پاییز! عطر عجیبی داشت. هر بار که بهیاد آن میفتم،
با یاد خاطرات جادههای پرازدحام دانشگاه موم میشوم.
آن وقتهای که حکمران سرزمین بیحدومرز ذهنمن تو بودی، باهیجان به لالهزارهای امپراتور تو قدممیگذاشتم، آن زمانهای که کیلومترهای جاده از اهمیت خود میکاست؛ چون قلمرو تو بیحدومرز بود و مقصد من بیانتها، هر چه قدم میگشتم نمیرسیدم.
#شاپرک
#روهیناصادقی
با یاد خاطرات جادههای پرازدحام دانشگاه موم میشوم.
آن وقتهای که حکمران سرزمین بیحدومرز ذهنمن تو بودی، باهیجان به لالهزارهای امپراتور تو قدممیگذاشتم، آن زمانهای که کیلومترهای جاده از اهمیت خود میکاست؛ چون قلمرو تو بیحدومرز بود و مقصد من بیانتها، هر چه قدم میگشتم نمیرسیدم.
#شاپرک
#روهیناصادقی
در سرزمینِ خواستها
دروازهای به خواستهی خود دیده بودم
اما در دستگیرهی تقدیر
در اینجا محکوم بهحبس شدم
#رحیمهنوشت
دروازهای به خواستهی خود دیده بودم
اما در دستگیرهی تقدیر
در اینجا محکوم بهحبس شدم
#رحیمهنوشت
دیروز یکی از رفقا میگفت:
در تمام مدتی که عاشق بودم وقتی با مشکلات کاری مواجه میشدم قدرت مبارزه ام دو چندان میشد.
در تمام مدتی که عاشق بودم وقتی با مشکلات کاری مواجه میشدم قدرت مبارزه ام دو چندان میشد.
تا شدم بیخبر از خویش
خبرها دیدم
بیخبر شو که
خبرهاست در این بیخبری.
خبرها دیدم
بیخبر شو که
خبرهاست در این بیخبری.
لي في محبتكم
شهود أربعة و
شهود كل قضية اثنان
خفقان قلبي و
اضطراب جوارحي و
نحول جسمي و
انعقاد لساني
برای اثبات عشقم
به تو
چهار شاهد دارم؛
حال آن که
برای اثبات هر قضیهای
دو شاهد لازم است :
تپش قلبم
لرزش بدنم
تکیدگی جسمم
بندآمدن زبانم
#محمود_درویش
شهود أربعة و
شهود كل قضية اثنان
خفقان قلبي و
اضطراب جوارحي و
نحول جسمي و
انعقاد لساني
برای اثبات عشقم
به تو
چهار شاهد دارم؛
حال آن که
برای اثبات هر قضیهای
دو شاهد لازم است :
تپش قلبم
لرزش بدنم
تکیدگی جسمم
بندآمدن زبانم
#محمود_درویش
روح تنها ماند، جسمم خانهی آذر گرفت
از فراقش سوختم تا استخوانم در گرفت
بیسروسامان بهوادیهایِ غمها ماندهام
درحقیقت لایِ این غمها چه زیبا ماندهام
#مهراس
از فراقش سوختم تا استخوانم در گرفت
بیسروسامان بهوادیهایِ غمها ماندهام
درحقیقت لایِ این غمها چه زیبا ماندهام
#مهراس
از سخنچینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی همصحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخرهام، هرقدر بیمهری کنی میایستم
تا نگویی اشکهای شمع از کمطاقتیاست
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آیینه، حیرت صد برابر میشود
بی سبب خود را شکستم تا ببینم چیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن میزیستم
~ فاضل نظری
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی همصحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخرهام، هرقدر بیمهری کنی میایستم
تا نگویی اشکهای شمع از کمطاقتیاست
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آیینه، حیرت صد برابر میشود
بی سبب خود را شکستم تا ببینم چیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن میزیستم
~ فاضل نظری
درنهایت تصمیم گرفت که
آرزوهایش را
آرام آرام
از زندانِ بنام مجبوریت و انتظار
بهسوی آزادی برقصاند.
#رحیمهنوشت.
آرزوهایش را
آرام آرام
از زندانِ بنام مجبوریت و انتظار
بهسوی آزادی برقصاند.
#رحیمهنوشت.
گاهی اگر خود بخواهیم بازهم افسارِ افکار را نگهداشته نمیتوانیم.
خود را ناتوان مییابیم در مقابل کسیکه قسمت اعظم توجهی ما را بهخود جلب کردهاند. هرلحظه که چشمهایمان را میبندیم، تصویر او همچون نقشی ازلی بر پردهی ذهنمان حک میشود. صدای او، نگاه او، حتی سایهای از حضورش، در هر گوشهای از قلبمان تنیده میشود
افکارمان به سوی او پرواز میکنند، همچون پرندگانی که به سوی آشیانهشان بازمیگردند. هیچ دیواری، هیچ فاصلهای، قادر به متوقف کردن این جریان پرشور نیست. حتی در شلوغیهای روزمره، در هیاهوی زندگی، باز هم نگاه ما به سوی او خیره میماند. هر لحظه، هر نفس، به یاد او گره میخورد.
این قدرت عشق است که افسار افکارمان را در دست گرفته و ما را در دریای بیپایان خیالها و خاطرات غرق میکند. و ما، با لبخندی ناخواسته و قلبی پر از احساس، تنها تسلیم این جریان بیپایان میشویم.
#رمانتنهاییدرسایهیعشق
نویسنده: رحیمهمحرابی
خود را ناتوان مییابیم در مقابل کسیکه قسمت اعظم توجهی ما را بهخود جلب کردهاند. هرلحظه که چشمهایمان را میبندیم، تصویر او همچون نقشی ازلی بر پردهی ذهنمان حک میشود. صدای او، نگاه او، حتی سایهای از حضورش، در هر گوشهای از قلبمان تنیده میشود
افکارمان به سوی او پرواز میکنند، همچون پرندگانی که به سوی آشیانهشان بازمیگردند. هیچ دیواری، هیچ فاصلهای، قادر به متوقف کردن این جریان پرشور نیست. حتی در شلوغیهای روزمره، در هیاهوی زندگی، باز هم نگاه ما به سوی او خیره میماند. هر لحظه، هر نفس، به یاد او گره میخورد.
این قدرت عشق است که افسار افکارمان را در دست گرفته و ما را در دریای بیپایان خیالها و خاطرات غرق میکند. و ما، با لبخندی ناخواسته و قلبی پر از احساس، تنها تسلیم این جریان بیپایان میشویم.
#رمانتنهاییدرسایهیعشق
نویسنده: رحیمهمحرابی
شنیدن نامت از زبانِ کسیکه دوستاش داری، همانند شنیدنِ نوای دلنوازِ بادی است که در میان شاخ و برگِ درختان میپیچد و لطافتاش را بهدل طبیعت میبخشد.
نام تو در لبان او، همچون گلی است که با نرمی و طراوت باز میشود و عطر عشق را در هوا پخش میکند. گویی هر حرف از نامت، قصیدهای از احساسات و خاطراتِ شیرین است که با صدای او رنگ میگیرد و در جانت طنین میافکند. این لحظه جادویی، قلبت را گرم میکند و روحت را به پرواز در میآورد، همچون پرندهای که در اوج آسمانِ عشق و امید بهسوی بیکرانها پرواز میکند.
و من برای صدمین بار عاشق اسمم شدم...
#رحیمه
#رمانتنهاییدرسایهیعشق
نام تو در لبان او، همچون گلی است که با نرمی و طراوت باز میشود و عطر عشق را در هوا پخش میکند. گویی هر حرف از نامت، قصیدهای از احساسات و خاطراتِ شیرین است که با صدای او رنگ میگیرد و در جانت طنین میافکند. این لحظه جادویی، قلبت را گرم میکند و روحت را به پرواز در میآورد، همچون پرندهای که در اوج آسمانِ عشق و امید بهسوی بیکرانها پرواز میکند.
و من برای صدمین بار عاشق اسمم شدم...
#رحیمه
#رمانتنهاییدرسایهیعشق
«من هنوز تو را ننوشتهام؛
تمام وقتم به دوست داشتن تو سپری شد.
از این بود که هیچوقت نتوانستم از تو بنویسم»
#ییلدیز_کنتر
تمام وقتم به دوست داشتن تو سپری شد.
از این بود که هیچوقت نتوانستم از تو بنویسم»
#ییلدیز_کنتر
عشق ناگهان دروازه قلبت را میکوبد و همینکه در را به رویش گشودی، خود را در اعماق قلبت میرساند. حتی با گذرِ سالها، حضورش را در آنجا احساس میکنی، جایی که هیچکس دیگر نمیتواند در آن مسکن گزیند.
این مهمانِناخوانده، بیصدا و آرام وارد میشود؛ اما وجودش چنان پررنگ و عمیق است که هیچگاه محو نمیشود. حتی وقتیکه زمان به آرامی میگذرد و زندگی مسیر خود را پیش میگیرد، عشق همچنان در قلبت جاودانه باقی میماند، همچون نگینی درخشان در دل تاریکی.
بلی، عشق همچون رودی است که بهدریای دل تو میپیوندد و جریانش هیچگاه متوقف نمیشود.
حضورش در هر نبض قلبت حس میکنی.در هر نفس و هرلحظهای که میزیی.
عشق همچون فروغِ که بهتاریکترین زوایای قلبات روشنایی میبخشد و گرمایی به دلات میبخشد که هیچ سرمایی قادر به خاموش کردناش نیست. عشق صدای ملایمی دارد که هرگز فراموش نمیشود، حتی در میان هیاهوی زندگی.
در هر لحظهی از زمان، عشق همچنان به تو یادآوری میکند که در هر نفسی که میکشی، قلبی در جایی برای تو میتپد. عشق نه تنها تسلیبخش است؛ بلکه نیرویی است که تو را به سوی بهترین نسخه از خودت هدایت میکند، نیرویی که در مواجهه با سختیها و چالشهای زندگی، تو را استوار و محکم نگه میدارد.
اینگونه است که عشق، در تمام فراز و نشیبهای زندگی، همچنان بهشکوفایی خود ادامه میدهد و به تو نشان میدهد که در دنیایی پر از تغییرات، چیزهایی هم هستند که هیچگاه تغییر نمیکنند. و این همان جادوی عشق است؛ جادویی که زندگی را معنا میبخشد و دلها را به هم نزدیک میکند.
بهنظرت عشق واقعا عجیب نیست؟
#رحیمهمحرابی
این مهمانِناخوانده، بیصدا و آرام وارد میشود؛ اما وجودش چنان پررنگ و عمیق است که هیچگاه محو نمیشود. حتی وقتیکه زمان به آرامی میگذرد و زندگی مسیر خود را پیش میگیرد، عشق همچنان در قلبت جاودانه باقی میماند، همچون نگینی درخشان در دل تاریکی.
بلی، عشق همچون رودی است که بهدریای دل تو میپیوندد و جریانش هیچگاه متوقف نمیشود.
حضورش در هر نبض قلبت حس میکنی.در هر نفس و هرلحظهای که میزیی.
عشق همچون فروغِ که بهتاریکترین زوایای قلبات روشنایی میبخشد و گرمایی به دلات میبخشد که هیچ سرمایی قادر به خاموش کردناش نیست. عشق صدای ملایمی دارد که هرگز فراموش نمیشود، حتی در میان هیاهوی زندگی.
در هر لحظهی از زمان، عشق همچنان به تو یادآوری میکند که در هر نفسی که میکشی، قلبی در جایی برای تو میتپد. عشق نه تنها تسلیبخش است؛ بلکه نیرویی است که تو را به سوی بهترین نسخه از خودت هدایت میکند، نیرویی که در مواجهه با سختیها و چالشهای زندگی، تو را استوار و محکم نگه میدارد.
اینگونه است که عشق، در تمام فراز و نشیبهای زندگی، همچنان بهشکوفایی خود ادامه میدهد و به تو نشان میدهد که در دنیایی پر از تغییرات، چیزهایی هم هستند که هیچگاه تغییر نمیکنند. و این همان جادوی عشق است؛ جادویی که زندگی را معنا میبخشد و دلها را به هم نزدیک میکند.
بهنظرت عشق واقعا عجیب نیست؟
#رحیمهمحرابی
درین زمان تنها چیزیکه حسِ خوب برایم میدهد.
نوشتن در مورد آنی است که تصویر حقیقی از آن ندارم؛
ولی دوست دارم در موردش بنویسم.
#رمانتنهاییدرسایهعشق
#رحیمهمحرابی
نوشتن در مورد آنی است که تصویر حقیقی از آن ندارم؛
ولی دوست دارم در موردش بنویسم.
#رمانتنهاییدرسایهعشق
#رحیمهمحرابی