🗞 درنگ
زنگها به صدا درآمده
پنبه از گوش بهدرآوریم
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن. روانپزشک
یکشنبه از منزل بیرون زدم. منتظر تاکسی بودم تا برسد که تلفن زنگ خورد و همکاری از شهری دیگر کمک میخواست برای بستری پزشکی جوان که هم سابقه داشت و هم چند روزی بود درگیر افکار مرگ شده بود و میل در آغوش کشیدن مرگ را در خیال میپرواند. پزشک در یکی از بهترین مراکز پزشکی ایران در تهران در یکی از رشتههای پیش از اینها آتیهدار- که شاید خواندن آن آرزوی خیلی پزشکهای جوان ایرانی بوده و هست- دورهی دستیاری خود را میگذارند. در تاکسی نشستم. راننده وارد بزرگراه شد. تماسی از همکاری دیگر در یکی از مراکز دانشگاهی رسید که روبرو شده بود با داستانی که تا تعریف کرد یاد استاد روماتولوژی دانشگاه تهران افتادم که به چه شیوهای ناقوس مرگ را روزی پیش از آنکه چشم از جهان فرو بندد برای همکاران به صدا درآورده بود. کسی نشنید و قصه زندگی زن داستان نقل همگان شد و تا روز و روزگاری کوتاه بعد،نه اسمی خواهد ماند، و شاید حتی بتوانیم نام آن زن را، آن مادر را به یاد بیاوریم. که شاید چاره دیگری نیست که اگر قرار بود این تلمبار غم همیشه زنده و حاضر روی دل و فکر و بدن ما بماند که حالا زیر خرواری از مصیبت مدفون و مرحوم شده بودیم. کسی صدای زن را نشنید، که وعده میداد در روز تولدش... شاید ناباوری، شاید کرخت شدهایم، شاید از فرط ناتوانی مثل سگ معروف داستان سلیگمن شلاق هم بخوریم از جا تکان نخوریم. اصلاً نتوانیم از جا تکان بخوریم، نمیدانم درماندگی و بیپناهی را آموختهایم و یا انتخاب کردهایم که مگر چه میشود کرد؟ بی پناهی گاهی بهترین انتخاب است وقتی پناهی نیست و درماندگی گاهی چاره است وقتی درمانی نیست. ناقوسها خیلی وقت است به صدا درآمده ولی چرا کسی نمیشنود. در اتاق نشستهام و دارم به صدای دکتر میانسال ناامید مرگاندیش که در افسردگی غرق و با افکارش، و با دنیای پریشانش دیواری میان خودش و جامعه کشیده گوش میکنم، که خود مرد از روی صفحه تلفنش خبر میدهد پزشک جوانی در جنوب ایران همسفر مردانی شد که به دریا رفتند و هیچ وقت بازنگشتند.
پنبهها را از گوشهایمان، گوشهایتان بیرون بیاورید. نفیر مرگ فراگیر شده. کاری نکنید، کاری نکنیم جانهای دیگری هم قربان میشود. و مگر یاد نگرفتهایم و یاذ نگرفتهاید که آنکه جانی را احیا کند گویی جهانی را زندگی داده؟
#تجربههای_روانپزشکانه
زنگها به صدا درآمده
پنبه از گوش بهدرآوریم
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن. روانپزشک
یکشنبه از منزل بیرون زدم. منتظر تاکسی بودم تا برسد که تلفن زنگ خورد و همکاری از شهری دیگر کمک میخواست برای بستری پزشکی جوان که هم سابقه داشت و هم چند روزی بود درگیر افکار مرگ شده بود و میل در آغوش کشیدن مرگ را در خیال میپرواند. پزشک در یکی از بهترین مراکز پزشکی ایران در تهران در یکی از رشتههای پیش از اینها آتیهدار- که شاید خواندن آن آرزوی خیلی پزشکهای جوان ایرانی بوده و هست- دورهی دستیاری خود را میگذارند. در تاکسی نشستم. راننده وارد بزرگراه شد. تماسی از همکاری دیگر در یکی از مراکز دانشگاهی رسید که روبرو شده بود با داستانی که تا تعریف کرد یاد استاد روماتولوژی دانشگاه تهران افتادم که به چه شیوهای ناقوس مرگ را روزی پیش از آنکه چشم از جهان فرو بندد برای همکاران به صدا درآورده بود. کسی نشنید و قصه زندگی زن داستان نقل همگان شد و تا روز و روزگاری کوتاه بعد،نه اسمی خواهد ماند، و شاید حتی بتوانیم نام آن زن را، آن مادر را به یاد بیاوریم. که شاید چاره دیگری نیست که اگر قرار بود این تلمبار غم همیشه زنده و حاضر روی دل و فکر و بدن ما بماند که حالا زیر خرواری از مصیبت مدفون و مرحوم شده بودیم. کسی صدای زن را نشنید، که وعده میداد در روز تولدش... شاید ناباوری، شاید کرخت شدهایم، شاید از فرط ناتوانی مثل سگ معروف داستان سلیگمن شلاق هم بخوریم از جا تکان نخوریم. اصلاً نتوانیم از جا تکان بخوریم، نمیدانم درماندگی و بیپناهی را آموختهایم و یا انتخاب کردهایم که مگر چه میشود کرد؟ بی پناهی گاهی بهترین انتخاب است وقتی پناهی نیست و درماندگی گاهی چاره است وقتی درمانی نیست. ناقوسها خیلی وقت است به صدا درآمده ولی چرا کسی نمیشنود. در اتاق نشستهام و دارم به صدای دکتر میانسال ناامید مرگاندیش که در افسردگی غرق و با افکارش، و با دنیای پریشانش دیواری میان خودش و جامعه کشیده گوش میکنم، که خود مرد از روی صفحه تلفنش خبر میدهد پزشک جوانی در جنوب ایران همسفر مردانی شد که به دریا رفتند و هیچ وقت بازنگشتند.
پنبهها را از گوشهایمان، گوشهایتان بیرون بیاورید. نفیر مرگ فراگیر شده. کاری نکنید، کاری نکنیم جانهای دیگری هم قربان میشود. و مگر یاد نگرفتهایم و یاذ نگرفتهاید که آنکه جانی را احیا کند گویی جهانی را زندگی داده؟
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 بازتاب
جرم خودکشی
محمدحسین صادقی مدیرکل پیشگیری از وقوع جرم و آسیبهای اجتماعی دادستانی کل کشور گفته جایگاه ایران در زمینه آمار پدیده خودکشی را مطلوب، اما نه ایدهآل دانسته است. وی معتقد است براساس آموزههای دینی و قرآنی حتی یک خودکشی در کشور نباید رخ دهد. با این وجود جرم خودکشی در ایران تعقیب کیفری ندارد و این در حالی است که در برخی کشورها چنین نیست.
https://irna.ir/xjQrWg
#تجربههای_روانپزشکانه
جرم خودکشی
محمدحسین صادقی مدیرکل پیشگیری از وقوع جرم و آسیبهای اجتماعی دادستانی کل کشور گفته جایگاه ایران در زمینه آمار پدیده خودکشی را مطلوب، اما نه ایدهآل دانسته است. وی معتقد است براساس آموزههای دینی و قرآنی حتی یک خودکشی در کشور نباید رخ دهد. با این وجود جرم خودکشی در ایران تعقیب کیفری ندارد و این در حالی است که در برخی کشورها چنین نیست.
https://irna.ir/xjQrWg
#تجربههای_روانپزشکانه
تجربههای روانپزشکانه
🗞 بازتاب جرم خودکشی محمدحسین صادقی مدیرکل پیشگیری از وقوع جرم و آسیبهای اجتماعی دادستانی کل کشور گفته جایگاه ایران در زمینه آمار پدیده خودکشی را مطلوب، اما نه ایدهآل دانسته است. وی معتقد است براساس آموزههای دینی و قرآنی حتی یک خودکشی در کشور نباید رخ…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🗞 درنگ
#دکتر_افشین_احمدوند. روانپزشک
چیزی که فراموش نخواهد شد!
چند سال پیش به مراسم درگذشت یکی از بستگان دور رفتم که از قضا چند باری هم برای مسائل پزشکی به مرحوم کمکهایی کرده بودم، پس از پایان مراسم پسر بزرگ مرحوم که او را از دور میشناختم جلو آمد و در حضور جمعیت به حالت تعظیم خواست دست مرا ببوسد. او خودش مرد میانسال و در عین حال بزرگ یک فامیل بود، و از نظر سنی هم از من خیلی بزرگتر بود. بسیار جا خورده بودم و البته جلوی این دستبوسی را هر طور بود گرفتم، ولی در آن لحظه جملهای گفت که سالها بعد وقتی خودم در همان موقعیت قرار گرفتم آن جمله دوباره به یادم آمد :
« آقای دکتر! آدم ممکنه خوبی به خودش را فراموش کنه ولی خوبی به پدر و مادرش را فراموش نخواهد کرد!»
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_افشین_احمدوند. روانپزشک
چیزی که فراموش نخواهد شد!
چند سال پیش به مراسم درگذشت یکی از بستگان دور رفتم که از قضا چند باری هم برای مسائل پزشکی به مرحوم کمکهایی کرده بودم، پس از پایان مراسم پسر بزرگ مرحوم که او را از دور میشناختم جلو آمد و در حضور جمعیت به حالت تعظیم خواست دست مرا ببوسد. او خودش مرد میانسال و در عین حال بزرگ یک فامیل بود، و از نظر سنی هم از من خیلی بزرگتر بود. بسیار جا خورده بودم و البته جلوی این دستبوسی را هر طور بود گرفتم، ولی در آن لحظه جملهای گفت که سالها بعد وقتی خودم در همان موقعیت قرار گرفتم آن جمله دوباره به یادم آمد :
« آقای دکتر! آدم ممکنه خوبی به خودش را فراموش کنه ولی خوبی به پدر و مادرش را فراموش نخواهد کرد!»
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from موسسهی روانتحلیلی همراه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🗞 درنگ
#دکتر_افشین_احمدوند. روانپزشک
ایرج میرزا یا فردوسی!
دیروز بعد از سی و چهار سال که از درگذشت پدربزرگ میگذشت ، برای نخستین بار بین من و پدرم در باره شعری که بر مزارش نوشته شده است بحث شد شعری از ایرج میرزا:
« بعد که مردم، همه یادم کنند
رحمت وافر به نهادم کنند
زآنچه پس از مرگ برایم کنند
کاش کمی حین بقایم کنند»
به پدر گفتم این شعر را خودش خواسته بود؟
گفت نه یکی از بچههایش پیشنهاد کرد.
گفتم:
پدر جان! خودت میدانی که پدر خدابیامرزتان هیچ صنمی با ایرج میرزا نداشت. او عاشق فردوسی و اشعارش بود. تازه مضمون این شعر هم بیان کننده نوعی نارضایتی آن مرحوم از بستگان در زمان فوت است، در حالیکه که من کاملا بهیاد دارم که ایشان در زمان درگذشت، آدم بسیار شادی بود و از زندگیش هم کاملا راضی، فرزندانش هم در حد توان بسیار حمایتگر بودند!
این «گور نبشتهها» که نباید حال و احوال بازماندگان را بیان کنند!
پدر کمی سکوت کرد و بعد پرسید:
« خوب حالا چکار کنیم؟»
به شوخی به او گفتم شبانه میرویم بهشت زهرا سنگ قبر را عوض میکنیم و این شعر را بر سنگ مزارش حک میکنیم :
« خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای»
ایشان پاسخ داد:
« موافقم ولی من شب بهشت زهرا نمیام! خودت برو!»
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_افشین_احمدوند. روانپزشک
ایرج میرزا یا فردوسی!
دیروز بعد از سی و چهار سال که از درگذشت پدربزرگ میگذشت ، برای نخستین بار بین من و پدرم در باره شعری که بر مزارش نوشته شده است بحث شد شعری از ایرج میرزا:
« بعد که مردم، همه یادم کنند
رحمت وافر به نهادم کنند
زآنچه پس از مرگ برایم کنند
کاش کمی حین بقایم کنند»
به پدر گفتم این شعر را خودش خواسته بود؟
گفت نه یکی از بچههایش پیشنهاد کرد.
گفتم:
پدر جان! خودت میدانی که پدر خدابیامرزتان هیچ صنمی با ایرج میرزا نداشت. او عاشق فردوسی و اشعارش بود. تازه مضمون این شعر هم بیان کننده نوعی نارضایتی آن مرحوم از بستگان در زمان فوت است، در حالیکه که من کاملا بهیاد دارم که ایشان در زمان درگذشت، آدم بسیار شادی بود و از زندگیش هم کاملا راضی، فرزندانش هم در حد توان بسیار حمایتگر بودند!
این «گور نبشتهها» که نباید حال و احوال بازماندگان را بیان کنند!
پدر کمی سکوت کرد و بعد پرسید:
« خوب حالا چکار کنیم؟»
به شوخی به او گفتم شبانه میرویم بهشت زهرا سنگ قبر را عوض میکنیم و این شعر را بر سنگ مزارش حک میکنیم :
« خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای»
ایشان پاسخ داد:
« موافقم ولی من شب بهشت زهرا نمیام! خودت برو!»
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞بازتاب
نشست علمی ضرورت تدوین قانون سلامت روان
به همت
انجمن حقوق شناسی
خانه اندیشمندان علوم انسانی
یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
با سخنرانی
دکتر مهدی نصر اصفهانی
دکتر احمد حاجبی
دکتر تهمورث بشیریه
کاوه قادری
#تجربههای_روانپزشکانه
نشست علمی ضرورت تدوین قانون سلامت روان
به همت
انجمن حقوق شناسی
خانه اندیشمندان علوم انسانی
یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
با سخنرانی
دکتر مهدی نصر اصفهانی
دکتر احمد حاجبی
دکتر تهمورث بشیریه
کاوه قادری
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 ادامهی یادداشت #دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن
و در مورد آموزشوپرورش یک نکته مهم وجود دارد و آن این است که این سیستم بزرگ و مهم به دلایل مختلفی درهایش را بسته و محققان در دو حوزه روانشناختی و اجتماعی دستکم، امکان ورود به آن را ندارند. هر چند در سالهای اخیر گشایشهایی دیده شده اما به هر حال، درها کاملا باز نیست. آموزش و پرورش البته ادعا دارد که سیستمهای دانشگاهی پژوهشی ویژهی خود را دارد. اما به باور من هیچ سیستمی نمیتواند ادعا کند که بدون تکیه بر نهادهای دانشگاهی و جامعهی مستقل علمی میتواند دست به خود-ارزیابی بزند یا برای بهبود و اصلاح خود اقدام جامعی انجام دهد.
نباید این را هم منکر شد که نهاد دانشگاه در ایران سالهاست که از جامعه و از واقعیتهای اجتماعی به میزان زیادی گسسته است و نمیتواند دستاوردهای محدود علمی خود را به کالای مورد مصرف جامعه از جمله در بخش آموزش تبدیل کند.
با همهی اینها به نظر من نباید از فضایی که در توییتر یا در رسانهها ایجاد میشود هراسید. کما اینکه بازنمایی درمانگر در این سریال هرچند کج و معوج است اما بحثهایی را دامن زد که تاکنون صورت نگرفته بود و میتوان امیدوار بود که با تداوم این بحثها، دانش جامعه ارتقا یابد.
#تجربههای_روانپزشکانه
و در مورد آموزشوپرورش یک نکته مهم وجود دارد و آن این است که این سیستم بزرگ و مهم به دلایل مختلفی درهایش را بسته و محققان در دو حوزه روانشناختی و اجتماعی دستکم، امکان ورود به آن را ندارند. هر چند در سالهای اخیر گشایشهایی دیده شده اما به هر حال، درها کاملا باز نیست. آموزش و پرورش البته ادعا دارد که سیستمهای دانشگاهی پژوهشی ویژهی خود را دارد. اما به باور من هیچ سیستمی نمیتواند ادعا کند که بدون تکیه بر نهادهای دانشگاهی و جامعهی مستقل علمی میتواند دست به خود-ارزیابی بزند یا برای بهبود و اصلاح خود اقدام جامعی انجام دهد.
نباید این را هم منکر شد که نهاد دانشگاه در ایران سالهاست که از جامعه و از واقعیتهای اجتماعی به میزان زیادی گسسته است و نمیتواند دستاوردهای محدود علمی خود را به کالای مورد مصرف جامعه از جمله در بخش آموزش تبدیل کند.
با همهی اینها به نظر من نباید از فضایی که در توییتر یا در رسانهها ایجاد میشود هراسید. کما اینکه بازنمایی درمانگر در این سریال هرچند کج و معوج است اما بحثهایی را دامن زد که تاکنون صورت نگرفته بود و میتوان امیدوار بود که با تداوم این بحثها، دانش جامعه ارتقا یابد.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 درنگ
#دکتر_فاطمه_کاظمی_خالدی. دستیار روانپزشکی
در باب ابهامی چون تراپیست
نکتهی کوچکی در مورد افعی تهران
يك درمانگر ممكن است از اصول اخلاق حرفهای عدول و از مرزها عبور كند. مساله بر سر اين نيست كه چرا يك عمل غير اخلاقی و غيرحرفهای در سريالی به نمايش درآمده است.
در جامعهی ايرانی كه فرهنگ رواندرمانی كم كم جای خود را باز میكند، تراپيست به گواه فضای رسانههای اجتماعی معنا و مفهوم مبهمی دارد، مرزهای اخلاقی شناختهشده نيست و حتی عبور نكردن از مرزها ممكن است به معنی بیاهميت شمردن بيمار باشد. از اين جهت به نمايش درآوردن فضای رواندرماني در سريالی پربيننده كه فرد مراجعه كننده در داستان از قضا "انتلكچوال" است میتواند حساسيتبرانگيز باشد.
درمانگر زن بعد از بروز انتقال و انتقال متقابل مثبت، ژستی اخلاقمدار به خود میگيرد و میگويد "به نظرم فعلا بايد درمانتو ادامه بدی" يا " من يا بايد تراپيستت باشم يا پارتنرت..." و يا " میتونيم كمی خط قرمزها رو خم كنيم"؛ و حتي به طور ضمنی به خطای حرفهای در داستان اشاره نمیشود.
در اغلب موارد وقتی در شغل ديگری خطای حرفهای به نمايش گذاشته میشود اين موضوع برای عموم مردم قابل تشخيص است اما با توجه به نو ظهور بودن رواج رواندرمانی در ميان ايرانيان ممكن است چنين چيزی (در صورت تداوم داستان به همين شكل) با غفلت مواجه شود.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_فاطمه_کاظمی_خالدی. دستیار روانپزشکی
در باب ابهامی چون تراپیست
نکتهی کوچکی در مورد افعی تهران
يك درمانگر ممكن است از اصول اخلاق حرفهای عدول و از مرزها عبور كند. مساله بر سر اين نيست كه چرا يك عمل غير اخلاقی و غيرحرفهای در سريالی به نمايش درآمده است.
در جامعهی ايرانی كه فرهنگ رواندرمانی كم كم جای خود را باز میكند، تراپيست به گواه فضای رسانههای اجتماعی معنا و مفهوم مبهمی دارد، مرزهای اخلاقی شناختهشده نيست و حتی عبور نكردن از مرزها ممكن است به معنی بیاهميت شمردن بيمار باشد. از اين جهت به نمايش درآوردن فضای رواندرماني در سريالی پربيننده كه فرد مراجعه كننده در داستان از قضا "انتلكچوال" است میتواند حساسيتبرانگيز باشد.
درمانگر زن بعد از بروز انتقال و انتقال متقابل مثبت، ژستی اخلاقمدار به خود میگيرد و میگويد "به نظرم فعلا بايد درمانتو ادامه بدی" يا " من يا بايد تراپيستت باشم يا پارتنرت..." و يا " میتونيم كمی خط قرمزها رو خم كنيم"؛ و حتي به طور ضمنی به خطای حرفهای در داستان اشاره نمیشود.
در اغلب موارد وقتی در شغل ديگری خطای حرفهای به نمايش گذاشته میشود اين موضوع برای عموم مردم قابل تشخيص است اما با توجه به نو ظهور بودن رواج رواندرمانی در ميان ايرانيان ممكن است چنين چيزی (در صورت تداوم داستان به همين شكل) با غفلت مواجه شود.
#تجربههای_روانپزشکانه