Telegram Web Link
من از جسدی مغروق سرگردان‌ترم
اگر راست می‌گویی
دریا را برای من بیاور
و لذتِ پوسیدگی را به من ببخش.


فروغ فرخزاد


■ شعرخوانی
@Reading_poem
و كلامِ تو در جان من نشست
و من آن را
حرف
به حرف
باز گفتم.
كلماتی كه عطر دهان تو را داشت.


احمد شاملو


■ شعرخوانی
@Reading_poem
تو مُرده‌ای
و من هنوز
نگرانِ چین پیشانیت هستم.


غلامرضا بروسان


■ شعرخوانی
@Reading_poem
فقط خورشید مرا گرم می‌کند
از دور
تن نزدیک‌ترى ندارم.


بیژن جلالی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
خانه زیبا نیست
و تو با خواب می‌آمیزی
تا از این‌همه بگریزی.


منوچهر آتشی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
تو در کرانه‌ی عالم
درون خویش به یغما فتاده‌ای
کزین هزار هزاران
یکی نگفت که بر شانه‌ات چه می‌گذرد.


محمد مختاری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
دنيا كوچكتر از آن است
كه گم‌شده‌ای را در آن يافته باشی
هيچ‌كس اينجا گم نمی‌شود
آدم‌ها به همان خونسردی كه آمده‌اند
چمدانشان را می‌بندند
و ناپديد می‌شوند
يكی در مه
يكی در غبار
يكی در باران
يكی در باد
و بی‌رحم‌ترينشان در برف
آنچه به جا می‌ماند، ردپايی است
و خاطره‌ای كه هَرازگاه پس می‌زند مثل نسيم سحر
پرده‌های اتاقت را.


عباس صفاری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
و آن‌چه که روزش می‌خوانیم
شکل دیگر تاریکی است
که از بستر برخاسته
در پیراهن خوابش راه می‌رود


شمس لنگرودی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
غروب است
با آن که می‌ترسم
با آنکه سخت مضطربم،
باز با تو تا آخر دنیا خواهم آمد.


سید علی صالحی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
تند پارو بزن
درد می‌آید و می‌رود
اما
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
تند پارو بزن
تا عمر به پایان نرسیده است...


احمدرضا احمدی‏


■ شعرخوانی
@Reading_poem
فدای تو دو چشم من،
که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند.
ببینمت.
تو کجایی که چهره‌ات باغی‌ست،
که از هزار پنجره نور می‌وزد هر صبح.


رضا براهنی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
بندبندِ انگشتانت
چه آهِ بلندی‌ست
بر تاقِ خيس پيشانیِ من.


محمود شجاعی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
قوی نیستم، اگر شعری می‌نویسم
باد قوی نیست،
اگر لباس‌های روی بند را تکان می‌دهد.
غروب ساعت غمگینی است
نمی‌تواند حتی گلدانی را بیندازد
و غم کمی جابه‌جا شود.
در خانه نشسته‌ام
زانوهایم را در آغوش گرفته‌ام
تا تنهایی‌ام کمتر شود
تنهایی‌ام
کمد پر از لباس
اتاقی که درش قفل نمی‌شود
تنهایی‌ام حلزونی است
که خانه‌اش را با سنگ کُشته‌اند.


الهام اسلامی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
سنگِ كهكشان منم
گردنِ بلند آبشار تويی
چتر كهنه پدربزرگ منم
برف خوش‌نمای نقره بار تويی
واگن سياه مانده از نبرد منم
ايستگاه اول بهار تويی...


محمدعلی سپانلو


■ شعرخوانی
@Reading_poem
من از تو می‌مُردم
اما تو زندگانی من بودی.


فروغ فرخزاد


■ شعرخوانی
@Reading_poem
مرگش چنان بلند بود
که دستی به تدفین نمی‌رسید
دستش چنان عزیز
که پناهی
یا که خلوتی برای عشق...


بیژن‌ نجدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
نازک آرای تن ساق گلی،
که به جانش کِشتم،
و به جان دادمش آب،
ای دریغا! به برم می‌شکند.


نیما یوشیج


■ شعرخوانی
@Reading_poem
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشيد است
كه چتر سرگيج‌هام را
–همچنان كه فرو نشستن فواره‌ها
از ارتفاع گيج پيشانی‌ام مى‌كاهد–
در حريق باز مى‌كند؛
اما بر خورشيد هم
برف نشست.

 
بیژن الهی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
این راه چه ماه می‌تواند باشد
هر گوشه پناه می‌تواند باشد
از مقصدمان سوال کردم، گفتی
مقصد خود راه می‌تواند باشد.


عمران صلاحی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
دیدی!
دیدی شبی
در حرف و حدیث مبهم بی‌فردا
گمت کردم
دیدی
در آن دقایق دیر باورِ پر گریه
گمت کردم
دیدی
آب آمد و از سر دریا گذشت و تو نیامدی.


سید علی صالحی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
2024/05/23 19:40:54
Back to Top
HTML Embed Code: