مردم عامی آتش این جنگ های شوم و بی معنی را که موجب اینهمه بدبختی شده است ،نیفروخته اند...
آن اشخاص خوش نشین بیکاره ای که از دسترنج شما مردم چاق و فربه شده اند و عرق جبین و فقر و تیره بختی شما مایه ی توانگری و خوشبختی آنها گشته است ،به خاطر بدست آوردن مرید و غلام با یکدیگر جنگیده اند؛آنها تعصبات خانمان برانداز را به شما تلقین کرده اند تا بتوانند بر شما حکومت کنند،خرافاتی که آنها به شما آموخته اند برای آن نیست که شما را از خدا بترسانند بلکه برای آن است که شما از خود آنها بترسید.
(#ولتر، برگزیده ولتر،ص ۶۳)
🧠 @PHILOSOPHI_ZER
آن اشخاص خوش نشین بیکاره ای که از دسترنج شما مردم چاق و فربه شده اند و عرق جبین و فقر و تیره بختی شما مایه ی توانگری و خوشبختی آنها گشته است ،به خاطر بدست آوردن مرید و غلام با یکدیگر جنگیده اند؛آنها تعصبات خانمان برانداز را به شما تلقین کرده اند تا بتوانند بر شما حکومت کنند،خرافاتی که آنها به شما آموخته اند برای آن نیست که شما را از خدا بترسانند بلکه برای آن است که شما از خود آنها بترسید.
(#ولتر، برگزیده ولتر،ص ۶۳)
🧠 @PHILOSOPHI_ZER
👍3
⚔️جناب #مارکس سلحشور
صاحب اثر : سایت existentialcomics.com
مترجم: #نیچه_و_فلسفه
📚 @PHILOSOPHI_ZER
#کمیک_فلسفی #اگزیستانسیال_کمیکس
صاحب اثر : سایت existentialcomics.com
مترجم: #نیچه_و_فلسفه
📚 @PHILOSOPHI_ZER
#کمیک_فلسفی #اگزیستانسیال_کمیکس
👍1
◾
انسانِ دموکراتیک تنها برای اکنونِ ناب زندگی میکند؛ میلِ گذرا، تنها قانونِ اوست؛ امروز با یک وعدۀ شامِ چهاربخشی و شرابِ ممتاز از خودش پذیرایی میکند، فردا همۀ فکر و ذکرش بودا، روزۀ زُهد، نهرهای آبِ زلال، و تحولِ ماندگار می شود. دوشنبه تلاش میکند تا با ساعتها رکابزدن روی دوچرخهای ایستا تناسبِ هیکلش را دوباره به دست بیاورد؛ سهشنبه تمامیِ روز را میخوابد، سپس سیگار میکشد و شب دوباره پرخوری میکند. چهارشنبه اعلام میکند میخواهد قدری فلسفه بخواند، اما ترجیح میدهد که در نهایت هیچ کاری نکند. در میهمانیِ شامِ پنجشنبه با شور-و-شوق برای سیاست سروصدا میکند، خشمگینانه به عقیدۀ نفرِ بعدی حمله میکند، و جامعۀ مصرف و جامعۀ نمایش را با لحنی پرحرارت میکوبد. آن شب او به تماشای فیلمی پرسر-و-صدا از ریدلی اسکات دربارۀ جنگجویانِ قرونِ وسطایی میرود. پس از بازگشت به خانه، به خواب میرود و رؤیای آزادکردنِ مردمانِ ستمدیده به زورِ اسلحه را در خواب میبیند. صبحِ روزِ بعد، سرِ کار میرود، درحالی که آشکارا احساسِ بیماری میکند، و با ناکامی میکوشد تا منشیِ دفترِ کناری را از-راه-به-در کند. او در این مدت مسائل را سبک-و-سنگین و عزمِ خود را جزم کرده است که به کارِ ساخت-و-ساز و معاملۀ املاک وارد شود و پولِ هنگفتی به جیب بزند، اما حالا آخرِ هفته رسیده است، و این بحرانِ اقتصادی هم انگار تمامی ندارد، پس هفتۀ بعد برای همۀ اینها خیلی زود خواهد بود. در آنجا، تو یک زندگی داری، یا سَبْکِ زندگی، یا جهانِ زندگی، اسمش را هرچه دوست داری بگذار: اما نه نظم، نه ایدهها، بلکه فقط چیزی که زیادی ناخوشایند یا نگرانکننده نباشد! این همانقدر که آزادانه است بیمعناست، و بیمعنایی بهای خیلی بالایی هم برای آزادی نیست.
.
.
👤 #آلن_بدیو
📘 از کتاب #حال_و_روز_دموکراسی ؛ ترجمۀ مجتبی گلمحمدی، نشر چشمه
.
.
.
✍️ پ.ن: این قطعه در واقع ترجمهای مدرن از افلاطون است و متن متناظر با آن در کتاب هشتم کتاب «جمهور» افلاطون یافت میشود. بدیو سالها روی این ترجمهی بازخوانی شده کار کرد. او معتقد است بازخوانی جمهور افلاطون از ضروریترین وظایف علوم انسانی است، زیرا مفاهیم انسانی این متن کهن، امروزه زیر سلطۀ سرمایهداری از دست رفته است. .
.
.
#M_Rezaeian
انسانِ دموکراتیک تنها برای اکنونِ ناب زندگی میکند؛ میلِ گذرا، تنها قانونِ اوست؛ امروز با یک وعدۀ شامِ چهاربخشی و شرابِ ممتاز از خودش پذیرایی میکند، فردا همۀ فکر و ذکرش بودا، روزۀ زُهد، نهرهای آبِ زلال، و تحولِ ماندگار می شود. دوشنبه تلاش میکند تا با ساعتها رکابزدن روی دوچرخهای ایستا تناسبِ هیکلش را دوباره به دست بیاورد؛ سهشنبه تمامیِ روز را میخوابد، سپس سیگار میکشد و شب دوباره پرخوری میکند. چهارشنبه اعلام میکند میخواهد قدری فلسفه بخواند، اما ترجیح میدهد که در نهایت هیچ کاری نکند. در میهمانیِ شامِ پنجشنبه با شور-و-شوق برای سیاست سروصدا میکند، خشمگینانه به عقیدۀ نفرِ بعدی حمله میکند، و جامعۀ مصرف و جامعۀ نمایش را با لحنی پرحرارت میکوبد. آن شب او به تماشای فیلمی پرسر-و-صدا از ریدلی اسکات دربارۀ جنگجویانِ قرونِ وسطایی میرود. پس از بازگشت به خانه، به خواب میرود و رؤیای آزادکردنِ مردمانِ ستمدیده به زورِ اسلحه را در خواب میبیند. صبحِ روزِ بعد، سرِ کار میرود، درحالی که آشکارا احساسِ بیماری میکند، و با ناکامی میکوشد تا منشیِ دفترِ کناری را از-راه-به-در کند. او در این مدت مسائل را سبک-و-سنگین و عزمِ خود را جزم کرده است که به کارِ ساخت-و-ساز و معاملۀ املاک وارد شود و پولِ هنگفتی به جیب بزند، اما حالا آخرِ هفته رسیده است، و این بحرانِ اقتصادی هم انگار تمامی ندارد، پس هفتۀ بعد برای همۀ اینها خیلی زود خواهد بود. در آنجا، تو یک زندگی داری، یا سَبْکِ زندگی، یا جهانِ زندگی، اسمش را هرچه دوست داری بگذار: اما نه نظم، نه ایدهها، بلکه فقط چیزی که زیادی ناخوشایند یا نگرانکننده نباشد! این همانقدر که آزادانه است بیمعناست، و بیمعنایی بهای خیلی بالایی هم برای آزادی نیست.
.
.
👤 #آلن_بدیو
📘 از کتاب #حال_و_روز_دموکراسی ؛ ترجمۀ مجتبی گلمحمدی، نشر چشمه
.
.
.
✍️ پ.ن: این قطعه در واقع ترجمهای مدرن از افلاطون است و متن متناظر با آن در کتاب هشتم کتاب «جمهور» افلاطون یافت میشود. بدیو سالها روی این ترجمهی بازخوانی شده کار کرد. او معتقد است بازخوانی جمهور افلاطون از ضروریترین وظایف علوم انسانی است، زیرا مفاهیم انسانی این متن کهن، امروزه زیر سلطۀ سرمایهداری از دست رفته است. .
.
.
#M_Rezaeian
👍4
مثل حیوانات از کوه و کمر بالا میروند، احمقوار و عرقریزان؛ انگار دیگران یادشان رفته بود به ایشان بگویند که میانِ راه چشم اندازهای زیبایی هم هست.
(#نیچه، آواره و سایهاش)
🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER
(#نیچه، آواره و سایهاش)
🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER
👍3
فقط با کسانی بحث کنید که میدانید آنقدر عقل و عزت نفس دارند که حرفهای
بیمعنی نمیزنند، کسانی که به دلیل توسل میجویند،حقیقت را گرامی میدارند و آنقدر منصف هستند که اگر حق با طرف مقابلشان باشد،اشتباه بودنشان را قبول میکنند.
پس نتیجه میگیریم که به ندرت در هر صد نفر یک نفر ارزش ِآن را دارد که با او بحث کنی!
(#شوپنهاور، هنر همیشه بر حق بودن)
🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER
بیمعنی نمیزنند، کسانی که به دلیل توسل میجویند،حقیقت را گرامی میدارند و آنقدر منصف هستند که اگر حق با طرف مقابلشان باشد،اشتباه بودنشان را قبول میکنند.
پس نتیجه میگیریم که به ندرت در هر صد نفر یک نفر ارزش ِآن را دارد که با او بحث کنی!
(#شوپنهاور، هنر همیشه بر حق بودن)
🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER
👍3
فیلسوف در تقابل با رقیبانِ خویش؛ مثلاً، در تقابل با علم: در این صورت است که شکاک میشود؛ در این صورت است که شکلی از دانش را به خود اختصاص میدهد که از مردِ علم دریغ میدارد؛ در این صورت است که دست در دستِ کشیش پیش میرود، مبادا که گمانِ بیخدایی و مادهگرایی را برانگیزد؛ او حمله به خود را همچون حملهای به اخلاق، فضیلت، مذهب و نظم تلقی میکند. میداند چگونه مخالفانِ خود را به عنوانِ «افسونگران» و «توطئهگران» رسوا سازد: پس دست در دستِ قدرت پیش میرود.
فیلسوف در جدال با سایرِ فیلسوفان: میکوشد آنان را به عنوانِ آشوبطلب، کافر، مخالفِ قدرتِ حاکم قلمداد نماید. به طورِ خلاصه: آنگاه که مبارزه میکند، درست همچون کشیش، همچون کشیشمآبی، مبارزه میکند.
👤 #فردریش_نیچه
📘 در کتابِ #اراده_قدرت ؛ ۴۴۷
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
فیلسوف در جدال با سایرِ فیلسوفان: میکوشد آنان را به عنوانِ آشوبطلب، کافر، مخالفِ قدرتِ حاکم قلمداد نماید. به طورِ خلاصه: آنگاه که مبارزه میکند، درست همچون کشیش، همچون کشیشمآبی، مبارزه میکند.
👤 #فردریش_نیچه
📘 در کتابِ #اراده_قدرت ؛ ۴۴۷
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
🔥1
من از «آزادیِ روح» معنایِ کاملِ معینی را در مییابم: و آن این است که از حیثِ سرسختی نسبت به خود، از حیثِ پاکیزگی و شهامت، از حیثِ ارادهی بیقید و شرط به «نه» گفتن، آنجا که «نه» گفتن خطرناک است، صد بار از فیلسوفانِ «حقیقت» و پیروانِ «حقیقت» برتر باشیم _ من فیلسوفانِ پیشین را همچون هرزگانِ خوار و بیمقداری میانگارم که در پوششِ زنی به نامِ «حقیقت» پنهان شدهاند.
👤 #فردریش_نیچه
📘 در کتابِ #اراده_قدرت ؛ ۴۶۵
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
👤 #فردریش_نیچه
📘 در کتابِ #اراده_قدرت ؛ ۴۶۵
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
👍2
وقتی که در شبِ ژرفِ زمستانی توفانِ وحشیِ برف با ضرباتِ خود بر اطرافِ کلبه میکوبد و همه چیز پوشیده و پنهان میشود، آنگاه فرصتی عالی برایِ فلسفه دست میدهد. آنوقت باید پرسشهایِ فلسفه ساده و اساسی شود. کار فلسفیِ من مثلِ کارِ نامتعارفِ پرداختن به امورِ غیرِ عادی نیست. این کار سر از میانهی کارِ روستائیان درمیآورد.
آنگاه که روستاییِ جوان سورتمهی سنگینِ خود را بر آن دامنه کشان کشان بالا میبرد و به محضِ آن که کُپّهی بلندی از چوبهایِ درختِ راش را بارِ آن میکند راهِ پُرمخاطرهی خود به سویِ مزرعهاش را در پیش میگیرد، هنگامی که چوپان غرق در فکر و خیال، گلهی گاوهایِ خود را با گامهایِ کُند بر رویِ آن دامنه بالا میبرد، آن زمان که دهقان در اتاقِ خود توفالهایِ زیادی را برایِ کار بر رویِ سقفِ خانهی خود آماده میکند، کارِ من از همین دست کارهاست. کارِ من مستقیماً به کار و زندگیِ کشاورزان مربوط است.
✍️ #مارتین_هایدگر
📘 در کتابِ «چرا روستانشینام؟»
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
آنگاه که روستاییِ جوان سورتمهی سنگینِ خود را بر آن دامنه کشان کشان بالا میبرد و به محضِ آن که کُپّهی بلندی از چوبهایِ درختِ راش را بارِ آن میکند راهِ پُرمخاطرهی خود به سویِ مزرعهاش را در پیش میگیرد، هنگامی که چوپان غرق در فکر و خیال، گلهی گاوهایِ خود را با گامهایِ کُند بر رویِ آن دامنه بالا میبرد، آن زمان که دهقان در اتاقِ خود توفالهایِ زیادی را برایِ کار بر رویِ سقفِ خانهی خود آماده میکند، کارِ من از همین دست کارهاست. کارِ من مستقیماً به کار و زندگیِ کشاورزان مربوط است.
✍️ #مارتین_هایدگر
📘 در کتابِ «چرا روستانشینام؟»
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
👍2
«ما به هیچ عنوان به بمبِ اتمی نیاز نداریم. ریشهکن کردنِ انسانها پیشاپیش در حالِ انجام است. آنچه که امروز انسانها در آن زندگی میکنند، دیگر زمین نیست.»
👤 #مارتین_هایدگر ، در مصاحبه با روزنامهی «اشپیگل» ، سال ۱۹۶۶ در محکومیتِ اعمالِ نازیها
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
👤 #مارتین_هایدگر ، در مصاحبه با روزنامهی «اشپیگل» ، سال ۱۹۶۶ در محکومیتِ اعمالِ نازیها
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
کسی که تابویی را نقض میکند، خودش در اثر این عمل به ((تابو)) مبدل میشود.
(#فروید، #توتم_و_تابو)
🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER
(#فروید، #توتم_و_تابو)
🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER
👍3
کسی بر سرِ انکارِ این امر نیست که امروزه دلبستگی به فلسفه وجود دارد. لیکن آیا امروزه، آن هم به آن شیوه که "دلبسته بودن" را فهم میکنند، چیزِ دیگری هم هست که انسان دلبستهیِ آن نباشد؟... اینکه مردم نسبت به فلسفه از خود دلبستگی نشان میدهند از آمادگیِ آنان برای تفکر نشان ندارد. شک نیست که در هرجا دلمشغولیِ جدی به فلسفه و پرسشهایِ آن وجود دارد. در حیطهیِ علم و فضل در پژوهش راجع به "تاریخِ فلسفه" زحمتی که صَرف میشود درخورِ قدردانی است. در این باب تکالیفی سودمند و ستودنی در میان است که برایِ انجامدادنِ آنها تنها بهترین نیروها به قدرِ کافی میتوانند خوب باشند، بهویژه زمانی که این نیروها پیشانگارههایِ تفکراتِ عظیم را فراپیشِ دیدگانمان مینهند. لیکن صِرفِ این واقعیت که سالیانِ متمادی از عمرِ خود را ژرفکاوانه صَرفِ رسالهها و نوشتههایِ متفکرانِ بزرگ کنیم این وثوق را حاصل نمیآورد که ما خودمان نیز فکر میکنیم یا حتی آمادهیِ آموختنِ تفکریم. برعکس: اشتغال به فلسفه میتواند حتی به شدیدترین نحو رَهزَنِ راهمان شود، بدینسان که ما را فریفتهیِ این پندارِ ظاهری سازد که چون پیوسته و بیوقفه "فلسفه میورزیم" پس فکر میکنیم.
👤 #مارتین_هایدگر
📘 در کتابِ «چه باشد آنچه خوانندش تفکر»، درسگفتارِ یک؛ ترجمهیِ سیاوش جمادی
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
👤 #مارتین_هایدگر
📘 در کتابِ «چه باشد آنچه خوانندش تفکر»، درسگفتارِ یک؛ ترجمهیِ سیاوش جمادی
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
👍3
مارتین هایدگر: مصلحتدیدِ من آن است که عجالتاً خوانشِ نیچه را به تعویق افکنید، و ابتدا ده یا پانزده سالی به مطالعهی ارسطو بپردازید.
📚 @PHILOSOPHI_ZER
📚 @PHILOSOPHI_ZER
👍4
نیچه و فلسفه / Amirhossein
مارتین هایدگر: مصلحتدیدِ من آن است که عجالتاً خوانشِ نیچه را به تعویق افکنید، و ابتدا ده یا پانزده سالی به مطالعهی ارسطو بپردازید. 📚 @PHILOSOPHI_ZER
[ #هایدگر در بابِ اَبَرانسانِ #نیچه ]
ابرانسان از انسانِ تاکنونی فرا میشود و بدینسان از او دور میگردد. چه نوع انسانی است آنکه فراشونده، پسِ پشتاش مینهد؟ نیچه انسانِ تاکنونی را با نامونشانِ واپسین انسان مشخص میکند. «واپسین» بودن هیئت و شکلِ انسانی است که بلافاصله پیش از ظهورِ ابرانسان میآید. از اینرو، واپسین انسان، آنسان که هست تنها و در وهلهی نخست از رویِ هیئتِ ابرانسان عیان میشود. با اینهمه، مادام که ابرانسان را در جایگاههای افکارِ عمومیِ از دور هدایتشده یا در بازارهایِ بورسِ مشغلهی فرهنگ یعنی در جاهایی میجوییم که ادارهی سازوکارها یکسره به دستِ واپسین انسان است، هرگز ابرانسان را نخواهیم یافت. ابرانسان هرگز نه در جلوهفروشیِ پرقیلوقالِ آنان که علیالظاهر قدرتمندان نامیده میشوند ظاهر میشود و نه در جلساتِ خوشآراستهی دولتمردان. به همین منوال، ظهورِ ابرانسان از دسترسِ دورنگارانِ تلویزیونی و گزارشگرانِ رادیویی که حوادث را حتی قبل از رخ دادنِ آنها برایِ افکارِ عمومی در میان، یعنی فراپیش مینهند بیرون است...
آنکس که امروزه در همهی حیطهها از جلمه در مشغلهی ادبیات به قدرِ نیاز قابلِ سفارش و دمِ دست است همان «آدمِ کوچهبازاریِ» آشناست. در قبال این بازنمودی که از نوعِ کژنماست، تفکر در وضعیتی متعارض درجا میزند. نیچه به روشنی بر این وضعیت واقف بود. از یکسو، وقتی این بازنمودها و پنداشتهایِ معمول و مأنوس میخواهند خود را در مقامِ محکمهی اندیشهها بنشانند، باید بر سرشان فریاد کشید تا مگر انسانها بیدار شوند. از دیگرسو، تفکر هرگز نمیتواند اندیشیدههایِ خود را با فریاد بیان کند. هم از اینرو، در کنارِ کلامی که پیش از این در بابِ فریاد زدن و فروکوفتنِ گوشها نقل شد، کلماتی دیگر از نیچه را نیز باید افزود: «خاموشترین کلماتند که طوفانزایند. اندیشههایی که چون کبوتران گام میزنند جهان را رهبرند.» (چنین گفت زرتشت، بخشِ دوم، خاموشترین ساعت).
بنابراین نیچه پس از زرتشت، هرگز اندیشههایِ راستینِ خود را –آنچه به سادگی نادیدهاش مینهیم- منتشر نکرده است. نوشتههایِ پس از زرتشت همه نوشتههایِ جدلی هستند؛ آنها فریادهایِ بلندند. تنها از طریقِ آثارِ منتشرشدهی بعد از مرگ، که عمدتاً نارسا و نابسندهاند، اندیشههای نیچه شناخته شدند.
از همهی آنچه در اینجا اجمالاً به آن اشاره شد باید روشن شده باشد که نیچه را سرسری نمیتوان خواند. باید روشن شده باشد که هریک از نوشتههایِ نیچه خصلت و مرزهایِ خاصِ خود را دارند. مهمتر از اینهمه، باید روشنشده باشد که درکِ زبدهی کارِ فکریِ نیچه که در زمانِ حیاتِ وی منتشر نشده، اموری را میطلبد که ما هنوز از عهدهی آنها بر نمیآییم. هم از این رو مصلحتدیدِ من آن است که عجالتاً خوانشِ نیچه را به تعویق افکنید، و ابتدا ده یا پانزده سالی به مطالعهی ارسطو بپردازید.
👤 #مارتین_هایدگر
📘 در کتابِ «چه باشد آنچه خوانندش تفکر»؛ ترجمهی سیاوش جمادی
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
ابرانسان از انسانِ تاکنونی فرا میشود و بدینسان از او دور میگردد. چه نوع انسانی است آنکه فراشونده، پسِ پشتاش مینهد؟ نیچه انسانِ تاکنونی را با نامونشانِ واپسین انسان مشخص میکند. «واپسین» بودن هیئت و شکلِ انسانی است که بلافاصله پیش از ظهورِ ابرانسان میآید. از اینرو، واپسین انسان، آنسان که هست تنها و در وهلهی نخست از رویِ هیئتِ ابرانسان عیان میشود. با اینهمه، مادام که ابرانسان را در جایگاههای افکارِ عمومیِ از دور هدایتشده یا در بازارهایِ بورسِ مشغلهی فرهنگ یعنی در جاهایی میجوییم که ادارهی سازوکارها یکسره به دستِ واپسین انسان است، هرگز ابرانسان را نخواهیم یافت. ابرانسان هرگز نه در جلوهفروشیِ پرقیلوقالِ آنان که علیالظاهر قدرتمندان نامیده میشوند ظاهر میشود و نه در جلساتِ خوشآراستهی دولتمردان. به همین منوال، ظهورِ ابرانسان از دسترسِ دورنگارانِ تلویزیونی و گزارشگرانِ رادیویی که حوادث را حتی قبل از رخ دادنِ آنها برایِ افکارِ عمومی در میان، یعنی فراپیش مینهند بیرون است...
آنکس که امروزه در همهی حیطهها از جلمه در مشغلهی ادبیات به قدرِ نیاز قابلِ سفارش و دمِ دست است همان «آدمِ کوچهبازاریِ» آشناست. در قبال این بازنمودی که از نوعِ کژنماست، تفکر در وضعیتی متعارض درجا میزند. نیچه به روشنی بر این وضعیت واقف بود. از یکسو، وقتی این بازنمودها و پنداشتهایِ معمول و مأنوس میخواهند خود را در مقامِ محکمهی اندیشهها بنشانند، باید بر سرشان فریاد کشید تا مگر انسانها بیدار شوند. از دیگرسو، تفکر هرگز نمیتواند اندیشیدههایِ خود را با فریاد بیان کند. هم از اینرو، در کنارِ کلامی که پیش از این در بابِ فریاد زدن و فروکوفتنِ گوشها نقل شد، کلماتی دیگر از نیچه را نیز باید افزود: «خاموشترین کلماتند که طوفانزایند. اندیشههایی که چون کبوتران گام میزنند جهان را رهبرند.» (چنین گفت زرتشت، بخشِ دوم، خاموشترین ساعت).
بنابراین نیچه پس از زرتشت، هرگز اندیشههایِ راستینِ خود را –آنچه به سادگی نادیدهاش مینهیم- منتشر نکرده است. نوشتههایِ پس از زرتشت همه نوشتههایِ جدلی هستند؛ آنها فریادهایِ بلندند. تنها از طریقِ آثارِ منتشرشدهی بعد از مرگ، که عمدتاً نارسا و نابسندهاند، اندیشههای نیچه شناخته شدند.
از همهی آنچه در اینجا اجمالاً به آن اشاره شد باید روشن شده باشد که نیچه را سرسری نمیتوان خواند. باید روشن شده باشد که هریک از نوشتههایِ نیچه خصلت و مرزهایِ خاصِ خود را دارند. مهمتر از اینهمه، باید روشنشده باشد که درکِ زبدهی کارِ فکریِ نیچه که در زمانِ حیاتِ وی منتشر نشده، اموری را میطلبد که ما هنوز از عهدهی آنها بر نمیآییم. هم از این رو مصلحتدیدِ من آن است که عجالتاً خوانشِ نیچه را به تعویق افکنید، و ابتدا ده یا پانزده سالی به مطالعهی ارسطو بپردازید.
👤 #مارتین_هایدگر
📘 در کتابِ «چه باشد آنچه خوانندش تفکر»؛ ترجمهی سیاوش جمادی
#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
👍3👎1