Telegram Web Link
بسم الله
#حدیث
🔸 سیر خطرناک خروج از ولایت، با اصرار بر گناهان، که منجر به انکار ولایت و نبوت و توحید، و سقوط کامل معنوی می‌شود

🔻توضیح حدیث در سخنرانی #استاد_عابدینی 👇
🌐 eitaa.com/abedini/7930
[ 18:14 کم شدن محبت به اهل بیت بر اثر اصرار بر گناه ]
🔸
🔹 حدیث اول

جامع الأحادیث
https://hadith.inoor.ir/hadith/304618
التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه السلام، ج ۱، ص ۲۶۴
شناسه حدیث: ۳۰۴۶۱۸
قائل: پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
---
🔸ثُمَّ قَالَ رسول الله (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ):

🔻 يَا عِبَادَ اَللَّهِ فَاحْذَرُوا اَلِانْهِمَاكَ فِي اَلْمَعَاصِي وَ اَلتَّهَاوُنِ بِهَا، فَإِنَّ اَلْمَعَاصِيَ يَسْتَوْلِي بِهَا اَلْخِذْلَانُ عَلَى صَاحِبِهَا حَتَّى يُوقِعَهُ فِيمَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهَا،
سپس [پیامبر] (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای بندگان خدا، از فرو رفتن در گناهان و سهل‌انگاری در مورد آنها بپرهیزید، زیرا گناهان، خواری و خذلان را بر صاحبش مسلط می‌کنند تا او را به آنچه بزرگ‌تر از آن است، دچار سازند.»

🔻 فَلَا يَزَالُ يَعْصِي وَ يَتَهَاوَنُ وَ يَخْذُلُ وَ يُوقِعُ فِيمَا هُوَ أَعْظَمُ مِمَّا جَنَى حَتَّى يُوقِعَهُ فِي رَدِّ وَلَايَةِ وَصِيِّ رَسُولِ اَللَّهِ (علیه السلام) وَ دَفْعِ نُبُوَّةِ نَبِيِّ الله (صلی الله علیه و آله)،
«پس پیوسته گناه می‌کند و سهل‌انگاری می‌ورزد و خواری می‌کشد و به آنچه بزرگ‌تر از گناهان پیشین است، دچار می‌شود تا او را به انکار و ردّ ولایت امام و وصی پیامبر (علیه السلام) و انکار نبوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بکشاند.»

🔻 وَ لَا يَزَالُ أَيْضاً بِذَلِكَ حَتَّى يُوقِعَهُ فِي دَفْعِ تَوْحِيدِ اَللَّهِ، وَ اَلْإِلْحَادِ فِي دِينِ اَللَّهِ.
«و پیوسته نیز با این وضعیت ادامه می‌دهد تا او را به انکار و ردّ توحید خداوند و الحاد در دین خدا دچار سازد.»

🔸🔸🔸
🔹 حدیث دوم

جامع الاحادیث
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/304868
التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه السلام، ج ۱، ص ۶۱۸
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/304869
التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه السلام، ج ۱، ص ۶۱۹
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/266280
بحار الأنوار، ج ۷۲، ص ۳۱۷
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/403445
البرهان في تفسير القرآن، ج ۱، ص ۵۸۶
شناسه حدیث: ۳۰۴۸۶۸، ۳۰۴۸۶۹، ۲۶۶۲۸۰، ۴۰۳۴۴۵

قائل: امام حسن عسکری (علیه السلام) > امام سجاد (علیه السلام)
---
م، [تفسير الإمام العسکری (عليه السلام)] :

🔻 قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمَا اَلسَّلَامُ):
امام سجاد (علیه السلام) فرمود:

«ذَمَّ اَللَّهُ تَعَالَى‌ هَذَا اَلظَّالِمَ اَلْمُعْتَدِيَ مِنَ اَلْمُخَالِفِينَ وَ هُوَ عَلَى‌ خِلَافِ مَا يَقُولُ مُنْطَوٍ، وَ اَلْإِسَاءَةَ إِلَى اَلْمُؤْمِنِينَ مُضْمِرٌ. فَاتَّقُوا اَللَّهَ عِبَادَ اَللَّهِ اَلْمُنْتَحِلِينَ لِمَحَبَّتِنَا، وَ إِيَّاكُمْ وَ اَلذُّنُوبَ اَلَّتِي قَلَّمَا أَصَرَّ عَلَيْهَا صَاحِبُهَا إِلَّا أَدَّاهُ إِلَى اَلْخِذْلَانِ اَلْمُؤَدِّي إِلَى اَلْخُرُوجِ عَنْ وَلَايَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ (علیهما السلام) وَ اَلطَّيِّبِينَ مِنْ آلِهِمَا، وَ اَلدُّخُولِ فِي مُوَالَاةِ أَعْدَائِهِمَا،
«خداوند متعال این ستمگر متجاوز از مخالفان را که بر خلاف آنچه می‌گوید در درون خود پنهان کرده و بدخواهی نسبت به مؤمنان را در دل دارد، نکوهش کرده است. پس ای بندگان خدا، ای کسانی که ادعای محبت ما را دارید، از خدا پروا کنید و از گناهانی بپرهیزید که کمتر کسی بر آن اصرار ورزیده مگر آنکه او را به خواری و خذلان کشانده است؛ خواری‌ای که به خروج از ولایت محمد و علی (علیهما السلام) و پاکان از خاندانشان، و ورود در دوستی با دشمنانشان می‌انجامد.»

🔻 فَإِنَّ مَنْ أَصَرَّ عَلَى‌ ذَلِكَ فَأَدَّى‌ خِذْلَانُهُ إِلَى اَلشَّقَاءِ اَلْأَشْقَى‌ مِنْ مُفَارَقَةِ وَلَايَةِ سَيِّدِ أُولِي اَلنُّهَى‌، فَهُوَ مِنْ أَخْسَرِ اَلْخَاسِرِينَ.
«پس همانا هر کس بر آن اصرار ورزد و خواری‌اش او را به شقاوت‌بارترین بدبختی، یعنی جدایی از ولایت آقای خردمندان (سَيِّدِ أُولِي اَلنُّهَى‌)، بکشاند، پس او از زیانکارترین زیانکاران است.»

🔻 قَالُوا: يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، وَ مَا اَلذُّنُوبُ اَلْمُؤَدِّيَةُ إِلَى اَلْخِذْلَانِ اَلْعَظِيمِ؟
گفتند: «ای فرزند رسول خدا، و گناهانی که به خواری عظیم می‌انجامد، چیستند؟»
🔻 قَالَ: ظُلْمُكُمْ لِإِخْوَانِكُمُ اَلَّذِينَ هُمْ لَكُمْ فِي تَفْضِيلِ عَلِيٍّ (علیه السلام)، وَ اَلْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ، وَ إِمَامَةِ مَنِ اِنْتَجَبَهُ اَللَّهُ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ مُوَافِقُونَ، وَ مُعَاوَنَتُكُمُ اَلنَّاصِبِينَ عَلَيْهِمْ، وَ لَا تَغْتَرُّوا بِحِلْمِ اَللَّهِ عَنْكُمْ، وَ طُولِ إِمْهَالِهِ لَكُمْ، فَتَكُونُوا كَمَنْ قَالَ اَللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ):
«كَمَثَلِ اَلشَّيْطٰانِ إِذْ قٰالَ لِلْإِنْسٰانِ اُكْفُرْ فَلَمّٰا كَفَرَ قٰالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخٰافُ اَللّٰهَ رَبَّ اَلْعٰالَمِينَ» (حشر، ۱۶).
فرمود: «ستم شما بر برادران مؤمن‌تان که در برتری دادن امیرالمومنین علی (علیه السلام) و اقرار به امامتش و امامت امامان از ذریه‌اش که خداوند برگزیده است، با شما موافقند، و یاری رساندن شما به ناصبیان (دشمنان اهل بیت) علیه آن مؤمنان. و به حلم خداوند درباره خودتان و طولانی بودن مهلت دادنش به شما مغرور نشوید، پس مانند کسی نباشید که خداوند (عز و جل) درباره‌اش فرمود:
«مانند شیطان که به انسان گفت: کافر شو، پس چون کافر شد، گفت: من از تو بیزارم، من از خدا، پروردگار جهانیان می‌ترسم.» (حشر، آیه ۱۶).»

🔻 كَانَ هَذَا رَجُلٌ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ فِي زَمَانِ بَنِي إِسْرَائِيلَ، يَتَعَاطَى‌ اَلزُّهْدَ وَ اَلْعِبَادَةَ، وَ قَدْ كَانَ قِيلَ لَهُ: إِنَّ أَفْضَلَ اَلزُّهْدِ، اَلزُّهْدُ فِي ظُلْمِ إِخْوَانِكَ اَلْمُؤْمِنِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ (علیهما السلام) وَ اَلطَّيِّبِينَ مِنْ آلِهِمَا، وَ إِنَّ أَشْرَفَ اَلْعِبَادَةِ خِدْمَتُكَ إِخْوَانَكَ اَلْمُؤْمِنِينَ، اَلْمُوَافِقِينَ لَكَ عَلَى‌ تَفْضِيلِ سَادَةِ اَلْوَرَى‌ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى‌، وَ عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى‌، وَ اَلْمُنْتَجَبِينَ اَلْمُخْتَارِينَ لِلْقِيَامِ بِسِيَاسَةِ اَلْوَرَى‌.
«این مردی بود در میان اقوام پیش از شما در زمان بنی اسرائیل، که به زهد و عبادت می‌پرداخت. و به او گفته شده بود: همانا برترین زهد، زهد در ستم بر برادران مؤمنت است که به محمد و علی (علیهما السلام) و پاکان از خاندانشان ایمان دارند. و همانا شریف‌ترین عبادت، خدمت تو به برادران مؤمنت است که با تو در برتری دادن سروران عالم، محمد مصطفی، و علی مرتضی، و برگزیدگان و انتخاب‌شدگان برای رهبری مردم، موافقند.»

🔻 فَعُرِفَ اَلرَّجُلُ لِمَا كَانَ يُظْهِرُ مِنَ اَلزُّهْدِ، فَكَانَ إِخْوَانُهُ اَلْمُؤْمِنُونَ يُودِعُونَهُ فَيَدَّعِي أَنَّهَا سُرِقَتْ، وَ يَفُوزُ بِهَا، وَ إِذَا لَمْ يُمْكِنْهُ دَعْوَى‌ اَلسَّرِقَةِ جَحَدَهَا وَ ذَهَبَ بِهَا. وَ مَا زَالَ هَكَذَا وَ اَلدَّعَاوِي لَا تُقْبَلُ فِيهِ، وَ اَلظُّنُونُ تَحْسُنُ بِهِ، وَ يُقْتَصَرُ مِنْهُ عَلَى‌ أَيْمَانِهِ اَلْفَاجِرَةِ إِلَى‌ أَنْ خَذَلَهُ اَللَّهُ تَعَالَى‌، فَوُضِعَتْ عِنْدَهُ جَارِيَةٌ مِنْ أَجْمَلِ اَلنِّسَاءِ قَدْ جُنَّتْ لِيُرْقِيَهَا بِرُقْيَةٍ فَتَبْرَأَ، أَوْ يُعَالِجَهَا بِدَوَاءٍ، فَحَمَلَهُ اَلْخِذْلَانُ عِنْدَ غَلَبَةِ اَلْجُنُونِ عَلَيْهَا عَلَى‌ وَطْئِهَا، فَأَحْبَلَهَا.
«پس این مرد به خاطر زهدی که اظهار می‌کرد، شناخته شده بود. برادران مؤمنش اموال خود را نزد او به امانت می‌گذاشتند و او ادعا می‌کرد که به سرقت رفته و خود آن را تصاحب می‌کرد، و اگر نمی‌توانست ادعای سرقت کند، آن امانت را انکار می‌کرد و با خود می‌برد. و پیوسته چنین بود و دعاوی (شکایات) علیه او پذیرفته نمی‌شد، و همه به او خوش‌بین بودند، و قَسَم‌های دروغ او را باور می‌کردند، تا اینکه خداوند متعال او را خذلان (و خوار) کرد (او را به نفس خودش رها کرد). پس کنیزی (دختری) از زیباترین زنان که دیوانه شده بود، نزد او گذاشته شد تا او را با دعا خواندن (با رُقْیِه و نوشتن دعا) درمان کند و شفا یابد، یا با دارو معالجه کند. اما خذلانش او را هنگامی که جنون بر آن دختر غلبه کرده بود، بر آن داشت که با او همبستر شود و او را باردار کند.»

🔻 فَلَمَّا اِقْتَرَبَ وَضْعُهَا جَاءَهُ اَلشَّيْطَانُ، فَأَخْطَرَ بِبَالِهِ أَنَّهَا تَلِدُ وَ تُعْرَفُ بِالزِّنَا بِهَا فَتُقْتَلُ، فَاقْتُلْهَا وَ اِدْفِنْهَا تَحْتَ مُصَلَّاکَ. فَقَتَلَهَا وَ دَفَنَهَا، وَ طَلَبَهَا أَهْلُهَا، فَقَالَ: زَادَ بِهَا جُنُونُهَا فَمَاتَتْ. فَاتَّهَمُوهُ وَ حَفَرُوا تَحْتَ مُصَلَّاهُ، فَوَجَدُوهَا مَقْتُولَةً مَدْفُونَةً حُبْلَى‌ مُقْرِبَةً. فَأَخَذُوهُ وَ اِنْضَافَ إِلَى‌ هَذِهِ اَلْخَطِيئَةِ دَعَاوِي اَلْقَوْمِ اَلْكَثِيرَةُ اَلَّذِينَ جَحَدَهُمْ، فَقَوِيَتْ عَلَيْهِ اَلْتُّهْمَةُ، وَ ضُويِقَ عَلَيْهِ اَلْطَّرِيقُ فَاعْتَرَفَ عَلَى‌ نَفْسِهِ بِالْخَطِيئَةِ بِالزِّنَا بِهَا، وَ قَتْلِهَا، فَمُلِئَ بَطْنُهُ وَ ظَهْرُهُ سِيَاطاً، وَ صُلِبَ عَلَى‌ شَجَرَةٍ.
«پس هنگامی که زمان وضع حملش نزدیک شد، شیطان به سراغش آمد و به ذهنش خطور داد که آن دختر وضع حمل خواهد کرد و به زنا با او شناخته خواهی شد و کشته می‌شوی، پس او را بکش و زیر محل نمازت دفن کن. او هم چنین کرد و آن دختر را کشت و زیر جانمازش دفن کرد. خانواده‌ی آن دختر او را طلب کردند، او گفت: جنونش زیاد شد و از دیوانگی مرد. پس او را متهم کردند و زیر محل نمازش را کندند، و دختر را کشته و دفن شده یافتند در حالی که باردار و نزدیک به وضع حملش بود. پس آن زاهدنما را گرفتند و به این گناه، شکایات فراوان قبلی مردمی که اموالشان را انکار کرده بود، اضافه شد، پس اتهام بر او قوی شد و راه بر او تنگ گردید، و او هم به گناه زنا با دختر و کشتن او اعتراف کرد، پس شکم و پشتش را پر از تازیانه کردند، و بر درختی به صلیب کشیده شد.»

🔻 فَجَاءَهُ بَعْضُ شَيَاطِينِ اَلْإِنْسِ وَ قَالَ لَهُ: «مَا اَلَّذِي أَغْنَى‌ عَنْكَ عِبَادَةُ مَنْ كُنْتَ تَعْبُدُهُ، وَ مُوَالَاةُ مَنْ كُنْتَ تُوَالِيهِ، مِنْ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ اَلطَّيِّبِينَ مِنْ آلِهِمَا اَلَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ فِي اَلشَّدَائِدِ أَنْصَارُكَ، وَ فِي اَلْمُلِمَّاتِ أَعْوَانُكَ، وَ ذَهَبَ مَا كُنْتَ تَأْمُلُ هَبَاءً مَنْثُوراً، وَ اِنْكَشَفَتْ أَحَادِيثُهُمْ لَكَ، وَ إِطْمَاعُهُمْ إِيَّاكَ مِنْ أَعْظَمِ اَلْغُرُورِ، وَ أَبْطَلِ اَلْأَبَاطِيلِ، وَ أَنَا اَلْإِمَامُ اَلَّذِي كُنْتَ تَدَّعِي إِلَيْهِ، وَ صَاحِبُ اَلْحَقِّ اَلَّذِي كُنْتَ تَدُلُّ عَلَيْهِ، وَ قَدْ كُنْتَ بِاعْتِقَادِ إِمَامَةِ غَيْرِي مِنْ قَبْلُ مَغْرُوراً، فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ أُخَلِّصَكَ مِنْ هَؤُلَاءِ، وَ أَذْهَبَ بِكَ إِلَى‌ بِلَادٍ نَازِحَةٍ، وَ أَجْعَلَكَ هُنَاكَ رَئِيساً سَيِّداً، فَاسْجُدْ لِي عَلَى‌ خَشَبَتِكَ هَذِهِ سَجْدَةَ مُعْتَرِفٍ بِأَنِّي أَنَا اَلْمَلِكُ لِإِنْقَاذِكَ، لِأُنْقِذَكَ».
«پس برخی از شیاطینِ انسان‌نما به سراغش آمدند و به او گفتند: «چه سودی برایت داشت عبادتی که انجام می‌دادی، و ولایتی که از محمد و علی (علیهما السلام) و پاکان از خاندانشان داشتی، همان کسانی که گمان می‌کردی در سختی‌ها یاور تو و در مصیبت‌ها کمک‌کار تو هستند؟ و و آرزوهایت بر باد رفت؛ احادیث آنها برای تو و فرمانبری تو برای آنها بزرگ ترین فریب تو بود، و بیهوده ترین بیهوده بود. و من امامی (از باطل) هستم که تو به سوی او ادعا می‌کردی، و صاحب حقی هستم که تو به آن راهنمایی می‌کردی، و از پیش با اعتقاد به امامت غیر من مغرور شده بودی. پس اگر می‌خواهی تو را از اینها نجات دهم، و به سرزمینی دور ببرم، و تو را در آنجا رئیس و آقا گردانم، بر همین صلیب خودت برایم سجده کن، سجده‌ای که اقرار کنی من پادشاهی هستم که برای نجات تو آمده‌ام، تا تو را نجات دهم.»»

🔻 فَغَلَبَ عَلَيْهِ اَلشَّقَاءُ وَ اَلْخِذْلَانُ، وَ اِعْتَقَدَ قَوْلَهُ وَ سَجَدَ لَهُ، ثُمَّ قَالَ: «أَنْقِذْنِي». فَقَالَ لَهُ: «إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ، إِنِّي أَخَافُ اَللَّهَ رَبَّ اَلْعَالَمِينَ». وَ جَعَلَ يَسْخَرُ وَ يَطْنُزُ بِهِ، وَ تَحَيَّرَ اَلْمَصْلُوبُ، وَ اِضْطَرَبَ عَلَيْهِ اِعْتِقَادُهُ، وَ مَاتَ بِأَسْوَإِ عَاقِبَةٍ، فَذَلِكَ اَلَّذِي أَدَّاهُ إِلَى‌ هَذَا اَلْخِذْلَانِ».
«پس شقاوت و خواری بر او چیره شد، و سخن شیطان را باور کرد و برای او سجده کرد، سپس گفت: «مرا نجات ده.» پس شیطان به او گفت: «من از تو بیزارم و برائت میجویم، من از خدا، پروردگار جهانیان می‌ترسم.» و شروع به مسخره کردن و طعنه زدن به او کرد، و آن مصلوب سرگردان شد، و اعتقادش آشفته گشت، و با بدترین سرانجام مرد. پس این گناهان همان چیزی بود که او را به این خواری کشاند.»

🔸🔸🔸
🔹 حدیث سوم

جامع الاحادیث
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/105413
الکافي، ج ۲، ص ۲۷
شناسه حدیث: ۱۰۵۴۱۳
قائل: امام صادق (علیه السلام)
---
علي بن ابراهيم عن العباس بن معروف عن عبد الرحمن بن ابي نجران عن حماد بن عثمان عن عبد الرحيم القصير قال: كتبت مع عبد الملك بن اعين الى ابي عبد الله (عليه السلام) اسئله عن الايمان ما هو فكتب الي مع عبد الملك بن اعين:

🔻 سَأَلْتَ رَحِمَكَ اَللَّهُ عَنِ اَلْإِيمَانِ وَ اَلْإِيمَانُ هُوَ اَلْإِقْرَارُ بِاللِّسَانِ وَ عَقْدٌ فِي اَلْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ.
«پرسیدی، خداوند تو را رحمت کند، از ایمان. و ایمان اقرار به زبان است و اعتقاد در قلب و عمل با اعضا.»

🔻 وَ اَلْإِيمَانُ بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ وَ هُوَ دَارٌ وَ كَذَلِكَ اَلْإِسْلَامُ دَارٌ وَ اَلْكُفْرُ دَارٌ.
«و ایمان بعضی از بعضی دیگر است و آن خانه‌ای است. و همچنین اسلام خانه‌ای است و کفر خانه‌ای است.»

🔻فَقَد يَكُونُ العَبْدُ مُسلِماً قَبلَ أن يَكُونَ مُؤمِناً و لَا يَكُونُ مُؤمِناً حَتَّى‌ يَكُونَ مُسلِماً فَالإِسلَامُ قَبلَ الإِيمَانِ و هُوَ يُشَارِكُ الإيمَانَ.
«و گاهی بنده مسلمان است پیش از آنکه مؤمن باشد، و مؤمن نمی‌شود مگر آنکه مسلمان باشد. پس اسلام قبل از ایمان است و با ایمان شریک است.»

🔻 فَإِذَا أَتَى‌ اَلْعَبْدُ كَبِيرَةً مِنْ كَبَائِرِ اَلْمَعَاصِي أَوْ صَغِيرَةً مِنْ صَغَائِرِ اَلْمَعَاصِي اَلَّتِي نَهَى‌ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهَا كَانَ خَارِجاً مِنَ اَلْإِيمَانِ سَاقِطاً عَنْهُ اِسْمُ اَلْإِيمَانِ وَ ثَابِتاً عَلَيْهِ اِسْمُ اَلْإِسْلَامِ فَإِنْ تَابَ وَ اِسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَى‌ دَارِ اَلْإِيمَانِ.
«پس هرگاه بنده مرتکب گناه کبیره‌ای از گناهان کبیره یا گناه صغیره‌ای از گناهان صغیره شود که خداوند (عز و جل) از آنها نهی کرده است، از ایمان خارج می‌شود و نام ایمان از او ساقط می‌گردد و نام اسلام بر او ثابت می‌ماند. پس اگر توبه کند و استغفار نماید، به خانه ایمان بازمی‌گردد.»

🔻 وَ لَا يُخْرِجُهُ إِلَى‌ اَلْكُفْرِ إِلَّا اَلْجُحُودُ وَ اَلِاسْتِحْلَالُ أَنْ يَقُولَ لِلْحَلَالِ هَذَا حَرَامٌ وَ لِلْحَرَامِ حَلَالٌ وَ دَانَ بِذَلِكَ فَعِنْدَهَا يَكُونُ خَارِجاً مِنَ اَلْإِسْلَامِ وَ اَلْإِيمَانِ دَاخِلًا فِي اَلْكُفْرِ وَ كَانَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ دَخَلَ اَلْحَرَمَ ثُمَّ دَخَلَ اَلْكَعْبَةَ وَ أَحْدَثَ فِي اَلْكَعْبَةِ حَدَثاً فَأُخْرِجَ عَنِ اَلْكَعْبَةِ وَ عَنِ اَلْحَرَمِ فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ وَ صَارَ إِلَى‌ اَلنَّارِ.
«و او را به سوی کفر خارج نمی‌کند مگر انکار و حلال شمردن؛ اینکه به حلال بگوید این حرام است و به حرام بگوید این حلال است و به آن معتقد شود. در آن هنگام از اسلام و ایمان خارج شده و وارد کفر می‌شود. و او به منزله کسی است که وارد حرم شده، سپس وارد کعبه شده و در کعبه (عمدا برای اهانت) حَدَثی (عملی ناپسند) انجام داده است، پس از کعبه و از حرم خارج شده و گردنش زده می‌شود و به آتش {جهنم} می‌رود.»

🔸
🔸مهمترین نکات حدیث:

🔻 خطر اصرار بر گناه و سیر نزولی آن (حدیث اول): پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هشدار می‌دهند که غفلت و سهل‌انگاری و فرو رفتن در گناهان، موجب خذلان می‌شود. این خذلان می‌تواند به تدریج فرد را به انکار امامت و ولایت وصی پیامبر (علیه السلام)، و سپس انکار نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، و در نهایت انکار توحید الهی و الحاد بکشاند. این نشان می‌دهد که گناهان، حتی اگر در ابتدا کوچک به نظر رسند، می‌توانند زنجیره‌ای از سقوط معنوی را ایجاد کنند که به کفر نهایی و خروج از دین می‌انجامد.

🔻 نفاق، فساد و سقوط از ولایت (حدیث دوم): امام سجاد (علیه السلام) به صراحت بیان می‌کنند که اصرار بر گناهانی ۴مانند ظلم به برادران مؤمن و یاری ناصبیان، می‌تواند منجر به خواری و خذلان شود که نتیجه آن خروج از ولایت محمد و علی (علیهما السلام) و پاکان از خاندانشان، و ورود در دوستی با دشمنان ایشان است. داستان زاهد بنی‌اسرائیل نیز نمادی از همین سقوط است که چگونه ریاکاری و خیانت به مؤمنان، او را به جایی رساند که در لحظه مرگ، فریب شیطان را خورد و با کفر از دنیا رفت. این حدیث بر اهمیت بصیرت در شناخت افراد و جریان‌ها و همچنین حفظ وحدت و حمایت از جامعه شیعی تأکید دارد.

🔻 تعریف جامع ایمان و مرزهای آن (حدیث سوم): امام صادق (علیه السلام) ایمان را شامل سه رکن اساسی می‌دانند: اقرار زبانی، اعتقاد قلبی و عمل به ارکان دین. ایشان توضیح می‌دهند که اسلام (پذیرش ظاهری)، پایه‌ای برای ایمان (پذیرش قلبی و عملی) است. ارتکاب گناهان کبیره یا صغیره، انسان را از "خانه ایمان" خارج می‌کند و نام مؤمن از او ساقط می‌شود، اما نام مسلمان بر او باقی می‌ماند. این بدان معناست که گناه، ایمان را تضعیف یا از بین می‌برد، اما لزوماً به کفر نمی‌انجامد، بلکه فرد را از مرتبه ایمان تنزل می‌دهد. راه بازگشت به ایمان پس از گناه، توبه و استغفار است.

🔻 مرز نهایی خروج از دین (کفر) (حدیث سوم): حدیث تأکید می‌کند که تنها انکار (جحود) حقایق دین و حلال شمردن حرام الهی (با اعتقاد قلبی)، موجب خروج کامل از اسلام و ایمان و ورود به کفر می‌شود. این شدیدترین نوع انحراف است که به هلاکت ابدی می‌انجامد. این نکته، مرز بین گناهکار مسلمان و کافر را مشخص می‌کند.

🔻 ولایت اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان حصار و نگهبان ایمان: در مجموع این احادیث، با وجود هشدارهای جدی درباره خطر گناه و انحراف، می‌توان به اهمیت ولایت اهل بیت (علیهم السلام) پی برد. گناهان به انکار ولایت می‌انجامد (حدیث اول)، و خروج از ولایت اهل بیت (علیهم السلام) نتیجه اصرار بر گناهان و ظلم به مؤمنان معرفی می‌شود (حدیث دوم).

این امر بر نقش حیاتی ولایت در حفظ ایمان و عدم انحراف از مسیر حق تأکید می‌کند و نشان می‌دهد که پیروی از اهل بیت (علیهم السلام) سدی در برابر سقوط به ورطه کفر و الحاد است.

🔸
@Salehi786
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🦋آقا رسول‌الله صلوات‌الله‌علیه‌وآله در خواب گفت: ما با شما شوخی نکردیم...

#استاد_فیاض_بخش
◾️
@SalehiBooks
@Salehi786
بسم الله
#حدیث
🔸 رؤیای صادقه و وصایای جانسوز حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بعد از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): سفر ملکوتی به بهشت در عالم رؤیا، پیش‌گویی شهادت‌شان و تدفین پنهانی‌شان
🔸
جامع الاحادیث
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/246358
بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۰۷
شناسه حدیث: ۲۴۶۳۵۸
قائل: پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) > حضرت زهرا (سلام الله علیها) > امیرالمؤمنین (علیه السلام) > امام صادق (علیه السلام)
---
کتاب الدلائل للطبري، عن احمد بن محمد الخشاب عن زكريا بن يحيى عن ابن ابي زائدة عن ابيه عن محمد بن الحسن عن ابي بصير عن ابي عبد الله (علیه السلام) قال:

🔻 لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَا تَرَكَ إِلَّا اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتَهُ أَهْلَ بَيْتِهِ، وَ كَانَ قَدْ أَسَرَّ إِلَى‌ فَاطِمَةَ (صلوات الله علیها) أَنَّهَا لَاحِقَةٌ بِهِ أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِهِ لُحُوقاً.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رحلت فرمود، جز دو ثقل، کتاب خدا و عترتش، اهل بیتش را برجای نگذاشت. و به فاطمه (صلوات الله علیها) به طور پنهانی خبر داده بود که او اولین نفر از اهل بیتش خواهد بود که به او می‌پیوندد.»

🔻 قَالَتْ: بَيْنَا أَنِّي بَيْنَ اَلنَّائِمَةِ وَ اَلْيَقْظَانَةِ بَعْدَ وَفَاةِ أَبِي بِأَيَّامٍ، إِذْ رَأَيْتُ كَأَنَّ أَبِي قَدْ أَشْرَفَ عَلَيَّ، فَلَمَّا رَأَيْتُهُ لَمْ أَمْلِكْ نَفْسِي أَنْ نَادَيْتُ: يَا أَبَتَاهْ اِنْقَطَعَ عَنَّا خَبَرُ اَلسَّمَاءِ.
[فاطمه (سلام الله علیها)] فرمود: «چند روز پس از وفات پدرم، در حالی که بین خواب و بیداری بودم، دیدم گویی پدرم بر من مشرف شد. پس چون او را دیدم، نتوانستم خود را نگه دارم و ندا دادم: ای پدر! خبر آسمان از ما قطع شد.»

🔻 فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ أَتَتْنِي اَلْمَلَائِكَةُ صُفُوفاً يَقْدُمُهَا مَلَكَانِ حَتَّى‌ أَخَذَانِي فَصَعِدَا بِي إِلَى‌ اَلسَّمَاءِ، فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا أَنَا بِقُصُورٍ مُشَيَّدَةٍ وَ بَسَاتِينَ وَ أَنْهَارٍ تَطَّرِدُ، وَ قَصْرٍ بَعْدَ قَصْرٍ وَ بُسْتَانٍ بَعْدَ بُسْتَانٍ.
«در همین حال بودم که فرشتگان صف‌درصف به نزد من آمدند، و دو فرشته پیشاپیش آن‌ها بودند، تا مرا گرفتند و به سوی آسمان بالا بردند. سرم را بالا بردم و ناگهان قصرهایی باشکوه و باغ‌هایی سرسبز و نهرهایی روان دیدم، و قصری پس از قصر و باغی پس از باغ.»

🔻 وَ إِذَا قَدِ اِطَّلَعَ عَلَيَّ مِنْ تِلْكَ اَلْقُصُورِ جَوَارٍ كَأَنَّهُنَّ اَللُّعَبُ، فَهُنَّ يَتَبَاشَرْنَ وَ يَضْحَكْنَ إِلَيَّ وَ يَقُلْنَ: مَرْحَباً بِمَنْ خُلِقَتِ اَلْجَنَّةُ وَ خُلِقْنَا مِنْ أَجْلِ أَبِيهَا.
«و ناگهان از آن قصرها کنیزانی بر من نمایان شدند که گویی عروسک بودند، پس آن‌ها به یکدیگر مژده می‌دادند و به من لبخند می‌زدند و می‌گفتند: خوش آمدی ای کسی که بهشت و ما به خاطر پدرش آفریده شدیم.»

🔻 فَلَمْ تَزَلِ اَلْمَلَائِكَةُ تَصْعَدُ بِي حَتَّى‌ أَدْخَلُونِي إِلَى‌ دَارٍ فِيهَا قُصُورٌ فِي كُلِّ قَصْرٍ مِنَ اَلْبُيُوتِ مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ، وَ فِيهَا مِنَ اَلسُّنْدُسِ وَ اَلْإِسْتَبْرَقِ عَلَى‌ أَسِرَّةٍ وَ عَلَيْهَا أَلْحَافٌ مِنْ أَلْوَانِ اَلْحَرِيرِ وَ اَلدِّيبَاجِ، وَ آنِيَةِ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ، وَ فِيهَا مَوَائِدُ عَلَيْهَا مِنْ أَلْوَانِ اَلطَّعَامِ.
«و فرشتگان پیوسته مرا بالا می‌بردند تا اینکه مرا به خانه‌ای وارد کردند که در آن قصرها بود، در هر قصری از خانه‌ها چیزهایی بود که هیچ چشمی ندیده بود، و در آنجا از سندس و استبرق بر تخت‌ها بود و بر روی آن‌ها لحاف‌هایی از انواع حریر و دیباج، و ظروف طلا و نقره، و در آنجا سفره‌هایی بود که انواع غذاها بر آن قرار داشت.»

🔻 وَ فِي تِلْكَ اَلْجِنَانِ نَهَرٌ مُطَّرِدٌ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنَ اَللَّبَنِ وَ أَطْيَبُ رَائِحَةً مِنَ اَلْمِسْكِ اَلْأَذْفَرِ. فَقُلْتُ: لِمَنْ هَذِهِ اَلدَّارُ وَ مَا هَذَا اَلنَّهَرُ؟ فَقَالُوا: هَذِهِ اَلدَّارُ اَلْفِرْدَوْسُ اَلْأَعْلَى‌ اَلَّذِي لَيْسَ بَعْدَهُ جَنَّةٌ، وَ هِيَ دَارُ أَبِيكِ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ مَنْ أَحَبَّ اَللَّهَ.
«و در آن بهشت‌ها نهری روان بود که سفیدتر از شیر و خوشبوتر از مشک خوش‌بو بود. پس گفتم: این خانه برای کیست و این نهر چیست؟ گفتند: این خانه فردوس اعلی است که بعد از آن بهشتی نیست، و آن خانه پدرت و پیامبرانی است که با او هستند و هر کس که خدا را دوست داشت.»
🔻 قُلْتُ: فَمَا هَذَا اَلنَّهَرُ؟ قَالُوا: هَذَا اَلْكَوْثَرُ اَلَّذِي وَعَدَهُ أَنْ يُعْطِيَهُ إِيَّاهُ. فَقُلْتُ: فَأَيْنَ أَبِي؟ قَالُوا: اَلسَّاعَةَ يَدْخُلُ عَلَيْكِ.
«گفتم: پس این نهر چیست؟ گفتند: این کوثر است که [خداوند] وعده داده بود آن را به او [پدرت] عطا کند. گفتم: پس پدرم کجاست؟ گفتند: همین الان بر تو وارد می‌شود.»

🔻 فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ بَرَزَتْ لِي قُصُورٌ هِيَ أَشَدُّ بَيَاضاً وَ أَنْوَرُ مِنْ تِلْكَ، وَ فُرُشٌ هِيَ أَحْسَنُ مِنْ تِلْكَ اَلْفُرُشِ، وَ إِذَا بِفُرُشٍ مُرْتَفِعَةٍ عَلَى‌ أَسِرَّةٍ، وَ إِذَا أَبِي (صلی الله علیه و آله) جَالِسٌ عَلَى‌ تِلْكَ اَلْفُرُشِ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ.
«در همین حال بودم که قصرهایی بر من نمایان شد که سفیدتر و نورانی‌تر از آن {قصرهای قبلی} بود، و فرش‌هایی که زیباتر از آن فرش‌ها بود، و ناگهان فرش‌هایی بلند بر تخت‌ها دیدم، و ناگهان پدرم (صلی الله علیه و آله) را دیدم که بر آن فرش‌ها نشسته و جماعتی با او هستند.»

🔻 فَلَمَّا رَآنِي أَخَذَنِي فَضَمَّنِي وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيَّ وَ قَالَ: مَرْحَباً بِابْنَتِي. وَ أَخَذَنِي وَ أَقْعَدَنِي فِي حَجْرِهِ. ثُمَّ قَالَ لِي: يَا حَبِيبَتِي، أَ مَا تَرَيْنَ مَا أَعَدَّ اَللَّهُ لَكِ وَ مَا تَقْدَمِينَ عَلَيْهِ؟
«پس چون مرا دید، مرا گرفت و به آغوش کشید و بین دو چشمانم را بوسید و فرمود: خوش آمدی ای دخترم. و مرا گرفت و در دامنش نشاند. سپس به من فرمود: ای حبیبه من، آیا نمی‌بینی آنچه را که خداوند برایت آماده کرده و آنچه را که به سوی آن می‌روی؟»

🔻 فَأَرَانِي قُصُوراً مُشْرِقَاتٍ فِيهَا أَلْوَانُ اَلطَّرَائِفِ وَ اَلْحُلِيِّ وَ اَلْحُلَلِ وَ قَالَ: هَذِهِ مَسْكَنُكِ وَ مَسْكَنُ زَوْجِكِ وَ وَلَدَيْكِ وَ مَنْ أَحَبَّكِ وَ أَحَبَّهُمَا. فَطِيبِي نَفْساً فَإِنَّكِ قَادِمَةٌ عَلَيَّ إِلَى‌ أَيَّامٍ.
«پس قصرهایی درخشان به من نشان داد که در آن‌ها انواع چیزهای نفیس و زیورآلات و لباس‌ها بود و فرمود: این منزل تو و منزل همسرت و فرزندانت و هر کس که تو و آن دو را دوست بدارد، است. پس خاطرت آسوده باشد، زیرا تو تا چند روز دیگر به نزد من خواهی آمد.»

🔻 قَالَتْ: فَطَارَ قَلْبِي وَ اِشْتَدَّ شَوْقِي وَ اِنْتَبَهْتُ مِنْ رَقْدَتِي مَرْعُوبَةً. قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): فَلَمَّا اِنْتَبَهَتْ مِنْ مَرْقَدِهَا صَاحَتْ بِي فَأَتَيْتُهَا فَقُلْتُ لَهَا: مَا تَشْتَكِينَ؟ فَخَبَّرَتْنِي بِخَبَرِ اَلرُّؤْيَا.
[فاطمه (سلام الله علیها)] فرمود: «پس قلبم به پرواز درآمد و اشتیاقم شدید شد و از خوابم هراسان بیدار شدم.» امام صادق (علیه السلام) فرمود: امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «هنگامی که او از خوابش بیدار شد، مرا صدا زد. پس به نزدش آمدم و به او گفتم: چه چیزی تو را رنج می‌دهد؟ پس او مرا از خبر رؤیا آگاه ساخت.»

🔻 ثُمَّ أَخَذَتْ عَلَيَّ عَهْدَ اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ أَنَّهَا إِذَا تَوَفَّتْ لَا أُعْلِمُ أَحَداً إِلَّا أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَ رَسُولِ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أُمَّ أَيْمَنَ وَ فِضَّةَ، وَ مِنَ اَلرِّجَالِ اِبْنَيْهَا وَ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ وَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِيَّ وَ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ وَ اَلْمِقْدَادَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ حُذَيْفَةَ.
«سپس از من عهد خدا و رسولش را گرفت که هرگاه وفات یافت، هیچ کس را جز ام سلمه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ام ایمن و فضّه، و از مردان، دو پسرش {حسن و حسین} و عبدالله بن عباس و سلمان فارسی و عمار بن یاسر و مقداد و ابوذر و حذیفه را خبر ندهم.»

🔻 وَ قَالَتْ: إِنِّي أَحْلَلْتُكَ مِنْ أَنْ تَرَانِي بَعْدَ مَوْتِي، فَكُنْ مَعَ اَلنِّسْوَةِ فِيمَنْ يُغَسِّلُنِي وَ لَا تَدْفِنِّي إِلَّا لَيْلًا وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً قَبْرِي.
«و گفت: من تو را حلال کردم که بعد از مرگم مرا ببینی، پس در میان کسانی که مرا غسل می‌دهند، همراه زنان باش، و مرا جز شبانه دفن نکن و قبرم را به هیچ کس خبر مده.»

🔻 فَلَمَّا كَانَتِ اَللَّيْلَةُ اَلَّتِي أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ يُكْرِمَهَا وَ يَقْبِضَهَا إِلَيْهِ، أَقْبَلَتْ تَقُولُ: وَ عَلَيْكُمُ اَلسَّلَامُ. وَ هِيَ تَقُولُ لِي: يَا اِبْنَ عَمِّ قَدْ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ مُسَلِّماً وَ قَالَ لِي: اَلسَّلَامُ يَقْرَأُ عَلَيْكِ اَلسَّلَامَ يَا حَبِيبَةَ حَبِيبِ اَللَّهِ وَ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ، اَلْيَوْمَ تَلْحَقِينَ بِالرَّفِيعِ اَلْأَعْلَى‌ وَ جَنَّةِ اَلْمَأْوَى‌. ثُمَّ اِنْصَرَفَ عَنِّي.
«هنگامی که شبی فرا رسید که خداوند می‌خواست او را گرامی بدارد و روحش را قبض کند، او شروع به گفتن "و علیکم السلام" کرد. و به من گفت: ای پسرعمو، جبرئیل بر من سلام‌کنان آمد و به من گفت: سلام {خداوند} بر تو سلام می‌رساند ای حبیبه حبیب خدا و میوه دل او، امروز به سوی رفیع اعلی و بهشت مأوی خواهی پیوست. سپس از نزد من رفت.»

🔻 ثُمَّ سَمِعْنَاهَا ثَانِيَةً تَقُولُ: وَ عَلَيْكُمُ اَلسَّلَامُ. فَقَالَتْ: يَا اِبْنَ عَمِّ هَذَا وَ اَللَّهِ مِيكَائِيلُ وَ قَالَ لِي كَقَوْلِ صَاحِبِهِ. ثُمَّ تَقُولُ: وَ عَلَيْكُمُ اَلسَّلَامُ. وَ رَأَيْنَاهَا قَدْ فَتَحَتْ عَيْنَيْهَا فَتْحاً شَدِيداً.
«سپس بار دوم شنیدیم که می‌گفت: و علیکم السلام. پس گفت: ای پسرعمو، به خدا قسم این میکائیل است و او نیز به من همانند رفیقش گفت. سپس می‌گفت: و علیکم السلام. و او را دیدیم که چشمانش را به شدت باز کرده بود.»

🔻 ثُمَّ قَالَتْ: يَا اِبْنَ عَمِّ هَذَا وَ اَللَّهِ اَلْحَقُّ وَ هَذَا عِزْرَائِيلُ قَدْ نَشَرَ جَنَاحَهُ بِالْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ قَدْ وَصَفَهُ لِي أَبِي وَ هَذِهِ صِفَتُهُ. فَسَمِعْنَاهَا تَقُولُ: وَ عَلَيْكَ اَلسَّلَامُ يَا قَابِضَ اَلْأَرْوَاحِ عَجِّلْ بِي وَ لَا تُعَذِّبْنِي.
«سپس گفت: ای پسرعمو، به خدا قسم این حق است و این عزرائیل است که بال خود را در شرق و غرب گسترده است و پدرم او را برایم توصیف کرده بود و این همان توصیف اوست. پس شنیدیم که می‌گفت: و بر تو سلام ای قبض‌کننده ارواح، در کار من شتاب کن و مرا عذاب مده.»

🔻 ثُمَّ سَمِعْنَاهَا تَقُولُ: إِلَيْكَ رَبِّي لَا إِلَى‌ اَلنَّارِ. ثُمَّ غَمَّضَتْ عَيْنَيْهَا وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ رِجْلَيْهَا كَأَنَّهَا لَمْ تَكُنْ حَيَّةً قَطُّ.
«سپس شنیدیم که می‌گفت: به سوی تو پروردگارم، نه به سوی آتش. سپس چشمانش را بست و دست‌ها و پاهایش را دراز کرد، گویی که هرگز زنده نبوده است.»

🔸🔸🔸
🔸مهمترین نکات حدیث:

🔻 اولین ملحق‌شونده به پیامبر (صلی الله علیه و آله): این حدیث تأکید می‌کند که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) اولین فرد از اهل بیت (علیهم السلام) بودند که پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به ایشان ملحق شدند، که این خود نشانه‌ای از جایگاه ویژه و حزن عمیق ایشان است.

🔻 رؤیای صادقه و سفر معنوی به بهشت: حضرت زهرا (سلام الله علیها) رؤیایی صادقه از سفر به بهشت و دیدار با پدرشان (صلی الله علیه و آله) را نقل می‌کنند. این رؤیا شامل مشاهداتی از قصرهای باشکوه، باغ‌ها، نهرها (از جمله کوثر) و کنیزانی است که به خاطر پدر ایشان آفریده شده‌اند. این مشاهدات عمق ارتباط معنوی ایشان با عالم غیب و جایگاه عظیم خانواده پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نشان می‌دهد.

🔻 ملاقات با پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بهشت و تسلی الهی: در این رؤیا، پیامبر (صلی الله علیه و آله) با محبت و شفقت، فاطمه (سلام الله علیها) را در آغوش می‌گیرند و او را از منازل عالی بهشتی که برای او، همسرش و فرزندانش و دوستدارانشان آماده شده، آگاه می‌سازند. این دیدار به ایشان بشارت می‌دهد که تا چند روز دیگر به پدرشان ملحق خواهند شد و این تسلی‌بخش‌ترین خبر برای قلب داغدار ایشان بود.

🔻 وصایای پنهانی برای تدفین: حضرت زهرا (سلام الله علیها) از امیرالمؤمنین (علیه السلام) عهد می‌گیرند که پس از وفاتشان، هیچ کس جز افراد خاصی از زنان و مردان اهل بیت (علیهم السلام) و یاران نزدیک، از خبر وفات و محل دفن ایشان مطلع نشود و غسل و دفن ایشان نیز شبانه و مخفیانه انجام گیرد. این وصیت، نمادی از مظلومیت و اعتراض ایشان به حوادث پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.

🔻 اجازه خاص به امام علی (علیه السلام) برای غسل: حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به امام علی (علیه السلام) اجازه می‌دهند که ایشان را غسل دهد، حتی با اینکه معمولاً مردان نباید بدن زن را غسل دهند. این اجازه خاص، نشان‌دهنده عصمت و طهارت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که نیازی به رعایت حجاب در غسل با محارم نیز نداشتند، و همچنین بیانگر عمق پیوند روحی و جسمی بین ایشان و امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.

🔻 حضور فرشتگان در لحظه احتضار: در لحظات پایانی عمر حضرت زهرا (سلام الله علیها)، جبرئیل، میکائیل و عزرائیل به نزد ایشان می‌آیند و سلام خداوند را ابلاغ می‌کنند. این حضور ملائکه در لحظه وفات، نشان‌دهنده مقام والای ایشان نزد خداوند است و مکالمات ایشان با فرشتگان، جلوه‌ای از علم و ارتباط ایشان با عالم غیب است.
🔻 اشتیاق به لقاء الله و عدم تمایل به دنیا: آخرین کلمات حضرت زهرا (سلام الله علیها) "إِلَيْكَ رَبِّي لَا إِلَى‌ اَلنَّارِ" (به سوی تو پروردگارم، نه به سوی آتش) نشان‌دهنده اوج توحید، اخلاص و اشتیاق ایشان به لقاء الله و رهایی از دنیای فانی و مصائب آن است.
🔸
@SalehiBooks
@Salehi786
بسم الله
#حدیث
🏴 سوگنامه‌ی وفات و شهادت رسول الله اعظم (صلی الله علیه و آله) در بیان مراثی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در فراق پدرشان

🔸جریان شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها): ناله جانسوز در فراق پدر، وصایای آخر و پیش‌گویی عاشورا
🔸
جامع الاحادیث
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/246295
بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۱۷۴
---
أقول: وجدت في بعض الكتب خبراً في وفاتها (علیها السلام) فأحببت إيراده و إن لم آخذه من أصل يعول عليه. روى ورقة بن عبد الله الأزدي قال:

🔻 خَرَجْتُ حَاجّاً إِلَى‌ بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ، رَاجِياً لِثَوَابِ اَللَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ. فَبَيْنَمَا أَنَا أَطُوفُ وَ إِذَا أَنَا بِجَارِيَةٍ سَمْرَاءَ وَ مَلِيحَةِ اَلْوَجْهِ عَذَبَةِ اَلْكَلَامِ، وَ هِيَ تُنَادِي بِفَصَاحَةِ مَنْطِقِهَا وَ هِيَ تَقُولُ:
ورقة بن عبدالله ازدی روایت کرده است که گفت: برای حجِ بیت‌الله الحرام بیرون رفتم، در حالی که ثواب خداوند پروردگار جهانیان را امید داشتم. در اثنای طواف بودم که ناگهان کنیزی را دیدم، گندمگون و نیکوروی، با کلامی شیرین، و او با فصاحت کلامش ندا می‌داد و می‌گفت:

🔻 «اَللَّهُمَّ رَبَّ اَلْكَعْبَةِ اَلْحَرَامِ وَ اَلْحَفَظَةِ اَلْكِرَامِ وَ زَمْزَمَ وَ اَلْمَقَامِ وَ اَلْمَشَاعِرِ اَلْعِظَامِ وَ رَبَّ مُحَمَّدٍ خَيْرِ اَلْأَنَامِ (صلی الله علیه و آله) اَلْبَرَرَةِ اَلْكِرَامِ، أَسْأَلُكَ أَنْ تَحْشُرَنِي مَعَ سَادَاتِيَ اَلطَّاهِرِينَ وَ أَبْنَائِهِمُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ اَلْمَيَامِينِ. أَلَا فَاشْهَدُوا يَا جَمَاعَةَ اَلْحُجَّاجِ وَ اَلْمُعْتَمِرِينَ أَنَّ مَوَالِيَّ خِيَرَةُ اَلْأَخْيَارِ وَ صَفْوَةُ اَلْأَبْرَارِ وَ اَلَّذِينَ عَلَا قَدْرُهُمْ عَلَى‌ اَلْأَقْدَارِ وَ اِرْتَفَعَ ذِكْرُهُمْ فِي سَائِرِ اَلْأَمْصَارِ اَلْمُرْتَدِينَ بِالْفَخَارِ.»
«پروردگارا، ای پروردگار کعبه حرام و حافظان گرامی، و زمزم و مقام، و مشاعر عظیم، و پروردگار محمد، بهترین خلق (صلی الله علیه و آله)، نیکوکاران گرامی، از تو می‌خواهم که مرا با سروران پاکم و فرزندانشان که پیشانی سفید و نورانی و مبارک هستند، محشور کنی. آگاه باشید ای جماعت حاجیان و عمره‌گزاران، که مولایان من، برگزیده نیکان و منتخب ابرار هستند و کسانی که قدرشان از همه تقدیرها بالاتر است و نامشان در تمام شهرها بلند آوازه گشته، و جامه افتخار بر تن دارند.»

🔻 قَالَ وَرَقَةُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ: فَقُلْتُ: يَا جَارِيَةُ، إِنِّي لَأَظُنُّكِ مِنْ مَوَالِي أَهْلِ اَلْبَيْتِ (علیهم السلام). فَقَالَتْ: أَجَلْ. قُلْتُ لَهَا: وَ مَنْ أَنْتِ مِنْ مَوَالِيهِمْ؟ قَالَتْ: أَنَا فِضَّةُ أَمَةُ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ اِبْنَةِ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى‌ (صلی الله علیه و آله) عَلَيْهَا وَ عَلَى‌ أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا.
ورقه بن عبدالله گفت: پس گفتم: «ای کنیز، من گمان می‌کنم تو از موالی اهل بیت (علیهم السلام) هستی.» او گفت: «آری.» به او گفتم: «و تو از موالی ایشان چه کسی هستی؟» گفت: «من فضّه هستم، کنیز فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، دختر محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)، [درود و سلام خدا] بر او و بر پدرش و همسرش و فرزندانش باد.»

🔻 فَقُلْتُ لَهَا: مَرْحَباً بِكِ وَ أَهْلًا وَ سَهْلًا، فَلَقَدْ كُنْتُ مُشْتَاقاً إِلَى‌ كَلَامِكِ وَ مَنْطِقِكِ، فَأُرِيدُ مِنْكِ اَلسَّاعَةَ أَنْ تُجِيبِينِي مِنْ مَسْأَلَةٍ أَسْأَلُكِ، فَإِذَا أَنْتِ فَرَغْتِ مِنَ اَلطَّوَافِ قِفِي لِي عِنْدَ سُوقِ اَلطَّعَامِ حَتَّى آتِيَكِ وَ أَنْتِ مُثَابَةٌ مَأْجُورَةٌ. فَافْتَرَقْنَا فَلَمَّا فَرَغْتُ مِنَ اَلطَّوَافِ وَ أَرَدْتُ اَلرُّجُوعَ إِلَى‌ مَنْزِلِي، جَعَلْتُ طَرِيقِي عَلَى‌ سُوقِ اَلطَّعَامِ وَ إِذَا أَنَا بِهَا جَالِسَةً فِي مَعْزِلٍ عَنِ اَلنَّاسِ.
پس به او گفتم: «خوش آمدی، و اهلاً و سهلاً! به راستی من مشتاق کلام و سخن گفتنت بودم، و اکنون می‌خواهم سؤالی را که از تو می‌پرسم، پاسخ دهی. پس هرگاه از طواف فارغ شدی، برای من نزد بازار طعام توقف کن تا به نزدت آیم، و تو پاداش یافته و مأجور خواهی بود.» پس از یکدیگر جدا شدیم. هنگامی که از طواف فارغ شدم و خواستم به منزلم بازگردم، مسیرم را از بازار طعام قرار دادم و ناگهان او را دیدم که در کناری دور از مردم نشسته است.

🔻 فَأَقْبَلْتُ عَلَيْهَا وَ اِعْتَزَلْتُ بِهَا وَ أَهْدَيْتُ إِلَيْهَا هَدِيَّةً وَ لَمْ أَعْتَقِدْ أَنَّهَا صَدَقَةٌ، ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: يَا فِضَّةُ أَخْبِرِينِي عَنْ مَوْلَاتِكِ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ (علیها السلام) وَ مَا اَلَّذِي رَأَيْتِ مِنْهَا عِنْدَ وَفَاتِهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله).
پس به سوی او رفتم و با او خلوت کردم و هدیه‌ای به او تقدیم کردم و اعتقاد نداشتم که آن صدقه است. سپس به او گفتم: «ای فضّه، مرا از مولای خود فاطمه زهرا (علیها السلام) و آنچه از او هنگام وفاتش پس از مرگ پدرش محمد (صلی الله علیه و آله) دیدی، خبر ده.»

🔻 قَالَ وَرَقَةُ: فَلَمَّا سَمِعَتْ كَلَامِي تَغَرْغَرَتْ عَيْنَاهَا بِالدُّمُوعِ، ثُمَّ اِنْتَحَبَتْ نَادِبَةً وَ قَالَتْ: يَا وَرَقَةَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ هَيَّجْتَ عَلَيَّ حُزْناً سَاكِناً وَ أَشْجَاناً فِي فُؤَادِي كَانَتْ كَامِنَةً. فَاسْمَعِ اَلْآنَ مَا شَاهَدْتُ مِنْهَا (علیها السلام).
ورقه گفت: پس چون سخن مرا شنید، چشمانش پر از اشک شد، سپس با ناله و شیون گریست و گفت: «ای ورقة بن عبدالله، غمی آرام و اندوه‌هایی پنهان را در دلم برانگیختی. پس اکنون آنچه را که از او (علیها السلام) مشاهده کردم، بشنو.»

🔻 اِعْلَمْ أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ اِفْتُجِعَ لَهُ اَلصَّغِيرُ وَ اَلْكَبِيرُ، وَ كَثُرَ عَلَيْهِ اَلْبُكَاءُ وَ قَلَّ اَلْعَزَاءُ، وَ عَظُمَ رُزْؤُهُ عَلَى‌ اَلْأَقْرِبَاءِ وَ اَلْأَصْحَابِ وَ اَلْأَوْلِيَاءِ وَ اَلْأَحْبَابِ وَ اَلْغُرَبَاءِ وَ اَلْأَنْسَابِ، وَ لَمْ تَلْقَ إِلَّا كُلَّ بَاكٍ وَ بَاكِيَةٍ وَ نَادِبٍ وَ نَادِبَةٍ. وَ لَمْ يَكُنْ فِي أَهْلِ اَلْأَرْضِ وَ اَلْأَصْحَابِ وَ اَلْأَقْرِبَاءِ وَ اَلْأَحْبَابِ أَشَدَّ حُزْناً وَ أَعْظَمَ بُكَاءً وَ اِنْتِحَاباً مِنْ مَوْلَاتِي فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ (علیها السلام).
«بدان که چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رحلت فرمود، کوچک و بزرگ برای او عزادار شدند، و گریه بسیار شد و تسلّی کاهش یافت، و مصیبت او بر خویشاوندان و اصحاب و دوستان و محبوبان و غریبان و منسوبان بزرگ گشت، و جز هر گریه‌کننده مرد و زن و ناله‌کننده مرد و زن را نمی‌دیدی. و در میان اهل زمین و اصحاب و خویشاوندان و دوستان، کسی در اندوه و گریه و شیون شدیدتر و بزرگتر از مولایم فاطمه زهرا (علیها السلام) نبود.»

🔻 وَ كَانَ حُزْنُهَا يَتَجَدَّدُ وَ يَزِيدُ وَ بُكَاؤُهَا يَشْتَدُّ، فَجَلَسَتْ سَبْعَةَ أَيَّامٍ لَا يَهْدَأُ لَهَا أَنِينٌ وَ لَا يَسْكُنُ مِنْهَا اَلْحَنِينُ. كُلُّ يَوْمٍ جَاءَ كَانَ بُكَاؤُهَا أَكْثَرَ مِنَ اَلْيَوْمِ اَلْأَوَّلِ. فَلَمَّا فِي اَلْيَوْمِ اَلثَّامِنِ أَبْدَتْ مَا كَتَمَتْ مِنَ اَلْحُزْنِ فَلَمْ تُطِقْ صَبْراً، إِذْ خَرَجَتْ وَ صَرَخَتْ فَكَأَنَّهَا مِنْ فَمِ رَسُولِ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله) تَنْطِقُ.
«و اندوه او تازه می‌شد و افزایش می‌یافت و گریه‌اش شدید می‌گشت، پس هفت روز نشست در حالی که ناله‌اش آرام نمی‌گرفت و حسرتش ساکن نمی‌شد. هر روز که می‌آمد، گریه‌اش بیشتر از روز اول بود. پس چون روز هشتم شد، آنچه از اندوه کتمان کرده بود، آشکار کرد و صبر نیاورد، آنگاه بیرون آمد و فریاد زد، گویی که از دهان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخن می‌گفت.»

🔻 فَتَبَادَرَتِ اَلنِّسْوَانُ وَ خَرَجَتِ اَلْوَلَائِدُ وَ اَلْوِلْدَانُ، وَ ضَجَّ اَلنَّاسُ بِالْبُكَاءِ وَ اَلنَّحِيبِ، وَ جَاءَ اَلنَّاسُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ، وَ أُطْفِئَتِ اَلْمَصَابِيحُ لِكَيْلَا تَتَبَيَّنَ صَفَحَاتُ اَلنِّسَاءِ. وَ خُيِّلَ إِلَى‌ اَلنِّسْوَانِ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَدْ قَامَ مِنْ قَبْرِهِ وَ صَارَتِ اَلنَّاسُ فِي دَهْشَةٍ وَ حَيْرَةٍ لِمَا قَدْ رَهِقَهُمْ.
«پس زنان شتابان به سوی او رفتند و کنیزان و کودکان بیرون آمدند، و مردم با گریه و شیون ضجه زدند، و مردم از هر سو آمدند، و چراغ‌ها خاموش شد تا چهره زنان دیده نشود. و زنان گمان کردند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از قبرش برخاسته است، و مردم از آنچه بر سرشان آمده بود، در دهشت و حیرت فرو رفتند.»

🔻 وَ هِيَ (علیها السلام) تُنَادِي وَ تَنْدُبُ أَبَاهُ: «وَ ا أَبَتَاهْ! وَ ا صَفِيَّاهْ! وَ ا مُحَمَّدَاهْ! وَ ا أَبَا اَلْقَاسِمَاهْ! وَ ا رَبِيعَ اَلْأَرَامِلِ وَ اَلْيَتَامَى‌! مَنْ لِلْقِبْلَةِ وَ اَلْمُصَلَّى‌! وَ مَنْ لِاِبْنَتِكَ اَلْوَالِهَةِ اَلثَّكْلَى‌!»
«و او (علیها السلام) ندا می‌داد و پدرش را مرثیه می‌گفت: «ای پدرم! ای برگزیده‌ام! ای محمدم! ای ابوالقاسمم! ای بهار بیوه‌زنان و یتیمان! چه کسی برای قبله و مصلى {محل نماز} است! و چه کسی برای دختر شیفته و داغدارت!»»

🔻 ثُمَّ أَقْبَلَتْ تَعْثُرُ فِي أَذْيَالِهَا وَ هِيَ لَا تُبْصِرُ شَيْئاً مِنْ عَبْرَتِهَا وَ مِنْ تَوَاتُرِ دَمْعَتِهَا حَتَّى‌ دَنَتْ مِنْ قَبْرِ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله). فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَى‌ اَلْحُجْرَةِ وَقَعَ طَرْفُهَا عَلَى‌ اَلْمِأْذَنَةِ، فَقَصُرَتْ خُطَاهَا وَ دَامَ نَحِيبُهَا وَ بُكَاهَا إِلَى‌ أَنْ أُغْمِيَ عَلَيْهَا.
«سپس او پیش آمد در حالی که از شدت اشک و پیوستگی گریه‌اش چیزی را نمی‌دید و دامنش زیر پایش گیر می‌کرد، تا اینکه به قبر پدرش محمد (صلی الله علیه و آله) نزدیک شد. چون به حجره {پیامبر} نگاه کرد و چشمش به مأذنه افتاد، قدم‌هایش کوتاه شد و ناله و گریه‌اش ادامه یافت تا اینکه بی‌هوش شد.»

🔻 فَتَبَادَرَتِ اَلنِّسْوَانُ إِلَيْهَا فَنَضَحْنَ اَلْمَاءَ عَلَيْهَا وَ عَلَى‌ صَدْرِهَا وَ جَبِينِهَا حَتَّى أَفَاقَتْ. فَلَمَّا أَفَاقَتْ مِنْ غَشْيَتِهَا قَامَتْ وَ هِيَ تَقُولُ:
«پس زنان شتابان به سوی او رفتند و آب بر او و بر سینه‌اش و پیشانی‌اش پاشیدند تا به هوش آمد. هنگامی که از بی‌هوشی خود به هوش آمد، برخاست در حالی که می‌گفت:»

🔻 «رُفِعَتْ قُوَّتِي وَ خَانَنِي جِلْدِي وَ شَمِتَ بِي عَدُوِّي وَ اَلْكَمَدُ قَاتِلِي. يَا أَبَتَاهْ بَقِيتُ وَالِهَةً وَحِيدَةً وَ حَيْرَانَةً فَرِيدَةً، فَقَدِ اِنْخَمَدَ صَوْتِي وَ اِنْقَطَعَ ظَهْرِي وَ تَنَغَّصَ عَيْشِي وَ تَكَدَّرَ دَهْرِي. فَمَا أَجِدُ يَا أَبَتَاهْ بَعْدَكَ أَنِيساً لِوَحْشَتِي وَ لَا رَادّاً لِدَمْعَتِي وَ لَا مُعِيناً لِضَعْفِي. فَقَدْ فَنِيَ بَعْدَكَ مُحْكَمُ اَلتَّنْزِيلِ وَ مَهْبِطُ جَبْرَئِيلَ وَ مَحَلُّ مِيكَائِيلَ. اِنْقَلَبَتْ بَعْدَكَ يَا أَبَتَاهْ اَلْأَسْبَابُ وَ تَغَلَّقَتْ دُونِيَ اَلْأَبْوَابُ. فَأَنَا لِلدُّنْيَا بَعْدَكَ قَالِيَةٌ وَ عَلَيْكَ مَا تَرَدَّدَتْ أَنْفَاسِي بَاكِيَةٌ. لَا يَنْفَدُ شَوْقِي إِلَيْكَ وَ لَا حُزْنِي عَلَيْكَ.»
«توانم از بین رفت و تاب و توانم مرا یاری نکرد و دشمنم به من شماتت کرد و اندوه شدید قاتل من است. ای پدر! شیفته و تنها و حیران و بی‌کس مانده‌ام، به راستی صدایم خاموش شد و پشتم شکست و زندگیم تلخ شد و روزگارم تیره گشت. پس ای پدر، بعد از تو نه انیسی برای تنهایی‌ام می‌یابم و نه بازدارنده‌ای برای اشکم و نه یاوری برای ضعفم. به راستی بعد از تو، محل نزول آیات محکم [قرآن] و محل فرود جبرئیل و مکان میکائیل از بین رفت. ای پدر، بعد از تو اسباب دگرگون شد و درها بر روی من بسته گشت. پس من بعد از تو از دنیا بیزارم و تا زمانی که نفس می‌کشم، بر تو گریه‌کننده هستم. شوقم به تو و حزنم بر تو پایان نمی‌یابد.»

🔻 ثُمَّ نَادَتْ: «يَا أَبَتَاهْ وَ ا لُبَّاهْ!» ثُمَّ قَالَتْ: «إِنَّ حُزْنِي عَلَيْكَ حُزْنٌ جَدِيدٌ وَ فُؤَادِي وَ اَللَّهِ صَبٌّ عَنِيدٌ كُلَّ يَوْمٍ يَزِيدُ فِيهِ شُجُونِي وَ اِكْتِيَابِي عَلَيْكَ لَيْسَ يَبِيدُ. جَلَّ خَطْبِي فَبَانَ عَنِّي عَزَائِي فَبُكَائِي كُلَّ وَقْتٍ جَدِيدٌ. إِنَّ قَلْباً عَلَيْكَ يَأْلَفُ صَبْراً أَوْ عَزَاءً فَإِنَّهُ لَجَلِيدٌ.»
«سپس ندا داد: «ای پدر! ای جان من!» سپس گفت: «همانا اندوه من بر تو اندوهی تازه است، و به خدا قسم که قلبم دلباخته‌ات و عاشقی سرسخت است. هر روز غم‌ها و دلتنگی‌ام بر تو بیشتر می‌شود و از بین نمی‌رود. مصیبتم بزرگ است و تسلّایم از من دور شده، پس گریه‌ام در هر لحظه تازه است. همانا دلی که بر تو با صبر یا تسلی انس گیرد، البته که سخت و محکم است.»»

🔻 ثُمَّ نَادَتْ: «يَا أَبَتَاهْ اِنْقَطَعَتْ بِكَ اَلدُّنْيَا بِأَنْوَارِهَا وَ زَوَتْ زَهْرَتُهَا وَ كَانَتْ بِبَهْجَتِكَ زَاهِرَةً، فَقَدِ اِسْوَدَّ نَهَارُهَا فَصَارَ يَحْكِي حَنَادِسَهَا رَطْبَهَا وَ يَابِسَهَا. يَا أَبَتَاهْ لَا زِلْتُ آسِفَةً عَلَيْكَ إِلَى‌ اَلتَّلَاقِ. يَا أَبَتَاهْ زَالَ غُمْضِي مُنْذُ حَقَّ اَلْفِرَاقُ. يَا أَبَتَاهْ مَنْ لِلْأَرَامِلِ وَ اَلْمَسَاكِينِ وَ مَنْ لِلْأُمَّةِ إِلَى‌ يَوْمِ اَلدِّينِ؟
«سپس ندا داد: «ای پدر! دنیا با تو انوارش قطع شد و شکوفایی‌اش پژمرده گشت، در حالی که با خرمی تو شاداب بود، اکنون روزش سیاه شده است و تر و خشک آن به تاریکی‌هایش شباهت دارد. ای پدر، تا زمان ملاقات، پیوسته بر تو اندوهگین خواهم بود. ای پدر، خواب از چشمانم رخت بربست از آن زمان که فراق حق شد. ای پدر، چه کسی برای بیوه‌زنان و مسکینان و چه کسی برای امت تا روز قیامت است؟»

🔻 يَا أَبَتَاهْ أَمْسَيْنَا بَعْدَكَ مِنَ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ. يَا أَبَتَاهْ أَصْبَحَتِ اَلنَّاسُ عَنَّا مُعْرِضِينَ، وَ لَقَدْ كُنَّا بِكَ مُعَظِّمِينَ فِي اَلنَّاسِ غَيْرَ مُسْتَضْعَفِينَ. فَأَيُّ دَمْعَةٍ لِفِرَاقِكَ لَا تَنْهَمِلُ؟ وَ أَيُّ حُزْنٍ بَعْدَكَ عَلَيْكَ لَا يَتَّصِلُ؟ وَ أَيُّ جَفْنٍ بَعْدَكَ بِالنَّوْمِ يَكْتَحِلُ؟
«ای پدر، بعد از تو ما از مستضعفان شدیم. ای پدر، مردم بعد از تو از ما روی گرداندند، در حالی که ما به واسطه تو در میان مردم با عزت و قدرتمند بودیم و مستضعف نبودیم. پس کدام اشکی برای فراق تو فرو نریزد؟ و کدام غمی بعد از تو برای تو پیوسته نگردد؟ و کدام چشمی بعد از تو با خواب سرمه شود؟»
🔻 وَ أَنْتَ رَبِيعُ اَلدِّينِ وَ نُورُ اَلنَّبِيِّينَ، فَكَيْفَ لِلْجِبَالِ لَا تَمُورُ وَ لِلْبِحَارِ بَعْدَكَ لَا تَغُورُ وَ اَلْأَرْضُ كَيْفَ لَمْ تَتَزَلْزَلْ؟ رُمِيتُ يَا أَبَتَاهْ بِالْخَطْبِ اَلْجَلِيلِ وَ لَمْ تَكُنِ اَلرَّزِيَّةُ بِالْقَلِيلِ، وَ طُرِقْتُ يَا أَبَتَاهْ بِالْمُصَابِ اَلْعَظِيمِ وَ بِالْفَادِحِ اَلْمُهُولِ.
«و تو بهار دین و نور پیامبران بودی. پس چگونه کوه‌ها لرزان نشوند و دریاها بعد از تو فرو نروند و زمین چگونه متزلزل نگردد؟ ای پدر، من به مصیبتی بزرگ گرفتار شدم و این فاجعه اندک نیست، و ای پدر، به بلایی عظیم و واقعه‌ای هولناک دچار گشتم.»

🔻 بَكَتْكَ يَا أَبَتَاهْ اَلْأَمْلَاكُ وَ وَقَفَتِ اَلْأَفْلَاكُ، فَمِنْبَرُكَ بَعْدَكَ مُسْتَوْحَشٌ وَ مِحْرَابُكَ خَالٍ مِنْ مُنَاجَاتِكَ وَ قَبْرُكَ فَرِحٌ بِمُوَارَاتِكَ وَ اَلْجَنَّةُ مُشْتَاقَةٌ إِلَيْكَ وَ إِلَى‌ دُعَائِكَ وَ صَلَاتِكَ. يَا أَبَتَاهْ مَا أَعْظَمَ ظُلْمَةَ مَجَالِسِكَ! فَوَا أَسَفَاهْ عَلَيْكَ إِلَى‌ أَنْ أَقدِمَ عَاجِلًا عَلَيكَ.
«ای پدر، فرشتگان بر تو گریستند و افلاک متوقف شدند. منبر تو بعد از تو متروک و محرابت از مناجات تو خالی است، و قبرت از جای دادنت شادمان است و بهشت مشتاق تو و دعایت و نمازت می‌باشد. ای پدر، چه بزرگ است تاریک و خاموش ماندن مجالس تو! پس وای از افسوس بر تو، تا زمانی که زودا به نزدت آیم.»

🔻 وَ أُثْكِلَ أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْمُؤْتَمَنُ، أَبُو وَلَدَيْكَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ، وَ أَخُوكَ وَ وَلِيُّكَ وَ حَبِيبُكَ وَ مَنْ رَبَّيْتَهُ صَغِيراً وَ وَاخَيْتَهُ كَبِيراً وَ أَحْلَى‌ أَحْبَابِكَ وَ أَصْحَابِكَ إِلَيْكَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ سَابِقاً وَ مُهَاجِراً وَ نَاصِراً، وَ اَلثُّكْلُ شَامِلُنَا وَ اَلْبُكَاءُ قَاتِلُنَا وَ اَلْأَسَى‌ لَازِمُنَا.
«و ابوالحسن امین، پدر دو فرزندت، حسن و حسین، و برادر و ولیّ و حبیبت و کسی که او را در کودکی پروراندی و در بزرگی با او برادری کردی و شیرین‌ترین دوستان و یارانت نزد تو، از سابقین و مهاجرین و یاری‌کنندگان، همه داغدار شدند. و داغداری ما را فراگرفته و گریه ما را می‌کُشد و اندوه ملازم ماست.»

🔻 ثُمَّ زَفَرَتْ زَفْرَةً وَ أَنَّتْ أَنَّةً كَادَتْ رُوحُهَا أَنْ تَخْرُجَ. ثُمَّ قَالَتْ: قَلَّ صَبْرِي وَ بَانَ عَنِّي عَزَائِي بَعْدَ فَقْدِي لِخَاتَمِ اَلْأَنْبِيَاءِ. عَيْنُ يَا عَيْنُ اُسْكُبِي اَلدَّمْعَ سَحّاً وَيْكِ لَا تَبْخَلِي بِفَيْضِ اَلدِّمَاءِ.
«سپس آهی کشید و ناله‌ای کرد که نزدیک بود روحش بیرون آید. آنگاه گفت: «صبرم کم شد و تسلّایم از من دور گشت پس از فقدان خاتم پیامبران. ای چشم! ای چشم! اشک را فراوان فرو ریز، وای بر تو! در ریزش خون {اشک} بخل نورز.»»

🔻 «يَا رَسُولَ اَلْإِلَهِ، يَا خَيْرَةَ اَللَّهِ وَ كَهْفَ اَلْأَيْتَامِ وَ اَلضُّعَفَاءِ، قَدْ بَكَتْكَ اَلْجِبَالُ وَ اَلْوَحْشُ جَمْعاً وَ اَلطَّيْرُ وَ اَلْأَرْضُ بَعْدُ بَكَى‌ اَلسَّمَاءُ، وَ بَكَاكَ اَلْحَجُونُ وَ اَلرُّكْنُ وَ اَلْمَشْعَرُ يَا سَيِّدِي مَعَ اَلْبَطْحَاءِ، وَ بَكَاكَ اَلْمِحْرَابُ وَ اَلدَّرْسُ لِلْقُرْآنِ فِي اَلصُّبْحِ مُعْلِناً وَ اَلْمَسَاءِ، وَ بَكَاكَ اَلْإِسْلَامُ إِذْ صَارَ فِي اَلنَّاسِ غَرِيباً مِنْ سَائِرِ اَلْغُرَبَاءِ.
«ای رسول خدا، ای برگزیده خدا و پناهگاه یتیمان و ناتوانان، کوه‌ها و حیوانات وحشی همگی و پرندگان و زمین بر تو گریستند و پس از آن آسمان گریست، و حجون و رکن و مشعر و ای آقای من، همراه بطحاء بر تو گریستند، و محراب و محل درس قرآن در صبح آشکارا و در شب بر تو گریست، و اسلام بر تو گریست آنگاه که در میان مردم غریب گشت، از میان همه غریبان.»

🔻 لَوْ تَرَى‌ الْمِنْبَرَ اَلَّذِي كُنْتَ تَعْلُوهُ عَلَاهُ اَلظَّلَامُ بَعْدَ اَلضِّيَاءِ.
«اگر منبری را که تو بر آن بالا می‌رفتی، ببینی، تاریکی پس از روشنایی آن را فراگرفته است»

🔻«يَا إِلَهِي عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعاً فَلَقَد تَنَغَّصَتِ الْحَيَاةُ يَا مَولَايَ»
«خدایا، اله من، مرگم را زود برسان، زیرا زندگی تلخ و ناگوار گشته است ای مولای من»

🔻 قَالَتْ: ثُمَّ رَجَعَتْ إِلَى‌ مَنْزِلِهَا وَ أَخَذَتْ بِالْبُكَاءِ وَ اَلْعَوِيلِ لَيْلَهَا وَ نَهَارَهَا وَ هِيَ لَا تَرْقَأُ دَمْعَتُهَا وَ لَا تَهْدَأُ زَفْرَتُهَا. وَ اِجْتَمَعَ شُيُوخُ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ وَ أَقْبَلُوا إِلَى‌ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالُوا لَهُ: يَا أَبَا اَلْحَسَنِ، إِنَّ فَاطِمَةَ (علیها السلام) تَبْكِي اَللَّيْلَ وَ اَلنَّهَارَ فَلَا أَحَدٌ مِنَّا يَتَهَنَّأُ بِالنَّوْمِ فِي اَللَّيْلِ عَلَى‌ فُرُشِنَا وَ لَا بِالنَّهَارِ لَنَا قَرَارٌ عَلَى‌ أَشْغَالِنَا وَ طَلَبِ مَعَايِشِنَا، وَ إِنَّا نُخْبِرُكَ أَنْ تَسْأَلَهَا إِمَّا أَن تَبْكِيَ لَيلًا أَو نَهَاراً.
[فضّه] گفت: «سپس به منزلش بازگشت و شب و روز به گریه و شیون پرداخت در حالی که اشکش بند نمی‌آمد و ناله‌اش آرام نمی‌گرفت. و پیران اهل مدینه جمع شدند و نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمدند و به او گفتند: «ای ابوالحسن، فاطمه (علیها السلام) شب و روز می‌گرید، پس هیچ یک از ما در شب بر بستر خود از خواب لذت نمی‌بریم و در روز بر سر کارهایمان و در طلب معاشمان آرام نداریم، و ما از تو می‌خواهیم که از او بخواهی که یا شب گریه کند یا روز.»»

🔻 فَقَالَ (علیه السلام): حُبّاً وَ كَرَامَةً. فَأَقْبَلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) حَتَّى‌ دَخَلَ عَلَى‌ فَاطِمَةَ (علیها السلام) وَ هِيَ لَا تُفِيقُ مِنَ اَلْبُكَاءِ وَ لَا يَنْفَعُ فِيهَا اَلْعَزَاءُ. فَلَمَّا رَأَتْهُ سَكَنَتْ هُنَيْئَةً لَهُ.
پس [علی (علیه السلام)] فرمود: «با کمال میل و احترام.» پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیش آمد تا اینکه بر فاطمه (علیها السلام) وارد شد، در حالی که او از گریه آرام نمی‌گرفت و تسلی در او فایده‌ای نداشت. هنگامی که او را دید، لحظه‌ای برایش آرام گرفت.

🔻 فَقَالَ لَهَا: «يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّ شُيُوخَ اَلْمَدِينَةِ يَسْأَلُونِّي أَنْ أَسْأَلَكِ إِمَّا أَنْ تَبْكِينَ أَبَاكِ لَيْلًا وَ إِمَّا نَهَاراً.» فَقَالَتْ: «يَا أَبَا اَلْحَسَنِ، مَا أَقَلَّ مُكْثِي بَيْنَهُمْ وَ مَا أَقْرَبَ مَغِيبِي مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِهِمْ! فَوَ اَللَّهِ لَا أَسْكُتُ لَيْلًا وَ لَا نَهَاراً أَوْ أَلْحَقَ بِأَبِي رَسُولِ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله).»
پس به او فرمود: «ای دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، همانا پیران مدینه از من خواسته‌اند که از تو بخواهم که یا شب بر پدرت گریه کنی و یا روز.» پس [فاطمه] گفت: «ای ابوالحسن، چه اندک است ماندنم در میان آنان و چه نزدیک است غایب شدنم از میان ایشان! پس به خدا قسم، نه شب آرام می‌گیرم و نه روز، تا اینکه به پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بپیوندم.»

🔻 فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ (علیه السلام): اِفْعَلِي يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا بَدَا لَكِ. ثُمَّ إِنَّهُ بَنَى‌ لَهَا بَيْتاً فِي اَلْبَقِيعِ نَازِحاً عَنِ اَلْمَدِينَةِ يُسَمَّى‌ بَيْتَ اَلْأَحْزَانِ، وَ كَانَتْ إِذَا أَصْبَحَتْ قَدَّمَتِ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ (علیهما السلام) أَمَامَهَا وَ خَرَجَتْ إِلَى‌ اَلْبَقِيعِ بَاكِيَةً، فَلَا تَزَالُ بَيْنَ اَلْقُبُورِ بَاكِيَةً. فَإِذَا جَاءَ اَللَّيْلُ أَقْبَلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِلَيْهَا وَ سَاقَهَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِلَى‌ مَنْزِلِهَا.
پس علی (علیه السلام) به او فرمود: «ای دختر رسول خدا، هر آنچه برایت آشکار می‌شود، انجام ده.» سپس او برای فاطمه (علیها السلام) خانه‌ای در بقیع، دور از مدینه، بنا کرد که «بیت الاحزان» (خانه اندوه‌ها) نامیده شد. و او (علیها السلام) هرگاه صبح می‌شد، حسن و حسین (علیهما السلام) را پیش روی خود می‌گذاشت و گریان به بقیع می‌رفت، و پیوسته در میان قبرها گریان بود. پس چون شب فرا می‌رسید، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به نزد او می‌آمد و او را پیش روی خود به منزلش بازمی‌گرداند.

🔻 وَ لَمْ تَزَلْ عَلَى‌ ذَلِكَ إِلَى‌ أَنْ مَضَى‌ لَهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِيهَا سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ يَوْماً، وَ اِعْتَلَّتِ اَلْعِلَّةَ اَلَّتِي تُوُفِّيَتْ فِيهَا، فَبَقِيَتْ إِلَى‌ يَوْمِ اَلْأَرْبَعِينَ. وَ قَدْ صَلَّى‌ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) صَلَاةَ اَلظُّهْرِ وَ أَقْبَلَ يُرِيدُ اَلْمَنْزِلَ، إِذَا اِسْتَقْبَلَتْهُ اَلْجَوَارِي بَاكِيَاتٍ حَزِينَاتٍ. فَقَالَ لَهُنَّ: مَا اَلْخَبَرُ وَ مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَيِّرَاتِ اَلْوُجُوهِ وَ اَلصُّوَرِ؟ فَقُلْنَ: يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ، أَدْرِكْ اِبْنَةَ عَمِّكَ اَلزَّهْرَاءَ (علیها السلام) وَ مَا نَظُنُّكَ تُدْرِكُهَا.
و پیوسته بر این حال بود تا اینکه بیست و هفت روز پس از وفات پدرش گذشت، و به بیماری‌ای دچار شد که در آن وفات یافت، و تا روز چهلم {پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله)} باقی ماند. و امیرالمؤمنین (علیه السلام) نماز ظهر را خوانده بود و قصد منزل داشت که کنیزان، گریان و غمگین، به استقبالش آمدند. پس به آن‌ها فرمود: «چه خبری است؟ و چرا شما را دگرگون‌چهره و دگرگون‌صورت می‌بینم؟» پس گفتند: «ای امیرالمؤمنین، به دخترعمویت زهرا (علیها السلام) برس، و گمان نمی‌کنیم که به او برسی.»
🔻 فَأَقْبَلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) مُسْرِعاً حَتَّى‌ دَخَلَ عَلَيْهَا وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَى‌ فِرَاشِهَا وَ هُوَ مِنْ قَبَاطِيِّ مِصْرَ، وَ هِيَ تَقْبِضُ يَمِيناً وَ تَمُدُّ شِمَالًا. فَأَلْقَى‌ اَلرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ اَلْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزْرَارَهُ وَ أَقْبَلَ حَتَّى‌ أَخَذَ رَأْسَهَا وَ تَرَكَهُ فِي حَجْرِهِ وَ نَادَاهَا: يَا زَهْرَاءُ. فَلَمْ تُكَلِّمْهُ. فَنَادَاهَا: يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى‌. فَلَمْ تُكَلِّمْهُ.
پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) شتابان پیش آمد تا اینکه بر او وارد شد، و ناگهان او را دید که بر بسترش افتاده است، و آن بستر از پارچه‌های کتان مصر بود، و او دست راست را جمع می‌کرد و دست چپ را دراز می‌نمود. پس ردا را از دوش و عمامه را از سر خود افکند و دکمه‌هایش را باز کرد و پیش آمد تا سر او را گرفت و در دامنش نهاد و او را صدا زد: «ای زهرا!» اما او با وی سخن نگفت. پس او را صدا زد: «ای دختر محمد مصطفی!» اما او با وی سخن نگفت.

🔻 فَنَادَاهَا: يَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ اَلزَّكَاةَ فِي طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَى‌ اَلْفُقَرَاءِ. فَلَمْ تُكَلِّمْهُ. فَنَادَاهَا: يَا اِبْنَةَ مَنْ صَلَّى‌ بِالْمَلَائِكَةِ فِي اَلسَّمَاءِ مَثْنَى‌ مَثْنَى‌. فَلَمْ تُكَلِّمْهُ. فَنَادَاهَا: يَا فَاطِمَةُ كَلِّمِينِي فَأَنَا اِبْنُ عَمِّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.
پس او را صدا زد: «ای دختر کسی که زکات را در گوشه ردایش حمل کرد و آن را به فقرا بخشید.» اما او با وی سخن نگفت. پس او را صدا زد: «ای دختر کسی که با فرشتگان در آسمان، دو رکعت دو رکعت نماز خواند.» اما او با وی سخن نگفت. پس او را صدا زد: «ای فاطمه، با من سخن بگو که من پسرعمویت، علی بن ابی‌طالب هستم.»

🔻 قَالَ: فَفَتَحَتْ عَيْنَيْهَا فِي وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ وَ بَكَتْ وَ بَكَى‌. وَ قَالَ: مَا اَلَّذِي تَجِدِينَهُ فَأَنَا اِبْنُ عَمِّكِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ؟ فَقَالَتْ: يَا اِبْنَ اَلْعَمِّ، إِنِّي أَجِدُ اَلْمَوْتَ اَلَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ، وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّكَ بَعْدِي لَا تَصْبِرُ عَلَى‌ قِلَّةِ اَلتَّزْوِيجِ.
[فضّه] گفت: پس او چشمانش را به روی علی (علیه السلام) گشود و به او نگاه کرد و گریست، و علی (علیه السلام) نیز گریست. و [علی] فرمود: «چه چیزی تو را رنج می‌دهد؟ من پسرعمویت علی بن ابی‌طالب هستم.» پس [فاطمه] گفت: «ای پسرعمو، همانا من مرگی را می‌یابم که گریزی از آن نیست و چاره‌ای از آن نیست، و من می‌دانم که تو بعد از من بر کمی ازدواج صبر نخواهی کرد.»

🔻 فَإِنْ أَنْتَ تَزَوَّجْتَ اِمْرَأَةً اِجْعَلْ لَهَا يَوْماً وَ لَيْلَةً وَ اِجْعَلْ لِأَوْلَادِي يَوْماً وَ لَيْلَةً. يَا أَبَا اَلْحَسَنِ وَ لَا تَصِحْ فِي وُجُوهِهِمَا فَيُصْبِحَانِ يَتِيمَيْنِ غَرِيبَيْنِ مُنْكَسِرَيْنِ، فَإِنَّهُمَا بِالْأَمْسِ فَقَدَا جَدَّهُمَا وَ اَلْيَوْمَ يَفْقِدَانِ أُمَّهُمَا. فَالْوَيْلُ لِأُمَّةٍ تَقْتُلُهُمَا وَ تُبْغِضُهُمَا.»
«پس اگر با زنی ازدواج کردی، یک شب و یک روز را برای او قرار ده و یک شب و یک روز را برای فرزندانم قرار ده. ای ابوالحسن، و بر روی آن دو فریاد مزن که یتیم و غریب و دل‌شکسته شوند، زیرا آن‌ها دیروز پدربزرگشان را از دست دادند و امروز مادرشان را از دست می‌دهند. پس وای بر امتی که آن‌ها را می‌کُشد و دشمن می‌دارد.»

🔻 ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ: اِبْكِنِي إِنْ بَكَيْتَ يَا خَيْرَ هَادٍ، وَ اِسْبِلِ اَلدَّمْعَ فَهُوَ يَوْمُ اَلْفِرَاقِ. يَا قَرِينَ اَلْبَتُولِ أُوصِيكَ بِالنَّسْلِ فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِيفَ اِشْتِيَاقٍ. اِبْكِنِي وَ اِبْكِ لِلْيَتَامَى‌، وَ لَا تَنْسَ قَتِيلَ اَلْعِدَى‌ بِطَفِّ اَلْعِرَاقِ. فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا يَتَامَى‌ حَيَارَى‌ يَحْلِفُ اَللَّهَ فَهُوَ يَوْمُ اَلْفِرَاقِ.
«سپس شروع به سرودن کرد و فرمود: «اگر گریه می‌کنی، بر من گریه کن ای بهترین هدایت‌کننده، و اشک را روان ساز که امروز روز فراق است. ای همسر بتول، تو را به فرزندانم وصیت می‌کنم که آن‌ها اکنون هم‌پیمان اشتیاق [به پدرشان] شده‌اند. بر من گریه کن و برای یتیمان گریه کن، و [پسرم حسین، آن] کشته‌ی دشمنان در طفّ عراق را فراموش مکن. {از یکدیگر} جدا شدند و یتیمان سرگردان گشتند و به خدا سوگند امروز روز فراق است.»»

🔻 قَالَتْ: فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ (علیه السلام): مِنْ أَيْنَ لَكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ هَذَا اَلْخَبَرُ وَ اَلْوَحْيُ قَدِ اِنْقَطَعَ عَنَّا؟ فَقَالَتْ: يَا أَبَا اَلْحَسَنِ، رَقَدْتُ اَلسَّاعَةَ فَرَأَيْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فِي قَصْرٍ مِنَ اَلدُّرِّ اَلْأَبْيَضِ، فَلَمَّا رَآنِي قَالَ: هَلُمِّي إِلَيَّ يَا بُنَيَّةِ فَإِنِّي إِلَيْكِ مُشْتَاقٌ.
🔻 فَقُلْتُ: وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْكَ إِلَى‌ لِقَائِكَ. فَقَالَ: أَنْتِ اَللَّيْلَةَ عِنْدِي وَ هُوَ اَلصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ اَلْمُوفِي لِمَا عَاهَدَ.
[فضّه] گفت: پس علی (علیه السلام) به او فرمود: «ای دختر رسول خدا، این خبر از کجا به تو رسید، در حالی که وحی از ما قطع شده است؟» پس [فاطمه] گفت: «ای ابوالحسن، همین الان خوابیدم و حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در قصری از درّ سفید دیدم. پس چون مرا دید، فرمود: «بیا به سوی من ای دخترکم، که من مشتاق تو هستم.» پس گفتم: «به خدا قسم، من برای دیدار تو، از تو مشتاق‌ترم.» پس فرمود: «تو امشب نزد من هستی.» و او راستگوست در آنچه وعده داده و وفادار است به آنچه پیمان بسته است.»

🔻 فَإِذَا أَنْتَ قَرَأْتَ يس فَاعْلَمْ أَنِّي قَدْ قَضَيْتُ نَحْبِي، فَغَسِّلْنِي وَ لَا تَكْشِفْ عَنِّي فَإِنِّي طَاهِرَةٌ مُطَهَّرَةٌ، وَ لْيُصَلِّ عَلَيَّ مَعَكَ مِنْ أَهْلِيَ اَلْأَدْنَى‌ فَالْأَدْنَى‌ وَ مَنْ رُزِقَ أَجْرِي، وَ اِدْفِنِّي لَيْلًا فِي قَبْرِي. بِهَذَا أَخْبَرَنِي حَبِيبِي رَسُولُ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله).
«پس هرگاه تو سوره یس را خواندی، بدان که من از دنیا رفته‌ام. پس مرا غسل ده و کفنم را از من برمدار، زیرا من پاک و مطهّر هستم، و باید همراه تو از نزدیکان و از کسانی که اَجر [و پاداشم] روزی‌شان شده، بر من نماز بگزارند، و مرا شبانه در قبرم دفن کن. حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مرا به اینها خبر داد.»

🔻 فَقَالَ عَلِيٌّ: وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِي أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِي قَمِيصِهَا وَ لَمْ أَكْشِفْهُ عَنْهَا. فَوَ اَللَّهِ لَقَدْ كَانَتْ مَيْمُونَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً. ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَةِ حَنُوطِ رَسُولِ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ كَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِي أَكْفَانِهَا.
علی (علیه السلام) فرمود: «به خدا قسم، من کار او را به عهده گرفتم و او را در پیراهنش غسل دادم و آن را از او برنداشتم. پس به خدا قسم، او مبارک، پاک و مطهر بود. سپس او را با باقیمانده حنوط رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حنوط کردم و کفن نمودم و او را در کفن‌هایش پیچیدم.»

🔻 فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ اَلرِّدَاءَ نَادَيْتُ: يَا أُمَّ كُلْثُومٍ! يَا زَيْنَبُ! يَا سُكَيْنَةُ! يَا فِضَّةُ! يَا حَسَنُ! يَا حُسَيْنُ! هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا اَلْفِرَاقُ وَ اَللِّقَاءُ فِي اَلْجَنَّةِ.
«هنگامی که خواستم ردای کفن را ببندم، ندا دادم: «ای ام کلثوم! ای زینب! ای سکینه! ای فضّه! ای حسن! ای حسین! بیایید و از مادرتان توشه برگیرید که این فراق است و دیدار در بهشت خواهد بود.»»

🔻 فَأَقْبَلَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ (علیهما السلام) وَ هُمَا يُنَادِيَانِ: وَ ا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى‌ وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ! يَا أُمَّ اَلْحَسَنِ! يَا أُمَّ اَلْحُسَيْنِ! إِذَا لَقِيتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً اَلْمُصْطَفَى‌ فَأَقْرِئِيهِ مِنَّا اَلسَّلَامَ وَ قُولِي لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِينَا بَعْدَكَ يَتِيمَيْنِ فِي دَارِ اَلدُّنْيَا.
پس حسن و حسین (علیهما السلام) پیش آمدند در حالی که ندا می‌دادند: «وا حسرتا! هرگز داغ‌مان از فقدان جدّمان محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) و مادرمان فاطمه زهرا (علیها السلام) خاموش نمی‌شود! ای مادر حسن! ای مادر حسین! هنگامی که با جدّمان محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) دیدار کردی، سلام ما را به او برسان و به او بگو که ما بعد از تو در این دنیای فانی یتیم ماندیم.»

🔻 فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): إِنِّي أُشْهِدُ اَللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى‌ صَدْرِهَا مَلِيّاً. وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ يُنَادِي: يَا أَبَا اَلْحَسَنِ اِرْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اَللَّهِ مَلَائِكَةَ اَلسَّمَاوَاتِ، فَقَدِ اِشْتَاقَ اَلْحَبِيبُ إِلَى‌ اَلْمَحْبُوبِ.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «من خدا را گواه می‌گیرم که او {فاطمه (علیها السلام)} ناله و شیون کرد و دست‌هایش را دراز کرد و برای مدتی طولانی آن دو {حسن و حسین (علیهما السلام)} را به سینه‌اش فشرد. و ناگهان ندایی از آسمان آمد: «ای ابوالحسن، آن دو را از او بردار، پس به خدا قسم فرشتگان آسمان‌ها را به گریه انداختند، و به راستی حبیب {پیامبر} مشتاق محبوبش {فاطمه} گشته است.»»

🔻 قَالَ: فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ اَلرِّدَاءَ وَ أَنَا أُنْشِدُ بِهَذِهِ اَلْأَبْيَاتِ:
[علی (علیه السلام)] فرمود: «پس من آن دو را از سینه‌اش برداشتم و شروع به بستن ردا کردم در حالی که این ابیات را می‌سرودم:»
🔻 فِرَاقُكِ أَعْظَمُ اَلْأَشْيَاءِ عِنْدِي وَ فَقْدُكِ فَاطِمُ أَدْهَى‌ اَلثُّكُولِ سَأَبْكِي حَسْرَةً وَ أَنُوحُ شَجْواً عَلَى‌ خَلٍّ مَضَى‌ أَسْنَى‌ سَبِيلٍ أَلَا يَا عَيْنُ جُودِي وَ أَسْعِدِينِي فَحُزْنِي دَائِمٌ أَبْكِي خَلِيلِي.
«فراق تو بزرگترین چیزها نزد من است و فقدان تو ای فاطمه، سخت‌ترین داغ‌هاست. از حسرت خواهم گریست و با اندوه بر دوستی که به بهترین راه رفت، نوحه خواهم سرود. هان ای چشم، سخاوتمند باش و یاری‌ام کن، که اندوهم دائمی است، بر حبیبم می‌گریم.»

🔻 ثُمَّ حَمَلَهَا عَلَى‌ يَدِهِ وَ أَقْبَلَ بِهَا إِلَى‌ قَبْرِ أَبِيهَا وَ نَادَى‌: اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ، اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اَللَّهِ، اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اَللَّهِ، اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَفْوَةَ اَللَّهِ. مِنِّي اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ وَ اَلتَّحِيَّةُ وَاصِلَةٌ مِنِّي إِلَيْكَ وَ لَدَيْكَ وَ مِنِ اِبْنَتِكَ اَلنَّازِلَةِ عَلَيْكَ بِفِنَائِكَ. وَ إِنَّ اَلْوَدِيعَةَ قَدِ اُسْتُرِدَّتْ وَ اَلرَّهِينَةَ قَدْ أُخِذَتْ. فَوَاحُزْنَاهْ عَلَى‌ اَلرَّسُولِ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ عَلَى‌ اَلْبَتُولِ.
«سپس او را بر دست خود حمل کرد و به سوی قبر پدرش آورد و ندا داد: «سلام بر تو ای رسول خدا، سلام بر تو ای حبیب خدا، سلام بر تو ای نور خدا، سلام بر تو ای برگزیده خدا. از من بر تو سلام و تحیت واصل است، و از دخترت که در آستان تو فرود آمده است. و همانا امانت [كه نزد من سپرده بودى] بازگردانده شد، و آن روحِ گروگان در بدن گرفته شد. پس وا حزناه! بر رسول و سپس بر بتول.»»

🔻 وَ لَقَدِ اِسْوَدَّتْ عَلَيَّ اَلْغَبْرَاءُ وَ بَعُدَتْ عَنِّي اَلْخَضْرَاءُ. فَوَاحُزْنَاهُ ثُمَّ وَا أَسَفَاهْ. ثُمَّ عَدَلَ بِهَا عَلَى‌ اَلرَّوْضَةِ فَصَلَّى‌ عَلَيْهِ فِي أَهْلِهِ وَ أَصْحَابِهِ وَ مَوَالِيهِ وَ أَحِبَّائِهِ وَ طَائِفَةٍ مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ. فَلَمَّا وَارَاهَا وَ أَلْحَدَهَا فِي لَحْدِهَا أَنْشَأَ بِهَذِهِ اَلْأَبْيَاتِ يَقُولُ:
«و به راستی زمین بر من سیاه شد و آسمان از من دور گشت. پس وای از اندوه! و وای از افسوس! سپس او را به سمت روضه {پیامبر} برد و در میان اهل و اصحاب و موالی و دوستان و گروهی از مهاجرین و انصار بر او نماز گزارد. پس چون او را [در قبرش] پنهان کرد و در لحدش قرار داد، شروع به سرودن این ابیات کرد و می‌گفت:»

🔻 أَرَى‌ عِلَلَ اَلدُّنْيَا عَلَيَّ كَثِيرَةً ، وَ صَاحِبُهَا حَتَّى‌ اَلْمَمَاتِ عَلِيلٌ
🔻 لِكُلِّ اِجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِيلَيْنِ فُرْقَةٌ ، وَ إِنَّ بَقَائِي عِنْدَكُمْ لَقَلِيلٌ
🔻 وَ إِنَّ اِفْتِقَادِي فَاطِماً بَعْدَ أَحْمَدَ دَلِيلٌ ، عَلَى‌ أَنْ لَا يَدُومَ خَلِيلٌ.

«بیماری‌های دنیا را بر خود بسیار می‌بینم و صاحبش تا مرگ بیمار است. هر جمعی از دو دوست را فرقی است و همانا ماندن من نزد شما اندک است. و همانا از دست دادن فاطمه پس از احمد، دلیلی است بر اینکه هیچ دوستی [برای دوستش] پایدار نمی‌ماند.»

🔸🔸🔸

🔸مهمترین نکات حدیث:

🔻 شدت حزن و اندوه حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله): این حدیث به وضوح نشان می‌دهد که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پس از رحلت پدرشان، دچار حزن و اندوهی بی‌سابقه و جانکاه شدند که هفت روز متوالی گریستند و سپس با فریادی دلخراش، مردم را به یاد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) انداختند. این شدت حزن و گریه به حدی بود که اهل مدینه را به ستوه آورد و درخواست کردند که ایشان یا شب بگریند یا روز، که این خود اشاره‌ای به عدم مراعات جایگاه ایشان از سوی برخی مردم است.

🔻 «بیت الاحزان»؛ نمادی از مظلومیت و غربت: امام علی (علیه السلام) برای تسکین فاطمه (سلام الله علیها) خانه‌ای در بقیع به نام «بیت الاحزان» ساختند، که ایشان هر روز به همراه حسنین (علیهما السلام) به آنجا می‌رفتند و تا شب به سوگواری می‌پرداختند. این مکان، نمادی از عمق اندوه و تنهایی حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دوری از محیطی است که می‌توانستند در آن آزادانه ابراز حزن کنند.

🔻 وصایای حضرت زهرا (سلام الله علیها) به امام علی (علیه السلام): در لحظات پایانی عمر، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) وصایای مهمی به همسرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌کنند، از جمله توصیه به رعایت عدالت بین فرزندانش در صورت ازدواج مجدد و هشدار در مورد سخت‌گیری بر حسنین (علیهما السلام) که در آن زمان یتیم و دل‌شکسته بودند.

🔻 پیش‌گویی شهادت امام حسین (علیه السلام) (اشاره به عاشورا): یکی از مهمترین و تکان‌دهنده‌ترین بخش‌های این حدیث، پیش‌گویی حضرت زهرا (سلام الله علیها) درباره شهادت امام حسین (علیه السلام) است.
آن حضرت در اشعار پایانی خود به امام علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «و برای یتیمان گریه کن، و کشته دشمنان در طف عراق را فراموش مکن.» این پیش‌بینی صریح و غم‌انگیز، عمق فاجعه کربلا و علم غیب اهل بیت (علیهم السلام) را نشان می‌دهد.

🔻 علم غیب حضرت زهرا (سلام الله علیها) از طریق رؤیا: امام علی (علیه السلام) از حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌پرسند که این خبر (محتوای وصیت و زمان وفاتش) را از کجا آورده‌اند در حالی که وحی قطع شده است. حضرت (سلام الله علیها) پاسخ می‌دهند که در خواب، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیده‌اند که به ایشان خبر داده امشب نزد او خواهد بود و وصایایی را به ایشان فرموده‌اند. این نشان‌دهنده ارتباط معنوی خاص حضرت زهرا (سلام الله علیها) با عالم غیب و بهره‌مندی ایشان از این نوع الهامات است.

🔻 غسل و تدفین شبانه و مخفیانه: حضرت زهرا (سلام الله علیها) وصیت می‌کنند که شبانه و مخفیانه دفن شوند و کسی جز اهل بیت (علیهم السلام) بر ایشان نماز نخواند و در غسل نیز پیراهنشان برداشته نشود، چرا که ایشان طاهره و مطهره هستند. این وصایا، اوج مظلومیت و اعتراض ایشان به وضع موجود پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نشان می‌دهد.

🔻 صحنه‌های وداع جانسوز حسنین (علیهما السلام): لحظات وداع امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) با مادرشان، فاطمه (سلام الله علیها)، از تأثربرانگیزترین بخش‌های حدیث است. گریه و ناله کودکان و ضمیمه شدن آنان به سینه مادر، صحنه‌ای است که حتی فرشتگان آسمان را به گریه می‌اندازد و ندای آسمانی برای برداشتن کودکان از سینه مادر، عمق این داغ را نشان می‌دهد. این صحنه، پیش‌نمایشی از مصائب بزرگ آینده برای اهل بیت (علیهم السلام) است.

🔹
🏴 نقل دیگری از جریان جانسوز شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در ایامی کوتاه پس از شهادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
🌐 https://www.tg-me.com/salehi786/6399

🔸رؤیای صادقه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بعد از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
🌐 https://www.tg-me.com/SalehiBooks/4782
🔸
@SalehiBooks
@Salehi786
2025/10/01 09:20:27
Back to Top
HTML Embed Code: