ادامه ...


در پیوند با کالبد هفتم میبایست هستی یا نیستی را برگزید؛ زبان نفی را، یا زبان اثبات را. و دو گزینه بیشتر یافت نمی شود. یکی از آن ها گزینش بودا است که گفته است «چیزی بـه جـا نـمی ماند»؛ و دیگری، گزینهٔ شانکار است که گفته است «همه چیز به جای می ماند.»
در بعد های هفتگانه، 7 کالبد، تا جایی که انسان مورد نگرش باشد و تا جایی که جهان به نگرش آید، انرژی در پهنه های چند بعدی نمودار می شود. هر جا، هر جا زندگی یافت شود، فرآیند به درون رفتن و برآمدن نیز یافت می شود. هر جا زندگی باشد، این فرآیند نیز خواهد بود. بدون این قطب ها زندگی نیز نمی تواند باشد.
بنابراین، پرانا انرژی، انرژی کیهانی است و نخستین آشنایی ما با آن در کالبد جسمانی است. نخست به سیمای نفس پدیدار می شود، آن گاه پیش رفته و خود را چون نفس های دیگری ـ تاثیرات، مانیه تیزم، اندیشه ها، زندگی، آفرینش، و هستی - به نمود در می آورد. پرانا هم چنان پیش می رود و چنان چه فرد از آن آگاه گردد، همواره از آن بر گذشته و به نقطه سـومی می رسد. همین که به این نقطه سوم رسیدید، از آن کـالبـد فـراتـر رفته و به کالبد پس از آن راه پیدا می کنید. از کالبد نخست بـه کـالبد دوم رفته و همین گونه جلو تر می روید.
چنان چه فراتر و فراتر روید، تا پیش از کالبد هفتم، بـه کـالبد دیگری می رسید، اما فراسوی کالبد هفتم بی کالبدی است. آن گاه شـمـا خـالص می شوید. دیگر بخش شده نیستید؛ دیگر دو قطبی ای یافت نمی شود. در آن جا دیگر ادواتا ، یا دویی دو کار نیست؛ تنها یگانگی (وحدت) است و یگانگی).


اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 309 و 310

اشو
@Oshocenterr
بخش هجدهم

شبوه های دیرینه

آناپانا_ ساتی یوگا



گلی که هرگز خورشید را ندیده، با گلی که با خورشید روبرو یکسان نیست. آن ها نمی توانند یکی باشند. گلی که هیچ گاه بـرآمـدن خورشید را ندیده است، هرگز شاهد بـرآمـدن خورشید درون خـودش نبوده است. چنین گلی مرده است؛ تنها یک قابلیت است. و هرگز روح خودش را نشناخته است. اما گلی که بالا آمدن خورشید را دیده، در خودش نیز شاهد بالا آمدن چیزی بوده است. این گـل جـان خـودش را شناخته است. اکنون گل دیگر تنها یک گل نیست؛ گلی است که درونی بودنی ژرف و جاندار را تجربه کرده است.
چگونه می توانیم این درونی بودن را در خود پدید آوریم؟ بودا، برای آن که خورشیدی از آگاهی را در درون پدید آورد، شیوه ای نوین را به بار آورد: یکی از نیرومند ترین شیوه ها را. و این شیوه گذشته از آن که چنین آگاهی درونی ای را پدید می آورد، هم زمان، به آگاهی نیز اجازه می دهد تا درست به تک تک یاخته های تن، و همه هستی فرد راه پیدا کند. شیوه ای که بودا به کار گرفت، آناپانا - ساتی یوگا، یا یوگای آگاهی از نفس درون رونده و بیرون رونده، نامیده می شود.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 313 و 314

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


ما نفس می کشیم، اما نفس کشیدن مان نا آگاهانه است. نفس پراناست، مایه زندگی است، نیروی زیست است ـ خود زندگی است ـ و با این همه، نا آگاهانه انجام می شود؛ شما از آن آگاه نیستید. و اگر برای نفس کشیدنتان نیاز بود که از تنفس خود آگاه باشید، اکنون مرده بودید. شما دیر یا زود آن را فراموش می کردید، زیرا نمی توانید چیزی را پیوسته به یاد داشته باشید. تنفس پلی است میان کارکرد های خودخواسته و ناخواسته بـدن مـا. می توانیم تا اندازه ای نفس خود را زیر فرمان گرفته و حتی چند زمانی آن را باز ایستانیم، اما نمی توانیم آن را زمان درازی باز داریم. نفس بی ما رفت و آمد می کند و به ما بستگی ندارد. حتی اگر ماه ها در حالت بیهوشی به سر برید؛ نفس تان باز هم دنبال می شود. تنفس سازوکاری نا خود آگاهانه است

بودا نفس را چون یک وسیله به کاربرد تـا هـم زمان، دو کار را انجام دهد: نخست آن که آگاهی پدید آورد، و دوم این که به آگاهی پدید آمده اجازه دهد به همه یاخته های بدن راه پیدا کند. او گفت: «آگاهانه نفس بکشید». این سخن به معنای انجام پرانایاما، یا تنفس یوگایی، نیست؛ بلکه تنها به معنای آن است که نفس را، بی آن که دگرگونش کنید، موضوعی از آگاهی سازید.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 314

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


نیاز نیست آهنگ نفس کشیدن خود را دگرگون کنید. آن را همان گونه که هست، به گونه طبیعی، رها کرده و دگرگون نسازید. اما زمانی که نفس را به درون می کشید، آگاهانه دم فرو برید و به آگاهی خود اجازه دهید که با نفس درون رونده شما همراه شود. و زمانی که بازدم انجام می دهید، اجازه دهید که آگاهی شما نیز با نفس برون آینده تان همراه شود.
با نفس حرکت کنید. اجازه دهید نگرش تان باتنفس همراه گردد و با آن جریان پیدا کند. حتا یک نفس تنها را هم فراموش نکنید. گزارش شده که بودا گفته است چنانچه بتوانید حتا برای یک ساعت از نفس کشیدن خود آگاه باشید، پیشاپیش، فردی روشن شده اید. اما حتی یک نفس را هـم نبایست از دست بدهید.
یک ساعت بسنده است. چون پاره کوچکی از زمان می نماید، اما چنین نیست. زمانی که تلاش میکنید آگاه باشید، یک ساعت می تواند چون هزار سال بنماید، زیـرا بـه گـونه معمولی، بیش از 5 یا 6 ثانیه نمی توانید بدان آگاهی داشته باشید. تنها، کسی که بسیار هشیار باشد، می تواند حتی تا این اندازه هشیاری خود را پایدار نگاه دارد. بیش تر ما همه ثانیه ها را از دست می دهیم. شاید آغاز کنید به فرو رفتن نفس خود آگاه باشید، اما نفس هنوز به درون نرفته، حواس تان جای دیگری می رود. ناگهان به یاد می آورید که نفس تان در حال بیرون آمدن است. نفس شما پیش تر بیرون آمده است، اما شما جای دیگری بودید.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 314 و 315

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


آگاهی از تنفس به معنای آن است که به هیچ اندیشه ای اجازه ورود داده نشود، زیرا اندیشه ها حواس شما را پرت خواهند کرد. بودا هیچ گاه نمی گوید «اندیشه خود را باز ایستان». او می گوید «آگاهانه نفس بکش». اندیشه خود به خود باز خواهد ایستاد؛ شما نمی توانید هم زمان، اندیشه و تنفس آگاهانه داشته باشید. اندیشه که به ذهنتان آمد، نگرش شما از تنفسی که انجام می دهید، پرت می شود. همین که پنداری به ذهنتان راه پیدا کرد، شما از فرآیند تنفس خود نا آگاه شده اید.
بودا تکنیک زیر را بکار برد؛ شیوه ساده ای است، اما بسیار بایسته است. او به «بهیکو» ها یا رهروانش می گفت: «سرگرم انجام هر کاری هستی، آن را انجام ده، اما موضوع ساده ای را به یاد داشته باش: نفس به درون رونده و نفس بیرون آینده خود را به یاد آور. با آن حرکت کن، با آن جاری شو.»
هر چه بیش تر در این راه تلاش کنید و بکوشید چنین کاری را انجام دهید، آگاه تر خواهید شد. کار سخت و دشواری است، اما همین که توانستید آن را انجام دهید، فرد دیگری خواهید شد؛ فردی دیگر، در جهانی دیگر.
این موضوع از راه دیگری نیز کار می کند. زمانی که دم و بازدم آگاهانه انجام می دهید، اندک اندک به مرکز خود نزدیک می شوید، زیرا نفس شما درست به مرکز هستی تان برمی خورد. نفس، هر لحظه که به درون کشیده می شود، مرکز هستی شما را لمس می کند.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 315 و 316

اشو
@Oshocenterr
سلام همراهان عزیز

دوستان عزیزم حق اشتراک خرداد ماه کانال (قانون جبران) را در صورت توان مالی واریز کنید

6037 6974 9743 0766
حسین اکبرلو
بانک صادرات

همراهانی که در خارج از کشور هستند جهت راهنمایی برای پرداخت به ایدی ادمین پیام ارسال کنند
@hossein_mysticosm

پیشاپیش از توجه و حمایت شما عزیزان سپاسگزارم 🌹
ادامه ...


از دیدگاه اندام شناسی شما می اندیشید که نفس تنها برای پاکسازی خون است و تنها یک کارکرد جسمانی است. اما چنان چه آغاز کنید متوجه تنفس خود باشید، اندک اندک، از اندام جسمانی خود فراتر خواهید رفت. آن گاه، روزی آغاز به احساس مرکز خـود خـواهـید کرد که درست در نزدیکی ناف تان جای گرفته است.
این مرکز تنها زمانی می تواند به احساس آید که شما پیوسته با نفس خود حرکت کرده باشید، زیرا هر چـه بـه مـرکـز نزدیک تر شوید، آگاه ماندنتان دشوار تر می شود. می توانید از زمان فرو بردن نفس آغاز کنید. همین که خواست وارد بینی تان شود، آغاز کنید که به آن آگاه باشید. هر چه نفس بیش تر به درون رود، آگاهی از آن دشوار تر می شود. پنداری خواهد آمد، آوایی به گوشتان می رسد، یا چیزی رخ می دهد، و شما پرت می شوید.
چنان چه بتوانید درست تا مرکز خود پیش روید، برای لحظه ای کوتاه، نفس بند آمده و در یک آن یک شکاف یا نقطه ایست پدید می آید. نفس به درون رفته و بیرون می آید. میان این فرو رفتن و بـرآمـدن نقطه ایست ظریفی هست. این نقطه مرکز شما است.
تنها پس از مدت ها تمرین آگاهی از نفس است که سرانجام توانایی بودن با نفس و آگاه بودن از آن را پیدا می کنید و متوجه زمانی می شوید که نفس هیچ جنبشی ندارد؛ نه به درون می رود و نه، بیرون می آید. در نقطه ایست ظریف میان نفس ها، شما در مرکز خود به سر می برید. بنابراین، بـودا آگاهی از نفس را چون ابزاری برای نزدیک تر شدن هر چه بیش تر به مرکز به کار گرفت.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 316 و 317

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


زمانی که نفس را بیرون می دهید، از نفس آگاه بمانید. می بینید که در آن نقطه ایست دیگری هم هست: یک نقطه ایست پس از آن که نفس به درون کشیده شد و پیش از آن که دوباره بیرون رود، و نقطه دیگر، پس از آن که نفس بیرون رفت و پیش از آن که بار دیگر به درون کشیده شـود. به دریافت آوردن این نقطه ایست دوم کار دشوار تری است.
مرکز شما در میان نفس های درون رونده و بیرون آینده جای دارد. اما، مرکز دیگری هم هست: مرکز کیهانی. می توانید آن را «خدا» بنامید. مرکز کیهانی در فاصله ایست میان بیرون رفتن نفس و به درون کشیده شدن آن است. این دو مرکز چیز های جداگانه ای نیستند. نخست شما از مرکز درونی تر خود آگاه می شوید و، سپس، متوجه مرکز بیرونی تر خـود می گردید. سر انجام، به این دریافت خواهد رسید که هر دوی این مراکز یکی هستند. آن گاه، «درون» و «برون» معنای خود را از دست خواهند داد. بودا می گوید: «با نفس خود حرکت کنید؛ بدین گونه، درون خـویش مرکزی از آگاهی را خواهید آفرید». همین که این مرکز آفریده شد، آگاهی آغاز می کند به تک تک یاخته های شما جریان پیدا کند، زیرا هر یاخت های به اکسیژن نیاز داشته، یا به سخنی، نفس می کشد.
امروزه دانشمندان می گویند که حتی کره زمین نیز نفس می کشد. زمانی که همه گیتی در حال دم فرو بردن است، باز می شود؛ و زمانی که دم بر می آورد، فشردگی پیدا می کند. در نوشتار های اساطیری هند، «پوراناها» ، گفته شده که آفرینش یک نفس برهماست ـ نفس فرو رونده او ـ و «پرایالا»، یا نابودی و پایان جهان، نفس برون آینده او خواهد بود. هر نفسی یک آفرینش خواهد بود.
چنین چیزی، در بعدی بسیار کوچک، در ردهای اتمی، در حال رخ دادن در شما است. و زمانی که آگاهی شما با نفس تان یکی شد، نفسی که می کشید، آگاهی شما را به تک تک یاخته های بدنتان می برد. آنگاه، سراپای بدن شما چون گیتی می شود. راستی این است که در چنین زمانی شما به هیچ رو بدنی مادی ندارید و، تنها، آگاهی هستید.


اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 317 و 318

اشو
@Oshocenterr
خلوت نشینی و سکوت 21 روزه


سودمند خـواهـد بـود که آگهی از نفس را در دوره 21 روزه ای از خاموشی و خلوت مطلق تمرین کنید. آن گاه، چیز:های بسیاری رخ خواهد داد.
در این تجربه 21 روزه مراقبه پویا را روزی یک بار، و تمرین آگاهی از نفس ها را در هر 24 ساعت روز پیگیری کنید. به خـوانـدن، نوشتن، یا اندیشه کردن رو نیاورید، زیـرا هـمـه ایـن کـار هـا بـه كـالبد ذهنی شما باز می گردند و با کالبد اتری شما کاری ندارند.
می توانید به پیاده روی بروید. پیاده روی کمک می کند، زیرا گـام بـرداشـتن بـخشی از کالبد اتری است و همه کارهای بدنی آن با «پراناشریرا» یا کالبد اتری پیوند دارند. کالبد جسمانی این کارها را انجام می دهد، اما تنها برای کالبد اتری. هر کاری که در پیوند باکالبد اتری باشد، مجاز است و هر چه که در پیوند با کالبد های دیگر باشد، نبایست انجام گیرد. هم چنین، می توانید روزی یک یا دو بار حمام کنید؛ آبتنی با کالبد اتری سر و کار دارد.
زمانی که به پیاده روی می روید، تنها، گام بردارید. هیچ کار دیگری انجام ندهید و تنها متوجه گام های خود باشید. و زمانی که گام برمی دارید، چشم های خود را نیمه باز نگه دارید. چشم های نیمه باز جز خود راه چیز دیگری را نمی بینند، و خود راه چنان یکنواخت است که به اندیشه شما خوراک تازه ای نمی رساند.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 319

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


می بایست در دنیایی یکنواخت بـه سـر بـرید؛ تنها در یک اتاق؛ و همواره کف یک اتاق را ببینید. می بایست چنان یکنواخت باشد که نتوانید درباره اش اندیشه کنید. اندیشه کردن نیاز به انگیزاننده دارد؛ نیاز به حس های تازه دارد. چنان چه حواس شما پیوسته با چیز های یکنواخت سر و کار داشته باشند، چیز بیرونی ای نخواهد بود که بدان اندیشه کنید. در هفته نخست شاید احساس کنید به خواب کمتری نیاز دارید. نگران این موضوع نشوید. از آن جا در حال اندیشه کردن نیستید و بسیاری از کار های روزمره خود را انجام نمی دهید، به خواب کمتری نیاز خـواهـد داشت. و چنان چه پیوسته از نفس خود آگاه باشید، در شما انرژی بسیاری به بار خواهد آمد. چنان سرشار از نیرو می گردید که احساس خـواب نخواهید کرد. بنابراین، اگر خواب به سراغتان آمد، نیکو است؛ و اگر نیامد، باز هم نیکو است و اینک، نخوابیدن شما زیانی ندارد.
این که آگاهی از نفس در شما توان بیش تری پدید می آورد، دلایل بسیاری دارد. نخست، زمانی که تنفس خود را نظاره می کنید، نفس های شما آهنگ دار می شوند. آن ها نظم خود را پیدا می کنند. هماهنگی ای پدید خواهد آمد و همه هستی شما موسیقی دار خواهـد شـد. این «آهنگین بودن»، این نظم تنفسی، نیروی شما را ذخیره خواهد کرد.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 319 و 320

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


در حالت عادی، تنفس ما نظم ندارد و لگام گسیخته است. این موضوع نشت نابایسته ای از انرژی را در پی می آورد. هماهنگی و نظم نفس ها ذخیره ای از انرژی پدید می آورد. و از آن جا که شما پیوسته هشیارید، خود آگاهی از نفس، اندک اندک، میزان کمتر و کم تری از توان شما را به خـود خواهد گرفت.شما در حال انجام هیچ کاری نیستید. این یک بی عملی است. شما، تنها، آگاه هستید.
همین که کاری را آغاز کردید، حتی اندیشیدن را، پای کـنـش بـه مـیـان می آید. اکنون نیرو به هدر خواهد رفت. چنان چه بدن خود را به جنبش در آورید، کاری کرده اید و نیرو هـدر خـواهـد رفت. هشیاری پیوسته 24 ساعته به معنای کم ترین مصرف انرژی خواهد بود و، بنابراین، نیروی شما ذخیره خواهد شد. شما ذخیره گاه نیرو می شوید و این نیرو در کندالینی به کار خواهد آمد.
به گونه عادی، هرز رفت انرژی ما در درازای روز چنان زیاد است که توان مورد نیاز بالا بردن کندالینی را پیدا نمی کنیم. برای به پایین حرکت دادن کندالینی به نیروی چندانی نیاز ندارید، امـا بـرای آن که آن را بالا کشانید، به ذخیره بزرگی از نیرو نیاز دارید. تنها آن زمان است که دریچه ها می توانند رو به بالا گشوده شوند؛ وگرنه، نمی توانند. بنابراین، کسانی که انرژی کمی برای شان باقی مانده است، تنها از راه کنش های جنسی می توانند به این نیرو راه خروج ببخشند.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 320 و 321

اشو
@Oshocenterr
ادامه دارد ...


ما بیش تر زمـان ها گرایش داریـم کـه افـراد جنسی را بسیار پـرانـرژی به شمار آوریم، اما این موضوع درست نیست. یک انسان بسیار پر انرژی انسان جنسی نیست، زیرا انرژی، زمانی که لبریز شد، رو به بالا می رود. جنسی بودن به انرژی نیاز دارد، اما تنها به میزان بسیار اندکی از انرژی. زمانی که میزان انرژی بسیار اندک باشد، نیرو نمی تواند رو بـه بـالا رود؛ آن گاه، به پایین، به سوی مرکز جنسی که تنها راه خروج است، روانه خواهد شد. انرژی نیاز دارد که پیوسته در جنبش باشد. نیرو نمی تواند ایستا باشد؛ می بایست بجنبد. اگر نتواند رو به بالا رود، به پایین سرازیر خواهد شد؛ امکان دیگری نخواهد بود. اما اگر بتواند گردش رو به بالا داشته باشد، گذرگاه پائینی آن سرانجام به خودی خود بسته خواهد شد. چنین نیست که شما نیروی خود را از آزاد شدن در مرکز جنسی باز دارید، بلکه این نیرو خودش از گردش در این راستا باز خواهد ایستاد، زیرا که گردش رو به بالا پیدا خواهد کرد.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 321 و 322

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


چنان چه پیوسته در حال نظارۂ تنفس خودباشید، همه کنش ها بـاز می ایستند و نیرو ذخیره می شود. اما نکته دیگری هم هست و آن این است که خود مشاهده کردن ـ هشیاری و آگاهی آن ـ به نیروی زندگی کمک می کند تا درون شما سر زنده تر شود. چنان است که گویی کسی در حال تماشای شما است. چنان چه کسی در حال تماشای شما باشد، پرانرژی تر می شوید و تنبلی تان از میان می رود.
برای همین است که رهبران احساس نیرو می کنند. آنان همیشه زیر نگاه دسته های مردم هستند، و همین زیر نگـاه بـودن، آن ها را سرزنده می سازد. همین که مردم آن ها را فراموش کردند، همین که فراموش شدند، دیری نمی گذرد که چون مردگان بی حال می شوند. شادمانی یک رهبر بودن، انسانی اجتماعی بودن، شخصیتی زیر نگاه مردم داشتن، به دلیـل احساس نیرویی است که از نگرش دیگران به دست می آید. چنین نیرویی به دلیل خود نگرش مردم به دست نمی آید، بلکه از این رو است که زمانی که افراد بسیاری به شما چشم دوخته باشند، شـمـا بـه خـود هشیارتر می شوید. و این هشیاری کمک خواهد کرد که پر توان تر شوید.
بنابراین، زمانی که از تنفس خود آگاه می شوید، زمانی که آغاز می کنید خود را به نگر آورید، درونی ترین سرچشمه نیروی زیستی شما بـه لمس در می آید. از این رو، چنان چه خوابتان از دست رفت، نگران نشوید. این موضوع امری طبیعی است.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 322

اشو
@Oshocenterr
سلام همراهان عزیز

دوستان عزیزم حق اشتراک خرداد ماه کانال (قانون جبران) را در صورت توان مالی واریز کنید

6037 6974 9743 0766
حسین اکبرلو
بانک صادرات

همراهانی که در خارج از کشور هستند جهت راهنمایی برای پرداخت به ایدی ادمین پیام ارسال کنند
@hossein_mysticosm

پیشاپیش از توجه و حمایت شما عزیزان سپاسگزارم 🌹
ادامه ...


چنان چه ذهنتان آشفتگی هایی یافت - چیز هایی به ذهنتان آمد که هرگز پیش تر دربـاره شـان انـدیشه نکرده بودید ـ انگاره هایی، یا داستان هایی - آنگاه نیز هیجان زده نشوید و تنها، آن ها را تماشا کنید. بدانید چیز های بسیاری که در ناخودآگاه شما انباشته شده بودند، اکنون در حال آزاد شدن اند. آن ها، پیش از آن که به دور افکنده شوند، می بایست به سطح آگاه ذهن آیند. از سوی دیگر، چنان چه بیش از اندازه گرفتار آن ها شوید، نیروی خود را بیهوده هدر خواهید داد. بنابراین، تنها سرگرم مشاهده نفس های خود بمانید و در پیرامون، در پشت سر، نظاره گر بی جنب و جوش هر چیزی باشید که رخ می دهد.
در برابر این چیزها بی تفاوت بمانید. به هیچ رو نگرانشان نشوید و تنها نفس های خود را پاس دارید. شما در حال نظاره تنفس خود خواهید بود، اما در بیرون، چیز هایی رخ خواهند داد: اندیشه هایی خواهـد بـود، ارتعاشاتی خواهد بود، اما تنها در پیرامون ـ نه در مرکز ـ در مرکز شما تنها سرگرم مشاهده نفس های خود هستید. چیز های بسیاری بر شما پدیدار خواهند شد: چیز هایی بی معنی، نابخردانه، به پندار نیامدنی، خیالی، دور از ذهن، کابوس گونه. می بایست پاس انفاس خود را پی گیرید. بگذارید این چیز ها بیایند و بروند. به آن ها نگرش نشان ندهید. چنان است که گویی به پیاده روی رفته اید. خیابان پر از مردم است. از کنارتان می گذرند، اما شما به آن ها بی تفاوتید و با آن ها کاریندارید. آنگاه این انگاره ها و پنداره ها آزاد شده و در پایان هفته نخست، سکوت تازه ای را تجربه خواهید کرد. همین که ناخودآگاه تخلیه شد، هیچ سر و صدای درونی ای نخواهید داشت. و شما را خاموشی فـرا خـواهـد گرفت؛ خاموشی ای ژرف.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 322 و 323

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


شاید لحظه هایی از افسردگی را تجربه کنید. چنان چه حس ژرف ریشه کرده ای از نومیدی در نا خودآگاه شما پس زده شده باشد، آن حس روی کار آمده و شما را فرا خواهد گرفت. چنین حسی یک اندیشه نخواهد بود، بلکه یک حالت خلق و خویی خواهد بود. گذشته از اندیشه ها، خلق ها نیز به سراغ شما خواهند آمد. گاه احساس سرخوشی می کنید، و گاه احساس نا امیدی یا دل زدگی؛ اما همان گونه که به اندیشه ها بها نمی دهید، بـه ایـن گونه خلق ها نیز بهایی ندهید و بگذارید، به خودی خود، بیایند و بروند. آن ها خود به خود کنار خواهند رفت؛ بنابراین، نگران شان نشوید. آن ها در درازای ایـن تـجربه 21 روزه شـما آزاد شده و سپس شما چیزی را تجربه خواهید کرد که پیش تر، هرگز با آن روبرو نشده اید: چیزی تازه و نا شناخته را.
هر انسانی چیز جداگانه ای را تجربه خواهد کرد. امکان های بسیاری هست، اما هر چه رخ داد، هراسان نشوید. نیازی نیست که هراسان شوید. حتی اگر احساس کردید که در حال مردنید، فرق نمی کند که این احساس تا چه اندازه نیرومند باشد ـ بهایی ندارد که تا چه اندازه اطمینان داشته باشید.
حتی اگر احساس کردید که در حال مردنید، فرق نمی کند که این احساس تا چه اندازه نیرومند باشد ـ بهایی ندارد که تا چه اندازه اطمینان داشته باشید که چنین خواهد شد آن را بپذیرید. پنداره ها، احساسات، و حالاتی که به شما دست خواهند داد، بسیار تند و تیز و راستین خواهند نمود. تنها،پذیرای آن ها شوید. اگر احساس می کنید که مرگ تان نزدیک است، به آن خوشامد گفته، و همچنان، پیگیر نفس های خود شوید.


ادامه داد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 323 و 324

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


بها ندادن به احساسات کار دشواری است، اما چنان په بتوانید به حالات و اندیشه های خود بی تفاوت مانید، از پس چنین کاری نیز بر خواهید آمد. شاید احساس کنید مرگتان نزدیک است؛ آنی دیگر خواهید مرد، و هیچ راه دیگری ندارید. در این باره هیچ کاری نمی توانید انجام دهید؛ بنابراین، آن را پذیرفته و به آن خوشامد گویید. دمی که به آن خوشامد گفتید، به آن بی تفاوت شده اید. اگر با آن بجنگید، همه چیز را آشفته خواهید کرد.
شاید احساس کنید مرگ تان فرا می رسد، یا این که احساس کنید بیمار شده اید. شما بیمار نشده اید. احساس بیماری یا مرگ، تنها، بخشی از ناخودآگاه شما است که در حال آزاد شدن است. با بیماری های بسیاری روبرو می شوید که دمی پیش تر بـرای تـان ناشناخته بودند. بـه هـیچ ناخوشی ای بها ندهید و پیگیر کار خودتان شـویـد کـه هـمانا نگریستن به نفس های خودتان است. بهای ندارد که چه اندیشه ای دارید، چه احساسی دارید، چه چیزی در حال رخ دادن است؛ به هر بهایی که شده، تنفس شما بایست زیر نگرش باشد.
پس از نخستین هفته، آغاز خواهید کرد برخی تجربه های روانی داشته باشید. بدنتان ممکن است بسیار بزرگ یا بسیار کوچک شود. گاه ناپدید می شود، بخار می شود و به هوا می رود، و شما بدون بدن خواهید بود. نترسید. لحظه هایی پیش خواهد آمد که نمی توانید بدن خود را پیدا کنید - به هیچ رو بدنی در کار نیست ـ و لحظاتی می رسد که می بینید بدنتان بیرون از شما در گوشه ای نشسته یا دراز کشیده است. این بار هم هراسان نشوید.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 324 و 325

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


شاید احساس شوک الکتریکی کنید. هر زمان که به چاکرای تازه ای راه گشوده می شود، تکانها و لرزش هایی را تجربه خواهید کرد و سـراپـای بدنتان به پیچ و تاب در خواهد آمد. مقاومت نکنید؛ با این واکنش ها همکاری کنید. پایداری که نشان دهید، با خودتان جنگیده اید. تکـان ها، لرزه ها، احساس برق، گرما، سرما ـ هر چه در چاکرا هاتان احساس شد، می بایست با آن همکاری کنید. شما خود، آن را فراخوانده اید؛ بنابراین، در برابرش نایستید. چنان چه مقاومت نشان دهید، انرژی های شما با هـم درگیر خواهند شد، بنابراین، با هر آزموده روانی ای که ممکن است داشته باشید، همکاری کنید.
گاه شاید احساس نکنید که دارید نفس میکشید. چنین نیست که نفس تان بند آمده باشد، بلکه نفس شما چنان طبیعی و خاموش و آهنگین شده است که به احساس تان در نمی آید. ما تنها، احساس بیماری می کنیم.
زمانی که سردرد دارید، احساس می کنید سری دارید، اما زمانی که هیچ سردردی ندارید، سر خود را حس نمی کنید. سر آن جاست، امـا شـما نمی توانید احساس اش کنید. و به همین شیوه، زمانی که تنفس ما ناهماهنگ و غیر طبیعی باشد، آن را احساس می کنیم، اما زمانی که طبیعی شد، دیگر حس اش نمی کنیم. نفس حس نمی شود، اما سر جای خودش است.


ادامه دارد ...

اشو
مراقبه، هنر وجد و سرور
ص 326 و 327

اشو
@Oshocenterr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
☀️

کیمیاگر می شوید و مس را به طلا، درد و رنج را به آگاهی، و ناکامی را به بیداری و روشن بینی مبدل می کنید!


☀️
2024/06/12 13:29:29
Back to Top
HTML Embed Code: