Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لعنت به تلویزیون که هر چه بزرگتر شد از دنیای کوچک ما فاصله گرفت، کاش قصه هات هیچ وقت تموم نمیشد

@Nostalzhi
زنگ آخر مدرسه دهه شصتیا 🤦‍♂😆

@Nostalzhi
برج‌های بلند امروزی
هیچوقت
نمیتونن جای این خونه‌های دلبر رو بگیرن...💚

@Nostalzhi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
در خانه های قديمی تا کمتر از 100 سال پيش، زيرآب در انتهای مخزن آب خانه‌ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز می‌کردند. اين زيرآب به چاهی راه داشت که کسی درون حوض می‌رفت و زيرآب را باز می‌کرد تا لجن ته حوض از زيرآب به چاه برود و آب پاکيزه شود. در همان زمان وقتی‌ با کسی دشمنی داشتند ، برای اين که به او ضربه بزنند زيرآب حوض خانه‌اش را باز می‌کردند تا همه آب تميزی را که در حوض دارد از دست بدهد !

صاحبخانه وقتی خبردار می‌شد خيلی‌ ناراحت می‌‌شد چون بی‌آب می‌ماند. اين فرد آزرده به دوستانش می‌گفت: «زيرآبم را زده اند.»

@Nostalzhi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عطاران باید همین‌جا در اوج خداحافظی می‌کرد 😂

@Nostalzhi
اون موقع‌ها که گوشی نبود بزرگ‌ترین تفریح دهه شصتی‌ها نشستن تو کوچه و صحبت کردن راجب به جن و روح بود
بعد که دعواشون می‌شد میگفتن: الان میرم به مامانت می‌گم...😄

@Nostalzhi
به بهانه‌ی رسیدن به زندگی‌ات، زندگی‌ات را نکش؛ آن روز عصر اگر می‌نشستی در آن کافه و یک فنجان چای می‌خوردی چه می‌شد؟ این همه عجله برای رسیدن به کجاست؟ 😍

@Nostalzhi
اردیبهشت را باید عمیق نفس کشید؛
بوی اقاقیا را بلعید تا مستت کند،
مستی اش رخوت انگیز شود،
همچون پس از نوشیدن شراب شیراز
اردیبهشت را باید بویید،
بهارنارنج و باران نم نَمش را
اردیبهشت را باید بلند بلند، سکوت کرد
تا صدایش را شنید.
اردیبهشت را باید قدم زد
از الفِ ابتدا تا خودِ بهشت،
اردیبهشت را باید عاشقی کرد،
با تو که آوردی، بهشت را ...

@Nostalzhi
امروز مادر با دستهای بلوری قند ریز میکرد، وقتی میخواست قندان‌های قشنگش را پر کند زیر لب میگفت:
به نیت سلامتی
به نیت شادی
به نیت خوشبختی
همینقدر ساده...

همینقدر قشنگ 💖

@Nostalzhi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مادربزرگ
همیشه قبل‌ اومدن آقاجون
حیاط رو خوب تمیز می‌کرد
و به گل‌ها آب می‌داد،
چایی نابی رو دم می‌کرد
و به دور دست‌ها خیره‌ می‌شد
آقاجون‌ که از شالیزار میومد
"دستاش‌ بوی‌ خوشه‌ برنج‌ می‌داد"
شاید برای‌ همین‌ بود که هر بار،
با بوسه‌ی‌ آقا‌جون، عزیز سبز می‌شد!🌺

@Nostalzhi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
اگه صدتا پارتی و مهمونی هم بریم جای یکی از این عروسی‌ها رو نمیگیره...

یادش بخیر

@Nostalzhi
دلم یه بقالی خیلی بزرگ میخواد دورِ میدونِ اصلی شهر، درست جایی که همه آدما از کنارش رد میشن، روی شیشه‌ش بنویسم:
"دلخوشی موجود است"❤️

@Nostalzhi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یک جای کار می‌لنگد
یا زنگ در خراب است
یا گوشی تلفن
وگرنه بعید می‌دانم
تو فراموشم کرده باشی...😔

@Nostalzhi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دوستان لطفاً تا انتها بخونید.

من خودم از کسایی هستم که شدیدا به سابلیمینال و ضمیر ناخودآگاه و علم تلقین معتقدم. حدودا پنج شش ماه پیش بود که شروع کردم به استفاده از سابلیمینال
*شاید افرادی باشند که نمیدونند سابلیمینال چیه:
«موسیقی آرومیه که یه سری فرکانس های خاص داره و روی ضمیر ناخودآگاهمون تاثیر میذاره»
کلی دراین مورد تحقیق کرده بودم و رفتم سراغ یه چنل تلگرامی که رایگان ساب میذاشت و ظاهرا معتبر بود و افراد زیادی گفته بودند که از این چنل نتیجه گرفتند.
خلاصه خودم یه مدت به ساب بینی گوش میدادم.
نتیجه هم گرفتم. بینیم واقعا جمع و جور شده کلی حس خوب گرفتم و اعتماد بنفسم بالا رفته
برا هر مشکلی که دارید ساب مخصوص اونو گوش کنید میتونید اینجا ببینید موجوده
@AramsheRavan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طرف رفته فیلم عروسی پدر و مادرشو نگاه میکرده که یهو به این صحنه جالب برخورده شادمهر داشته تو عروسیشون ویولن میزده😍

شما هم برید چک کنید چیزای خوبی پیدا میکنید😉

@Nostalzhi
یه رفیق داشتم دوران توپ پلاستیکی، توپ چهل تیکه داشت. وقتی می‌خواستیم فوتبال بازی کنیم می‌گفت به یه شرط توپ چهل تیکه‌ام رو میارم. به شرط اینکه من کاپیتان باشم.
فوتبالش!؟ نابود... دور کمرش ده برابر قدش بود. ایشی زاکی محل بود ولی نه به اون بانمکی... واسه بازی یار انتخاب می‌کرد. یار که چه عرض کنم دوستاش رو انتخاب می‌کرد. تو پنج دقیقه انقدر گل می‌خوردن که توپش رو برمی‌داشت و با قهر می‌رفت خونه...
ما هم عشق توپ چهل تیکه... کار ما به جایی رسیده بود که برای بازی کردن با توپ چهل تیکه گل نمی زدیم. دروازه خالی رو می‌زدیم تو در و دیوار که صاحب توپ چهل تیکه قهر نکنه...
اون رفیق ما بعد یه مدت باورش شد که فوتبالش خوبه... که ما نمی‌تونیم بهشون گل بزنیم. دیگه کم کم گل زدن یادمون رفت. بخاطر یه توپ چهل تیکه ضعیف بودن رو انتخاب کردیم و رقیب رو قوی نشون دادیم.
همین مثال رو تو تمام زندگیمون نگاه کنیم.
برای علاقه یا شاید منفعت چه جاهایی جلوی چه کسایی خودمون رو ضعیف نشون دادیم و توهم قوی بودن رو به دیگران دادیم.
می‌خوام بگم با همون توپ پلاستیکی بازی کنید ولی هیچ وقت جلوی کسی ضعف نشون ندید. چون توهم قوی بودن بهش دست میده.
چون گل زدن و قوی بودن رو فراموش می‌کنید.

💬حسین حائریان

@Nostalzhi
2024/05/12 13:04:52
Back to Top
HTML Embed Code: