Forwarded from BBCPersian
🔻دیروز همزمان با انقلاب زمستانی یا آغاز زمستان که کوتاه ترین روز سال محسوب میشود، جمعیت زیادی در استونهنج در دشت «سالیسبری» در جنوب انگلستان جمع شدند. این روز در سال به مردم اجازه داده میشود به این سنگهای متعلق به ماقبل تاریخ نزدیک شوند.
استونهنج یکی از محبوبترین جاذبههای گردشگری بریتانیا و از اسرارآمیزترین بناهای تاریخی جهان به شمار میرود.
📸PA
https://bbc.in/3GTMskp
@BBCPersian
استونهنج یکی از محبوبترین جاذبههای گردشگری بریتانیا و از اسرارآمیزترین بناهای تاریخی جهان به شمار میرود.
📸PA
https://bbc.in/3GTMskp
@BBCPersian
استون هنج، بنای رازآمیز پیشاتاریخی
استونهنج، یادمانی پیشاتاریخی در دشت سالزبری ویلتشر در جنوب انگلستان است. این اثر، بازماندهٔ دوران نوسنگی و عصر برنز است و شامل حلقهای از سنگافراشتهای سارسِنی است که به دور مجموعهای نعلاسبی، مرکب از پنج سهسنگ سارسِنیِ برشخورده، قرار گرفتهاند.
استونهنج، یادمانی پیشاتاریخی در دشت سالزبری ویلتشر در جنوب انگلستان است. این اثر، بازماندهٔ دوران نوسنگی و عصر برنز است و شامل حلقهای از سنگافراشتهای سارسِنی است که به دور مجموعهای نعلاسبی، مرکب از پنج سهسنگ سارسِنیِ برشخورده، قرار گرفتهاند.
استونهنج، یادمانی پیشاتاریخی در دشت سالزبری ویلتشر در جنوب انگلستان است. این اثر، بازماندهٔ دوران نوسنگی و عصر برنز است و شامل حلقهای از سنگافراشتهای سارسِنی است که به دور مجموعهای نعلاسبی، مرکب از پنج سهسنگ سارسِنیِ برشخورده، قرار گرفتهاند.
بنابر شواهد باستانشناختی، دشت سالزبری پیش از برپایی استونهنج هم منطقهای با اهمیت آیینی بودهاست. بااینحال پژوهشگران دربارهٔ کاربرد استونهنج اجماعی ندارند و هنوز دربارهٔ آن نظریههایی نو عرضه میکنند. در قرون وسطی، افسانههایی رایج بود که استونهنج را با مرلین و اسطورهٔ شاه آرتور مرتبط میساخت و تا برآمدن رنسانس محبوب ماند. در سدههای جدید، عتیقهشناسان استونهنج را معبدی مربوط به دروئیدها میدانستند که در میان بومیهای بریتانیایی پیشهورانی والاتبار بودند. اما امروزه باستانشناسان عمر استونهنج را دستکم دوهزار سال قدیمیتر از دروئیدها میدانند و هرگونه مناسبت بین دروئیدها و استونهنج را رد میکنند. بااینهمه نام استونهنج سدهها به اشتباه با دروئیدها گره خورده و باعث شده که امروزه دروئیدگرایان استونهنج را پرستشگاه خود بدانند.
برخی ستارهشناسان هم بر این باورند که استونهنج در گذشته یک رصدخانه یا تقویم پیچیده بودهاست و سازندگان استونهنج دانستههای ریاضیاتی لازم برای پیشبینی رویدادهای آسمانی را بهدست آورده بودند. تفسیرهای ستارهشناسانه از استونهنج با وجود بیدقتیهایی که دارند همچنان محبوب اند.
به باور باستانشناسان، استونهنج طی چهارده–پانزده سده برپا شده و هفتاد نسل در ساخت آن کوشیدهاند. آنها این روند طولانی و پیچیده را به سه مرحله تقسیم میکنند:
«استونهنجِ یک»، شامل ایجاد شیاری دایره ای به قطر نزدیک به ۱۰۰ متر و استقرار سنگ هیل و سنگهای جلوس (حدود ۳۱۰۰ پ. م)؛
«استونهنج دو»، شامل سرشتن دو حلقه از سنگهای کبود ساخت دو شیار کشیده موسوم به کورسوس، و احتمالاً برپایی سازههایی چوبی درون شیار مدور (حدود ۲۶۴۰ تا ۲۴۸۰ پ. م)؛
«استونهنج سه»، ایجاد سهسنگهای سارسِنی (۲۴۷۰ تا ۲۲۸۰ پ. م).
این مراحل در دورهٔ پیشاتاریخی موسوم به نوسنگی[ب] وقوع یافت. بعدها، در حدود سال ۱۵۰۰ پ.م. (در عصر برنز)، دو حلقه گودال به دور سهسنگهای سارسنی حفر شد که امروزه به گودالهای ایگرگ و زد معروف است و هدف از حفر آنان معلوم نیست.
با ظهور عصر آهن در جزیرهٔ بریتانیا و فروپاشی آیینهای اجتماعی پیشین، استونهنج به دست فراموشی سپرده شد و رو به ویرانی نهاد. بسیاری از سنگهای کبود و سارسِن استونهنج را هم، عمدتاً در دورههای رومی و قرون وسطایی انگلستان، سرنگون کرده، شکسته، یا بردهاند. استونهنج امروزی تا حد زیادی محصول بازسازی آن در سده بیستم است. بااینحال در سده نوزدهم و اوایل سده بیستم تلاشها برای محافظت از استونهنج و مطالعهٔ آن با مقاومت مالکان حریم استونهنج روبرو شده بود. این تلاشها در نهایت در سال ۱۹۱۸ به ثمر نشست و دولت بریتانیا استونهنج را تصاحب کرد. همچنین در سال ۱۹۸۶ یونسکو استونهنج و محوطهٔ اطرافش را به فهرست میراث جهانیش افزود.
امروزه استونهنج یکی از شناختهشدهترین سازههای پیشاتاریخی جهان و پذیرای سالانه بیش از یک میلیون گردشگر است.
#اساطیر_جهان
#استون_هنج
#پیشاتاریخ
@persian_mythology
⚡️
بنابر شواهد باستانشناختی، دشت سالزبری پیش از برپایی استونهنج هم منطقهای با اهمیت آیینی بودهاست. بااینحال پژوهشگران دربارهٔ کاربرد استونهنج اجماعی ندارند و هنوز دربارهٔ آن نظریههایی نو عرضه میکنند. در قرون وسطی، افسانههایی رایج بود که استونهنج را با مرلین و اسطورهٔ شاه آرتور مرتبط میساخت و تا برآمدن رنسانس محبوب ماند. در سدههای جدید، عتیقهشناسان استونهنج را معبدی مربوط به دروئیدها میدانستند که در میان بومیهای بریتانیایی پیشهورانی والاتبار بودند. اما امروزه باستانشناسان عمر استونهنج را دستکم دوهزار سال قدیمیتر از دروئیدها میدانند و هرگونه مناسبت بین دروئیدها و استونهنج را رد میکنند. بااینهمه نام استونهنج سدهها به اشتباه با دروئیدها گره خورده و باعث شده که امروزه دروئیدگرایان استونهنج را پرستشگاه خود بدانند.
برخی ستارهشناسان هم بر این باورند که استونهنج در گذشته یک رصدخانه یا تقویم پیچیده بودهاست و سازندگان استونهنج دانستههای ریاضیاتی لازم برای پیشبینی رویدادهای آسمانی را بهدست آورده بودند. تفسیرهای ستارهشناسانه از استونهنج با وجود بیدقتیهایی که دارند همچنان محبوب اند.
به باور باستانشناسان، استونهنج طی چهارده–پانزده سده برپا شده و هفتاد نسل در ساخت آن کوشیدهاند. آنها این روند طولانی و پیچیده را به سه مرحله تقسیم میکنند:
«استونهنجِ یک»، شامل ایجاد شیاری دایره ای به قطر نزدیک به ۱۰۰ متر و استقرار سنگ هیل و سنگهای جلوس (حدود ۳۱۰۰ پ. م)؛
«استونهنج دو»، شامل سرشتن دو حلقه از سنگهای کبود ساخت دو شیار کشیده موسوم به کورسوس، و احتمالاً برپایی سازههایی چوبی درون شیار مدور (حدود ۲۶۴۰ تا ۲۴۸۰ پ. م)؛
«استونهنج سه»، ایجاد سهسنگهای سارسِنی (۲۴۷۰ تا ۲۲۸۰ پ. م).
این مراحل در دورهٔ پیشاتاریخی موسوم به نوسنگی[ب] وقوع یافت. بعدها، در حدود سال ۱۵۰۰ پ.م. (در عصر برنز)، دو حلقه گودال به دور سهسنگهای سارسنی حفر شد که امروزه به گودالهای ایگرگ و زد معروف است و هدف از حفر آنان معلوم نیست.
با ظهور عصر آهن در جزیرهٔ بریتانیا و فروپاشی آیینهای اجتماعی پیشین، استونهنج به دست فراموشی سپرده شد و رو به ویرانی نهاد. بسیاری از سنگهای کبود و سارسِن استونهنج را هم، عمدتاً در دورههای رومی و قرون وسطایی انگلستان، سرنگون کرده، شکسته، یا بردهاند. استونهنج امروزی تا حد زیادی محصول بازسازی آن در سده بیستم است. بااینحال در سده نوزدهم و اوایل سده بیستم تلاشها برای محافظت از استونهنج و مطالعهٔ آن با مقاومت مالکان حریم استونهنج روبرو شده بود. این تلاشها در نهایت در سال ۱۹۱۸ به ثمر نشست و دولت بریتانیا استونهنج را تصاحب کرد. همچنین در سال ۱۹۸۶ یونسکو استونهنج و محوطهٔ اطرافش را به فهرست میراث جهانیش افزود.
امروزه استونهنج یکی از شناختهشدهترین سازههای پیشاتاریخی جهان و پذیرای سالانه بیش از یک میلیون گردشگر است.
#اساطیر_جهان
#استون_هنج
#پیشاتاریخ
@persian_mythology
⚡️
یکی از دلائل عظمت تمدن ایران باستان وجود جشنهای بزرگ ملّی است که نظیر آنها را در میان ملتهای دیگر کمتر میتوان یافت. جشن نتیجهٔ آسایش و به عبارت دیگر حُسنِ تدبیر در امور اجتماعی و فردی و بالنّتیجه نشانهٔ بزرگی کمالِ تمدنِ يك قوم است،
بنابراین اگر هیچگونه دلیلی برای نمایاندن کمال معنوی و مادی ایران باستان در میان نبود، همین يک دلیل میتوانست ما را به حقایق انکارناپذیری راهنمایی کند، زیرا بسیار واضح است که تا اندیشهٔ آدمی از بند سختیهای زندگی نرهد و دل را خلوتگاهِ مهر و آسایش نیابد، هیچگاه نوشخندی بر لب نتواند داشت، و دستافشانی و پایکوبی که مظهرِ بارز شادمانی و نشاط است، از سرور وی حکایت نخواهد کرد،
و جشن وصالی چنانکه سعدی گفت، على رغم دشمن تنگدستی و سختی فراهم نخواهد گشت.
در آیین زرتشت و میان ایرانیان قدیم بیش از همهٔ مذاهب و ملل به جشنها توجه شده است و از میان این جشنها برخی تنها مذهبی و برخی هم مذهبی و هم ملّی بودهاند.
استاد ابراهیم #پورداوود، انجمن ایرانشناسی، نشریهٔ دوم، بهمن ۱۳۲۴
#شب_چله
#یلدا
@Tafrijan
@persian_mythology
بنابراین اگر هیچگونه دلیلی برای نمایاندن کمال معنوی و مادی ایران باستان در میان نبود، همین يک دلیل میتوانست ما را به حقایق انکارناپذیری راهنمایی کند، زیرا بسیار واضح است که تا اندیشهٔ آدمی از بند سختیهای زندگی نرهد و دل را خلوتگاهِ مهر و آسایش نیابد، هیچگاه نوشخندی بر لب نتواند داشت، و دستافشانی و پایکوبی که مظهرِ بارز شادمانی و نشاط است، از سرور وی حکایت نخواهد کرد،
و جشن وصالی چنانکه سعدی گفت، على رغم دشمن تنگدستی و سختی فراهم نخواهد گشت.
در آیین زرتشت و میان ایرانیان قدیم بیش از همهٔ مذاهب و ملل به جشنها توجه شده است و از میان این جشنها برخی تنها مذهبی و برخی هم مذهبی و هم ملّی بودهاند.
استاد ابراهیم #پورداوود، انجمن ایرانشناسی، نشریهٔ دوم، بهمن ۱۳۲۴
#شب_چله
#یلدا
@Tafrijan
@persian_mythology
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺🌺🌺
فرارسیدن کریسمس، عید میلاد مسیح (ع)، بر همه مردم جهان خجسته باد!
🌺🌺🌺
فرارسیدن کریسمس، عید میلاد مسیح (ع)، بر همه مردم جهان خجسته باد!
🌺🌺🌺
Forwarded from #رحمان _کاظمی
#
ناظم! شاعر مهربان! چه بگوییم / استخوانم میلرزد / دیگر حرف، مشکلگشای سفره ما نیست
ما آبستن گرگیم / کاش ماه تو / پرده آسمان دودیمان را میدرید / که فقط یک شب چیزی را ببینیم که تو وعده داده بودی.
مرگ هم اکنون طلبکار ماست / صبح زنگ خانهمان را میزند که چرا دیر کردهایم / و درد نیز طلبکارمان است.
بانکها به جای سود ماهیانه به حسابمان زخمبند میفرستند / اختلاسگران وعده دادند / که سعادت بیرون در است / و رمز عبور میفروشند.
آی ناظم ناظم! / پاسخ به پرسشمان را روزی خواهی داد / روزی که از صدای استخوان تو نی میسازیم / نی ساز ماست که میشود اندکی با آن گریه کرد.
ناظم ناظم! / هدایت ما صادق بود / چرا به رمز هدایتمان اعتنایی نکردیم
#طنزتراژیک
#آیرونیِتقدیر
گفتگویِشمسِلنگرودی(-۱۹۵۰) با ناظم حکمت (۱۹۰۲-۱۹۶۳)
نظریهیبینامتنیت،آفرینشِهرمتنی را نوعی گفتگو بامتنهایِپیشینمیداند.آفرینشِادبینیز،گفتگوبامتنهایِادبیویاغیرِادبیِ پیشین است.هرشعرتازهای درگفتگوباشعرهایِپیشین،تولدپیدامی کند.بینامتنیت، ریشهایداردکهاساسِگفتاررا کاربردِشخصیِزبان،بهمنظورِایجادِ مکالمه میداندوازآنمنظر،هرشکلِبیانِادبینیز،گونهای سخنادبی،به منظور گفتوگواست.مقدادی.ص۱۴۴
ژولیاکریستوا،تحتِتاثیرِباختین،هرمتنرادرحکم مکالمهایبامتونِقبلازخود میداندواصطلاح بینامتنیرا گذرازیکنظامِنشانهایبهنظامِنشانهای دیگر می داند
شمسلنگرودی درکتابِرقصباگذرنامهِجعلی، خطاببهناظمحکمت،با سرآغاز رفیقم ناظمکهتجربه زیستهیخودراباناظم درمیان می گذاردبهگفتگویِانتقادیباآنشاعر دربندمانده ولی از بند زندگی رستهپس از شصتسال می پردازد.ناظمکهباحکمِناعادلانهِ دادگاه نمایشی،سی سال،زندان،گرفته بود.به خاطرِسرودنِ شعراز زبان مردمیکه درچشموبرنامهیسیاستمدارانِعصرِاو دیدهنمیشدند.ناظم ،دلدادهی انقلابِ فرانسه شوروی درزندانهایِمتفاوت،بهتغییروضعیت وبهبوددرآینده،امیدواربود.شمسبهناظم میگوید: بیشازنیمقرناستکهدوجنگِجهانی اولودوم ونبرد ایدئولوژیها وایسم هارا پشتِسرگذاشتهایم حرفهایتو،درست،درنیامدهوجهان، هنوز،جایامنی برای زیستننیست.چشماندازِروشنیهم ندارد.هنوزرنجوتبعیدوتبعیض،میهمانانِدایمی سفرهیمردمِخاورمیانهودیگرنقاطِجهاناست باطرحِپرسشیکهجوابِآنراباتصویریاز روزگارخودکهدرتضادباجهانِآرمانیِناظماست خوشبینیِناظم رابهچالشمیکشدومیگوید:آن آینده ایکهدرشعرهایت، نویددادهبودی کجاست؟امروزِما،آیندهیشعرهایتوست.هنوز،بهارِآزادیو شکفتنِانسانیت،فرا نرسیدهاست.سرنوشتِانسان درزیستبومِما،درهالهایازابهام میگذرد.بازمستانیکهتاکمر،دربرف،فرورفتهایم تنها کورسویچراغِ روبرویما،چشمهایگرگاستکه مننظرِدریدهشدنِماست.آرزوهاوبغضِما،از مسافرخانههایِسرراهی،بیرونماندهاست.اوج غربتودرماندگیکهازناظم میپرسدآیا گشایشی خواهد بودوخشونت بهحفظِکرامتِانسان، تبدیل خواهدشد؟پرسش گرگها،گیاهخوارمی شوند باطنز به تغییرناپذیری سرشتِ بشرمدرن ،اشاره داردکه برخلاف خشونت عریان خود،ظاهریفریبکارانه از خود، نمایش میدهد.طبیعتراباشعارِعدمِخشونت نابود می کندشاعر از آن پیشتر می رودبا خوداتهامی،می گویدگرگراخودمان می آفرینیم. همهیما،درپذبرش وآفرینشِخشونت، نقش داریم.ما،لحظهایرا ازآنچهناظم حکمت،آرزو میکرد نهتنها ندیدیم بلکه مرگیاهمان نظامِحاکم برجهان ،چشم دیدن مارا ندارد.حق زیستنمارا به رسمیت نمیشناسد.نظام اقتصادیِحاکمبرجهان، دنبالِ زخم زدنِ بیشترومرهمگذاشتنِدروغین بر زخم هایماست.فریبکارانه برای سودِبیشتر، مارا وادار میکنندکهبهغربتوآوارگی،تن بدهیم.رمز عبورفروختن بانکها به عنوان نماد سرمایهداریجهان ،سیطرهی آنان برزندگیِمچاله شدهیما،آیرونیِایهامداریاستکهبهزبانِطنز،تسلط بانکهارابرزندگیماومهاجرتِما ازوطنرابیان می کند. با آیرونی تقدیر ،صدای استخوان شاعر آزادیخواه را به نیِچوپانی،تشبیه میکندکهمارا به گریستنبرتراژدیِزندگی،وادارمیکند.درپایان،هوشمندانه، گفتگوباناظمرا بهسطحیدیگرمیبرد. گفتگو بانویسندهی معاصر،صادق هدایت کههم عصر ناظم باتجربهی زیستی متضادباناظم.پیش بینی صادق هدایت(۱۳۳۰-۱۲۸۱) را ازسرنوشت انسان ،باایهام زیبایی ،صادقانهتریعنی بهواقعیت نزدیکترمیداند.هدایت،امیدی به بهبود سرنوشت بشر وکاهشِرنجهایشنداشت و آفرینشِانسان را هم،تحمیل بیولوژیک میدانست.مرگِخودخواسته اشبههمان دلیلبود.شمسبایکعبارتِ ایهامیِدیگر دیگر،مخاطب را درحالتِتعلیق، نگاهمیدارد.ما به هدایت توجه نکردیمچونناامیدیِکافکاییاز آفرینشِانسانداشت.باحسرت می گوید:مابا رویکردِناظم حکمت کهامیدواریبه آیندهای خیالی بوددلگرم شدیموتاب آوردهایم.
#رحمان_کاظمی
ناظم! شاعر مهربان! چه بگوییم / استخوانم میلرزد / دیگر حرف، مشکلگشای سفره ما نیست
ما آبستن گرگیم / کاش ماه تو / پرده آسمان دودیمان را میدرید / که فقط یک شب چیزی را ببینیم که تو وعده داده بودی.
مرگ هم اکنون طلبکار ماست / صبح زنگ خانهمان را میزند که چرا دیر کردهایم / و درد نیز طلبکارمان است.
بانکها به جای سود ماهیانه به حسابمان زخمبند میفرستند / اختلاسگران وعده دادند / که سعادت بیرون در است / و رمز عبور میفروشند.
آی ناظم ناظم! / پاسخ به پرسشمان را روزی خواهی داد / روزی که از صدای استخوان تو نی میسازیم / نی ساز ماست که میشود اندکی با آن گریه کرد.
ناظم ناظم! / هدایت ما صادق بود / چرا به رمز هدایتمان اعتنایی نکردیم
#طنزتراژیک
#آیرونیِتقدیر
گفتگویِشمسِلنگرودی(-۱۹۵۰) با ناظم حکمت (۱۹۰۲-۱۹۶۳)
نظریهیبینامتنیت،آفرینشِهرمتنی را نوعی گفتگو بامتنهایِپیشینمیداند.آفرینشِادبینیز،گفتگوبامتنهایِادبیویاغیرِادبیِ پیشین است.هرشعرتازهای درگفتگوباشعرهایِپیشین،تولدپیدامی کند.بینامتنیت، ریشهایداردکهاساسِگفتاررا کاربردِشخصیِزبان،بهمنظورِایجادِ مکالمه میداندوازآنمنظر،هرشکلِبیانِادبینیز،گونهای سخنادبی،به منظور گفتوگواست.مقدادی.ص۱۴۴
ژولیاکریستوا،تحتِتاثیرِباختین،هرمتنرادرحکم مکالمهایبامتونِقبلازخود میداندواصطلاح بینامتنیرا گذرازیکنظامِنشانهایبهنظامِنشانهای دیگر می داند
شمسلنگرودی درکتابِرقصباگذرنامهِجعلی، خطاببهناظمحکمت،با سرآغاز رفیقم ناظمکهتجربه زیستهیخودراباناظم درمیان می گذاردبهگفتگویِانتقادیباآنشاعر دربندمانده ولی از بند زندگی رستهپس از شصتسال می پردازد.ناظمکهباحکمِناعادلانهِ دادگاه نمایشی،سی سال،زندان،گرفته بود.به خاطرِسرودنِ شعراز زبان مردمیکه درچشموبرنامهیسیاستمدارانِعصرِاو دیدهنمیشدند.ناظم ،دلدادهی انقلابِ فرانسه شوروی درزندانهایِمتفاوت،بهتغییروضعیت وبهبوددرآینده،امیدواربود.شمسبهناظم میگوید: بیشازنیمقرناستکهدوجنگِجهانی اولودوم ونبرد ایدئولوژیها وایسم هارا پشتِسرگذاشتهایم حرفهایتو،درست،درنیامدهوجهان، هنوز،جایامنی برای زیستننیست.چشماندازِروشنیهم ندارد.هنوزرنجوتبعیدوتبعیض،میهمانانِدایمی سفرهیمردمِخاورمیانهودیگرنقاطِجهاناست باطرحِپرسشیکهجوابِآنراباتصویریاز روزگارخودکهدرتضادباجهانِآرمانیِناظماست خوشبینیِناظم رابهچالشمیکشدومیگوید:آن آینده ایکهدرشعرهایت، نویددادهبودی کجاست؟امروزِما،آیندهیشعرهایتوست.هنوز،بهارِآزادیو شکفتنِانسانیت،فرا نرسیدهاست.سرنوشتِانسان درزیستبومِما،درهالهایازابهام میگذرد.بازمستانیکهتاکمر،دربرف،فرورفتهایم تنها کورسویچراغِ روبرویما،چشمهایگرگاستکه مننظرِدریدهشدنِماست.آرزوهاوبغضِما،از مسافرخانههایِسرراهی،بیرونماندهاست.اوج غربتودرماندگیکهازناظم میپرسدآیا گشایشی خواهد بودوخشونت بهحفظِکرامتِانسان، تبدیل خواهدشد؟پرسش گرگها،گیاهخوارمی شوند باطنز به تغییرناپذیری سرشتِ بشرمدرن ،اشاره داردکه برخلاف خشونت عریان خود،ظاهریفریبکارانه از خود، نمایش میدهد.طبیعتراباشعارِعدمِخشونت نابود می کندشاعر از آن پیشتر می رودبا خوداتهامی،می گویدگرگراخودمان می آفرینیم. همهیما،درپذبرش وآفرینشِخشونت، نقش داریم.ما،لحظهایرا ازآنچهناظم حکمت،آرزو میکرد نهتنها ندیدیم بلکه مرگیاهمان نظامِحاکم برجهان ،چشم دیدن مارا ندارد.حق زیستنمارا به رسمیت نمیشناسد.نظام اقتصادیِحاکمبرجهان، دنبالِ زخم زدنِ بیشترومرهمگذاشتنِدروغین بر زخم هایماست.فریبکارانه برای سودِبیشتر، مارا وادار میکنندکهبهغربتوآوارگی،تن بدهیم.رمز عبورفروختن بانکها به عنوان نماد سرمایهداریجهان ،سیطرهی آنان برزندگیِمچاله شدهیما،آیرونیِایهامداریاستکهبهزبانِطنز،تسلط بانکهارابرزندگیماومهاجرتِما ازوطنرابیان می کند. با آیرونی تقدیر ،صدای استخوان شاعر آزادیخواه را به نیِچوپانی،تشبیه میکندکهمارا به گریستنبرتراژدیِزندگی،وادارمیکند.درپایان،هوشمندانه، گفتگوباناظمرا بهسطحیدیگرمیبرد. گفتگو بانویسندهی معاصر،صادق هدایت کههم عصر ناظم باتجربهی زیستی متضادباناظم.پیش بینی صادق هدایت(۱۳۳۰-۱۲۸۱) را ازسرنوشت انسان ،باایهام زیبایی ،صادقانهتریعنی بهواقعیت نزدیکترمیداند.هدایت،امیدی به بهبود سرنوشت بشر وکاهشِرنجهایشنداشت و آفرینشِانسان را هم،تحمیل بیولوژیک میدانست.مرگِخودخواسته اشبههمان دلیلبود.شمسبایکعبارتِ ایهامیِدیگر دیگر،مخاطب را درحالتِتعلیق، نگاهمیدارد.ما به هدایت توجه نکردیمچونناامیدیِکافکاییاز آفرینشِانسانداشت.باحسرت می گوید:مابا رویکردِناظم حکمت کهامیدواریبه آیندهای خیالی بوددلگرم شدیموتاب آوردهایم.
#رحمان_کاظمی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساعت #آخرالزمان
🎥۸۰ سال است که دانشمندان با استفاده از یک ساعت، که به آن ساعت آخرالزمان میگویند، مشخص میکنند که جهان چقدر به فاجعه جهانی نزدیک است. اجرای این فکر اولین بار برای هشدار در مورد خطرات شروع جنگی هستهای شروع شد. قرار گرفتن عقربه روی نیمه شب، نابودی بشر را نشان میدهد. جین کوربین گزارش میدهد.
#اسطوره_در_دنیای_امروز
@BBCPersian
@persian_mythology
🎥۸۰ سال است که دانشمندان با استفاده از یک ساعت، که به آن ساعت آخرالزمان میگویند، مشخص میکنند که جهان چقدر به فاجعه جهانی نزدیک است. اجرای این فکر اولین بار برای هشدار در مورد خطرات شروع جنگی هستهای شروع شد. قرار گرفتن عقربه روی نیمه شب، نابودی بشر را نشان میدهد. جین کوربین گزارش میدهد.
#اسطوره_در_دنیای_امروز
@BBCPersian
@persian_mythology
Forwarded from خردسرای فردوسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 جشن ِ سده
گوشهای از سخنان استاد ابراهیم پورداوود دربارهٔ پیشینهٔ جشن سده در مستند «جشن سده در میان زرتشیان کرمان»
ساختهٔ منوچهر عسگرینسب، ۱۳۵۰
#جشن_سده
#استاد_ابراهیم_پورداوود
@kheradsarayeferdowsi
گوشهای از سخنان استاد ابراهیم پورداوود دربارهٔ پیشینهٔ جشن سده در مستند «جشن سده در میان زرتشیان کرمان»
ساختهٔ منوچهر عسگرینسب، ۱۳۵۰
#جشن_سده
#استاد_ابراهیم_پورداوود
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from phoenix (Freedom)
📖یک خوانش اساطیری
✍️ آرمان اسدی
راستی اگر ماه را در جزیره ی تنهای خود داشتیم و آن نور و هاله ی منتشرش، شعاع محدودی را روشن میکرد ؛ جزیره به چه کارمان می آمد؟
وسعت بینایی مان، به اندازهی گلیمی بود که پایمان را در آن دراز میکنیم.
کور نباشی، در حصر دیوارها نباشی، نور هم باشد اما نتوانی چند قدم آنسوتر را ببینی.
🔳 در اساطیر یونان ، ماه ، یکی از دو نقش عمده و اسطوره ای آرتمیس ، خدای بانوی باکره گی را دارد.
اسطوره ی شکار و اسطوره ی ماه.
آرتمیس در میانسالی از اسطوره ی شکار به اسطوره ی ماه میگراید. از تعقیب بیرون، به تمرکز بر درون. به روشنایی.
خرس ، یکی از نمادهای آرتمیس به عنوان حامی دختران، در سنین بلوغ است. در «برائورون» که معبد بسیار مهمی در شرق آتن بود، جشنواره ای برگزار میشد که در آن ، دختر بچه ها به افتخار آرتمیس میرقصیدند، و این دختر بچه ها « خرس های کوچک » نامیده می شدند.
🔳خرس دارد حامی خود را که در میانسالی ( یائسگی) به درون خزیده است ؛ بار دیگر به نقش حامی، اما در مقامی دیگر سوق میدهد و آن پروانه که روح سبکبال ماه است بی قرارِ این نقش پذیریِ جدید است.
خرس، حامی خود را و نور خود را به دریایی که خاموش است میافکند. از آن بلندی به ناشناخته ی تاریکی و سکوت .
و روحِ بی تابِ « پروانه» همچنان میدرخشد.
سفر قهرمانانه ، به متزل آخر رسیده است.
ابراهیم است در آغوش آتش.
مسیحی است که هنگام بوسه ی یهودا بر گونه اش ، در گوشش زمزمه میکند که کار را تمام کن: « لیک تو از جمله ی ایشان ( حواریون ) فراتر خواهی رفت. چرا که آن انسانی را قربانی میکنی که مرا پوشانیده است.»
میخواهم به آغوش پدر آسمانی برگردم.
خاک شو! خاک شو! تا گل بروید رنگ، رنگ
🔳 و ماه بر میآید و دریا زنده میشود و جزیره پدیدار.
خرس حامی خود را به مکان آسمانی اش رسانده است.
خرس، پینوکیویی است که اینبار او ناجی پدر ژپتوی خالق است تا از دل نهنگ بِرَهاندش.
اسطوره ، خود را و سرنوشت محتومش را و پایان بسته اش را با چاشنی متفاوتی در ذائقه ی روانمان چشانده است.
یک قصه بیش نیست غم عشق
وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است.
@ghoghnoos_phoenix
✍️ آرمان اسدی
راستی اگر ماه را در جزیره ی تنهای خود داشتیم و آن نور و هاله ی منتشرش، شعاع محدودی را روشن میکرد ؛ جزیره به چه کارمان می آمد؟
وسعت بینایی مان، به اندازهی گلیمی بود که پایمان را در آن دراز میکنیم.
کور نباشی، در حصر دیوارها نباشی، نور هم باشد اما نتوانی چند قدم آنسوتر را ببینی.
🔳 در اساطیر یونان ، ماه ، یکی از دو نقش عمده و اسطوره ای آرتمیس ، خدای بانوی باکره گی را دارد.
اسطوره ی شکار و اسطوره ی ماه.
آرتمیس در میانسالی از اسطوره ی شکار به اسطوره ی ماه میگراید. از تعقیب بیرون، به تمرکز بر درون. به روشنایی.
خرس ، یکی از نمادهای آرتمیس به عنوان حامی دختران، در سنین بلوغ است. در «برائورون» که معبد بسیار مهمی در شرق آتن بود، جشنواره ای برگزار میشد که در آن ، دختر بچه ها به افتخار آرتمیس میرقصیدند، و این دختر بچه ها « خرس های کوچک » نامیده می شدند.
🔳خرس دارد حامی خود را که در میانسالی ( یائسگی) به درون خزیده است ؛ بار دیگر به نقش حامی، اما در مقامی دیگر سوق میدهد و آن پروانه که روح سبکبال ماه است بی قرارِ این نقش پذیریِ جدید است.
خرس، حامی خود را و نور خود را به دریایی که خاموش است میافکند. از آن بلندی به ناشناخته ی تاریکی و سکوت .
و روحِ بی تابِ « پروانه» همچنان میدرخشد.
سفر قهرمانانه ، به متزل آخر رسیده است.
ابراهیم است در آغوش آتش.
مسیحی است که هنگام بوسه ی یهودا بر گونه اش ، در گوشش زمزمه میکند که کار را تمام کن: « لیک تو از جمله ی ایشان ( حواریون ) فراتر خواهی رفت. چرا که آن انسانی را قربانی میکنی که مرا پوشانیده است.»
میخواهم به آغوش پدر آسمانی برگردم.
خاک شو! خاک شو! تا گل بروید رنگ، رنگ
🔳 و ماه بر میآید و دریا زنده میشود و جزیره پدیدار.
خرس حامی خود را به مکان آسمانی اش رسانده است.
خرس، پینوکیویی است که اینبار او ناجی پدر ژپتوی خالق است تا از دل نهنگ بِرَهاندش.
اسطوره ، خود را و سرنوشت محتومش را و پایان بسته اش را با چاشنی متفاوتی در ذائقه ی روانمان چشانده است.
یک قصه بیش نیست غم عشق
وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است.
@ghoghnoos_phoenix
Telegram
attach 📎
🌺
جهان بر روی شاخ 🐄
کلیفورد گیرتس در کتاب شاهکار انسان شناختیاش «تفسیر فرهنگها» قصه بامزهای میگوید به این شرح: «افسری انگلیسی به فردی هندی گفت اینکه شما معتقدید جهان روی شاخ گاو هست، حال، گاو روی چه هست؟ هندی گفت یا صاحب، گاو روی یک ماهی خیلی بزرگ است. افسر انگیسی پرسید ماهی روی چه قرار دارد، گفت روی لاکپشت، گفت لاکپشت روی چه قرار دارد، هندی گفت صاحب هرچه پایینتر بروید لاکپشت روی لاکپشت است». گیرتس از این داستان به دنیای معنای آدمها میرسد. ما روی شاخِ معنا هستیم و معنا روی معنا قرار دارد و تا بیانتها معنا وجود دارد. این قصه ما آدمهاست.
#تفسیر_اساطیری
@persian_mythology
جهان بر روی شاخ 🐄
کلیفورد گیرتس در کتاب شاهکار انسان شناختیاش «تفسیر فرهنگها» قصه بامزهای میگوید به این شرح: «افسری انگلیسی به فردی هندی گفت اینکه شما معتقدید جهان روی شاخ گاو هست، حال، گاو روی چه هست؟ هندی گفت یا صاحب، گاو روی یک ماهی خیلی بزرگ است. افسر انگیسی پرسید ماهی روی چه قرار دارد، گفت روی لاکپشت، گفت لاکپشت روی چه قرار دارد، هندی گفت صاحب هرچه پایینتر بروید لاکپشت روی لاکپشت است». گیرتس از این داستان به دنیای معنای آدمها میرسد. ما روی شاخِ معنا هستیم و معنا روی معنا قرار دارد و تا بیانتها معنا وجود دارد. این قصه ما آدمهاست.
#تفسیر_اساطیری
@persian_mythology
🎩🎩
انتخابات مدرن، و نقش عوامل فرا طبیعی
بارها اخبار گوناگونی در مورد دخالت و تاثیر عوامل فراطبیعی یا موجودات ناشناخته را در پدیدههای دنیای مدرن شنیدهایم: از جادوگری برای برنده شدن در فوتبال، تا نقش محفل اسرارآمیز برای مدیریت جهان. و پناهبردن به #فال و پیشگویی و جادوجنبل برای سامان داده به اوضاع کار و زندگی روزمره.
در گزارش زیر از BBC، به نقش شمنها (Shaman) در انتخاب اندونزی پرداخته شده است.
این گزارش را بخوانید. در روزهای اینده، در مورد آیین شمنها، که از مذاهب باستانی شرق دور است، یادداشتهای دیگری خواهیم داشت.
#شمنیزم
#اسطوره_در_جهان_امروز
@persian_mythology
_
انتخابات مدرن، و نقش عوامل فرا طبیعی
بارها اخبار گوناگونی در مورد دخالت و تاثیر عوامل فراطبیعی یا موجودات ناشناخته را در پدیدههای دنیای مدرن شنیدهایم: از جادوگری برای برنده شدن در فوتبال، تا نقش محفل اسرارآمیز برای مدیریت جهان. و پناهبردن به #فال و پیشگویی و جادوجنبل برای سامان داده به اوضاع کار و زندگی روزمره.
در گزارش زیر از BBC، به نقش شمنها (Shaman) در انتخاب اندونزی پرداخته شده است.
این گزارش را بخوانید. در روزهای اینده، در مورد آیین شمنها، که از مذاهب باستانی شرق دور است، یادداشتهای دیگری خواهیم داشت.
#شمنیزم
#اسطوره_در_جهان_امروز
@persian_mythology
_
Forwarded from BBCPersian
🔹از جن تا کرم زنده از دماغ گراز وحشی: چرا سیاستمداران اندونزی از نیروهای خارق الطبیعه کمک میخواهند؟
🔹کی کوسومو از میانه سر و صدا و دود بخورهای داخل دفترش که ساختمانی دو طبقه به رنگ قرمز در حومه جاکارتاست میگوید: «کسانی که کمکشان میکنم قطعاً برنده میشوند».
✍️هانا سموسیر و کویین پاساریبو، بیبیسی
https://bbc.in/42CIKWy
@BBCPersian
🔹کی کوسومو از میانه سر و صدا و دود بخورهای داخل دفترش که ساختمانی دو طبقه به رنگ قرمز در حومه جاکارتاست میگوید: «کسانی که کمکشان میکنم قطعاً برنده میشوند».
✍️هانا سموسیر و کویین پاساریبو، بیبیسی
https://bbc.in/42CIKWy
@BBCPersian
BBC News فارسی
از جن تا کرم زنده از دماغ گراز وحشی: چرا سیاستمداران اندونزی از نیروهای خارقالطبیعه کمک میخواهند؟
شمنها در اندونزی مسلماننشین جنجالی هستند ولی میگویند درخواست برای خدماتشان با نزدیکتر شدن روز انتخابات بیشتر شده است.
Forwarded from #رحمان _کاظمی
.#فضای سورئالیستی درشعر شمس لنگرودی
با استعاره مفهومی
می خواهم ببوسمت
اگر این شعر های شعله ورم دهانی بگذارند
می خواهم دستت را بگیرم
اگر که دست دهد این دست این قلم دستی بگذارند
اینان به نوشتن از تو چنان معتادند
که مجسمه ها به سنگ
و سربازان
به خیالات پیروزی
استعاره مفهومی ،به کارگیری یک مفهوم به جای مفهوم دیگری است وبا استعاره زبانی که برشباهت صوری الفاظ دلالت می کند تفاوت دارد.
استعاره مفهومی از دو حوزه مفهومی تشکیل شده است که درآن یک حوزه برحسب حوزه دیگر فهمیده می شود.حوزه مفهمومی ،خودیک سازمان منسجم از تجربه است.استعاره مفهومی از استعاره زبانی متمایز است .دوحوزه ای که در استعاره مفهومی مشارکت می کنند دارای نامهای خاصی هستند.حوزه مفهومی ای که عبارتهای استعاری را از آن استخراج می کنیم حوزه مبدا است .حوزه مفهومی ای که به این ترتیب فهمیده می شود حوزه هدف است. ازاین رو ،زندگی ،بحث،عشق،نظریه،ایده،سازمان اجتماعی ودیگران ،حوزه های مبدا هستند درحالی که مسافرت،جنگ ،ساختمان،غذا،درختان وبقیه حوزه هدف هستد.مصرع معروف غزل حافظ :شب تاریک وبیم موج و گردابی چنین هایل /کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
یک استعاره مفهومی است که حافظ اضطراب وجودی خودرا درهستی با استعاره مفهومی :زندگی ،سفراست به ذهن مخاطب القا می کندومخاطب نیز با تجسم آن تصویر با اضطراب شاعر ،احساس این همانی می کند
استعاره مفهومی «شعر ،آتش است» وضعیت وجودی شاعر ویا موقعیت او را به گونه ای نشان می دهد که نمی تواند به معشوق حسی نزدیک شود واورا ببوسد.شمس لنگرودی، اضطراب وجودی وعاشقانه ی خودرا نسبت به معشوق با یک استعاره مفهومی نشان می دهد آتش کلمات درشعر او، مانع بوسیدن می شوند وازطرف دیگر ،وجود شاعر چنان غرق نوشتن به معشوق است که بااستعاره مفهومی دیگری وضعیت اورا در جهان نشان می دهد وآن نسبتی که مجسمه با سنگ دارد یعنی مجسمه ،سنگ تراشیده شده است وشعر شاعر ،همان وجود تراشیده شده از معشوق است که بیانگریگانگی واتحاد با معشوق است فضای سورئالیستی ایجاد شده در این شعر «ذهن وعین» و «جسم و روح» را با هم یگانه کرده است. فراواقع گرایی یا کشف واقعیت برتر در شعر همین در هم آمیختگی ذهن وعین وامکان وزمان است به گونه ای واقعیت ،بازتاب رویای شاعراست .معادل واژه سورئالیسم در زبان فارسی فراواقع گرایی است. استعاره مفهومی سربازی که با حس پیروزی می جنگد ،اضطراب عاشقانه ی شاعررا عمیقتر نشان می دهد کدام سرباز است که بدون حس پیروزی توان جنگیدن داشته باشد؟ همین موقعیت سرباز در جهان استعاره مفهومی زیبایی از تسخیر وجود شاعر به دست معشوق است .شمس لنگرودی با ایجاد فضایی سوریالیستی در حالی که شعرش را سرشار از حضور معشوق می داند در همان حال،شعر سرودن را مانع رسیدن به معشوق می داند که یادآور شعر مولوی ،در باره زبان شعراست .مولوی می گفت: وظیفه ی زبان آشکارگی حقیقت وزیبایی است ودرهمان حال متافیزیک حضور نیز در ذات زبان نهفته است یعنی زبان از یک طرف حقیقت وزیبایی را آشکارمی کند وازطرف دیگر همان آشکارگی ،پرده ی دیگری بر زیبایی معشوق می کشد یعنی قلمرو معنایی و مفهومی آن زیبایی را در گزاره های زبان شعر محدود و منحصر کرده است :
هرچه گفتی ای دم هستی ازآن
پرده ی دیگر ببستی اندرآن
حرف وگفت وصوت و را برهم زنم
تا که بی این هرسه با تو دم زنم
اگر واقع همان نشانه باشد تلفظ هرواژه ،دالی که به مدلول مشخصی ارجاع خواهد داد همین تصور مفهومی که ازتلفظ واژه یا دال در ذهن مخاطب ایجاد می کند قلمرو معنایی زیبایی را منحصر کرده است
#رحمان_کاظمی
با استعاره مفهومی
می خواهم ببوسمت
اگر این شعر های شعله ورم دهانی بگذارند
می خواهم دستت را بگیرم
اگر که دست دهد این دست این قلم دستی بگذارند
اینان به نوشتن از تو چنان معتادند
که مجسمه ها به سنگ
و سربازان
به خیالات پیروزی
استعاره مفهومی ،به کارگیری یک مفهوم به جای مفهوم دیگری است وبا استعاره زبانی که برشباهت صوری الفاظ دلالت می کند تفاوت دارد.
استعاره مفهومی از دو حوزه مفهومی تشکیل شده است که درآن یک حوزه برحسب حوزه دیگر فهمیده می شود.حوزه مفهمومی ،خودیک سازمان منسجم از تجربه است.استعاره مفهومی از استعاره زبانی متمایز است .دوحوزه ای که در استعاره مفهومی مشارکت می کنند دارای نامهای خاصی هستند.حوزه مفهومی ای که عبارتهای استعاری را از آن استخراج می کنیم حوزه مبدا است .حوزه مفهومی ای که به این ترتیب فهمیده می شود حوزه هدف است. ازاین رو ،زندگی ،بحث،عشق،نظریه،ایده،سازمان اجتماعی ودیگران ،حوزه های مبدا هستند درحالی که مسافرت،جنگ ،ساختمان،غذا،درختان وبقیه حوزه هدف هستد.مصرع معروف غزل حافظ :شب تاریک وبیم موج و گردابی چنین هایل /کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
یک استعاره مفهومی است که حافظ اضطراب وجودی خودرا درهستی با استعاره مفهومی :زندگی ،سفراست به ذهن مخاطب القا می کندومخاطب نیز با تجسم آن تصویر با اضطراب شاعر ،احساس این همانی می کند
استعاره مفهومی «شعر ،آتش است» وضعیت وجودی شاعر ویا موقعیت او را به گونه ای نشان می دهد که نمی تواند به معشوق حسی نزدیک شود واورا ببوسد.شمس لنگرودی، اضطراب وجودی وعاشقانه ی خودرا نسبت به معشوق با یک استعاره مفهومی نشان می دهد آتش کلمات درشعر او، مانع بوسیدن می شوند وازطرف دیگر ،وجود شاعر چنان غرق نوشتن به معشوق است که بااستعاره مفهومی دیگری وضعیت اورا در جهان نشان می دهد وآن نسبتی که مجسمه با سنگ دارد یعنی مجسمه ،سنگ تراشیده شده است وشعر شاعر ،همان وجود تراشیده شده از معشوق است که بیانگریگانگی واتحاد با معشوق است فضای سورئالیستی ایجاد شده در این شعر «ذهن وعین» و «جسم و روح» را با هم یگانه کرده است. فراواقع گرایی یا کشف واقعیت برتر در شعر همین در هم آمیختگی ذهن وعین وامکان وزمان است به گونه ای واقعیت ،بازتاب رویای شاعراست .معادل واژه سورئالیسم در زبان فارسی فراواقع گرایی است. استعاره مفهومی سربازی که با حس پیروزی می جنگد ،اضطراب عاشقانه ی شاعررا عمیقتر نشان می دهد کدام سرباز است که بدون حس پیروزی توان جنگیدن داشته باشد؟ همین موقعیت سرباز در جهان استعاره مفهومی زیبایی از تسخیر وجود شاعر به دست معشوق است .شمس لنگرودی با ایجاد فضایی سوریالیستی در حالی که شعرش را سرشار از حضور معشوق می داند در همان حال،شعر سرودن را مانع رسیدن به معشوق می داند که یادآور شعر مولوی ،در باره زبان شعراست .مولوی می گفت: وظیفه ی زبان آشکارگی حقیقت وزیبایی است ودرهمان حال متافیزیک حضور نیز در ذات زبان نهفته است یعنی زبان از یک طرف حقیقت وزیبایی را آشکارمی کند وازطرف دیگر همان آشکارگی ،پرده ی دیگری بر زیبایی معشوق می کشد یعنی قلمرو معنایی و مفهومی آن زیبایی را در گزاره های زبان شعر محدود و منحصر کرده است :
هرچه گفتی ای دم هستی ازآن
پرده ی دیگر ببستی اندرآن
حرف وگفت وصوت و را برهم زنم
تا که بی این هرسه با تو دم زنم
اگر واقع همان نشانه باشد تلفظ هرواژه ،دالی که به مدلول مشخصی ارجاع خواهد داد همین تصور مفهومی که ازتلفظ واژه یا دال در ذهن مخاطب ایجاد می کند قلمرو معنایی زیبایی را منحصر کرده است
#رحمان_کاظمی