Telegram Web Link
بهشت را باور کرده‌ام
همین‌جا
در رگ‌های اندوهم.


شهرام شیدایی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
بهار را دنبال می‌کنم
به دست های تو می‌رسم.



شمس لنگرودی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
نگاه کن
تو هیچ‌گاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی.


فروغ فرخزاد


■ شعرخوانی
@Reading_poem
گاهی، اسبی در سرم یورتمه می‌رود
گاهی، پرنده ای می‌گذرد از دل.
مردانی
می‌آیند و تکیه می‌کنند به حنجره‌های سینه من
و ناگاه می‌گریند.


بیژن نجدی

■ شعرخوانی
@Reading_poem
‏تو بهارِ همه‌ی فصل‌های من بودی
‏تو بهار همه‌ی دفترچه‌هایی که
‏چیزی درشان ننوشتم.


بیژن الهی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
اگر از نوشتنِ این مرثیه
فارغ شوم
برای تو خواهم گفت
من سرانجام
به کجای این جهان خواهم گریخت.


احمدرضا احمدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
امیدها که به دل داشتیم، می‌بینی؟
که ساقه‌های لگدکوب روزگارانند‌.


منوچهر نیستانی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
من از تمام وسعت رنج
می‌آیم،
تو از تمام وسعت رنجوری
بیا!


اسماعیل شاهرودی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
هرگز!
هرگز چه قاطعیت بی‌رحمی
در بندبند خویش
می‌پرورد.

هـ...
ر...
گـ...
ز...!
هرگز چه واقعیت تلخ برهنه‌ای‌ست.
هر حرف آن، چنان خشن و سخت
گویی که حلقه‌ای‌ست، چو زنجیر اعتماد.
یا
لحظه‌ای‌ست چنان غم‌بار
در بطن خود نهفته هزاران هزار قرن سیاهی را.

هرگز
رؤیای تلخ برگ
یا خواب‌های شوم و پریش جوانه‌ای‌ست
که
دندانه‌ی مضرس اَرّه
آن را
تعبیر می‌کند.

هرگز طلسم نیست، که یوغی به گردنی‌ست.
هـ...
ر...
گـ...
ز...
هرگز چه اعتراف صریحی‌ست،
چون داس‌های کُند
راز حیات و مرگ علف را
تفسیر می‌کند!

هرگز...، نمی‌توان
گل‌زخم‌های خاطره‌ای را زِ قلب کَند.
که در این سیاه‌قرن
بی‌قلب زیستن
آسان‌تر است زِ بی‌زخم زیستن.
قرنی که قلب هر انسان
چندین هزار بار
کوچک‌تر است
از زخم‌های مزمن و رنجی که می‌کشد
هرگز
هـ...
ر...
گـ...
ز!



نصرت رحمانی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
همیشه در یک عمر کوتاه
چیزی برای غمگین ‌بودن هست
مثل این ماه
که می‌خواهد سرش را بکوبد به پنجره
غمگین اما در کمال ادب
لب‌هایم را
مثل کفش‌هایم
جفت می‌کنم
و تو را
با همان شدّت که یک درخت بریده سقوط می‌کند
می‌بوسم.


حسین صفا


■ شعرخوانی
@Reading_poem
آیا شما که صورتتان را
در سایهٔ نقاب غم‌انگیز زندگی
مخفی نموده‌اید
گاهی به این حقیقت یأس‌آور
اندیشه می‌کنید
که زنده‌های امروزی
چیزی بجز تفالهٔ یک زنده نیستند؟


فروغ فرخزاد


■ شعرخوانی
@Reading_poem
روزها بی‌امان می‌گذرند
و فرو می‌ریزد دستخط تو
از حواشیِ نامه‌های قدیمی،

نقش سرخابیِ بوسه‌ات
کنار امضای رنگ‌پریده
گل سرخی است در برف.


عباس صفاری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
در مغرب ملایم پاییزی
می‌ایستم سلام به شب می‌دهم
آزادیِ درونیِ این روزِ رفتنی
آنقدر ماندنی‌ست که فردا ثمر دهد؟


محمدعلی سپانلو


■ شعرخوانی
@Reading_poem
اگر هوای گریستن داری
با من
در این بهار
به بدرقه‌ی نیلوفران بیا.


بهرام اردبیلی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
هیچ‌کس نمی‌داند
جویبار کوچکی
که جاری می‌شود از دلِ چشمه‌ای خُرد
قصد دریا دارد.


عباس کیارستمی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
چنان گرفته ترا بازوان پیچکی‌ام
که گویی از تو جدا نه که با تو من یکی‌ام


حسین منزوی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
و شمایل آن درخت که افتاد
چقدر شبیه افتادن کسی بود
که آمده بود کویر را جنگل کند...


منوچهر آتشی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
من می‌بينم،
و سرانگشتم را كه به تاراج می‌بريد
با پلكم می‌نويسم
با مژه‌هايم نقاشی می‌كنم
با تكان سرم
سرودی می‌سازم
پلنگی آرام بودم
فرزندانم را خورده‌ايد
با چرمينه‌ای از پوستشان
برابر من راه می‌رويد
چمدانی پرم، كه تحمل هيچ قفلی را ندارم
شيپوری از ياد رفته‌ام كه همهمه‌ای شنيدم
و از هيجان نبرد، بر خود می‌لرزم.


شمس لنگرودی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه
تو بودی که گفتی چمن می‌دود
تو گفتی که از نقطه‌چین‌ها اگر بگذری
به اسرار خواهی رسید
تو را نام بردم و ظاهر شدی
تو از شعله‌ی گیسوانت
رسیدی به من
من از نام تو
رسیدم به آن شهر پیچیده در گردباد
تو گفتی سلام
گل و سنگ برخاستند


عمران صلاحی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
سعدی، چو جورش می‌بری، نزدیک او دیگر مرو
ای بی‌بصر! من می‌روم؟! او می‌کشد قلاب را...


سعدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
2024/06/16 13:42:00
Back to Top
HTML Embed Code: