۵۵۹. باید توجه داشته باشی که بازی زبانی به تعبیری، چیزی پیش بینی ناپذیر است. منظورم این است بازی زبانی مبتنی بر دلیل نیست. معقول (یا نامعقول) نیست.
فقط هست ـ مثل زندگی ما.
You must bear in mind that the language-game is so to say something unpredictable. I mean: it is not based on grounds. It is not reasonable (or unreasonable).
It is there-like our life. (OC, 559)
#ویتگنشتاین
#در_باب_یقین
@PhilosophyCafe ♨️
فقط هست ـ مثل زندگی ما.
You must bear in mind that the language-game is so to say something unpredictable. I mean: it is not based on grounds. It is not reasonable (or unreasonable).
It is there-like our life. (OC, 559)
#ویتگنشتاین
#در_باب_یقین
@PhilosophyCafe ♨️
🗯 [سال ۱۳۹۰ یه سمیناری به اسم «حمایت از مالکیت ادبی و هنری در ایران و پیمانهای بینالمللی» توسط فرهنگستان علوم برگزار شد. داوری اردکانی به عنوان رییس فرهنگستان علوم سخنرانی مقدماتی این سمینار رو برعهده داشت. خودش میگه صرفا برای خالینبودن عریضه، یه سری سوال مطرح کرد. اولین سوالش در مورد عنوان سمینار بود: آیا اینجا صرفا به ادب و هنر توجه داریم و حساب علم و تکنولوژی جداست؟ سوال دوم این بود که آیا اصلا ادب و هنر، مال محسوب میشه؟ سوال سوم این بود که آیا آثار ادبی و هنری ذاتا مال محسوب میشن، یا یه زمانی مال نبودن و الان مال شدن؟ سوال چهارم این بود که اگه از یه زمانی به بعد مال شدن، از چه زمانی بوده و چرا مال شدن؟ داوری معتقده آثار ادبی و هنری و علمی قبلا مال نبودن و از یه زمانی به بعد مال شدن و این رو یه نکته واضح میدونه؛ ولی از بازخوردهایی که چه توی سمینار و چه بعدا توی مطبوعات نسبت به سخنرانیش دریافت کرد، به این نتیجه رسید که گویا همین نکته واضح رو خیلیها درک نمیکنن. بخشی از متن داوری رو ببینیم که در مورد اون سخنرانیش توضیح داده:]
🖋 اگر بنا را بر این بگذاریم که ادب و هنر و دانش، مال است، صاحب این مال کیست؟ پیداست که در نظامهای سیاسی و حقوقی به این پرسش یکسان پاسخ نمیدهند. به این جهت توضیح دادم که قانون کپیرایت در اروپا بیشتر و در آمریکا کمتر از نویسندگان و روشنفکران حمایت میکند و در کشورهای سوسیالیست مارکسیست حق و سهم نویسنده و مولف و صاحب اثر ناچیز است. اینکه ما نظر به کدام سوم داریم مهم است، اما این نظر هر چه باشد مسبوق به این است که برایمان روشن شده باشد که اثر هنری و ادبی و علمی چگونه مال شده است.
🖋 بیان من در این باب چندان مبهم نبود و گمان میکنم که یک حکم بدیهی تاریخی را به زبان آوردم که گفتم علم و هنر و ادب از زمانی مال شد که اثر را به کالا تبدیل کردند و در معرض خرید و فروش قرار دادند وگرنه شعر سوفوکل و سعدی و فلسفه ابنسینا اگر چه به هیج کس دیگر نباید منسوب شود و کسی حق انتحال و نسبتدادن آنها به خود ندارد، مال نبوده است و آنها ناشری نداشتهاند که با آن قرارداد ببندند و گردآورندگان اشعار و آثار صرفا از روی علاقه و با زحمت بسیار آن آثار را گرد میآوردهاند و اگر جز این بود سقراط نمیتوانست علمفروشی و مزدگیری سوفسطاییان را زشت قلمداد کند، ولی اکنون علم و هنر، کالایی در بازار خرید و فروش شده است.
📚 بخشی از مقاله «تأملی در مالکیت فکری و معنوی»، نوشته رضا داوری اردکانی 📚
@philosophycafe
🖋 اگر بنا را بر این بگذاریم که ادب و هنر و دانش، مال است، صاحب این مال کیست؟ پیداست که در نظامهای سیاسی و حقوقی به این پرسش یکسان پاسخ نمیدهند. به این جهت توضیح دادم که قانون کپیرایت در اروپا بیشتر و در آمریکا کمتر از نویسندگان و روشنفکران حمایت میکند و در کشورهای سوسیالیست مارکسیست حق و سهم نویسنده و مولف و صاحب اثر ناچیز است. اینکه ما نظر به کدام سوم داریم مهم است، اما این نظر هر چه باشد مسبوق به این است که برایمان روشن شده باشد که اثر هنری و ادبی و علمی چگونه مال شده است.
🖋 بیان من در این باب چندان مبهم نبود و گمان میکنم که یک حکم بدیهی تاریخی را به زبان آوردم که گفتم علم و هنر و ادب از زمانی مال شد که اثر را به کالا تبدیل کردند و در معرض خرید و فروش قرار دادند وگرنه شعر سوفوکل و سعدی و فلسفه ابنسینا اگر چه به هیج کس دیگر نباید منسوب شود و کسی حق انتحال و نسبتدادن آنها به خود ندارد، مال نبوده است و آنها ناشری نداشتهاند که با آن قرارداد ببندند و گردآورندگان اشعار و آثار صرفا از روی علاقه و با زحمت بسیار آن آثار را گرد میآوردهاند و اگر جز این بود سقراط نمیتوانست علمفروشی و مزدگیری سوفسطاییان را زشت قلمداد کند، ولی اکنون علم و هنر، کالایی در بازار خرید و فروش شده است.
📚 بخشی از مقاله «تأملی در مالکیت فکری و معنوی»، نوشته رضا داوری اردکانی 📚
@philosophycafe
فکر نکنم برای من هیچوقت آهنگ یکشنبه غمگین قدیمی بشه. یه چیزی توی این آهنگه که آدم رو با خودش میبره. هر دفعه جدیده و هر دفعه انگار که عمری باهاش زندگی کردی و خودت ساختیش.
664. In the use of words, one might distinguish ‘surface grammar’ from ‘depth grammar’. What immediately impresses itself upon us about the use of a word is the way it is used in the sentence structure, the part of its use a one might say a that can be taken in by the ear. —– And now compare the depth grammar, say of the verb “to mean”, with what its surface grammar would lead us to presume. No wonder one finds it difficult to know one’s way about. (PI, 664)
۶۶۴. در کاربرد واژه می¬شود دستور زبان سطحی را از دستور زبان عمیق فرق گذاشت. چیزی که در کاربرد واژه بلافاصله در ذهن ما نقش می¬بندد شیوه به کار بردن آن در ساختار جمله است، همان بخش کاربردش که ـ می-شود گفت ـ با گوش می توان آن را دریافت.-- و حال مقایسه کن دستور زبان عمیقِ مثلاً واژه «مراد کردن» را با آنچه دستور زبان سطحی¬اش باعث می¬شود حدس بزنیم. عجیب نیست که برای آدم سر درآوردن دشوار است.
#ویتگنشتاین
#پژوهش_های_فلسفی
@PhilosophyCafe ♨️
۶۶۴. در کاربرد واژه می¬شود دستور زبان سطحی را از دستور زبان عمیق فرق گذاشت. چیزی که در کاربرد واژه بلافاصله در ذهن ما نقش می¬بندد شیوه به کار بردن آن در ساختار جمله است، همان بخش کاربردش که ـ می-شود گفت ـ با گوش می توان آن را دریافت.-- و حال مقایسه کن دستور زبان عمیقِ مثلاً واژه «مراد کردن» را با آنچه دستور زبان سطحی¬اش باعث می¬شود حدس بزنیم. عجیب نیست که برای آدم سر درآوردن دشوار است.
#ویتگنشتاین
#پژوهش_های_فلسفی
@PhilosophyCafe ♨️
61. ...معنای واژه، نوعی به کارگیری آن است.
زیرا این چیزی است که وقتی واژه جزو زبانمان می شود می آموزیم.
62. از این روست که میان مفاهیم «معنا» و «قاعده» تناظری برقرار است.
#در_باب_یقین
The meaning of a word is constituted by the rules for its employment. (VoW 143)
THE VOICES OF WITTGENSTEIN
@PhilosophyCafe ♨️
زیرا این چیزی است که وقتی واژه جزو زبانمان می شود می آموزیم.
62. از این روست که میان مفاهیم «معنا» و «قاعده» تناظری برقرار است.
#در_باب_یقین
The meaning of a word is constituted by the rules for its employment. (VoW 143)
THE VOICES OF WITTGENSTEIN
@PhilosophyCafe ♨️
🗯 [چند سال پیش داوری اردکانی توی یه جمعی که همایش حقوقدانها بود، یه سری سوال فلسفی مطرح کرد که در واقع میشه اون سوالات رو مربوط به حوزه فلسفه حقوق دونست. بازخوردهای خوبی دریافت نکرد. یعنی گویی نه حقوقدانها به خوبی متوجه حرف داوری میشدن و نه داوری جوابهای اونها رو قانعکننده میدونست. خود داوری میگه وقتی توی اون سمینار این سوالات رو مطرح کرد، منظورش این نبود که افراد حاضر در اونجا با استفاده از معلوماتی که دارن جواب داوری رو بدن، چون اصلا این سوالات فلسفی رو نمیشه با اطلاعات رسمی جواب داد. هدف داوری از طرح اون سوالات دعوت به تفکر و نگاه از دریچه جدید بود، وگرنه به قول خودش اطلاعات و معلومات رو میشه از توی کتابها هم پیدا کرد و نیازی به برگزاری سمینار نیست. متن خود داوری رو ببینیم که چرا این نوع بحثها بین افرادِ دو حوزه دانشی مختلف به مشکل میخوره و اصطلاحا دو طرف زبون هم رو نمیفهمن:]
🖋 مشکل و اختلافی که در این قبیل بحثها پیش میآید مربوط به اختلاف در زبان و مخصوصا خلط میان زبان فلسفه با زبان رسمی و زبان علم است. ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی-انگلیسی درس بزرگی به جهان داده و با درس خود دامنه امکان همزبانی را وسعت بخشیده است. او زبان را مجموعه بازیهایی دانسته است که هر یک قاعده و صورتی خاص دارد و قواعد بازیها را نباید با هم درآمیخت. دین و فلسفه و علم و سیاست و اخلاق و فقه و حقوق و اقتصاد هر کدام زبانی دارند. مطالب سیاسی و حقوقی و فقهی را به زبان فلسفه نمیتوان گفت و فلسفه را به زبان سیاست و حقوق و فقه نباید برگرداند.
🖋 وقتی در مجلس حقوقدانان زبان فلسفه میگشایی و پرسش میکنی، طبیعی است که پاسخ حقوقی بشنوی و اگر پرسش را بیوجه دانستند، تعجب نکنی و آزرده نشوی. پرسش در مجلس علمی باید به زبان علم باشد. پرسش فلسفی هم جای خود را دارد (اگر چه شاید در هیچ جا تحمل نشود). پرسش فلسفه با پرسش رسمی چه تفاوت دارد؟ در پرسش رسمی چیزهایی را که نمیدانیم از کسانی که میدانند، میپرسیم و آنها پاسخ حاضر و آماده دارند و نیاز پرسشکننده را برمیآورند؛ اما پرسش فلسفه از چیزی که مخاطب آن را از پیش میدانسته است و میداند، نیست بلکه دعوت به تأمل و ورود به ساحتی دیگر غیر از ساحت آموزش و انتقال معلومات است.
📚 بخشی از مقاله «تأملی در مالکیت فکری و معنوی»، نوشته رضا داوری اردکانی 📚
@philosophycafe
🖋 مشکل و اختلافی که در این قبیل بحثها پیش میآید مربوط به اختلاف در زبان و مخصوصا خلط میان زبان فلسفه با زبان رسمی و زبان علم است. ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی-انگلیسی درس بزرگی به جهان داده و با درس خود دامنه امکان همزبانی را وسعت بخشیده است. او زبان را مجموعه بازیهایی دانسته است که هر یک قاعده و صورتی خاص دارد و قواعد بازیها را نباید با هم درآمیخت. دین و فلسفه و علم و سیاست و اخلاق و فقه و حقوق و اقتصاد هر کدام زبانی دارند. مطالب سیاسی و حقوقی و فقهی را به زبان فلسفه نمیتوان گفت و فلسفه را به زبان سیاست و حقوق و فقه نباید برگرداند.
🖋 وقتی در مجلس حقوقدانان زبان فلسفه میگشایی و پرسش میکنی، طبیعی است که پاسخ حقوقی بشنوی و اگر پرسش را بیوجه دانستند، تعجب نکنی و آزرده نشوی. پرسش در مجلس علمی باید به زبان علم باشد. پرسش فلسفی هم جای خود را دارد (اگر چه شاید در هیچ جا تحمل نشود). پرسش فلسفه با پرسش رسمی چه تفاوت دارد؟ در پرسش رسمی چیزهایی را که نمیدانیم از کسانی که میدانند، میپرسیم و آنها پاسخ حاضر و آماده دارند و نیاز پرسشکننده را برمیآورند؛ اما پرسش فلسفه از چیزی که مخاطب آن را از پیش میدانسته است و میداند، نیست بلکه دعوت به تأمل و ورود به ساحتی دیگر غیر از ساحت آموزش و انتقال معلومات است.
📚 بخشی از مقاله «تأملی در مالکیت فکری و معنوی»، نوشته رضا داوری اردکانی 📚
@philosophycafe
Telegram
Philosophy Cafe ♨️
🗯 [سال ۱۳۹۰ یه سمیناری به اسم «حمایت از مالکیت ادبی و هنری در ایران و پیمانهای بینالمللی» توسط فرهنگستان علوم برگزار شد. داوری اردکانی به عنوان رییس فرهنگستان علوم سخنرانی مقدماتی این سمینار رو برعهده داشت. خودش میگه صرفا برای خالینبودن عریضه، یه سری سوال…
در مورد فرد عادی آنچه او می پسندد نه تنها برای خود او دلیل قانع کننده ای است بلکه تنها میزانی است که برای قضاوت در همه ی امور اخلاقی و سلیقه ای و نیک و بد چیزهایی که در آن باره رسماً در تعلیمات دینی او گفته نشده است در دست دارد و حتی در آن قسمت نیز راهنمای معتبر او همان پسند شخصی اوست. عقاید مردمان در خصوص نیک و بد تحت تأثیر عوامل متعددی است که در امیال آنان درباره ی رفتار دیگران مؤثر است و تعداد این عوامل همان قدر زیاد است که تعداد عواملی که در سایر امیال ایشان مؤثر است. این عوامل گاه جنبه ی عقلانی دارند و گاه جز اغراض و خرافات چیزی نیستند و اغلب انگیزههای اجتماعی و گاه ضد اجتماعی از قبیل رشک و حسد و گستاخی و کینه توزی اما اغلب این عوامل از مقوله ی بیمها و امیدها و سودهای مشروع و یا غیر مشروع شخصی آنهاست سودهای مشروع و یا نامشروع شخصی، باعث میشود که یک طبقه اجتماعی بر طبقات دیگر تفوق و تسلط پیدا کند. وقتی یک طبقه اجتماعی بر طبقات دیگر تفوق و تسلط پیدا میکند اصول اخلاقی آن کشور از منافع و هوسهای این طبقه ناشی می شود. برای مثال می توان اصول اخلاقی را که بین اسپارتیها و غلامان یا بین زمین داران و بردگان یا بین شاهزادگان و اتباعشان یا بین نجبای زمین دار و رعایایشان یا بین مرد و زن حکمفرما بوده است در نظر گرفت. در همه ی این موارد حس برتری که در طبقه ی حاکم وجود دارد در روابط افراد طبقه حاکم با یکدیگر نیز تأثیر می گذارد. از طرف دیگر وقتی طبقه ای که سابقاً برتری داشته است برتری خود را از دست داده است یا دیگران در برتری او شک کرده اند، در اخلاقیات عمومی طغیان و نفرت از برتری طبقاتی دیده میشود.
#دربارهی_آزادی(ص۴۱_۴۲)
#جان_استوارت_میل
#ترجمه_محمودصناعی
@PhilosophyCafe
#دربارهی_آزادی(ص۴۱_۴۲)
#جان_استوارت_میل
#ترجمه_محمودصناعی
@PhilosophyCafe
371. ماهیت یا ذات در دستور زبان بیان شده است.
371. Essence is expressed in grammar. (PI, Part I)
373. دستورزبان می گوید که چیزی چه نوع شیئی است. (الاهیات به عنوان دستور زبان)
373. Grammar tells what kind of object anything is. (Theology as grammar.) (PI, Part I)
315. من می توان بدانم دیگری چه فکر می کند، نه من دارم چه فکر می کنم.
درست است گفتن اینکه «من می دانم تو داری چه فکری می کنی»، و غلط: «من می دانم من دارم چه فکر می کنم.»
(ابر کاملی از فلسفه در قطره ای دستورزبان متراکم می شود.)
315. I can know what someone else is thinking, not what I am thinking.
It is correct to say “I know what you are thinking”, and wrong to say “I know what I am thinking”.
(A whole cloud of philosophy condenses into a drop of grammar.) (PI, Part II)
#Wittgenstein
#Philosophical_Investigations
@PhilosophyCafe ♨️
371. Essence is expressed in grammar. (PI, Part I)
373. دستورزبان می گوید که چیزی چه نوع شیئی است. (الاهیات به عنوان دستور زبان)
373. Grammar tells what kind of object anything is. (Theology as grammar.) (PI, Part I)
315. من می توان بدانم دیگری چه فکر می کند، نه من دارم چه فکر می کنم.
درست است گفتن اینکه «من می دانم تو داری چه فکری می کنی»، و غلط: «من می دانم من دارم چه فکر می کنم.»
(ابر کاملی از فلسفه در قطره ای دستورزبان متراکم می شود.)
315. I can know what someone else is thinking, not what I am thinking.
It is correct to say “I know what you are thinking”, and wrong to say “I know what I am thinking”.
(A whole cloud of philosophy condenses into a drop of grammar.) (PI, Part II)
#Wittgenstein
#Philosophical_Investigations
@PhilosophyCafe ♨️
۱۲۶. فلسفه همه چیز را صرفاً مقابل ما میگذارد، و هیچ چیز را نه تبیین می کند نه استنتاج.— چون همه چیز آشکار آنجا است، هیچ چیز هم برای تبیین نیست. زیرا آنچه هم پنهان باشد مورد علاقه ما نیست.
«فلسفه» می شود هم آنچه را نامید که قبل از همه کشفها و ابداع ها ممکن است.
۱۲۷. کار فیلسوف گرد آوردن یادها است برای غرضی خاص.
۱۲۸. اگر کسی می خواست در فلسفه آرائی طرح کند هرگز نمی شد دربارۀ آنها بحثی در بگیرد، چون همه با آنها موافق میبودند.
۱۳۳. نمی خواهیم نظام قواعد را برای کاربرد کلماتمان به شیوه ای ناشنیده تهذیب یا تکمیل کنیم. زیرا وضوحی که ما در پی اش هستیم البته وضوحی کامل است. ولی این فقط :یعنی مسائل فلسفی باید کاملاً محو شوند.
کشف حقیقی آن است که مرا قادر می کند فلسفه ورزیدن را قطع کنم هر وقت که میخواهم.— کشفی که فلسفه را آرامش می بخشد به نحوی که دیگر از پرسش هایی در عذاب نیست که خودش را در معرض پرسش قرار می دهند.— در عوض، با مثال هایی یک روش نشان داده می شود و دنباله این مثال ها را می توان قطع کرد.—
مسائل حل میشوند (دشواری ها برطرف می شوند) نه یک مسئله.
«یک روش در فلسفه وجود ندارد، بلکه روش هایی وجود دارد، می شود گفت درمانهایی مختلف.»
۱۲۳. مسئله فلسفی به این شکل است: «سر در نمی آورم.»
۱۲۴. فلسفه نباید در کاربرد واقعی زبان به هیچ نحوی دخالت کند، یعنی در نهایت فقط می تواند آن را توصیف کند.
زیرا نمی تواند آن را مدلل هم کند.
همه چیز را همان طور که هست باقی می گذارد.
309. هدف تو در فلسفه چیست؟— به مگس راه خروج از بطری مگس گیر را نشان دادن.
109. ... و نباید هیچ نظریه ای بپرورانیم. در بررسی های ما نباید هیچ چیزِ فرضی باشد. هر تبیینی باید کنار برود، و فقط توصیف جایش را بگیرد. و این توصیف نورش را یعنی غرضش را، از مسائل فلسفی می گیرد. اینها البته مسائلی تجربی نیستند، بلکه با #بصیرت نسبت به شیوه کار کردن زبان ما حل می شوند، و آن هم طوری که به این شیوه کار کردنْ شناخت پیدا می شود__ بر خلاف انگیزه ای که برای بدفهمیدن آن وجود دارد. این مسائل حل می شوند، نه با ایجاد تجربه هایی جدید، بلکه با گرد هم آوردن چیزهایی که خیلی وقت است با آنها آشناییم. فلسفه مبارزه ای است بر ضد افسون شدگی فهم ما توسط امکانات زبان ما. (PI)
.....................................................................................................................................................................................................
حال آنچه این سیر تحقیق را برای ما دشوار می سازد این است که ما طالب کلیتیم.
... طلب کلیت سرچشمه اصلی دیگری هم دارد: دلمشغولی ما به روش علوم طبیعی. (کتاب آبی، 18)
133. ... ولی این فقط :یعنی مسائل فلسفی باید کاملاً محو شوند. (PI, 133)
@PhilosophyCafe ♨️
«فلسفه» می شود هم آنچه را نامید که قبل از همه کشفها و ابداع ها ممکن است.
۱۲۷. کار فیلسوف گرد آوردن یادها است برای غرضی خاص.
۱۲۸. اگر کسی می خواست در فلسفه آرائی طرح کند هرگز نمی شد دربارۀ آنها بحثی در بگیرد، چون همه با آنها موافق میبودند.
۱۳۳. نمی خواهیم نظام قواعد را برای کاربرد کلماتمان به شیوه ای ناشنیده تهذیب یا تکمیل کنیم. زیرا وضوحی که ما در پی اش هستیم البته وضوحی کامل است. ولی این فقط :یعنی مسائل فلسفی باید کاملاً محو شوند.
کشف حقیقی آن است که مرا قادر می کند فلسفه ورزیدن را قطع کنم هر وقت که میخواهم.— کشفی که فلسفه را آرامش می بخشد به نحوی که دیگر از پرسش هایی در عذاب نیست که خودش را در معرض پرسش قرار می دهند.— در عوض، با مثال هایی یک روش نشان داده می شود و دنباله این مثال ها را می توان قطع کرد.—
مسائل حل میشوند (دشواری ها برطرف می شوند) نه یک مسئله.
«یک روش در فلسفه وجود ندارد، بلکه روش هایی وجود دارد، می شود گفت درمانهایی مختلف.»
۱۲۳. مسئله فلسفی به این شکل است: «سر در نمی آورم.»
۱۲۴. فلسفه نباید در کاربرد واقعی زبان به هیچ نحوی دخالت کند، یعنی در نهایت فقط می تواند آن را توصیف کند.
زیرا نمی تواند آن را مدلل هم کند.
همه چیز را همان طور که هست باقی می گذارد.
309. هدف تو در فلسفه چیست؟— به مگس راه خروج از بطری مگس گیر را نشان دادن.
109. ... و نباید هیچ نظریه ای بپرورانیم. در بررسی های ما نباید هیچ چیزِ فرضی باشد. هر تبیینی باید کنار برود، و فقط توصیف جایش را بگیرد. و این توصیف نورش را یعنی غرضش را، از مسائل فلسفی می گیرد. اینها البته مسائلی تجربی نیستند، بلکه با #بصیرت نسبت به شیوه کار کردن زبان ما حل می شوند، و آن هم طوری که به این شیوه کار کردنْ شناخت پیدا می شود__ بر خلاف انگیزه ای که برای بدفهمیدن آن وجود دارد. این مسائل حل می شوند، نه با ایجاد تجربه هایی جدید، بلکه با گرد هم آوردن چیزهایی که خیلی وقت است با آنها آشناییم. فلسفه مبارزه ای است بر ضد افسون شدگی فهم ما توسط امکانات زبان ما. (PI)
.....................................................................................................................................................................................................
حال آنچه این سیر تحقیق را برای ما دشوار می سازد این است که ما طالب کلیتیم.
... طلب کلیت سرچشمه اصلی دیگری هم دارد: دلمشغولی ما به روش علوم طبیعی. (کتاب آبی، 18)
133. ... ولی این فقط :یعنی مسائل فلسفی باید کاملاً محو شوند. (PI, 133)
@PhilosophyCafe ♨️
در نبرد میان سوفسطائیان و افلاطون، راهی ایجاد میشود که تا قرنها گریبان بشر را گرفته بود، سوفیستها با شک گرایی محض خودشان و عدم دلالتپذیری و نسبیگرایی زبان موجب به وجود آمدن این امر شدن که اگر بخواهیم راهی بیابیم تا از این نسبیگرایی نجات یابیم باید امری مورد دلالت وجود داشته باشد، با سایه خواندن امور طبیعی توسط افلاطون، دلالت امور فیزیکی سایهوار به امور متافیزیکی مطلق منتقل میشود، هر چند ظاهراً خود افلاطون هم میدانست که نظریه وی در باب جهان مثل دارای مشکل بود ولی نظریهای بهتر نداشت، ارسطو با کنار گذاشتن جهان مثل دلالت را نه امر متافیزیکی و بلکه به سمت ذات منطقی پیش برد و با تعریف کلیها سعی در رفع این مشکل نمود. بعدها نومینالیستها هم اضافه شده و همان روش را در پی گرفتند. در واقع امر مشترک میان همه این فلاسفه نه پاسخ مشترک و بلکه روش مشترک پاسخ به یک شبهپرسش بوده است. یعنی پرسش «معنا چیست؟» در جهان معاصر نیز بسیاری به سمت روانشناسیگری و ذهنی پنداشتن معنا رفتن که باز هم قدم در همان راه و روش گذاشتند. در واقع «دلالت یابی» و «دلالت بینی» امر مشترک روشی و مایه سردرگمی همه این افراد در طول همه این زمانها بوده است. اما برای ویتگنشتاین این پرسش نابهجایی است. پرسش درست این است که «ما معنا را چگونه به دست میآوریم؟». برای ویتگنشتاین معنا در کاربرد است. این نکتهای است که پیش از این گفته شده است. اما باید گفت که نه تنها معنا در کاربرد است و بلکه گرامر و ذات هم در کاربرد است. گرامر در نظر ویتگنشتاین با گرامر اصحاب دستور زبان متفاوت است و ذات هم چیزی نیست که ازلی و ابدی باشد و بلکه در کاربرد نهفته است و روش به دست آوردن این گرامر و ذات در توصیف است. ما با توصیف یک بازی زبان گرامر و ذات آن را به دست میآوریم. به همین خاطر گرامر امری کلی نیست و باید گفت که گرامر در کیس (case، مورد) نهفته است. یعنی برای هر سردرگمی فلسفی باید کار توصیفی انجام بدهیم و از یک مورد به مورد دیگر این سردرگمی ممکن است تفاوت داشته باشد. چرا که گرامر یک بازی زبان با گرامر بازی زبان دیگر متفاوت است.
#امید_نادری
@PhilosophyCafe ♨️
#امید_نادری
@PhilosophyCafe ♨️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایران در اواخر دوران احمد شاه
کلیپی دیده نشده و تاًثیر گذار از اواخر دوران احمدشاه قاجار و دوران نخست وزیری رضاخان میرپنج آلاشتی. فیلم از کجا آمده، فیلمبردار کیست و با چه دستگاهی برداشته شده است؟ هیچ کس نمی داند! در تصاویر شاه عبدالعظیم و گنبد مسجد دیده می شود لذا احتمال می رود که محل فیلمبرداری چهارراه سیروس تهران باشد. تصویر ها بسیار تاثر برانگیز است.توجه داشته باشید که هیچیک از آدمهای حاضر در فیلم حتی آن کودک در آغوش پدر هم اینک زنده نیستند. موسیقی متن از زنده یاد استاد مرتضی نی داوود خواننده ترانه تحت عنوان دختران سیروس( کورش) بانوی روان شاد ملوک ضرابی شعر از مرحوم ایرج میرزا متن شعر بسیار جسورانه و نسل ها از افکار زمان خود پیشتر است.
نقل از Science Admins
https://lnkd.in/eNC8D_Xh
@PhilosophyCafe ♨️
کلیپی دیده نشده و تاًثیر گذار از اواخر دوران احمدشاه قاجار و دوران نخست وزیری رضاخان میرپنج آلاشتی. فیلم از کجا آمده، فیلمبردار کیست و با چه دستگاهی برداشته شده است؟ هیچ کس نمی داند! در تصاویر شاه عبدالعظیم و گنبد مسجد دیده می شود لذا احتمال می رود که محل فیلمبرداری چهارراه سیروس تهران باشد. تصویر ها بسیار تاثر برانگیز است.توجه داشته باشید که هیچیک از آدمهای حاضر در فیلم حتی آن کودک در آغوش پدر هم اینک زنده نیستند. موسیقی متن از زنده یاد استاد مرتضی نی داوود خواننده ترانه تحت عنوان دختران سیروس( کورش) بانوی روان شاد ملوک ضرابی شعر از مرحوم ایرج میرزا متن شعر بسیار جسورانه و نسل ها از افکار زمان خود پیشتر است.
نقل از Science Admins
https://lnkd.in/eNC8D_Xh
@PhilosophyCafe ♨️
از صفر تا بیست چه نمره ای به کانال می دهید؟
public poll
16-20 – 33
👍👍👍👍👍👍👍 70%
11-15 – 7
👍 15%
6-10 – 4
👍 9%
1-5 – 3
👍 6%
👥 47 people voted so far.
public poll
16-20 – 33
👍👍👍👍👍👍👍 70%
11-15 – 7
👍 15%
6-10 – 4
👍 9%
1-5 – 3
👍 6%
👥 47 people voted so far.
Philosophy Cafe ♨️ pinned «از صفر تا بیست چه نمره ای به کانال می دهید؟ public poll 16-20 – 33 👍👍👍👍👍👍👍 70% 11-15 – 7 👍 15% 6-10 – 4 👍 9% 1-5 – 3 👍 6% 👥 47 people voted so far.»