Forwarded from کردستان نامه
📚سهم ما از این زندگی چرا عادلانه نیست؟
✍️اسماعیل شمس
🔺امروز صبح یکی از همکاران خبر تلخ درگذشت خانم دکتر رقیه سلطانی از جوانان کرد کرمانج خراسان و دانشآموخته رشته تاریخ را به من داد. برای ساعتها غمی سنگین وجودم را فرا گرفت و مصمم شدم درباره او بنویسم، زیرا سکوت در برابر چنین مرگهای تحمیلی و زودرس خیانت به حق مسلم انسانها برای برخورداری از یک زندگی عادلانه است.
🔺رقیه سلطانی متولد روستایجلفان از توابع بخش نوخندان شهرستان درگز در استان خراسان رضوی بود. او خیلی زود خود را از جلفان به تهران رساند و کارشناسی ارشد و دکترایش را با رتبه یک روزانه از دانشگاه بهشتی دریافت کرد. مثل هر دانشآموخته خودساخته تاریخ انتظار داشت که جذب هیٲت علمی در دانشگاهی دور یا نزدیک و سراسری یا آزاد شود. بارها بختش را آزمود، اما هربار به در بسته خورد. در سرزمینی که نزدیکی به فلان مقام دولتی و خصوصی یا ارتباط شخصی و کاری با فلان مسئول و فلان فرد متنفذ و تصمیمساز گاه بیشتر از تخصص و دانش، سرنوشت انسان را تعیین میکند،قطعاً انسانهای گمنامی چون او در ردیف آخر انتخاب خواهند بود. در دهه نود که قرار بود پروژه تاریخ و فرهنگ کرد در مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی تدوین شود، او را هم مانند دهها جوان دیگر برای نگارش مقاله دعوت کردم و پیشنهاد دادم که تاریخ کوچ کردان کرمانج به خراسان در دوره صفویه را با استناد به فولکلور مردم کرد بررسی کند. او که به زبان و فرهنگ زادگاهش بسیار علاقهمند بود، پذیرفت و مقالهای نوشت که یکی از بهترین مقالات این پروژه شد. او در سالهای بعد چند مقاله دیگر درباره تاریخ و فرهنگ کردهای خراسان نوشت، اما زهی افسوس که به سبب توقف پروژه این مقالات هم رنگ چاپ و انتشار به خود ندیدند. در این چند سال هربار که تماس میگرفت، تنها از زمان چاپ پروژه میپرسید و بس؛ امروز که داستان مرگ او را شنیدم تازه علت تماسهای او را فهمیدم.خانم دکتر سلطانی هیچگاه از بیماری سرطانش به من نگفت، ولی دردا و دریغا که پیش از دیدن چاپ مقالاتش از این دنیا رفت و دنیایی از افسوس را برای ما بهجا گذاشت. او با وجود مرگ برادر که او هم دانشآموخته تاریخ بود، به امید رسیدن به آرزویش، یعنی تدریس در دانشگاه با سرطان جنگید، ولی عدم استخدام و از دست دادن تدریجی شرط سنی و فوت پدرش افسردگی و ناامیدی او را بیشتر کرد.ناتوانی مالی، امکان خرید داروی شیمیدرمانی و ادامه درمان را از او سلب کرد و به درگز برگشت. با وجود اصرار خویشاوندان و دوستانش برای تٲمین پول دارو زیر بار نرفت و درمان را قطع کرد.عزت نفس و اخلاقمداری از سویی و جفای روزگار و مردمانش از سوی دیگر او را به کنج تنهایی کشاند و منتظر سرنوشت ماند تا سرانجام بهار زندگیش در ماه اول بهار خزان شد.
🔺چرا از او نوشتم؟ زیرا او و جوانانی چون او قربانیان تبعیض چندلایهای هستند که در این جامعه جاری است. شاید گفته شود بیکاری و عدم استخدام، مشکل همگی است، اما این، همه حقیقت نیست. اگر اکثریت برای رسیدن به هدف، یک و گاه دو لایه تبعیض را بر سر راه خود میبینند، هستند کسانی که نه از هفت خوان، بلکه از هفتادخوان تبعیض هم میگذرند، اما باز به مقصد نمیرسند. بگذارید صریحتر بگویم: دانشجویی که در یکی از ادوار تاریخ عمومی و سلسلهای ایران کار نکرده و تنها به پژوهش تاریخی در حوزه مطالعات کرد علاقهمند است، در دانشگاه جایی ندارد، چون چنین رشته و گرایشی در ایران نیست. او حتی ناچار است پایاننامه و رساله دکتری خود را هم خارج از این حوزه برگزیند،که فردا برای استخدام به کار آید، چنانکه خانم سلطانی چنین کرد. در صدها پژوهشگاه و فرهنگستان و مرکز علمی و تاریخی این کشور که با پول دولت اداره میشوند، برخلاف کشورهای همسایه اتاقکی برای پژوهش درباره تاریخ کرد وجود ندارد. نشریات و ناشران خصوصی هم کمتر به چاپ کتاب و مقاله در این زمینه تمایل دارند، زیرا نگرانند که برچسپ سیاسی و قومی بخورند. هرچه هم اصرار شود که کردستان و کرد، چه در ایران و چه در خارج ایران از دوران هخامنشیان تا صفویان جزو قلمرو آنان بوده است، باز کار درباره تاریخ این حوزه برخلاف کرمان و گیلان برچسپهایی مانند قومگرا را برای پژوهشگر به دنبال دارد. مراکز کردشناسی خارج از ایران هم به مباحث سیاسی و زبانی مشغول هستند و تمایلی به پژوهش آکادمیک درباره تاریخ کرد در مقطع غیرمعاصر ندارند. نهادهای خصوصی و رجال کرد هم برخلاف دیگر استانها و مناطق کشور از پروژههای تحقیقاتی درباره تاریخ کردستان حمایت نمیکنند.
🔺راستی اگر دکتر سلطانی جذب دانشگاه میشد یا با آن شور و شوقی که مقاله کوچ کردان خراسان را نوشت، فرصت ادامه تحقیقات در این زمینه به او داده میشد آیا گرفتار چنین سرنوشتی میگردید؟ رقیه سلطانی رفت،اما دهها پژوهشگر تاریخ با شرایط او هنوز هستند. لطفاً پیش از آنکه دیر شود، تدبیری بیندیشید.
@kurdistanname
✍️اسماعیل شمس
🔺امروز صبح یکی از همکاران خبر تلخ درگذشت خانم دکتر رقیه سلطانی از جوانان کرد کرمانج خراسان و دانشآموخته رشته تاریخ را به من داد. برای ساعتها غمی سنگین وجودم را فرا گرفت و مصمم شدم درباره او بنویسم، زیرا سکوت در برابر چنین مرگهای تحمیلی و زودرس خیانت به حق مسلم انسانها برای برخورداری از یک زندگی عادلانه است.
🔺رقیه سلطانی متولد روستایجلفان از توابع بخش نوخندان شهرستان درگز در استان خراسان رضوی بود. او خیلی زود خود را از جلفان به تهران رساند و کارشناسی ارشد و دکترایش را با رتبه یک روزانه از دانشگاه بهشتی دریافت کرد. مثل هر دانشآموخته خودساخته تاریخ انتظار داشت که جذب هیٲت علمی در دانشگاهی دور یا نزدیک و سراسری یا آزاد شود. بارها بختش را آزمود، اما هربار به در بسته خورد. در سرزمینی که نزدیکی به فلان مقام دولتی و خصوصی یا ارتباط شخصی و کاری با فلان مسئول و فلان فرد متنفذ و تصمیمساز گاه بیشتر از تخصص و دانش، سرنوشت انسان را تعیین میکند،قطعاً انسانهای گمنامی چون او در ردیف آخر انتخاب خواهند بود. در دهه نود که قرار بود پروژه تاریخ و فرهنگ کرد در مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی تدوین شود، او را هم مانند دهها جوان دیگر برای نگارش مقاله دعوت کردم و پیشنهاد دادم که تاریخ کوچ کردان کرمانج به خراسان در دوره صفویه را با استناد به فولکلور مردم کرد بررسی کند. او که به زبان و فرهنگ زادگاهش بسیار علاقهمند بود، پذیرفت و مقالهای نوشت که یکی از بهترین مقالات این پروژه شد. او در سالهای بعد چند مقاله دیگر درباره تاریخ و فرهنگ کردهای خراسان نوشت، اما زهی افسوس که به سبب توقف پروژه این مقالات هم رنگ چاپ و انتشار به خود ندیدند. در این چند سال هربار که تماس میگرفت، تنها از زمان چاپ پروژه میپرسید و بس؛ امروز که داستان مرگ او را شنیدم تازه علت تماسهای او را فهمیدم.خانم دکتر سلطانی هیچگاه از بیماری سرطانش به من نگفت، ولی دردا و دریغا که پیش از دیدن چاپ مقالاتش از این دنیا رفت و دنیایی از افسوس را برای ما بهجا گذاشت. او با وجود مرگ برادر که او هم دانشآموخته تاریخ بود، به امید رسیدن به آرزویش، یعنی تدریس در دانشگاه با سرطان جنگید، ولی عدم استخدام و از دست دادن تدریجی شرط سنی و فوت پدرش افسردگی و ناامیدی او را بیشتر کرد.ناتوانی مالی، امکان خرید داروی شیمیدرمانی و ادامه درمان را از او سلب کرد و به درگز برگشت. با وجود اصرار خویشاوندان و دوستانش برای تٲمین پول دارو زیر بار نرفت و درمان را قطع کرد.عزت نفس و اخلاقمداری از سویی و جفای روزگار و مردمانش از سوی دیگر او را به کنج تنهایی کشاند و منتظر سرنوشت ماند تا سرانجام بهار زندگیش در ماه اول بهار خزان شد.
🔺چرا از او نوشتم؟ زیرا او و جوانانی چون او قربانیان تبعیض چندلایهای هستند که در این جامعه جاری است. شاید گفته شود بیکاری و عدم استخدام، مشکل همگی است، اما این، همه حقیقت نیست. اگر اکثریت برای رسیدن به هدف، یک و گاه دو لایه تبعیض را بر سر راه خود میبینند، هستند کسانی که نه از هفت خوان، بلکه از هفتادخوان تبعیض هم میگذرند، اما باز به مقصد نمیرسند. بگذارید صریحتر بگویم: دانشجویی که در یکی از ادوار تاریخ عمومی و سلسلهای ایران کار نکرده و تنها به پژوهش تاریخی در حوزه مطالعات کرد علاقهمند است، در دانشگاه جایی ندارد، چون چنین رشته و گرایشی در ایران نیست. او حتی ناچار است پایاننامه و رساله دکتری خود را هم خارج از این حوزه برگزیند،که فردا برای استخدام به کار آید، چنانکه خانم سلطانی چنین کرد. در صدها پژوهشگاه و فرهنگستان و مرکز علمی و تاریخی این کشور که با پول دولت اداره میشوند، برخلاف کشورهای همسایه اتاقکی برای پژوهش درباره تاریخ کرد وجود ندارد. نشریات و ناشران خصوصی هم کمتر به چاپ کتاب و مقاله در این زمینه تمایل دارند، زیرا نگرانند که برچسپ سیاسی و قومی بخورند. هرچه هم اصرار شود که کردستان و کرد، چه در ایران و چه در خارج ایران از دوران هخامنشیان تا صفویان جزو قلمرو آنان بوده است، باز کار درباره تاریخ این حوزه برخلاف کرمان و گیلان برچسپهایی مانند قومگرا را برای پژوهشگر به دنبال دارد. مراکز کردشناسی خارج از ایران هم به مباحث سیاسی و زبانی مشغول هستند و تمایلی به پژوهش آکادمیک درباره تاریخ کرد در مقطع غیرمعاصر ندارند. نهادهای خصوصی و رجال کرد هم برخلاف دیگر استانها و مناطق کشور از پروژههای تحقیقاتی درباره تاریخ کردستان حمایت نمیکنند.
🔺راستی اگر دکتر سلطانی جذب دانشگاه میشد یا با آن شور و شوقی که مقاله کوچ کردان خراسان را نوشت، فرصت ادامه تحقیقات در این زمینه به او داده میشد آیا گرفتار چنین سرنوشتی میگردید؟ رقیه سلطانی رفت،اما دهها پژوهشگر تاریخ با شرایط او هنوز هستند. لطفاً پیش از آنکه دیر شود، تدبیری بیندیشید.
@kurdistanname
😢30👍13💔9❤1😭1
Forwarded from 🔵 وکلاپرس
🌐 بیانیه شورای وکلا و انجمن های حقوقی اروپا (CCBE) در حمایت از کانون وکلای استانبول
🔹 شورای وکلا و انجمن حقوقی اروپا با انتشار بیانیه ایی حمایت خود را از کانون وکلای استانبول اعلام کرده است و این اقدامات اخیر در پرونده کانون وکلای استانبول را نقض صریح استقلال وکلا دانسته است.
🔹این بیانیه یادآوری می کند که وکلا و نهادهای نمایندگی آنها حق دارند در بحث های عمومی در مورد قانون، اجرای عدالت و حمایت از حقوق بشر شرکت کنند.
🔹 این نهاد مجدداً تأکید می کند که همه وکلا باید بتوانند وظایف حرفه ای خود را بدون ترس از انتقام، مداخله، ارعاب یا آزار انجام دهند تا از یکپارچگی حرفه وکالت و اجرای عدالت و حاکمیت قانون حمایت کنند.
دسترسی به متن بیانیه:
https://vokalapress.ir/?p=78170
🔗 وکلاپرس @vokalapress
▫️وبسایت ▫️ایتا▫️سروش▫️بله▫️اینستاگرام▫️فیسبوک▫️توییتر
🔚
🔹 شورای وکلا و انجمن حقوقی اروپا با انتشار بیانیه ایی حمایت خود را از کانون وکلای استانبول اعلام کرده است و این اقدامات اخیر در پرونده کانون وکلای استانبول را نقض صریح استقلال وکلا دانسته است.
🔹این بیانیه یادآوری می کند که وکلا و نهادهای نمایندگی آنها حق دارند در بحث های عمومی در مورد قانون، اجرای عدالت و حمایت از حقوق بشر شرکت کنند.
🔹 این نهاد مجدداً تأکید می کند که همه وکلا باید بتوانند وظایف حرفه ای خود را بدون ترس از انتقام، مداخله، ارعاب یا آزار انجام دهند تا از یکپارچگی حرفه وکالت و اجرای عدالت و حاکمیت قانون حمایت کنند.
دسترسی به متن بیانیه:
https://vokalapress.ir/?p=78170
🔗 وکلاپرس @vokalapress
▫️وبسایت ▫️ایتا▫️سروش▫️بله▫️اینستاگرام▫️فیسبوک▫️توییتر
🔚
وکلاپرس
بیانیه شورای وکلا و انجمن های حقوقی اروپا (CCBE) در حمایت از کانون وکلای استانبول
+ متن بیانیه
👍6
Forwarded from وراى حد تقرير | سعيد حجاريان
.
📝📝📝اصلاحطلبان باید از جامعه «وحشتزدایی» کنند
✍️گفتوگوی سعید حجاریان با خبرآنلاین، ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
📍چکیده
✅اصلاحطلبان باید تلاششان این باشد که با تولید گفتار سیاسی، و تا حد امکان تأثیرگذاری بر ساخت قدرت از بروز تنش و درگیری و جنگ جلوگیری کنند
✅در پس ذهن جنگطلبهایِ وطنی ایدههایی خطرناک وجود دارد از جمله اینکه کسانیکه در جنگ دست برتر را پیدا کنند، قادر خواهند بود بر نظم بعدی تأثیر بگذارند و با انباشت قدرت و ثروت پروژههایی را پیش ببرند
✅اصلاحطلبان باید بهسهم خود از جامعه «وحشتزدایی» کنند؛ طبعاً بخشی از این وحشتزدایی از طریق تولید ایده و فکر سیاسی صورت میگیرد و بخش دیگر از طریق نقد صریح سیاستهایی که جامعه را به چنین وضعیتی کشانده است
✅نباید پشت ایده جنگ نمیشود متوقف بمانیم و باید گامهای بعد را ببینیم که متأسفانه معدل گفتار سیاسی حاکمیت چنین تصویری بهدست نمیدهد
✅متن کامل را اینجا و یا در خبرآنلاین بخوانید
📌نشانیهای سعید حجاریان در شبکههای مجازی👇:
تلگرام | اینستاگرام | اکس (توییتر)
📝📝📝اصلاحطلبان باید از جامعه «وحشتزدایی» کنند
✍️گفتوگوی سعید حجاریان با خبرآنلاین، ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
📍چکیده
✅اصلاحطلبان باید تلاششان این باشد که با تولید گفتار سیاسی، و تا حد امکان تأثیرگذاری بر ساخت قدرت از بروز تنش و درگیری و جنگ جلوگیری کنند
✅در پس ذهن جنگطلبهایِ وطنی ایدههایی خطرناک وجود دارد از جمله اینکه کسانیکه در جنگ دست برتر را پیدا کنند، قادر خواهند بود بر نظم بعدی تأثیر بگذارند و با انباشت قدرت و ثروت پروژههایی را پیش ببرند
✅اصلاحطلبان باید بهسهم خود از جامعه «وحشتزدایی» کنند؛ طبعاً بخشی از این وحشتزدایی از طریق تولید ایده و فکر سیاسی صورت میگیرد و بخش دیگر از طریق نقد صریح سیاستهایی که جامعه را به چنین وضعیتی کشانده است
✅نباید پشت ایده جنگ نمیشود متوقف بمانیم و باید گامهای بعد را ببینیم که متأسفانه معدل گفتار سیاسی حاکمیت چنین تصویری بهدست نمیدهد
✅متن کامل را اینجا و یا در خبرآنلاین بخوانید
📌نشانیهای سعید حجاریان در شبکههای مجازی👇:
تلگرام | اینستاگرام | اکس (توییتر)
👍3👎2
دیدار ترامپ و پزشکیان در ریاض؟!
لارا روزن خبرنگار آمریکایی از پیشنهاد وزیر دفاع عربستان برای دیدار رؤسای جمهور آمریکا و ایران در ریاض خبر داده است.
اگر این خبر صحت داشته باشد، آیا پذیرفتن آن از سوی ایران محتمل است؟
ترامپ از کارهای نمایشی لذت میبرد، اما در پشتِ آنها، مقاصد مهمی را دنبال میکند. هدف ترامپ از مذاکره با جمهوریاسلامی متقاعد کردن یا واداشتن آن برای پیوستن به نظمی منطقهای است؛ نظمی که بر اساس ترتیبات امنیتی جدید و نوعی همکاری و بازار مشترک استوار است. در نظمِ مورد نظر ترامپ، ایران به جای "مشکل" باید بخشی از "راهحل" باشد و اسرائیل هم در مرزهای تعریف شدهای به ثبات و امنیت برسد.
بر خلاف تصور رایج، روسیه و چین هم همین نظم را برای خاورمیانه میپسندند و پیش از این، طرحهای خود را در بارۀ ترتیبات امنیتی منطقه علنی کردهاند.
کشورهای حاشیۀ جنوبی خلیجفارس از چند سال پیش، با بهبود روابط خود با ایران از یک سو و برقراری روابط پنهان و آشکار با اسرائیل از سوی دیگر، در مسیر شکل دادن به نظم جدید و همراهی با آن گام برداشتهاند و اینک لحظۀ سرنوشت دو گام نهایی این نظم فرا رسیده است. دو گام نهایی اما دو گام بسیار دشوارند. جمهوریاسلامی هر نوع نظم منطقهای را که اسرائیل هم عضوی از آن باشد، به عنوان تابو تعریف کرده است و اسرائیل هم حاضر نیست بهای ادغام در منطقه را که همان تأسیس کشور فلسطینی است، بپردازد.
ظاهراً دولت ترامپ علاقمند است که اسرائیل را از پرداخت بهای ادغام در منطقه معاف کند و به نظرم در پشت پرده به کشورهای عرب فشار میآورد که باید با اسرائیل بدون تشکیل یک کشور فلسطینی و در مرزهایی فراتر از مرزهای قبل از جنگ ژوئن سال 1967کنار بیایند. برای کشورهای عرب پذیرش این موضوع بسیار سخت است. از این رو، آنان بخصوص عربستان امیدوارند که ورود ایران به این معادله، کفه را به نفع خودشان سنگینتر کند تا بتوانند ترامپ را در ازای همراهی تهران با نظم منطقهای جدید، به پذیرش صورت حداقلی از کشور فلسطینی متقاعد کنند.
در واقع معادلهای چند وجهی و بغرنج شکل گرفته است. ایران تاکنون امکانات و ابزارهای خود را در جهت "نابودی اسرائیل" به کار گرفته بود و اینک کشورهای عرب از آن می خواهند که در جهت "تشکیل کشور فلسطینی" به کار گیرد. چنین تغییر جهتی به لحاظ داخلی آسان به نطر نمیرسد. از طرفی اسرائیل ادغام در منطقه را نه فقط مفت و مجانی بلکه همراه با باجخواهی سرزمینی میخواهد. بنابراین کشورهای عرب به ترامپ و پوتین و حتی شی متوسل شدهاند تا برای حل معادله از ابزارهای خود استفاده کنند. در مورد اسرائیل فقط ترامپ میتواند فشار لازم را به آن وارد کند که فعلاً اثری از آن دیده نمیشود. سعودیها امیدوارند که با ترتیب دادنِ یک ملاقات بین ترامپ و مسعود پزشکیان که ابعاد خبری آن مثل آتشفشان فوران خواهد کرد، ترامپ را به تجدیدنظر در مورد حمایت یکجانبه از اسرائیل ترغیب کنند. به نظرم آنها در پشت پرده از پوتین و شی هم میخواهند که جمهوریاسلامی را برای پذیرش این ملاقات تحت فشار بگذارند.
آیا چنین چیزی شدنی است؟ اگر بشود چه شود! در نظر بسیاری، چیزی شبیه تبدیل دریا به دوغ با یک قاشق ماست مینماید! ولی خب، در آن سوی ماجرا، واقعیت هم مثل الماس تیز و بُرنده است. بدون سپر که در برابر آن ظاهر شوی، حیا و شرمی از بریدن ندارد! واقعیت هم حکم همان "نکته" را در کلام مولانا دارد:
نکتهها چون تیغ پولاد است تیــز
گر نداری تو سپـــــر، واپس گریــز
پیش این المـــاس بی اِسپــر میــا
کز بریـــدن تیــــــغ را نبــود حیــا
#احمد_زیدآبادی
@salehnikbakht
لارا روزن خبرنگار آمریکایی از پیشنهاد وزیر دفاع عربستان برای دیدار رؤسای جمهور آمریکا و ایران در ریاض خبر داده است.
اگر این خبر صحت داشته باشد، آیا پذیرفتن آن از سوی ایران محتمل است؟
ترامپ از کارهای نمایشی لذت میبرد، اما در پشتِ آنها، مقاصد مهمی را دنبال میکند. هدف ترامپ از مذاکره با جمهوریاسلامی متقاعد کردن یا واداشتن آن برای پیوستن به نظمی منطقهای است؛ نظمی که بر اساس ترتیبات امنیتی جدید و نوعی همکاری و بازار مشترک استوار است. در نظمِ مورد نظر ترامپ، ایران به جای "مشکل" باید بخشی از "راهحل" باشد و اسرائیل هم در مرزهای تعریف شدهای به ثبات و امنیت برسد.
بر خلاف تصور رایج، روسیه و چین هم همین نظم را برای خاورمیانه میپسندند و پیش از این، طرحهای خود را در بارۀ ترتیبات امنیتی منطقه علنی کردهاند.
کشورهای حاشیۀ جنوبی خلیجفارس از چند سال پیش، با بهبود روابط خود با ایران از یک سو و برقراری روابط پنهان و آشکار با اسرائیل از سوی دیگر، در مسیر شکل دادن به نظم جدید و همراهی با آن گام برداشتهاند و اینک لحظۀ سرنوشت دو گام نهایی این نظم فرا رسیده است. دو گام نهایی اما دو گام بسیار دشوارند. جمهوریاسلامی هر نوع نظم منطقهای را که اسرائیل هم عضوی از آن باشد، به عنوان تابو تعریف کرده است و اسرائیل هم حاضر نیست بهای ادغام در منطقه را که همان تأسیس کشور فلسطینی است، بپردازد.
ظاهراً دولت ترامپ علاقمند است که اسرائیل را از پرداخت بهای ادغام در منطقه معاف کند و به نظرم در پشت پرده به کشورهای عرب فشار میآورد که باید با اسرائیل بدون تشکیل یک کشور فلسطینی و در مرزهایی فراتر از مرزهای قبل از جنگ ژوئن سال 1967کنار بیایند. برای کشورهای عرب پذیرش این موضوع بسیار سخت است. از این رو، آنان بخصوص عربستان امیدوارند که ورود ایران به این معادله، کفه را به نفع خودشان سنگینتر کند تا بتوانند ترامپ را در ازای همراهی تهران با نظم منطقهای جدید، به پذیرش صورت حداقلی از کشور فلسطینی متقاعد کنند.
در واقع معادلهای چند وجهی و بغرنج شکل گرفته است. ایران تاکنون امکانات و ابزارهای خود را در جهت "نابودی اسرائیل" به کار گرفته بود و اینک کشورهای عرب از آن می خواهند که در جهت "تشکیل کشور فلسطینی" به کار گیرد. چنین تغییر جهتی به لحاظ داخلی آسان به نطر نمیرسد. از طرفی اسرائیل ادغام در منطقه را نه فقط مفت و مجانی بلکه همراه با باجخواهی سرزمینی میخواهد. بنابراین کشورهای عرب به ترامپ و پوتین و حتی شی متوسل شدهاند تا برای حل معادله از ابزارهای خود استفاده کنند. در مورد اسرائیل فقط ترامپ میتواند فشار لازم را به آن وارد کند که فعلاً اثری از آن دیده نمیشود. سعودیها امیدوارند که با ترتیب دادنِ یک ملاقات بین ترامپ و مسعود پزشکیان که ابعاد خبری آن مثل آتشفشان فوران خواهد کرد، ترامپ را به تجدیدنظر در مورد حمایت یکجانبه از اسرائیل ترغیب کنند. به نظرم آنها در پشت پرده از پوتین و شی هم میخواهند که جمهوریاسلامی را برای پذیرش این ملاقات تحت فشار بگذارند.
آیا چنین چیزی شدنی است؟ اگر بشود چه شود! در نظر بسیاری، چیزی شبیه تبدیل دریا به دوغ با یک قاشق ماست مینماید! ولی خب، در آن سوی ماجرا، واقعیت هم مثل الماس تیز و بُرنده است. بدون سپر که در برابر آن ظاهر شوی، حیا و شرمی از بریدن ندارد! واقعیت هم حکم همان "نکته" را در کلام مولانا دارد:
نکتهها چون تیغ پولاد است تیــز
گر نداری تو سپـــــر، واپس گریــز
پیش این المـــاس بی اِسپــر میــا
کز بریـــدن تیــــــغ را نبــود حیــا
#احمد_زیدآبادی
@salehnikbakht
❤2
✍️محمدباقر تاج الدین
🖊 رنج کشیدن و نوشتن
[آدمی می نویسد، چون رنج می کشد(آندره تارکوفسکی)]
✅آدمی در این جهان رنج های بسیار دارد و گویی هیچ گاه از این درد و رنج ها رهایی نداشته است. از رنج های کوچک و پَست مانند نداشتن پُست و مقام اداری و نداشتن فلان شغل و فلان خانه و مِلْک تا رنج های بزرگ و متعالی مانند "تنهایی" در این جهان خاکی که از آن به "تنهایی اگزیستانسیل(وجودی)" نیز تعبیر می شود تا بی معنایی و پوچی زندگی و در نهایت مرگ. آدمی به واسطۀ رنج کشیدن است که به سمت و سوی نوشتن هدایت می شود و این درد و رنج ها را با دیگران در میان می گذارد تا شاید به مدد چنین نوشتنی از تنهایی وجودی و بی معنایی زندگی و همچنین نگرانی از مرگ خویش اندکی رهایی یابد. همچنین با نوشتن می توان تنهایی و بی معنایی زندگی خود را به اطلاع دیگران رساند و دیگران را در درد و رنج خویش سهیم نمود و بدین گونه باز هم شاید اندکی از درد و رنج های خود را التیام بخشید!!.
✳️همچنین است هنگامی که نویسندۀ متعهد و مسئول از آن جا که از درد و رنج های مردمان جهان و جامعه ای که در آن زیست می کند با خبر است و نسبت بدان ها بی تفاوت نیست رنج می کشد و بدین دلیل مهم است که دست به قلم می برد و می نویسد. این رنج کشیدن و نوشتن به ویژه در جامعه ای که مردمانش با درد و رنج های فراوان دست و پنجه نرم می کنند بسی بیش تر خودنمایی می کند. قابل بیان است که رنج های وجودی(اگزیستانسیل) بیش از سایر رنج ها سرچشمه ای برای بازآفرینی تمامی آثار ارزشمند بوده است. نویسنده می نویسد چون هم رنج می کشد و هم این که کوششی کرده باشد برای کاهش رنج های وجودی خودش و تمامی آدمیان و این که این رنج ها را برای آدمیان خواستنی تر کند. بخش مهمی از تمامی رمان هایی که در ادبیات داستانی جهان تاکنون به نگارش درآمده اند چیزی نیستند مگر حکایت درد و رنج های نویسندگان شان و البته درد و رنج های بشری که در سطر سطر رمان های ایشان خودنمایی می کنند. برای مثال رمان های مشهوری چون: بینوایان اثر ویکتور هوگو، برادران کارامازوف اثر فئودور داستایفسکی، جنایت و مکافات اثر فئودور داستایفسکی، جنگ و صلح اثر لئون تولستوی، مائده های زمینی اثر آندره ژید، صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز، خوشه های خشم اثر جان اشتاین بک، پیر مرد و دریا اثر ارنست همینگوی، به سوی فانوس دریایی اثر ویرجینیا وولف، بارِ هستی اثر میلان کوندرا، طاعون اثر آلبر کامو، دُن کیشوت اثر میگل سروانتس، زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس، مَسخ اثر فرانتس کافکا، کیمیاگر اثر پائولو کوئلیو و ده ها رمان برتر دیگر همگی بی کم و کاست محصول رنج های بشری در این جهان اَند.
❇️اشعار شاعران بزرگ ایران و جهان حاصل و در واقع عصارۀ رنج های عمیق و وجودی(اگزیستانسیل) نه تنها شاعران بلکه واگویۀ رنج های آدمی در این جهان خاکی است. شاعر با شعر خود می گوید حال که این جهان سرای درد و رنج است پس عشق می ورزم و با زبان عشق می نویسم تا از هر دو جهان فارغ باشم. شاعر غم فردای حریفان نمی خورد و عاشقانه زندگی می کند چون می داند که روزی کار جهان سرآید و جهان را جای امن و عیش نمی داند چرا که خوب می داند که جرس فریاد بر می دارد که بر بندید محمل ها!!! شاعر بسیار رندانه رنج و تنهایی وجودی را بدل به عشق ورزی می کند و از عشق پلی می سازد برای بر گذشتن از این جهان. شاعر آن مرغ سخندانی است که به رغم این که صورتش بر خاک می رود اما هنوز آواز می آید به معنی از گلستانش و در شبانِ تنهاییِ خویش آهسته می نالد تا مگر دردش به گوش هر که در عالَم برسد!! او خود را مرغ زیرکی فرض کرده است و بر این اساس این جهان را دامگه حادثه تلقی کرده و نیک می داند که از کنگرۀ عرش صفیرش می زنند و بودنش و حضورش در این سرای خاکی چند روز است که قفسی بهر تنش ساخته اند!! این رنج های وجودی است که این گونه در اشعار شاعران ریزش کرده و آنان چونان پیام آوران رهایی وجود عاشقانۀ خویش را در اشعار شان ریخته اند به صورتی که اگر کسی بخواهد به سراغ شان برود نرم و آهسته باید برود تا مبادا که ترک بردارد چینی نازکِ تنهایی شان!!! پس گزاف نیست اگر گفته شود که رنج و تنهایی وجودی(اگزیستانسیل) منشأ و منبع بسیاری از نوشته های عمیق نویسندگان از فجر تاریخ تاکنون بوده است و اگر این رنج و تنهایی وجودی نبود بسیار دور از ذهن به نظر می رسد که بشریت اکنون این گنجینۀ بی نظیر را در اختیار می داشت. باری، آدمی می نویسد چون رنج می کشد و تا رنج در این جهان خودنمایی می کند نوشتن نیز ادامه دارد و تو گویی که این راهی است بس دراز و بی پایان!!!
@salehnikbakht
🖊 رنج کشیدن و نوشتن
[آدمی می نویسد، چون رنج می کشد(آندره تارکوفسکی)]
✅آدمی در این جهان رنج های بسیار دارد و گویی هیچ گاه از این درد و رنج ها رهایی نداشته است. از رنج های کوچک و پَست مانند نداشتن پُست و مقام اداری و نداشتن فلان شغل و فلان خانه و مِلْک تا رنج های بزرگ و متعالی مانند "تنهایی" در این جهان خاکی که از آن به "تنهایی اگزیستانسیل(وجودی)" نیز تعبیر می شود تا بی معنایی و پوچی زندگی و در نهایت مرگ. آدمی به واسطۀ رنج کشیدن است که به سمت و سوی نوشتن هدایت می شود و این درد و رنج ها را با دیگران در میان می گذارد تا شاید به مدد چنین نوشتنی از تنهایی وجودی و بی معنایی زندگی و همچنین نگرانی از مرگ خویش اندکی رهایی یابد. همچنین با نوشتن می توان تنهایی و بی معنایی زندگی خود را به اطلاع دیگران رساند و دیگران را در درد و رنج خویش سهیم نمود و بدین گونه باز هم شاید اندکی از درد و رنج های خود را التیام بخشید!!.
✳️همچنین است هنگامی که نویسندۀ متعهد و مسئول از آن جا که از درد و رنج های مردمان جهان و جامعه ای که در آن زیست می کند با خبر است و نسبت بدان ها بی تفاوت نیست رنج می کشد و بدین دلیل مهم است که دست به قلم می برد و می نویسد. این رنج کشیدن و نوشتن به ویژه در جامعه ای که مردمانش با درد و رنج های فراوان دست و پنجه نرم می کنند بسی بیش تر خودنمایی می کند. قابل بیان است که رنج های وجودی(اگزیستانسیل) بیش از سایر رنج ها سرچشمه ای برای بازآفرینی تمامی آثار ارزشمند بوده است. نویسنده می نویسد چون هم رنج می کشد و هم این که کوششی کرده باشد برای کاهش رنج های وجودی خودش و تمامی آدمیان و این که این رنج ها را برای آدمیان خواستنی تر کند. بخش مهمی از تمامی رمان هایی که در ادبیات داستانی جهان تاکنون به نگارش درآمده اند چیزی نیستند مگر حکایت درد و رنج های نویسندگان شان و البته درد و رنج های بشری که در سطر سطر رمان های ایشان خودنمایی می کنند. برای مثال رمان های مشهوری چون: بینوایان اثر ویکتور هوگو، برادران کارامازوف اثر فئودور داستایفسکی، جنایت و مکافات اثر فئودور داستایفسکی، جنگ و صلح اثر لئون تولستوی، مائده های زمینی اثر آندره ژید، صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز، خوشه های خشم اثر جان اشتاین بک، پیر مرد و دریا اثر ارنست همینگوی، به سوی فانوس دریایی اثر ویرجینیا وولف، بارِ هستی اثر میلان کوندرا، طاعون اثر آلبر کامو، دُن کیشوت اثر میگل سروانتس، زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس، مَسخ اثر فرانتس کافکا، کیمیاگر اثر پائولو کوئلیو و ده ها رمان برتر دیگر همگی بی کم و کاست محصول رنج های بشری در این جهان اَند.
❇️اشعار شاعران بزرگ ایران و جهان حاصل و در واقع عصارۀ رنج های عمیق و وجودی(اگزیستانسیل) نه تنها شاعران بلکه واگویۀ رنج های آدمی در این جهان خاکی است. شاعر با شعر خود می گوید حال که این جهان سرای درد و رنج است پس عشق می ورزم و با زبان عشق می نویسم تا از هر دو جهان فارغ باشم. شاعر غم فردای حریفان نمی خورد و عاشقانه زندگی می کند چون می داند که روزی کار جهان سرآید و جهان را جای امن و عیش نمی داند چرا که خوب می داند که جرس فریاد بر می دارد که بر بندید محمل ها!!! شاعر بسیار رندانه رنج و تنهایی وجودی را بدل به عشق ورزی می کند و از عشق پلی می سازد برای بر گذشتن از این جهان. شاعر آن مرغ سخندانی است که به رغم این که صورتش بر خاک می رود اما هنوز آواز می آید به معنی از گلستانش و در شبانِ تنهاییِ خویش آهسته می نالد تا مگر دردش به گوش هر که در عالَم برسد!! او خود را مرغ زیرکی فرض کرده است و بر این اساس این جهان را دامگه حادثه تلقی کرده و نیک می داند که از کنگرۀ عرش صفیرش می زنند و بودنش و حضورش در این سرای خاکی چند روز است که قفسی بهر تنش ساخته اند!! این رنج های وجودی است که این گونه در اشعار شاعران ریزش کرده و آنان چونان پیام آوران رهایی وجود عاشقانۀ خویش را در اشعار شان ریخته اند به صورتی که اگر کسی بخواهد به سراغ شان برود نرم و آهسته باید برود تا مبادا که ترک بردارد چینی نازکِ تنهایی شان!!! پس گزاف نیست اگر گفته شود که رنج و تنهایی وجودی(اگزیستانسیل) منشأ و منبع بسیاری از نوشته های عمیق نویسندگان از فجر تاریخ تاکنون بوده است و اگر این رنج و تنهایی وجودی نبود بسیار دور از ذهن به نظر می رسد که بشریت اکنون این گنجینۀ بی نظیر را در اختیار می داشت. باری، آدمی می نویسد چون رنج می کشد و تا رنج در این جهان خودنمایی می کند نوشتن نیز ادامه دارد و تو گویی که این راهی است بس دراز و بی پایان!!!
@salehnikbakht
👍5
Forwarded from اتچ بات
نامه عاشقانه بیژن جزنی به همسرش
روز ۲۹ فروردین چهل و پنجمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در تپه های اوین به دست دژخیمان ساواک بود
سالگرد این واقعه امسال از آن جهت جالب توجه است که درست مانند روز کشتار در سال ۱۳۵۴ ( ۱۹۷۵ میلادی) روز ۲۹ فروردین ، روز جمعه بود.
خبر آن در روزنامه های عصر تهران (کیهان و اطلاعات روز شنبه یا یکشنبه ) منتشر شد و آن روز دیرتر از روزهای دیگر روزنامه ها را تحویل بندهای زندان قصر دادند تا زندانیان بعد از سرشماری روزانه از این واقعه مطلع شوند و در داخل حیاط زندان فرصت شعار دادن و اعتراض نداشته باشند.
البته به محض اطلاع زندانیان از این کشتار غیر انسانی زندانیان اعتراض خود را با سکوت سراسری نشان دادند و از فردای آن روز درهای بندهای زندان بر روی زندانیان بسته شد و زندانیان از هواخوری محروم شدند.
چون نگارنده را روز سه شنبه مصادف با دوم اردیبهشت به کمیته مشترک برای بازجویی مجدد و شکنجه برگرداندند و بیش از ۵ ماه در سلول های کمیته مشترک نگه داشتند و این هم بعلت اعترافات بیجای یک هرجایی بود ، من از حوادث روزهای بعد در بندهای ۱ و ۲ و ۳ زندان قصر و سایر بندها بی اطلاع ماندم...
در این کشتار بیژن جزنی ، حسن ضیاظریفی ، احمد جلیل افشار ، سعید (مشعوف) کلانتری ( دایی بیژن جزنی)، عزیز سرمدی،محمد چوپانزاده ، عباس سورکی بنیانگذاران اولیه جنبه چریکی که منجر به تشکیل سازمان چریک های فدایی خلق شد و زنده یادان کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل از اعضای اولیهی مجاهدین خلق در تپه های اوین اعدام شدند.بعد از انقلاب ۵۷ یکی از بازجویان ساواک جریان کامل ترور انها را بیان کرد.به این مناسبت و هرچند کمی با تاخیر نامه عاشقانه بیژن جزنی به همسرش میهن در دومین سال دستگیری بتاریخ ۲۱ مهر ۱۳۴۷ منتشر میشود.متن نامه چنان است که گویی بیژن قبل از محاکمه منتظر اعدام با حکم دادگاه فرمایشی یا پس از آن به جهاتی دیگر بوده است.
لازم به توضیح است این کشتار وحشیانه اسیران دست بسته با برنامه ریزی قبلی صورت گرفت. زیرا زمانیکه ما چندنفر از زندانیان را در اواخر اسفند ۱۳۵۳ بعلت اتمام بازجویی از زندان کمیته مشترک به زندان قصر منتقل کردند در قرنطینه زندان قصر متوجه شدیم احمد جلیل افشار که سالها در انفرادی زندان اراک اسیر بود را به تهران اورده و سایر کشته شدگان نیز هریک از زندانی در گوشه و کنار کشور به تهران منتقل کرده و فاجعه را در روز ۲۹ فروردین رقم زدند.
@SALEHNIKBAKHT
روز ۲۹ فروردین چهل و پنجمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در تپه های اوین به دست دژخیمان ساواک بود
سالگرد این واقعه امسال از آن جهت جالب توجه است که درست مانند روز کشتار در سال ۱۳۵۴ ( ۱۹۷۵ میلادی) روز ۲۹ فروردین ، روز جمعه بود.
خبر آن در روزنامه های عصر تهران (کیهان و اطلاعات روز شنبه یا یکشنبه ) منتشر شد و آن روز دیرتر از روزهای دیگر روزنامه ها را تحویل بندهای زندان قصر دادند تا زندانیان بعد از سرشماری روزانه از این واقعه مطلع شوند و در داخل حیاط زندان فرصت شعار دادن و اعتراض نداشته باشند.
البته به محض اطلاع زندانیان از این کشتار غیر انسانی زندانیان اعتراض خود را با سکوت سراسری نشان دادند و از فردای آن روز درهای بندهای زندان بر روی زندانیان بسته شد و زندانیان از هواخوری محروم شدند.
چون نگارنده را روز سه شنبه مصادف با دوم اردیبهشت به کمیته مشترک برای بازجویی مجدد و شکنجه برگرداندند و بیش از ۵ ماه در سلول های کمیته مشترک نگه داشتند و این هم بعلت اعترافات بیجای یک هرجایی بود ، من از حوادث روزهای بعد در بندهای ۱ و ۲ و ۳ زندان قصر و سایر بندها بی اطلاع ماندم...
در این کشتار بیژن جزنی ، حسن ضیاظریفی ، احمد جلیل افشار ، سعید (مشعوف) کلانتری ( دایی بیژن جزنی)، عزیز سرمدی،محمد چوپانزاده ، عباس سورکی بنیانگذاران اولیه جنبه چریکی که منجر به تشکیل سازمان چریک های فدایی خلق شد و زنده یادان کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل از اعضای اولیهی مجاهدین خلق در تپه های اوین اعدام شدند.بعد از انقلاب ۵۷ یکی از بازجویان ساواک جریان کامل ترور انها را بیان کرد.به این مناسبت و هرچند کمی با تاخیر نامه عاشقانه بیژن جزنی به همسرش میهن در دومین سال دستگیری بتاریخ ۲۱ مهر ۱۳۴۷ منتشر میشود.متن نامه چنان است که گویی بیژن قبل از محاکمه منتظر اعدام با حکم دادگاه فرمایشی یا پس از آن به جهاتی دیگر بوده است.
لازم به توضیح است این کشتار وحشیانه اسیران دست بسته با برنامه ریزی قبلی صورت گرفت. زیرا زمانیکه ما چندنفر از زندانیان را در اواخر اسفند ۱۳۵۳ بعلت اتمام بازجویی از زندان کمیته مشترک به زندان قصر منتقل کردند در قرنطینه زندان قصر متوجه شدیم احمد جلیل افشار که سالها در انفرادی زندان اراک اسیر بود را به تهران اورده و سایر کشته شدگان نیز هریک از زندانی در گوشه و کنار کشور به تهران منتقل کرده و فاجعه را در روز ۲۹ فروردین رقم زدند.
@SALEHNIKBAKHT
Telegram
attach 📎
👍11👎1😢1
Forwarded from صالح نیکبخت
نامه ی عاشقانه ی بیژن جزنی به همسرش:
امسال 21 مهر ماه، یعنی روز رسمیت دادن به روابط عاشقانه مان در 9 سال قبل در شرایطی فرا می رسد که من و تو در مقابل آزمایش بزرگی قرار گرفته ایم، در حالیکه که عشق ما از بوته ی آزمایش سربلند بیرون امده است.
خودمان در مقابل حوادثی قرار گرفته ایم که صداقت و راستین بودن ما را به آزمایش فرا می خواند. این دومین باری است که در 9 سال اخیر چنین روزی را در زندان بسر می برم. ولی این زندان با زندان 44 تفاوت دارد. شاید این بزرگ ترین حادثه، زندگی ما باشد. اینک مدتی است که در انتظار احکام جابرانه محکمه تشریفاتی بسر می برم، و می دانم که تو حق داری بیش از من از این آرا اندیشناک باشی.
بهر حال بگذار برای تو اعتراف کنم که در حالیکه بیش از هر وقت دیگر شیفته زندگی هستم و بیش از هر وقت ترا می پرستم و به تو احترام می گذارم و قلبم از شوق دیدار بابک و مازیار و تو ( ولی نه اینکه تو موخر باشی) به تپش در می آید، آماده ام تا بدون تاسف و اندوه شدید از زندگی خود بگذرم. چند روز پیش با بچه ها صحبت می کردیم. بعضی نگرانند که فدای هیچ شوند. گرگ دهان آلوده و یوسف ندریده.
به آنها گفتم: اگر قرار است هریک از ما در راه آرمانهای بشری و فکری خود جان بدهیم. تفاوت زیادی نخواهد داشت که در این مرحله و به این صورت و یا در مرحله دیگر و یا بصورت دیگری جان خود را فدا کنیم. آنچه مهم است این است که تا به زندگی عشق داریم، جانفشانی در هر حال این گذشت را ایجاب می کند.
چیزی که هست مردن در شرایطی از قبیل شرایط فعلی دشوارتر است، زیرا که در محیطی سرد و راکد جان می دهیم و می دانیم که مردن در محیطی که از هر طرف بوی مرگ می آید و در هرآن ده ها نفر جان خود را از دست می دهند، آسان تر است.
خوب، مرگنامه ننویسم. امروز سالروز ازدواج ماست. در چنین روزی تو حلقه ی ازدواج بدست کردی و در گل و سرور غرق شده بودیم – هر چند که فراموش نمی کنم که در همین روز ناراحتی هائی نیز داشتیم. بهر حال ما در هر شرایطی که باشیم، این روز را گرامی خواهیم داشت. این روز را سمبل عشق خود قرار خواهیم داد. هر چند که از چند سال پیش از این روز، روابط عاشقانه ما آغاز شده است.
در این روز بوسیله این نامه لبهایت را می بوسم و تو بابک و مازیار را. من همچنان امیدوارم که در روزهای بهتری بتوانم در 21 مهر ماه دور هم باشیم. تو خوب می دانی که ما خود این نحوه ی زندگی را اختیار کرده ایم ولی بهتر از من می دانی که در این اختیار ضرورتی اجتناب ناپذیر وجود دارد، یعنی که ما نمی توانستیم جز این بیندیشیم و خود را تسلیم خورد و خواب و لذت فردی کنیم. در اینجا به نامه کوتاه خود خاتمه می دهم و در عالم خیال تو را در آغوش می گیرم.
«بیژن – 21 مهرماه 1347»
@SALEHNIKBAKHT
امسال 21 مهر ماه، یعنی روز رسمیت دادن به روابط عاشقانه مان در 9 سال قبل در شرایطی فرا می رسد که من و تو در مقابل آزمایش بزرگی قرار گرفته ایم، در حالیکه که عشق ما از بوته ی آزمایش سربلند بیرون امده است.
خودمان در مقابل حوادثی قرار گرفته ایم که صداقت و راستین بودن ما را به آزمایش فرا می خواند. این دومین باری است که در 9 سال اخیر چنین روزی را در زندان بسر می برم. ولی این زندان با زندان 44 تفاوت دارد. شاید این بزرگ ترین حادثه، زندگی ما باشد. اینک مدتی است که در انتظار احکام جابرانه محکمه تشریفاتی بسر می برم، و می دانم که تو حق داری بیش از من از این آرا اندیشناک باشی.
بهر حال بگذار برای تو اعتراف کنم که در حالیکه بیش از هر وقت دیگر شیفته زندگی هستم و بیش از هر وقت ترا می پرستم و به تو احترام می گذارم و قلبم از شوق دیدار بابک و مازیار و تو ( ولی نه اینکه تو موخر باشی) به تپش در می آید، آماده ام تا بدون تاسف و اندوه شدید از زندگی خود بگذرم. چند روز پیش با بچه ها صحبت می کردیم. بعضی نگرانند که فدای هیچ شوند. گرگ دهان آلوده و یوسف ندریده.
به آنها گفتم: اگر قرار است هریک از ما در راه آرمانهای بشری و فکری خود جان بدهیم. تفاوت زیادی نخواهد داشت که در این مرحله و به این صورت و یا در مرحله دیگر و یا بصورت دیگری جان خود را فدا کنیم. آنچه مهم است این است که تا به زندگی عشق داریم، جانفشانی در هر حال این گذشت را ایجاب می کند.
چیزی که هست مردن در شرایطی از قبیل شرایط فعلی دشوارتر است، زیرا که در محیطی سرد و راکد جان می دهیم و می دانیم که مردن در محیطی که از هر طرف بوی مرگ می آید و در هرآن ده ها نفر جان خود را از دست می دهند، آسان تر است.
خوب، مرگنامه ننویسم. امروز سالروز ازدواج ماست. در چنین روزی تو حلقه ی ازدواج بدست کردی و در گل و سرور غرق شده بودیم – هر چند که فراموش نمی کنم که در همین روز ناراحتی هائی نیز داشتیم. بهر حال ما در هر شرایطی که باشیم، این روز را گرامی خواهیم داشت. این روز را سمبل عشق خود قرار خواهیم داد. هر چند که از چند سال پیش از این روز، روابط عاشقانه ما آغاز شده است.
در این روز بوسیله این نامه لبهایت را می بوسم و تو بابک و مازیار را. من همچنان امیدوارم که در روزهای بهتری بتوانم در 21 مهر ماه دور هم باشیم. تو خوب می دانی که ما خود این نحوه ی زندگی را اختیار کرده ایم ولی بهتر از من می دانی که در این اختیار ضرورتی اجتناب ناپذیر وجود دارد، یعنی که ما نمی توانستیم جز این بیندیشیم و خود را تسلیم خورد و خواب و لذت فردی کنیم. در اینجا به نامه کوتاه خود خاتمه می دهم و در عالم خیال تو را در آغوش می گیرم.
«بیژن – 21 مهرماه 1347»
@SALEHNIKBAKHT
👍10❤7
به یاد بیژن
✍علی رضایی
در شامگاه خونین۲۹ فروردین،گلولهها بر پیکر بیژن جزنی و یارانش فرو نشست.ساواک، آن ضیافتخانهی شکنجه و سیاهی، میپنداشت با قتل بیژن در تپههای اوین،باب مبارزه را میبندد. غافل از آنکه خون، ریشه میدواند؛بیژن، بدل به روایتی شد که هرگز از زبان تاریخ نمیافتد.
امروز اما،طعنهی روزگار را ببین؛در هیاهوی فضای مجازی،میبینی چگونه برخی، چشمانتظار تاجی پوسیدهاند؟ انگار نه انگار که همین تاج، بر استخوانهای شکستهی زندانیان سیاسی برافراشته بود.گویی شکنجهگاههای ساواک،سوتفاهمی تاریخی بوده و تیرخلاصِ آن شب،تنها خطایی تاکتیکی!
البته آنچه امروز به بازنویسی جعلی تاریخ جان بخشیده،نه فقط سرمایهگذاری تبلیغاتی بازماندگان سلطنت، بلکه کارنامهی پرخطای سیستم فعلی است ؛ که با ناکارآمدی و فساد،بستری فراهم کرده است که جنایتپیشگان دیروز،در قامت منجیان امروز بزک شوند.
اگر آنچه به نام انقلاب برپا شد، طنین صدای مردم باقی میماند،امروز کسی از بازگشت تفاله ها استقبال نمی کرد.
پس این ۲۹ فروردین،نه تنها روز یادآوری شجاعت و رادمردی بیژن، که روز بازخواست ما نیز هست؛ که چرا گذاشتیم روایت جلادان،در تاریخ غالب شود
✍علی رضایی
در شامگاه خونین۲۹ فروردین،گلولهها بر پیکر بیژن جزنی و یارانش فرو نشست.ساواک، آن ضیافتخانهی شکنجه و سیاهی، میپنداشت با قتل بیژن در تپههای اوین،باب مبارزه را میبندد. غافل از آنکه خون، ریشه میدواند؛بیژن، بدل به روایتی شد که هرگز از زبان تاریخ نمیافتد.
امروز اما،طعنهی روزگار را ببین؛در هیاهوی فضای مجازی،میبینی چگونه برخی، چشمانتظار تاجی پوسیدهاند؟ انگار نه انگار که همین تاج، بر استخوانهای شکستهی زندانیان سیاسی برافراشته بود.گویی شکنجهگاههای ساواک،سوتفاهمی تاریخی بوده و تیرخلاصِ آن شب،تنها خطایی تاکتیکی!
البته آنچه امروز به بازنویسی جعلی تاریخ جان بخشیده،نه فقط سرمایهگذاری تبلیغاتی بازماندگان سلطنت، بلکه کارنامهی پرخطای سیستم فعلی است ؛ که با ناکارآمدی و فساد،بستری فراهم کرده است که جنایتپیشگان دیروز،در قامت منجیان امروز بزک شوند.
اگر آنچه به نام انقلاب برپا شد، طنین صدای مردم باقی میماند،امروز کسی از بازگشت تفاله ها استقبال نمی کرد.
پس این ۲۹ فروردین،نه تنها روز یادآوری شجاعت و رادمردی بیژن، که روز بازخواست ما نیز هست؛ که چرا گذاشتیم روایت جلادان،در تاریخ غالب شود
👍31🤬1
Forwarded from اتچ بات
🌟 و تو چه میدانی که درد ما چیست؟
🔺شماری از خوانندگان گرامی درخواست کردند که مقاله کوچ کردان خراسان در فولکلور کرمانجی نوشته روانشاد دکتر رقیه سلطانی را که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم، منتشر کنم. از آنجا که انتشار همه آن مقاله میسر نیست،ترجمه بخشهایی از اشعار منتخب آن را که با شیوهای موزون و به زبان کردی کرمانجی سروده شدهاند، میآورم و یاد و خاطره نویسنده را گرامی میدارم. باید گفت هرکس در میان کردهای خراسان زیسته است به خوبی میداند که کوچ و غربت به مثابه یک درد خاص و غیرقابل درک برای دیگران، محور اصلی فولکلور آنان است.این مردم ۴۰۰ سال پیش از دوران شاه اسماعیل صفوی و بهویژه در زمان شاه عباس از ولایت چمشگزک و منطقهای که امروز بخشهایی از خاک ارمنستان، آذربایجان، ترکیه و ایران را شامل میشود به شرق ایران از آخال تا بلوچستان کوچانده شدند تا در برابر تهاجم ازبکان، ترکمانان و افغانان از مرزهای شرقی دفاع کنند. در همان حال ترکان افشار و بسیاری از طوایف دیگر ترک در قلمرو آنان اسکان یافتند تا کمربندی دفاعی در برابر عثمانیان سنی ایجاد کنند و به مثابه دیواری انسانی مانع پیوستگی کردهای قلمرو صفویان به عثمانیان گردند.طوایف کرد همراه با گلههای خود مسیر طولانی آذربایجان تا تهران و از آنجا تا خراسان را پیمودند. بسیاری از این مردم در طول راه به سبب گرسنگی و بیماری مردند و احشامشان تلف شدند.گروههایی از آنان هم که نای رفتن نداشتند در مسیر راه در زنجان، قزوین، جابان و سربندان در اطراف تهران، سبزوار و نیشابور سکنی گزیدند. بازماندگان هم پس از ورود به شرق ایران با بومیان آنجا گرفتار کشمکش شدند و همزمان در جنگ با ترکمانان و ازبکان و افغانان صدمات زیادی را تحمل کردند. همه این دردها و مصایب در فولکلور و شعر شاعران این دیار منعکس شده است.🔺
جعفرقلی زنگلی و روایت کوچ :
ولایت من ارزروم است. هفت سال است که از آنجا رانده شدهام. اینجا سرزمین من نیست. کبک های سرزمین من بهتر میخوانند. درختان وطن من سبز ترند.
نمونه دیگر از آهنک کوچ را آقای مظفر حمیدی اجرا کرده است: بینه ها کجایند؟ من برای رفتن مسیر را نمیدانم.طایفههای دیگر ما کجا رفته اند؟ دوستان و یاران از یورت ما رفتهاند و من در مسیر جا ماندهام. من غریبهای هستم بین شما. آوارهای هستم که شب و روز به دنبال دوستان خود میگردم و ردپای کوچ را پیدا نمیکنم. درد غریبی دردی سنگین است. غریب هر کجا باشد بینام و نشان است. چه کسی تو را از خانهات بیرون کرد؟ چه شد که راه بینه و طایفهات را گم کردی؟ چه شد که خانه و زندگیت ویران گشت و آواره و سرگردان این سرزمین شدی؟ مادر عزیزم با دستهایت اشک من را پاک کن.کسی از سرگذشت ما خبری ندارد.آهای! چوپان سازت را بردار. باز هم آهنگ غریبی را بخوان و درد دلت را به بادها بسپار.
قرارداد آخال و اخراج کردهای کرمانج توسط روسیه
بعضی از آهنگهای کردی خراسان برگرفته از وقایع تاریخی مانند قرارداد آخال میان ایران و روسیه در دوره ناصرالدینشاه است که باعث وداع دوباره کردها با وطنشان شد.برخی از سرداران کرد کرمانج، مانند سردار عوض و ججو خان درگزی در مقابل روسیه ایستادند. مقاومت آنها سبب خلق داستانهای حماسی زیادی در فولکلور منطقه شد و برخی شاعران معاصر هم با تکیه بر فولکلور اشعاری دراین باره سرودند. شعر"عشق ولایت" سروده آقای حسن پور درهمین ارتباط است:
خرمنهای درد و داغ،خرمنهای بغض و درد، خرمنهای عشق ولایت/ نقل قصه های مرد و نامرد/قصه سرداران سرخ /سردارانی که اسمشان دیده نشد/تاریخ را برعکس نوشتند، بدون حماسه سرداران کرد/ خون سرداران کرد برای تاریخ جوهر شده است/ تاریخ را برای خود نوشتند،آن مردان بد گوهر/ بدون عوض و ججو /بدون فیروزه و عشق آباد /تاریخی که بدون اینها باشد/ اصل و بنیاد ندارد/ آخال شد شور خونین/فیروزه جگر ما/ شر قاجارها از کجا به جان ما افتاد/قاجار ها فیروزه ما را فروختند /قاجارها سرزمین کردها را فروختند/ مادرهای ما از فیروزه آمدند با دلی پر درد/ مادرهای ما آمدند با صورتهای خونآلود/ در آنجا هنوز دارهای قالی بهجا ماندهاند/راه و مسیر کردها دوباره عوض شد و کردها از فیروزه رانده شدند/ کردها رفتند، اما فیروزه همچنان چشم بهراه آنها دوخته است/ باز هم غیرت کردها "رستمی" مثل سردار عوض را به مرزها فرستاد.
هجوم ترکمانان
آهنگ گلنار
غصهها جانم را خوردهاند. دیدار ما به قیامت.جوانان ما را کشتند و زنان را بردند.گلنار من را اسیر کردند.ترکمنها او را در کوچه و بازارها فروختند.
آهنگ الله مزار
وایچه روزگاری است؟/خدایا این چه مصیبتی است که بر سر ما آمده است.تقاص کدامین گناه است؟/چرا اینچنین غریبانه در میان آب و خاک خودمان به خونمان بغلتیم؟
@kurdistanname
🔺شماری از خوانندگان گرامی درخواست کردند که مقاله کوچ کردان خراسان در فولکلور کرمانجی نوشته روانشاد دکتر رقیه سلطانی را که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم، منتشر کنم. از آنجا که انتشار همه آن مقاله میسر نیست،ترجمه بخشهایی از اشعار منتخب آن را که با شیوهای موزون و به زبان کردی کرمانجی سروده شدهاند، میآورم و یاد و خاطره نویسنده را گرامی میدارم. باید گفت هرکس در میان کردهای خراسان زیسته است به خوبی میداند که کوچ و غربت به مثابه یک درد خاص و غیرقابل درک برای دیگران، محور اصلی فولکلور آنان است.این مردم ۴۰۰ سال پیش از دوران شاه اسماعیل صفوی و بهویژه در زمان شاه عباس از ولایت چمشگزک و منطقهای که امروز بخشهایی از خاک ارمنستان، آذربایجان، ترکیه و ایران را شامل میشود به شرق ایران از آخال تا بلوچستان کوچانده شدند تا در برابر تهاجم ازبکان، ترکمانان و افغانان از مرزهای شرقی دفاع کنند. در همان حال ترکان افشار و بسیاری از طوایف دیگر ترک در قلمرو آنان اسکان یافتند تا کمربندی دفاعی در برابر عثمانیان سنی ایجاد کنند و به مثابه دیواری انسانی مانع پیوستگی کردهای قلمرو صفویان به عثمانیان گردند.طوایف کرد همراه با گلههای خود مسیر طولانی آذربایجان تا تهران و از آنجا تا خراسان را پیمودند. بسیاری از این مردم در طول راه به سبب گرسنگی و بیماری مردند و احشامشان تلف شدند.گروههایی از آنان هم که نای رفتن نداشتند در مسیر راه در زنجان، قزوین، جابان و سربندان در اطراف تهران، سبزوار و نیشابور سکنی گزیدند. بازماندگان هم پس از ورود به شرق ایران با بومیان آنجا گرفتار کشمکش شدند و همزمان در جنگ با ترکمانان و ازبکان و افغانان صدمات زیادی را تحمل کردند. همه این دردها و مصایب در فولکلور و شعر شاعران این دیار منعکس شده است.🔺
جعفرقلی زنگلی و روایت کوچ :
ولایت من ارزروم است. هفت سال است که از آنجا رانده شدهام. اینجا سرزمین من نیست. کبک های سرزمین من بهتر میخوانند. درختان وطن من سبز ترند.
نمونه دیگر از آهنک کوچ را آقای مظفر حمیدی اجرا کرده است: بینه ها کجایند؟ من برای رفتن مسیر را نمیدانم.طایفههای دیگر ما کجا رفته اند؟ دوستان و یاران از یورت ما رفتهاند و من در مسیر جا ماندهام. من غریبهای هستم بین شما. آوارهای هستم که شب و روز به دنبال دوستان خود میگردم و ردپای کوچ را پیدا نمیکنم. درد غریبی دردی سنگین است. غریب هر کجا باشد بینام و نشان است. چه کسی تو را از خانهات بیرون کرد؟ چه شد که راه بینه و طایفهات را گم کردی؟ چه شد که خانه و زندگیت ویران گشت و آواره و سرگردان این سرزمین شدی؟ مادر عزیزم با دستهایت اشک من را پاک کن.کسی از سرگذشت ما خبری ندارد.آهای! چوپان سازت را بردار. باز هم آهنگ غریبی را بخوان و درد دلت را به بادها بسپار.
قرارداد آخال و اخراج کردهای کرمانج توسط روسیه
بعضی از آهنگهای کردی خراسان برگرفته از وقایع تاریخی مانند قرارداد آخال میان ایران و روسیه در دوره ناصرالدینشاه است که باعث وداع دوباره کردها با وطنشان شد.برخی از سرداران کرد کرمانج، مانند سردار عوض و ججو خان درگزی در مقابل روسیه ایستادند. مقاومت آنها سبب خلق داستانهای حماسی زیادی در فولکلور منطقه شد و برخی شاعران معاصر هم با تکیه بر فولکلور اشعاری دراین باره سرودند. شعر"عشق ولایت" سروده آقای حسن پور درهمین ارتباط است:
خرمنهای درد و داغ،خرمنهای بغض و درد، خرمنهای عشق ولایت/ نقل قصه های مرد و نامرد/قصه سرداران سرخ /سردارانی که اسمشان دیده نشد/تاریخ را برعکس نوشتند، بدون حماسه سرداران کرد/ خون سرداران کرد برای تاریخ جوهر شده است/ تاریخ را برای خود نوشتند،آن مردان بد گوهر/ بدون عوض و ججو /بدون فیروزه و عشق آباد /تاریخی که بدون اینها باشد/ اصل و بنیاد ندارد/ آخال شد شور خونین/فیروزه جگر ما/ شر قاجارها از کجا به جان ما افتاد/قاجار ها فیروزه ما را فروختند /قاجارها سرزمین کردها را فروختند/ مادرهای ما از فیروزه آمدند با دلی پر درد/ مادرهای ما آمدند با صورتهای خونآلود/ در آنجا هنوز دارهای قالی بهجا ماندهاند/راه و مسیر کردها دوباره عوض شد و کردها از فیروزه رانده شدند/ کردها رفتند، اما فیروزه همچنان چشم بهراه آنها دوخته است/ باز هم غیرت کردها "رستمی" مثل سردار عوض را به مرزها فرستاد.
هجوم ترکمانان
آهنگ گلنار
غصهها جانم را خوردهاند. دیدار ما به قیامت.جوانان ما را کشتند و زنان را بردند.گلنار من را اسیر کردند.ترکمنها او را در کوچه و بازارها فروختند.
آهنگ الله مزار
وایچه روزگاری است؟/خدایا این چه مصیبتی است که بر سر ما آمده است.تقاص کدامین گناه است؟/چرا اینچنین غریبانه در میان آب و خاک خودمان به خونمان بغلتیم؟
@kurdistanname
Telegram
attach 📎
👍15❤4
✍️ *تیم رسانه ترامپ*
*(درباره ویدئوی اخیر نیویورک تایمز)*
✍ویدئوی کوتاه زیر توسط مجموعه نیویورکتایمز تهیه شده است. این ویدئو گواه روشن و گویایی است که درک عمیق و باهوش ترامپ (و تیم همراهش) را نسبت به مساله «رسانه» بیان می کند. نیویورکتایمز از همان سال 2015 دشمن دونالد ترامپ بود و آتشبهاختیار همیشه ترامپ را می کوبید. اما حتی در این ویدئوی انتقادی نیویورک تایمز نیز می توان دید که چقدر دیدگاه تیم ترامپ نسبت به رسانه، دیدگاه متفاوتی است.
در این ویدئو اتاق ملاقات سخنگوی کاخ سفید (خانم کارولین لیویت) با خبرنگاران به تصویر کشیده است. در ثانیه 5 ویدئو، همین اتاق در «زمان جو بایدن» نیز نشان داده میشود. این عکس گواهِ گویای دلیل باخت جو بایدن (و به تبع او کامالا هریس/دموکراتها) در عرصه افکار عمومی است. دموکراتها با اینکه برای رسانه به شدت «پول» خرج میکردند ولی با رسانه (و اذهان عمومی) «ارتباط موثر» نداشتند.
نیویورک تایمز نشان میدهد که چطور در این اتاق قبلا فقط نمایندگانِ رسانه های سنتی (یا در اصطلاح Legacy Media Organizations) حضور داشتند ولی الان یوتیوبرها(!)، چهرههای شاخص توئیتر، اینستاگرام و... نیز به این اتاق اضافه شده اند. تیم ترامپ این چهره ها را «رسانه جدید» (New Media) خطاب میکنند. در ادامه، نیویورک تایمز توضیح دهد که چگونه چیدمان این اتاق به شکلی هوشمندانه و ظریف در جهت حضور چهره های رسانه ایِ طرفدار ترامپ مهندسی شده است. (تک به تک این چهره ها -نظیر خانم Sage Steele- در این ویدئو معرفی می شوند و توضیح داده می شود)
البته خود خانم کارولین لیویت هم پدیده ای است و از By-Productهای این تیم رسانه ای، ولی "یک چهارم اتاق" به این چهره ها اختصاص داده شده است.
سوال: جایگاه ایران (و رسانه ایرانی) در این اتاق کجاست؟
بیان دیگری از این سوال: در حوزه اثرگذاری بر افکار بین المللی، نقش و نگاه تمدن ایرانی چیست؟ چند چهره شاخص ایرانی در میان چهرههای شاخص دنیای رسانه حضور دارند؟ چند چهره ایرانی وجود دارد که توان گفتگو با جمعیتِ میلیاردی افکار بینالمللی را داشته باشند؟ (چه در حاکمیت و چه در خارج از حاکمیت و حتی در مخالفان حاکمیت). بدیهی است که پاسخ به این سوال تلخ است. (چه در سمت حاکمیت و چه در سمت مخالفان حاکمیت)
رسانه یکی از مولفههای زندگی مدرن است (و شاید بتوان گفت یکی از مهمترین مولفه ها) چرا که به مسئله افکار عمومی مرتبط است. اقتصاد، سیاست و بسیاری از حوزه های مهم دنیای جدید مبتنی بر «افکار عمومی» است. عملا درک افکار عمومی بر اقتصاد اثر میگذارد، بر ساختار حکمرانی اثر میگذارد، بر تولید علم، سبک و کیفیت زیست نیز اثر میگذارد. امروز، انسان دیگر در جزیرههای محدود و بسته زندگی نمیکند بلکه از حدود پانزده سال پیش ماهیت رسانه (که محدود به تلویزیون، رادیو و روزنامهها بود) به کلی دگرگون شد و رسانه به «کف دست» انسانهای دنیا آمد. به گوشی موبایل.
ما همانگونه که در اقتصاد دیدگاه موضعی/محلی/بخشی داریم و سودای شکلدهیِ شرکتهای بینالمللی را نداشته ایم/نداریم، در رسانه هم هنوز "محلی" فکر میکنیم. ما در ایران سودای شکلدهی رسانههای بینالمللی (که بر افکار میلیاردها اثرگذار باشند) را نداشته و نداریم. مدیریت رسانه ما چه محمد سرافزار باشد و چه ضرغامی، چه علی عسگری باشد چه پیمان جبلی، چه اینترنشنال باشد و چه منوتو، به اداره رسانه دیدگاه لوکال/محلی دارد. به «تولید محتوا» برای جوانان دنیا فکر نمیکند بلکه به تهیه گزارش (صرفا) برای مسائلِ داخلی ایران فکر میکند. ما در بازی رسانه ای در دنیای مدرن «قصه»ای برای گفتن نداریم.
وقتی که یک جریان فکری در حوزه رسانه دستش خالی باشد، بدیهی است که بازی را در سایر عرصه ها هم خواهد باخت. با تمام انتقادهایی که به افرادی مثل علی علیزاده، سیامک قاسمی یا احمد زیدآبادی هست، ولی اینگونه افراد مصداق کامل کسانی هستند که رسانه مدرن را خوب می فهمند و به تولید محتوا همت می ورزند. منظم و دقیق عمل میکنند. (هرچند آنها هم محتوای غیربین المللی تولید می کنند، ولی لااقل درک سنتی از رسانه ندارند)
بازگردیم به این اتاق و تصویری که نیویورک تایمز تهیه کرده است. باخت دموکراتها (باخت سنگین) به دلیل باخت در عرصه افکار عمومی بود. دموکراتها نتوانستند چیزی/حرفی/سخنی به افکار عمومی نشان دهند که بتواند آنها را از دونالد ترامپ رویگردان کند. گمان آنها این بود که جایگزین کردنِ جو بایدن فرتوت با یک زن (آنهم زن رنگین پوست، فرزند مهاجر و قاضی) و "پول خرج کردن" در رسانه باعث می شود اذهان عمومی به یک کازینودار مو نارنجی میلیاردر اقبال نداشته باشد. اما همین ویدئوی نیویورک تایمز گواه روشنی است که تیم ترامپ (و مشخصا شخص ترامپ) چه درک روشن و عمیقی از پیچیدگی مسئله افکار عمومی و «رسانه جدید» دارد.
محمدرضا اسلامی
@salehnikbakht
*(درباره ویدئوی اخیر نیویورک تایمز)*
✍ویدئوی کوتاه زیر توسط مجموعه نیویورکتایمز تهیه شده است. این ویدئو گواه روشن و گویایی است که درک عمیق و باهوش ترامپ (و تیم همراهش) را نسبت به مساله «رسانه» بیان می کند. نیویورکتایمز از همان سال 2015 دشمن دونالد ترامپ بود و آتشبهاختیار همیشه ترامپ را می کوبید. اما حتی در این ویدئوی انتقادی نیویورک تایمز نیز می توان دید که چقدر دیدگاه تیم ترامپ نسبت به رسانه، دیدگاه متفاوتی است.
در این ویدئو اتاق ملاقات سخنگوی کاخ سفید (خانم کارولین لیویت) با خبرنگاران به تصویر کشیده است. در ثانیه 5 ویدئو، همین اتاق در «زمان جو بایدن» نیز نشان داده میشود. این عکس گواهِ گویای دلیل باخت جو بایدن (و به تبع او کامالا هریس/دموکراتها) در عرصه افکار عمومی است. دموکراتها با اینکه برای رسانه به شدت «پول» خرج میکردند ولی با رسانه (و اذهان عمومی) «ارتباط موثر» نداشتند.
نیویورک تایمز نشان میدهد که چطور در این اتاق قبلا فقط نمایندگانِ رسانه های سنتی (یا در اصطلاح Legacy Media Organizations) حضور داشتند ولی الان یوتیوبرها(!)، چهرههای شاخص توئیتر، اینستاگرام و... نیز به این اتاق اضافه شده اند. تیم ترامپ این چهره ها را «رسانه جدید» (New Media) خطاب میکنند. در ادامه، نیویورک تایمز توضیح دهد که چگونه چیدمان این اتاق به شکلی هوشمندانه و ظریف در جهت حضور چهره های رسانه ایِ طرفدار ترامپ مهندسی شده است. (تک به تک این چهره ها -نظیر خانم Sage Steele- در این ویدئو معرفی می شوند و توضیح داده می شود)
البته خود خانم کارولین لیویت هم پدیده ای است و از By-Productهای این تیم رسانه ای، ولی "یک چهارم اتاق" به این چهره ها اختصاص داده شده است.
سوال: جایگاه ایران (و رسانه ایرانی) در این اتاق کجاست؟
بیان دیگری از این سوال: در حوزه اثرگذاری بر افکار بین المللی، نقش و نگاه تمدن ایرانی چیست؟ چند چهره شاخص ایرانی در میان چهرههای شاخص دنیای رسانه حضور دارند؟ چند چهره ایرانی وجود دارد که توان گفتگو با جمعیتِ میلیاردی افکار بینالمللی را داشته باشند؟ (چه در حاکمیت و چه در خارج از حاکمیت و حتی در مخالفان حاکمیت). بدیهی است که پاسخ به این سوال تلخ است. (چه در سمت حاکمیت و چه در سمت مخالفان حاکمیت)
رسانه یکی از مولفههای زندگی مدرن است (و شاید بتوان گفت یکی از مهمترین مولفه ها) چرا که به مسئله افکار عمومی مرتبط است. اقتصاد، سیاست و بسیاری از حوزه های مهم دنیای جدید مبتنی بر «افکار عمومی» است. عملا درک افکار عمومی بر اقتصاد اثر میگذارد، بر ساختار حکمرانی اثر میگذارد، بر تولید علم، سبک و کیفیت زیست نیز اثر میگذارد. امروز، انسان دیگر در جزیرههای محدود و بسته زندگی نمیکند بلکه از حدود پانزده سال پیش ماهیت رسانه (که محدود به تلویزیون، رادیو و روزنامهها بود) به کلی دگرگون شد و رسانه به «کف دست» انسانهای دنیا آمد. به گوشی موبایل.
ما همانگونه که در اقتصاد دیدگاه موضعی/محلی/بخشی داریم و سودای شکلدهیِ شرکتهای بینالمللی را نداشته ایم/نداریم، در رسانه هم هنوز "محلی" فکر میکنیم. ما در ایران سودای شکلدهی رسانههای بینالمللی (که بر افکار میلیاردها اثرگذار باشند) را نداشته و نداریم. مدیریت رسانه ما چه محمد سرافزار باشد و چه ضرغامی، چه علی عسگری باشد چه پیمان جبلی، چه اینترنشنال باشد و چه منوتو، به اداره رسانه دیدگاه لوکال/محلی دارد. به «تولید محتوا» برای جوانان دنیا فکر نمیکند بلکه به تهیه گزارش (صرفا) برای مسائلِ داخلی ایران فکر میکند. ما در بازی رسانه ای در دنیای مدرن «قصه»ای برای گفتن نداریم.
وقتی که یک جریان فکری در حوزه رسانه دستش خالی باشد، بدیهی است که بازی را در سایر عرصه ها هم خواهد باخت. با تمام انتقادهایی که به افرادی مثل علی علیزاده، سیامک قاسمی یا احمد زیدآبادی هست، ولی اینگونه افراد مصداق کامل کسانی هستند که رسانه مدرن را خوب می فهمند و به تولید محتوا همت می ورزند. منظم و دقیق عمل میکنند. (هرچند آنها هم محتوای غیربین المللی تولید می کنند، ولی لااقل درک سنتی از رسانه ندارند)
بازگردیم به این اتاق و تصویری که نیویورک تایمز تهیه کرده است. باخت دموکراتها (باخت سنگین) به دلیل باخت در عرصه افکار عمومی بود. دموکراتها نتوانستند چیزی/حرفی/سخنی به افکار عمومی نشان دهند که بتواند آنها را از دونالد ترامپ رویگردان کند. گمان آنها این بود که جایگزین کردنِ جو بایدن فرتوت با یک زن (آنهم زن رنگین پوست، فرزند مهاجر و قاضی) و "پول خرج کردن" در رسانه باعث می شود اذهان عمومی به یک کازینودار مو نارنجی میلیاردر اقبال نداشته باشد. اما همین ویدئوی نیویورک تایمز گواه روشنی است که تیم ترامپ (و مشخصا شخص ترامپ) چه درک روشن و عمیقی از پیچیدگی مسئله افکار عمومی و «رسانه جدید» دارد.
محمدرضا اسلامی
@salehnikbakht
👍15❤1
Forwarded from راهبرد
Forwarded from راهبرد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ویدئو: آخرین دیدار پاپ با معاون #ترامپ بود
👈 #جی_دی_ونس معاون رئیسجمهور آمریکا روز گذشته به دیدار #پاپ فرانسیس در واتیکان رفت. پاپ فرانسیس به ونس یک کراوات واتیکانی، یک تسبیح متبرک و سه تخم مرغ عید پاک به فرزندانش داد. دی ونس که یک کاتولیک معتقد است برای عید پاک با خانواده به ایتالیا رفت تا در مراسمات سنتی شرکت کند.
@javadrooh
👈 #جی_دی_ونس معاون رئیسجمهور آمریکا روز گذشته به دیدار #پاپ فرانسیس در واتیکان رفت. پاپ فرانسیس به ونس یک کراوات واتیکانی، یک تسبیح متبرک و سه تخم مرغ عید پاک به فرزندانش داد. دی ونس که یک کاتولیک معتقد است برای عید پاک با خانواده به ایتالیا رفت تا در مراسمات سنتی شرکت کند.
@javadrooh
👍1
خداحافظ فرانسیس مهربان
✍علی رضایی
درگذشت پاپ فرانسیس، نه تنها فقدان یک رهبر مذهبی است، بلکه خاموشی چراغیست که در ظلمت جهان پرآشوب کنونی ، پرتویی از شفقت، فروتنی و نوآوری برای بشریت بود. در روزگاری که مقام پاپی – با پیشینهای دو هزار ساله به عنوان جانشین پطرس مقدس، سنگ بنای کلیسای مسیحی – نمادی از ثبات سنت و پاسداری از اصول دیرین به شمار میآمد، فرانسیس از دوردستهای آرژانتین برخاست تا با نَفَسی تازه، هوای راکد واتیکان را دگرگون سازد.
او نخستین پاپی بود که نام «فرانسیس» را بر خود نهاد؛ برگرفته از فرانسیس آسیزی، قدیسی که فقر را بوسید و صلح را زیست. این انتخاب، بیانیهای بیکلام بود؛ وعدهای برای پاپی که بر فرش راه میرفت، نه بر تخت عاج. نخستین پاپ از قاره آمریکای جنوبی و نخستین یسوعی در این مقام، با ورودش سنتها را نشکست، بلکه آنها را بازتعریف کرد.
او درهای قصرهای مرمری را گشود تا بوی گوسفندان شبان را دوباره به صحن کلیسا بازگرداند. تجمل را وانهاد و سادگی را برگزید؛حتی خانهاش را بدل به مهمانخانهای ساده کرد. اما نوآوریهایش، فراتر از این نشانهها بود.
فرانسیس، کلیسایی میخواست زخمخورده از زندگی، نه منزوی در برجعاج تئولوژی. از همجنسگرایان پرسید: «اگر کسی خدا را میجوید، من کیستم که داوری کنم؟» با مسلمانان، یهودیان و بیدینان دست در دست به گفتوگو نشست و کوشید دین را نه دیواری، که پلی سازد برای صلح.
با صدور منشور Laudato Si’، ندایی برآورد برای زمین، خانهی مشترک انسان و خلایق دیگر. و با پیام Fratelli Tutti، دعوتی جهانی به برادری سر داد. گویی پاپی بود برای همه؛ نه فقط برای کاتولیکها.
از او کتب، پیامها و اسناد بسیاری به جا مانده، اما مهمتر از نوشتههایش، شیوهای بود که پاپی را انسانیتر ساخت. او پاپی بود که اشک میریخت، عذر میخواست، میخندید و دعا میطلبید. این شاید بزرگترین میراثش باشد: بازگرداندن انسان به قلب پاپی.
اکنون، واتیکان بار دیگر خلأیی را احساس میکند که تنها روحی بزرگ میتواند آنرا پر کند. اما دانههایی که فرانسیس در دل زمین و دل آدمی کاشت، در سکوت و روشنی، در دل میلیونها مؤمن و نامؤمن جوانه زدهاند.
یاد او، نه تنها در مجسمهها و موزاییکها، بلکه در لبخند کودکی بیخانمان، در دلجویی از مهاجری خاموش، و در آغوش گشودهی کلیسایی برای همه، زنده خواهد ماند.
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
پ.ن:
۱. منشور «Laudato Si’» (ستایش بادا تو) – منتشرشده در ۲۰۱۵
موضوع: حفاظت از محیط زیست و خانه مشترک ما، زمین
این سند، نامهای سرگشاده است که پاپ فرانسیس در آن از همه مردم جهان میخواهد به مسئولیت اخلاقی و معنوی خود در قبال محیط زیست توجه کنند. برخی محورهای اصلی آن:
زمین «خانهی مشترک بشر» است، و ما حق نداریم آن را نابود کنیم.
بحرانهای زیستمحیطی – از آلودگی تا تغییر اقلیم – محصول یک نظام اقتصادی مصرفگرا و بیتوجه به فقر جهانی است.
طبیعت، دیگران و خدا سه رابطهای هستند که باید با هم و در تعادل حفظ شوند.
نجات زمین نیازمند دگرگونی سبک زندگی، اقتصاد و سیاست است؛ و این وظیفه فقط دولتمردان نیست، بلکه تکتک ما مسئولیم.
پیام کلیدی:
«زیبایی زمین را حفظ کن، برای خودت، برای دیگران، و برای نسلهای بعد.»
۲. پیام «Fratelli Tutti» (همه برادرانیم) – منتشرشده در ۲۰۲۰
موضوع: برادری انسانی، همبستگی جهانی و صلح
در این سند، پاپ فرانسیس به ایده برادری جهانی پرداخته و خواهان جهانی مبتنی بر دوستی، همدلی، احترام و همکاری میان ملتها، مذاهب و انسانهاست. نکات برجسته آن:
هیچ کس نباید "دیگری" یا "بیگانه" تلقی شود؛ همه انسانها خواهر و برادرند.
سیاست، اقتصاد و مذهب باید در خدمت کرامت انسانی و عدالت باشند.
ناسیونالیسم افراطی، بیتفاوتی نسبت به مهاجران، و خشونت دینی، از بزرگترین تهدیدهای عصر ما هستند.
گفتوگوی بینالادیانی، بخشش، و شفقت، کلید ساخت جهانی بهتر است.
پیام کلیدی:
«ما برای زندگی با هم آفریده شدهایم، نه علیه هم.»
@salehnikbakht
✍علی رضایی
درگذشت پاپ فرانسیس، نه تنها فقدان یک رهبر مذهبی است، بلکه خاموشی چراغیست که در ظلمت جهان پرآشوب کنونی ، پرتویی از شفقت، فروتنی و نوآوری برای بشریت بود. در روزگاری که مقام پاپی – با پیشینهای دو هزار ساله به عنوان جانشین پطرس مقدس، سنگ بنای کلیسای مسیحی – نمادی از ثبات سنت و پاسداری از اصول دیرین به شمار میآمد، فرانسیس از دوردستهای آرژانتین برخاست تا با نَفَسی تازه، هوای راکد واتیکان را دگرگون سازد.
او نخستین پاپی بود که نام «فرانسیس» را بر خود نهاد؛ برگرفته از فرانسیس آسیزی، قدیسی که فقر را بوسید و صلح را زیست. این انتخاب، بیانیهای بیکلام بود؛ وعدهای برای پاپی که بر فرش راه میرفت، نه بر تخت عاج. نخستین پاپ از قاره آمریکای جنوبی و نخستین یسوعی در این مقام، با ورودش سنتها را نشکست، بلکه آنها را بازتعریف کرد.
او درهای قصرهای مرمری را گشود تا بوی گوسفندان شبان را دوباره به صحن کلیسا بازگرداند. تجمل را وانهاد و سادگی را برگزید؛حتی خانهاش را بدل به مهمانخانهای ساده کرد. اما نوآوریهایش، فراتر از این نشانهها بود.
فرانسیس، کلیسایی میخواست زخمخورده از زندگی، نه منزوی در برجعاج تئولوژی. از همجنسگرایان پرسید: «اگر کسی خدا را میجوید، من کیستم که داوری کنم؟» با مسلمانان، یهودیان و بیدینان دست در دست به گفتوگو نشست و کوشید دین را نه دیواری، که پلی سازد برای صلح.
با صدور منشور Laudato Si’، ندایی برآورد برای زمین، خانهی مشترک انسان و خلایق دیگر. و با پیام Fratelli Tutti، دعوتی جهانی به برادری سر داد. گویی پاپی بود برای همه؛ نه فقط برای کاتولیکها.
از او کتب، پیامها و اسناد بسیاری به جا مانده، اما مهمتر از نوشتههایش، شیوهای بود که پاپی را انسانیتر ساخت. او پاپی بود که اشک میریخت، عذر میخواست، میخندید و دعا میطلبید. این شاید بزرگترین میراثش باشد: بازگرداندن انسان به قلب پاپی.
اکنون، واتیکان بار دیگر خلأیی را احساس میکند که تنها روحی بزرگ میتواند آنرا پر کند. اما دانههایی که فرانسیس در دل زمین و دل آدمی کاشت، در سکوت و روشنی، در دل میلیونها مؤمن و نامؤمن جوانه زدهاند.
یاد او، نه تنها در مجسمهها و موزاییکها، بلکه در لبخند کودکی بیخانمان، در دلجویی از مهاجری خاموش، و در آغوش گشودهی کلیسایی برای همه، زنده خواهد ماند.
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
پ.ن:
۱. منشور «Laudato Si’» (ستایش بادا تو) – منتشرشده در ۲۰۱۵
موضوع: حفاظت از محیط زیست و خانه مشترک ما، زمین
این سند، نامهای سرگشاده است که پاپ فرانسیس در آن از همه مردم جهان میخواهد به مسئولیت اخلاقی و معنوی خود در قبال محیط زیست توجه کنند. برخی محورهای اصلی آن:
زمین «خانهی مشترک بشر» است، و ما حق نداریم آن را نابود کنیم.
بحرانهای زیستمحیطی – از آلودگی تا تغییر اقلیم – محصول یک نظام اقتصادی مصرفگرا و بیتوجه به فقر جهانی است.
طبیعت، دیگران و خدا سه رابطهای هستند که باید با هم و در تعادل حفظ شوند.
نجات زمین نیازمند دگرگونی سبک زندگی، اقتصاد و سیاست است؛ و این وظیفه فقط دولتمردان نیست، بلکه تکتک ما مسئولیم.
پیام کلیدی:
«زیبایی زمین را حفظ کن، برای خودت، برای دیگران، و برای نسلهای بعد.»
۲. پیام «Fratelli Tutti» (همه برادرانیم) – منتشرشده در ۲۰۲۰
موضوع: برادری انسانی، همبستگی جهانی و صلح
در این سند، پاپ فرانسیس به ایده برادری جهانی پرداخته و خواهان جهانی مبتنی بر دوستی، همدلی، احترام و همکاری میان ملتها، مذاهب و انسانهاست. نکات برجسته آن:
هیچ کس نباید "دیگری" یا "بیگانه" تلقی شود؛ همه انسانها خواهر و برادرند.
سیاست، اقتصاد و مذهب باید در خدمت کرامت انسانی و عدالت باشند.
ناسیونالیسم افراطی، بیتفاوتی نسبت به مهاجران، و خشونت دینی، از بزرگترین تهدیدهای عصر ما هستند.
گفتوگوی بینالادیانی، بخشش، و شفقت، کلید ساخت جهانی بهتر است.
پیام کلیدی:
«ما برای زندگی با هم آفریده شدهایم، نه علیه هم.»
@salehnikbakht
❤8👍7
Forwarded from دلنوشتههای تاریخیِ علی مرادی مراغهای (على مرادی مراغه ای)
💥چطوری بغل ات کنم...!
✍️علی مرادی مراغه ای
✅تصویر «محمود عجور» کودک ۹ ساله فلسطینی که در حمله هوایی اسرائیل به غزه در ماه مارس ۲۰۲۴ هر دو دستش را از دست داده بود، برنده جایزه جهانی عکس مطبوعاتی سال ۲۰۲۵ شد.
هیئت داوران این عکس را بهخاطر «ترکیببندی قوی، توجه به نور و مضمون تأملبرانگیز آن» تحسین کرده است.
بهگفته داوران، این پسربچه اکنون یاد گرفته که با پاهایش بازی کند، بنویسد و در را باز کند حتی آرزو دارد خلبان شود!
⏹️کودکان قربانیان اصلی جنگ هایِ لعنتی هستند در حالیکه هیچ نقشی در آن ندارند و نمی دانند چرا جنگها بوجود می آیند!.
عکاس این عکس سمر ابوالعوف است که آنرا برای روزنامه «نیویورک تایمز» گرفته بوده او می گوید:
«یکی از دشوارترین چیزهایی که مادر این کودک برایم تعریف کرد این بود که پس از به هوش آمدن وقتی متوجه شد دستهایش قطع شده اولین جملهاش این بود: چطوری بغلت کنم؟»
⏹️لینک کانال: @Ali_Moradi_maragheie
✍️علی مرادی مراغه ای
✅تصویر «محمود عجور» کودک ۹ ساله فلسطینی که در حمله هوایی اسرائیل به غزه در ماه مارس ۲۰۲۴ هر دو دستش را از دست داده بود، برنده جایزه جهانی عکس مطبوعاتی سال ۲۰۲۵ شد.
هیئت داوران این عکس را بهخاطر «ترکیببندی قوی، توجه به نور و مضمون تأملبرانگیز آن» تحسین کرده است.
بهگفته داوران، این پسربچه اکنون یاد گرفته که با پاهایش بازی کند، بنویسد و در را باز کند حتی آرزو دارد خلبان شود!
⏹️کودکان قربانیان اصلی جنگ هایِ لعنتی هستند در حالیکه هیچ نقشی در آن ندارند و نمی دانند چرا جنگها بوجود می آیند!.
عکاس این عکس سمر ابوالعوف است که آنرا برای روزنامه «نیویورک تایمز» گرفته بوده او می گوید:
«یکی از دشوارترین چیزهایی که مادر این کودک برایم تعریف کرد این بود که پس از به هوش آمدن وقتی متوجه شد دستهایش قطع شده اولین جملهاش این بود: چطوری بغلت کنم؟»
⏹️لینک کانال: @Ali_Moradi_maragheie
💔13👍6❤3
📰 استقبال بی نظیر از جایزه قلم هژار با ارسال هزار اثر و حضور ۱۰۰ داور بین المللی
هزار عنوان اثر از سراسر جهان به دبیرخانه جایزه بین المللی قلم هژار ارسال شده و ۱۰۰ داور از مناطق مختلف، داوری این آثار را بر عهده گرفته اند. این جایزه فرهنگی و علمی، با هدف پاسداشت شخصیت ماموستا هژار و ترویج زبان و فرهنگ کُردی، همزمان با هفته اول خرداد و سالروز تولد این اندیشمند برجسته، برگزار خواهد شد
هزار عنوان اثر از سراسر جهان به دبیرخانه جایزه بین المللی قلم هژار ارسال شده و ۱۰۰ داور از مناطق مختلف، داوری این آثار را بر عهده گرفته اند. این جایزه فرهنگی و علمی، با هدف پاسداشت شخصیت ماموستا هژار و ترویج زبان و فرهنگ کُردی، همزمان با هفته اول خرداد و سالروز تولد این اندیشمند برجسته، برگزار خواهد شد
❤16👍2
Forwarded from BBCPersian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻انتشار ویدیویی از دویدن مادر ریحانه مقیمیان، دوچرخهسوار اهل بشرویه خراسان جنوبی در مسابقات انتخابی تیم ملی جوانان ایران مورد توجه بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی و رسانههای داخل ایران قرار گرفت.
مادر ریحانه پشت سر دخترش که فاقد عینک و کفش مخصوص دوچرخهسواری بود، دوید تا به او روحیه بدهد و از خط پایان عبور کند.
آیناز ظفرمند دیگر دوچرخهسوار اهل بشرویه بود که بدون کفش و عینک مخصوص دوچرخهسواری در این مسابقات شرکت کرد.
انتشار این ویدیوها بار دیگر توجه بسیاری را به محدودیتهای موجود برای ورزش دختران در ایران و کمبود امکانات ورزشی مناسب برای آنان در شهرستانهای کوچک جلب کرد.
http://bbc.in/4ipbhoM
@BBCPersian
مادر ریحانه پشت سر دخترش که فاقد عینک و کفش مخصوص دوچرخهسواری بود، دوید تا به او روحیه بدهد و از خط پایان عبور کند.
آیناز ظفرمند دیگر دوچرخهسوار اهل بشرویه بود که بدون کفش و عینک مخصوص دوچرخهسواری در این مسابقات شرکت کرد.
انتشار این ویدیوها بار دیگر توجه بسیاری را به محدودیتهای موجود برای ورزش دختران در ایران و کمبود امکانات ورزشی مناسب برای آنان در شهرستانهای کوچک جلب کرد.
http://bbc.in/4ipbhoM
@BBCPersian
❤8👍3👏1
رئیس اقلیم کردستان به مناسبت روز روزنامهنگاری کُردی پیامی منتشر کرد.
به نوشته سایت خبری هاولاتی، گفت: «همچنان در تلاش برای فراهم کردن محیطی مناسب برای فعالیت روزنامهنگاران هستیم، محیطی که در آن دسترسی آزاد به اطلاعات تضمین شود و از هرگونه محدودیت، مانع یا فشار به دور باشد. همچنین، هرگونه تخلف باید در چارچوب قانون مطبوعات حلوفصل شود».
او در ادامه بر تعهد دولت اقلیم کردستان به آزادی روزنامهنگاری و آزادی بیان تأکید کرده و حفظ کلمهی آزاد را یکی از پایههای اصلی دمکراسی، توسعه، و جامعهای سالم و امن توصیف کرده است.
شایان ذکر است که روز ۲۲ آوریل، ۱۲۷مین سالگرد روزنامهنگاری کُردی است؛ نخستین روزنامهی کُردی با نام «کردستان» در ۲۲ آوریل سال ۱۸۹۸ توسط میر مقداد مدحت بدرخان در شهر قاهره، پایتخت مصر منتشر شد.
@salehnikbakht
به نوشته سایت خبری هاولاتی، گفت: «همچنان در تلاش برای فراهم کردن محیطی مناسب برای فعالیت روزنامهنگاران هستیم، محیطی که در آن دسترسی آزاد به اطلاعات تضمین شود و از هرگونه محدودیت، مانع یا فشار به دور باشد. همچنین، هرگونه تخلف باید در چارچوب قانون مطبوعات حلوفصل شود».
او در ادامه بر تعهد دولت اقلیم کردستان به آزادی روزنامهنگاری و آزادی بیان تأکید کرده و حفظ کلمهی آزاد را یکی از پایههای اصلی دمکراسی، توسعه، و جامعهای سالم و امن توصیف کرده است.
شایان ذکر است که روز ۲۲ آوریل، ۱۲۷مین سالگرد روزنامهنگاری کُردی است؛ نخستین روزنامهی کُردی با نام «کردستان» در ۲۲ آوریل سال ۱۸۹۸ توسط میر مقداد مدحت بدرخان در شهر قاهره، پایتخت مصر منتشر شد.
@salehnikbakht
❤10
به مناسبت ۲۲ آوریل، روز روزنامهنگار کُرد، انجمن روزنامهنگاران زن مزوپوتامیا (MKG) و انجمن روزنامهنگاران دجله فرات (DFG) با انتشار بیانیهای مشترک اعلام کردند: «ما وارثان ۱۲۷ سال مقاومت شرافتمندانه هستیم.»
در این بیانیه که با عنوان «روزنامهنگاری کُردی ۱۲۷ ساله شد: قلم حقیقت و مقاومت» منتشر شده، تأکید شده است که قدم اولی که ۱۲۷ سال پیش برداشته شد، همچنان بهسان مشعلی در تاریکی میسوزد.
این بیانیه با اشاره به آغاز تاریخ روزنامهنگاری کُرد با انتشار روزنامه کوردستان توسط مقداد مدحت بدرخان در ۲۲ آوریل ۱۸۹۸ در قاهره، یادآور شده است که این روزنامه، حتی از همان ابتدا ناچار بود در تبعید منتشر شود. تحت فشارهای امپراتوری عثمانی، انتشار آن از قاهره به ژنو و سپس به لندن منتقل شد.
تا سال ۱۹۰۲، تنها ۳۱ شماره از این روزنامه منتشر شد، اما این اثر نهفقط یک ابزار اطلاعرسانی، بلکه تجلی ارادهی ملت کُرد برای حضور در صحنه تاریخ با صدای خودش بود. در ادامه آمده است: «تاریخ روزنامهنگاری کُرد با سانسور، تبعید، توقیف، بازداشت و حتی قتل رقم خورده است. صدها روزنامهنگار کُرد زندانی شدهاند، بسیاری احکام سنگین گرفتهاند، و دهها تن بهصورت مشکوک و بیپاسخ کشته شدهاند. این فشارها تا امروز نیز ادامه دارد و گواهی بر بیاساسی و خودسر بودن برخوردها با رسانههای کُردی است.»
در بخش دیگری از این بیانیه آمده است: «برای دولتها، روزنامهنگاری کُردی یک تهدید تلقی میشود، چرا که حقیقت همواره برای قدرتهای سرکوبگر ناراحتکننده است. اما علیرغم همه فشارها، رسانههای کُردی هرگز از بازتاب واقعیتهای مردم دست نکشیدهاند. امروز این سنت نهفقط با عنوان "روزنامهنگاری کُردی" بلکه بهعنوان "رسانه آزاد" شناخته میشود. رسانهای که تحت فشار زاده شده، اما در هر شرایطی وظیفهاش را انتقال حقیقت به مردم میداند.»
در ادامه، با تأکید بر نقش برجسته زنان در صف مقدم این مبارزه آمده است: «زنان روزنامهنگار در خط مقدم این مسیر ایستادهاند و تلاش میکنند تا صدای زنان در همه عرصهها شنیده شود. فشارها علیه آزادی رسانه، امروز به فضای دیجیتال نیز کشیده شده است. اما ما میدانیم که عطش مردم برای حقیقت از هر ممنوعیتی نیرومندتر است.»
بیانیه با پیامی به نسل جوان روزنامهنگاران به پایان میرسد:
«این مبارزه شرافتمندانه، بر دوش شما خواهد بود. شما نسل جدید رسانه آزاد هستید. قلمتان آزاد، صدایتان بلند و شجاعتتان همقدم با تاریخ باشد.»
در پایان، این دو نهاد رسانهای ضمن ادای احترام به روزنامهنگارانی که جان خود را در راه آزادی رسانه از دست دادهاند، اعلام کردند که در کنار تمام کنشگران رسانهای در چهار بخش کردستان و دیاسپورا ایستادهاند. آنها همچنین از نهادهای بینالمللی رسانه، سازمانهای حقوق بشری و تمام وجدانهای بیدار خواستند که در برابر فشار بر رسانههای کُردی سکوت نکنند:
«نوشتن حقیقت، دفاع از حق مردم برای دسترسی به اطلاعات درست است. این مبارزه فقط متعلق به روزنامهنگاران نیست، بلکه صدای وجدان جامعه است. ما سکوت نخواهیم کرد. در مسیر حقیقت، همچنان قدم برمیداریم.»
@salehnikbakht
در این بیانیه که با عنوان «روزنامهنگاری کُردی ۱۲۷ ساله شد: قلم حقیقت و مقاومت» منتشر شده، تأکید شده است که قدم اولی که ۱۲۷ سال پیش برداشته شد، همچنان بهسان مشعلی در تاریکی میسوزد.
این بیانیه با اشاره به آغاز تاریخ روزنامهنگاری کُرد با انتشار روزنامه کوردستان توسط مقداد مدحت بدرخان در ۲۲ آوریل ۱۸۹۸ در قاهره، یادآور شده است که این روزنامه، حتی از همان ابتدا ناچار بود در تبعید منتشر شود. تحت فشارهای امپراتوری عثمانی، انتشار آن از قاهره به ژنو و سپس به لندن منتقل شد.
تا سال ۱۹۰۲، تنها ۳۱ شماره از این روزنامه منتشر شد، اما این اثر نهفقط یک ابزار اطلاعرسانی، بلکه تجلی ارادهی ملت کُرد برای حضور در صحنه تاریخ با صدای خودش بود. در ادامه آمده است: «تاریخ روزنامهنگاری کُرد با سانسور، تبعید، توقیف، بازداشت و حتی قتل رقم خورده است. صدها روزنامهنگار کُرد زندانی شدهاند، بسیاری احکام سنگین گرفتهاند، و دهها تن بهصورت مشکوک و بیپاسخ کشته شدهاند. این فشارها تا امروز نیز ادامه دارد و گواهی بر بیاساسی و خودسر بودن برخوردها با رسانههای کُردی است.»
در بخش دیگری از این بیانیه آمده است: «برای دولتها، روزنامهنگاری کُردی یک تهدید تلقی میشود، چرا که حقیقت همواره برای قدرتهای سرکوبگر ناراحتکننده است. اما علیرغم همه فشارها، رسانههای کُردی هرگز از بازتاب واقعیتهای مردم دست نکشیدهاند. امروز این سنت نهفقط با عنوان "روزنامهنگاری کُردی" بلکه بهعنوان "رسانه آزاد" شناخته میشود. رسانهای که تحت فشار زاده شده، اما در هر شرایطی وظیفهاش را انتقال حقیقت به مردم میداند.»
در ادامه، با تأکید بر نقش برجسته زنان در صف مقدم این مبارزه آمده است: «زنان روزنامهنگار در خط مقدم این مسیر ایستادهاند و تلاش میکنند تا صدای زنان در همه عرصهها شنیده شود. فشارها علیه آزادی رسانه، امروز به فضای دیجیتال نیز کشیده شده است. اما ما میدانیم که عطش مردم برای حقیقت از هر ممنوعیتی نیرومندتر است.»
بیانیه با پیامی به نسل جوان روزنامهنگاران به پایان میرسد:
«این مبارزه شرافتمندانه، بر دوش شما خواهد بود. شما نسل جدید رسانه آزاد هستید. قلمتان آزاد، صدایتان بلند و شجاعتتان همقدم با تاریخ باشد.»
در پایان، این دو نهاد رسانهای ضمن ادای احترام به روزنامهنگارانی که جان خود را در راه آزادی رسانه از دست دادهاند، اعلام کردند که در کنار تمام کنشگران رسانهای در چهار بخش کردستان و دیاسپورا ایستادهاند. آنها همچنین از نهادهای بینالمللی رسانه، سازمانهای حقوق بشری و تمام وجدانهای بیدار خواستند که در برابر فشار بر رسانههای کُردی سکوت نکنند:
«نوشتن حقیقت، دفاع از حق مردم برای دسترسی به اطلاعات درست است. این مبارزه فقط متعلق به روزنامهنگاران نیست، بلکه صدای وجدان جامعه است. ما سکوت نخواهیم کرد. در مسیر حقیقت، همچنان قدم برمیداریم.»
@salehnikbakht
❤8👍4