤔2
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
♦️حفظ فرهنگ، زبان و درخواست جایگاه برابر با زبان فارسی، آری، تفاخر به اجداد، خیر
✍سپیده آبادپور
۲۱ مهر ۱۴۰۴
این چند خط را از کتاب A Brief History of Everyone Who Ever Lived برای هموطنان ترک و غیر ترک ترجمه کرده ام (مراجعه شود به فرستهی بعدی) تا نشان دهم که تفاخر به اجداد تا چه حد پوچ و بیهوده است و البته نفی تفاخر به اجداد به معنی نفی زبان و فرهنگی که از آنان به ما به ارث رسیده است نیست.
دوستان مطلع اند که در گروه دکتر محدثی چه تعداد مقاله علمی-پژوهشی در راستای اثبات جایگاه دیوانی زبان ترکی قرار داده ام و به جد از رسمی شدن زبان ترکی در کنار فارسی دفاع میکنم و نه فقط از دیدگاه حقوق زبانی بلکه از دیدگاه سیاسی-اقتصادی این را ضرورت ملی میبینم.
اطلاع دارند که چقدر در برابر کسانی که اصرار داشته اند نام آذری را به عوض ترک بکار ببرند مقاومت کرده ام چون به نظرم اثبات اینکه اجداد من ریشه در ایران دارند به همان اندازه اثبات اینکه اجدادم ریشه در آسیای میانه دارند در بحث زبان و هویت، پوچ و بیهوده است. من ترکم دقیقا به این دلیل که از وقتی چشم بازکرده ام خود را اینگونه شناخته ام و میخواهم باشم.
چند شب پیش از یکی از همزبانان خواستم که واژه "محارم زاده" را در بحث با مخالفان بکار نبرد و استدلالم این بود که مردمان باستانی آذربایجان که از بین نرفتند. آنها به همان اندازه ترکهای آسیای میانه اجداد ما هستند و شواهدی وجود ندارد که بخش بزرگی از مردمان آذربایجان باستان، زرتشتی نبوده باشند و این رسم در بین آنان نبوده باشد.
اشتباه نکنید. نمیخواهم مثل پان ایرانیستها و ایرانشهریها بگویم "شما آذری و آریایی هستید که فقط زبونتون عوض شده"، چون بهطور حتم این چنین نیست و امکان ندارد، مردمان ترک با بومیان اختلاط و ازدواج نکرده باشند. ضمن اینکه در آذربایجان و قفقاز به جز ایرانیک زبانان که پان ایرانیستها تمایل دارند اینطور القا کنند که ما فرزندان مستقیم آنان هستیم، اقوام ارمنی، آشوری و کارتولی زبان هم زندگی میکنند و میکرده اند. از نظر خودم من حاصل همه این فرهنگها هستم و با تمامی فرهنگهای همسایه احساس راحتی میکنم تا زمانی که آنان در پی رد من نباشند.
اما تغییر هویت، انتساب خود به هویت قومی یا ایلی جدید و ... مساله ای است که در طول تاریخ بارها تکرار شده و ما نباید این چنین درگیر گذشته باشیم. هرچند اسطورهزدایی، تقدسزدایی و نفی باستانگرایی ضرورت ایران امروز است و به تلاش کسانی که با کتب و منابع سعی میکنند، این کار را انجام دهند، آفرین میگویم، ولی استفاده از واژههایی چون "محارم زاده" برای تحقیر مخالف درست نیست.
👇👇👇
#تفاخر
#خودمداری
#سپیده_آبادپور
@NewHasanMohaddesi
♦️حفظ فرهنگ، زبان و درخواست جایگاه برابر با زبان فارسی، آری، تفاخر به اجداد، خیر
✍سپیده آبادپور
۲۱ مهر ۱۴۰۴
این چند خط را از کتاب A Brief History of Everyone Who Ever Lived برای هموطنان ترک و غیر ترک ترجمه کرده ام (مراجعه شود به فرستهی بعدی) تا نشان دهم که تفاخر به اجداد تا چه حد پوچ و بیهوده است و البته نفی تفاخر به اجداد به معنی نفی زبان و فرهنگی که از آنان به ما به ارث رسیده است نیست.
دوستان مطلع اند که در گروه دکتر محدثی چه تعداد مقاله علمی-پژوهشی در راستای اثبات جایگاه دیوانی زبان ترکی قرار داده ام و به جد از رسمی شدن زبان ترکی در کنار فارسی دفاع میکنم و نه فقط از دیدگاه حقوق زبانی بلکه از دیدگاه سیاسی-اقتصادی این را ضرورت ملی میبینم.
اطلاع دارند که چقدر در برابر کسانی که اصرار داشته اند نام آذری را به عوض ترک بکار ببرند مقاومت کرده ام چون به نظرم اثبات اینکه اجداد من ریشه در ایران دارند به همان اندازه اثبات اینکه اجدادم ریشه در آسیای میانه دارند در بحث زبان و هویت، پوچ و بیهوده است. من ترکم دقیقا به این دلیل که از وقتی چشم بازکرده ام خود را اینگونه شناخته ام و میخواهم باشم.
چند شب پیش از یکی از همزبانان خواستم که واژه "محارم زاده" را در بحث با مخالفان بکار نبرد و استدلالم این بود که مردمان باستانی آذربایجان که از بین نرفتند. آنها به همان اندازه ترکهای آسیای میانه اجداد ما هستند و شواهدی وجود ندارد که بخش بزرگی از مردمان آذربایجان باستان، زرتشتی نبوده باشند و این رسم در بین آنان نبوده باشد.
اشتباه نکنید. نمیخواهم مثل پان ایرانیستها و ایرانشهریها بگویم "شما آذری و آریایی هستید که فقط زبونتون عوض شده"، چون بهطور حتم این چنین نیست و امکان ندارد، مردمان ترک با بومیان اختلاط و ازدواج نکرده باشند. ضمن اینکه در آذربایجان و قفقاز به جز ایرانیک زبانان که پان ایرانیستها تمایل دارند اینطور القا کنند که ما فرزندان مستقیم آنان هستیم، اقوام ارمنی، آشوری و کارتولی زبان هم زندگی میکنند و میکرده اند. از نظر خودم من حاصل همه این فرهنگها هستم و با تمامی فرهنگهای همسایه احساس راحتی میکنم تا زمانی که آنان در پی رد من نباشند.
اما تغییر هویت، انتساب خود به هویت قومی یا ایلی جدید و ... مساله ای است که در طول تاریخ بارها تکرار شده و ما نباید این چنین درگیر گذشته باشیم. هرچند اسطورهزدایی، تقدسزدایی و نفی باستانگرایی ضرورت ایران امروز است و به تلاش کسانی که با کتب و منابع سعی میکنند، این کار را انجام دهند، آفرین میگویم، ولی استفاده از واژههایی چون "محارم زاده" برای تحقیر مخالف درست نیست.
👇👇👇
#تفاخر
#خودمداری
#سپیده_آبادپور
@NewHasanMohaddesi
👍20👎6❤4👏1🤔1👌1😍1
آیا به لحاط زیستی قومیت به اسطوره ها و اجداد مشترک ارتباط دارد؟ به عبارت دیگر آیا تمام افراد عضو 60 گروه قومی (آمار شورای اروپا) بومی اروپا نمیتوانند مدعی شوند که از اعقاب شارلمانی هستند؟ (این مثال قابل تعمیم به خاورمیانه و پادشاهان قدیمی آن نیز هست)
ما همه خاص هستیم، و این یعنی هیچکداممان خاص نیست. این فقط یک بازی عددی است. شما دو والد دارید، چهار پدربزرگ و مادربزرگ، هشت جد بزرگتر، و به همین ترتیب. با هر نسل به عقب، تعداد نیاکان شما دو برابر میشود. اما این گسترش شجرهنامهای بهطور بیپایان در گذشته امتداد نمییابد. اگر چنین بود، در زمان شارلمانی، که "پدر کبیر" اروپا بود، شجرهنامهی شما باید حدود ۱۳۷٬۴۳۸٬۹۵۳٬۴۷۲ نفر را دربر میگرفت — بیش از تعداد تمام انسانهایی که آن زمان، اکنون، یا حتی در کل تاریخ زندگی کردهاند. این یعنی که شجرهنامهها پس از چند نسل به درون خود برمیگردند، شاخهای نیستند بلکه بیشتر شبیه شبکه یا توری میشوند. شما ممکن است، و در واقع هستید، چندین بار از یک فرد واحد نَسَب برده باشید. مادربزرگِ پنجنسلقبلتان ممکن است این موقعیت را چندین بار در شجرهنامهتان داشته باشد، چون شاخههای نوادگان او از او منشعب شده، اما به شما ختم شدهاند.
هرچه به گذشته دورتر برویم، این شاخهها بر تعداد کمتری از افراد تمرکز پیدا میکنند. واژهی "pedigree" (شجرهنامه) از عبارت فرانسوی pied de grue گرفته شده، به معنی "پای درنا"، چون انگشتان و پنجهها از یک مفصل در پایین ساق پا (تقریباً معادل مچ پای ما) منشعب میشوند. این شاخهبندی، تنها برای چند نسل ابتدایی دقیق است، اما وقتی به گذشته میرویم، نادرست میشود. در واقع، هر فرد مانند گرهای در شبکه است که گذشتهی ژنتیکی به او میرسد و آیندهی ژنتیکی از او نشئت میگیرد—اگر فرزندی از خود باقی گذاشته باشد.
این موضوع برای من قابل درک است. منطق ساده این است که اکنون افراد زندهی بیشتری روی زمین هستند تا هر لحظهی دیگری در گذشته، بنابراین در گذشته افراد بسیار کمتری اجداد مشترک چندین نفر امروزی بودهاند. اما چگونه میتوان با اطمینان کامل گفت که هر فرد اروپایی، مانند کریستوفر لی، مستقیماً از "آشتیدهندهی بزرگ اروپا (شارلمانی)" نَسَب میبرد؟
پاسخ این پرسش، پیش از ظهور توالییابی پیشرفتهی DNA و تحلیلهای ژنتیکی کهن ارائه شد؛ این پاسخ از ریاضیات میآید. «جوزف چانگ»، آمارشناسی از دانشگاه ییل، تصمیم گرفت که به جای ژنتیک یا شجرهنامهها، صرفاً با عدد و رقم نیاکان ما را بررسی کند. او با این پرسش آغاز کرد که "تا چه زمانی پیش از اکنون، همهی مردم اروپا نیاکان مشترک داشتهاند؟" برای این منظور، مدلی ریاضی ساخت که در آن تعداد نیاکان فرضی هر فرد (هرکدام با دو والد)، و جمعیت کنونی در نظر گرفته شده بودند، و بررسی کرد که چه زمانی این خطوط نسب به هم میرسند.
نتیجه فقط ۶۰۰ سال پیش بود. در اواخر قرن سیزدهم، زنی یا مردی در اروپا زندگی میکرد که اگر ثبت و مدارک اجازه میدادند (که نمیدهند)، تمام اروپاییها میتوانستند نَسَب خود را به او برسانند. اگر این عجیب به نظر میرسد، به یاد داشته باشید که این فرد یکی از هزاران خط نَسَب شما در همین لحظهی زمانی است، و سهم او از شجرهنامهی شبکهمانند شما بسیار ناچیز است. اما اگر میتوانستیم کل شجرهنامهی تمام افراد زندهی کنونی را تا ۶۰۰ سال پیش دنبال کنیم، در میان آن آشوب غیرقابل تحلیل، همهی افراد اروپاییتبار میتوانستند خطی پیدا کنند که در زمان ریچارد دوم با خطوط دیگران تلاقی کند.
اما محاسبات چانگ عجیبتر میشود اگر چند قرن بیشتر به عقب برگردیم. هزار سال پیش، ریاضیات به وضوح چیزی گیجکننده و کمی نگرانکننده را نشان میدهد: یکپنجم مردمی که هزار سال پیش در اروپا زندگی میکردند، هیچ بازماندهای در امروز ندارند. نسب آنها در جایی از مسیر، با خود یا یکی از نوادگانشان، از بین رفته است. در عوض، ۸۰ درصد باقیمانده، نیاکان تمام افراد زندهی امروز هستند. یعنی تمام خطوط نَسَب بر روی هر فردی در قرن دهم میلادی متمرکز میشوند.
یک راه برای درک این موضوع آن است که تصور کنیم هر فرد اروپاییتبار باید میلیاردها نیا در قرن دهم داشته باشد، اما آن زمان میلیاردها نفر وجود نداشتند، پس باید این میلیاردها نیا را در تعداد واقعیِ مردم آن زمان جا داد. نتیجهی این تناقض عددی این است که آن میلیاردها خط نَسَب، نه تنها به تعداد اندکی فرد، بلکه عملاً به همهی کسانی که آن زمان زنده بودند، ختم میشود. بنابراین، اگر شارلمانی در قرن نهم زندگی میکرد (که میدانیم چنین بوده)، و اگر نوادگانی از خود باقی گذاشت که امروز زنده هستند (که میدانیم چنین است)، آنگاه او نیاکان تمام اروپاییتباران امروزی است.
#ترجمه
#تفاخر
#خودمداری
#سپیده_آبادپور
@NewHasanMohaddesi
👍11👏4🤔4❤2👎2
Forwarded from Vahid Online وحید آنلاین
ناصر تقوایی، خالق آثار شاخص سینمایی و تلویزیونی در ایران، روز سهشنبه ۲۲ مهر در ۸۴ سالگی درگذشت.
مرضیه وفامهر، همسر آقای تقوایی، در پستی اینستاگرامی نوشت: «هنرمندی که دشواری آزاده زیستن را برگزید به رهایی رسید».
او افزود: «پروازش را به خاطر بسپاریم. او عاشق گیاهان بود، به یادش درخت بکاریم. او عاشق نور بود، شمع خویش را بیافروزیم. او عاشق جامه سپید بود، به یادش سپید بپوشیم. او عاشق ادبیات بود، به یادش بخوانیم. او عاشق سینما بود، به یادش تماشا کنیم. یاد او را با نواختن و شنیدن موسیقی، و تماشای هنرها گرامی بداریم نه غیر از این».
ناصر تقوایی زادهٔ ۲۲ تیر ۱۳۲۰ در آبادان بود و فعالیت حرفهای خود را با مستندسازی و سپس کار در تلویزیون ملی ایران آغاز کرد. او در طول فعالیت هنری خود شش فیلم سینمایی، یک سریال تلویزیونی و چند مستند ساخت.
او که از جوانی در کنار نوشتن داستان بیش از هر سینماگر دیگری در آثار سینماییاش از ادبیات وام گرفت، تا پیش از انقلاب بهمن ۵۷ آثار درخشانی ساخت و نام خود را بهعنوان یکی از بنیانگذاران موج نو سینمای ایران تثبیت کرد.
تقوایی در فیلم «خشت و آینه» دستیار ابراهیم گلستان شد و در سال ۴۷ اولین فیلم بلندش را با نام «آرامش در حضور دیگران» ساخت و در سالهای بعد سریال «دایی جان ناپلئون» و فیلمهای بلند و کوتاه «نفرین»، «صادق کُرده»، «رهایی» و «بادجن» را خلق کرد.
او اما بعد از انقلاب تنها توانست سه فیلم بسازد: «ناخدا خورشید» با اقتباس از قصه «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی؛ «ای ایران» که سال ۶۸ ساخته شد؛ و «کاغذ بیخط» که سال ۱۳۸۰ پس از ۱۲ سال سکوت اجباری و چند سالی پس از قتلهای زنجیرهای آن را ساخت و همین موضوع را درونمایه فیلم خود قرار داد.
پس از این فیلم، ناصر تقوایی دیگر امکان ساختن هیچ فیلم دیگری را پیدا نکرد. ساخت آخرین فیلمش «چای تلخ» در سال ۱۳۸۲ نیمهکاره ماند.
تقوایی جوایز ملی و بینالمللی متعددی از جمله پلنگ برنزی جشنواره فیلم لوکارنو در سال ۱۹۸۸ را برای فیلم «ناخدا خورشید» دریافت کرد.
در سال ۱۳۸۰، جایزه ویژهٔ هیئت داوران جشنواره فیلم فجر به او اهدا شد، اما از پذیرش آن خودداری کرد.
این فیلمساز ایرانی در طول دوران حرفهایش، چه قبل و چه بعد از انقلاب بهمن ۵۷، به خاطر ایستادگی در برابر سانسور شناخته میشد.
@VahidHeadline
📡 @VahidOnline
مرضیه وفامهر، همسر آقای تقوایی، در پستی اینستاگرامی نوشت: «هنرمندی که دشواری آزاده زیستن را برگزید به رهایی رسید».
او افزود: «پروازش را به خاطر بسپاریم. او عاشق گیاهان بود، به یادش درخت بکاریم. او عاشق نور بود، شمع خویش را بیافروزیم. او عاشق جامه سپید بود، به یادش سپید بپوشیم. او عاشق ادبیات بود، به یادش بخوانیم. او عاشق سینما بود، به یادش تماشا کنیم. یاد او را با نواختن و شنیدن موسیقی، و تماشای هنرها گرامی بداریم نه غیر از این».
ناصر تقوایی زادهٔ ۲۲ تیر ۱۳۲۰ در آبادان بود و فعالیت حرفهای خود را با مستندسازی و سپس کار در تلویزیون ملی ایران آغاز کرد. او در طول فعالیت هنری خود شش فیلم سینمایی، یک سریال تلویزیونی و چند مستند ساخت.
او که از جوانی در کنار نوشتن داستان بیش از هر سینماگر دیگری در آثار سینماییاش از ادبیات وام گرفت، تا پیش از انقلاب بهمن ۵۷ آثار درخشانی ساخت و نام خود را بهعنوان یکی از بنیانگذاران موج نو سینمای ایران تثبیت کرد.
تقوایی در فیلم «خشت و آینه» دستیار ابراهیم گلستان شد و در سال ۴۷ اولین فیلم بلندش را با نام «آرامش در حضور دیگران» ساخت و در سالهای بعد سریال «دایی جان ناپلئون» و فیلمهای بلند و کوتاه «نفرین»، «صادق کُرده»، «رهایی» و «بادجن» را خلق کرد.
او اما بعد از انقلاب تنها توانست سه فیلم بسازد: «ناخدا خورشید» با اقتباس از قصه «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی؛ «ای ایران» که سال ۶۸ ساخته شد؛ و «کاغذ بیخط» که سال ۱۳۸۰ پس از ۱۲ سال سکوت اجباری و چند سالی پس از قتلهای زنجیرهای آن را ساخت و همین موضوع را درونمایه فیلم خود قرار داد.
پس از این فیلم، ناصر تقوایی دیگر امکان ساختن هیچ فیلم دیگری را پیدا نکرد. ساخت آخرین فیلمش «چای تلخ» در سال ۱۳۸۲ نیمهکاره ماند.
تقوایی جوایز ملی و بینالمللی متعددی از جمله پلنگ برنزی جشنواره فیلم لوکارنو در سال ۱۹۸۸ را برای فیلم «ناخدا خورشید» دریافت کرد.
در سال ۱۳۸۰، جایزه ویژهٔ هیئت داوران جشنواره فیلم فجر به او اهدا شد، اما از پذیرش آن خودداری کرد.
این فیلمساز ایرانی در طول دوران حرفهایش، چه قبل و چه بعد از انقلاب بهمن ۵۷، به خاطر ایستادگی در برابر سانسور شناخته میشد.
@VahidHeadline
📡 @VahidOnline
💔12❤10👍5
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️افسانهی "تداوم ایران" در خیالبافیهای یک دانشگاهیی ترک
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ مهر ۱۴۰۴
👇👇👇
#ایران
#افسانهی_تداوم
#مقصود_فراستخواه
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ مهر ۱۴۰۴
👇👇👇
#ایران
#افسانهی_تداوم
#مقصود_فراستخواه
@NewHasanMohaddesi
👎13👍9❤2😍1
♦️افسانهی "تداوم ایران" در خیالبافیهای یک دانشگاهیی ترک: پسا پساخوانیی تاریخ!
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ مهر ۱۴۰۴
اگر یک اهل ادبیات یا یک شاعر در بارهی پدیدهای خیالبافی کند یا شعر بسراید، شاید بشود آن را افسانهبافیای شاعرانه خواند و با اِغماض از آن عبور کرد، امّا یک پژوهشگر دانشگاهی میداند که نمیتواند در بارهی امر واقع خیالبافی کند. پژوهشگر دانشگاهی حتّا کم و بیش میفهمد که در مفهومسازیی نظری نیز میبایست چشمی به واقعیت و فکتها داشته باشد. البته اگر چنین چیزی را درنیافت، میبایست این را با تذکّر به او فهماند.
کسی که از تداوم یک کشور آنهم در طیی چند هزار سال سخن میگوید، هم لازم است:
۱. به مبانیی فلسفیی بحث خود تفطّن داشته باشد و هم،
۲. بتواند نظریهای جامعهشناختی در تأیید چنین تداومی بپرورد و نشان دهد که تحوّلات چند هزار ساله با این همه گسست و انقطاع، مانع تداوم جامعه نشده است و هم،
۳. بتواند بهنحو قابل دفاعی «تداوم جامعه» را تعریف کند و هم،
۴. بتواند شاخصهای قابل سنجشی را برای سنجش تداوم جامعه ارایه کند و هم،
۵. دادههای تاریخی و جامعهشناختیی مکفی برای چنین ادّعای درشتی فراهم و ارایه کند.
تا زمانی که مدّعیان «تداوم ایران» این موارد را در کاری پژوهشی نشان ندهند، میتوان چنین ادعایی را افسانهی تداوم ایران خواند و چنین سخنانی را خیالبافی در بارهی تداوم ایران نامید. البتّه، میتوان برای خوشآیند ملیگرایان و ایرانپرستان سخنانی از روی مجامله گفت؛ چنانکه دکتر فراستخواه در موارد دیگری نیز از روی مجامله برای خوشآیند این و آن سخن گفته اند (اگر مصداق لازم باشد عرض خواهم کرد). امّا لزومی ندارد که ما در بارهی هر نوع مجاملهگویی سکوت کنیم و به همکارمان تذکّر ندهیم.
فراستخواه از ایدهی چند هزار سالهی ایران سخن میگوید! پرسشی که مطرح میشود این است که آیا فراستخواه درک درستی از «ایده» دارد؟ آیا در یک جامعهی نانویسا در عصر ایران باستان میتوان از وجود ایده سخن گفت؟ بهراستی مراد او از ایده، مفهومی نظری است؟ آیا فراستخواه به الزامات فلسفیی سخن اش تفطّن دارد؟ یا صرفا برای خوشآیند این و آن از ایدهی چند هزار سالهی ایران سخن گفته است؟ آیا فراستخواه اصلاً مطالعاتی در بارهی تاریخ ایران دارد یا بهنحو عامیانه و مقلّدانه از «ایران» و از «ایده»ی چند هزار سالهی ایران سخن گفته است؟
🔻پسنوشت: ما گیلکها اصطلاحی داریم به نام «پسا پسا». حضراتی که از تداوم ایران سخن میگویند، تاریخ را پسا پسا میخوانند؛ یعنی به جای اینکه تاریخ فلات ایران را از آغاز بخوانند و بنویسند، از انتها (یعنیی لحظهی حالشان) میخوانند و مینویسند و لذا در آن تداوم میبینند. در واقع، چیزی به نام تداوم را به آن میافزایند. مشکل این حضرات در همین پسا پساخوانیی تاریخ است.
#ایران
#افسانهی_تداوم
#مقصود_فراستخواه
#پساپساخوانی_تاریخ
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۲۲ مهر ۱۴۰۴
اگر یک اهل ادبیات یا یک شاعر در بارهی پدیدهای خیالبافی کند یا شعر بسراید، شاید بشود آن را افسانهبافیای شاعرانه خواند و با اِغماض از آن عبور کرد، امّا یک پژوهشگر دانشگاهی میداند که نمیتواند در بارهی امر واقع خیالبافی کند. پژوهشگر دانشگاهی حتّا کم و بیش میفهمد که در مفهومسازیی نظری نیز میبایست چشمی به واقعیت و فکتها داشته باشد. البته اگر چنین چیزی را درنیافت، میبایست این را با تذکّر به او فهماند.
کسی که از تداوم یک کشور آنهم در طیی چند هزار سال سخن میگوید، هم لازم است:
۱. به مبانیی فلسفیی بحث خود تفطّن داشته باشد و هم،
۲. بتواند نظریهای جامعهشناختی در تأیید چنین تداومی بپرورد و نشان دهد که تحوّلات چند هزار ساله با این همه گسست و انقطاع، مانع تداوم جامعه نشده است و هم،
۳. بتواند بهنحو قابل دفاعی «تداوم جامعه» را تعریف کند و هم،
۴. بتواند شاخصهای قابل سنجشی را برای سنجش تداوم جامعه ارایه کند و هم،
۵. دادههای تاریخی و جامعهشناختیی مکفی برای چنین ادّعای درشتی فراهم و ارایه کند.
تا زمانی که مدّعیان «تداوم ایران» این موارد را در کاری پژوهشی نشان ندهند، میتوان چنین ادعایی را افسانهی تداوم ایران خواند و چنین سخنانی را خیالبافی در بارهی تداوم ایران نامید. البتّه، میتوان برای خوشآیند ملیگرایان و ایرانپرستان سخنانی از روی مجامله گفت؛ چنانکه دکتر فراستخواه در موارد دیگری نیز از روی مجامله برای خوشآیند این و آن سخن گفته اند (اگر مصداق لازم باشد عرض خواهم کرد). امّا لزومی ندارد که ما در بارهی هر نوع مجاملهگویی سکوت کنیم و به همکارمان تذکّر ندهیم.
فراستخواه از ایدهی چند هزار سالهی ایران سخن میگوید! پرسشی که مطرح میشود این است که آیا فراستخواه درک درستی از «ایده» دارد؟ آیا در یک جامعهی نانویسا در عصر ایران باستان میتوان از وجود ایده سخن گفت؟ بهراستی مراد او از ایده، مفهومی نظری است؟ آیا فراستخواه به الزامات فلسفیی سخن اش تفطّن دارد؟ یا صرفا برای خوشآیند این و آن از ایدهی چند هزار سالهی ایران سخن گفته است؟ آیا فراستخواه اصلاً مطالعاتی در بارهی تاریخ ایران دارد یا بهنحو عامیانه و مقلّدانه از «ایران» و از «ایده»ی چند هزار سالهی ایران سخن گفته است؟
🔻پسنوشت: ما گیلکها اصطلاحی داریم به نام «پسا پسا». حضراتی که از تداوم ایران سخن میگویند، تاریخ را پسا پسا میخوانند؛ یعنی به جای اینکه تاریخ فلات ایران را از آغاز بخوانند و بنویسند، از انتها (یعنیی لحظهی حالشان) میخوانند و مینویسند و لذا در آن تداوم میبینند. در واقع، چیزی به نام تداوم را به آن میافزایند. مشکل این حضرات در همین پسا پساخوانیی تاریخ است.
#ایران
#افسانهی_تداوم
#مقصود_فراستخواه
#پساپساخوانی_تاریخ
@NewHasanMohaddesi
👏33👎18👍9❤5
♦️"ایران، یک ایده معرفتی"!
✍دکتر کریم علیزاده
دکترای انسانشناسی از دانشگاه هاروارد و استادیار دانشگاه تنسی از تاکسویل امریکا
۲۳ مهر ۱۴۰۴
آقای دکتر مقصود فراستخواه تبریزی، استاد دانشگاه، میگوید: "ایران در بیش از چند هزار سال حتی پیش از آنکه یک دولت-کشور باشد یک ایده معرفتی بود و مردم ایران در طول تاریخ خود همیشه یک دانش و آگاهی تاریخی و یک فلسفه با هم بودن در این سرزمین داشتند."
به این عبارات دقت کنید: "چند هزار سال"، ایران "ایده معرفتی بود" و مردم ایران "خود همیشه یک دانش و آگاهی تاریخی و یک فلسفه با هم بودن در این سرزمین داشتند." چنین گفته هایی چه اساسی دارند و به چه چیزهایی اتکا دارند؟ این گفته ها بیشتر شعرگونه اند تا حاصل تحقیق و تحلیل علمی. بیشتر نمایشگر خواسته ها و امیال و آرزوی های امروزین ما هستند تا واقعیت تاریخی. از هر نظر و از دریچه هر علم مدرنی (باستانشناسی، انسانشناسی یا تاریخ) هم که ایران را مطالعه کنیم هزاران سال قدمت ندارد (در عجبم که از رقم کلیشه ای تمدن «هفت هزارساله» استفاده نکرد).
تاریخ زندگی در این سرزمین بارها و بارها تغییرات و تحولات و گسست به خود دیده است. آگاهی تاریخی بین مردمانی که در ایران زندگی کرده اند همیشه مورد مناقشه بوده است و معلوم نیست تا زمان عصر حاضر حتی بتوان از وجود آگاهی تاریخی بین مردمان ساکن در ایران سخن گفت. کدام تجارب تمدنی؟ کدام خرد تاریخی و تجارب تمدنی که یک نسل آگاهانه به بعدی ها منتقل کرده است؟ کدام تداوم خطی؟ تو گویی خرد تاریخی و تجربه تمدنی که ایشان نام میبرند چیزی شبیه مشعل المپیک بوده و دائم دست به دست شده تا به ایرانیان امروزی رسیده، توگویی همه این افرادی که مشعل را دست به دست میکردند از خط پایان آگاهی داشتند و همگی هم یک اعتقاد یکسان و راسخ به مسیر و این مشعل داشته اند.
مشکلی که در تفکرات ایشان و امثال ایشان، از جمله سیدجواد طباطبایی و اسلامی ندوشن و بقیه دیده می شود این است که تداوم زندگی را با تداوم فرهنگی خلط میکنند. البته که علیرغم تمامی تغییرات و تحولات، سقوط ها و فروپاشی ها و تکه پاره شدن ها و کشتارها و قتل عام ها... عده ای از مردم باقی ماندند و زندگی ادامه یافت، ولی تداوم زندگی مساوی با تداوم فرهنگی خطی نیست. سرزمینی که امروزه ایران می نامیم بارها و بارها فتح شده، دین و فرهنگ فاتحان را پذیرفت، نهادهای اجتماعی و سیاسی جدید به خود دید، هویت جمعی و اجتماعی مردم بارها تغییر کرد، حتی مردان و زنان که در این سرزمین زندگی میکردند برای صدها سال در هنرهای تجسمی به شکل مردان و زنان مغولی و چینی به تصویر کشیده میشد، اسم ایران برای صدها سال ناپدید شد، زبان های رایج در این سرزمین بارها و بارها دستخوش تغییر شدند، .... کدام تداوم خطی؟ چقدر دیگر باید تغییر و تحول پیش میامد تا تصور ما از تداوم خطی را مخدوش میکرد؟
دیدن تداوم خطی در تاریخ ایران علیرغم اینهمه تغییرات محصول محققین ایرانشناسی و حوزه ایرانشناسی است که در خدمت قدرتهای استعماری غربی بود (ایرانشناسی اساسا علم نبود). این نوع نگاه به تاریخ و فرهنگ و جامعه دهه هاست که منسوخ شده است. اما ما ایرانی ها هنوز دوست داریم با عینک استعماری ایرانشناسان به تاریخ این سرزمین نگاه کنیم و در این توهم دلنشین بمانیم و غوطه بخوریم.
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/archaeologicalanthropology/1036
#ایران
#کریم_علیزاده
#افسانهی_تداوم
#مقصود_فراستخواه
#پساپساخوانی_تاریخ
@NewHasanMohaddesi
✍دکتر کریم علیزاده
دکترای انسانشناسی از دانشگاه هاروارد و استادیار دانشگاه تنسی از تاکسویل امریکا
۲۳ مهر ۱۴۰۴
آقای دکتر مقصود فراستخواه تبریزی، استاد دانشگاه، میگوید: "ایران در بیش از چند هزار سال حتی پیش از آنکه یک دولت-کشور باشد یک ایده معرفتی بود و مردم ایران در طول تاریخ خود همیشه یک دانش و آگاهی تاریخی و یک فلسفه با هم بودن در این سرزمین داشتند."
به این عبارات دقت کنید: "چند هزار سال"، ایران "ایده معرفتی بود" و مردم ایران "خود همیشه یک دانش و آگاهی تاریخی و یک فلسفه با هم بودن در این سرزمین داشتند." چنین گفته هایی چه اساسی دارند و به چه چیزهایی اتکا دارند؟ این گفته ها بیشتر شعرگونه اند تا حاصل تحقیق و تحلیل علمی. بیشتر نمایشگر خواسته ها و امیال و آرزوی های امروزین ما هستند تا واقعیت تاریخی. از هر نظر و از دریچه هر علم مدرنی (باستانشناسی، انسانشناسی یا تاریخ) هم که ایران را مطالعه کنیم هزاران سال قدمت ندارد (در عجبم که از رقم کلیشه ای تمدن «هفت هزارساله» استفاده نکرد).
تاریخ زندگی در این سرزمین بارها و بارها تغییرات و تحولات و گسست به خود دیده است. آگاهی تاریخی بین مردمانی که در ایران زندگی کرده اند همیشه مورد مناقشه بوده است و معلوم نیست تا زمان عصر حاضر حتی بتوان از وجود آگاهی تاریخی بین مردمان ساکن در ایران سخن گفت. کدام تجارب تمدنی؟ کدام خرد تاریخی و تجارب تمدنی که یک نسل آگاهانه به بعدی ها منتقل کرده است؟ کدام تداوم خطی؟ تو گویی خرد تاریخی و تجربه تمدنی که ایشان نام میبرند چیزی شبیه مشعل المپیک بوده و دائم دست به دست شده تا به ایرانیان امروزی رسیده، توگویی همه این افرادی که مشعل را دست به دست میکردند از خط پایان آگاهی داشتند و همگی هم یک اعتقاد یکسان و راسخ به مسیر و این مشعل داشته اند.
مشکلی که در تفکرات ایشان و امثال ایشان، از جمله سیدجواد طباطبایی و اسلامی ندوشن و بقیه دیده می شود این است که تداوم زندگی را با تداوم فرهنگی خلط میکنند. البته که علیرغم تمامی تغییرات و تحولات، سقوط ها و فروپاشی ها و تکه پاره شدن ها و کشتارها و قتل عام ها... عده ای از مردم باقی ماندند و زندگی ادامه یافت، ولی تداوم زندگی مساوی با تداوم فرهنگی خطی نیست. سرزمینی که امروزه ایران می نامیم بارها و بارها فتح شده، دین و فرهنگ فاتحان را پذیرفت، نهادهای اجتماعی و سیاسی جدید به خود دید، هویت جمعی و اجتماعی مردم بارها تغییر کرد، حتی مردان و زنان که در این سرزمین زندگی میکردند برای صدها سال در هنرهای تجسمی به شکل مردان و زنان مغولی و چینی به تصویر کشیده میشد، اسم ایران برای صدها سال ناپدید شد، زبان های رایج در این سرزمین بارها و بارها دستخوش تغییر شدند، .... کدام تداوم خطی؟ چقدر دیگر باید تغییر و تحول پیش میامد تا تصور ما از تداوم خطی را مخدوش میکرد؟
دیدن تداوم خطی در تاریخ ایران علیرغم اینهمه تغییرات محصول محققین ایرانشناسی و حوزه ایرانشناسی است که در خدمت قدرتهای استعماری غربی بود (ایرانشناسی اساسا علم نبود). این نوع نگاه به تاریخ و فرهنگ و جامعه دهه هاست که منسوخ شده است. اما ما ایرانی ها هنوز دوست داریم با عینک استعماری ایرانشناسان به تاریخ این سرزمین نگاه کنیم و در این توهم دلنشین بمانیم و غوطه بخوریم.
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/archaeologicalanthropology/1036
#ایران
#کریم_علیزاده
#افسانهی_تداوم
#مقصود_فراستخواه
#پساپساخوانی_تاریخ
@NewHasanMohaddesi
👍37👎5❤2😍1
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
ایران
جناب محدثی عزیز؛
قطعاً در مقام یک جامعهشناس که به بیان آلفرد شوتس میدان مطالعهاش «معاصرین» است، باید به درستی درگیر عواقب اجتماعیِ بالفعلِ آن روایتی از ایران شوید که سبب انواع نابسامانیها در حیات اجتماعی شده است. روایتی حدوداً از ملکالشعرای بهار تا سید جواد طباطبایی که بر معنایی از «تداوم» ابرام داشت که سنخی «خشونت متافیزیکی» را طی یک «مرکزگرایی عملیاتی» ایجاد کرد.
بنابراین، جامعهشناسی را در مقام یک حوزه که میتواند به یک روایت غالب حمله کند مشروع میدانم اما آیا از حوزهی اختیارات جامعهشناسی خارج نیست که اساساً امری تاریخی را «تعریف» کند؟ حوزهی کار جامعهشناس «گذشتگان» نیست. اما این به معنای این نیست که مورخ گزارشی دهد و جامعهشناسی در مقابل تبعات آن گزارش منفعل باقی بماند او به پیکربندی اجتماعی حاصل از آن گزارش تاریخی در فضای بالفعل اجتماعی مینگرد و دوگانههای عمودی خاصه منافی عدالت توزیعی را به چالش میکشد.
بنابراین جامعهشناس حق دارد در مقابل نابرابریهای اجتماعی-اقتصادیِ حاصل از «روایت مسلط» از ایران بایستد، خواه به معنای رادیکالی این وضعیت را «استعمار داخلی» بداند خواه به معنای تعدیلشدهتری «توسعهی نامتوازن» بخواند. اما در هر صورت نابرابریای در حیات اجتماعات در ایران رخ داده است که مستقیماً با هژمونی این روایت مسلط از ایران در مقام معنابخش به تاریخ و هویت سروکار دارد.
اما جامعهشناس حق ندارد خلط پارادایمی کند و "روایتی از ایران" را با خود ایران یکی کند، ایران بر روایتهای دیگر گشوده است که کار حوزههای دیگری است تولید این روایتها.
اینکه شما جناب محدثی میگویید «من به "تداوم" در ایران اعتقاد ندارم» باید جملهیتان را به این شکل جرح و تعدیل کنید «من به روایت مسلطِ تداوم اعتقاد ندارم به دلایل هزینههای سنگین اجتماعیاش خاصه در انواع دیگریسازیاش». بله میتوانید با مطالعهی جداگانه در موقف مورخ هم بایستید و نظر بدهید و با موقف جامعهشناختیتان ترکیب کنید. اما تاجاییکه موقف شما جامعهشناختی است با بالفعلیت این روایت در فضای معاصر سروکار دارید. اینجاست که میتوانید انتقاداتتان را کاملاً مشروع کنید. اما واقف باشید جامعهشناسی در نسبت با روایتهای ایجابی مورخ، کارش نوعاً سلبی و در زمین واسازی و دیالکتیک منفی است. یعنی مورخ و دیگران روایت میسازند جامعهشناس منهدماش میکند تا روایتی منطبقتر با زیستجهان ایجاد شود. و این نشانهی بلوغ یک اجتماع است. بنابراین از نظرگاه منِ فلسفهزده سیدجواد طباطبایی همانجایی از منطق تاریخ بود که باید میبود و شما نیز در جای خودتان. آنچه خطا بود جامعهشناختی نوشتنِ سید جواد و تاریخنگاری شماست. سید جواد نمیبایست که از دل تاریخ نسخه برای مسائل روز اجتماعی بیرون بکشد همچنانکه شما ابزار لازم را ندارید که از دل جامعهشناسی روایت بسازید.
این را هم باید افزود که نه مورخ نه جامعهشناس نمیتوانند بدون پشتوانهی ابزارهای فلسفی نوتر و عمیقتر خاصه روشهای کارآتر در روایتسازی و روایتشکنی گامی به پیش بردارند.
اصطکاک جاری و به نظر من در اصل بهنگامِ تاریخ و جامعهشناسی یک پیام بیشتر برای ما ندارد: روایت جاری از ایران به مصرف امکانهای خود رسیده است و دیگر کار نمیکند و فراخوان این است که روایتی نو بسازیم یعنی ایران نیاز به «بازتعریف» دارد.
اکنون با مطالعاتی که شخصاً در فلسفه و روشهای آن و حوزههای تاریخ، زبانشناسی، جغرافیای سیاسی و جامعهشناسی کردهام روایت خودم را میسازم با علم و خودآگاهی به اینکه این نیز صرفاً یک روایت است.
روایتی که روش پدیدارشناختی مجبورم میکند که از منابع دست اول استخراجاش کنم. پس دنبال کلمهی ایران در معتبرترین اسناد میگردم. کتیبههای هخامنشی و اوستا و سپس متون ساسانی. اینها را محکومم واقعی بدانم چراکه دلایلی بر نفی این اسناد شبهعملیاند و ما را از دایره بحث علمی خارج میکنند.
داریوش در کتیبهی بیستون خودش را چنین معرفی میکند: داریوش پادشاه پارس فرزند پارس و آریایی».
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/madrasefalsafe/5702
ادامه دارد.👇👇👇
#ایران
#افسانهی_تداوم
#علی_نجات_غلامی
#مقصود_فراستخواه
#پساپساخوانی_تاریخ
@NewHasanMohaddesi
ایران
جناب محدثی عزیز؛
قطعاً در مقام یک جامعهشناس که به بیان آلفرد شوتس میدان مطالعهاش «معاصرین» است، باید به درستی درگیر عواقب اجتماعیِ بالفعلِ آن روایتی از ایران شوید که سبب انواع نابسامانیها در حیات اجتماعی شده است. روایتی حدوداً از ملکالشعرای بهار تا سید جواد طباطبایی که بر معنایی از «تداوم» ابرام داشت که سنخی «خشونت متافیزیکی» را طی یک «مرکزگرایی عملیاتی» ایجاد کرد.
بنابراین، جامعهشناسی را در مقام یک حوزه که میتواند به یک روایت غالب حمله کند مشروع میدانم اما آیا از حوزهی اختیارات جامعهشناسی خارج نیست که اساساً امری تاریخی را «تعریف» کند؟ حوزهی کار جامعهشناس «گذشتگان» نیست. اما این به معنای این نیست که مورخ گزارشی دهد و جامعهشناسی در مقابل تبعات آن گزارش منفعل باقی بماند او به پیکربندی اجتماعی حاصل از آن گزارش تاریخی در فضای بالفعل اجتماعی مینگرد و دوگانههای عمودی خاصه منافی عدالت توزیعی را به چالش میکشد.
بنابراین جامعهشناس حق دارد در مقابل نابرابریهای اجتماعی-اقتصادیِ حاصل از «روایت مسلط» از ایران بایستد، خواه به معنای رادیکالی این وضعیت را «استعمار داخلی» بداند خواه به معنای تعدیلشدهتری «توسعهی نامتوازن» بخواند. اما در هر صورت نابرابریای در حیات اجتماعات در ایران رخ داده است که مستقیماً با هژمونی این روایت مسلط از ایران در مقام معنابخش به تاریخ و هویت سروکار دارد.
اما جامعهشناس حق ندارد خلط پارادایمی کند و "روایتی از ایران" را با خود ایران یکی کند، ایران بر روایتهای دیگر گشوده است که کار حوزههای دیگری است تولید این روایتها.
اینکه شما جناب محدثی میگویید «من به "تداوم" در ایران اعتقاد ندارم» باید جملهیتان را به این شکل جرح و تعدیل کنید «من به روایت مسلطِ تداوم اعتقاد ندارم به دلایل هزینههای سنگین اجتماعیاش خاصه در انواع دیگریسازیاش». بله میتوانید با مطالعهی جداگانه در موقف مورخ هم بایستید و نظر بدهید و با موقف جامعهشناختیتان ترکیب کنید. اما تاجاییکه موقف شما جامعهشناختی است با بالفعلیت این روایت در فضای معاصر سروکار دارید. اینجاست که میتوانید انتقاداتتان را کاملاً مشروع کنید. اما واقف باشید جامعهشناسی در نسبت با روایتهای ایجابی مورخ، کارش نوعاً سلبی و در زمین واسازی و دیالکتیک منفی است. یعنی مورخ و دیگران روایت میسازند جامعهشناس منهدماش میکند تا روایتی منطبقتر با زیستجهان ایجاد شود. و این نشانهی بلوغ یک اجتماع است. بنابراین از نظرگاه منِ فلسفهزده سیدجواد طباطبایی همانجایی از منطق تاریخ بود که باید میبود و شما نیز در جای خودتان. آنچه خطا بود جامعهشناختی نوشتنِ سید جواد و تاریخنگاری شماست. سید جواد نمیبایست که از دل تاریخ نسخه برای مسائل روز اجتماعی بیرون بکشد همچنانکه شما ابزار لازم را ندارید که از دل جامعهشناسی روایت بسازید.
این را هم باید افزود که نه مورخ نه جامعهشناس نمیتوانند بدون پشتوانهی ابزارهای فلسفی نوتر و عمیقتر خاصه روشهای کارآتر در روایتسازی و روایتشکنی گامی به پیش بردارند.
اصطکاک جاری و به نظر من در اصل بهنگامِ تاریخ و جامعهشناسی یک پیام بیشتر برای ما ندارد: روایت جاری از ایران به مصرف امکانهای خود رسیده است و دیگر کار نمیکند و فراخوان این است که روایتی نو بسازیم یعنی ایران نیاز به «بازتعریف» دارد.
اکنون با مطالعاتی که شخصاً در فلسفه و روشهای آن و حوزههای تاریخ، زبانشناسی، جغرافیای سیاسی و جامعهشناسی کردهام روایت خودم را میسازم با علم و خودآگاهی به اینکه این نیز صرفاً یک روایت است.
روایتی که روش پدیدارشناختی مجبورم میکند که از منابع دست اول استخراجاش کنم. پس دنبال کلمهی ایران در معتبرترین اسناد میگردم. کتیبههای هخامنشی و اوستا و سپس متون ساسانی. اینها را محکومم واقعی بدانم چراکه دلایلی بر نفی این اسناد شبهعملیاند و ما را از دایره بحث علمی خارج میکنند.
داریوش در کتیبهی بیستون خودش را چنین معرفی میکند: داریوش پادشاه پارس فرزند پارس و آریایی».
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/madrasefalsafe/5702
ادامه دارد.👇👇👇
#ایران
#افسانهی_تداوم
#علی_نجات_غلامی
#مقصود_فراستخواه
#پساپساخوانی_تاریخ
@NewHasanMohaddesi
👎7❤6👍3😍1
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
👆واژهی "آریا" را باید از بار ارزشی تحمیلی معاصر پساهیتلری تهی کنیم. هیتلر و دستگاه نازی این کلمه را جعل کردند برای ایدئولوژی نژادپرستانهیشان و در کتیبهی داریوش هیچ نشانی از این دلالات نیست. داریوش فقط دارد «آدرساش» را میدهد. دستگاه هیتلر با فرض ریشهی مشترکی به اسم هندواروپایی که یک برساخت زبانشناختی است کلمهی «آریا» را که فقط در متون ایرانی و هندی آمده است به کل این اقوام فرضاً هندواروپایی نسبت میدهد و نژادی را جعل میکند به اسم نوردیک. که امروز از حیث علمی کاملاً باطل است چنین نژادی. اما آریا فقط در متون ایرانی و هندی آمده و اینها خود را آرین در مقام یک «مردم» نامیدهاند که بافتی فرهنگی-آئینی چونان «یسنایی/ودایی» داشتهاند که ایرانیها این بافت را مزدیسنایی نامیده و غیر را دیویسنایی.
اما سرنوشت کلمهی آریا در متون ایرانی چه میشود با تکیه بر متون اوستایی تا ساسانی میبینیم این کلمهی آریایی نهایتاً در متون ساسانی به «ایران» بدل میشود. خاصه در کعبهی زرتشت که اردشیر خود را شاه ایران و ناایران مینامد.
پس داریوش دارید میگوید من «فرزندی پارسی، شاه پارس و ایرانی هستم». حالا خبر بد برای شما این است که ایران در یک معنایی واقعاً وجود داشته است اما خبر بد برای سید جواد هم این است که «معنای پیشاسیاسی دارد نه سیاسی». داریوش شاه پارس است نه شاه ایران! ایران نام بخشی از دولتشهرهای ایرانیمأب است که تحت امپراطوری هخامنشی هستند که شامل این دولتشهرهای آریایی و دولتشهرهای غیرآریایی میشود. یعنی دولتشهرهایی که به اصلاح زبان و فرهنگ و پانتئون ایرانی دارند. پس برخلاف تصور، ما یک «کشور» در معنای دولت سیاسی به نام ایران نداشتهایم. اما ایران همانطور در کار بوده که یونان، که هند، که خیلی جاهای دیگر. یعنی سرزمینهایی که افق فرهنگی مشترکی داشتهاند. حالا سئوال: آیا اکنون کشوری به اسم یونان مجاز است چون در باستان مجموعهای از دولتشهرهای هلنی بودهاند و دولت مشترکی نداشتهاند؟ اگر آن مجاز است پس ایران هم مجاز است. و اگر یونان امروز از تاریخ باستاناش دم بزند ایران هم مجاز است.
پس ما این روایت که تو گویی هفت هزار سال است کشوری دارای یک پادشاهی متحد از عهد بوغ داشتهایم و کاملاً منسجم و یکپارچه بدون تحولاتی رادیکال داشتهایم افسانه است و افسون. اما ایران به روایت من در این معنا وجود داشته و همواره سرزمینی بوده است که ایرانی و ناایرانی در آن زیست کردهاند و گاه دولتهای منسجم محلی، مجموعی و فراایرانی داشته است.
پس به داریوش اقتدا میکنیم خیلی از مشکلاتمان حل میشود: داریوش شاه پارس است نه مازندران اما همچون مازندرانی ایرانی است. او شاهنشاه نصف بیشتر جهان است که ایرانیها هم جزوش هستند. وقتی در ماد کتیبه مینویسد به زبان فارسی فقط نمینویسد به زبانی که برای آنها هم آشناتر است یا زبان خودشان است نیز مینویسد. نتیجهی جامعهشناختی روشن:
داریوش مخالف این پارسیمحوری امروزین است که تکثر فرهنگی زبانی را چونان خطر تجزیه میبیند. اما داریوش در همان کتیبه تمامی شورشها را در زمین سیاسی سرکوب کرده است پس پیام این برای ما این است که اجازه بدهیم ایران را قبل از جامعهشناس و مورخ و حتی فیلسوف، "جغرافیدان سیاسی" تعریف کند. او کاری با تاریخ و فرهنگ و حتی جامعه ندارد او بدواً با یک نقشهی جغرافیایی و روابط بینالملل در زمین مناقشات سیاسی-اقتصادی در جهان جاری سروکار دارد. برای او ایران نقشهای است که روی صفحهی جغرافیاست و با آن در مقام یک وحدت سیاسی بی توجه به اینکه تاریخاش چه بوده و از کجا آمده سروکار دارد. او به ما میگوید منطق تمامی کشورها در این بالفعلیت سیاسی حفظ تمامیت خویش است. این اولی است اما کافی نیست، یعنی منطق جغرافیای سیاسی میگوید کشور را روی نقشه حفظ کن پس حفظ تمامیت ارضی خط قرمز اولی است که کلی و ضروری است. حال در دروناش جدال تاریخ و جامعهشناسی معنادار است، همان دیالکتیک روایتسازی و روایتشکنی. همانقدر که مورخ برای حفظ وحدت فرهنگی زور میزند وظیفهی جامعهشناس است که این وحدت فرهنگی را به سمت کثرت بکشاند.
پس مشکلی که روایت قبلی از ایران داشت همعنان کردن وحدت سیاسی با وحدت اجتماعی و فرهنگی بود که فاجعهبار شد. و در عمل تفوق یک گروه را بر دیگران حاصل آورد.
یادآور میشوم آنچه گفتم هم یک روایت است اما باید دید که کار میکند یا خیر.
درود بر شما
✍علینجات غلامی
۲۳ مهر ۱۴۰۴
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/madrasefalsafe/5703
#ایران
#افسانهی_تداوم
#علی_نجات_غلامی
#مقصود_فراستخواه
#پساپساخوانی_تاریخ
@NewHasanMohaddesi
👆واژهی "آریا" را باید از بار ارزشی تحمیلی معاصر پساهیتلری تهی کنیم. هیتلر و دستگاه نازی این کلمه را جعل کردند برای ایدئولوژی نژادپرستانهیشان و در کتیبهی داریوش هیچ نشانی از این دلالات نیست. داریوش فقط دارد «آدرساش» را میدهد. دستگاه هیتلر با فرض ریشهی مشترکی به اسم هندواروپایی که یک برساخت زبانشناختی است کلمهی «آریا» را که فقط در متون ایرانی و هندی آمده است به کل این اقوام فرضاً هندواروپایی نسبت میدهد و نژادی را جعل میکند به اسم نوردیک. که امروز از حیث علمی کاملاً باطل است چنین نژادی. اما آریا فقط در متون ایرانی و هندی آمده و اینها خود را آرین در مقام یک «مردم» نامیدهاند که بافتی فرهنگی-آئینی چونان «یسنایی/ودایی» داشتهاند که ایرانیها این بافت را مزدیسنایی نامیده و غیر را دیویسنایی.
اما سرنوشت کلمهی آریا در متون ایرانی چه میشود با تکیه بر متون اوستایی تا ساسانی میبینیم این کلمهی آریایی نهایتاً در متون ساسانی به «ایران» بدل میشود. خاصه در کعبهی زرتشت که اردشیر خود را شاه ایران و ناایران مینامد.
پس داریوش دارید میگوید من «فرزندی پارسی، شاه پارس و ایرانی هستم». حالا خبر بد برای شما این است که ایران در یک معنایی واقعاً وجود داشته است اما خبر بد برای سید جواد هم این است که «معنای پیشاسیاسی دارد نه سیاسی». داریوش شاه پارس است نه شاه ایران! ایران نام بخشی از دولتشهرهای ایرانیمأب است که تحت امپراطوری هخامنشی هستند که شامل این دولتشهرهای آریایی و دولتشهرهای غیرآریایی میشود. یعنی دولتشهرهایی که به اصلاح زبان و فرهنگ و پانتئون ایرانی دارند. پس برخلاف تصور، ما یک «کشور» در معنای دولت سیاسی به نام ایران نداشتهایم. اما ایران همانطور در کار بوده که یونان، که هند، که خیلی جاهای دیگر. یعنی سرزمینهایی که افق فرهنگی مشترکی داشتهاند. حالا سئوال: آیا اکنون کشوری به اسم یونان مجاز است چون در باستان مجموعهای از دولتشهرهای هلنی بودهاند و دولت مشترکی نداشتهاند؟ اگر آن مجاز است پس ایران هم مجاز است. و اگر یونان امروز از تاریخ باستاناش دم بزند ایران هم مجاز است.
پس ما این روایت که تو گویی هفت هزار سال است کشوری دارای یک پادشاهی متحد از عهد بوغ داشتهایم و کاملاً منسجم و یکپارچه بدون تحولاتی رادیکال داشتهایم افسانه است و افسون. اما ایران به روایت من در این معنا وجود داشته و همواره سرزمینی بوده است که ایرانی و ناایرانی در آن زیست کردهاند و گاه دولتهای منسجم محلی، مجموعی و فراایرانی داشته است.
پس به داریوش اقتدا میکنیم خیلی از مشکلاتمان حل میشود: داریوش شاه پارس است نه مازندران اما همچون مازندرانی ایرانی است. او شاهنشاه نصف بیشتر جهان است که ایرانیها هم جزوش هستند. وقتی در ماد کتیبه مینویسد به زبان فارسی فقط نمینویسد به زبانی که برای آنها هم آشناتر است یا زبان خودشان است نیز مینویسد. نتیجهی جامعهشناختی روشن:
داریوش مخالف این پارسیمحوری امروزین است که تکثر فرهنگی زبانی را چونان خطر تجزیه میبیند. اما داریوش در همان کتیبه تمامی شورشها را در زمین سیاسی سرکوب کرده است پس پیام این برای ما این است که اجازه بدهیم ایران را قبل از جامعهشناس و مورخ و حتی فیلسوف، "جغرافیدان سیاسی" تعریف کند. او کاری با تاریخ و فرهنگ و حتی جامعه ندارد او بدواً با یک نقشهی جغرافیایی و روابط بینالملل در زمین مناقشات سیاسی-اقتصادی در جهان جاری سروکار دارد. برای او ایران نقشهای است که روی صفحهی جغرافیاست و با آن در مقام یک وحدت سیاسی بی توجه به اینکه تاریخاش چه بوده و از کجا آمده سروکار دارد. او به ما میگوید منطق تمامی کشورها در این بالفعلیت سیاسی حفظ تمامیت خویش است. این اولی است اما کافی نیست، یعنی منطق جغرافیای سیاسی میگوید کشور را روی نقشه حفظ کن پس حفظ تمامیت ارضی خط قرمز اولی است که کلی و ضروری است. حال در دروناش جدال تاریخ و جامعهشناسی معنادار است، همان دیالکتیک روایتسازی و روایتشکنی. همانقدر که مورخ برای حفظ وحدت فرهنگی زور میزند وظیفهی جامعهشناس است که این وحدت فرهنگی را به سمت کثرت بکشاند.
پس مشکلی که روایت قبلی از ایران داشت همعنان کردن وحدت سیاسی با وحدت اجتماعی و فرهنگی بود که فاجعهبار شد. و در عمل تفوق یک گروه را بر دیگران حاصل آورد.
یادآور میشوم آنچه گفتم هم یک روایت است اما باید دید که کار میکند یا خیر.
درود بر شما
✍علینجات غلامی
۲۳ مهر ۱۴۰۴
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/madrasefalsafe/5703
#ایران
#افسانهی_تداوم
#علی_نجات_غلامی
#مقصود_فراستخواه
#پساپساخوانی_تاریخ
@NewHasanMohaddesi
❤7👍6👎6👏2👌1
Forwarded from Akademi (Akademi واحد آموزش/ ثبت نام)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برنامهی پنجره:
🔹پنجرهی جامعهشناختی:
عنوان: زندگی در آستانه - گفتوگو دربارهی خودکشی
دکتر حسن محدثی: صفحهی تلگرام
دکتر اردشیر بهرامی: صفحهی تلگرام
🎞 قسمت اول - کلیک کنید
🎞قسمت دوم - کلیک کنید
🔹در این گفتوگو، از خودکشی حرف میزنیم؛ نه فقط به عنوان یک تراژدی فردی، بلکه به مثابهی نشانهای از رنج جمعی، بحرانهای اجتماعی و تنهایی مدرن.
از فشارهایی که نوجوانان، مردان و حاشیه نشینان تجربه میکنند تا سکوت خانوادهها و کم توجهی نهادهای حمایتی. هر صحنه بازتابی است از شکافهای عمیق جامعه ما.
🔹میپرسیم: چرا بسیاری از انسانها در لحظههای تاریک هیچ پناهی نمییابند؟ جامعه چه مسئولیتی دارد؟ و چطور میتوان فضا را برای گفتوگو، شنیدن و امید باز کرد؟
این گفتوگو از مجموعهی پنجره تلاشی است برای فهمیدن، نه قضاوت؛ برای دیدن انسان در میانهی رنج و میل به زیستن – همراه با دکتر اردشیر بهرامی که سالهاست این زخم را میشناسند.
کانال تلگرامی آکادمی:
آکادمی را دنبال کنید
#خود_کشی #خودکشی
#پایان_دادن_به_زندگی
#زندگی_در_آستانه
#دکتر_حسن_محدثی
#دکتر_اردشیر_بهرامی
.
🔹پنجرهی جامعهشناختی:
عنوان: زندگی در آستانه - گفتوگو دربارهی خودکشی
دکتر حسن محدثی: صفحهی تلگرام
دکتر اردشیر بهرامی: صفحهی تلگرام
🎞 قسمت اول - کلیک کنید
🎞قسمت دوم - کلیک کنید
🔹در این گفتوگو، از خودکشی حرف میزنیم؛ نه فقط به عنوان یک تراژدی فردی، بلکه به مثابهی نشانهای از رنج جمعی، بحرانهای اجتماعی و تنهایی مدرن.
از فشارهایی که نوجوانان، مردان و حاشیه نشینان تجربه میکنند تا سکوت خانوادهها و کم توجهی نهادهای حمایتی. هر صحنه بازتابی است از شکافهای عمیق جامعه ما.
🔹میپرسیم: چرا بسیاری از انسانها در لحظههای تاریک هیچ پناهی نمییابند؟ جامعه چه مسئولیتی دارد؟ و چطور میتوان فضا را برای گفتوگو، شنیدن و امید باز کرد؟
این گفتوگو از مجموعهی پنجره تلاشی است برای فهمیدن، نه قضاوت؛ برای دیدن انسان در میانهی رنج و میل به زیستن – همراه با دکتر اردشیر بهرامی که سالهاست این زخم را میشناسند.
کانال تلگرامی آکادمی:
آکادمی را دنبال کنید
#خود_کشی #خودکشی
#پایان_دادن_به_زندگی
#زندگی_در_آستانه
#دکتر_حسن_محدثی
#دکتر_اردشیر_بهرامی
.
👏6👌3👍2😢1
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
♦️["خیل عظیم جاننثاران ترک"!]
✍دکتر یاسمن فرزان
۲۳ مهر ۱۴۰۴
چند وقت پیش آقای دکتر محدثی نوشته یکی را بازنشر داد که نگران این بود که ناراحت شدن تورکها از توهین فیتیلهها به تورکها طنازی را در کشور از بین میبرد و دست سازندگان فیلم و سریال را به خصوص در ژانر کمدی در پوست گردو می گذارد. اسم نویسنده دکتر سعید معدنی یا چنین چیزی بود. یادم مونده چون اولش به اشتباه فکر کردم همان دکتر سعید مدنی معروف در بند هست و تعجب کردم که چنین نوشته ای از ایشان منتشر می شود. اتفاقا چند روز بعد من اون اپیزود فیتیله ها را دیدم. از نظر توهین آمیزی فاجعه بود. وقتی به یاد می آوریم برای کودکان ساخته شده بود، فاجعه آمیزتر می شد! آقای دکتر معدنی کلی از شکایت علیه این برنامه ابراز نگرانی کرده بودند که طنز و کمدی را می کشد!!
به آقای معدنی یادآوری میکنم که پربینندهترین کمدی تاریخ تلویزیون ایران سریال برره بود و یکی از شخصیتهای آن «جاننثار» تورک بود. در سریال نقش تملقگو را بازی کرده بود. پخش سریال یک سال پیش از ماجرای روزنامه همشهری و کاریکاتور سوسک بود (در مورد اون کاریکاتور سوسک برعکس برنامه فیتیله من هنوز معتقدم سو تفاهم بوده و مانا نیستانی قصد توهین نداشته. اونهایی که مانا را از نزدیک می شناسند می گویند اهل توهین قومیتی نبود. بگذریم!)
نکته ام این هست که در سالهایی که بیشترین حساسیت به توهین های قومی بود، سریال برره با حضور جاننثار متملق با لهجه غلیظ تورکی پخش شد ولی نه تنها هیچ شکایت و اعتراضی در بین تورکان شکل نگرفت، این سریال بین انها بسیار هم محبوب بود. چرا!؟ چون شخصیت جاننثار را ما هر روز در زندگی روزمره می بینیم. میبینیم که در این سیستم فارس-محور وقتی یک تورک می خواهد خود را بالا بکشد یا باید ده برابر همتای فارسش توانمندی داشته باشد (که همه ندارند) یا باید ده برابر او در تملق گویی افراط کند.
این گونه است که شخصیت های جاننثاران در محیط هایی که تورکان و فارسان با هم ارتباط دارند به تولید انبوه میرسد. در خود آذربایجان اگر در بین مردمی که زیاد با مرکز در ارتباط نیستند بگردید، به ندرت ادم دروغگو یا متملق می بینید. اتفاقا کمتر از جاهای دیگر. اما به تهران و کرج و…. که می آیید، خیل عظیم «جاننثاران» را میبینید. همین طور بین مقامات خود آذربایجان که به شکلی از سوی تهران منصوب می شوند شخصیت «جاننثار» را بسیار زیاد میبینید.
🔸محدثی: از توضیحات خانم دکتر فرزان بسیار ممنون ام! بهراستی این پرسش جدی برای من مطرح بود که چرا در میان ترکان این همه ملیگرای افراطی وجود دارد؟
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/monjoog/1165
#یاسمن_فرزان
#جاننثار_ترک
@NewHasanMohaddesi
♦️["خیل عظیم جاننثاران ترک"!]
✍دکتر یاسمن فرزان
۲۳ مهر ۱۴۰۴
چند وقت پیش آقای دکتر محدثی نوشته یکی را بازنشر داد که نگران این بود که ناراحت شدن تورکها از توهین فیتیلهها به تورکها طنازی را در کشور از بین میبرد و دست سازندگان فیلم و سریال را به خصوص در ژانر کمدی در پوست گردو می گذارد. اسم نویسنده دکتر سعید معدنی یا چنین چیزی بود. یادم مونده چون اولش به اشتباه فکر کردم همان دکتر سعید مدنی معروف در بند هست و تعجب کردم که چنین نوشته ای از ایشان منتشر می شود. اتفاقا چند روز بعد من اون اپیزود فیتیله ها را دیدم. از نظر توهین آمیزی فاجعه بود. وقتی به یاد می آوریم برای کودکان ساخته شده بود، فاجعه آمیزتر می شد! آقای دکتر معدنی کلی از شکایت علیه این برنامه ابراز نگرانی کرده بودند که طنز و کمدی را می کشد!!
به آقای معدنی یادآوری میکنم که پربینندهترین کمدی تاریخ تلویزیون ایران سریال برره بود و یکی از شخصیتهای آن «جاننثار» تورک بود. در سریال نقش تملقگو را بازی کرده بود. پخش سریال یک سال پیش از ماجرای روزنامه همشهری و کاریکاتور سوسک بود (در مورد اون کاریکاتور سوسک برعکس برنامه فیتیله من هنوز معتقدم سو تفاهم بوده و مانا نیستانی قصد توهین نداشته. اونهایی که مانا را از نزدیک می شناسند می گویند اهل توهین قومیتی نبود. بگذریم!)
نکته ام این هست که در سالهایی که بیشترین حساسیت به توهین های قومی بود، سریال برره با حضور جاننثار متملق با لهجه غلیظ تورکی پخش شد ولی نه تنها هیچ شکایت و اعتراضی در بین تورکان شکل نگرفت، این سریال بین انها بسیار هم محبوب بود. چرا!؟ چون شخصیت جاننثار را ما هر روز در زندگی روزمره می بینیم. میبینیم که در این سیستم فارس-محور وقتی یک تورک می خواهد خود را بالا بکشد یا باید ده برابر همتای فارسش توانمندی داشته باشد (که همه ندارند) یا باید ده برابر او در تملق گویی افراط کند.
این گونه است که شخصیت های جاننثاران در محیط هایی که تورکان و فارسان با هم ارتباط دارند به تولید انبوه میرسد. در خود آذربایجان اگر در بین مردمی که زیاد با مرکز در ارتباط نیستند بگردید، به ندرت ادم دروغگو یا متملق می بینید. اتفاقا کمتر از جاهای دیگر. اما به تهران و کرج و…. که می آیید، خیل عظیم «جاننثاران» را میبینید. همین طور بین مقامات خود آذربایجان که به شکلی از سوی تهران منصوب می شوند شخصیت «جاننثار» را بسیار زیاد میبینید.
🔸محدثی: از توضیحات خانم دکتر فرزان بسیار ممنون ام! بهراستی این پرسش جدی برای من مطرح بود که چرا در میان ترکان این همه ملیگرای افراطی وجود دارد؟
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/monjoog/1165
#یاسمن_فرزان
#جاننثار_ترک
@NewHasanMohaddesi
👍29👎12👏4👌3❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️جاننثار ترک برره که سرانجام هویت اش را از دست داد و بررهای شد!
بازنشر: ۲۳ مهر ۱۴۰۴
#یاسمن_فرزان
#جاننثار_ترک
#بررهای_شدن
@NewHasanMohaddesi
بازنشر: ۲۳ مهر ۱۴۰۴
#یاسمن_فرزان
#جاننثار_ترک
#بررهای_شدن
@NewHasanMohaddesi
👍22👎3❤2
