به گمانم
آنکه آغوش را كشف كرد، لال بود!
ميخواست همه چيز را
به يكباره بيان كند...
آنکه آغوش را كشف كرد، لال بود!
ميخواست همه چيز را
به يكباره بيان كند...
یه موقعهایی اونقدر درد توی دلم جمع میشه که نمیدونم کی، کجا و چجوری باید بریزمشون بیرون. فقط میدونم اون دردها انقدر درونیان که با هیچ عاملِ بیرونیای حل نمیشن..
دلتنگ که باشی یه آدمِ دیگه میشی...
خشن تر، عصبی تر، کلافه تر و تلخ تر. با اطراف هم هیچ کای نداری. همه بدخلقیاتو نگه میداری و آخرش خالی میکنی سرِ همونی که دلتنگشی.
خشن تر، عصبی تر، کلافه تر و تلخ تر. با اطراف هم هیچ کای نداری. همه بدخلقیاتو نگه میداری و آخرش خالی میکنی سرِ همونی که دلتنگشی.
همیشه دلخوری و نگرانیها رو به موقع بگید، حرفاتونو با "کلام" به دیگران بگید نه با رفتار! چون با کلام دقیقا همونچیزی برداشت میشه که منظورِ شماست، اما با رفتار هزاران برداشتِ متفاوت...
ذهنم پر از چیزای به هم گره خوردهست. مثه گوله نخی که هرچقدر تلاش میکنی نمیتونی بازش کنی، نمیتونی سرنخ رو پیدا کنی، نمیتونی یه تیکهی درست حسابی ازش دربیاری که کارت رو راه بندازه و این بیشتر آشفتهت میکنه. تهشم کلافه میشی، گوله رو پرت میکنی یه گوشه و بیخیالش میشی...
اونایی که بهتر از همه درک میکنن،
هموناییان که هیچوقت درک نشدن.. آدما بقیه رو با حرفایی دلداری میدن که خودشون یه زمانی شدیدا به شنیدنش نیاز داشتن.
هموناییان که هیچوقت درک نشدن.. آدما بقیه رو با حرفایی دلداری میدن که خودشون یه زمانی شدیدا به شنیدنش نیاز داشتن.
بعضیامون توی دل نکندن و دست نکشیدن مهارت داریم. مثه خودکاری که نمینویسه اما دور نمیندازیم، شیشه عطری که خالی شده و هنوز نگهش داشتیم، آدمی که تموم شده و هنوز درگیرشیم...