چرا هنوز میگید «بگا رفت» یا «بگا میره» یا کلا از مشتقات فعل «رفتن» برای گا استفاده میکنید؟ دوستان ما الان توی گا ایستادیم. دیگه چیزی از زاویهی دید ما بگا نمیره. همهچیز بگا میاد.
حالا من اینقدر نیمهی گمشدمو پیدا نمیکنم که آخرش مامانم میاد کشو رو باز میکنه میگه ببین ایناهاش.
کاش تک تک لحظاتی که حروم آدمای اشتباه کردمو میتونستم جمع کنم همشو صرف آدم درست زندگیم کنم.
هرچقدم از کسی که دوسش داری ناراحت باشی؛ فقط کافیه یبار اسمتو صدا کنه بعید میدونم بتونی با "جانم" جوابشو ندی.
يه بارم گوشيم از دستم افتاد رو لپتاپم LCD هردو شكستن، اونجا براي اولين بار تو زندگيم با يه تير دو نشون زدم.
کاش برمیگشتم به اون دوران که وقتی یکی لگد میزد به کیف مدرسم میگفتم قرآن توشه تا عذاب وجدان دهنشو سرویس کنه.
یعنی من اگه تو بهشتم باشم و کل روزو تو باغای بهشت و چشمههای بهشتی برنامه کنم باز شباش مغزم یه چیزی پیدا میکنه که کل شب بهش فکر کنم و ناراحت باشم.
یعنی من اگه سالی دوبارم کلا برم بیرون مامانم اعتقاد داره من خیلی علافمو باید در سال یه بار برم بیرون.