Forwarded from شهرِ زنان، شهرِ امن
ای کشته گمان مبر که خون میخسبد
خون تو نماد زندگی خواهد شد
#مهسا_امينی
#ژینا_امینی
#زن #زندگی #آزادی
@Shahr_Zanan
خون تو نماد زندگی خواهد شد
#مهسا_امينی
#ژینا_امینی
#زن #زندگی #آزادی
@Shahr_Zanan
❤2
Forwarded from بهمن دارالشفایی
نوروز که از مرز میگذرد بیگانه میشود؟
نامه سروناز احمدی از زندان اوین
دوستان و رفقا!
سلام و نوروز مبارک!
سروناز احمدی هستم، مددکار اجتماعی و مترجم و بعد از جنبش زن زندگی آزادی زندانی در زندان اوین.
این نامهای است در مورد دوستان افغانستانیمان که در کنارمان در داخل همین مرزها زندگی میکنند. امید دارم که این نامه یکطرفه نماند و تبدیل به یک گفتگو شود. چون فکر میکنم که در موقعیت فعلیمان نیاز داریم که بیشتر و شفافتر در مورد «فردا» و جزئیات «آنچه که میخواهیم باشد» با هم گفتگو کنیم.
چند روز پیش شنیدم که طرح «جمعآوری» اتباع «غیرمجاز» با شروع نوروز در تفرجگاههای تهران شروع شده. مدتی قبل هم شنیدم که ویدئویی از ضربوشتم و تحقیر مهاجری افغانستانی بهطور گستردهای پخش شده. در این مدت هم چند باری از دوستانم شنیدم که نوعی فضای «افغانستانیستیزی» در شبکههای مجازی شکل گرفته.
من زمانی که آزاد بودم و بهعنوان مددکار اجتماعی کار میکردم حدودا ۶ سال فرصت آشنایی با دوستان مهاجر افغانستانیمان را داشتم. دوستی هم دارم به اسم یحیی. ۱۲ ساله است. مدتی پیش پای تلفن به مادرم گفته بود که در مدرسه دانشآموز دیگری به او گفته: «قراره جمعتون کنن! دیگه نمیتونی بری مترو کار کنی!» دلش شکسته بود. اصلا یک جوری از مدرسه بدش آمده بود. میخواهم بگویم تیتر این خبرها اگر به زندگی ما که «افغانستانی» تعریف نمیشویم نمیرسد اما به زندگی و چشمها و نقاشیهای یحیی میرسد. یحیی خوب میداند که نوروز چیست. یحیی با خانوادهاش بعد از اینکه طالبان در سال ۱۴۰۰ به قدرت رسید آمدند ایران. ۲ سال است که نوروز را در افغانستان نبوده. من با اینکه بسیار دلتنگ یحیی هستم اما هنوز تلفن نزدهام تا نوروز را به او تبریک بگویم. چون هنوز نمیدانم چه جوابی بدهم اگر که بپرسد «خانم! آیا نوروز از مرز که رد میشود نوروز دیگری میشود؟ نوروز ما هم مثل خودمان بیگانه است؟ نوروز ما آنقدر نوروز نیست که جایی برای تفریح برویم؟»
میخواهم رو به فردا حرف بزنم. سوالم این است: آیا ما در آن فردایی که در تلاشیم بسازیم باز هم میخواهیم نوعی نظام امتیازوری را بازتولید کنیم و آن زندگی را که در «زن زندگی آزادی» از آن میگوییم باز هم منحصر به عدهای خاص کنیم؟ من فکر میکنم که وقتی میگوییم «این نباشد، آن باشد» دیگر نباید این در آن بازتولید شود و اگر این در آن به هر شکلی تداوم یابد ما فقط تغییری ظاهری کردهایم! آیا ما وقتی از فردا حرف میزنیم باز هم اقتصاد سیاسی سرمایهداری را میخواهیم که از فرودست نگهداشتن مهاجران در سطح جهان سود میبرد؟ آیا قرار است در فردا بگذاریم از «هویت ایرانی/آریایی» برای تحت سلطه گرفتن و تحقیر آنهایی استفاده شود که «غیرایرانی/آریایی» تعریف میشوند و باز گروهی امتیازاتی داشته باشند و گروهی دیگر نه؟
فکر میکنم وقت خوبی است که از خودمان بپرسیم چرا سیاست داخل این مرزها در برابر مهاجران همیشه دوگانه بوده؟ چرا همیشه بر افغانستانیها فشار بوده اما نه آنقدری که همه این مرزها را ترک کنند؟ پاسخم این است که چون این اقتصاد سیاسی در هر دورهای برای پیشبرد پروژههایی نیاز به نیروی کار یدی ارزان داشته. از نیروی کار یدی برای پروژههای عمرانی نیمهکارهمانده از حاکمیت قبلی تا پروژههای شهرسازی و مسکنسازی که نیازمند «پاکبان» و کارگر ساختمانی است. آیا رفتاری انسانی است که گروهی مدام با ابزارهای مختلف تحت فشار گذاشته شوند، از جمله با تمسخر گویش و لهجه و زبانشان در برنامههای سخیف، طرحهای «جمعآوری»، محدودکردن رفتوآمدشان به برخی مکانها و استانها و دامنزدن به باورهای غلطی مثل اینکه اینها همگی «مجرمند»؟ فکر میکنم تمام این فشارها اعمال میشود تا مدام یادآوری و هشدار داده شود که اینها انسانهای درجهدو هستند پس عیبی ندارد که برخی از حقوق را نداشته باشند. مثلا عیبی ندارد از گُرده این درجهدوها کار بیشتر کشیده شود و مزد کمتر به آنها داده شود و «مزایا» نگیرند! بعد هم گفته شود که اگر بیکاری هست بهخاطر اینهاست! اما از آن ساختار اقتصادی که نیازمند ارتش بیکاران است چیزی گفته نشود، ارتشی که همیشه باید پشت درها باشند تا آن یکیها که کاری با مزد بخورونمیر دارند حواسشان باشد که اگر صدایشان دربیاید فورا کسی هست که جایگزینشان شود! یا چیزی گفته نشود از آن نظام اقتصادی که همیشه نیازمند گروههای فرودست بهلحاظ اجتماعی است تا استثمار اقتصادیشان را توجیه کند!
از تمامی این ابزارها استفاده میشود تا از افغانستانیها بیگانه و دیگری ساخته شود. تا من و تو فراموش کنیم که با یحیی در این منطقه همسرنوشتیم، در این منطقهی «صلحهای موقت بین جنگهای پیاپی». فراموش کنیم که جمعمان بزرگتر از اینهاست. فراموش کنیم و برای مثال اگر کارگریم و در محل کار هنوز تشکلی داریم در روز کارگر مطالبهمان اخراج پدر یحیی باشد!
.
نامه سروناز احمدی از زندان اوین
دوستان و رفقا!
سلام و نوروز مبارک!
سروناز احمدی هستم، مددکار اجتماعی و مترجم و بعد از جنبش زن زندگی آزادی زندانی در زندان اوین.
این نامهای است در مورد دوستان افغانستانیمان که در کنارمان در داخل همین مرزها زندگی میکنند. امید دارم که این نامه یکطرفه نماند و تبدیل به یک گفتگو شود. چون فکر میکنم که در موقعیت فعلیمان نیاز داریم که بیشتر و شفافتر در مورد «فردا» و جزئیات «آنچه که میخواهیم باشد» با هم گفتگو کنیم.
چند روز پیش شنیدم که طرح «جمعآوری» اتباع «غیرمجاز» با شروع نوروز در تفرجگاههای تهران شروع شده. مدتی قبل هم شنیدم که ویدئویی از ضربوشتم و تحقیر مهاجری افغانستانی بهطور گستردهای پخش شده. در این مدت هم چند باری از دوستانم شنیدم که نوعی فضای «افغانستانیستیزی» در شبکههای مجازی شکل گرفته.
من زمانی که آزاد بودم و بهعنوان مددکار اجتماعی کار میکردم حدودا ۶ سال فرصت آشنایی با دوستان مهاجر افغانستانیمان را داشتم. دوستی هم دارم به اسم یحیی. ۱۲ ساله است. مدتی پیش پای تلفن به مادرم گفته بود که در مدرسه دانشآموز دیگری به او گفته: «قراره جمعتون کنن! دیگه نمیتونی بری مترو کار کنی!» دلش شکسته بود. اصلا یک جوری از مدرسه بدش آمده بود. میخواهم بگویم تیتر این خبرها اگر به زندگی ما که «افغانستانی» تعریف نمیشویم نمیرسد اما به زندگی و چشمها و نقاشیهای یحیی میرسد. یحیی خوب میداند که نوروز چیست. یحیی با خانوادهاش بعد از اینکه طالبان در سال ۱۴۰۰ به قدرت رسید آمدند ایران. ۲ سال است که نوروز را در افغانستان نبوده. من با اینکه بسیار دلتنگ یحیی هستم اما هنوز تلفن نزدهام تا نوروز را به او تبریک بگویم. چون هنوز نمیدانم چه جوابی بدهم اگر که بپرسد «خانم! آیا نوروز از مرز که رد میشود نوروز دیگری میشود؟ نوروز ما هم مثل خودمان بیگانه است؟ نوروز ما آنقدر نوروز نیست که جایی برای تفریح برویم؟»
میخواهم رو به فردا حرف بزنم. سوالم این است: آیا ما در آن فردایی که در تلاشیم بسازیم باز هم میخواهیم نوعی نظام امتیازوری را بازتولید کنیم و آن زندگی را که در «زن زندگی آزادی» از آن میگوییم باز هم منحصر به عدهای خاص کنیم؟ من فکر میکنم که وقتی میگوییم «این نباشد، آن باشد» دیگر نباید این در آن بازتولید شود و اگر این در آن به هر شکلی تداوم یابد ما فقط تغییری ظاهری کردهایم! آیا ما وقتی از فردا حرف میزنیم باز هم اقتصاد سیاسی سرمایهداری را میخواهیم که از فرودست نگهداشتن مهاجران در سطح جهان سود میبرد؟ آیا قرار است در فردا بگذاریم از «هویت ایرانی/آریایی» برای تحت سلطه گرفتن و تحقیر آنهایی استفاده شود که «غیرایرانی/آریایی» تعریف میشوند و باز گروهی امتیازاتی داشته باشند و گروهی دیگر نه؟
فکر میکنم وقت خوبی است که از خودمان بپرسیم چرا سیاست داخل این مرزها در برابر مهاجران همیشه دوگانه بوده؟ چرا همیشه بر افغانستانیها فشار بوده اما نه آنقدری که همه این مرزها را ترک کنند؟ پاسخم این است که چون این اقتصاد سیاسی در هر دورهای برای پیشبرد پروژههایی نیاز به نیروی کار یدی ارزان داشته. از نیروی کار یدی برای پروژههای عمرانی نیمهکارهمانده از حاکمیت قبلی تا پروژههای شهرسازی و مسکنسازی که نیازمند «پاکبان» و کارگر ساختمانی است. آیا رفتاری انسانی است که گروهی مدام با ابزارهای مختلف تحت فشار گذاشته شوند، از جمله با تمسخر گویش و لهجه و زبانشان در برنامههای سخیف، طرحهای «جمعآوری»، محدودکردن رفتوآمدشان به برخی مکانها و استانها و دامنزدن به باورهای غلطی مثل اینکه اینها همگی «مجرمند»؟ فکر میکنم تمام این فشارها اعمال میشود تا مدام یادآوری و هشدار داده شود که اینها انسانهای درجهدو هستند پس عیبی ندارد که برخی از حقوق را نداشته باشند. مثلا عیبی ندارد از گُرده این درجهدوها کار بیشتر کشیده شود و مزد کمتر به آنها داده شود و «مزایا» نگیرند! بعد هم گفته شود که اگر بیکاری هست بهخاطر اینهاست! اما از آن ساختار اقتصادی که نیازمند ارتش بیکاران است چیزی گفته نشود، ارتشی که همیشه باید پشت درها باشند تا آن یکیها که کاری با مزد بخورونمیر دارند حواسشان باشد که اگر صدایشان دربیاید فورا کسی هست که جایگزینشان شود! یا چیزی گفته نشود از آن نظام اقتصادی که همیشه نیازمند گروههای فرودست بهلحاظ اجتماعی است تا استثمار اقتصادیشان را توجیه کند!
از تمامی این ابزارها استفاده میشود تا از افغانستانیها بیگانه و دیگری ساخته شود. تا من و تو فراموش کنیم که با یحیی در این منطقه همسرنوشتیم، در این منطقهی «صلحهای موقت بین جنگهای پیاپی». فراموش کنیم که جمعمان بزرگتر از اینهاست. فراموش کنیم و برای مثال اگر کارگریم و در محل کار هنوز تشکلی داریم در روز کارگر مطالبهمان اخراج پدر یحیی باشد!
.
Forwarded from بهمن دارالشفایی
بهجای اینکه از تشکلمان برای استیفای حقوق پدر یحیی استفاده کنیم تا دیگر این بهانه مطرح نباشد که «اینها خودشان قبول میکنند با مزد کم کار کنند!» فکر میکنم باید به سیاستهایی معترض باشیم که در دانشگاهها نیروی متخصص تربیت میکند اما نمیتواند برایشان شغلی فراهم کند. فکر میکنم باید به این معترض باشیم که بیکاری و بیپولیِ این نیروهای متخصص با استدلالهایی از این دست توجیه میشود که «اگر اینها نبودند همین بچههای ایرانی خودمون با لیسانس حاضرن برن سر ساختمون کار کنن!» فکر میکنم وقت خوبی است که باورهای رایج در مورد مهاجران را به چالش بکشیم. همانطور که دههها پیش درست نبود بگوییم حالا وقت حرفزدن از مسائل زنان نیست، حالا هم درست نیست که رنج مهاجران را «اولویت» خود ندانیم. فکر میکنم که رسیدگی به رنج هیچ گروهی از انسانها نسبت به گروه دیگر در اولویت نیست. همین حالا وقت حرفزدن درباره همه اینهاست. همین حالا وقت حساسبودن به مواضع نژادپرستانه گروهها و جریانهاست. فکر میکنم اینکه جریانی از همراهی با «زن زندگی آزادی» بگوید برای اینکه آن را بپذیریم کفایت نمیکند باید از شعار و کلیگویی فراتر رویم و بپرسیم و حساس باشیم که در بدیل پیشنهادی، زندگی و آزادی قرار است برای چه کسانی باشد؟ همه یا باز هم گروهی خاص براساس هویتی خاص؟ آیا در این بدیل باز هم قرار است مرزها انسانها را به بند بکشند؟
من یک بار به اردوگاه عسگرآباد رفتم تا تلاش کنم کودکی ۹ ساله و پدرش رد مرز نشوند. یعنی در کمتر از ۲۴ ساعت سوار اتوبوسی نشوند و به آنجایی که از آن به اینجا پناه آوردهاند «بازگشت» داده نشوند. حشمت بعد از طالبان به ایران آمده بود و وقتی من دیدمش بهخاطر اضطرابهایی که در آن فضای جنگ و خشونت تحمل کرده بود لکنت زبان داشت. تازه لکنت زبانش بهتر شده بود که با پدرش «جمعآوری» شدند! (از نوشتن کلمه جمعآوری در مورد یک انسان شرم میکنم!) در اردوگاه از او پرسیدند که دوست دارد با پدرش به افغانستان برگردد و یا با «خانم» یعنی من در اینجا بماند؟ حشمت اینجا را انتخاب کرد.
از آن روز هروقت که یادم میآید فقط از خودم میپرسم که مگر در سرزمینشان چه میگذشت که حشمت ۹ ساله پدرش را رها میکرد؟ و بعد هم گریههای زنی را به یاد میآورم که میگفت «خانم! شما نمیدانید اینکه اجبار شوید وظیفهتان (کارتان) را در وطنتان رها کنید یعنی چه!» تاجیکها اصطلاحی دارند تحت عنوان «مهاجرت محنتی» و معنایش آن نوع مهاجرتیست که بهاجبار و از روی محنت و رنج انجام میشود. من قبل از هر قضاوتی سعی میکنم این مهاجرت محنتی را به یاد بیاورم. فکر میکنم همانقدر که سلب حقوقی از گروهی بهواسطه جنسیتشان، دین و مذهبشان، نژادشان، قومیتشان، طبقهشان، معلولیت داشتنشان، شناسنامه نداشتنشان و چیزهایی از این دست غیرانسانی است، سلب حقوق گروهی بهخاطر ملیتشان هم غیرانسانی است.
میخواهم خواهش کنم که به باورهای غلط رایج در مورد افغانستانیها تن ندهیم، چیزهایی از این قبیل که اینها همگی مجرمند. نمیخواهم بگویم که هیچ فرد افغانستانی امکان ندارد مرتکب جرم یا جنایتی شود. میخواهم بگویم که ما بعد از اینکه به ستایش ۶ ساله افغانستانی توسط پسری ایرانی تجاوز شد و بعد ستایش کشته شد، رویش اسید ریخته شد و سوزانده شد نگفتیم که ایرانیها همه متجاوزند. میخواهم بگویم این باورهایی را که رفتاری را به ذات ملیتی نسبت میدهند کنار بگذاریم. باور دیگری هم هست که «اینها به فرهنگ ما لطمه میزنند.» هر فرهنگی ممکن است عنصری آسیبزا داشته باشد. اصلاح آن نیازمند آموزش است و من فکر میکنم تا زمانی که گروهی طرد و به حاشیه رانده شود نه بهاندازه سایرین به آموزش دسترسی پیدا میکند و نه جرئت میکند انجام سنتهای آسیبزا در فرهنگش را کنار بگذارد تا مبادا از جامعه کوچک خودش هم طرد شود. گاهی شنیدهام که برخی میگویند «تقصیر خودشان است که کشورشان را دادهاند دست طالبان و مقاومت نکردهاند». من فکر میکنم اتفاقا مقامت کردهاند و همچنان هم مقاومت میکنند. من باور دارم که «هر جا ستمی هست مقاومتی هم هست». اما مسئله این است که مقاومتها به ما نشان داده نمیشود. میخواهم خواهش کنم که برای لحظاتی فریادهای آن زن افغانستانی بعد از بهقدرترسیدن طالبان را به یاد بیاورید: «ما از مرگ نمیترسیم، ما نسل نامیرا هستیم، ما آزادی را شِکوفا مِسازیم». این فقط درماندگیها و قربانیشدنهایمان است که به ما نشان داده میشود تا گفته شود که ما نیازمند نجاتدهندهایم، که ما خودمان از پس مشکلاتمان برنمیآییم و ما خودمان نمیتوانیم تعیین کنیم سرنوشتمان چه باشد.
.
من یک بار به اردوگاه عسگرآباد رفتم تا تلاش کنم کودکی ۹ ساله و پدرش رد مرز نشوند. یعنی در کمتر از ۲۴ ساعت سوار اتوبوسی نشوند و به آنجایی که از آن به اینجا پناه آوردهاند «بازگشت» داده نشوند. حشمت بعد از طالبان به ایران آمده بود و وقتی من دیدمش بهخاطر اضطرابهایی که در آن فضای جنگ و خشونت تحمل کرده بود لکنت زبان داشت. تازه لکنت زبانش بهتر شده بود که با پدرش «جمعآوری» شدند! (از نوشتن کلمه جمعآوری در مورد یک انسان شرم میکنم!) در اردوگاه از او پرسیدند که دوست دارد با پدرش به افغانستان برگردد و یا با «خانم» یعنی من در اینجا بماند؟ حشمت اینجا را انتخاب کرد.
از آن روز هروقت که یادم میآید فقط از خودم میپرسم که مگر در سرزمینشان چه میگذشت که حشمت ۹ ساله پدرش را رها میکرد؟ و بعد هم گریههای زنی را به یاد میآورم که میگفت «خانم! شما نمیدانید اینکه اجبار شوید وظیفهتان (کارتان) را در وطنتان رها کنید یعنی چه!» تاجیکها اصطلاحی دارند تحت عنوان «مهاجرت محنتی» و معنایش آن نوع مهاجرتیست که بهاجبار و از روی محنت و رنج انجام میشود. من قبل از هر قضاوتی سعی میکنم این مهاجرت محنتی را به یاد بیاورم. فکر میکنم همانقدر که سلب حقوقی از گروهی بهواسطه جنسیتشان، دین و مذهبشان، نژادشان، قومیتشان، طبقهشان، معلولیت داشتنشان، شناسنامه نداشتنشان و چیزهایی از این دست غیرانسانی است، سلب حقوق گروهی بهخاطر ملیتشان هم غیرانسانی است.
میخواهم خواهش کنم که به باورهای غلط رایج در مورد افغانستانیها تن ندهیم، چیزهایی از این قبیل که اینها همگی مجرمند. نمیخواهم بگویم که هیچ فرد افغانستانی امکان ندارد مرتکب جرم یا جنایتی شود. میخواهم بگویم که ما بعد از اینکه به ستایش ۶ ساله افغانستانی توسط پسری ایرانی تجاوز شد و بعد ستایش کشته شد، رویش اسید ریخته شد و سوزانده شد نگفتیم که ایرانیها همه متجاوزند. میخواهم بگویم این باورهایی را که رفتاری را به ذات ملیتی نسبت میدهند کنار بگذاریم. باور دیگری هم هست که «اینها به فرهنگ ما لطمه میزنند.» هر فرهنگی ممکن است عنصری آسیبزا داشته باشد. اصلاح آن نیازمند آموزش است و من فکر میکنم تا زمانی که گروهی طرد و به حاشیه رانده شود نه بهاندازه سایرین به آموزش دسترسی پیدا میکند و نه جرئت میکند انجام سنتهای آسیبزا در فرهنگش را کنار بگذارد تا مبادا از جامعه کوچک خودش هم طرد شود. گاهی شنیدهام که برخی میگویند «تقصیر خودشان است که کشورشان را دادهاند دست طالبان و مقاومت نکردهاند». من فکر میکنم اتفاقا مقامت کردهاند و همچنان هم مقاومت میکنند. من باور دارم که «هر جا ستمی هست مقاومتی هم هست». اما مسئله این است که مقاومتها به ما نشان داده نمیشود. میخواهم خواهش کنم که برای لحظاتی فریادهای آن زن افغانستانی بعد از بهقدرترسیدن طالبان را به یاد بیاورید: «ما از مرگ نمیترسیم، ما نسل نامیرا هستیم، ما آزادی را شِکوفا مِسازیم». این فقط درماندگیها و قربانیشدنهایمان است که به ما نشان داده میشود تا گفته شود که ما نیازمند نجاتدهندهایم، که ما خودمان از پس مشکلاتمان برنمیآییم و ما خودمان نمیتوانیم تعیین کنیم سرنوشتمان چه باشد.
.
Forwarded from بهمن دارالشفایی
تاریخ به ما نشان داده که «نجاتدهنده در آینه است»، منجیهای دیگر هر زمان که صرف کند، گاهی با وامهای کلان و گاهی با تفنگهایشان میآیند و هر زمان هم که صرف نکند میروند و هیچکس هم نقششان در قدرتگرفتن گروههای بنیادگرا را به رویشان نمیآورد، همین گروههایی که هر وقت صرف نمیکند میگویند «فرهنگ عقبمانده خود این جهانسومیها» است که گره خورده با «تروریسم» و به ما ربطی ندارد. در آخر میخواهم بگویم که ما در این منطقه که برپایه ویرانیهایش در جاهای دیگر آبادانیهای بسیار شده، همسرنوشتیم و دستهایمان با دستهای هم بیگانه نیست و هیچکسی با بهبندکشیدن دیگری، خود به رهایی نمیرسد.
عضو کوچکی از آن جمع و جنبشی که میخوانَد «برای کودکان افغانی»
سروناز احمدی
۵ فروردین ۱۴۰۳
زندان اوین
از اینجا
.
عضو کوچکی از آن جمع و جنبشی که میخوانَد «برای کودکان افغانی»
سروناز احمدی
۵ فروردین ۱۴۰۳
زندان اوین
از اینجا
.
👍1
Forwarded from حومه
🔍خشم شهری؛ شورش طردشدگان
▪️پرندهای را در قفس تصور کنید. اگر به قفس نزدیک شوید و فقط به یکی از میلههای آن چشم بدوزید رفتار پرنده برایتان سوالبرانگیز خواهد شد. بهاین طریق شما به هیچچیز درباره ٖآن تکمیله، که احتمالا مانع ٖآن میشود که پرنده پرواز کند و به آزادیاش دست یابد، پی نخواهید برد. اما اگر از نگاه کردن به یکمیله دست بردارید، کمی عیق بروید و به قفس نگاه کنید، برایتان واضح خواهد شد که چرا پرنده پرواز نمیکند و نمیتواند پرواز کند. تکمیلههای بهظاهر بیآزار، هنگامی که به طریق خاصی کنار هم قرار بگیرند، بهمثابه دیواری صلب هر چیزی را که درون آن فضا باشد محصور میکنند. محبس بودن قفس نه ناشی از خاصیت معین میلههای منفرد، بلکه نتیجهی نحوهی درهمتنیدگی آنهاست؛ به بیان دیگر، نتیجه مناسبات نظاممند آنهاست که ساختار سرکوبگر را تشکیل میدهند. بنابراین، بهجای اینکه تلاش کنیم یک دلیل قطعی در پس خیزشها و شورشهای شهری بیابیم؛ به نظر من روشی مانند قفس پرنده لازم داریم که امکان تکوین چندین روایت از نارضایتی را فراهم آورد.
..مجموعهای از تغییرات اقتصادی، کردارهای نهادی، رویکردهای اجتماعی و سیاستگذاریهاست که قفس پرنده را تولید میکند. به همین دلیل است که مشکلات نابرابری شهری و فقر متمرکز بهسادگی با نوسازی محلات و برنامههای تخریب رفع نمیشوند. نوسازی فقط بر یکی از میلههای قفس متمرکز است و تخریب نیز تنها قفس را به جای دیگری منتقل میکند،بدون آنکه به نیروهای گستردهتر که عامل بروز مشکل در وهلهی اول بودند، توجه کند(مصطفی دیکیچ، کتاب خشم شهری: شورش طردشدگان).
🔹فضا امری سیاسی است. فارغ از چند و چونهایی پیرامون تشریح چگونگی سیاسی بودن فضا، در اینجا انگاره اصلی پیوند فضا و سیاستورزی است. پیوندی که تو گویی تنها روزنهی عبور از انسداد فضایی به وضعیتی است که امکان منازعه در آن برقرار است.
🔸اگرچه در سالهای اخیر در ایران کموبیش نوعی از گفتمانسازی پیرامون سیاسی بودن فضا اتفاق افتاده است، با اینحال روایت غالب در فضای رسمی شهرسازی و معماری و مدیریت شهری کماکان بر نوعی از سیاستزدایی از طرحها و برنامهها تاکید دارد.
🔹اگر به دنبال این هستید ببینید فضا چگونه با سیاست و سیاستورزی پیوند خورده، بدون شک کتاب خشم شهری: شورش طردشدگان- با ترجمهی روان و دقیق دوستان- یکی از بهترین منابعی است که بهگونهای روشمند میتواند شما را قدمبهقدم از تکمیلههای شناخت، تحلیل و طرح دور کرده و در نهایت چشمهایتان را به مناسبات برسازندهی روابط فضایی در شهرها باز کند.
#خشمشهریشورشطردشدگان
#عاملیتفضایی
#فضاوسیاست
#تولیدفضا
#جستارهایدریافتی
https://www.tg-me.com/urbannEssay
▪️پرندهای را در قفس تصور کنید. اگر به قفس نزدیک شوید و فقط به یکی از میلههای آن چشم بدوزید رفتار پرنده برایتان سوالبرانگیز خواهد شد. بهاین طریق شما به هیچچیز درباره ٖآن تکمیله، که احتمالا مانع ٖآن میشود که پرنده پرواز کند و به آزادیاش دست یابد، پی نخواهید برد. اما اگر از نگاه کردن به یکمیله دست بردارید، کمی عیق بروید و به قفس نگاه کنید، برایتان واضح خواهد شد که چرا پرنده پرواز نمیکند و نمیتواند پرواز کند. تکمیلههای بهظاهر بیآزار، هنگامی که به طریق خاصی کنار هم قرار بگیرند، بهمثابه دیواری صلب هر چیزی را که درون آن فضا باشد محصور میکنند. محبس بودن قفس نه ناشی از خاصیت معین میلههای منفرد، بلکه نتیجهی نحوهی درهمتنیدگی آنهاست؛ به بیان دیگر، نتیجه مناسبات نظاممند آنهاست که ساختار سرکوبگر را تشکیل میدهند. بنابراین، بهجای اینکه تلاش کنیم یک دلیل قطعی در پس خیزشها و شورشهای شهری بیابیم؛ به نظر من روشی مانند قفس پرنده لازم داریم که امکان تکوین چندین روایت از نارضایتی را فراهم آورد.
..مجموعهای از تغییرات اقتصادی، کردارهای نهادی، رویکردهای اجتماعی و سیاستگذاریهاست که قفس پرنده را تولید میکند. به همین دلیل است که مشکلات نابرابری شهری و فقر متمرکز بهسادگی با نوسازی محلات و برنامههای تخریب رفع نمیشوند. نوسازی فقط بر یکی از میلههای قفس متمرکز است و تخریب نیز تنها قفس را به جای دیگری منتقل میکند،بدون آنکه به نیروهای گستردهتر که عامل بروز مشکل در وهلهی اول بودند، توجه کند(مصطفی دیکیچ، کتاب خشم شهری: شورش طردشدگان).
🔹فضا امری سیاسی است. فارغ از چند و چونهایی پیرامون تشریح چگونگی سیاسی بودن فضا، در اینجا انگاره اصلی پیوند فضا و سیاستورزی است. پیوندی که تو گویی تنها روزنهی عبور از انسداد فضایی به وضعیتی است که امکان منازعه در آن برقرار است.
🔸اگرچه در سالهای اخیر در ایران کموبیش نوعی از گفتمانسازی پیرامون سیاسی بودن فضا اتفاق افتاده است، با اینحال روایت غالب در فضای رسمی شهرسازی و معماری و مدیریت شهری کماکان بر نوعی از سیاستزدایی از طرحها و برنامهها تاکید دارد.
🔹اگر به دنبال این هستید ببینید فضا چگونه با سیاست و سیاستورزی پیوند خورده، بدون شک کتاب خشم شهری: شورش طردشدگان- با ترجمهی روان و دقیق دوستان- یکی از بهترین منابعی است که بهگونهای روشمند میتواند شما را قدمبهقدم از تکمیلههای شناخت، تحلیل و طرح دور کرده و در نهایت چشمهایتان را به مناسبات برسازندهی روابط فضایی در شهرها باز کند.
#خشمشهریشورشطردشدگان
#عاملیتفضایی
#فضاوسیاست
#تولیدفضا
#جستارهایدریافتی
https://www.tg-me.com/urbannEssay
Telegram
حومه
جایی برای تاملات فضایی
ارتباط با ادمین
و ارسال جستارها:
@Urban_Essay
ارتباط با ادمین
و ارسال جستارها:
@Urban_Essay
❤3👍1
گزارش زمانه از سومین همایش دیدهبان آزار: همدلی و هماندیشی ۳۳ زن* و گروههای زنان*در امتداد ۸ مارس
@Shahr_Zanan
@Shahr_Zanan
Radiozamaneh
سومین همایش دیدهبان آزار: همدلی و هماندیشی ۳۳ زن* و گروههای زنان*در امتداد ۸ مارس
گزارشی که در ادامه میخوانید به شکل گروهی، از سومین همایش دیدهبان آزار به مناسبت روز جهانی زنان* نوشته شده است. در طی سه روز بیش از ۳۳ زن* و گروههای زنان* حاصل تفکر، پژوهش، هنر و روایاتی از تجربه زیسته خود را به اشتراک گذاشتند.
شهرِ زنان، شهرِ امن
Photo
پست اینستاگرامی #هستی_امیری چند ساعت قبل از آغاز دوباره زندان:
هستی امیری:
«یکبار یکی از دوستان جانم گفت چرا در روایت زندانیان مواضع و گرایش سیاسی آنان را پنهان میکنم مخصوصا آنانی که مومنانه و بر سر موضع حبس میکشند. از نظر او کارم چیزی شبیه گول زدن مخاطب بود. راستش در خصوص مواضع سیاسی زندانیان اکثرا با جستجویی کوتاه بیانیهها، نوشتهها و گرایش سیاسی و این مسائل یافت میشود. برای من اما مهمتر از آن جنبه سیاسی هر فرد، چگونگی زیست در زندان و زندگی روزمره اوست. فکر میکنم در این روزگار که هویتطلبی آفت فعالیت و سیاستورزی ماست، نگاه کردن به جنبههای دیگر زندگی افراد شاید به ما یادآوری کند که ما راهی جز پذیرش "دیگری" نداریم که دیگری کسی است شبیه به ما. سیاست نیز همینجا آغاز میشود. آنجا که مخالف سیاسیام تنها و تنها، رقیب و مخالف سیاسی من است و دیگر کافر، دشمن، تروریست، باطل، ناحق و هزاران ناسزای دیگر نیست. آنجا که ما رقیب میشویم دیگر به اعدام و حذف فیزیکی یکدیگر نمیتوانیم بلند شویم چرا که با حذف کامل دیگری صحنه را در واقع از سیاست خالی کردهایم. یک روز او میبرد و روز دیگر ما. یک روز او شکست میخورد و روز دیگر ما. او همان حقوقی را دارد که من و من دقیقا همان حقوقی را دارم که او. من خیلی از آن حرفهای قلمبه و سلمبه سیاسی بلد نیستم. اندکی فعالیت دانشجویی کردهام اما حالا همانی هستم که به درستی در کیفرخواستم گفته شده بود "مخالفت با مجازات اراذل اوباش قاتل" و "در اقدامی دیگر از حبیب اسیود سرکرده گروهک تروریستی الاهوازیه و جمشید شارمهد سرکرده گروهک جنایتکار تندر حمایت نموده و با اعدام این قاتلان مخالفت نموده."
راستش دقیقا همان بود، اعدام برای هیچ کس و هرگز که البته آن واژگان و ناسزاها ادبیاتم نیست.
حالا اما مطمئنم صبح فردا همه ایستادهایم به رقص و زندگی که حقی است برای همه.»
@Shahr_Zanan
هستی امیری:
«یکبار یکی از دوستان جانم گفت چرا در روایت زندانیان مواضع و گرایش سیاسی آنان را پنهان میکنم مخصوصا آنانی که مومنانه و بر سر موضع حبس میکشند. از نظر او کارم چیزی شبیه گول زدن مخاطب بود. راستش در خصوص مواضع سیاسی زندانیان اکثرا با جستجویی کوتاه بیانیهها، نوشتهها و گرایش سیاسی و این مسائل یافت میشود. برای من اما مهمتر از آن جنبه سیاسی هر فرد، چگونگی زیست در زندان و زندگی روزمره اوست. فکر میکنم در این روزگار که هویتطلبی آفت فعالیت و سیاستورزی ماست، نگاه کردن به جنبههای دیگر زندگی افراد شاید به ما یادآوری کند که ما راهی جز پذیرش "دیگری" نداریم که دیگری کسی است شبیه به ما. سیاست نیز همینجا آغاز میشود. آنجا که مخالف سیاسیام تنها و تنها، رقیب و مخالف سیاسی من است و دیگر کافر، دشمن، تروریست، باطل، ناحق و هزاران ناسزای دیگر نیست. آنجا که ما رقیب میشویم دیگر به اعدام و حذف فیزیکی یکدیگر نمیتوانیم بلند شویم چرا که با حذف کامل دیگری صحنه را در واقع از سیاست خالی کردهایم. یک روز او میبرد و روز دیگر ما. یک روز او شکست میخورد و روز دیگر ما. او همان حقوقی را دارد که من و من دقیقا همان حقوقی را دارم که او. من خیلی از آن حرفهای قلمبه و سلمبه سیاسی بلد نیستم. اندکی فعالیت دانشجویی کردهام اما حالا همانی هستم که به درستی در کیفرخواستم گفته شده بود "مخالفت با مجازات اراذل اوباش قاتل" و "در اقدامی دیگر از حبیب اسیود سرکرده گروهک تروریستی الاهوازیه و جمشید شارمهد سرکرده گروهک جنایتکار تندر حمایت نموده و با اعدام این قاتلان مخالفت نموده."
راستش دقیقا همان بود، اعدام برای هیچ کس و هرگز که البته آن واژگان و ناسزاها ادبیاتم نیست.
حالا اما مطمئنم صبح فردا همه ایستادهایم به رقص و زندگی که حقی است برای همه.»
@Shahr_Zanan
👏1
Forwarded from زنان امروز
#نیلوفر_بیانی، فعال محیط زیست و کارشناس مؤسسه حیات وحش پارسیان پس از گذراندن ۷ سال زندان، آزاد شد.
#هومن_جوکار، از دیگر فعالان محیط زیست نیز از زندان آزاد شد.
او بهعنوان خزانهدار و مدیر پروژه یوز آسیایی در حیات وحش میراث پارسیان فعالیت میکرد.
@zanan_emrooz
#هومن_جوکار، از دیگر فعالان محیط زیست نیز از زندان آزاد شد.
او بهعنوان خزانهدار و مدیر پروژه یوز آسیایی در حیات وحش میراث پارسیان فعالیت میکرد.
@zanan_emrooz
Forwarded from شهرِ زنان، شهرِ امن
پروژه پویایی خیابانی چیست ؟
طی چند سال اخیر، جنبشی به نام #خیابانهای_پویا در کشور #سوئد شکل گرفته که بر اساس آن ساکنان یک منطقه میتوانند محل سکونت خود را بر اساس خواستههایشان طراحی کنند.
🔻در این طرح ، ساکنان هر منطقه مانند طراحانی عمل میکنند که با همکاری یکدیگر تحولات زیادی در خیابانهای محل سکونتشان به وجود میآورند البته مردم قبل از آغاز هر پروژه، باید آن را با مدیران شهری به اشتراک بگذارند و در صورت تأیید اقدامات خود را آغاز کنند.
🔻شواهد حاکی از این است که از زمان پیادهسازی چنین پروژههایی در سوئد، پویایی در میان مردم به طور قابل توجهی افزایش یافته و نشاط زندگی شهری را در پی داشته است./اخبار سوئد
@Shahr_Zanan
طی چند سال اخیر، جنبشی به نام #خیابانهای_پویا در کشور #سوئد شکل گرفته که بر اساس آن ساکنان یک منطقه میتوانند محل سکونت خود را بر اساس خواستههایشان طراحی کنند.
🔻در این طرح ، ساکنان هر منطقه مانند طراحانی عمل میکنند که با همکاری یکدیگر تحولات زیادی در خیابانهای محل سکونتشان به وجود میآورند البته مردم قبل از آغاز هر پروژه، باید آن را با مدیران شهری به اشتراک بگذارند و در صورت تأیید اقدامات خود را آغاز کنند.
🔻شواهد حاکی از این است که از زمان پیادهسازی چنین پروژههایی در سوئد، پویایی در میان مردم به طور قابل توجهی افزایش یافته و نشاط زندگی شهری را در پی داشته است./اخبار سوئد
@Shahr_Zanan
Forwarded from شهرِ زنان، شهرِ امن (Zohreh)
#تجربه #سوئد۳
#محله_سبز_من
🔻این برنامه در قالب برنامهای بزرگتر برای برخی محلات Örebro در سوئد صورت گرفته است.
تلاش این است که به محلات هویت جدید و مجزایی بخشیده شود.
@shahr_zanan
مجزا کردن بخش خصوصی و عمومی در محلات و
Changed block structure gives a new sense of neighbourhood
(تغییر ساختار بلوکهای محلات، ایجاد کننده #احساس_محلی) اهداف اصلی بود.
اهداف جزییتر، این است که به مستجرین فرصت ایجاد #ارتباط_اجتماعی با سایر همسایهها داده شود.
ایجاد فضاهای کوچک خصوصی جلوی ورودی خانهها، ایجاد حیاط پشتیها با باغچههای سبز و ساختن فضاهایی برای ملاقاتهای اجتماعی از اقدامات صورت گرفته برای این طرح است.
منبع:
https://www.boverket.se/globalassets/publikationer/dokument/2015/urban-treasures-2015-webb.pdf
https://www.tg-me.com/Shahr_Zanan
#محله_سبز_من
🔻این برنامه در قالب برنامهای بزرگتر برای برخی محلات Örebro در سوئد صورت گرفته است.
تلاش این است که به محلات هویت جدید و مجزایی بخشیده شود.
@shahr_zanan
مجزا کردن بخش خصوصی و عمومی در محلات و
Changed block structure gives a new sense of neighbourhood
(تغییر ساختار بلوکهای محلات، ایجاد کننده #احساس_محلی) اهداف اصلی بود.
اهداف جزییتر، این است که به مستجرین فرصت ایجاد #ارتباط_اجتماعی با سایر همسایهها داده شود.
ایجاد فضاهای کوچک خصوصی جلوی ورودی خانهها، ایجاد حیاط پشتیها با باغچههای سبز و ساختن فضاهایی برای ملاقاتهای اجتماعی از اقدامات صورت گرفته برای این طرح است.
منبع:
https://www.boverket.se/globalassets/publikationer/dokument/2015/urban-treasures-2015-webb.pdf
https://www.tg-me.com/Shahr_Zanan
👍1
طوفان توییتری #جنگ_علیه_زنان
از روز شنبه ۲۵ فروردینماه، مقابله با زنان دارای پوشش اختیاری به نام «طرح نور» با خشونت و سرکوبی چندجانبه و حداکثری بهپیش رفته است. در این طرح، نیروهای ناجا، لباس شخصی و بیشمار ماموران لباس خاکستری به فحاشی، رعب و وحشت، ضربوشتم و بازداشت زنان در میادین و معابر شهری پرداختهاند.
زنان که در تمامی دهههای گذشته، علیه اشد سرکوبها، ستمها و تبعیضهای جنسیتی، اقتصادی، سیاسی، اتنیکی و اجتماعی ایستاده و مبارزه کردهاند، اینبار نیز متحمل خشونت و بازداشتهای گسترده در قبال حق پوشش آزاد خود هستند.
روز سهشنبه، ۲۸ فروردینماه، ساعت ۲۱ بهوقت ایران، از #جنگ_علیه_زنان میگوییم. جنگی تمامقد از سوی حاکمیت که جان و تمامی حقوق اساسی زنان را نشانه گرفته است.
@Shahr_Zanan
از روز شنبه ۲۵ فروردینماه، مقابله با زنان دارای پوشش اختیاری به نام «طرح نور» با خشونت و سرکوبی چندجانبه و حداکثری بهپیش رفته است. در این طرح، نیروهای ناجا، لباس شخصی و بیشمار ماموران لباس خاکستری به فحاشی، رعب و وحشت، ضربوشتم و بازداشت زنان در میادین و معابر شهری پرداختهاند.
زنان که در تمامی دهههای گذشته، علیه اشد سرکوبها، ستمها و تبعیضهای جنسیتی، اقتصادی، سیاسی، اتنیکی و اجتماعی ایستاده و مبارزه کردهاند، اینبار نیز متحمل خشونت و بازداشتهای گسترده در قبال حق پوشش آزاد خود هستند.
روز سهشنبه، ۲۸ فروردینماه، ساعت ۲۱ بهوقت ایران، از #جنگ_علیه_زنان میگوییم. جنگی تمامقد از سوی حاکمیت که جان و تمامی حقوق اساسی زنان را نشانه گرفته است.
@Shahr_Zanan
Forwarded from بهمن دارالشفایی
دینا قالیباف که دیروز روایت زیر رو نوشته بود، امروز بازداشت شد.
دانشجویان متحد:
«دینا قالیباف دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه بهشتی امروز سهشنبه ٢٨ فروردین در منزل شخصی خود بازداشت شد. از نهاد بازداشت کننده و وضعیت ایشان اطلاعی در دست نیست.»
دینا قالیباف (دوشنبه):
«دیروز در اتاق پلیس ایستگاه مترو صادقیه وقتی اصرار داشتم تا مالیات پرداخت میکنم حق استفاده از مترو دارم، با خشونت منو به اتاقی بردن و شوکر بهم زدن. تمام مدت دستمو با دستبند بسته بودن و یکی از مأمورا به من تعرض جنسی کرد.
برای اینکه کیفپولم رو بگیرم انگشت شستم رو فشار دادن و به سختی میتونم تکونش بدم. علیرغم اینکه روسری سر کردم، مجبورم کردن تا شالِ کوردیم رو دربیارم تا از همه زوایا ازم عکس بگیرن.
با دستای دستبند زده مأمور پلیس درحالی که مدام ژینا و زنان رو به سخره میگرفت و با زنندهترین ادبیات صحبت میکرد، اومد و دستشو کشید رو صورتم که دستهام بسته بود و شروع کرد صورتمو ناز کرد.»
.
دانشجویان متحد:
«دینا قالیباف دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه بهشتی امروز سهشنبه ٢٨ فروردین در منزل شخصی خود بازداشت شد. از نهاد بازداشت کننده و وضعیت ایشان اطلاعی در دست نیست.»
دینا قالیباف (دوشنبه):
«دیروز در اتاق پلیس ایستگاه مترو صادقیه وقتی اصرار داشتم تا مالیات پرداخت میکنم حق استفاده از مترو دارم، با خشونت منو به اتاقی بردن و شوکر بهم زدن. تمام مدت دستمو با دستبند بسته بودن و یکی از مأمورا به من تعرض جنسی کرد.
برای اینکه کیفپولم رو بگیرم انگشت شستم رو فشار دادن و به سختی میتونم تکونش بدم. علیرغم اینکه روسری سر کردم، مجبورم کردن تا شالِ کوردیم رو دربیارم تا از همه زوایا ازم عکس بگیرن.
با دستای دستبند زده مأمور پلیس درحالی که مدام ژینا و زنان رو به سخره میگرفت و با زنندهترین ادبیات صحبت میکرد، اومد و دستشو کشید رو صورتم که دستهام بسته بود و شروع کرد صورتمو ناز کرد.»
.
Telegram
دانشجویان متحد
#دینا_قالیباف دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه بهشتی امروز سهشنبه ٢٨ فروردین در منزل شخصی خود بازداشت شد.
از نهاد بازداشت کننده و وضعیت ایشان اطلاعی در دست نیست.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
از نهاد بازداشت کننده و وضعیت ایشان اطلاعی در دست نیست.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
شهرِ زنان، شهرِ امن
طوفان توییتری #جنگ_علیه_زنان از روز شنبه ۲۵ فروردینماه، مقابله با زنان دارای پوشش اختیاری به نام «طرح نور» با خشونت و سرکوبی چندجانبه و حداکثری بهپیش رفته است. در این طرح، نیروهای ناجا، لباس شخصی و بیشمار ماموران لباس خاکستری به فحاشی، رعب و وحشت، ضربوشتم…
#توییت_خوان
معصومه ناصری:
روز گذشته. اطلاعات سپاه با تعداد زیادی از روزنامهنگارها و فعالان در شبکههای اجتماعی تماس گرفته و هشدار داده که سکوت کنند. کلا «بیان» ممنوع است حتی در تیراژ ١۴ ریتوییت و ١٠٠ لایک!
#جنگ_علیه_زنان
سمیه:
"بار که زنی از حق خود دفاع میکند، احتمالاً بدون اینکه بداند، بدون اینکه ادعایی داشته باشد، از حق همهی زنان دفاع میکند." مایا آنجلو
شهرزاد:
نگذاریم خیابانهای این سرزمین به وحشت زنان عادت کند.
#جنگ_علیه_زنان
#زن_زندگی_آزادی
محمد حبیبی:
سرکوب هر روزه زنان در خیابان ، یعنی اعتراف به تداوم جنبش زن ، زندگی ، آزادی .
بی شک جنبش ،تا پیروزی زنان این سرزمین ادامه خواهد یافت .
سیروس:
#جنگ_علیه_زنان تازه نیست! قدمتی بیش از ۴دهه دارد. زنان در دفاع از ابتداییترین حقوق فردی،در دفاع از حاکمیت بر تن و پوشش خود،همچنان تسلیم نشدهاند. زنان آزاد؛ انکار زنده ارکان این نظام پوسیده و انقیاد مذهبی هستند. آنها هربار تعیین کنندهتر به میدان برمیگردند.
@Shahr_Zanan
عکس از : مریم زندی
معصومه ناصری:
روز گذشته. اطلاعات سپاه با تعداد زیادی از روزنامهنگارها و فعالان در شبکههای اجتماعی تماس گرفته و هشدار داده که سکوت کنند. کلا «بیان» ممنوع است حتی در تیراژ ١۴ ریتوییت و ١٠٠ لایک!
#جنگ_علیه_زنان
سمیه:
"بار که زنی از حق خود دفاع میکند، احتمالاً بدون اینکه بداند، بدون اینکه ادعایی داشته باشد، از حق همهی زنان دفاع میکند." مایا آنجلو
شهرزاد:
نگذاریم خیابانهای این سرزمین به وحشت زنان عادت کند.
#جنگ_علیه_زنان
#زن_زندگی_آزادی
محمد حبیبی:
سرکوب هر روزه زنان در خیابان ، یعنی اعتراف به تداوم جنبش زن ، زندگی ، آزادی .
بی شک جنبش ،تا پیروزی زنان این سرزمین ادامه خواهد یافت .
سیروس:
#جنگ_علیه_زنان تازه نیست! قدمتی بیش از ۴دهه دارد. زنان در دفاع از ابتداییترین حقوق فردی،در دفاع از حاکمیت بر تن و پوشش خود،همچنان تسلیم نشدهاند. زنان آزاد؛ انکار زنده ارکان این نظام پوسیده و انقیاد مذهبی هستند. آنها هربار تعیین کنندهتر به میدان برمیگردند.
@Shahr_Zanan
عکس از : مریم زندی
👍1
Forwarded from شهرِ زنان، شهرِ امن
Kohl: a Journal for Body and Gender Research
«کحل»؛ مجلهای برای تحقیقات در حوزه بدن و جنسیت
كحل: مجلة لأبحاث الجسد و الجندر
کحل: یک مجله فمینیستی مترقی درباره جنسیت و تمایلات جنسی در خاورمیانه، جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا است.
این مجلهای دانشگاهی دوسالانه و چند زبانه است که دسترسی به آن آزاد و peer reviewed شده است.
گروه هدف این مجله عمدتا، اما نه منحصرا، تشکیل شده از: دانشگاهیان فارغالتحصیل، فارغالتحصیلان تازه وارد، نویسندگان مستقل، فعالان و محققانی که به دانشگاهها وابستگی ندارند.
اما همچنین از مطالب ارسالی مشارکتکنندگان اصلی در این حوزه استقبال میکنند.
این مجله مستقر در بیروت و پاریس است و از اساس از این عقیده سرچشمه گرفته که بسیاری از مطالبی که به طور گسترده برای خوانندگان جریان اصلی در مورد فمینیسم، جنسیت و تمایلات جنسی در منطقه ما در دسترس است، مملو از تصورات غلط شرقشناسی، تحقیقات سطحی، و ترکیبی متناقض است. تحقیقاتی یا بیش از حد و یا کم. در حالی که موضوعات بسیار محدود یا «داغ» به روشهای بیشماری مورد بررسی قرار میگیرند، بسیاری از موقعیتها و زمینههای (کانتکس) مهم مورد بررسی قرار نمیگیرند.
این مجله امیدوار است که هژمونی تولید دانش را با مشکل مواجه کند و اطمینان حاصل کند که مناطق و جوامع ما نقش اصلی را در بازتعریف تقاطعها و چالشهای خود در زمینه تحقیقات فمینیستی و
جنسی بازی میکنند.
در کحل، ما قصد داریم یک پلتفرم غیر اگزوتیک(عجیب و غریب) و غیر اقلیت را برای ترویج دانش و دانش مستقل توسط دانشگاهیان جوان و فارغالتحصیل فراهم کنیم و بدین وسیله شکاف بین محافل فعال و دانشگاه را پر کنیم.
معنای کحل:
سرمه است که از پودر ithmid یا سنگ گالن تهیه و با آب مخلوط میشود. برای هزاران سال و در سراسر قارههای آسیا و آفریقا، هم مردان و هم زنان، پلک های خود را با این ملغمه رنگ میکردند. اعتقاد بر این بود که کحل از چشم محافظت میکند و بینایی کسی که آن را به چشم میکشد بهبود میبخشد.
سرمه که اکنون به عنوان «خط چشم عربی» تجاری شده است، در تخیلات شرقشناسان در مورد اینکه زنان «عرب» چگونه باید به نظر برسند، گنجانده شده است.
بازنمایی زنان «عرب» یا با تقلید ضعیف از لباس رقص بلی یا رقص شکم، بیش جنسگرایانه (بیش از حد جنسیانگارانه) است، این تصویر غالبا زنانی هستند که در پشت چادر یا برقع قربانی میشود، یا بهناچار با پوشیدن ترکیبی ناشیانهای از هر دو (چادر و برقع) برجسته شدهاند.همه این زنان به طور اجباری با چشمهای تیره نافذ که با سرمه فراوان آرایش شده، برجسته شدهاند.
ما نام کحل را انتخاب کردیم تا اثبات کنیم که سورمه یک لوازم آرایش عجیب و غریب نیست. ما تاریخ آن و بسیاری از تاریخهایی را که محو شده و به دست هژمونیهای استعماری گم شدهاند، باز پس میگیریم.
کحل دیدگاه جدیدی در مورد فمینیسم، جنسیت و بدن است.
https://kohljournal.press/
#زن #زندگی #آزادی
@Shahr_Zanan
«کحل»؛ مجلهای برای تحقیقات در حوزه بدن و جنسیت
كحل: مجلة لأبحاث الجسد و الجندر
کحل: یک مجله فمینیستی مترقی درباره جنسیت و تمایلات جنسی در خاورمیانه، جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا است.
این مجلهای دانشگاهی دوسالانه و چند زبانه است که دسترسی به آن آزاد و peer reviewed شده است.
گروه هدف این مجله عمدتا، اما نه منحصرا، تشکیل شده از: دانشگاهیان فارغالتحصیل، فارغالتحصیلان تازه وارد، نویسندگان مستقل، فعالان و محققانی که به دانشگاهها وابستگی ندارند.
اما همچنین از مطالب ارسالی مشارکتکنندگان اصلی در این حوزه استقبال میکنند.
این مجله مستقر در بیروت و پاریس است و از اساس از این عقیده سرچشمه گرفته که بسیاری از مطالبی که به طور گسترده برای خوانندگان جریان اصلی در مورد فمینیسم، جنسیت و تمایلات جنسی در منطقه ما در دسترس است، مملو از تصورات غلط شرقشناسی، تحقیقات سطحی، و ترکیبی متناقض است. تحقیقاتی یا بیش از حد و یا کم. در حالی که موضوعات بسیار محدود یا «داغ» به روشهای بیشماری مورد بررسی قرار میگیرند، بسیاری از موقعیتها و زمینههای (کانتکس) مهم مورد بررسی قرار نمیگیرند.
این مجله امیدوار است که هژمونی تولید دانش را با مشکل مواجه کند و اطمینان حاصل کند که مناطق و جوامع ما نقش اصلی را در بازتعریف تقاطعها و چالشهای خود در زمینه تحقیقات فمینیستی و
جنسی بازی میکنند.
در کحل، ما قصد داریم یک پلتفرم غیر اگزوتیک(عجیب و غریب) و غیر اقلیت را برای ترویج دانش و دانش مستقل توسط دانشگاهیان جوان و فارغالتحصیل فراهم کنیم و بدین وسیله شکاف بین محافل فعال و دانشگاه را پر کنیم.
معنای کحل:
سرمه است که از پودر ithmid یا سنگ گالن تهیه و با آب مخلوط میشود. برای هزاران سال و در سراسر قارههای آسیا و آفریقا، هم مردان و هم زنان، پلک های خود را با این ملغمه رنگ میکردند. اعتقاد بر این بود که کحل از چشم محافظت میکند و بینایی کسی که آن را به چشم میکشد بهبود میبخشد.
سرمه که اکنون به عنوان «خط چشم عربی» تجاری شده است، در تخیلات شرقشناسان در مورد اینکه زنان «عرب» چگونه باید به نظر برسند، گنجانده شده است.
بازنمایی زنان «عرب» یا با تقلید ضعیف از لباس رقص بلی یا رقص شکم، بیش جنسگرایانه (بیش از حد جنسیانگارانه) است، این تصویر غالبا زنانی هستند که در پشت چادر یا برقع قربانی میشود، یا بهناچار با پوشیدن ترکیبی ناشیانهای از هر دو (چادر و برقع) برجسته شدهاند.همه این زنان به طور اجباری با چشمهای تیره نافذ که با سرمه فراوان آرایش شده، برجسته شدهاند.
ما نام کحل را انتخاب کردیم تا اثبات کنیم که سورمه یک لوازم آرایش عجیب و غریب نیست. ما تاریخ آن و بسیاری از تاریخهایی را که محو شده و به دست هژمونیهای استعماری گم شدهاند، باز پس میگیریم.
کحل دیدگاه جدیدی در مورد فمینیسم، جنسیت و بدن است.
https://kohljournal.press/
#زن #زندگی #آزادی
@Shahr_Zanan
👏1
شهرِ زنان، شهرِ امن
#تجربه #سوئد۳ #محله_سبز_من 🔻این برنامه در قالب برنامهای بزرگتر برای برخی محلات Örebro در سوئد صورت گرفته است. تلاش این است که به محلات هویت جدید و مجزایی بخشیده شود. @shahr_zanan مجزا کردن بخش خصوصی و عمومی در محلات و Changed block structure gives a new…
#تجربههای مشارکتی در #سوئد
راهحلهای پایدار از طریق «دیالوگ در حوزه ساخت و ساز»
تجربه محله Fullriggaren
هنگامی که به شرکتهای ساختمانی در این محله، یک پلتفرمی برای بحث در مورد پایداری یا sustainability داده شد، سطح جاهطلبی سازندگان افزایش یافت.
از طریق دیالوگ در حوزه ساخت و ساز، محله Fullriggaren در Västra Hamnen دارای خانههایی است که انرژی کارآمدتر، واحدهای دفع زباله هوشمند، یک کارپول (اشتراک ماشین با چندین نفر) و مناطق سبز بیشتری دارند.
قبلاً در مرحلهای که زمین به شرکتهای ساختمانی علاقهمند تخصیص داده شد، شهر مالمو در مورد جاهطلبیهای پایداری خود برای محله Fullriggaren کاملاً مصمم بود.
از پیمانکارانی که به یک قطعه علاقهمند بودند انتظار میرفت که در «دیالوگ در حوزه ساخت و ساز» شرکت کنند، به عنوان مثال، پلتفروم یا مجمعی که در آن شهرداری و سازندگان به طور منظم برای بحث در مورد موضوعات مشترک در مورد سه رکن اهداف پایدار ملاقات کنند.
جدای از تبادل ایدهها، دانش و تجربیات، گفتگو یا دیالوگ به یک فرآیند «یادگیری مشترک» برای همه ذینفعان درگیر در پروژه تبدیل شد که منجر به افزایش درک از نقطه شروع، علایق و امکانات یکدیگر شد.
تعدادی از پروژههای همکاری مختلف در نتیجه مستقیم این «دیالوگ» آغاز شد - کارهایی که در غیر این صورت انجام آنها برای یک سازنده غیر ممکن بود-. از جمله، یک هماهنگکننده ساخت و ساز مشترک استخدام شد، منطقه یک کارپول دریافت کرد و واحدهای دفع زبالههای مواد غذایی تهیه و در تمام ساختمانها نصب شد.
گفتگوی ساخت و ساز فرآیندی است که ابتدا در طول پروژه Bo01 آزمایش شد و سپس هنگام کار در محله Flagghusen در شرق Fullriggaren اصلاح شد.
برای شهر مالمو، گفتوگو در حوزه ساختوساز لازمه دستیابی به جاهطلبیهای بالای اهداف پایدار در پروژههای نوآورانه است. جایی که قرار است مناطق بزرگ جدید توسط چندین سازنده در یک دوره زمانی کوتاه توسعه یابند.
در نهایت :
ارزیابی از این پروژه دیالوگ در ساخت و ساز در پروژه Fullriggaren نشان میدهد که سیزده توسعهدهنده بسیار راضی بودند و شرکت در پروژههای مشابه را دوباره در نظر خواهند گرفت.
@Shahr_Zanan
راهحلهای پایدار از طریق «دیالوگ در حوزه ساخت و ساز»
تجربه محله Fullriggaren
هنگامی که به شرکتهای ساختمانی در این محله، یک پلتفرمی برای بحث در مورد پایداری یا sustainability داده شد، سطح جاهطلبی سازندگان افزایش یافت.
از طریق دیالوگ در حوزه ساخت و ساز، محله Fullriggaren در Västra Hamnen دارای خانههایی است که انرژی کارآمدتر، واحدهای دفع زباله هوشمند، یک کارپول (اشتراک ماشین با چندین نفر) و مناطق سبز بیشتری دارند.
قبلاً در مرحلهای که زمین به شرکتهای ساختمانی علاقهمند تخصیص داده شد، شهر مالمو در مورد جاهطلبیهای پایداری خود برای محله Fullriggaren کاملاً مصمم بود.
از پیمانکارانی که به یک قطعه علاقهمند بودند انتظار میرفت که در «دیالوگ در حوزه ساخت و ساز» شرکت کنند، به عنوان مثال، پلتفروم یا مجمعی که در آن شهرداری و سازندگان به طور منظم برای بحث در مورد موضوعات مشترک در مورد سه رکن اهداف پایدار ملاقات کنند.
جدای از تبادل ایدهها، دانش و تجربیات، گفتگو یا دیالوگ به یک فرآیند «یادگیری مشترک» برای همه ذینفعان درگیر در پروژه تبدیل شد که منجر به افزایش درک از نقطه شروع، علایق و امکانات یکدیگر شد.
تعدادی از پروژههای همکاری مختلف در نتیجه مستقیم این «دیالوگ» آغاز شد - کارهایی که در غیر این صورت انجام آنها برای یک سازنده غیر ممکن بود-. از جمله، یک هماهنگکننده ساخت و ساز مشترک استخدام شد، منطقه یک کارپول دریافت کرد و واحدهای دفع زبالههای مواد غذایی تهیه و در تمام ساختمانها نصب شد.
گفتگوی ساخت و ساز فرآیندی است که ابتدا در طول پروژه Bo01 آزمایش شد و سپس هنگام کار در محله Flagghusen در شرق Fullriggaren اصلاح شد.
برای شهر مالمو، گفتوگو در حوزه ساختوساز لازمه دستیابی به جاهطلبیهای بالای اهداف پایدار در پروژههای نوآورانه است. جایی که قرار است مناطق بزرگ جدید توسط چندین سازنده در یک دوره زمانی کوتاه توسعه یابند.
در نهایت :
ارزیابی از این پروژه دیالوگ در ساخت و ساز در پروژه Fullriggaren نشان میدهد که سیزده توسعهدهنده بسیار راضی بودند و شرکت در پروژههای مشابه را دوباره در نظر خواهند گرفت.
@Shahr_Zanan
👍2
موسسه فرهنگی-هنری شک:
«دانشگاه به اعتبار دانشجویان و اساتیدی که باور به استقلال آکادمی دارند، دانشگاه است. در غیر این صورت خلاصه میشود به رونوشتی از وضع موجود با گذراندن مقداری واحد و آمادهشدن، گاه هم نشدن، برای بازار کار.
برای شرکت در این گفتوگو در تلگرام به شمارۀ ۰۹۳۳۹۶۹۶۵۰۸ پیام دهید.»
@Shahr_Zanan
https://www.instagram.com/p/C6RYSWyNUHl/?igsh=YXo1dnRjeGxsaXBx
«دانشگاه به اعتبار دانشجویان و اساتیدی که باور به استقلال آکادمی دارند، دانشگاه است. در غیر این صورت خلاصه میشود به رونوشتی از وضع موجود با گذراندن مقداری واحد و آمادهشدن، گاه هم نشدن، برای بازار کار.
برای شرکت در این گفتوگو در تلگرام به شمارۀ ۰۹۳۳۹۶۹۶۵۰۸ پیام دهید.»
@Shahr_Zanan
https://www.instagram.com/p/C6RYSWyNUHl/?igsh=YXo1dnRjeGxsaXBx
Forwarded from ديدبان آزار
🔹متن ارسالی برای #نیکا_شاکرمی
نیکای عزیز و شجاع، امروز اسنادی منتشر شده که نشان میدهد تو، به وحشیانهترین حالت ممکن وقتی تنها ۱۶ سال داشتی کشته شدی. تو را گرفتهاند؛ در همان روزی که آزادانه کنار ما در حوالی بلوار کشاورز، چند قدم آن طرفتر، نزدیکی پارک لاله، فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر میدادی. همان روزی که جسورانه و شادمان، بالای یک سطل زباله شال آتشزدهات را در هوا میچرخاندی. ما پیش از این هم میدانستیم کشته شدهای، اما امروز چشممان بر جزئیات هولناک لحظات آخرت باز شد؛ با قساوتی فراتر توان تحمل جسم و جان.
چه کسی میداند چه بر تو گذشته است؟ تو که تقلا میکردی خودت را نجات دهی و زندگی کنی. شاید تمام جوانان و نوجوانانی که آن روزها در خیابان بودند، بفهمند که تو چه کشیدی دختر. احتمالا هنگامی که قلبت بهشدت میتپیده، در کوچهپسکوچهها میدویدی تا شاید کمتر دچار گازگرفتی آن گازهای اشکآور فلفلی شوی، تا شاید گوشه امنی پیدا کنی که آنجا گوشیات آنتن دهد و دوستانت را پیدا کنی. آن هم در روزهایی که همه عالم و آدم مشکیپوش بودند تا شناسایی نشوند اما در همان حالت هم هیچکداممان برای هم غریبه نبودیم، به جز قاتلان.
میگفتند تو سردسته بودی. اما نمیدانستند که تو، ما و همهی جوانان این کشور پرچم «زن، زندگی، آزادی» را برابرانه هدایت میکردیم و میکنیم. همه ما سردسته بودیم. تکتک ما و حالا آنها میدانند که ما تمام نمیشویم.
نیکای جسور، نوشتهاند در محفظه یخچالی ون هم به تنهایی از خودت دفاع میکردی، داد میزدی، فحش میدادی، شعار میدادی و مقاومت میکردی. من هم غرق خشمم از خشونتی که بر تو رفته، هم از شجاعت تو ماندهام. شجاعت؟ میل سرکشانه زندگی و آزادیخواهی؟ میگویند تا آخرین لحظه در اتاقک سردی که هیچکدام از ما صدایت را نمیشنیدیم، فریاد میزدی. چه میگفتی؟ چون من تو را با آن صدای زیبایت به یاد دارم که سلطان قلبها میخوانی و میگویی: «بچهها نخندینا.» با رقصیدنت، شعر خواندنت در کودکی در آن علفزار، تصاویر مهرورزیات به دیگر موجودات زنده.
نیکای عزیز، تو مانند آن دیگرانِ نامیرا هستی. صدایتان متصل شده به «زن زندگی آزادی» و همچنان در بلندای بلوار کشاورز، میان شاخ و برگ درختهایش و آواز گنجشگان پارک لاله میرقصد. امکان ندارد خون تو، یاد تو و فریادهایت فراموش شود. زیرا میشکند دستی که بر بدن تو تازیانه زده است، میشکند دستی که به تو خشونت جنسی رسانده است و میشکند دستی که دوباره برای ریختن خون ما به خیابان آمده تا ما را خفه کند.
@harasswatch
نیکای عزیز و شجاع، امروز اسنادی منتشر شده که نشان میدهد تو، به وحشیانهترین حالت ممکن وقتی تنها ۱۶ سال داشتی کشته شدی. تو را گرفتهاند؛ در همان روزی که آزادانه کنار ما در حوالی بلوار کشاورز، چند قدم آن طرفتر، نزدیکی پارک لاله، فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر میدادی. همان روزی که جسورانه و شادمان، بالای یک سطل زباله شال آتشزدهات را در هوا میچرخاندی. ما پیش از این هم میدانستیم کشته شدهای، اما امروز چشممان بر جزئیات هولناک لحظات آخرت باز شد؛ با قساوتی فراتر توان تحمل جسم و جان.
چه کسی میداند چه بر تو گذشته است؟ تو که تقلا میکردی خودت را نجات دهی و زندگی کنی. شاید تمام جوانان و نوجوانانی که آن روزها در خیابان بودند، بفهمند که تو چه کشیدی دختر. احتمالا هنگامی که قلبت بهشدت میتپیده، در کوچهپسکوچهها میدویدی تا شاید کمتر دچار گازگرفتی آن گازهای اشکآور فلفلی شوی، تا شاید گوشه امنی پیدا کنی که آنجا گوشیات آنتن دهد و دوستانت را پیدا کنی. آن هم در روزهایی که همه عالم و آدم مشکیپوش بودند تا شناسایی نشوند اما در همان حالت هم هیچکداممان برای هم غریبه نبودیم، به جز قاتلان.
میگفتند تو سردسته بودی. اما نمیدانستند که تو، ما و همهی جوانان این کشور پرچم «زن، زندگی، آزادی» را برابرانه هدایت میکردیم و میکنیم. همه ما سردسته بودیم. تکتک ما و حالا آنها میدانند که ما تمام نمیشویم.
نیکای جسور، نوشتهاند در محفظه یخچالی ون هم به تنهایی از خودت دفاع میکردی، داد میزدی، فحش میدادی، شعار میدادی و مقاومت میکردی. من هم غرق خشمم از خشونتی که بر تو رفته، هم از شجاعت تو ماندهام. شجاعت؟ میل سرکشانه زندگی و آزادیخواهی؟ میگویند تا آخرین لحظه در اتاقک سردی که هیچکدام از ما صدایت را نمیشنیدیم، فریاد میزدی. چه میگفتی؟ چون من تو را با آن صدای زیبایت به یاد دارم که سلطان قلبها میخوانی و میگویی: «بچهها نخندینا.» با رقصیدنت، شعر خواندنت در کودکی در آن علفزار، تصاویر مهرورزیات به دیگر موجودات زنده.
نیکای عزیز، تو مانند آن دیگرانِ نامیرا هستی. صدایتان متصل شده به «زن زندگی آزادی» و همچنان در بلندای بلوار کشاورز، میان شاخ و برگ درختهایش و آواز گنجشگان پارک لاله میرقصد. امکان ندارد خون تو، یاد تو و فریادهایت فراموش شود. زیرا میشکند دستی که بر بدن تو تازیانه زده است، میشکند دستی که به تو خشونت جنسی رسانده است و میشکند دستی که دوباره برای ریختن خون ما به خیابان آمده تا ما را خفه کند.
@harasswatch
😢5👍1
#مطهره_گونهای دانشجوی تبعیدی دندانپزشکی دانشگاه تهران و دبیر سیاسی سابق انجمن اسلامی دانشگاه تهران، دیروز، چهارشنبه ١٢ اردیبهشت پس از احضار تلفنی توسط اطلاعات سپاه بازداشت شد.
منبع: دانشجویان متحد
منبع: دانشجویان متحد