Telegram Web Link
Forwarded from علی ملک‌پور
با درود و سلام‌ خدمت جناب دکتر محمدی اندیشمند گرامی وطن

پیرو فراخوان حضرت شما در خصوص دو پرسش ذیل، پاسخ مختصر بنده تقدیم می‌شود تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

پرسش‌ها:
*پرسش‌های الهیاتی*
۱. چرا هیچ ریاضی‌دانی پیامبر نشد؟
۲. اگر پیامبری ریاضی‌دان بود، چه اتفاقی می‌افتاد؟

پاسخ:

پاسخ به پرسش ‌های فوق را از دو منظر برون‌دینی و درون‌دینی می‌توان پی گرفت.
در پاسخ برون‌دینی، صاحب نظران و منتقدان اصولا به اصالت و حقانیت ادعا و دعوت پیامبران قایل نیستند و صدق ادعای آنها را تایید نمی‌کنند، لذا به نظر بنده پاسخ برون‌دینی  قابل طرح نیست مگر از منظر علم تاریخ و جامعه‌شناسی تاریخی  به نقش و جایگاه پیامبران در جوامع انسانی -  حتی به رغم عدم باور به رسالت آنها  - پرداخته شود و نقش پیامبران به عنوان نخبگان معاصرتی و گروه‌های مرجع در تاریخ باستانی جوامع بررسی شود.

اما از بعد درون‌دینی این قبیل پرسش‌ها در طول قرون و اعصار و ادیان بسط یافته و بسی فلسفه ها و استدلال ها پیرامون آن سکل گرفته است.
پاسخ بنده به پرسش جناب دکتر محمدی نیز از نوع پاسخ درون‌دینی و باورمندانه است بدین شرح:

۱. تاریخ طولانی پیامبری یا رسالت دیرینه است و چندان واضح نیست که آیا در بین پیامبران گذشته ریاضی‌دانی بوده یا خیر! ولی قطعا ریاضی‌دانی با شهرت جهانی در بین انبیاء شناسایی و معرفی نشده است یا بنده اطلاعی ندارم.
۲. غرض از ارسال رسل و ماموریت پیامبران هدایت انسانها به توحید ، عدالت، اخلاق و آخرت است و این همه لزوما از افرادی متخلق به این صفات و فضایل برمی‌آید و چه بسا  از دانشمندان و ریاضی‌دانان و ... ساخته نبود و نیست کما اینکه امروزه هم لزوما رهبران اخلاق‌مدار، صلح‌جو و هدایت‌گر مردم لزوما از میان دانشگاهیان و عالمان نیستند
۳. اغلب پیامبران - و نه همه انها - از میان توده مردم و از مشاغل کشاورزی و دامداری و ...بودند. این انتخاب احتمالا بواسطه سهولت ارتباط، لزوم اصلاحات جامعه محور و امکان باورپذیری بهتر مردم بوده است آنچه که اصطلاحا گفته می‌شود " هیچ پیامبری نیامد مگر آنکه به زبان قومش - یعنی به اقتضای فرهنگ و  زمانه‌اش - سخن می‌گوید".
۴. پیامبران برای هدایت بشر به ارزش‌های بنیادین پیش‌گفته ماموریت داشتند. انها داعیه پیشبرد علوم و فنون نداشتند تا به ریاضیات یا علوم دیگر مجهز باشند. توسعه  علم بر عهده ابنای بشرست ولی هدایت جوامع به توحید و اخلاق و آخرت از عهده بشر به حد کفایت  ساخته نیست و راز گمراهی و سیاه‌کاری بشر در تاریخ و حتی امروز هم همین است که به رغم توسعه دم‌افزون علم، ولی صلح و صلاح و صلاحیت چندان که باید رشد و تعمیم نیافته است.
۵. موارد فوق پاسخ به پرسش اول  است که چرا ریاضی‌دانی به پیامبری نرسید؟
ولی پرسش دوم که اگر ریاضی دانی به پیامبری می رسید چه اتفاقی می‌افتاد؟ باید گفت که این پرسش قابل بررسی نیست زیرا در تحلیل تاریخی و اجتماعی  جای اما و اگر نیست.مثل اینکه بپرسیم اگر به جای حکومت پهلوی سلسله  قاجار ادامه می یافت چه می شد، و یا اگر دولت دکتر مصدق با کوتای ۲۸ مرداد ۳۲ برکنار نمی‌شد چه اتفاقی می‌افتاد؟
باید به واقعیت ها بپردازیم نه آنچه که احتمال وقوع داشت اما به هر دلیل به واقعیت نیافت.
۶. به رغم توصیح (۵) می توان گفت که اگر ریاضی‌دانی پیامبر می شد مردم بر دعوی پیامبری او و صدق گفتارش کمتر باور می‌داشتند و آنچه را که پیامبر ریاضی‌دان( فرضی) به عنوان وحی به خدا نسبت می‌داد  به هوش و دانش خود ریاصی‌دان  منسوب می‌کردند.
۷. بخشی از باور و ایمان مردم به پیامبران در گذشته و حتی در دنیای معاصر  به این واقعیت مربوط می شود که پیامبران اغلب افرادی بی‌سواد ( امّی) بودند و چندان حقایق و نشانه‌هایی از حکمت و فضیلت و جهان‌بینی تاثیرگذار و پایدار زاییده ذهن انسان‌های معمولی و امّی و یا  بادیه‌نشین نمی‌تواند باشد بلکه باید از منبع غیربشری و الهی  الهام گرفته باشد.
۸. آخرین وجه پاسخ به پرسش فوق این است که ایمان به حقانیت دعوت انبیاء الهی یک امر عاطفی و کششی روحانی و عاشقانه  است و البته فلسفه و استدلال  هم مقوم و مکمل آن است. در این معنا نمی توان صرفا با استدلال و زبان علم و فناوری در هر دوره‌ای  چنین ایمانی را در دل خلایق ایجاد کرد و یا با چنین افزارهای معاصرتی ایمان را از قلوب و نفوس مومنان زدود.

این خلاصه‌ای به اقتضای بحث در این موقعیت است و طبعا ناقص و نارساست که با مشارکت دیگر مخاطبان گرامی، می‌تواند  نقد، بررسی و تکمیل شود.

ارادتمند:
علی ملک‌پور
۱۴۰۴/۰۲/۱۷
2👍1
پاسخ و توضیح دکتر مسعود حمزه به پرسش‌های الهیاتی که بالاتر مطرح شده است.
با تشکر از ایشان عینا تقدیم می‌شود.
👇👇
Forwarded from مسعود حمزه دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام و پژوهشگر تاریخ اندیشه ایرانی
👈 با درود جناب دکتر محمدی .

در پاسخ به پرسش به قول شما الهیاتی مبنی بر این که :
چرا هیچ ریاضی دانی پیامبر نشد؟
و یا
اگر پیامبری ریاضی دان بود چه اتفاقی می افتاد؟

مسعود حمزه

اجازه می خواهم ضمن همدلی و هم نظری با پاسخ جناب آقای علی ملک پور به جنبه دیگری از موضوع بپردازم و آن تمایزو تعارض بنیادهای علم و ایمان است.

با عرض پوزش، از این منظر اساسا پرسش فوق پرسش به جایی نیست!
زیرا بنیادهای علم و ایمان اساسا چندان متمایز و متخالفند که نمی توان آن دو را در جای هم نشاند.

هر چند می دانیم که در سپهر آندیشه ادیان مختلف و مشخصا مسیحیت و اسلام بوده اند افرادی که هم در سلک عالم دینی بوده اند و هم متبحر در علوم دقیقه، مثل بوعلی سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، شیخ بهایی، حسن زاده آملی و بسیارانی دیگر .

با این وجود می دانیم که بنیاد همه علوم بخصوص علوم دقیقه مثل ریاضیات و ...بر پایه آزمون و‌ خطا و ابطال پذیری استوار است. علوم بر بنیاد عقل و استدلال و استنباط قابل تعمیم و قابل نقد بنا می شوند به همین دلیل کاملا ابطال پذیرند.

در حالی که رسالت و پیام پیامبران و سنت آنان حداقل در خصوص پیامبران شناخته شده مبتنی بر ایمان و یقین و باور درونی است که حتی گاهی با بدیهی ترین وجوه عقلانی ناسازگار می نماید. یکی از این وجوه روشن، معجزات پیامبران است مثل شکافتن نیل با عصای موسی و یا رنده ساختن مردگان توسط عیسی ، که آن را به نشانه درستی رسالت و حقانیت خود بروز می داده اند و پیروان و باور مندان را به قبول آن دعوت می کرده اند.

بنیاد اندیشه دینی که پیامبران واضعان انند بر باور درونی و قلبی و ایمان و یقین استوار است و به هیچ روی جایی برای تردید و تشکیک در آن دیده نشده است در حالی که بنیاد علم بر شک و ابطال پذیری استوار است.

منشا علم عقل و منشا دین ایمان است.
منشا علم تجربه و آزمون و‌ منشا دین کشفیات شهودی است. مثل ده فرمان موسی در طور و یا نزول وحی به پیامبر اسلام.

با توجه به تخالف بنیادهای علم و دین بدیهی است که نه پیامبری می‌توانسته ریاضی دان باشد و نه ریاضی دانی می توانسته ادعای پیامبری کند.
دکتر ماه‌منیر ایران‌پور نقد و توضیحی نسبت به نوشته‌ی دکتر حمزه نوشته‌اند که ضمن تشکر عيناً تقدیم می‌شود:
👇👇
درود آقای دکتر حمزه گرامی
به نکته خوبی اشاره کردید، اما آنچه من برداشت کردم پرسش آقای دکتر محمدی عزیز درباره شخص پیامبر بود نه اندیشه‌ها و باورهای پیامبر، ابطال‌پذیری مربوط به اندیشه‌ها و باورهاست و نه شخص، پرسش اینجاست که چرا هیچ ریاضی‌دانی پیامبر نشد؟!
درحالیکه شما به وجهی به مقایسه الهیات و ریاضیات پرداخته‌اید؛ و ابطال‌پذیری در حوزه علوم مطرح است و نه ایمان.

شخص پیامبر برای گسترش عقاید خود نیاز به پیروانی دارد که از سر ایمان او را بی‌چون و‌چرا و تعبدا بپذیرند و بنابراین اندیشه‌های خود را یا انچه را به‌عنوان وحی به مردم ارائه می‌کند قطعی می‌داند؛ درحالی‌که ریاضی‌دان هم مانند هر دانشمند دیگری همنشین شک است.
شک و تردید بوده که پیوسته باعث گسترش علوم مختلف شده اما باورهای یک پیامبر باید قطعی باشد یا بنماید. شاید پیامبران هم در درون خودشان شک می‌کرده‌اند اما برای پراکنده نشدن پیروانشان هرگز آن را بیان نکرده‌اند چون از دید یک پیامبر وحی غیرقابل شک و تردیدناپذیر است.
@DrMohamadi96
👍1👏1
جناب آقای فریدون رزمی پاسخ و توضیحاتی ارسال کردند که ضمن تشکر عیناً تقدیم می‌شود:
۱۸ خرداد ۱۴۰۴
👇👇
✍️ ...پیامبر ریاضی‌دان...!

🌺با سلام و درود خدمت دوست قدیمی جناب آقای دکتر محمدی ارجمند، و با سپاس از طرح سوال به اصطلاح الهیاتی با عنوان پیامبر ریاضی دان!

اگرچه در همان ابتدای طرح سوال به جناب محمدی عرض کردم، مگرعلم ریاضیات چه موضوعیتی افزون دارد؟ وآیا این پرسش را نمی توان در خصوص سایر علوم هم پرسید؟! اینکه چرا هیچ پیامبری شیمی دان! فیزیک دان! منجم! و یا پزشک! و...مبعوث نشده است...؟!

🙋‍♂️اجازه میخوام درکنار
بحثهای جالب وعالمانه ای که دوستان مطرح کردند، بنده هم از باب اینکه نخودی در آش استاد محمدی انداخته باشم،
چند جمله ای از منظری شاید متفاوت تر برداشت خودم را درخصوص موضوع بحث و نیزبرخی ازنظرات اساتید دیگرطرح کنم.👇👇

بطور کلی بنظرم ریشه اینگونه مباحث را شاید درذیل بحث کلی تری با عنوان«رابطه علم و دین» پیگیری نمود.

♦️علم به معنای مطلق آگاهی، معرفت و فهمیدن درمقابل جهل ونادانی همواره مورد تاکید ادیان الهی بویژه دین اسلام بوده است، آیاتی مانند «هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون» زمرآیه۹ دلیل این مدعاست.
اسلام، سه‌ سطح‌ از «شناخت» یعنی‌ معرفت‌ حسی، معرفت‌ عقلی، معرفت‌ شهودی‌ را
به‌ رسمیت‌ می‌شناسد و معرفت‌ وحیانی‌ را با مضامینی‌ از سنخ‌ هر سه‌ حوزه‌ معرفت‌ (حسی، عقلی، شهودی) و حوزه‌های‌ فراتر از آن، منبع‌ مستقل‌ معرفت‌ می‌داند.
به عبارت دیگر هیچیک‌ از علوم‌ تجربی، عقلی‌ و شهود، تعارضی‌ با وحی‌ ندارد و در عین‌ حال، برخی‌ گزاره‌های‌ معرفتی‌ و ضرورتهای‌ عملی‌ متعالی‌تر وجود دارند که‌ جز از طریق‌ «وحی»، قابل‌ کسب‌ نیستند.

♦️بنده از ریاضیات هیچ نمی دام، اما تصور می کنم بخشهای مهمی از ریاضیات جزء علوم عقلانی و استدلالی محسوب می شوند. ازسوی دیگراسلام هم دین عقل است، ریشه علم عقل است وعقل در دین اسلام به عنوان رسول باطنی تلقی شده است.
ادراک‌ عقلی، منشأ اساسیترین‌ معرفتهای‌ بشری‌ است. بدون‌ عقل،دین‌ نیز نه‌ قابل‌ اثبات‌ و نه‌ قابل‌ ادرک‌ است. عقل،یک‌ ارزش‌ بنیادین‌ است‌ و حتی‌ امور تعبدی‌ اسلام، مبنای‌ عقلی‌ دارند. این‌ است‌ که‌ تعارض‌ "علم‌ و دین" یا "عقل‌ و دین" در جهان‌ اسلام، بعنوان‌ مسائل‌ عمده‌ای‌ مطرح‌ نشدند، بلکه پس‌ از ترجمه‌ از الهیات غرب، مورد بحث‌ متفکرین‌ مسلمان‌ در قرون‌ اخیر قرار گرفته‌اند و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ هم‌ علوم‌ تجربی‌ و فناوری‌ و هم‌ علوم‌ عقلی‌ و فلسفی‌ در سایه‌ اسلام، رشد کرده‌ و بالنده شده اند.

♦️اما این تلقی و انتظار که رسالت پیامبران درجامعه بسط و گسترش علوم عقلی و تجربی از جمله ریاضیات! بوده باشد، با رسالت اصلی انبیاء سازگار نیست.

♦️اهمیت عقل وتعقل در اسلام، بحدی است که حتی‌ اعتبار ادله‌ نقلی‌ و مرجعیت‌ دینی‌ نیز با عقل، اثبات‌ و یا تأیید می‌شوند و شرط‌ «عدم‌ مخالفت‌ با عقل»، جزء شروط‌ اعتبار گزاره‌های‌ دینی‌ ماست‌ و معتقدیم‌ گزاره‌ای‌ مخالف‌ با عقل‌ در سراسر قرآن‌ کریم‌ و سنت‌ قطعی‌ پیامبر (ص) وجود ندارد...
البته عقلگرایی در اسلام به معنای عقلگرایی از نوع پوپری نیست، که ابطال‌پذیری شرط علمی بودن گزاره باشد و شرط علمی بودن نظریه ابطال پذیر بودن آن باشد،چه اینکه در این دیدگاه ادعا می شود،
هرگونه ادعایی که نشود آن را ابطال کرد، غیرعلمی است!، مثل وجود روح و فرشتگاه و جهان آخرت و...!

در حالیکه از نگاه دینی و وحی، ما با حقایقی روبرو هستیم که فراعقل هستند و قابل اثبات و یا ابطال با عقل بشری نیستند واین نه به معنای غیرعقلی وغیرعلمی بودن بلکه به معنای فراعلمی وفراعقلی بودن حقایق در عالم هستی است.

♦️دین اسلام داوری‌ عقل‌ را لازم‌ می‌داند‌ و البته‌ آن‌ را کافی‌ نمی‌داند‌ و این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ «وحی» مضامین‌ فراتر از «عقل» را دراختیار می‌نهد زیرا
عقل، محدودیت‌ هایی‌ دارد و خطاپذیر نیز هست‌، اما هیچ‌ یک‌ از مفاهیم‌ وحی‌ اسلامی‌ با عقل، درنمی‌افتد و ناسازگار نیست.

♦️بنابراین این تلقی وانتظار که رسالت پیامبران درجامعه صرفا بسط وگسترش علوم عقلی وتجربی ازجمله ریاضیات! بوده باشد، با رسالت اصلی انبیاء سازگار نیست،چه اینکه هدف دین و متولیان دین ورسالت انبیاء کشف واختراع و اکتشاف مسائل علمی نبوده است.

♦️مطلب مهم دیگر اینکه اگرچه اُمی بودن پیامبر خاتم (ص) ونه همه پیامبران جزء مسلمات تصریح شده درقرآن کریم است که آنحضرت مکتب نرفته وتحصیل درس باواسطه نیاموخته است، اماباید توجه داشت که این موضوع را نبایدمترادف با بی‌سوادی، عامی بودن و بی فضیلتی دانست، بلکه برعکس آنچه که قرآن بیان می کند:👇👇
«انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم» (نمل آیه ۶)

آنحضرت علم لدنی بی واسطه وتعلیم دیده مستقیم ازجانب خدا و دارای درک عمیق از حقایق عالم بود.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد...
♦️مطلب دیگراینکه نباید ایمان را درمقابل و درتعارض با علم قراردهیم، ایمان نهایت و عِند علم است، چه اینکه ازنگاه دین ایمان بدون علم و آگاهی هیچ ارزشی ندارد. ایمان چیزی بالاتر از علم است...
بنابراین تعبیر درست تراین است که منشاء علم عقل و منشاء دین «عقل و ایمان» است...

و مطلب دیگراینکه، صدالبته پیامبران به آنچه که دعوت می کردند، هیچ شک وتردیدی نداشتند و بلکه یقین قطعی داشتند،اما این امر نه یک امرتصنعی، ساختگی وصوری، صرفا برای جذب دیگران! و یا پراکنده نشدن پیروان! بلکه نشان از ایمانی بودکه هم قلبی، هم زبانی وهم عمل با ارکان را بدنبال داشت. بنابراین تصور اینکه پیامبری نسبت به آنچه که دیگران رابه ایمان به آن دعوت می کرد، شک وتردید داشته باشد، تلقی صحیحی نیست...👌👌👌💐💐💐

✳️از پراکنده گویی و جسارتی که کردم صمیمانه پوزش می‌طلبم...🙏🙏
فریدون رزمی
اطلاعیه:
ضمن تشکر از همراهان و دوستانی که به پرسش‌های الهیاتی، پاسخ و توضیح ارسال کردند، در صورتی که خوانندگان گرامی نیز نقد و نظری در مورد پاسخ‌ها و مطالب ارسال شده داشته باشند. لطفاً مطلب‌شان را ارسال کنند تا عیناً در کانال جامعه ایرانی منتشر شود.
با تشکر
رحیم محمدی
۱۸ خرداد ۱۴۰۴
1
‏علوم انسانی میوه‌ی عقول و تجربه‌‌های بشر است، خط قرمز و مقدس و نامقدس هم ندارد. بگذارید جایی باشد که شاید صدای عقل و تجربه هم شنیده شود.
رحیم محمدی
۱۹ خرداد ۱۴۰۴

#خانه_اندیشمندان_علوم_انسانی
#علوم_انسانی
👏21
چگونه می‌توان به یک پرسشِ علمی، فلسفی و الهیّاتی پاسخ داد؟


رحیم محمدی
۱۹ خرداد ۱۴۰۴


در ابتداء سخنم عرض کنم؛ خوش به حال کسانی که وقتی به اطراف و شهر و کشور خود نگاه می‌کنند، وقتی به مشکلات و مسائل نگاه می‌کنند، وقتی به انسان‌ها و مؤمنان و غیرمؤمنان نگاه می‌کنند یا وقتی یک متنِ جدّی می‌خوانند، زمانی کوتاه یا بلند ذهن خود را از بستگی‌ها و وابستگی‌ها آزاد می‌کنند و مقداری به آنها می‌اندیشند و یک گفتگویِ ذهنی با آنها برقرار می‌کنند و ناگهان پرسشی در ذهن‌شان جرقّه می‌زند. گویا هیچ دانش و معرفتی هم بالاتر از پرسیدن یا رسیدن به یک پرسشِ اختصاصی و اکتشافی نیست. اگر کسانی سالیان دراز در دانشگاه و حوزه علمیه تحصیل کرده‌اند و هر جا پیش بیاید سخنرانی هم می‌کنند و گاهی کتاب و مقاله هم می‌نویسند، اما هنوز به یک پرسشِ اکتشافی و اختصاصی نرسیده‌اند، عمر و وقت خود را تلف کرده‌اند و مردمان زمانه را که سخن آنها را شنیده یا نوشته‌ی آنها را خوانده‌اند، به انجماد و توقف رانده‌اند. سخن کوتاه کنم، من تا این مرحله از عمر دانشجویی و دانشگاهی به این نتیجه رسیده‌ام؛ اگر کسی وقت و عمر بسیار در تحصیل علم و فلسفه و الهیات صرف کرده و نام و عنوانی پیدا کرده، اما هنوز پرسش یا پرسش‌های اختصاصی خود را ندارد، بهتر است دست کم هر چه زودتر به تغییر کسب و کار خود فکر کند. پس تا اینجای کار معلوم می‌شود، پرسشی اهمیت دارد که تازه و نوآئین باشد و خواننده و نویسنده و پژوهشگر و تماشاگر خودش آن را کشف کرده باشد.

حالا بروم به سراغ پرسشی که در عنوان طرح کردم؛ چگونه می‌توان به یک پرسش علمی و فلسفی و الهیّاتی پاسخ داد؟ در اینجا می‌توانم پاسخ‌ها را به دو دسته تقسیم کنم: یکی پاسخ‌های آموخته دیگری پاسخ‌های یافته یا پاسخ‌های آماده و پاسخ‌های اکتشافی.
پاسخ‌های آموخته، پاسخ‌هایی‌هایی هستند که خواننده و نویسنده و پژوهشگر از روی آموخته‌ها و خوانده‌ها و شنیده‌های خود می‌دهد. اینها را می‌توان پاسخ‌های آماده هم نامید، زیرا این پاسخ‌ها در ادبیات کتبی و شفاهی و در گفتارهای مُتعارف و روزمره موجود هستند و پاسخ‌دهنده بر حسب سلیقه و اطلاعات خود، آنها را از درون ادبیات رایج و گفتمان‌های موجود بیرون کشیده و احتمالاً دسته‌بندی می‌کند و ارائه می‌دهد. این نوع پاسخ‌ها موجب می‌شود، تازگی پرسش‌هایِ بدیع به فراموشی سپرده شود و دل پاسخ دهنده هم آرام شود که بله پاسخ‌های مستدل و قانع‌کننده به پرسش‌ها دادم.
اما پاسخ‌هایِ یافته، پاسخ‌هایی هستند که پاسخ دهنده ابتدا به پرسش می‌اندیشد، سپس پاسخ‌های آماده را یک به یک مرور می‌کند و خودش مقداری آنها را می‌سنجد و اگر بتواند آنها را نقد می‌کند تا ببیند؛ آیا این پاسخ‌ها طرّاحِ پرسش و خِرد خودش را راضی می‌کند؟ از این پس وی مدتی با پرسشِ تازه زندگی می‌کند، جلو تردیدها و پرسش‌هایِ خودش را هم نمی‌گیرد و در حین کار و فعالیت و سفر به آن می‌اندیشد و با کسانی باب گفتگویِ آزاد را باز می‌کند و همین‌طور ادامه می‌دهد تا اینکه در یک جایی ناگهان صدایی از مغز خویش می‌شنود؛ یـافـتم. او وقتی چنین یافتمی، شنید یعنی به یک پاسخِ اکتشافی رسیده است.
کانال جامعه ایرانی
تلگرام:
https://www.tg-me.com/RahimMohamadi

واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/IxZpaituwxd9KpX9d8trxi
👍3
آقای حجت محمدشاهی یادداشت‌هایی در نقد مباحث قبلی عزیزانی که در مورد پرسش‌های الهیاتی اظهار نظر کرده بودند، ارسال کرده است. ضمن تشکر از ایشان عينا تقدیم می‌شود:
👇👇
Forwarded from حجت محمدشاهی
در تحلیل سخن جناب علی ملک پور دو نکته به ذهنم رسید که تقدیم می کنم:

۱. عدالت یک مفهوم انسانی و تحول یابنده است و در طول زمان یک معنای ثابت و تغییرناپذیر نداشته است. از سوی دیگر، مفهوم عدالت در اندیشه ی هر انسانی از جمله پیامبران، یک مفهوم عصری و وابسته به فهم عرفی زمانه بوده و افق فکری هر دوره ای و زمان و مکان و محیط زندگی هر فردی، پیامبر یا غیر پیامبر، در برداشت از عدالت و توضیح مفهومی عدالت، اثر خود را بر جای گذاشته است.
با این توضیح، عدالت در اندیشه ی پیامبران نسبتی با زمانه و زمینه ی زیست آنها داشته و اینکه با چه روشی عدالت بهتر اجرا خواهد شد، در هر دوره ای پاسخ خاصی متفاوت از دوره های پیش و پس خود داشته است. مطالعاتی از این منظر، چه بسا بتوانند نشان دهند که معنای عدالت نزد پیامبران مختلف، چقدر همسویی یا تفاوت معنایی داشته اند.

۲. درباره ی اخلاق و ارزشهای اخلاقی نیز سخن پیش گفته، یعنی تحول معنایی و وابستگی به افق فکری گوینده، قابل مطالعه است. به نظر می رسد که ارزشهای اخلاقی در دوره های زمانی و موقعیتهای مکانی که به هر یک از پیامبران منتسب می شود، نسبتی با فهم عرفی و دانش زمانه و سطح زندگی و سبک زندگی مردم همان عصر داشته و اخلاق نیز یک مفهوم عصری و تحول یابنده از نظر معنایی است. زیرا اگر این طور نبود، اخلاق و ارزشهای اخلاقی در همه ی دین های متفاوت می بایست با اخلاق جهانی که امروزه می شناسیم یکسان می بود، در حالی که نیست. یعنی ارزشهای اخلاقی که در ادیان مختلف ترویج می شوند، با ارزشهای اخلاقی که در اخلاق جهانی امروزه ترویج می شوند، یکسان نیستند که اگر یکسان بودند، مرزهای فارق بین ادیان و اخلاق جهانی برداشته می شدند و پیروان ادیان هر یک خود را متمایز از دیگران تعریف و صورت بندی نمی کردند.
👍2
Forwarded from حجت محمدشاهی
در تحلیل نظر جناب مسعود حمزه می توان گفت که،

۱. برخلاف سخن ایشان، بنیاد ریاضیات بر آزمون و خطا و ابطال پذیری استوار نیست، بلکه ابطال پذیری روشی در سنجش میزان علمی بودن علوم تجربی است.

۲. معنای ابطال پذیری نیز تردیدپذیری و تشکیک پذیری و شک کردن و مانند اینها نیست که جناب حمزه ابطال پذیری را معادل شک تصور کرده و دو واژه ی شک و ابطال پذیری را بنیاد علم تلقی کردند.

۳. برخلاف نظر ایشان، بنیاد علم بر شک استوار نیست، بلکه بر استقرای ناقص و ظن یا گمان استوار است که از نگر درجه ی قطعیت، از شک خیلی بالاتر و از یقین کمی پایین تر است.
عجیب است که افرادی مانند جناب حمزه این همه دانشها و علوم و نتایج آنها در تکنولوژی و صنعت و ابزارها و ماشین و هواپیما و فضاپیما و کشتی و کامپیوتر و هوش مصنوعی و کارکردهای واقعی آنها را می بینند و یا فرمول‌های فراوان در ریاضیات و فیزیک و... را می بینند و هر روز با یقین خاصی سوار ماشین و موتور و مترو می شوند و هنوز سخن از بنیاد شک در علم مطرح می کنند.
اینکه علوم تجربی نتیجه ی استقرای ناقص است و نمی تواند به استقرای کامل دست یابد که نتیجه ی محدودیت های جهان و زمان و مکان است، سبب نمی شود که بنیاد علم بر شک باشد.

۴. اگر بخواهیم سخنان مرتبط با طبیعت و انسان مندرج در متون دینی و مذهبی را با ادعاهای علوم تجربی مقایسه کنیم، می توانیم از روش ابطال پذیری برای سنجش میزان اعتبار این دو دسته ادعاها استفاده کنیم.

۵. ابطال گرایی روشی برای سنجش میزان علمی بودن و اعتبار علمی داشتن ادعاهای مربوط به جهان و طبیعت و انسان است و با این روش می توانیم ادعاهای شبه علمی و ضدعلمی و ناعلمی را کشف کنیم.
به عبارت دیگر ابطال گرایی آن طور که جناب حمزه تصور می کند، ماهیت یکسانی با تردید و تشکیک و شک ندارد.

توصیه ی دوستانه ام، مطالعه ی بیشتر درباره ی مفهوم ابطال گرایی است.
👍21
Forwarded from حجت محمدشاهی
در تحلیل فرسته ی جناب فریدون رزمی چند نکته قابل ذکر است:

۱. دانش انسانها از جمله پیامبران، نسبتی با عصر و زمانه و زمینه و افق فکری و پارادایم دانشی زمان آنها دارد.

۲. به نظر شما، چه دلیلی وجود دارد که علم توصیه شده در ادیان، شامل همه ی علوم تجربی و ریاضیاتی و عقلی و فلسفی و شامل پذیرش منطقی همه ی آثار و نتایج و یافته های روش مند تمامی این علوم و دانشها می شود؟

۳. معرفت شهودی را ایضاح مفهومی بفرمایید که معادل مثلا شهود دکارتی به کار می برید یا مثلاً شهود عارفانه یا به معنایی دیگر؟

۴. جدا از موضوع امکان استدلال بر صدق گزاره های هست-بنیاد و نیست-بنیاد در متون دینی و مذهبی، نکته مقدماتی که بسیار مهم است اینکه، برای دفاع از معقول بودن باورهای دینی و مذهبی، از جمله لازم است از حجیت معرفت شناختی وحی دفاع استدلالی صورت گیرد.
به عبارت دیگر، برای اینکه معرفت وحیانی به عنوان یک منبع معرفت بخش پذیرفته شود، ابتدا لازم است در حیطه ی دانش معرفت شناسی بر حجیت معرفت شناختی آن استدلال اقامه شود و از چنین مقدمه ای دفاع معقول شود. در غیر این صورت ساختمان بحث بر پایه ای شخصی و درونی بنا خواهد شد.

۵. این اظهارنظر که هیچ یک از علوم تجربی و عقلی تعارضی با وحی ندارند، مثال نقض دارد و موارد زیادی وجود داشته و دارند که بین یافته های علمی و گزاره های دینی ناسازگاری و تعارض وجود داشته است. برای نمونه می توان از کتاب علم و دین نوشته ی ایان باربور با ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی نشر مرکز دانشگاهی نام برد.

۶. این سخن که گزاره هایی وجود دارند که جز از راه وحی قابل کسب نیستند، برای معرفتی تلقی شدن آن گزاره ها در دانش معرفت شناسی کفایت نمی کند. زیرا تنها باورمندان درستی چنین گزاره هایی را بدون دلیل پذیرفته اند و برای معرفت تلقی کردن آنها، در چهارچوب دانش معرفت شناسی مستدل بودنشان نیازمند دلیل جداگانه است.

۷. این سخن که عقل در اسلام رسول باطنی تلقی شده، نیازمند توضیح است. به نظر می رسد که مفهوم عقل در اینجا تنها یک مفهوم مشترک لفظی است و دلیلی وجود ندارد که مراد از آن، عقل آزاد و خودبنیاد و فلسفی باشد و بعید است پیروان و باورمندان دینی و مذهبی همه ی دستاوردها و یافته ها و نتایج علوم عقلی و فلسفی را بپذیرند.

۸. به نظر می رسد اینکه تعارض عقل و دین و نیز تعارض علم و دین در جهان اسلام و شاید در بخشی از این جهان مانند ایران، به عنوان مسایل عمده ای مطرح نشدند، آن مدعا را اثبات نمی کند که پس این تعارضها وجود نداشتند، زیرا چه بسا سطح دانش عمومی در این زمینه ها پایین بوده یا سرکوب پرسشها و عواملی مانند تکفیر و تصور کتب ضاله و... سبب آن موضوع شده اند.
به سادگی مشاهده می کنیم که انتشار چند جلد کتاب و مجله توسط دکتر سروش و جمع محدودی از نویسندگان نوگرا در یک دهه چنان چالشها و اثرات سترگی بر حوزه های علمیه ی شیعه داشت که در ساختارهای تدریسی آنها اثر گذاشت و حتا سخن از کلام جدید به میان آمد و بسیاری کتابهای کلامی و شبه فلسفی و فلسفی و... پس از در چالش یا دفاع از آن اندیشه ها پدید آمدند...

۹. نویسنده بسیار در اهمیت عقل و تعقل در اسلام سخن گفته است و می دانیم که در سطح ادعا، عقل یکی از منابع فقه شیعه است.
البته پایین تر خودشان همین ادعا را محدودتر کرده و عقلانیت انتقادی پوپری را از دایره ی مفهوم عقل خارج دانسته است.
آنچه در اینجا می توان به اشاره گفت اینکه، دست کم در برخی موضوعات مانند حقوق بشر و حقوق زنان و حقوق اقلیتها و اخلاق جهانی و مانند اینها، اکثر فقهای شیعه معمولا سخنان عقلانی و استدلالی مندرج در علوم و دانش‌های معاصر را نمی پذیرد.
به عبارت دیگر، این کافی نیست که مکتبی یا مشربی یا مرامی ادعای عقل پذیری و عقل گرایی داشته باشد، بلکه در بزنگاه های تعارض عقل و دین است که روشن می شود چه کسی به عقل و فرآورده ها و محصولات عقل بشری و اخلاق جهانی گردن می نهد...

۱۰. ایشان می نویسد، در سراسر کتاب و سنت قطعی پیامبر گزاره ای مخالف عقل وجود ندارد. اولا: در اصول فقه خوانده این که، سنت، ظنی الصدور و ظنی الدلاله است و قطعی بودن سنت سخن تازه ای نیازمند دلیل است... ثانیا: برای ملاحظه ی مثال نقض بر سخن ایشان، کافی است به حدیث حمار در کتاب اصول کافی اشاره شود.

۱۱. به نظر شما، سخنانی مانند این سخن که برخی حقایق در عالم هستی داریم که فراعقلی و فراعلمی هستند، را ما انسانهای عادی چگونه بفهمیم و تحلیل کنیم و چگونه از وضعیت شخصی و درونی و فردی خارجشان کنیم و به گزاره های همه فهم و در سطح فهم عرفی واردشان کنیم؟

۱۲. این ادعا که هیچ یک از مفاهیم وحی اسلامی با عقل درنمی افتد و ناسازگار نیست، مثال نقض دارد. همان مواردی که ایشان هم نام بردند: روح و...
👍2
Forwarded from حجت محمدشاهی
۱۳. درباره ی تعریف واژه ی امی بودن، در تاریخ پژوهی آکادمیک فرضیه هایی متفاوت از معنای مورد نظر ایشان مطرح شده است. و نتایجی که ایشان درباره ی این مفهوم گرفته اند، نیاز به بازنگری و با تعریف دارند و قطعی نیستند...

۱۴. نویسنده در معرفی معنای ایمان و تعارض نداشتن آن با علم سخنانی مطرح کرده است که حاوی سوگیری و پیش داوری است. ایشان حکم کرده است که ما نباید ایمان را در مقابل و در تعارض با علم قرار دهیم. در تحلیل این فقره اشاره می شود که تاریخ علم نشان می دهد که در چهارصد سال اخیر بارها یافته های جدید علمی در تعارض با ایمان باورمندان قرار گرفتند و بخشی از باورمندان که روشمندی علم و اعتبار آن را فهمیده و قبول کردند، به ناچار به تأویل و تفسیر متون مذهبی و ایمان پیشین خود دست زدند...
با این شواهد، به نظر می رسد که در نگاه نخست و فی بادی النظر، ایمان نوعی پذیرش بی دلیل برخی امور است و یک رخداد یا اتفاقی است که در ذهن و ضمیر باورمند واقع می شود و لزوما بر مبنای عقل و استدلال نیست و عقل منشأ ایمان نیست، بلکه پس از پذیرش روانی یکسری امور، توسط باورمندان بر درستی آن امور استدلال سازی می شود. و ادعای بالاتر بودن ایمان از علم، شواهد نقض دارد.
👍2
یک اتفاق قابل تأمل!
‏من ندیده و نشنیده‌ام کشوری مورد حمله‌ی دشمن‌ قرار گیرد و او دوربین‌اش را بردارد و برود یک به یک محل‌های آن را با دقت و جزئیات نشان بدهد.
این رفتار امروز صدا و سیما و مردم ما است!
آیا عقلی هست؟
6👍2
ققنوس #ایران بارها از خاکستر بلند شده است.
5👏1
یادداشت زیر را در ۶ آذر ۱۴۰۲ نوشته‌ام که به مناسبت جنگ کنونی رژیم اسرائیل بر علیه کشور ما عيناً و بی کم و کاست آن را بازنشر می‌کنم.
رحیم محمدی
۲۸ خرداد ۱۴۰۴
Forwarded from جامعه ایرانی (رحیم محمدی)
هابرماس و مسأله یهود


رحیم محمدی
۶ آذر ۱۴۰۲

هابرماس فیلسوف بزرگی است، مسأله‌ها و پرسش‌های مهمی طرح کرد، عصر ما هم کم و بیش تحت تاثیر پژوهش‌ها و افکار ایشان است.
اما توجه کنیم کارل مارکس تقریبا شش یا هفت دهه قبل از تشکیل دولت اسرائیل، رساله‌ای نوشت به اسم "مسأله‌ی یهود".
این رساله چندان در عصر کنونی خوانده نمی‌شود و من فکر می‌کنم هابرماس هم آنرا نخوانده است یا دست کم التفاتی به مسأله این رساله نداشته است.
من اگر یک برداشت آزاد از رساله مارکس ارائه کنم، گویا وی در پایان می‌خواهد بگوید: مدرنیته مسأله‌ای هم بنام مسأله یهود دارد که اگر این مسأله نیز فهمیده و حل نشود، آرمان‌ها و آرزوها و ارزش‌های مدرنیته شکست خواهند خورد.
ما هم البته امروزه می‌توانیم مسأله یهود را به سان "مسأله اسرائیل" قرائت کنیم.
واقعیت این است امروزه اسرائیل و مسأله اشغال و اخراج ساکنین تقریبا اغلب ارزش‌ها و آرزوهای مدرنیته را به چالش کشیده است‌. من گاهی مسأله اسرائیل را به سان "مسأله استعمار" می‌بینم. به همان میزان که استعمار ارزش‌های مدرن را سیاه کرد، اسرائیل نیز.
👍9
2025/07/13 01:34:42
Back to Top
HTML Embed Code: