Telegram Web Link
🔻 فَقَالَ لَهُ عَمَّارٌ: يَا هَذَا، مَا ذَهَبْتَ - وَ اَللَّهِ - حَيْثُ ذَهَبْتَ، وَ لَكِنِّي بَكَيْتُ عَلَيْكَ وَ عَلَيَّ: أَمَّا بُكَائِي عَلَى نَفْسِي، فَإِنَّكَ نَسَبْتَنِي إِلَى رُتْبَةٍ شَرِيفَةٍ لَسْتُ مِنْ أَهْلِهَا، زَعَمْتَ أَنِّي رَافِضِيٌّ، وَيْحَكَ، لَقَدْ حَدَّثَنِي اَلصَّادِقُ (عليه السلام): أَنَّ أَوَّلَ مَنْ سُمِّيَ اَلرَّافِضَةَ اَلسَّحَرَةُ اَلَّذِينَ لَمَّا شَاهَدُوا آيَةَ مُوسَى (عليه السلام) فِي عَصَاهُ آمَنُوا بِهِ، وَ رَضُوا بِهِ، وَ اِتَّبَعُوهُ، وَ رَفَضُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ، وَ اِسْتَسْلَمُوا لِكُلِّ مَا نَزَلَ بِهِمْ، فَسَمَّاهُمْ فِرْعَوْنُ اَلرَّافِضَةَ لِمَا رَفَضُوا دِينَهُ.
عمار به او گفت: ای مرد، به خدا قسم، ذهنت به آنجایی که باید نرفت. بلکه من بر تو و بر خودم گریه کردم. اما گریه‌ام بر خودم برای این است که تو مرا به مقامی شریف نسبت دادی که اهلش نیستم. گمان کردی که من رافضی هستم. وای بر تو! امام صادق (علیه السلام) به من حدیث فرمود که اولین کسانی که رافضه نامیده شدند، ساحرانی بودند که وقتی معجزه موسی (علیه السلام) را در عصایش دیدند، به او ایمان آوردند، به او راضی شدند، از او پیروی کردند و فرمان فرعون را «رفض» (رد) کردند و تسلیم هر آنچه بر سرشان آمد، شدند. پس فرعون آنان را به خاطر رد کردن دینش، «رافضه» نامید.

🔻 فَالرَّافِضِيُّ: مَنْ رَفَضَ كُلَّ مَا كَرِهَهُ اَللَّهُ تَعَالَى، وَ فَعَلَ كُلَّ مَا أَمَرَ بِهِ اَللَّهُ تَعَالَى، فَأَيْنَ فِي اَلزَّمَانِ مِثْلُ هَذَا؟ فَإِنَّمَا بَكَيْتُ عَلَى نَفْسِي خَشْيَةَ أَنْ يَطَّلِعَ اَللَّهُ تَعَالَى عَلَى قَلْبِي وَ قَدْ تَقَبَّلْتُ هَذَا اَلاِسْمَ اَلشَّرِيفَ، فَيُعَاقِبَنِي رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ، وَ يَقُولَ: يَا عَمَّارُ أَ كُنْتَ رَافِضاً لِلْأَبَاطِيلِ، عَامِلاً لِلطَّاعَات كَمَا قَالَ لَكَ؟ فَيَكُونَ ذَلِكَ تَقْصِيراً بِي فِي اَلدَّرَجَاتِ إِنْ سَامَحَنِي، مُوجِباً لِشَدَيدِ اَلْعِقَابِ عَلَيَّ إِنْ نَاقَشَنِي، إِلاَّ أَنْ يَتَدَارَكَنِي مَوَالِيَّ بِشَفَاعَتِهِمْ،
پس رافضی کسی است که هرآنچه را خداوند ناپسند می‌دارد رد کند و هر آنچه را خداوند امر کرده انجام دهد. پس در این زمان چه کسی چنین است؟ من تنها از این ترس بر خود گریستم که مبادا خداوند متعال از قلبم آگاه شود در حالی که من این نام شریف را [برای خود] پذیرفته‌ام، پس پروردگارم عز و جل مرا عقاب کند و بگوید: ای عمار، آیا تو آن‌گونه که به تو گفته شد، رد کننده باطل‌ها و عمل کننده به طاعات بودی؟ پس این، اگر خدا بر من آسان بگیرد، باعث کوتاهی مقامم در درجات می‌شود و اگر در حسابم سخت‌گیری کند، موجب عذاب شدید بر من می‌گردد، مگر آنکه سرورانم با شفاعتشان مرا دریابند.

🔻 وَ أَمَّا بُكَائِي عَلَيْكَ، فَلِعِظَمِ كَذِبِكَ فِي تَسْمِيَتِي بِغَيْرِ اِسْمِي، وَ شَفَقَتِيَ اَلشَّدِيدَةِ عَلَيْكَ مِنْ عَذَابِ اَللَّهِ تَعَالَى أَنْ صَرَفْتَ أَشْرَفَ اَلْأَسْمَاءِ إِلَيَّ أَنْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَرْذَلِهَا، كَيْفَ يَصْبِرُ بَدَنُكَ عَلَى عَذَابِ اَللَّهِ وَ عَذَابِ كَلِمَتِكَ هَذِهِ. و اما گریه‌ام بر تو، به خاطر بزرگی دروغت در نامیدن من به غیر نامم، و دلسوزی شدیدم بر تو از عذاب خداوند متعال بود، از اینکه شریف‌ترین نام‌ها را به من نسبت دادی در حالی که آن را از پست‌ترین نام‌ها قرار دادی. چگونه بدنت بر عذاب خدا و عذاب این سخنت صبر خواهد کرد؟

🔻 فَقَالَ اَلصَّادِقُ (عليه السلام): لَوْ أَنَّ عَلَى عَمَّارٍ مِنَ اَلذُّنُوبِ مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِينَ لَمُحِيَتْ عَنْهُ بِهَذِهِ اَلْكَلِمَاتِ، وَ إِنَّهَا لَتَزِيدُ فِي حَسَنَاتِهِ عِنْدَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى يُجْعَلَ كُلُّ خَرْدَلَةٍ مِنْهَا أَعْظَمَ مِنَ اَلدُّنْيَا أَلْفَ مَرَّةٍ».
پس امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر بر عمار گناهانی بزرگ‌تر از آسمان‌ها و زمین‌ها بود، هرآینه با این سخنان از او محو می‌شد. و همانا این کلمات بر حسنات او نزد پروردگارش عز و جل می‌افزاید تا جایی که هر دانه خردلی از آن، هزار بار بزرگ‌تر از دنیا قرار داده می‌شود.

🔻 قَالَ: «وَ قِيلَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (عليه السلام): مَرَرْنَا بِرَجُلٍ فِي اَلسُّوقِ وَ هُوَ يُنَادِي: أَنَا مِنْ شِيعَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلْخُلَّصِ، وَ هُوَ يُنَادِي عَلَى ثِيَابٍ يَبِيعُهَا عَلَى مَنْ يَزِيدُ.
راوی گوید: و به موسی بن جعفر (علیه السلام) گفته شد: از کنار مردی در بازار گذشتیم که فریاد می‌زد: من از شیعیان خالص محمد و آل محمد هستم، در حالی که برای لباس‌هایی که می‌فروخت به مزایده گذاشته و جار می‌زد.
🔻 فَقَالَ مُوسَى (عليه السلام): مَا جُهِلَ وَ لاَ ضَاعَ اِمْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَ نَفْسِهِ، أَ تَدْرُونَ مَا مَثَلُ هَذَا؟ هَذَا كَمَنْ قَالَ: أَنَا مِثْلُ سَلْمَانَ، وَ أَبِي ذَرٍّ، وَ اَلْمِقْدَادِ، وَ عَمَّارٍ، وَ هُوَ مَعَ ذَلِكَ يُبَاخِسُ فِي بَيْعِهِ، وَ يُدَلِّسُ عُيُوبَ اَلْمَبِيعِ عَلَى مُشْتَرِيهِ، وَ يَشْتَرِي اَلشَّيْءَ بِثَمَنٍ فَيُزَايِدُ اَلْغَرِيبَ، يَطْلُبُهُ فَيُوجِبُ لَهُ، ثُمَّ إِذَا غَابَ اَلْمُشْتَرِي، قَالَ: لاَ أُرِيدُهُ إِلاَّ بِكَذَا، بِدُونِ مَا كَانَ يَطْلُبُهُ مِنْهُ، أَ يَكُونُ هَذَا كَسَلْمَانَ، وَ أَبِي ذَرٍّ، وَ اَلْمِقْدَادِ، وَ عَمَّارٍ؟ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يَكُونَ هَذَا كَهُمْ، وَ لَكِنْ لاَ يَمْنَعُهُ أَنْ يَقُولَ: أَنَا مِنْ مُحِبِّي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مِنْ مُوَالِي أَوْلِيَائِهِمْ، وَ مُعَادِي أَعْدَائِهِمْ.
پس موسی (علیه السلام) فرمودند: کسی که قدر خود را بشناسد، نادان نیست و زیان نمی‌بیند. آیا می‌دانید مَثَل این شخص چیست؟ این مانند کسی است که بگوید: من مثل سلمان، ابوذر، مقداد و عمار هستم، در حالی که در فروشش کم‌فروشی می‌کند، عیب کالا را از خریدارش پنهان می‌نماید، و جنسی را به قیمتی می‌خرد و بر مشتری غریبی که آن را می‌خواهد، قیمت را بالا می‌برد و معامله را قطعی می‌کند، سپس وقتی مشتری می‌رود، می‌گوید: من آن را جز به فلان قیمت (کمتر از آنچه طلب کرده بود) نمی‌خواهم. آیا چنین کسی مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار است؟ حاشا لله که این شخص مانند آنان باشد. اما این مانع از آن نمی‌شود که بگوید: من از دوستداران محمد و آل محمد و از طرفداران دوستانشان و دشمن دشمنانشان هستم.

🔻 قَالَ (عليه السلام): وَ لَمَّا جُعِلَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى (عليهما السلام) وَلاَيَةُ اَلْعَهْدِ دَخَلَ عَلَيْهِ آذِنُهُ، فَقَالَ: إِنَّ قَوْماً بِالْبَابِ يَسْتَأْذِنُونَ عَلَيْكَ، يَقُولُونَ: نَحْنُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ (عليه السلام). فَقَالَ (عليه السلام): أَنَا مَشْغُولٌ، فَاصْرِفْهُمْ. فَصَرَفَهُمْ. فَلَمَّا كَانَ فِي اَلْيَوْمِ اَلثَّانِي جَاءُوا وَ قَالُوا كَذَلِكَ، فَقَالَ مِثْلَهَا فَصَرَفَهُمْ إِلَى أَنْ جَاءُوا، هَكَذَا يَقُولُونَ وَ يَصْرِفُهُمْ شَهْرَيْنِ. ثُمَّ أَيِسُوا مِنَ اَلْوُصُولِ، وَ قَالُوا لِلْحَاجِبِ: قُلْ لِمَوْلاَنَا: إِنَّا مِنْ شِيعَةِ أَبِيكَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام)، وَ قَدْ شَمِتَ بِنَا أَعْدَاؤُنَا فِي حِجَابِكَ لَنَا، وَ نَحْنُ نَنْصَرِفُ هَذِهِ اَلْكَرَّةَ، وَ نَهْرُبُ مِنْ بَلَدِنَا خَجَلاً وَ أَنَفَةً مِمَّا لَحِقَنَا، وَ عَجْزاً عَنِ اِحْتِمَالِ مَضَضِ مَا يَلْحَقُنَا بِشَمَاتَةِ أَعْدَائِنَا، فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى (عليهما السلام): اِئْذَنْ لَهُمْ لِيَدْخُلُوا.
امام (علیه السلام) فرمودند: و هنگامی که ولایت عهدی به علی بن موسی (علیهما السلام) سپرده شد، دربان ایشان وارد شد و گفت: گروهی دم در هستند و اجازه ورود می‌خواهند و می‌گویند: ما از شیعیان علی (علیه السلام) هستیم. امام (علیه السلام) فرمودند: من مشغولم، آنها را بازگردان. پس آنها را بازگرداند. روز دوم که آمدند و همان را گفتند، امام همان پاسخ را دادند و او آنها را بازگرداند. تا دو ماه به همین منوال می‌آمدند و همین را می‌گفتند و بازگردانده می‌شدند. سپس از رسیدن [به محضر امام] ناامید شدند و به دربان گفتند: به مولای ما بگو: ما از شیعیان پدرت علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) هستیم و دشمنان ما به خاطر ممانعت تو از ورود ما، ما را شماتت کرده‌اند. ما این بار بازمی‌گردیم و از شهر خود از روی شرمندگی و ننگ از آنچه بر ما گذشت و از ناتوانی در تحمل گزند شماتت دشمنانمان، فرار می‌کنیم. پس علی بن موسی (علیهما السلام) فرمودند: به آنان اجازه ورود بده.

🔻 فَدَخَلُوا، فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، وَ لَمْ يَأْذَنْ لَهُمْ بِالْجُلُوسِ، فَبَقُوا قِيَاماً، فَقَالُوا: يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، مَا هَذَا اَلْجَفَاءُ اَلْعَظِيمُ، وَ اَلاِسْتِخْفَافُ بَعْدَ هَذَا اَلْحِجَابِ اَلصَّعْبِ، أَيَّ بَاقِيَةٍ تُبْقِي مِنَّا بَعْدَ هَذَا؟ فَقَالَ اَلرِّضَا (عليه السلام): اِقْرَءُوا: «وَ مٰا أَصٰابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمٰا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ» (الشورى: ۳۰)، مَا اِقْتَدَيْتُ إِلاَّ بِرَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ، وَ بِرَسُولِ اَللَّهِ (صلى الله عليه و آله)، وَ بِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام)، وَ مَنْ بَعْدَهُ مِنْ آبَائِيَ اَلطَّاهِرِينَ (عليهم السلام)، عَتَبُوا عَلَيْكُمْ فَاقْتَدَيْتُ بِهِمْ.
پس وارد شدند و بر ایشان سلام کردند و امام به آنان اجازه نشستن ندادند، پس ایستاده باقی ماندند. گفتند: ای پسر رسول خدا، این چه جفای بزرگ و سبک‌شمردنی است پس از این ممانعت سخت؟ دیگر چه آبرویی بعد از این برای ما باقی می‌ماند؟ پس امام رضا (علیه السلام) فرمودند: بخوانید: «و هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده‌اید، و بسیاری را نیز عفو می‌کند» (الشورى: ۳۰). من جز به پروردگارم عز و جل، و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، و به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پدران پاکم پس از او (علیهم السلام) اقتدا نکرده‌ام. آنان بر شما خرده گرفتند و من نیز به آنان اقتدا کردم.

🔻 قَالُوا: لِمَاذَا، يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ؟ قَالَ: لِدَعْوَاكُمْ أَنَّكُمْ شِيعَةُ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام)، وَيْحَكُمْ، إِنَّمَا شِيعَتُهُ: اَلْحَسَنُ، وَ اَلْحُسَيْنُ (عليهما السلام)، وَ سَلْمَانُ، وَ اَلْمِقْدَادُ، وَ أَبُو ذَرٍّ، وَ عَمَّارٌ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ، اَلَّذِينَ لَمْ يُخَالِفُوا شَيْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ، وَ لَمْ يَرْتَكِبُوا شَيْئاً مِنْ فُنُونِ زَوَاجِرِهِ، فَأَمَّا أَنْتُمْ إِذَا قُلْتُمْ إِنَّكُمْ شِيعَتُهُ، وَ أَنْتُمْ فِي أَكْثَرِ أَعْمَالِكُمْ لَهُ مُخَالِفُونَ، مُقَصِّرُونَ فِي كَثِيرٍ مِنَ اَلْفَرَائِضِ، وَ مُتَهَاوِنُونَ بِعَظِيمِ حُقُوقِ إِخْوَانِكُمْ فِي اَللَّهِ، وَ تَتَّقُونَ حَيْثُ لاَ تَجِبُ اَلتَّقِيَّةُ، وَ تَتْرُكُونَ اَلتَّقِيَّةَ حَيْثُ لاَ بُدَّ مِنَ اَلتَّقِيَّةِ، وَ لَوْ قُلْتُمْ أَنَّكُمْ مُوَالُوهُ وَ مُحِبُّوهُ، اَلْمُوَالُونَ لِأَوْلِيَائِهِ، وَ اَلْمُعَادُونَ لِأَعْدَائِهِ لَمْ أُنْكِرْهُ مِنْ قَوْلِكُمْ، وَ لَكِنْ هَذِهِ مَرْتَبَةٌ شَرِيفَةٌ اِدَّعَيْتُمُوهَا، إِنْ لَمْ تُصَدِّقُوا قَوْلَكُمْ بِفِعْلِكُمْ هَلَكْتُمْ، إِلاَّ أَنْ تَتَدَارَكَكُمْ رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ.
گفتند: برای چه، ای پسر رسول خدا؟ فرمود: به خاطر ادعایتان که شما شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) هستید. وای بر شما! همانا شیعیان او، حسن و حسین (علیهما السلام)، سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و محمد بن ابی‌بکر هستند؛ کسانی که با هیچ یک از اوامر او مخالفت نکردند و مرتکب هیچ یک از انواع نواهی او نشدند. اما شما، وقتی می‌گویید شیعه او هستید، در حالی که در بیشتر اعمالتان با او مخالفید، در بسیاری از واجبات کوتاهی می‌کنید، به حقوق بزرگ برادرانتان در راه خدا بی‌اعتنا هستید، آنجا که تقیه واجب نیست تقیه می‌کنید و آنجا که تقیه لازم است آن را ترک می‌کنید. اگر می‌گفتید که شما دوستداران و محبان او، طرفداران دوستانش و دشمنان دشمنانش هستید، من این سخن را از شما انکار نمی‌کردم. اما این مقامی شریف است که شما ادعا کرده‌اید. اگر گفتارتان را با کردارتان تصدیق نکنید، هلاک می‌شوید، مگر آنکه رحمتی از پروردگارتان شما را دریابد.

🔻 قَالُوا: يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، فَإِنَّا نَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ، وَ نَتُوبُ إِلَيْهِ مِنْ قَوْلِنَا، بَلْ نَقُولُ كَمَا عَلَّمَنَا مَوْلاَنَا: نَحْنُ مُحِبُّوكُمْ، وَ مُحِبُّوا أَوْلِيَائِكُمْ، وَ مُعَادُوا أَعْدَائِكُمْ. قَالَ اَلرِّضَا (عليه السلام): فَمَرْحَباً بِكُمْ - يَا إِخْوَانِي وَ أَهْلَ وُدِّي - اِرْتَفِعُوا، اِرْتَفِعُوا.
گفتند: ای پسر رسول خدا، ما از این گفتارمان از خداوند طلب آمرزش می‌کنیم و به سوی او توبه می‌نماییم. بلکه همان‌گونه که مولایمان به ما آموخت می‌گوییم: ما دوستداران شما، دوستداران دوستان شما و دشمنان دشمنان شما هستیم. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: پس خوش آمدید ای برادران و دوستان من، بالا بیایید، بالا بیایید.

🔻 فَمَا زَالَ يَرْفَعُهُمْ حَتَّى أَلْصَقَهُمْ بِنَفْسِهِ، ثُمَّ قَالَ لِحَاجِبِهِ: كَمْ مَرَّةً حَجَبْتَهُمْ؟ قَالَ: سِتِّينَ مَرَّةً فَقَالَ لِحَاجِبِهِ: فَاخْتَلِفْ إِلَيْهِمْ سِتِّينَ مَرَّةً مُتَوَالِيَةً، فَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ، وَ أَقْرِئْهُمْ سَلاَمِي، فَقَدْ مَحَوْا مَا كَانَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِاسْتِغْفَارِهِمْ وَ تَوْبَتِهِمْ، وَ اِسْتَحَقُّوا اَلْكَرَامَةَ لِمَحَبَّتِهِمْ لَنَا وَ مُوَالاَتِهِمْ، وَ تَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ وَ أُمُورَ عِيَالاَتِهِمْ، فَأَوْسِعْهُمْ بِنَفَقَاتٍ وَ مَبَرَّاتٍ وَ صِلاَتٍ وَ دَفْعِ مَضَرَّاتٍ ».
پس پیوسته آنان را بالا می‌برد تا اینکه آنان را به خود چسباند. سپس به دربانش فرمود: چند بار آنان را راه ندادی؟ گفت: شصت بار. پس به دربانش فرمود: پس شصت بار پی در پی نزد آنان برو، بر آنان سلام کن و سلام مرا به آنان برسان. آنان با استغفار و توبه‌شان گناهان گذشته خود را محو کردند و به خاطر محبت و دوستی‌شان با ما، شایسته کرامت شدند.
به امور آنان و امور خانواده‌هایشان رسیدگی کن و با نفقه‌ها، نیکی‌ها، هدایا و دفع گرفتاری‌ها، به آنان گشایش بده.

🔻 قَالَ (عليه السلام): «وَ دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا (عليهم السلام) وَ هُوَ مَسْرُورٌ، فَقَالَ: مَا لِي أَرَاكَ مَسْرُوراً؟ قَالَ: يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، سَمِعْتُ أَبَاكَ يَقُولُ: أَحَقُّ يَوْمٍ بِأَنْ يُسَرَّ اَلْعَبْدُ فِيهِ: يَوْمٌ يَرْزُقُهُ اَللَّهُ صَدَقَاتٍ وَ مَبَرَّاتٍ وَ سَدَّ خَلاَّتٍ مِنْ إِخْوَانٍ لَهُ مُؤْمِنِينَ، وَ أَنَّهُ قَصَدَنِي اَلْيَوْمَ عَشَرَةٌ مِنْ إِخْوَانِي اَلْمُؤْمِنِينَ اَلْفُقَرَاءِ، لَهُمْ عِيَالاَتٌ، قَصَدُونِي مِنْ بَلَدِ كَذَا وَ كَذَا، فَأَعْطَيْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ، فَلِهَذَا سُرُورِي.
امام (علیه السلام) فرمودند: و مردی بر محمد بن علی بن موسی الرضا (علیهم السلام) وارد شد در حالی که خوشحال بود. امام فرمودند: چه شده که تو را خوشحال می‌بینم؟ گفت: ای پسر رسول خدا، از پدرتان شنیدم که می‌فرمود: سزاوارترین روزی که بنده باید در آن شاد باشد، روزی است که خداوند به او توفیق صدقات، نیکی‌ها و برطرف کردن نیازهای برادران مؤمنش را بدهد. و امروز ده نفر از برادران مؤمن فقیرم که خانواده داشتند، از فلان و فلان شهر نزد من آمدند و من به هر یک از آنان چیزی عطا کردم، و خوشحالی من برای این است.

🔻 فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ (عليهما السلام): لَعَمْرِي إِنَّكَ حَقِيقٌ بِأَنْ تُسَرَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ أَحْبَطْتَهُ، أَوْ لَمْ تُحْبِطْهُ فِيمَا بَعْدُ. فَقَالَ اَلرَّجُلُ: وَ كَيْفَ أَحْبَطْتُهُ وَ أَنَا مِنْ شِيعَتِكُمُ اَلْخُلَّصِ؟ قَالَ: هَا قَدْ أَبْطَلْتَ بِرَّكَ بِإِخْوَانِكَ وَ أَصْدِقَائِكَ. قَالَ: وَ كَيْفَ ذَلِكَ، يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّهِ؟
پس محمد بن علی (علیهما السلام) فرمودند: به جانم قسم، تو سزاوار بودی که خوشحال باشی، اگر آن را [باطل و] تباه نکرده بودی، یا پس از این تباهش نکنی. مرد گفت: چگونه آن را تباه کرده باشم در حالی که من از شیعیان خالص شما هستم؟ امام فرمودند: هان! هم‌اکنون نیکی‌ات به برادران و دوستانت را باطل کردی. گفت: چگونه، ای پسر رسول خدا؟

🔻 قَالَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ (عليهما السلام): اِقْرَأْ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تُبْطِلُوا صَدَقٰاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ اَلْأَذىٰ» (البقرة: ۲۶۴). قَالَ اَلرَّجُلُ: يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، مَا مَنَنْتُ عَلَى اَلْقَوْمِ اَلَّذِينَ تَصَدَّقْتُ عَلَيْهِمْ، وَ لاَ آذَيْتُهُمْ.
محمد بن علی (علیهما السلام) به او فرمودند: این سخن خداوند عز و جل را بخوان: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدقه‌های خود را با منت و آزار باطل مکنید» (البقرة: ۲۶۴). مرد گفت: ای پسر رسول خدا، من بر آن گروهی که به آنان صدقه دادم منت نگذاشتم و آزارشان ندادم.

🔻 قَالَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ (عليهما السلام): إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا قَالَ: «لاٰ تُبْطِلُوا صَدَقٰاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ اَلْأَذىٰ» وَ لَمْ يَقُلْ: لاَ تُبْطِلُوا بِالْمَنِّ عَلَى مَنْ تَتَصَدَّقُونَ عَلَيْهِ، وَ بِالْأَذَى لِمَنْ تَتَصَدَّقُونَ عَلَيْهِ، وَ هُوَ كُلٌّ أَذًى. أَ فَتَرَى أَذَاكَ لِلْقَوْمِ اَلَّذِينَ تَصَدَّقْتَ عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ، أَمْ أَذَاكَ لِحَفَظَتِكَ، وَ مَلاَئِكَةِ اَللَّهِ اَلْمُقَرَّبِينَ حَوَالَيْكَ، أَمْ أَذَاكَ لَنَا؟ فَقَالَ اَلرَّجُلُ: بَلْ هَذَا، يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّهِ.
محمد بن علی (علیهما السلام) به او فرمودند: همانا خداوند عز و جل فرمود: «صدقه‌های خود را با منت و آزار باطل مکنید» و نفرمود: با منت گذاشتن بر کسی که به او صدقه می‌دهید و با آزار رساندن به کسی که به او صدقه می‌دهید، باطل نکنید؛ بلکه [منظور] هر نوع آزاری است. آیا به نظر تو، آزار تو به آن گروهی که به آنان صدقه دادی بزرگ‌تر است، یا آزارت به فرشتگان نگهبانت و فرشتگان مقرب خدا در اطرافت، یا آزارت به ما؟ مرد گفت: بلکه این [آزار به شما و فرشتگان] بزرگ‌تر است، ای پسر رسول خدا.

🔻 فَقَالَ: فَقَدْ آذَيْتَنِي، وَ آذَيْتَهُمْ، وَ أَبْطَلْتَ صَدَقَتَكَ. قَالَ: لِمَاذَا؟ قَالَ: لِقَوْلِكَ: وَ كَيْفَ أَحْبَطْتُهُ وَ أَنَا مِنْ شِيعَتِكُمُ اَلْخُلَّصِ؟ وَيْحَكَ، أَ تَدْرِي مَنْ شِيعَتُنَا اَلْخُلَّصُ؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: شِيعَتُنَا اَلْخُلَّصُ حِزْقِيلُ اَلْمُؤْمِنُ، مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ، وَ صَاحِبُ يس اَلَّذِي قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى فِيهِ: «وَ جٰاءَ مِنْ أَقْصَا اَلْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعىٰ» (یس: ۲۰) وَ سَلْمَانُ، وَ أَبُوذَرٍّ، وَ اَلْمِقْدَادُ، وَ عَمَّارٌ. أَ سَوَّيْتَ نَفْسَكَ بِهَؤُلاَءِ، أَ مَا آذَيْتَ بِهَذَا اَلْمَلاَئِكَةَ، وَ آذَيْتَنَا؟
فرمود: پس تو مرا آزردی و آنان را نیز آزردی و صدقه‌ات را باطل کردی. گفت: برای چه؟ فرمود: به خاطر این سخنت که گفتی: «چگونه آن را تباه کرده باشم در حالی که من از شیعیان خالص شما هستم؟». وای بر تو! آیا می‌دانی شیعیان خالص ما چه کسانی هستند؟ گفت: نه. فرمود: شیعیان خالص ما، حزقیل مؤمن (مؤمن آل فرعون) و صاحب یس که خداوند متعال درباره‌اش فرمود: «و مردی شتابان از دورترین نقطه شهر آمد» (یس: ۲۰) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستند. آیا خودت را با اینان برابر دانستی؟ آیا با این کارت فرشتگان را نیازرده‌ای و ما را نیازرده‌ای؟

🔻 فَقَالَ اَلرَّجُلُ: أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ، فَكَيْفَ أَقُولُ؟ قَالَ: قُلْ: أَنَا مِنْ مُوَالِيكُمْ، وَ مُحِبِّيكُمْ، وَ مُعَادِي أَعْدَائِكُمْ، وَ مُوَالِي أَوْلِيَائِكُمْ. فَقَالَ: كَذَلِكَ أَقُولُ، وَ كَذَلِكَ أَنَا - يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّهِ - وَ قَدْ تُبْتُ مِنَ اَلْقَوْلِ اَلَّذِي أَنْكَرْتَهُ، وَ أَنْكَرَتْهُ اَلْمَلاَئِكَةُ، فَمَا أَنْكَرْتُمْ ذَلِكَ إِلاَّ لِإِنْكَارِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
مرد گفت: از خداوند طلب آمرزش می‌کنم و به سویش توبه می‌نمایم. پس چگونه بگویم؟ فرمود: بگو: من از دوستداران و محبان شما، و دشمن دشمنان شما و طرفدار دوستان شما هستم. مرد گفت: چنین می‌گویم و چنین هستم ای پسر رسول خدا، و از آن سخنی که شما انکارش کردید و فرشتگان انکارش کردند، توبه کردم. و شما آن را انکار نکردید مگر به خاطر انکار خداوند عز و جل.

🔻 فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى (عليهم السلام): اَلْآنَ قَدْ عَادَتْ إِلَيْكَ مَثُوبَاتُ صَدَقَاتِكَ، وَ زَالَ عَنْكَ اَلْإِحْبَاطُ».
پس محمد بن علی بن موسی (علیهم السلام) فرمودند: اکنون پاداش‌های صدقه‌هایت به تو بازگشت و حبط و تباهی عمل از تو برطرف شد.
🔸

🔸مهمترین نکات حدیث:
🔻 تعریف دقیق و عملی «شیعه»: این مجموعه روایات از پیامبر اکرم (ص) تا امام جواد (ع) به طور متواتر یک پیام را تکرار می‌کنند: «إِنَّ شِيعَتَنَا مَنْ شَيَّعَنَا وَ اِتَّبَعَ آثَارَنَا وَ اِقْتَدَى بِأَعْمَالِنَا». شیعه بودن یک ادعای زبانی نیست، بلکه یک «پیروی عملی» کامل در تمام اوامر و نواهی است.

🔻 مرزبندی شفاف میان «شیعه» و «محب»: اهل بیت (ع) به صراحت بین این دو گروه تفاوت قائل می‌شوند. «مُحب» کسی است که اهل بیت را دوست دارد و دشمنانشان را دشمن می‌دارد، اما ممکن است در عمل کوتاهی کند. این محبت، ارزشمند است و سرانجام موجب نجات می‌شود، اما او را در زمره «شیعه» قرار نمی‌دهد.

🔻 خطر ادعای بی‌جا و دروغین: ادعای مقام رفیع «شیعه» بودن بدون داشتن صلاحیت عملی، گناهی بزرگ محسوب می‌شود که می‌تواند موجب عقوبت دنیوی («فَالِجٍ أَوْ جُذَامٍ») یا حبط و نابودی اعمال نیک («أَبْطَلْتَ صَدَقَتَكَ») گردد. این ادعا نوعی آزار به ساحت مقدس اهل بیت (ع) و فرشتگان تلقی شده است.

🔻 مسیر تطهیر برای «مُحبین» گناهکار: این روایات، تصویری امیدبخش و در عین حال هشداردهنده از سرنوشت دوستداران گناهکار ارائه می‌دهد. آنان در آتش جاودان نمی‌مانند، اما برای رسیدن به بهشت و جوار اهل بیت (ع)، باید از طریق سختی‌های دنیا، دشواری‌های جان کندن، شدائد عرصات قیامت و در نهایت، عذاب در طبقه بالای جهنم، پاک و تطهیر شوند.

🔻 معنای اصیل «رافضی»: در ماجرای عمار دهنی، مشخص می‌شود که «رافضی» در اصل، یک لقب شریف به معنای «رد کننده هرآنچه خدا ناپسند دارد» بوده که فرعون برای ساحران مؤمن به موسی (ع) به کار برده است. این نشان‌دهنده عمق معرفتی یاران خاص ائمه است که حتی از یک توهین، مفهومی والا استخراج می‌کنند.

🔻 تواضع و معرفت، شرط قبولی عمل: داستان امام رضا (ع) و امام جواد (ع) نشان می‌دهد که حتی پس از توبه و اصلاح گفتار، کرامت و پاداش به محبین باز می‌گردد. شرط لازم برای درک جایگاه خود و پرهیز از ادعاهای بزرگ، شناخت قدر و اندازه خود است: «مَا جُهِلَ وَ لاَ ضَاعَ اِمْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَ نَفْسِهِ».

🔸
@SalehiBooks
@Salehi786
بسم الله
🔖 خلاصه نکات از #صوت ادب خادمی اربعین
🔈صوت www.tg-me.com/salehi786/7342
🔸متن کامل www.tg-me.com/salehi786/7344
🔸
🔸 از خودشناسی تا خادمی: هویت الهی خود را در حماسه اربعین بیابید
حرکت عظیم اربعین، فراتر از یک سفر، میدانی برای نبردی بزرگ و سرنوشت‌ساز است: نبرد میان «منِ حقیقی و الهی» ما با «منِ موهوم و بَدَنی». زندگی ما عرصه انتخاب میان این دو هویت است؛ یا خود را روحی جاودان و خلیفةالله می‌بینیم و بر اساس ارزش‌های ملکوتی زندگی می‌کنیم، یا در کالبد مادی محصور می‌شویم و ارزش‌ها را در آسایش تن خلاصه می‌کنیم.

اربعین، صحنه قیام علیه این زندانِ تن و تجلی عملی ارزش‌های الهی است. در این مسیر، آگاهانه سختی راه، تاول پاها و خستگی جسم را به جان می‌خریم تا روح خود را به حقیقت نوری سیدالشهدا (علیه‌السلام) نزدیک‌تر کنیم و ثابت کنیم که ارزش اصیل، از آنِ روح است، نه بدن. اینجاست که آیه «إِنَّ أَکْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (الحجرات/۱۳) معنای حقیقی خود را می‌یابد و رنگ، نژاد و ثروت مادی رنگ می‌بازد.

🔸 هویت‌های نوین «مهاجر و انصار» در لشکر امام حسین (علیه‌السلام)
همچون صدر اسلام که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با ایجاد هویت «مهاجر» و «انصار»، مرزهای قبیله‌ای را درهم شکست، اربعین نیز هویت‌های جدیدی خلق می‌کند: «زائر» که همچون مهاجران، برای رسیدن به امامش هجرت می‌کند و «خادم» که چون انصار، به نیابت از امام (علیه‌السلام) میزبان و یاری‌گر زائران اوست. شما که هم زائر هستید و هم خادم، هر دو هویت مقدس را در خود جمع کرده‌اید و در این خانواده بزرگ ولایی، برادران و خواهران یکدیگر محسوب می‌شوید.

🔸 از رحم خاکی تا رحم ولایی: تعالی روابط انسانی
دین آمده است تا به تمام روابط ما رنگ الهی بزند «صِبْغَةَ اللَّهِ» (البقره/۱۳۸). همان‌طور که محبت طبیعی به والدین را به یک وظیفه الهی و تمرین بندگی تبدیل می‌کند، اربعین نیز این روابط را تعالی می‌بخشد. خدمت به پدر و مادر خاکی، پلی است برای درک مقام پدران آسمانی امت، چنانکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» (من و علی، دو پدر این امت هستیم). با عبور از «رحم خاکی» و اتصال به «رحم ولایی»، ما به یک خانواده حقیقی تبدیل می‌شویم که محور آن امام حسین (علیه‌السلام) است.

🔸 ذره‌ذره خدمت، لحظه‌لحظه ارتباط با امام
هرچقدر در خدمت به زائر، او را نه یک دانشجو یا همکلاسی، بلکه «زائر امام» ببینم، لحظه‌لحظه احساس ارتباط با امام (علیه السلام) را پیدا می‌کنم. خدمت من به آن زائر، مستقیماً خدمت به امام (علیه السلام) است. اگر یک زائری بداخلاق یا حساس است، به جهات بشری او نگاه نمی‌کنم، بلکه احساس می‌کنم اینجا فرصت بیشتری برای خدمت و کمک به فرستاده امام (علیه السلام) وجود دارد.

🔸 ادب خادمی: کسب هویت ملکوتی
اوج این تحول در «ادب خادمی» تجلی می‌یابد. در این جایگاه، شما دیگر به چهره، قومیت یا رفتار یک زائر نگاه نمی‌کنید؛ او را «مهمان و فرستاده‌ی امام حسین (علیه‌السلام)» می‌بینید. هر لیوان آبی که به دستش می‌دهید، هر خدمتی که به او می‌کنید، مستقیماً خدمت به ساحت مقدس خود امام است. با این نگاه، شما هویتی ملکوتی می‌یابید و هم‌رتبه فرشتگانی می‌شوید که غبارآلود، گرد حرم سیدالشهدا (علیه‌السلام) به زائرانش خدمت می‌کنند.

⚠️هشدار!
🔻 این حرکت عظیم و این تشکیلات خدمت، یک تمرین بزرگ برای پیوستن به حکومت جهانی و تشکیلات منسجم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. او که با پرچم «یَا لَثَارَاتِ الْحُسَیْن» قیام خواهد کرد، بر روی همین خادمان و همین جبهه مقاومت حسینی حساب باز کرده است. همان‌طور که در روایت آمده: «یَخْرُجُ نَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَیُوَطِّئُونَ لِلْمَهْدِیِّ یَعْنِی سُلْطَانَهُ» (مردمی از مشرق قیام می‌کنند و زمینه را برای حکومت مهدی فراهم می‌سازند).

پس بیدار باشید و قدر این جایگاه را بدانید. هر قدم شما در مسیر خادمی زوار، قدمی برای زمینه‌سازی ظهور و لبیکی به ندای امام عصر (ارواحنا فداه) است.
🔸
@SalehiBooks
@Salehi786
بسم الله
#حدیث
🔸ظلم‌های بنی‌امیه و معجزه امام سجاد (علیه السلام) از عذاب الهی برای تنبیه و بیدار کردنِ ستمگران و ظالمان به شیعیانِ اهل بیت (ع)

🔸مقام شامخ «شیعه» و مسئولیت‌های عظیم آن در معرفت و عمل: روایتی حیرت‌انگیز از امام سجاد (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) درباره شناخت حقیقت مقام ولایت (که روح الهی و امر الهی‌ست)

🔹لزوم رعایت حقوق برادران ایمانی و انسجام و وحدت اهل ایمان، برای اتصال به روح الهیِ امام
🔸
جامع الاحادیث
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/234908
بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۸

قائل: امام سجاد (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام)
---

🔻و حدثني والدي من الكتاب المذكور قال حدثنا احمد بن عبيد الله قال حدثنا سليمان بن احمد قال حدثنا محمد بن جعفر قال حدثنا محمد بن ابراهيم بن محمد الموصلي قال اخبرني ابي عن خالد عن جابر بن يزيد الجعفي و قال حدثنا ابو سليمان احمد قال حدثنا محمد بن سعيد عن ابي سعيد عن سهل بن زياد قال حدثنا محمد بن سنان عن جابر بن يزيد الجعفي قال:

🔻 لَمَّا أَفْضَتِ اَلْخِلاَفَةُ إِلَى بَنِي أُمَيَّةَ، سَفَكُوا فِيهَا اَلدَّمَ اَلْحَرَامَ، وَ لَعَنُوا فِيهَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) عَلَى اَلْمَنَابِرِ أَلْفَ شَهْرٍ، وَ تَبَرَّءُوا مِنْهُ، وَ اِغْتَالُوا اَلشِّيعَةَ فِي كُلِّ بَلْدَةٍ، وَ اِسْتَأْصَلُوا بُنْيَانَهُمْ مِنَ اَلدُّنْيَا لِحُطَامِ دُنْيَاهُمْ، فَخَوَّفُوا اَلنَّاسَ فِي اَلْبُلْدَانِ، وَ كُلُّ مَنْ لَمْ يَلْعَنْ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) وَ لَمْ يَتَبَرَّأْ مِنْهُ قَتَلُوهُ كَائِناً مَنْ كَانَ.
جابر بن یزید جعفی روایت کرده است که گفت: هنگامی که خلافت به بنی‌امیه رسید، خون‌های حرام در آن ریختند، و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را هزار ماه بر فراز منبرها لعن کردند و از او تبری جستند. و شیعیان را در هر شهری به قتل رساندند و بنیان‌شان را از دنیا به خاطر متاع دنیای‌شان برکندند. پس مردم را در شهرها ترساندند، و هر کس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را لعن نمی‌کرد و از او تبری نمی‌جست، او را می‌کشتند، هر که می‌خواست باشد.

🔻 قَالَ جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ اَلْجُعْفِيُّ فَشَكَوْتُ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ أَشْيَاعِهِمْ إِلَى اَلْإِمَامِ اَلْمُبِينِ، أَطْهَرِ اَلطَّاهِرِينَ، زَيْنِ اَلْعِبَادِ، وَ سَيِّدِ اَلزُّهَّادِ، وَ خَلِيفَةِ اَللَّهِ عَلَى اَلْعِبَادِ، عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ (صلوات الله عليهما). فَقُلْتُ: يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، قَدْ قَتَلُونَا تَحْتَ كُلِّ حَجَرٍ وَ مَدَرٍ، وَ اِسْتَأْصَلُوا شَأْفَتَنَا، وَ أَعْلَنُوا لَعْنَ مَوْلاَنَا أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (صلوات الله عليه) عَلَى اَلْمَنَابِرِ وَ اَلْمَنَارَاتِ وَ اَلْأَسْوَاقِ وَ اَلطُّرُقَاتِ، وَ تَبَرَّءُوا مِنْهُ حَتَّى إِنَّهُمْ لَيَجْتَمِعُونَ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ (صلى الله عليه و آله) فَيَلْعَنُونَ عَلِيّاً (عليه السلام) عَلاَنِيَةً، لاَ يُنْكِرُ ذَلِكَ أَحَدٌ وَ لاَ يَنْهَرُ.
جابر بن یزید جعفی گفت: پس من از بنی‌امیه و پیروانشان به امام آشکار، پاک‌ترین پاکان، زینت عبادت‌کنندگان، و سرور زاهدان، و خلیفه خدا بر بندگان، علی بن الحسین (صلوات الله عليهما) شکایت کردم. و گفتم: ای پسر رسول خدا، آنان ما را در زیر هر سنگ و کلوخی کشتند، و ریشه‌کن کردند، و لعن مولایمان امیرالمؤمنین (صلوات الله عليه) را بر منبرها، مناره‌ها، بازارها و راه‌ها آشکارا اعلام کردند، و از او تبری جستند، تا جایی که در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) جمع می‌شوند و علناً علی (علیه السلام) را لعن می‌کنند، هیچ کس آن را انکار نمی‌کند و باز نمی‌دارد.

🔻 فَإِنْ أَنْكَرَ ذَلِكَ أَحَدٌ مِنَّا حَمَلُوا عَلَيْهِ بِأَجْمَعِهِمْ وَ قَالُوا هَذَا رَافِضِيٌّ أَبُو تُرَابِيٌّ، وَ أَخَذُوهُ إِلَى سُلْطَانِهِمْ وَ قَالُوا هَذَا ذَكَرَ أَبَا تُرَابٍ بِخَيْرٍ، فَضَرَبُوهُ ثُمَّ حَبَسُوهُ ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ قَتَلُوهُ.
پس اگر کسی از ما آن را انکار کند، همگی بر او حمله‌ور می‌شوند و می‌گویند: این رافضی ابوترابی است! و او را نزد سلطانشان می‌بردند و می‌گفتند: این شخص از ابوتراب به نیکی یاد کرده است. پس او را می‌زدند، سپس زندانی می‌کردند و پس از آن می‌کشتند.

🔻 فَلَمَّا سَمِعَ اَلْإِمَامُ (صلوات الله عليه) ذَلِكَ مِنِّي، نَظَرَ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَقَالَ: «سُبْحَانَكَ اَللَّهُمَّ سَيِّدِي مَا أَحْلَمَكَ وَ أَعْظَمَ شَأْنَكَ فِي حِلْمِكَ وَ أَعْلَى سُلْطَانَكَ.
🔻 يَا رَبِّ قَدْ أَمْهَلْتَ عِبَادَكَ فِي بِلاَدِكَ حَتَّى ظَنُّوا أَنَّكَ أَمْهَلْتَهُمْ أَبَداً، وَ هَذَا كُلُّهُ بِعَيْنِكَ لاَ يُغَالَبُ قَضَاؤُكَ وَ لاَ يُرَدُّ اَلْمَحْتُومُ مِنْ تَدْبِيرِكَ كَيْفَ شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا».
هنگامی که امام (صلوات الله عليه) این را از من شنید، به آسمان نگریست و فرمود: «پاک و منزهی ای پروردگارم، سرورم! چقدر بردبار و با عظمت هستی در بردباری‌ات! و چقدر سلطنتت والاست!
پروردگارا، تو بندگانت را در سرزمینت مهلت دادی تا جایی که گمان کردند برای همیشه مهلتشان داده‌ای، و این همه [ستم] در برابر دیدگان توست. قضای تو مغلوب نشود، و تقدیر حتمی‌ات رد نگردد، هرگونه که بخواهی و هرگاه که بخواهی. و تو به آن از ما داناتری.»

🔻 قَالَ ثُمَّ دَعَا (علیه السلام) اِبْنَهُ مُحَمَّداً (عليه السلام) فَقَالَ: يَا بُنَيَّ، قَالَ: لَبَّيْكَ يَا سَيِّدِي، قَالَ: إِذَا كَانَ غَداً فَاغْدُ إِلَى مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ (صلى الله عليه و آله) وَ خُذْ مَعَكَ اَلْخَيْطَ اَلَّذِي أُنْزِلَ مَعَ جَبْرَئِيلَ عَلَى جَدِّنَا (صلى الله عليه و آله) فَحَرِّكْهُ تَحْرِيكاً لَيِّناً وَ لاَ تُحَرِّكْهُ شَدِيداً اَللَّهَ اَللَّهَ فَيَهْلِكُ اَلنَّاسُ كُلُّهُمْ.
راوی گفت: سپس امام (علیه السلام) پسرشان محمد (علیه السلام) را صدا زدند و فرمودند: «ای پسرم!» [امام محمد باقر] گفت: «لبیک ای سرورم.» امام سجاد (ع) فرمودند: «فردا صبح به مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برو و نخی را که با جبرئیل بر جد ما (صلى الله عليه و آله) نازل شد، با خود ببر. آن را به آرامی حرکت بده، و شدید حرکت مده. خدا را، خدا را! که در غیر این صورت همه مردم هلاک می‌شوند.»

🔻 قَالَ جَابِرٌ فَبَقِيتُ مُتَفَكِّراً مُتَعَجِّباً مِنْ قَوْلِهِ فَمَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لِمَوْلاَيَ (عليه السلام) فَغَدَوْتُ إِلَى مُحَمَّدٍ (عليه السلام) وَ قَدْ بَقِيَ عَلَيَّ لَيْلٌ حِرْصاً أَنْ أَنْظُرَ إِلَى اَلْخَيْطِ وَ تَحْرِيكِهِ فَبَيْنَمَا أَنَا عَلَى دَابَّتِي إِذْ خَرَجَ اَلْإِمَامُ (عليه السلام) فَقُمْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ اَلسَّلاَمَ وَ قَالَ مَا غَدَا بِكَ فَلَمْ تَكُنْ تَأْتِينَا فِي هَذَا اَلْوَقْتِ.
جابر گفت: پس من در فکر فرو رفتم و از سخن ایشان شگفت‌زده شدم. نمی‌دانستم به مولایم (علیه السلام) چه بگویم. از روی اشتیاق برای دیدن آن نخ و حرکتش، صبح زود به سوی امام محمد باقر (علیه السلام) رفتم در حالی که هنوز شب باقی بود. در حالی که بر مرکبم بودم، ناگاه امام باقر (علیه السلام) خارج شدند. پس برخاستم و بر ایشان سلام کردم. ایشان نیز سلامم را پاسخ دادند و فرمودند: «چه شد که این وقت صبح آمدی و در این ساعت نزد ما نمی‌آمدی؟»

🔻 فَقُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، سَمِعْتُ أَبَاكَ (صلوات الله عليه) يَقُولُ بِالْأَمْسِ خُذِ اَلْخَيْطَ وَ سِرْ إِلَى مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ (صلى الله عليه و آله) فَحَرِّكْهُ تَحْرِيكاً لَيِّناً وَ لاَ تُحَرِّكْهُ تَحْرِيكاً شَدِيداً فَتُهْلِكَ اَلنَّاسَ كُلَّهُمْ.
گفتم: ای پسر رسول خدا، دیروز از پدرتان (صلوات الله عليه) شنیدم که می‌فرمود: «نخ را بگیر و به مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برو و آن را به آرامی حرکت بده، و شدید حرکت مده تا همه مردم را هلاک نکنی.»

🔻 فَقَالَ يَا جَابِرُ، لَوْ لاَ اَلْوَقْتُ اَلْمَعْلُومُ وَ اَلْأَجَلُ اَلْمَحْتُومُ وَ اَلْقَدَرُ اَلْمَقْدُورُ لَخَسَفْتُ وَ اَللَّهِ بِهَذَا اَلْخَلْقِ اَلْمَنْكُوسِ فِي طَرْفَةِ عَيْنٍ، لاَ بَلْ فِي لَحْظَةٍ، لاَ بَلْ فِي لَمْحَةٍ، وَ لَكِنَّنَا عِبَادٌ مُكْرَمُونَ «لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (الأنبياء: ۲۷).
پس [امام باقر (علیه السلام)] فرمودند: «ای جابر، به خدا سوگند، اگر وقت معلوم و اجل حتمی و تقدیر مقدر نبود، این خلق واژگون را در یک چشم به هم زدن، نه بلکه در یک لحظه، نه بلکه در یک نگاه، به زمین فرو می‌بردم. اما ما بندگانی گرامی هستیم که «در سخن بر او پیشی نمی‌گیرند و به فرمان او عمل می‌کنند» (الأنبياء: ۲۷).»

🔻 قَالَ قُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي، وَ لِمَ تَفْعَلُ هَذَا بِهِمْ؟ قَالَ مَا حَضَرْتَ أَبِي بِالْأَمْسِ وَ اَلشِّيعَةُ يَشْكُونَ إِلَيْهِ مَا يَلْقَوْنَ مِنَ اَلنَّاصِبِيَّةِ اَلْمَلاعِينِ وَ اَلْقَدَرِيَّةِ اَلْمُقَصِّرِينَ؟ فَقُلْتُ بَلَى يَا سَيِّدِي. قَالَ فَإِنِّي أُرْعِبُهُمْ وَ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يَهْلِكَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ وَ يُطَهِّرَ اَللَّهُ مِنْهُمُ اَلْبِلاَدَ وَ يُرِيحَ اَلْعِبَادَ.
جابر گفت: به ایشان عرض کردم: ای سرورم، و چرا این کار را با آنان می‌کنی؟ فرمودند: «دیروز نزد پدرم نبودی، در حالی که شیعیان از ستم ناصبی‌های ملعون و قدری‌های (تکذیب کنندگان قَدَر الهی) کوتاهی‌کننده به ایشان شکایت می‌کردند؟» گفتم: بله، ای سرورم. فرمودند: «پس من آنان را می‌ترسانم، و دوست داشتم گروهی از آنان هلاک شوند، و خداوند شهرها را از آنان پاک کند و بندگان را آسوده سازد.»

🔻 قُلْتُ يَا سَيِّدِي، فَكَيْفَ تُرْعِبُهُمْ وَ هُمْ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصَوْا؟ قَالَ اِمْضِ بِنَا إِلَى اَلْمَسْجِدِ لِأُرِيَكَ قُدْرَةَ اَللَّهِ تَعَالَى.
گفتم: ای سرورم، چگونه آنان را می‌ترسانی در حالی که تعدادشان بیش از آن است که شمرده شوند؟ فرمودند: «با ما به مسجد بیا تا قدرت خداوند متعال را به تو نشان دهم.»

🔻 قَالَ جَابِرٌ فَمَضَيْتُ مَعَهُ إِلَى اَلْمَسْجِدِ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ فِي اَلتُّرَابِ وَ كَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ أَخْرَجَ مِنْ كُمِّهِ خَيْطاً دَقِيقاً يَفُوحُ مِنْهُ رَائِحَةُ اَلْمِسْكِ، وَ كَانَ أَدَقَّ فِي اَلْمَنْظَرِ مِنْ خَيْطِ اَلْمَخِيطِ، ثُمَّ قَالَ خُذْ إِلَيْكَ طَرَفَ اَلْخَيْطِ وَ اِمْشِ رُوَيْداً، وَ إِيَّاكَ ثُمَّ إِيَّاكَ أَنْ تُحَرِّكَهُ.
جابر گفت: پس با ایشان به مسجد رفتم. ایشان دو رکعت نماز خواندند، سپس گونه‌شان را بر خاک نهادند و کلماتی بر زبان آوردند. سپس سرشان را از سجده بلند کردند و از آستین‌شان نخی نازک بیرون آوردند که بوی مُشک از آن به مشام می‌رسید، و در ظاهر از نخ سوزن خیاطی هم نازک‌تر بود. سپس فرمودند: «یک سر این نخ را بگیر و آرام راه برو، و مبادا! مبادا! که آن را تکان دهی.»

🔻 قَالَ فَأَخَذْتُ طَرَفَ اَلْخَيْطِ وَ مَشَيْتُ رُوَيْداً فَقَالَ (صلوات الله عليه) قِفْ يَا جَابِرُ فَوَقَفْتُ فَحَرَّكَ اَلْخَيْطَ تَحْرِيكاً لَيِّناً فَمَا ظَنَنْتُ أَنَّهُ حَرَّكَهُ مِنْ لِينِهِ ثُمَّ قَالَ نَاوِلْنِي طَرَفَ اَلْخَيْطِ قَالَ فَنَاوَلْتُهُ فَقُلْتُ مَا فَعَلْتَ بِهِ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ؟ قَالَ وَيْحَكَ اُخْرُجْ إِلَى اَلنَّاسِ وَ اُنْظُرْ مَا حَالُهُمْ.
جابر گفت: پس من سر نخ را گرفتم و آرام راه رفتم. پس ایشان (صلوات الله عليه) فرمودند: «بایست ای جابر.» من ایستادم. ایشان نخ را چنان آرام حرکت دادند که گمان نکردم آن را حرکت داده‌اند. سپس فرمودند: «سر نخ را به من بده.» جابر گفت: پس آن را به ایشان دادم و گفتم: ای پسر رسول خدا، با آن چه کردی؟ فرمودند: «وای بر تو! بیرون برو به سوی مردم، و ببین حالشان چگونه است.»

🔻 قَالَ فَخَرَجْتُ مِنَ اَلْمَسْجِدِ فَإِذَا صِيَاحٌ وَ وَلْوَلَةٌ مِنْ كُلِّ نَاحِيَةٍ وَ زَاوِيَةٍ، وَ إِذَا زَلْزَلَةٌ وَ هَدَّةٌ وَ رَجْفَةٌ، وَ إِذَا اَلْهَدَّةُ أَخْرَبَتْ عَامَّةَ دُورِ اَلْمَدِينَةِ وَ هَلَكَ تَحْتَهَا أَكْثَرُ مِنْ ثَلاَثِينَ أَلْفَ رَجُلٍ وَ اِمْرَأَةٍ.
جابر گفت: پس از مسجد بیرون آمدم و ناگاه فریاد و شیون از هر سو و گوشه‌ای بود که به گوش می‌رسید، و زلزله و ویرانی و لرزه‌ی شدیدی بود که آن لرزه بیشتر خانه‌های مدینه را خراب کرده بود و بیش از سی هزار مرد و زن زیر آن هلاک شده بودند.

🔻 وَ إِذَا بِخَلْقٍ يَخْرُجُونَ مِنَ اَلسِّكَكِ لَهُمْ بُكَاءٌ وَ عَوِيلٌ وَ ضَوْضَاةٌ وَ رَنَّةٌ شَدِيدَةٌ وَ هُمْ يَقُولُونَ «إِنَّا لِلّٰهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ» (البقرة: ۱۵۶) قَدْ قَامَتِ اَلسَّاعَةُ وَ وَقَعَتِ اَلْوَاقِعَةُ وَ هَلَكَ اَلنَّاسُ، وَ آخَرُونَ يَقُولُونَ اَلزَّلْزَلَةُ وَ اَلْهَدَّةُ، وَ آخَرُونَ يَقُولُونَ اَلرَّجْفَةُ وَ اَلْقِيَامَةُ هَلَكَ فِيهَا عَامَّةُ اَلنَّاسِ.
و ناگاه خلقی از کوچه‌ها بیرون می‌آمدند که گریه و شیون و هیاهو و ناله شدید داشتند و می‌گفتند: «ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم» (البقرة: ۱۵۶). قیامت برپا شده و واقعه رخ داده و مردم هلاک شده‌اند. گروهی می‌گفتند: «زلزله و لرزه بود!» و دیگران می‌گفتند: «لرزش و قیامت بود! که بیشتر مردم در آن هلاک شدند!»

🔻 وَ إِذَا أُنَاسٌ قَدْ أَقْبَلُوا يَبْكُونَ يُرِيدُونَ اَلْمَسْجِدَ وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُونَ لِبَعْضٍ كَيْفَ لاَ يُخْسَفُ بِنَا وَ قَدْ تَرَكْنَا اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْيَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ ظَهَرَ اَلْفِسْقُ وَ اَلْفُجُورُ وَ كَثُرَ اَلزِّنَا وَ اَلرِّبَا وَ شُرْبُ اَلْخَمْرِ وَ اَللِّوَاطَةُ وَ اَللَّهِ لَيَنْزِلَنَّ بِنَا مَا هُوَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ وَ أَعْظَمُ أَوْ نُصْلِحَ أَنْفُسَنَا.
و ناگاه مردمی گریان به سوی مسجد می‌آمدند و برخی به برخی دیگر می‌گفتند: چگونه به زمین فرو نرویم در حالی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردیم، و فسق و فجور ظاهر شد، و زنا و ربا و شراب‌خواری و لواط زیاد گشت؟ به خدا قسم، هرآینه چیزی سخت‌تر و بزرگ‌تر از این بر ما نازل خواهد شد، مگر اینکه خودمان را اصلاح کنیم.

🔻 قَالَ جَابِرٌ فَبَقِيتُ مُتَحَيِّراً أَنْظُرُ إِلَى اَلنَّاسِ يَبْكُونَ وَ يَصِيحُونَ وَ يُوَلْوِلُونَ وَ يَغْدُونَ زُمَراً إِلَى اَلْمَسْجِدِ فَرَحِمْتُهُمْ حَتَّى وَ اَللَّهِ بَكَيْتُ لِبُكَائِهِمْ وَ إِذَا لاَ يَدْرُونَ مِنْ أَيْنَ أُتُوا وَ أُخِذُوا فَانْصَرَفْتُ إِلَى اَلْإِمَامِ اَلْبَاقِرِ (عليه السلام) وَ قَدِ اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ لَهُ وَ هُمْ يَقُولُونَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا تَرَى مَا نَزَلَ بِنَا بِحَرَمِ رَسُولِ اَللَّهِ (صلى الله عليه و آله) وَ قَدْ هَلَكَ اَلنَّاسُ وَ مَاتُوا فَادْعُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَنَا.
جابر گفت: پس من متحیر ماندم و به مردم می‌نگریستم که گریه و فریاد و شیون می‌کردند و گروه گروه به سوی مسجد می‌رفتند. پس بر آنان رحم کردم تا جایی که به خدا قسم، من نیز به خاطر گریه آنان گریستم. و آنان نمی‌دانستند از کجا مورد عذاب الهی قرار گرفته و گرفتار شده‌اند. پس به سوی امام باقر (علیه السلام) بازگشتم. مردم نزد ایشان جمع شده بودند و می‌گفتند: ای پسر رسول خدا، آیا نمی‌بینی چه بر ما در حرم رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نازل شده است؟ مردم هلاک شدند و از بین رفتند. پس برای ما از خداوند (عز و جل) دعا کن.

🔻 فَقَالَ لَهُمْ: «اِفْزَعُوا إِلَى اَلصَّلاَةِ وَ اَلصَّدَقَةِ وَ اَلدُّعَاءِ»، ثُمَّ سَأَلَنِي فَقَالَ: يَا جَابِرُ مَا حَالُ اَلنَّاسِ؟ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي لاَ تَسْأَلْ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، خَرِبَتِ اَلدُّورُ وَ اَلْقُصُورُ وَ هَلَكَ اَلنَّاسُ، وَ رَأَيْتُهُمْ بِغَيْرِ رَحْمَةٍ فَرَحِمْتُهُمْ.
امام به آنان فرمودند: «به نماز و صدقه و دعا پناه ببرید.» سپس از من پرسیدند: «ای جابر، حال مردم چگونه است؟» گفتم: ای سرورم، ای پسر رسول خدا، نپرس! خانه‌ها و قصرها خراب شده‌اند و مردم هلاک شده‌اند، و من آنان را بدون رحمت (در عذاب) دیدم، پس بر آنان رحم کردم.

🔻 فَقَالَ لاَ رَحِمَهُمُ اَللَّهُ أَبَداً، أَمَا إِنَّهُ قَدْ بَقِيَ عَلَيْكَ بَقِيَّةٌ، لَوْ لاَ ذَلِكَ مَا رَحِمْتَ أَعْدَاءَنَا وَ أَعْدَاءَ أَوْلِيَائِنَا.
امام فرمودند: «خداوند هرگز بر آنان رحم نکند! آگاه باش که هنوز چیزی (نقصی از معرفت) در تو باقی مانده است؛ اگر آن [نقص باقی‌مانده در تو] نبود، بر دشمنان ما و دشمنان دوستان ما رحم نمی‌کردی.»

🔻 ثُمَّ قَالَ (عليه السلام) سُحْقاً سُحْقاً، بُعْداً بُعْداً لِلْقَوْمِ اَلظَّالِمِينَ، وَ اَللَّهِ لَوْ حَرَّكْتُ اَلْخَيْطَ أَدْنَى تَحْرِيكَةٍ لَهَلَكُوا أَجْمَعِينَ، وَ جَعَلَ أَعْلاَهَا أَسْفَلَهَا، وَ لَمْ يَبْقَ دَارٌ وَ لاَ قَصْرٌ، وَ لَكِنْ أَمَرَنِي سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ أَنْ لاَ أُحَرِّكَهُ شَدِيداً.
سپس ایشان (علیه السلام) فرمودند: «دور باد، دور باد، دوری و هلاکت بر گروه ستمکاران! به خدا قسم، اگر آن نخ را اندکی بیشتر حرکت می‌دادم، همگی هلاک می‌شدند و بالا را پایین و پایین را بالا می‌کردم، و هیچ خانه و کاخی باقی نمی‌ماند. اما سرور و مولایم (حضرت امام سجاد علیه السلام) به من امر فرمود که آن را شدید حرکت ندهم.»

🔻 ثُمَّ صَعِدَ اَلْمَنَارَةَ وَ اَلنَّاسُ لاَ يَرَوْنَهُ فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ أَلاَ أَيُّهَا اَلضَّالُّونَ اَلْمُكَذِّبُونَ فَظَنَّ اَلنَّاسُ أَنَّهُ صَوْتٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَخَرُّوا لِوُجُوهِهِمْ وَ طَارَتْ أَفْئِدَتُهُمْ وَ هُمْ يَقُولُونَ فِي سُجُودِهِمْ اَلْأَمَانَ اَلْأَمَانَ فَإِذَا هُمْ «يَسْمَعُونَ اَلصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ» (ق: ۴۲) وَ لاَ يَرَوْنَ اَلشَّخْصَ.
سپس به مناره‌ای بالا رفتند در حالی که مردم ایشان را نمی‌دیدند. پس با بلندترین صدایشان ندا دادند: «هان! ای گمراهان تکذیب‌کننده!» مردم گمان کردند که صدایی از آسمان (و ندایی الهی) است، پس همگی به روی صورت افتادند و دل‌هایشان به لرزه افتاد و در سجده‌هایشان می‌گفتند: «امان، امان!» و آنان (از صدای امام باقر (ع) از مناره) «ندای حق را می‌شنیدند» (ق: ۴۲)، اما شخص را نمی‌دیدند.

🔻 ثُمَّ أَشَارَ بِيَدِهِ (صلوات الله عليه) وَ أَنَا أَرَاهُ وَ اَلنَّاسُ لاَ يَرَوْنَهُ فَزَلْزَلَتِ اَلْمَدِينَةُ أَيْضاً زَلْزَلَةً خَفِيفَةً لَيْسَتْ كَالْأُولَى وَ تَهَدَّمَتْ فِيهَا دُورَةٌ كَثِيرَةٌ ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ اَلْآيَةَ «ذٰلِكَ جَزَيْنٰاهُمْ بِبَغْيِهِمْ» (الأنعام: ۱۴۶).
سپس ایشان (صلوات الله عليه) با دستشان اشاره‌ای کردند - در حالی که من ایشان را می‌دیدم و مردم نمی‌دیدند - پس در مدینه بار دیگر زلزله‌ای خفیف‌تر - نه مانند اول - آمد و خانه‌های بسیاری فرو ریخت. سپس این آیه را [در ندای الهی آسمانی‌شان بسوی مردم] تلاوت فرمودند: «ذٰلِكَ جَزَيْنٰاهُمْ بِبَغْيِهِمْ»، «این را به خاطر ستمشان به آنان جزا دادیم» (الأنعام: ۱۴۶).

🔻 ثُمَّ تَلاَ بَعْدَ مَا نَزَلَ «فَلَمَّا جٰاءَ أَمْرُنٰا جَعَلْنٰا عٰالِيَهٰا سٰافِلَهٰا وَ أَمْطَرْنٰا عَلَيْهِمْ حِجٰارَةً مِنْ طِينٍ, مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ» (هود: ۸۲-۸۳).
سپس بعد نزول [این عذاب] تلاوت فرمودند: «پس چون فرمان ما آمد، بالای آن (شهرها) را زیر و رو کردیم، و بر آنان سنگ‌هایی از گِل پخته فرو ریختیم، که نزد پروردگارت برای اسراف‌کاران نشانه‌گذاری شده بود» (هود: ۸۲-۸۳).

🔻 وَ تَلاَ (عليه السلام) «فَخَرَّ عَلَيْهِمُ اَلسَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتٰاهُمُ اَلْعَذٰابُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ» (النحل: ۲۶).
و [همچنین] ایشان (علیه السلام) تلاوت فرمودند: «پس سقف از بالای سرشان بر آنان فرود آمد، و عذاب از جایی که گمان نمی‌بردند به سراغشان آمد» (النحل: ۲۶).

🔻 قَالَ وَ خَرَجَتِ اَلْمُخَدَّرَاتُ فِي اَلزَّلْزَلَةِ اَلثَّانِيَةِ مِنْ خُدُورِهِنَّ مُكَشَّفَاتِ اَلرُّءُوسِ وَ إِذَا اَلْأَطْفَالُ يَبْكُونَ وَ يَصْرُخُونَ فَلاَ يَلْتَفِتُ أَحَدٌ.
جابر گفت: و زنان پرده‌نشین در زلزله دوم از خانه‌هایشان با سرهای برهنه بیرون آمدند، و کودکان گریه و فریاد می‌کردند، و کسی به کسی توجه نمی‌کرد.

🔻 فَلَمَّا بَصُرَ اَلْبَاقِرُ (عليه السلام) ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى اَلْخَيْطِ فَجَمَعَهُ فِي كَفِّهِ فَسَكَنَتِ اَلزَّلْزَلَةُ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي وَ اَلنَّاسُ لاَ يَرَوْنَهُ، وَ خَرَجْنَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ فَإِذَا قَوْمٌ قَدِ اِجْتَمَعُوا إِلَى بَابِ حَانُوتِ اَلْحَدَّادِ وَ هُمْ خَلْقٌ كَثِيرٌ يَقُولُونَ مَا سَمِعْتُمْ فِي مِثْلِ هَذَا اَلْمَدَرَةِ مِنَ اَلْهِمَّةِ؟ فَقَالَ بَعْضُهُمْ بَلَى لَهَمْهَمَةٌ كَثِيرَةٌ، وَ قَالَ آخَرُونَ بَلْ وَ اَللَّهِ صَوْتٌ وَ كَلاَمٌ وَ صِيَاحٌ كَثِيرٌ، وَ لَكُنَّا وَ اَللَّهِ لَمْ نَقِفْ عَلَى اَلْكَلاَمِ.
هنگامی که امام باقر (علیه السلام) [آن وضع را] دیدند، دستشان را به سوی نخ بردند و آن را در کف دستشان جمع کردند، پس زلزله آرام گرفت. سپس دست مرا گرفتند در حالی که مردم ایشان را نمی‌دیدند، و از مسجد بیرون آمدیم.
ناگاه گروهی بسیار کنار درب دکان آهنگری جمع شده بودند و می‌گفتند: آیا در چنین شهری چنین همهمه‌ای [از آن ندای آسمانی] شنیده‌اید؟ برخی گفتند: بله، همهمه‌ی بسیاری بود. و دیگران گفتند: نه به خدا، صدایی و کلامی [آسمانی] و نیز فریادهای بسیاری بود، اما به خدا قسم ما کلام [آسمانی] را متوجه نشدیم.

🔻 قَالَ جَابِرٌ فَنَظَرَ اَلْبَاقِرُ (عليه السلام) إِلَى قِصَّتِهِمْ، ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ، دَأْبُنَا وَ دَأْبُهُمْ إِذَا بَطِرُوا وَ أَشِرُوا وَ تَمَرَّدُوا وَ بَغَوْا أَرْعَبْنَاهُمْ وَ خَوَّفْنَاهُمْ، فَإِذَا اِرْتَدَعُوا وَ إِلاَّ أَذِنَ اَللَّهُ فِي خَسْفِهِمْ.
جابر گفت: پس امام باقر (علیه السلام) به حال آنان نگریستند و سپس فرمودند: «ای جابر، روش ما و روش آنان چنین است که هرگاه سرمست و سرکش و مغرور و طغیانگر و ستمکار شدند، آنان را می‌ترسانیم و بیم می‌دهیم. پس اگر عبرت گرفتند [که خوب است]، وگرنه خداوند متعال بر خَسف و فرو بردنشان در زمین اذن می‌دهد.»

🔻 قَالَ جَابِرٌ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، فَمَا هَذَا اَلْخَيْطُ اَلَّذِي فِيهِ اَلْأُعْجُوبَةُ؟ قَالَ هَذِهِ «بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَ آلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ» (البقرة: ۲۴۸) إِلَيْنَا.
جابر گفت: ای پسر رسول خدا، این نخ شگفت‌انگیز چیست که این معجزه در آن است؟ فرمودند: «این «باقیمانده‌ای است از آنچه آل موسی و آل هارون به جای گذاشتند که فرشتگان آن را به نزد ما می‌آورند» (البقرة: ۲۴۸).»

🔻 يَا جَابِرُ، إِنَّ لَنَا عِنْدَ اَللَّهِ مَنْزِلَةً وَ مَكَاناً رَفِيعاً، وَ لَوْ لاَ نَحْنُ لَمْ يَخْلُقِ اَللَّهُ أَرْضاً وَ لاَ سَمَاءً وَ لاَ جَنَّةً وَ لاَ نَاراً وَ لاَ شَمْساً وَ لاَ قَمَراً وَ لاَ بَرّاً وَ لاَ بَحْراً وَ لاَ سَهْلاً وَ لاَ جَبَلاً وَ لاَ رَطْباً وَ لاَ يَابِساً وَ لاَ حُلْواً وَ لاَ مُرّاً وَ لاَ مَاءً وَ لاَ نَبَاتاً وَ لاَ شَجَراً.
«ای جابر، همانا ما نزد خداوند منزلتی و جایگاهی رفیع داریم. و اگر ما نبودیم، خداوند نه زمینی می‌آفرید و نه آسمانی، نه بهشتی و نه آتشی، نه خورشیدی و نه ماهی، نه خشکی و نه دریایی، نه دشتی و نه کوهی، نه تر و نه خشکی، نه شیرین و نه تلخی، نه آبی و نه گیاهی و نه درختی.»
🔻 اِخْتَرَعَنَا اَللَّهُ مِنْ نُورِ ذَاتِهِ، لاَ يُقَاسُ بِنَا بَشَرٌ، بِنَا أَنْقَذَكُمُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ بِنَا هَدَاكُمُ اَللَّهُ، وَ نَحْنُ وَ اَللَّهِ دَلَلْنَاكُمْ عَلَى رَبِّكُمْ، فَقِفُوا عَلَى أَمْرِنَا وَ نَهْيِنَا، وَ لاَ تَرُدُّوا كُلَّ مَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنَّا، فَأَنَا أَكْبَرُ وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَرْفَعُ مِنْ جَمِيعِ مَا يَرِدُ عَلَيْكُمْ مَا فَهِمْتُمُوهُ فَاحْمَدُوا اَللَّهَ عَلَيْهِ وَ مَا جَهِلْتُمُوهُ فَكِلُوا أَمْرَهُ إِلَيْنَا وَ قُولُوا أَئِمَّتُنَا أَعْلَمُ بِمَا قَالُوا.
«خداوند ما را از نور ذات خود آفرید. هیچ بشری با ما قابل قیاس نیست. به برکت ما خداوند (عز و جل) شما را نجات داد، و به وسیله ما خداوند شما را هدایت کرد. و به خدا سوگند، ما شما را به سوی پروردگارتان رهنمون شدیم. پس بر امر و نهی ما ثابت‌قدم باشید، و هر آنچه از ما به شما رسید را رد نکنید، زیرا من بزرگ‌تر و والاتر و عظیم‌تر و برتر از همه آن چیزی هستم که (در فهم و معرفت) به شما می‌رسد. آنچه را فهمیدید، خدا را بر آن سپاس گویید، و آنچه را ندانستید، امرش را به ما واگذارید و بگویید: امامان ما به آنچه گفتند داناترند.»

🔻 قَالَ ثُمَّ اِسْتَقْبَلَهُ أَمِيرُ اَلْمَدِينَةِ رَاكِباً وَ حَوَالَيْهِ حُرَّاسُهُ وَ هُمْ يُنَادُونَ فِي اَلنَّاسِ مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ، اُحْضُرُوا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ (صلى الله عليه و آله) عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ (عليهما السلام) وَ تَقَرَّبُوا إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ لَعَلَّ اَللَّهَ يَصْرِفُ عَنْكُمُ اَلْعَذَابَ.
جابر گفت: سپس امیر مدینه سوار بر مرکب و با نگهبانانش به استقبال ایشان آمد، و آنان در میان مردم فریاد می‌زدند: ای مردم، نزد پسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) علی بن الحسین (علیهما السلام) حاضر شوید، و به وسیله او به خداوند عز و جل تقرب جویید، شاید خداوند عذاب را از شما بگرداند.

🔻 فَلَمَّا بَصُرُوا بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ (عليه السلام) تَبَادَرُوا نَحْوَهُ وَ قَالُوا يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، أَ مَا تَرَى مَا نَزَلَ بِأُمَّةِ جَدِّكَ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه و آله)؟ هَلَكُوا وَ فَنُوا عَنْ آخِرِهِمْ، أَيْنَ أَبُوكَ حَتَّى نَسْأَلَهُ أَنْ يَخْرُجَ إِلَى اَلْمَسْجِدِ وَ نَتَقَرَّبَ بِهِ إِلَى اَللَّهِ لِيَرْفَعَ اَللَّهُ بِهِ عَنْ أُمَّةِ جَدِّكَ هَذَا اَلْبَلاَءَ.
هنگامی که امام محمد باقر (علیه السلام) را دیدند، به سویش شتافتند و گفتند: ای پسر رسول خدا، آیا نمی‌بینی چه بر امت جدت محمد (صلى الله عليه و آله) نازل شده است؟ هلاک شدند و از بین رفتند. پدرت (امام سجاد علیه السلام) کجاست تا از او بخواهیم به مسجد بیاید و به وسیله او به خدا تقرب جوییم تا خداوند به وسیله او این بلا را از امت جدت بردارد؟

🔻 قَالَ لَهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ (عليه السلام) يَفْعَلُ اَللَّهُ تَعَالَى إِنْ شَاءَ اَللَّهُ، أَصْلِحُوا أَنْفُسَكُمْ، وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّضَرُّعِ وَ اَلتَّوْبَةِ وَ اَلْوَرَعِ وَ اَلنَّهْيِ عَمَّا أَنْتُمْ عَلَيْهِ، فَإِنَّهُ «لاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْخٰاسِرُونَ» (الأعراف: ۹۹).
امام محمد باقر (علیه السلام) به آنان فرمودند: «خداوند متعال اگر امری را بخواهد [در مجازات بندگان] انجام می‌دهد. نفوس خودتان را اصلاح کنید، و بر شما باد تضرع و توبه و پرهیزکاری و دوری از آنچه [از ظلم‌ها و فسادها که] بر آن هستید، زیرا «جز زیانکاران، از مکر [و مجازات] خدا احساس ایمنی نمی‌کنند» (الأعراف: ۹۹).»

🔻 قَالَ جَابِرٌ فَأَتَيْنَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ (عليهما السلام) وَ هُوَ يُصَلِّي فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلاَتِهِ وَ أَقْبَلَ عَلَيْنَا فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ مَا خَبَرُ اَلنَّاسِ؟ فَقَالَ ذَلِكَ لَقَدْ رَأَى مِنْ قُدْرَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لاَ زَالَ مُتَعَجِّباً مِنْهَا.
جابر گفت: پس نزد امام سجاد (علیه السلام) آمدیم در حالی که ایشان نماز می‌خواندند. منتظر ماندیم تا از نمازشان فارغ شدند و به سوی ما روی آوردند. پس به فرزندشان امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «ای محمد، خبر مردم چیست؟» [امام محمد باقر علیه السلام] گفت: «جابر چیزهایی از قدرت خداوند (عز و جل) دیده که پیوسته از آن در شگفت است.»

🔻 قَالَ جَابِرٌ: إِنَّ سُلْطَانَهُمْ سَأَلَنَا أَنْ نَسْأَلَكَ أَنْ تَحْضُرَ إِلَى اَلْمَسْجِدِ حَتَّى يَجْتَمِعَ اَلنَّاسُ يَدْعُونَ وَ يَتَضَرَّعُونَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَسْأَلُونَهُ اَلْإِقَالَةَ.
جابر گفت: همانا سلطانشان از ما خواسته که از شما بخواهیم به مسجد حاضر شوید تا مردم جمع شوند و دعا کنند و به خداوند (عز و جل) تضرع نمایند و از او طلب عفو کنند.
🔻 قَالَ فَتَبَسَّمَ (عليه السلام) ثُمَّ تَلاَ «أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّنٰاتِ قٰالُوا بَلَى قٰالُوا فَادْعُوا وَ مٰا دُعٰاءُ اَلْكٰافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلاٰلٍ» (غافر: ۵۰).
راوی (جابر) گفت: پس امام سجاد (علیه السلام) تبسمی کردند و سپس تلاوت فرمودند: «آیا پیامبرانتان با دلایل روشن (معجزات) به سوی شما نیامدند؟ گفتند: بله. گفتند: پس (خودتان) دعا کنید! و دعای کافران جز در گمراهی نیست» (غافر: ۵۰).

🔻 وَ «لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ اَلْمَلاَئِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ اَلْمَوْتَى وَ حَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً مٰا كٰانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلاَّ أَنْ يَشٰاءَ اَللّٰهُ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ» (الأنعام: ۱۱۱).
و [نیز تلاوت فرمودند:] «و اگر فرشتگان را بر آنان نازل می‌کردیم و مردگان با آنان سخن می‌گفتند و هر چیزی را گروه گروه در برابرشان جمع می‌کردیم، بازهم هرگز ایمان نمی‌آوردند، مگر آنکه خدا بخواهد؛ ولی بیشترشان نادانند» (الأنعام: ۱۱۱).

🔻 فَقُلْتُ سَيِّدِي اَلْعَجْبُ أَنَّهُمْ لاَ يَدْرُونَ مِنْ أَيْنَ أُتُوا قَالَ أَجَلْ ثُمَّ تَلاَ «فَالْيَوْمَ نَنْسٰاهُمْ كَمٰا نَسُوا لِقٰاءَ يَوْمِهِمْ هٰذٰا وَ مٰا كٰانُوا بِآيٰاتِنٰا يَجْحَدُونَ» (الأعراف: ۵۱).
پس گفتم: سرورم، شگفت‌آور است که آنان نمی‌دانند از کجا مورد عذاب الهی قرار گرفته‌اند؟ فرمودند: «بله.» سپس تلاوت فرمودند: «پس امروز ما آنان را فراموش می‌کنیم، همان‌گونه که آنان لقاء این روزشان را فراموش کردند و آیات ما را انکار می‌کردند» (الأعراف: ۵۱).

🔻 وَ هِيَ وَ اَللَّهِ آيَاتُنَا وَ هَذِهِ أَحَدُهَا وَ هِيَ وَ اَللَّهِ وَلاَيَتُنَا.
«و به خدا قسم، آن [آیات] آیات ما (اهل بیت) هستند، و این [معجزه] یکی از آنهاست. و به خدا قسم، آن، [آیات در مورد] ولایت ماست.»

🔻 يَا جَابِرُ مَا تَقُولُ فِي قَوْمٍ أَمَاتُوا سُنَّتَنَا وَ تَوَالَوْا أَعْدَاءَنَا وَ اِنْتَهَكُوا حُرْمَتَنَا فَظَلَمُونَا وَ غَصَبُونَا وَ أَحْيَوْا سُنَنَ اَلظَّالِمِينَ وَ سَارُوا بِسِيرَةِ اَلْفَاسِقِينَ؟
«ای جابر، درباره قومی که سنت ما را میراندند، و با دشمنان ما دوستی کردند، و حریم ما را شکستند، و به ما ظلم و غصب کردند، و سنت‌های ظالمین را زنده کردند، و به سیره فاسقان رفتار کردند، چه می‌گویی؟»

🔻 قَالَ جَابِرٌ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي مَنَّ عَلَيَّ بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ أَلْهَمَنِي فَضْلَكُمْ وَ وَفَّقَنِي لِطَاعَتِكُمْ مُوَالاَةَ مَوَالِيكُمْ وَ مُعَادَاةَ أَعْدَائِكُمْ.
جابر گفت: ستایش از آن خداوندی است که با معرفت شما بر من منت نهاد، و فضیلت شما را به من الهام کرد، و مرا بر اطاعت شما و دوستی دوستان شما و دشمنی دشمنان شما موفق گرداند.

🔻 قَالَ (صلوات الله عليه) يَا جَابِرُ، أَ وَ تَدْرِي مَا اَلْمَعْرِفَةُ؟ اَلْمَعْرِفَةُ إِثْبَاتُ اَلتَّوْحِيدِ أَوَّلاً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ اَلْمَعَانِي ثَانِياً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ اَلْأَبْوَابِ ثَالِثاً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ اَلْأَنَامِ رَابِعاً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ اَلْأَرْكَانِ خَامِساً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ اَلنُّقَبَاءِ سَادِساً، ثُمَّ مَعْرِفَةُ اَلنُّجَبَاءِ سَابِعاً، وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى: «لَوْ كٰانَ اَلْبَحْرُ مِدٰاداً لِكَلِمٰاتِ رَبِّي لَنَفِدَ اَلْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمٰاتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنٰا بِمِثْلِهِ مَدَداً» (الكهف: ۱۰۹).
ایشان (صلوات الله عليه) فرمودند: «ای جابر، آیا می‌دانی معرفت چیست؟ معرفت، اولاً اثبات توحید است، سپس ثانیاً معرفت معانی است، سپس ثالثاً معرفت ابواب (درب‌های الهی)، سپس رابعاً معرفت انام (مردمان الهی)، سپس خامساً معرفت ارکان (رکن‌های الهی)، سپس سادساً معرفت نُقَباء، سپس سابعاً معرفت نُجَباء. و این همان سخن خداوند متعال است: «اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب می‌شد، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، دریا به پایان می‌رسید، هرچند همانند آن را نیز به کمک می‌آوردیم» (الكهف: ۱۰۹).»

🔻 وَ تَلاَ أَيْضاً «وَ لَوْ أَنَّ مٰا فِي اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاٰمٌ وَ اَلْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مٰا نَفِدَتْ كَلِمٰاتُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (لقمان: ۲۷).
و نیز تلاوت فرمودند: «و اگر آنچه در زمین از درختان است قلم شود و دریا، و هفت دریای دیگر از پس آن، مرکب شود، کلمات خدا پایان نمی‌پذیرد. همانا خداوند عزیز و حکیم است» (لقمان: ۲۷).
🔻 يَا جَابِرُ، إِثْبَاتُ اَلْتَّوْحِيدِ وَ مَعْرِفَةُ اَلْمَعَانِي؛ أَمَّا إِثْبَاتُ اَلْتَّوْحِيدِ مَعْرِفَةُ اَللَّهِ اَلْقَدِيمِ اَلْغَائِبِ اَلَّذِي «لاَ تُدْرِكُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِيفُ اَلْخَبِيرُ» (الأنعام: ۱۰۳) وَ هُوَ غَيْبٌ بَاطِنٌ سَتُدْرِكُهُ كَمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ.
«ای جابر، اثبات توحید و معرفت معانی؛ اما اثبات توحید، شناخت خداوند قدیمِ غایبی است که «چشم‌ها او را درنمی‌یابند و او چشم‌ها را درمی‌یابد، و او لطیف و آگاه است» (الأنعام: ۱۰۳). و او غیبی نهان است که او را همان‌گونه که او خودش را وصف کرده خواهی یافت.»

🔻 وَ أَمَّا اَلْمَعَانِي فَنَحْنُ مَعَانِيهِ وَ مَظَاهِرُهُ فِيكُمْ، اِخْتَرَعَنَا مِنْ نُورِ ذَاتِهِ، وَ فَوَّضَ إِلَيْنَا أُمُورَ عِبَادِهِ، فَنَحْنُ نَفْعَلُ بِإِذْنِهِ مَا نَشَاءُ، وَ نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اَللَّهُ، وَ إِذَا أَرَدْنَا أَرَادَ اَللَّهُ، وَ نَحْنُ أَحَلَّنَا اَللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) هَذَا اَلْمَحَلَّ، وَ اِصْطَفَانَا مِنْ بَيْنِ عِبَادِهِ، وَ جَعَلَنَا حُجَّتَهُ فِي بِلاَدِهِ، فَمَنْ أَنْكَرَ شَيْئاً وَ رَدَّهُ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اَللَّهِ جَلَّ اِسْمُهُ، وَ كَفَرَ بِآيَاتِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ.
«و اما معانی، پس ما معانی او و مظاهر او در میان شما هستیم. خداوند ما را از نور ذات خود آفرید، و امور بندگانش را به ما واگذار کرد. پس ما به اذن او هر چه بخواهیم (به مشیّةَ الله) انجام می‌دهیم. و ما هرگاه بخواهیم، خداوند می‌خواهد. و هرگاه اراده کنیم، خداوند اراده می‌کند. و خداوند (عز و جل) ما را در این جایگاه قرار داد، و ما را از میان بندگانش برگزید، و ما را حجت خود را در سرزمینش قرار داد. پس هر کس چیزی را از جایگاه ما انکار کند و آن را رد کند، به تحقیق بر خداوند - جل اسمه - رد کرده و به آیات و انبیاء و رسولانش کفر ورزیده است.»

🔻 يَا جَابِرُ، مَنْ عَرَفَ اَللَّهَ تَعَالَى بِهَذِهِ اَلصِّفَةِ فَقَدْ أَثْبَتَ اَلْتَّوْحِيدَ، لِأَنَّ هَذِهِ اَلصِّفَةَ مُوَافِقَةٌ لِمَا فِي اَلْكِتَابِ اَلْمُنْزَلِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: «لاَ تُدْرِكُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ اَلْأَبْصٰارَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ اَلسَّمِيعُ اَلْعَلِيمُ» (الأنعام: ۱۰۳) وَ قَوْلُهُ تَعَالَى: «لاَ يُسْئَلُ عَمّٰا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ» (الأنبياء: ۲۳).
«ای جابر، هر کس خداوند متعال را با این صفات بشناسد، به تحقیق توحید را اثبات کرده است، زیرا این صفت موافق با آنچه در کتاب نازل شده است می‌باشد. و این همان سخن خداوند متعال است: «چشم‌ها او را درنمی‌یابند و او چشم‌ها را درمی‌یابد. چیزی همانند او نیست و او شنوای داناست» (الأنعام: ۱۰۳). و سخن خداوند متعال: «او از آنچه می‌کند بازخواست نمی‌شود، ولی آنان بازخواست می‌شوند» (الأنبياء: ۲۳).»

🔻 قَالَ جَابِرٌ يَا سَيِّدِي، مَا أَقَلَّ أَصْحَابِي؟ قَالَ (عليه السلام) هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ، أَ تَدْرِي كَمْ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ مِنْ أَصْحَابِكَ؟ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، كُنْتُ أَظُنُّ فِي كُلِّ بَلْدَةٍ مَا بَيْنَ اَلْمِائَةِ إِلَى اَلْمِائَتَيْنِ وَ فِي كُلِّ مَا بَيْنَ اَلْأَلْفِ إِلَى اَلْأَلْفَيْنِ، بَلْ كُنْتُ أَظُنُّ أَكْثَرَ مِنْ مِائَةِ أَلْفٍ فِي أَطْرَافِ اَلْأَرْضِ وَ نَوَاحِيهِ.
جابر گفت: ای سرورم، پس یاران من چه کم هستند! امام (علیه السلام) فرمودند: «هیهات، هیهات! آیا می‌دانی چند نفر از یاران تو بر روی زمین هستند؟» گفتم: ای پسر رسول خدا، گمان می‌کردم در هر شهری بین صد تا دویست نفر، و در [مجموع چند شهر در] هر [منطقه‌ای] بین هزار تا دو هزار نفر، و بلکه گمان می‌کردم در تمام اطراف و نواحی زمین بیش از صد هزار نفر هستند.

🔻 قَالَ (عليه السلام) يَا جَابِرُ، خَالِفْ ظَنَّكَ وَ قَصِّرْ رَأْيَكَ، أُولَئِكَ اَلْمُقَصِّرُونَ وَ لَيْسُوا لَكَ بِأَصْحَابٍ. قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، وَ مَنِ اَلْمُقَصِّرُ؟ قَالَ اَلَّذِينَ قَصَّرُوا فِي مَعْرِفَةِ اَلْأَئِمَّةِ وَ عَنْ مَعْرِفَةِ مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ أَمْرِهِ وَ رُوحِهِ.
ایشان (علیه السلام) فرمودند: «ای جابر، با گمانت مخالفت کن و نظرت را محدود کن. آنان [یعنی کسانی که گمان می‌کنی] کوتاهی‌کنندگان و مقصّرین هستند و یاران تو نیستند.» گفتم: ای پسر رسول خدا، این مقصّر و کوتاهی‌کننده کیست؟ فرمودند: «کسانی که در معرفت ائمه (علیهم السلام) و در شناخت آنچه خداوند از [معرفت و اطاعتِ] امر و روح خود بر مردم واجب کرده، کوتاهی کرده‌ و مقصّر اند.»
🔻 قُلْتُ يَا سَيِّدِي، وَ مَا مَعْرِفَةُ رُوحِهِ؟ قَالَ (عليه السلام) أَنْ يُعْرَفَ كُلُّ مَنْ خَصَّهُ اَللَّهُ تَعَالَى بِالرُّوحِ فَقَدْ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَهُ، يَخْلُقُ بِإِذْنِهِ، وَ يُحْيِي بِإِذْنِهِ، وَ يَعْلَمُ اَلْغَيْرَ مَا فِي اَلضَّمَائِرِ، وَ يَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ، وَ ذَلِكَ أَنَّ هَذَا اَلرُّوحَ مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ تَعَالَى، فَمَنْ خَصَّهُ اَللَّهُ تَعَالَى بِهَذَا اَلرُّوحِ فَهَذَا كَامِلٌ غَيْرُ نَاقِصٍ، يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ بِإِذْنِ اَللَّهِ، يَسِيرُ مِنَ اَلْمَشْرِقِ إِلَى اَلْمَغْرِبِ فِي لَحْظَةٍ وَاحِدَةٍ، يَعْرُجُ بِهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ يَنْزِلُ بِهِ إِلَى اَلْأَرْضِ، وَ يَفْعَلُ مَا شَاءَ وَ أَرَادَ.
گفتم: ای سرورم، معرفت روح او چیست؟ ایشان (علیه السلام) فرمودند: «اینکه شناخته شود هر کس که خداوند متعال او را به آن روح [مطلق و خاص الهی] اختصاص داده است، پس کسی که خداوند [روح الله را به او اختصاص داده] امر (مطلق ظهور) خود را هم بر عهده‌ی او تفویض نموده است.

او به اذن خدا خلق می‌کند، و به اذن خدا زنده می‌کند، و آنچه در غیب و نهان‌هاست می‌داند، و از گذشته و آینده تا روز قیامت آگاه است. چون آن روح از امر خداوند متعال است.

پس هر کس که خداوند متعال او را به این روح اختصاص داده و ممتاز فرموده، او کامل است و نقصانی ندارد؛ به اذن خدا هر چه بخواهد انجام می‌دهد؛ از مشرق تا مغرب در یک لحظه می‌رود؛ با آن به آسمان عروج می‌کند و به زمین فرود می‌آید، و هر چه بخواهد و اراده کند، [به اذن خدا] انجام می‌دهد.»

🔻 قُلْتُ يَا سَيِّدِي، أَوْجِدْنِي بَيَانَ هَذَا اَلرُّوحِ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ إِنَّهُ مِنْ أَمْرٍ خَصَّهُ اَللَّهُ تَعَالَى بِمُحَمَّدٍ (صلى الله عليه و آله) قَالَ نَعَمِ اِقْرَأْ هَذِهِ اَلْآيَةَ «وَ كَذٰلِكَ أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا مٰا كُنْتَ تَدْرِي مَا اَلْكِتٰابُ وَ لاَ اَلْإِيمٰانُ وَ لٰكِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِنٰا» (الشورى: ۵۲).
گفتم: ای سرورم، بیان این روح را از کتاب خداوند متعال برایم بیاور، و دلیل قرآنی اینکه این روح آن امر [اختصاصی] است که خداوند متعال آن را به پیامبر اکرم حضرت محمد (صلى الله عليه و آله) اختصاص داده است.
حضرت فرمودند: «بله، این آیه را بخوان: «وکذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ...»، «و این‌گونه روحی از امر خود را به سوی تو وحی کردیم. تو نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است، ولی ما آن روح را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگانمان را که بخواهیم، هدایت می‌کنیم» (الشورى: ۵۲).»

🔻 قَوْلُهُ تَعَالَى: «أُولٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ اَلْإِيمٰانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» (المجادلة: ۲۲).
و نیز این سخن خداوند متعال را بخوان که: «اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و أیدهم بروح منه»، «آنان کسانی هستند که ایمان را در دل‌هایشان نگاشته و با روحی از جانب خود تأییدشان کرده است» (المجادلة: ۲۲).

🔻 قُلْتُ فَرَّجَ اَللَّهُ عَنْكَ كَمَا فَرَّجْتَ عَنِّي وَ وَفَّقْتَنِي عَلَى مَعْرِفَةِ اَلرُّوحِ وَ اَلْأَمْرِ ثُمَّ قُلْتُ يَا سَيِّدِي، فَأَكْثَرُ اَلشِّيعَةِ مُقَصِّرُونَ وَ أَنَا مَا أَعْرِفُ مِنْ أَصْحَابِي عَلَى هَذِهِ اَلصِّفَةِ وَاحِداً.
گفتم: خداوند گشایش به شما عنایت کند، همان‌گونه که از کار من گره‌گشایی کردید و مرا بر شناخت روح و امر الهی موفق نمودید.
سپس گفتم: ای آقایم، پس [با حساب این معرفت خاص به روح و امر الهی] بیشتر شیعیان مقصّرین و کوتاهی‌کننده‌اند، و من از یارانم یک نفر را هم با این معرفت نمی‌شناسم.

🔻 قَالَ يَا جَابِرُ، فَإِنْ لَمْ تَعْرِفْ مِنْهُمْ أَحَداً فَإِنِّي أَعْرَفُ مِنْهُمْ نَفَراً قَلاَئِلَ يَأْتُونَ وَ يُسَلِّمُونَ وَ يَتَعَلَّمُونَ مِنِّي سِرَّنَا وَ مَكْنُونَنَا وَ بَاطِنَ عُلُومِنَا.
فرمودند: «ای جابر، اگر تو کسی از آنان را نمی‌شناسی، همانا من از آنان افراد کمی را می‌شناسم که می‌آیند و سلام می‌کنند، و راز ما، و سرّ مکنون ما، و باطن علوم غیبی ما را از من می‌آموزند.»

🔻 قُلْتُ إِنَّ فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ وَ أَصْحَابَهُ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ اَلصِّفَةِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ تَعَالَى! وَ ذَلِكَ أَنِّي سَمِعْتُ مِنْهُمْ سِرّاً مِنْ أَسْرَارِكُمْ وَ بَاطِناً مِنْ عُلُومِكُمْ وَ لاَ أَظُنُّ إِلاَّ وَ قَدْ كَمَلُوا وَ بَلَغُوا.
گفتم: همانا فلان شخص (از شیعیان) و یارانش از اهل این صفت و معرفت هستند، ان شاء الله تعالی! و این بدان جهت است که من از آنان یک سرّ و رازی از اسرار شما و باطنی از علوم شما را شنیده‌ام، و گمان نمی‌کنم جز اینکه کامل شده و به مقام [بالا] رسیده‌اند.
🔻 قَالَ يَا جَابِرُ، اُدْعُهُمْ غَداً وَ أَحْضِرْهُمْ مَعَكَ قَالَ فَأَحْضَرْتُهُمْ مِنَ اَلْغَدِ فَسَلَّمُوا عَلَى اَلْإِمَامِ (عليه السلام) وَ بَجَّلُوهُ وَ وَقَّرُوهُ وَ وَقَفُوا بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ (عليه السلام) يَا جَابِرُ، أَمَا إِنَّهُمْ إِخْوَانُكَ وَ قَدْ بَقِيَتْ عَلَيْهِمْ بَقِيَّةٌ.
فرمودند: «ای جابر، فردا آنان را دعوت کن و با خود به اینجا بیاور.» جابر گفت: پس آنان را فردا آوردم. بر امام (علیه السلام) سلام کردند و او را گرامی داشتند و احترام کردند و در برابرش ایستادند.
پس امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «ای جابر، آگاه باش که آنان برادران تو هستند، ولی هنوز چیزی [از آن معرفت خاص] بر آنان باقی مانده است (که فعلا ندارند).»

🔻 أَ تُقِرُّونَ أَيُّهَا اَلنَّفَرُ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى: «يَفْعَلُ مٰا يَشٰاءُ وَ يَحْكُمُ مٰا يُرِيدُ وَ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ لاَ رَادَّ لِقَضَائِهِ وَ لاَ يُسْئَلُ عَمّٰا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ» (الأنبياء: ۲۳)؟ قَالُوا نَعَمْ «إِنَّ اَللّٰهَ يَفْعَلُ مٰا يَشٰاءُ وَ يَحْكُمُ مٰا يُرِيدُ» قُلْتُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ قَدِ اِسْتَبْصَرُوا وَ عَرَفُوا وَ بَلَغُوا.
[سپس از آن شیعیان پرسیدند:] «آیا شما ای گروه، اقرار می‌کنید که خداوند متعال: «هر چه بخواهد انجام می‌دهد و هر چه اراده کند حکم می‌کند، و هیچ کس حکم او را بازدارنده نیست، و هیچ کس قضای الهی را نمی‌تواند رد کند، و خدا از آنچه می‌کند سؤال و بازخواست نمی‌شود، ولی آن بندگان مورد سؤال و بازخواست قرار می‌گیرند» (الأنبياء: ۲۳)؟»
گفتند: «بله، همانا خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد و هر چه اراده کند حکم می‌کند.».
[جابر میگوید:] گفتم: الحمدلله، به بصیرت و معرفت رسیده‌اند و شناختند و به آن مقام [معرفت به روح و امر الهی] رسیدند.

🔻 قَالَ يَا جَابِرُ، لاَ تَعْجَلْ بِمَا لاَ تَعْلَمُ، فَبَقِيتُ مُتَحَيِّراً، فَقَالَ (عليه السلام) سَلْهُمْ هَلْ يَقْدِرُ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ أَنْ يَصِيرَ صُورَةَ اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ؟ قَالَ جَابِرٌ فَسَأَلْتُهُمْ فَأَمْسَكُوا وَ سَكَتُوا.
حضرت فرمودند: «لاَ تَعْجَلْ بِمَا لاَ تَعْلَمُ»، «ای جابر، در مورد آنچه نمی‌دانی عجله مکن.» پس من متحیر ماندم. امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «از آنان بپرس آیا [امام سجاد] علی بن الحسین می‌تواند به صورت پسرش محمد باقر درآید؟» جابر گفت: پس از آنان پرسیدم و آنان سکوت کردند.

🔻 قَالَ (عليه السلام) يَا جَابِرُ، سَلْهُمْ هَلْ يَقْدِرُ مُحَمَّدٌ أَنْ يَصِيرَ بِصُورَتِي؟ قَالَ جَابِرٌ فَسَأَلْتُهُمْ فَأَمْسَكُوا وَ سَكَتُوا قَالَ فَنَظَرَ إِلَيَّ وَ قَالَ يَا جَابِرُ هَذَا مَا أَخْبَرْتُكَ أَنَّهُمْ قَدْ بَقِيَ عَلَيْهِمُ بَقِيَّةٌ، فَقُلْتُ لَهُمْ مَا لَكُمْ مَا تُجِيبُونَ إِمَامَكُمْ؟ فَسَكَتُوا وَ شَكَوْا فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ وَ قَالَ يَا جَابِرُ هَذَا مَا أَخْبَرْتُكَ بِهِ قَدْ بَقِيَتْ عَلَيْهِمْ بَقِيَّةٌ.
ایشان (علیه السلام) فرمودند: «ای جابر، از آنان بپرس آیا [پسرم] محمد باقر می‌تواند به صورت من درآید؟» جابر گفت: پس از آنان پرسیدم و آنان سکوت کردند.
راوی (جابر) گفت: پس حضرت رو به من نگریست و فرمود: «يَا جَابِرُ هَذَا مَا أَخْبَرْتُكَ أَنَّهُمْ قَدْ بَقِيَ عَلَيْهِمُ بَقِيَّةٌ»، «ای جابر، این همان چیزی است که به تو خبر دادم که هنوز چیزی [از معرفت] بر آنان باقی مانده است [که هنوز ندارند].»
پس به آنان گفتم: چرا به امامتان پاسخ نمی‌دهید؟ پس سکوت کردند و هنوز در شک بودند. پس امام به آنان نگریست و فرمود: «ای جابر، این همان چیزی است که به تو خبر دادم که هنوز چیزی بر آنان باقی مانده است.»

🔻 وَ قَالَ اَلْبَاقِرُ (عليه السلام) مَا لَكُمْ لاَ تَنْطِقُونَ؟ فَنَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ قَالُوا يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، لاَ عِلْمَ لَنَا فَعَلِّمْنَا.
و امام باقر (علیه السلام) رو به آن‌ها فرمودند: «مَا لَكُمْ لاَ تَنْطِقُونَ»، «چرا حرف نمی‌زنید؟». پس به یکدیگر نگریستند و از هم پرسیدند و گفتند: ای پسر رسول خدا، ما علمی نداریم، پس به ما بیاموزید.

🔻 قَالَ فَنَظَرَ اَلْإِمَامُ سَيِّدُ اَلْعَابِدِينَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ (عليهما السلام) إِلَى اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ اَلْبَاقِرِ (عليه السلام) وَ قَالَ لَهُمْ مَنْ هَذَا؟ قَالُوا اِبْنُكَ فَقَالَ لَهُمْ مَنْ أَنَا؟ قَالَ أَبُوهُ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ قَالَ فَتَكَلَّمَ بِكَلاَمٍ لَمْ نَفْهَمْ فَإِذَا مُحَمَّدٌ بِصُورَةِ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ وَ إِذَا عَلِيٌّ بِصُورَةِ اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ. قَالُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ.
راوی (جابر) گفت: پس امام سَيِّدُ اَلْعَابِدِينَ، سرور عبادت‌کنندگان، علی بن الحسین (علیهما السلام) به پسرشان محمد باقر (علیه السلام) نگریستند و به آنان فرمودند: «این کیست؟». آنها گفتند: «پسر شما [محمد] است.». سپس فرمودند: «من کیستم؟» گفتند: «پدرش، حضرت علی بن الحسین هستید»
راوی (جابر) گفت: پس [امام سجاد (علیه السلام)] کلماتی فرمودند که ما نفهمیدیم، و ناگاه محمد به صورت پدرش علی بن الحسین درآمد، و امام علی بن الحسین به صورت پسرش محمد درآمد. همه [آنها که این صحنه را دیدند] گفتند: «لا إله إلا الله!»

🔻 فَقَالَ اَلْإِمَامُ (عليه السلام): لاَ تَعْجَبُوا مِنْ قُدْرَةِ اَللَّهِ، أَنَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ أَنَا. وَ قَالَ مُحَمَّدٌ: يَا قَوْمُ لاَ تَعْجَبُوا مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ، أَنَا عَلِيٌّ وَ عَلِيٌّ أَنَا، وَ كُلُّنَا وَاحِدٌ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ، وَ رُوحُنَا مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ، أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّدٌ.
پس امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «از قدرت خدا تعجب نکنید. من [همان پسرم] محمد هستم، و [پسرم] محمد هم من است.»
و امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: «ای مردم، از امر خدا تعجب نکنید. من [همان صورت پدرم] علی هستم، و [پدرم] علی هم [بصورتِ] من است. و همه ما یکی هستیم از یک نور واحد، و روح ما از امر خداست. اول ما محمد است، و وسط ما محمد است، و آخر ما محمد است، و همه ما محمد هستیم.»

🔻 قَالَ فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ خَرُّوا لِوُجُوهِهِمْ سُجَّداً وَ هُمْ يَقُولُونَ آمَنَّا بِوَلاَيَتِكُمْ وَ بِسِرِّكُمْ وَ بِعَلاَنِيَتِكُمْ وَ أَقْرَرْنَا بِخَصَائِصِكُمْ فَقَالَ اَلْإِمَامُ زَيْنُ اَلْعَابِدِينَ يَا قَوْمُ اِرْفَعُوا رُءُوسَكُمْ فَأَنْتُمُ اَلْآنَ اَلْعَارِفُونَ اَلْفَائِزُونَ اَلْمُسْتَبْصِرُونَ وَ أَنْتُمُ اَلْكَامِلُونَ اَلْبَالِغُونَ اَللَّهَ اَللَّهَ لاَ تُطْلِعُوا أَحَداً مِنَ اَلْمُقَصِّرِينَ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ عَلَى مَا رَأَيْتُمْ مِنِّي وَ مِنْ مُحَمَّدٍ فَيُشَنِّعُوا عَلَيْكُمْ وَ يُكَذِّبُوكُمْ قَالُوا «سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا»، قَالَ (عليه السلام) فَانْصَرِفُوا رَاشِدِينَ كَامِلِينَ فَانْصَرِفُوا.
راوی (جابر) گفت: پس چون آن را شنیدند، به روی صورت به سجده افتادند در حالی که می‌گفتند: «به ولایت شما ایمان آوردیم، و به سرّ شما و به آشکار شما ایمان آوردیم، و به امتیازات خاص شما اقرار کردیم.»
پس امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: «ای قوم، سرهای خود را بلند کنید. شما اکنون عارفان، رستگاران، بصیرت‌یافتگان و کاملان و به مقصد رسیدگان هستید. خدا را، خدا را! مبادا که به هیچ یک از مقصّرین و کوتاهی‌کنندگان و مستضعفین (از شیعیان ضعیف در معرفت و اطاعت) چبزی بگویید، آنها را از آنچه از من و از محمد دیدید، باخبر نکنید، تا شما را مسخره نکنند و تکذیبتان نکنند.».
گفتند: «سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا»، «شنیدیم و اطاعت کردیم.» امان سجاد (علیه السلام) فرمودند: «پس بروید در حالی که هدایت‌یافته و کامل هستید.» پس آنها بلند شدند و رفتند.

🔻 قَالَ جَابِرٌ قُلْتُ سَيِّدِي، وَ كُلُّ مَنْ لاَ يَعْرِفُ هَذَا اَلْأَمْرَ عَلَى اَلْوَجْهِ اَلَّذِي صَنَعْتَهُ وَ بَيَّنْتَهُ إِلاَّ أَنَّ عِنْدَهُ مَحَبَّةً وَ يَقُولُ بِفَضْلِكُمْ وَ يَتَبَرَّأُ مِنْ أَعْدَائِكُمْ مَا يَكُونُ حَالُهُ؟
جابر گفت: گفتم: ای آقای من، و هر کس این امر را به آن شکلی که شما انجام دادید و بیان کردید، نشناسد، اما محبتی دارد و به فضل شما قائل است و از دشمنان شما بیزاری می‌جوید، حال چنین محبّی از موالیان شما چگونه خواهد بود؟

🔻 قَالَ (عليه السلام) يَكُونُ فِي خَيْرٍ إِلَى أَنْ يَبْلُغُوا.
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «آن محبین هم در خیر خواهند بود تا به این مقصد در [معرفت و اطاعت خاص] برسند.»

🔻 قَالَ جَابِرٌ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، هَلْ بَعْدَ ذَلِكَ شَيْءٌ يُقَصِّرُهُمْ؟ قَالَ (عليه السلام) نَعَمْ إِذَا قَصَّرُوا فِي حُقُوقِ إِخْوَانِهِمْ وَ لَمْ يُشَارِكُوهُمْ فِي أَمْوَالِهِمْ وَ فِي سِرِّ أُمُورِهِمْ وَ عَلاَنِيَتِهِمْ وَ اِسْتَبَدُّوا بِحُطَامِ اَلدُّنْيَا دُونَهُمْ فَهُنَالِكَ يُسْلَبُ اَلْمَعْرُوفُ وَ يُسْلَخُ مِنْ دُونِهِ سَلْخاً وَ يُصِيبُهُ مِنْ آفَاتِ هَذِهِ اَلدُّنْيَا وَ بَلاَئِهَا مَا لاَ يُطِيقُهُ وَ لاَ يَحْتَمِلُهُ مِنَ اَلْأَوْجَاعِ فِي نَفْسِهِ وَ ذَهَابِ مَالِهِ وَ تَشَتُّتِ شَمْلِهِ لِمَا قَصَّرَ فِي بِرِّ إِخْوَانِهِ.
جابر گفت: گفتم: ای پسر رسول خدا، آیا بعد از یافتن آن معرفت هم چیزی هست که آنان را [از رسیدن به کمال و دوری از نقصان و تقصیر] باز دارد؟
امام (علیه السلام) فرمودند: «بله، اگر در حقوق برادران ایمانی‌شان کوتاهی کنند و آنان را در اموال‌شان شریک نگردانند، و در امور پنهان و آشکارشان یاری نکنند، و متاع دنیا را بدون کمک بع آنان، فقط برای خودشان منحصر کنند، در آن صورت معروف و نیکی [از آنان] سلب می‌شود، و [خوبی‌ها] از او همچون پوست کنده می‌شود، و از آفات و بلاهای این دنیا دچار چیزهایی می‌شود که توان تحمل آن را ندارد؛ از دردها در وجودش، و از بین رفتن مالش و پراکندگی خانواده‌اش، به خاطر کوتاهی‌ای که در نیکی به برادرانش کرده است.»

🔻 قَالَ جَابِرٌ فَاغْتَمَمْتُ وَ اَللَّهِ غَمّاً شَدِيداً وَ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، مَا حَقُّ اَلْمُؤْمِنِ عَلَى أَخِيهِ اَلْمُؤْمِنِ؟ قَالَ (عليه السلام) يَفْرَحُ لِفَرَحِهِ إِذَا فَرَحَ وَ يَحْزَنُ لِحُزْنِهِ إِذَا حَزِنَ وَ يُنْفِذُ أُمُورَهُ كُلَّهَا فَيُحَصِّلُهَا، وَ لاَ يَغْتَمُّ لِشَيْءٍ مِنْ حُطَامِ اَلدُّنْيَا اَلْفَانِيَةِ إِلاَّ وَاسَاهُ حَتَّى يَجْرِيَانِ فِي اَلْخَيْرِ وَ اَلشَّرِّ فِي قَرْنٍ وَاحِدٍ.
جابر گفت: پس به خدا قسم، بسیار غمگین شدم و گفتم: ای پسر رسول خدا، حق مؤمن بر برادر مؤمنش چیست؟
امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «اینکه در هنگام شادی مؤمن، به شادمانی او شاد شود، و به هنگام غم و ناراحتی مؤمن، به غم او غمگین شود؛ و تمام کارهایش را به انجام برساند و به دنبال تحقق کارهایش باشد؛ و مؤمن به خاطر هیچ چیز از متاع فانی دنیا غمگین نشود، مگر اینکه با او همدردی کند، تا آنجا که تماماً در همه امور خیر و شر باهم یکسان باشند.»

🔻 قُلْتُ يَا سَيِّدِي، فَكَيْفَ أَوْجَبَ اَللَّهُ كُلَّ هَذَا لِلْمُؤْمِنِ عَلَى أَخِيهِ اَلْمُؤْمِنِ؟ قَالَ (عليه السلام) لِأَنَّ اَلْمُؤْمِنَ أَخُو اَلْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ عَلَى هَذَا اَلْأَمْرِ لاَ يَكُونُ أَخَاهُ وَ هُوَ أَحَقُّ بِمَا يَمْلِكُهُ.
گفتم: ای سرورم، پس چگونه خداوند همه اینها را برای مؤمن بر برادر مؤمنش واجب کرده است؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «زیرا مؤمن برادر مؤمن است از یک پدر و مادر، بر این امر ولایت (که روحشان متصل به یک روح ولایت است). بنا بر اين، نميتواند برادرش باشد درحالی كه استفاده از ثروتش را فقط منحصر بخودش بداند (و با برادر ایمانی‌اش مواسات نداشته باشد).»

🔻 قَالَ جَابِرٌ: سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ مَنْ يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ؟ قَالَ (عليه السلام) مَنْ يُرِيدُ أَنْ يَقْرَعَ أَبْوَابَ اَلْجِنَانِ وَ يُعَانِقَ اَلْحُورَ اَلْحِسَانَ وَ يَجْتَمِعَ مَعَنَا فِي دَارِ اَلسَّلاَمِ.

جابر گفت: سبحان الله! و چه کسی می‌تواند چنین حقی را ادا کند؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «کسی که می‌خواهد درهای بهشت را بکوبد و حوریان زیبای بهشت را در آغوش بگیرد، و [بالاتر اینکه] با ما در دارالسلام (بهشت) همنشین باشد».

🔻 قَالَ جَابِرٌ: فَقُلْتُ هَلَكْتُ وَ اَللَّهِ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لِأَنِّي قَصَّرْتُ فِي حُقُوقِ إِخْوَانِي وَ لَمْ أَعْلَمْ أَنَّهُ يَلْزَمُنِي عَلَى اَلتَّقْصِيرِ كُلُّ هَذَا وَ لاَ عُشْرُهُ وَ أَنَا أَتُوبُ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مِمَّا كَانَ مِنِّي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ فِي رِعَايَةِ حُقُوقِ إِخْوَانِيَ اَلْمُؤْمِنِينَ.
جابر گفت: پس من گفتم: به خدا قسم هلاک شدم ای پسر رسول خدا، زیرا در حقوق برادرانم کوتاهی کرده‌ام، و نميدانستم كه چنين رفتارى موجب تقصير در باره رعايت حقوق برادران مؤمن مى‌شود، که همه اینها، و حتی یک دهم آن را هم نمیدانستم و انجام ندادم. و من به درگاه خداوند متعال توبه می‌کنم ای پسر رسول خدا، از آنچه از من در این کوتاهی و تقصیری که در رعایت حقوق برادران مؤمنم سر زده است.

🔸
🔸مهمترین نکات حدیث:
🔻 ظلم بنی‌امیه و لعن امیرالمؤمنین (ع): حدیث با توصیف ستم‌های بنی‌امیه آغاز می‌شود که هزار ماه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را علناً لعن می‌کردند و شیعیان را به خاطر عدم تبری از امیرالمومنین (ع) به شهادت می‌رساندند. این بخش، زمینه تاریخی و فشار شدیدی که بر شیعیان وارد می‌شده را نشان می‌دهد.

🔻 قدرت و جایگاه ائمه (ع) و صبر الهی: پاسخ امام سجاد (علیه السلام) به شکایت جابر، بیانگر عظمت قدرت امامان و وسعت صبر الهی است. امام با اشاره به مهلت خداوند به ستمکاران و توانایی خود در ایجاد عذاب با حرکت دادن آن نخ شگفت‌انگیز، نشان می‌دهند که اگر مشیت الهی و حدود معین نبود، می‌توانستند در یک لحظه همه ظالمین را هلاک کنند. این امر، بیانگر جایگاه ائمه (ع) به عنوان مجرای ظهور قدرت الهی است.
🔻 معنای عمیق «معرفت» و ابعاد آن: امام سجاد (علیه السلام) در پاسخ به سؤال جابر درباره معرفت، هفت مرحله را بیان می‌کنند: توحید، معرفت معانی (اهل بیت)، ابواب، انام، ارکان، نقباء، و نجباء. این مراحل نشان می‌دهد که معرفت، تنها شناخت توحید خدا نیست، بلکه شامل شناخت مظاهر او در مقام ولایت اهل بیت (علیهم السلام) و نقش آنها در خلقت و هدایت است.

🔻 اهل بیت (ع)، «معانی» خدا و منشأ خلقت: این حدیث به صراحت بیان می‌کند که «فَنَحْنُ مَعَانِيهِ وَ مَظَاهِرُهُ فِيكُمْ اِخْتَرَعَنَا مِنْ نُورِ ذَاتِهِ» (ما معانی او و مظاهر او در شما هستیم، خداوند ما را از نور ذات خود آفرید). همچنین، «وَ لَوْ لاَ نَحْنُ لَمْ يَخْلُقِ اَللَّهُ أَرْضاً وَ لاَ سَمَاءً» (اگر ما نبودیم، خداوند نه زمینی می‌آفرید و نه آسمانی). این بخش، جایگاه تکوینی و وجودی اهل بیت (ع) را در هستی روشن می‌سازد.

🔻 وحدت نوری ائمه (ع) و حقیقت ولایت: ماجرای تبدیل صورت امام سجاد (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) به یکدیگر و سخن امام باقر (علیه السلام) که «أَنَا عَلِيٌّ وَ عَلِيٌّ أَنَا، وَ كُلُّنَا وَاحِدٌ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ، وَ رُوحُنَا مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ» (من علی هستم و علی من هستم، و همه ما از یک نور واحد هستیم، و روح ما از امر خداست)، نشان‌دهنده وحدت نوری و حقیقت واحد ائمه (ع) است. این بخش، عمق ولایت و سرّ امامت را برای خواص روشن می‌کند.

🔻 حقوق سنگین مؤمنین بر یکدیگر: امام (علیه السلام) در پاسخ به نگرانی جابر درباره کوتاهی در حقوق برادران ایمانی، به تفصیل حقوق مؤمن بر مؤمن را بیان می‌کنند، از جمله شادمانی در شادی او، غمگینی در غم او، برآورده کردن کارهایش، و همدردی در مشکلات مالی. کوتاهی در این حقوق، می‌تواند موجب سلب نیکی‌های انسان و ایجاد گرفتاری‌های دنیوی شود. این بخش، بر ابعاد اجتماعی و عملی تشیع تأکید دارد.

🔻 تفاوت «شیعه» و «محب» و آثار آن: این حدیث نیز [مانند حدیث پیشین از امام حسن عسکری (علیه السلام)]، بر تفاوت میان «شیعه» حقیقی (که در عمل مطیع اوامر و نواهی هستند) و «محب» (صرفاً دوستدار) تأکید می‌کند. اگرچه محبت به اهل بیت (ع) موجب رشد و نجات نهایی می‌شود، اما کوتاهی در عمل و عدم رعایت حقوق مؤمنین، می‌تواند موجب تطهیر در دنیا یا عذاب در طبقات بالای جهنم برای محبین گناهکار شود تا به مقام شایسته‌ی شفاعت و نجات برسند.

🔸
@SalehiBooks
@Salehi786
🗂 بسته محتوایی صوتی ویژه پیاده‌روی اربعین

🔸روایت الهی؛ کلید فهم حوادث اخرالزمان
https://eitaa.com/revayat_elahi/226

🔸میراث طوفان؛ تداوم خشم مقدس پس از طوفان الاقصی
https://eitaa.com/revayat_elahi/213

🔸تشکیلات ربّیون؛ نقشه راه کار جمعی مؤمنانه
https://eitaa.com/revayat_elahi/235

🔸منشور ربیون؛ شرح فراز به فراز زیارت عاشورا
https://eitaa.com/revayat_elahi/197

برای مشاهده فهرست بسته‌های محتوایی وارد کانال ایتا شوید👇👇
https://eitaa.com/revayat_elahi
2025/10/01 22:25:48
Back to Top
HTML Embed Code: