Telegram Web Link
شما زیادی فکر می کنید. همه‌اش که نباید فکر کرد. راه که بیفتیم، ترسمان به کلی می ریزد.

👤#صمد_بهرنگی
📘ماهی سیاه کوچولو

🧠 @PHILOSOPHI_ZER
Mahi Siyah Kocholo
Samad Behrangi
🎙کتاب صوتی : [ماهی سیاه کوچولو]
👤#صمد_بهرنگی
🗣به زبان فارسی

📚 @PHILOSOPHI_ZER
balaca-gara-baliq
Samad Behrangi
🎙کتاب صوتی : [بالاجا قارا بالیق]
(ماهی سیاه کوچولو)
🗣 به زبان تورکی
📚 @PHILOSOPHI_ZER
انسان نمی‌تواند به پرواز درآید، مگر آنکه ابتدا به لبه ی پرتگاه برسد.


👤نیکوس کازانتزآکیس
📘آخرین وسوسه ی مسیح

🧠 @PHILOSOPHI_ZER
🧠 @PHILOSOPHI_ZER

«تکان دادنِ این درخت با دست آسان نیست.
امّا بادِ ناپیدا بر آن زور می‌آورد و به هر سو که خواهد می‌خَماند اش.
دست هایِ ناپیدا از همه سخت‌تر بر ما زور می‌آورند و ما را می‌خَمانند.»

👤#نیچه
📘#چنین_گفت_زرتشت، بخش یکم، درباره‌ی درختِ فرازِ کوه، ترجمه داریوش آشوری

🔸برای تماشای درس‌گفتار های شرح و تفسیر چنین گفت زرتشت کافی‌ست به کانال یوتوب ما بپیوندید:
https://www.youtube.com/c/AMIRHOSSEINELAHI21

"If I wanted to shake this tree with my hands I should not be able to do it. But the wind, which we do not see, tortures and bends it in whatever direction it pleases. It is by invisible hands that we are bent and tortured worst."

(#NIETZSCHE , #thus_spoke_zarathustra)
.
.
.
#ژیل_دلوز و #فلیکس_گتاری در کتابِ «فلسفه‌ چیست؟» فلسفه را نوعی عملِ مفهوم‌ها تعریف می‌کنند؛ فعّالیّتی که عبارت از تشکیلِ مفاهیم و ابداع یا آفرینشِ مفاهیم است، و در واقع بداعتِ مفهومیِ خارق‌العاده‌ای در کلِّ آثارِ این دو نویسنده به چشم می‌خورد. اما دلوز اضافه می‌کند که فلسفه ضرورتاً به نسبت‌هایِ متغیّر با دیگر حیطه‌ها از قبیلِ علم، پزشکی و هنر وارد می‌شود. برای مثال، هنر اقدامِ خلّاقانه‌ی اندیشه است، اما اقدامی که هدفش به‌جایِ آفرینشِ مفاهیم، آفرینشِ مجموعه‌هایِ محسوس است. به بیانِ دیگر، هنرمندان و نویسندگانِ بزرگ اندیشمندانِ بزرگی هم هستند، اما آن‌ها با ملاکِ درک‌ها و تأثیرها [یا عواطف] می‌اندیشند، نه بر حسبِ مفاهیم: می‌توان گفت که نقّاش‌ها به میانجیِ خط‌ها و رنگ‌ها می‌اندیشند درست همانطور که موسیقی‌دان‌ها به میانجیِ اصوات، فیلم‌سازها به میانجی تصویرها، نویسندگان به میانجیِ کلمات و الی‌ آخر. هیچ فعّالیّتی به فعّالیّتِ دیگر برتری ندارد. آفریدنِ یک مفهوم، دشوارتر یا انتزاعی‌تر از آفریدنِ ترکیب‌هایِ بصری، صوتی یا کلامیِ نو نیست؛ برعکس، خواندنِ یک فیلم، خواندنِ یک نقّاشی یا رمان هم از فهمیدنِ یک مفهوم آسان‌تر نیست. دلوز اصرار دارد که نمی‌توان فلسفه را جدا از علم و هنر برعهده گرفت؛ فلسفه واردِ روابطی از جنسِ طنین و تبادلِ متقابل با این حیطه‌هایِ دیگر می‌شود، گرچه این روابط به دلایلی همواره درونیِ فلسفه‌ هستند.
.
.
.
📕 ( #دنیل_اسمیت ؛ از بخشِ درآمدِ کتابِ #انتقادی_و_بالینی ؛ ترجمه‌ی #پیمان_غلامی و #ایمان_گنجی؛ نشرِ بان)
.
.
.
#M_Rezaeian
join us : رسانۀ جهانی نیچه و فلسفه
📚 @PHILOSOPHI_ZER
.
.
.
[با توجه به کانت، مفهوم همان concept و فاهمه همان understanding است. بعد از کانت فیلسوفان همواره از این واژگان برای مفهوم و فاهمه استفاده کردند. در کانت ۱۲ مفهوم محض و پیشین داشتیم که نه تنها ما نساخته بودیم بلکه قبل از هر گونه شناخت به ما داده می شدند و بر تجربه بار می کردیم. دلوز (به پیروی از نیچه) اینجا علیه این دریافت کانتی شورش می کند و همه ی مفاهیم را (حتی ۱۲ مقوله ی کانت را) ساخته‌ی خود ما می داند و می گوید فلسفه یعنی همین هنر آفریدن مفاهیم.]

تفاسیرِ روان‌شناسیِ متداول، هیچ علتِ قانع کننده‌ای برای ترس از مرگ، که در میانِ برخی انواعِ افسردگی شایع است نمی‌یابند. این حالاتِ افسردگی، که در آنها جدایی از جهان پیوسته و دردناک افزایش می‌یابد، انسان را به واقعیتِ درونی‌اش نزدیک‌تر می‌کنند و سبب می‌شوند مرگ را در سوژه‌گیِ خود کشف کند. درون‌بودگیِ فزاینده به سویِ کانونِ بنیادیِ سوژه‌گی پیش می‌رود و بر همۀ فرم‌های اجتماعی، که معمولاً بر آن سرپوش می‌گذارند، چیره می‌شود...
.
.
در واقع تنها شکلِ وحشت، وحشت از مرگ است. انواعِ گوناگونِ ترس صرفاً تجلیِ این واقعیتِ روان‌شناختیِ اساسی در جنبه‌های متنوعِ آن‌اند. آن‌ها که می‌کوشند ترس از مرگ را با استدلال‌های ساختگی از میان بردارند به تمامی در اشتباه‌اند، چراکه خطِ بطلان کشیدن بر ترسِ جسمانی از طریقِ ساخت‌بندیِ انتزاعی ناممکن است. هرکه با جدیت به مسئلۀ مرگ می‌پردازد باید بیمناک باشد. حتی باورِ افراد به جاودانگی از سرِ ترس از مرگ است. در ایمانِ آنان تلاشی دردناک نهفته است برای نجاتِ جهانِ ارزش‌هایی که در آن زندگی می‌کنند و سهمی از آن دارند، تکاپو برای غلبه بر نیستیِ ذاتی در امرِ زمانمند و دستیابی به جاودانگی. مواجهه با مرگ بدونِ ایمان مذهبی به فروپاشیِ همه چیز می‌انجامد. مقولات و اَشکالِ فراگیر در رویارویی با ویرانگریِ بی‌بازگشتِ مرگ، وهم‌آمیز و نامربوط به نظر می‌رسند. فرم‌ها و مقولات هرگز درکِ کاملی از معانیِ عمیقِ زندگی و مرگ به دست نمی‌دهند. آیا ایدئالیسم یا خردگرایی می‌تواند در برابرِ مرگ بایستد؟ به هیچ وجه. با این حال، سایرِ مکاتب و فلسفه‌ها نیز تقریباً هیچ چیز دربارۀ مرگ نمی‌گویند. تنها رویکردِ معتبر، سکوتِ محض یا فریادی از سرِ نومیدی است...
.
.
احساسِ امرِ محتومِ مرگ، که چون ضرورتی گریزناپذیر، برخلافِ طبعِ درونی‌ترین تمایلاتمان، ظاهر می‌شود، تنها به واسطۀ سرشتِ اهریمنیِ زمان درک‌پذیر است. محکوم بودن به سرنوشتی سرسخت که گریزی از آن نیست و اینکه زمان جز شکل دادن به روندِ دراماتیکِ ویرانی، به کارِ دیگری نمی‌آید نمودی از مشقتِ محتوم است. پس آیا نیستی رستگاری نیست؟ اما رستگاری چگونه می‌تواند در نیستی باشد؟ اگر رستگاری از طریقِ وجودْ تقریباً ناممکن است، چگونه می‌تواند در غیابِ کاملِ وجودْ ممکن شود؟ از آنجا که نه در وجود و نه در عدم رستگاری نیست، بگذار این جهان با قوانینِ لايزالش تکه تکه شود.
.
.
#امیل_سیوران
از کتاب #بر_بلندی‌_های_یأس نوشتۀ امیل سیوران
.
.
#M_Rezaeian
_
«از نظر نیچه کینه‌توزی صرفاً یک بیماری نیست، بلکه بیماری از آن حیث که بیماری است، صورتی از کینه‌توزی است.»
👤 #ژیل_دلوز
📘 #نیچه_و_فلسفه ، بخش چهارم، ۲

#نیچه :
رهابودن از کینه‌توزی، سرشتِ کینه‌توزی را به روشنی دانستن - چه کسی می‌داند شاید این را نیز، نهایتاً مدیونِ بیماریِ طولانی‌ام باشم! - مسأله اصلا ساده نیست: باید آن را هم از موضعِ قدرت و هم از موضعِ ضعف زندگی کرده باشیم. اگر بتوان حالتِ بیماری و حالتِ ضعف را از بابتِ چیزی نکوهش کرد، آن چیز این است که غریزه‌ی راستینِ شفایابی، یعنی غریزه‌ی جنگ و دفاع، در انسان ضعیف می‌شود. انسان دیگر از چنگِ هیچ چیز نمی‌تواند برهد، هیچ چیز را نمی‌تواند فیصله دهد، هیچ چیز را نمی‌تواند دور افکند. هر چیزی او را زخمی می‌کند. آدم و عالم بی‌پروا سخت به او نزدیک می‌شوند، هر رویدادی در او اثری عمیق به جا می‌گذارد، خاطره برایش زخمی ناسور می‌شود. بیمار بودن، فی‌نفسه، خود نوعی کینه‌توزی است - علیهِ چنین وضعی، بیمار فقط یک راهِ علاجِ بزرگ دارد که من آن را تقدیرگراییِ روسی می‌نامم، همان تقدیرگراییِ بی‌عصیانی که باعث می‌شود تا یک سربازِ روسی وقتی نبرد را سخت دشوار می‌یابد، سرانجام میانِ برف دراز بکشد. آن گاه دیگر هیچ چیز، به معنیِ حقیقی و مجازیِ کلمه، به خوردش نمی‌رود، دیگر به هیچ رو واکنشی نشان نمی‌دهد...

👤 #فردریش_نیچه
📘 #آنک_انسان ، بخش اول، ۶، ترجمه بهروز صفدری

💡پ.ن: آقای بهروز صفدری در ترجمه معادل ressentiment را «دل‌چرکینی» قرار داده‌اند که من با توجه به اهمیت معادل «کینه‌توزی» برای این کلیدواژه در آثار نیچه، بجای آن معادل «کینه‌توزی» را قرار دادم.
.
.
.
#M_Rezaeian
درس‌گفتار سوم #فلسفه_سیاسی☝🏼
🧠 @PHILOSOPHI_ZER

«هیچ‌کس دور تر از خود با خود نیست.»
آن‌جا که پایِ خود در میان باشد، ما کجا و شناخت کجا!

👤#نیچه
📘#تبارشناسی_اخلاق ، پیشگفتار 1، ترجمه داریوش آشوری

🏛 @PHILOSOPHI_ZER
dark post copy.jpg
211.7 KB
🔭 نخستین تصویر تلسکوپ فضایی جیمز وب

🏛 @PHILOSOPHI_ZER


🔸 نسخه با کیفیت
🔎 روی جزئیات زوم کنید
دلتون برای #کمیک تنگ شده؟

اگه جوابتون مثبته از طریق لینک زیر وارد پیج اینستاگرام ما بشین و آخرین کمیک با موضوع #سقراط 🏳️‍🌈🤐 رو ببینید

https://www.instagram.com/p/Cf6-LbJLhX7/?utm_source=ig_web_copy_link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قسمت جدید از سری درس‌گفتار های چنین گفت زرتشت منتشر شد 🔥

https://youtu.be/WyeWmQ5rvm0
توانِ زنانه‌ی اهریمنی، سلبی و اخلاق‌پرداز، مادرِ هولناک، مادرِ خیر و شر، مادری که زندگی را بی‌ارزش و نفی می‌کند: «دیگر برای دوباره کرامت بخشیدن به فلسفه راهِ دیگری وجود ندارد: باید از به بند کشیدنِ اخلاق‌گراها شروع کرد. تا زمانی که آنها از سعادت و فضیلت سخن می‌گویند، جز پیرزنان، کسی را به فلسفه معتقد نخواهند کرد. در چهره‌ی این فرزانگانِ نامدار در طولِ هزاره‌ها بنگرید: چهره‌های‌شان جملگی چهره‌ی پیرزنان یا زنانِ جا افتاده، یا به تعبیرِ فاوست، چهره‌ی مادران است. مادران، مادران! کلمه‌ی وحشتناک! [نیچه، اراده قدرت].» مادران و خواهران: کارکردِ این توانِ زنانه، متهم کردنِ ماست، مسئول ساختن ما؛ مادر می‌گوید: تقصیر توست، تقصیر توست که من پسرِ بهتری ندارم، پسری که با مادرِ خود محترمانه‌تر رفتار کند و نسبت به جنایتِ خود آگاه‌تر باشد. خواهر می‌گوید: تقصیرِ توست که من زیباتر، ثروتمندتر و محبوب‌تر نیستم. انتسابِ خطاها و مسئولیت‌ها، شِکوه‌ی نیش‌دار، سرزنشِ همیشگی، کینه‌توزی. این تأویلی پارسایانه از وجود است. تقصیرِ توست، تقصیرِ توست، تا زمانی که متهم نیز بگوید «تقصیرِ من است»، و جهان غمگین از این شکایت‌ها و انعکاسشان، به لرزه درآید. «هرجا پیِ مسئولیت‌ها گشته‌اند، غریزه‌ی انتقام است که پیِ این مسئولیت‌ها گشته است. طیِ قرن‌ها این غریزه‌ی انتقام چنان بر انسان چیره شده است که هر متافیزیک، روان‌شناسی، تاریخ، و به ویژه هر اخلاقی رد و اثر آن را با خود دارد. انسان به محضِ این که اندیشیده است، باکتریِ بیماری‌زایِ انتقام را واردِ چیزها کرده است [نیچه، اراده قدرت].» نیچه در کینه توزی (تقصیرِ توست) و در وجدانِ معذب (تقصیرِ من است) و در میوه‌ی مشترکِ آنها (مسئولیت)، نه رویدادهای ساده‌ی روان‌شناختی، بلکه مقولاتِ بنیادینِ اندیشه‌ی یهودی و مسیحی را می‌بیند، شیوه‌ی ما در اندیشیدن و تأویلِ وجود به طورِ کلی. آرمانی جدید، تأویلی جدید، شیوه‌ی دیگری از اندیشیدن، نیچه چنین وظیفه‌ای را برای خود تعیین می کند. «به بی‌مسئولیتی معنای ایجابیِ آن را بخشیدن»، «من خواستم به احساسِ بی‌مسئولیتیِ کامل دست پیدا کنم، و خود را از قیدِ ستایش و نکوهش، اکنون و گذشته، آزاد کنم [نیچه، اراده قدرت].» بی‌مسئولیتی، شریف‌ترین و زیباترین سِرّ نیچه. .
.
👤 #ژیل_دلوز 📘 #نیچه_و_فلسفه ، امر تراژیک، ترجمه #عادل_مشایخی
دیوانگیِ بشر آن چنان ضروری است که دیوانه نبودن خود شکلِ دیگری از دیوانگی است.

👤#پاسکال
📘نقل قول از #فوکو در کتاب #تاریخ_جنون

🏛 @PHILOSOPHI_ZER
🎨 دوره آموزش فلسفه هنر و زیبایی‌شناسی (رایگان - مقدماتی)

👨🏻‍🏫 مدرس: امیرحسین الهی (دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه هنر)

📚فصل اول: نگاه زیبایی شناسانه چیست؟ - 6 تمایز بین نگاه زیبایی‌شناسانه با غیر زیبایی‌شناسانه

🔻جلسه اول: https://youtu.be/jcpDgYpqiHs
🔻جلسه دوم: https://youtu.be/s5VT3GLiO54
🔻جلسه سوم: https://youtu.be/uAd8-olct-A
🔻جلسه آخر: https://youtu.be/qSKk473MX9s


برای باز شدن لینک ها باید vpn فعال باشد
سرشتِ من قطبِ مخالفِ آن نوع انسانی است که تاکنون به عنوانِ فضیلت‌مند موردِ احترام بوده است.
بین خودمان باشد، به گمانم علتِ غرورِ من نیز همین است.

👤#نیچه
📘#اینک_آن_انسان ، پیشگفتار، قطعه 2، ترجمه بهروز صفدری، انتشارات بازتاب نگار

🏛 @PHILOSOPHI_ZER
من در میان آنان نه چهره های عبوس و وحشت زده می‌بینم، نه مدیحه‌سرایانِ متعصب زمان حال، نه سکّه سازانِ قلبِ الهیات، نه فضل فروشانِ رنگ پریده و افسرده (اگرچه جرثومه‌ی این همه آماده بود و تنها تفسی مسموم کفایت می کرد تا علف هرز سر بر آورد). من در میان اینان هیچکسی را نیز نمی‌یابم از آن قماش که به ضرب و زورِ خودنماییِ سخن گفتن از «رستگاریِ روان» یا طرح پرسشِ «خوشبختی چیست؟»، کارشان به فراموشیِ جهان و مردمان بکشد.

👤#نیچه
📘#فلسفه_در_عصر_تراژیک_یونانیان - درآمد 1875 - ترجمه مجید شریف - نشر جامی

🏛 @PHILOSOPHI_ZER
2025/07/03 09:10:38
Back to Top
HTML Embed Code: