Telegram Web Link
به گمانم
آنکه آغوش را كشف كرد، لال بود!
ميخواست همه چيز را
به يكباره بيان كند...
یه موقع‌هایی اونقدر درد توی دلم جمع می‌شه که نمی‌دونم کی، کجا و چجوری باید بریزمشون بیرون. فقط می‌دونم اون دردها انقدر درونی‌ان که با هیچ عاملِ بیرونی‌ای حل نمی‌شن..
همه ی آدما خوبن
اما با فاصله.
تنها چیزی که باید ازش بترسی خوده ترسه.
دلتنگ که باشی یه آدمِ دیگه میشی...
خشن تر، عصبی تر، کلافه تر و تلخ تر. با اطراف هم هیچ کای نداری. همه بدخلقیاتو نگه میداری و آخرش خالی میکنی سرِ همونی که دلتنگشی.
کارا و حرفاشونو میزارن رو خرخره‌ی آدم و هی فشار میدن.
دلمون نازکه اما پوستمون کلفت...
همیشه دلخوری و نگرانی‌ها رو به موقع بگید، حرفاتونو با "کلام" به دیگران بگید نه با رفتار! چون با کلام دقیقا همونچیزی برداشت میشه که منظورِ شماست، اما با رفتار هزاران برداشتِ متفاوت...
من پریشان تر از آنم که تو می‌پنداری...
از درد های کوچیکه که آدم می‌ناله، ضربه های محکم آدمو لال می‌کنن...
ذهنم پر از چیزای به هم گره خورده‌ست. مثه گوله نخی که هرچقدر تلاش می‌کنی نمی‌تونی بازش کنی، نمی‌تونی سرنخ رو پیدا کنی، نمی‌تونی یه تیکه‌ی درست حسابی ازش دربیاری که کارت رو راه بندازه و این بیشتر آشفته‌ت می‌کنه. تهشم کلافه میشی، گوله رو پرت می‌کنی یه گوشه و بیخیالش می‌شی...
‌‌حرف ندارن اون چشمای پر حرفت..
اونایی که بهتر از همه درک می‌کنن،
همونایی‌ان که هیچوقت درک نشدن.. آدما بقیه رو با حرفایی دلداری میدن که خودشون یه زمانی شدیدا به شنیدنش نیاز داشتن.
دورترین نزدیکِ منی،
من همه جا حست میکنم
با اینکه جسمت کنارم نیست...
+ چرا همش تو خودتی؟!
- تو خودم نیستم، پیش اونم..
بعضیامون توی دل نکندن و دست نکشیدن مهارت داریم. مثه خودکاری که نمینویسه اما دور نمیندازیم، شیشه عطری که خالی شده و هنوز نگهش داشتیم، آدمی که تموم شده و هنوز درگیرشیم...
2024/05/15 17:57:36
Back to Top
HTML Embed Code: