❑ در این بنبست
دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم.
دلت را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بُنبستِ کجوپیچِ سرما
آتش را
به سوختبارِ سرود و شعر
فروزان میدارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگارِ غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصاباناند
بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگارِ غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد
۳۱ تیر ِ ۱۳۵۸
■ از دفتر ترانههای کوچک غربت | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | صفحهٔ اینستاگرام رسمی احمد شاملو:
www.tg-me.com/ShamlouHouse ■ www.shamlou.org ■ Instagram.com/shamlouhouse
دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم.
دلت را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بُنبستِ کجوپیچِ سرما
آتش را
به سوختبارِ سرود و شعر
فروزان میدارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگارِ غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصاباناند
بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگارِ غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد
۳۱ تیر ِ ۱۳۵۸
■ از دفتر ترانههای کوچک غربت | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | صفحهٔ اینستاگرام رسمی احمد شاملو:
www.tg-me.com/ShamlouHouse ■ www.shamlou.org ■ Instagram.com/shamlouhouse
Telegram
احمد شاملو
■ کانال تلگرام احمد شاملو
■ Twitter: @ShamlouHouse
■ Clubhouse: Ahmad Shamlou احمد شاملو
■ Twitter: @ShamlouHouse
■ Clubhouse: Ahmad Shamlou احمد شاملو
Forwarded from احمد شاملو
از آنجا که حکومتهای فردی، معمولاً قشری از فاسدترین و سودجوترین افراد جامعه را به گرد خود متبلور میکند که جز سوء استفاده از قدرت هدفی ندارند، سانسور حصاری میشود که تودههای مردم را از عمق فساد گروه حاکمه، از کشف ارقام نجومی غارت و چپاول ثروتهای ملّی و از درک اسراری که در پس پردههای فرو افکنده و درهای بسته میگذرد بیخبر نگه میدارد.ــ این توجیه که پارهیی از لبها را برای آنکه دکهی آزادی جامعه باز بماند میدوزیم، توجیه خررنگکنی بیش نیست. زیرا وقتی که «جزئی از یک ملّت» نتواند آنچه را که در فکر و اندیشهی جستوجوگر یا سازندهاش گذشته است به آزادی بیان کند، دیگر «آزادی کُل آن ملّت» حرف مفتی بیش نخواهد بود. و این موضوعی خندهآور است که معمولاً «دولتها» همه میهنپرست و طرفدار آزادی هستند و «ملّتها» همه دشمن آزادی و میهن خویش!
■ احمد شاملو | سخن سردبیر، ایرانشهر، شماره طلیعه، ۱۳۵۷ | با دوستان ــ خوشه، شمارهی ۴۸، بهمنماه ۱۳۴۶ | کانال، وبسایت و صفحهی رسمی اینستاگرام احمد شاملو
@ShamlouHouse ■ www.shamlou.org ■ instagram.com/shamlouhouse
■ احمد شاملو | سخن سردبیر، ایرانشهر، شماره طلیعه، ۱۳۵۷ | با دوستان ــ خوشه، شمارهی ۴۸، بهمنماه ۱۳۴۶ | کانال، وبسایت و صفحهی رسمی اینستاگرام احمد شاملو
@ShamlouHouse ■ www.shamlou.org ■ instagram.com/shamlouhouse
Forwarded from احمد شاملو
❑ اشارتی
به ایران درودی
پیش از تو
صورتگران
بسیار
از آمیزهی برگها
آهوان برآوردند؛
یا در خطوطِ کوهپایهیی
رمهیی
که شباناش در کج و کوجِ ابر و ستیغِ کوه نهان است؛
یا به سیری و سادهگی
در جنگلِ پُرنگارِ مهآلود
گوزنی را گرسنه
که ماغ میکشد.
تو خطوطِ شباهت را تصویر کن:
آه و آهن و آهکِ زنده
دود و دروغ و درد را. ــ
که خاموشی
تقوای ما نیست.
ـ□
سکوتِ آب
میتواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛
سکوتِ گندم
میتواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛
همچنان که سکوتِ آفتاب
ظلمات است ــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!
عصرِ مرا
در منحنیِ تازیانه به نیشخطِ رنج؛
همسایهی مرا
بیگانه با امید و خدا؛
و حرمتِ ما را
که به دینار و درم برکشیدهاند و فروخته.
ـ□
تمامیِ الفاظِ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
ــ آزادی!
ما نگفتیم
تو تصویرش کن!
۱۴ اسفندِ ۱۳۵۱
■ از دفتر ابراهیم در آتش | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | به صفحهی توییتر وبسایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
به ایران درودی
پیش از تو
صورتگران
بسیار
از آمیزهی برگها
آهوان برآوردند؛
یا در خطوطِ کوهپایهیی
رمهیی
که شباناش در کج و کوجِ ابر و ستیغِ کوه نهان است؛
یا به سیری و سادهگی
در جنگلِ پُرنگارِ مهآلود
گوزنی را گرسنه
که ماغ میکشد.
تو خطوطِ شباهت را تصویر کن:
آه و آهن و آهکِ زنده
دود و دروغ و درد را. ــ
که خاموشی
تقوای ما نیست.
ـ□
سکوتِ آب
میتواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛
سکوتِ گندم
میتواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛
همچنان که سکوتِ آفتاب
ظلمات است ــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!
عصرِ مرا
در منحنیِ تازیانه به نیشخطِ رنج؛
همسایهی مرا
بیگانه با امید و خدا؛
و حرمتِ ما را
که به دینار و درم برکشیدهاند و فروخته.
ـ□
تمامیِ الفاظِ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
ــ آزادی!
ما نگفتیم
تو تصویرش کن!
۱۴ اسفندِ ۱۳۵۱
■ از دفتر ابراهیم در آتش | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | به صفحهی توییتر وبسایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
Forwarded from احمد شاملو
❑ گزارش
شعری منتشرنشده از احمد شاملو
حمّالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند.
تکبیر برادران!
همسرایان وحدت
با حنجرههای بیاعتقادی
حماسههای ایمان خواندند.
تکبیر برادران!
کودکانِ شکوفه
افسانهی دوزخ را تجربه کردند.
تکبیر برادران!
ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آوردهایم.
هیچکس برادر خطابمان نکرد.
و به تشجیعِ ما تکبیری برنیاورد.
تنهایی را تاب آوردهایم و خاموشی را
و در اعماق خاکستر
میتپیم.
ـ۱۳۶۳/۹/۱۲
■ شعر منتشرنشدهی احمد شاملو در ایران [منتشرشده خارج از ایران: انتشارات آرش، استکهلم سوئد، چاپ نخست] | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | صفحهی اینستاگرام رسمی احمد شاملو:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ Instagram.com/shamlouhouse
شعری منتشرنشده از احمد شاملو
حمّالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند.
تکبیر برادران!
همسرایان وحدت
با حنجرههای بیاعتقادی
حماسههای ایمان خواندند.
تکبیر برادران!
کودکانِ شکوفه
افسانهی دوزخ را تجربه کردند.
تکبیر برادران!
ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آوردهایم.
هیچکس برادر خطابمان نکرد.
و به تشجیعِ ما تکبیری برنیاورد.
تنهایی را تاب آوردهایم و خاموشی را
و در اعماق خاکستر
میتپیم.
ـ۱۳۶۳/۹/۱۲
■ شعر منتشرنشدهی احمد شاملو در ایران [منتشرشده خارج از ایران: انتشارات آرش، استکهلم سوئد، چاپ نخست] | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | صفحهی اینستاگرام رسمی احمد شاملو:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ Instagram.com/shamlouhouse
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❑ سهمی از مزارع و خورشید
ترانههای انقلابی آمریکای لاتین و اسپانیا
بازنشر مجدد این گزارش، در شرایطی اتفاق میافتد که ابلیسان پیروزمست، جانهای عاشق بسیاری را در سراسر ایرانزمین به قتل آوردهاند. به حکم تاریخ، مبارزهی مردم در آمریکای لاتین و خاورمیانه به هم گره خورده است. این گزارش بلند تصویری، از ارتباط موسیقی و ترانه با زندگی و مبارزهی مردم در آمریکای لاتین و اسپانیا سخن میگوید. از مغلوبان، سرکوب شدهگان و فرودستانی که با ترانه و موسیقی سالهاست مقاومت میکنند. این ترانهها به ما یادآور میشوند که عشق را در پستوی خانهها نهان نمیتوان کرد. آزادی، از همان گلوی کوچک و خونین پرندگان، این کاوههای اعماق، غریوی را تصویر خواهد کرد که حمالان پوچی را به نفرین دوزخ خواهد سپرد.
@ShamlouHouse ■ www.shamlou.org ■ Instagram.com/shamlouhouse
ترانههای انقلابی آمریکای لاتین و اسپانیا
بازنشر مجدد این گزارش، در شرایطی اتفاق میافتد که ابلیسان پیروزمست، جانهای عاشق بسیاری را در سراسر ایرانزمین به قتل آوردهاند. به حکم تاریخ، مبارزهی مردم در آمریکای لاتین و خاورمیانه به هم گره خورده است. این گزارش بلند تصویری، از ارتباط موسیقی و ترانه با زندگی و مبارزهی مردم در آمریکای لاتین و اسپانیا سخن میگوید. از مغلوبان، سرکوب شدهگان و فرودستانی که با ترانه و موسیقی سالهاست مقاومت میکنند. این ترانهها به ما یادآور میشوند که عشق را در پستوی خانهها نهان نمیتوان کرد. آزادی، از همان گلوی کوچک و خونین پرندگان، این کاوههای اعماق، غریوی را تصویر خواهد کرد که حمالان پوچی را به نفرین دوزخ خواهد سپرد.
@ShamlouHouse ■ www.shamlou.org ■ Instagram.com/shamlouhouse
Forwarded from احمد شاملو
❑ از عموهایت
نه به خاطرِ آفتاب، نه به خاطرِ حماسه
به خاطرِ سایهی بامِ کوچکش
به خاطرِ ترانهیی
کوچکتر از دستهای تو
نه به خاطرِ جنگلها، نه به خاطرِ دریا
به خاطرِ یک برگ
به خاطرِ یک قطره
روشنتر از چشمهای تو
نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
نه به خاطرِ همه انسانها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمناش شاید
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانهی تو
به خاطرِ یقینِ کوچکت
که انسان دنیاییست
به خاطرِ آرزوی یک لحظهی من که پیشِ تو باشم
به خاطرِ دستهای کوچکت در دستهای بزرگِ من
و لبهای بزرگِ من
بر گونههای بیگناهِ تو
به خاطرِ پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهله میکنی
به خاطرِ شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفتهای
به خاطرِ یک لبخند
هنگامی که مرا در کنارِ خود ببینی
به خاطرِ یک سرود
به خاطرِ یک قصه در سردترینِ شبها تاریکترینِ شبها
به خاطرِ عروسکهای تو، نه به خاطرِ انسانهای بزرگ
به خاطرِ سنگفرشی که مرا به تو میرساند، نه به خاطرِ شاهراههای دوردست
به خاطرِ ناودان، هنگامی که میبارد
به خاطرِ کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام
به خاطرِ تو
به خاطرِ هر چیزِ کوچک هر چیزِ پاک بر خاک افتادند
به یاد آر
عموهایت را میگویم
از مرتضا سخن میگویم.
۱۳۳۴
■ از دفتر هوای تازه | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | به صفحهی توییتر وبسایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
نه به خاطرِ آفتاب، نه به خاطرِ حماسه
به خاطرِ سایهی بامِ کوچکش
به خاطرِ ترانهیی
کوچکتر از دستهای تو
نه به خاطرِ جنگلها، نه به خاطرِ دریا
به خاطرِ یک برگ
به خاطرِ یک قطره
روشنتر از چشمهای تو
نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
نه به خاطرِ همه انسانها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمناش شاید
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانهی تو
به خاطرِ یقینِ کوچکت
که انسان دنیاییست
به خاطرِ آرزوی یک لحظهی من که پیشِ تو باشم
به خاطرِ دستهای کوچکت در دستهای بزرگِ من
و لبهای بزرگِ من
بر گونههای بیگناهِ تو
به خاطرِ پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهله میکنی
به خاطرِ شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفتهای
به خاطرِ یک لبخند
هنگامی که مرا در کنارِ خود ببینی
به خاطرِ یک سرود
به خاطرِ یک قصه در سردترینِ شبها تاریکترینِ شبها
به خاطرِ عروسکهای تو، نه به خاطرِ انسانهای بزرگ
به خاطرِ سنگفرشی که مرا به تو میرساند، نه به خاطرِ شاهراههای دوردست
به خاطرِ ناودان، هنگامی که میبارد
به خاطرِ کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام
به خاطرِ تو
به خاطرِ هر چیزِ کوچک هر چیزِ پاک بر خاک افتادند
به یاد آر
عموهایت را میگویم
از مرتضا سخن میگویم.
۱۳۳۴
■ از دفتر هوای تازه | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | به صفحهی توییتر وبسایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
@ShamlouHouse
Ahmad Shamlou, Morteza
■ از عموهایت | از دفتر هوای تازه | شعر و صدای احمد شاملو | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو
■ @ShamlouHouse
■ @ShamlouHouse
Forwarded from احمد شاملو
❑ همیشه همان
همیشه همان…
اندوه
همان:
تیری به جگر درنشسته تا سوفار.
تسلای خاطر
همان:
مرثیهیی ساز کردن. ــ
غم همان و غمواژه همان
نامِ صاحبْمرثیه
دیگر.
□
همیشه همان
شگرد
همان…
شب همان و ظلمت همان
تا «چراغ»
همچنان نمادِ امید بماند.
راه
همان و
از راه ماندن
همان،
تا چون به لفظِ «سوار» رسی
مخاطب پندارد نجاتدهندهیی در راه است.
و چنین است و بود
که کتابِ لغت نیز به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت به بند کشند
و واژگانِ بیآرِش را
به شاعران بگذارند.
و واژهها به گنهکار و بیگناه تقسیم شد،
به آزاده و بیمعنا
سیاسی و بیمعنا
نمادین و بیمعنا
ناروا و بیمعنا. ــ
و شاعران
از بیآرِشترینِ الفاظ
چندان گناهواژه تراشیدند
که بازجویانِ بهتنگآمده شیوه دیگر کردند،
و از آن پس،
سخنگفتن
نفسِ جنایت شد.
۱۳۶۳
■ از دفتر مدایح بیصله | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | به صفحهٔ اینستاگرام وبسایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
همیشه همان…
اندوه
همان:
تیری به جگر درنشسته تا سوفار.
تسلای خاطر
همان:
مرثیهیی ساز کردن. ــ
غم همان و غمواژه همان
نامِ صاحبْمرثیه
دیگر.
□
همیشه همان
شگرد
همان…
شب همان و ظلمت همان
تا «چراغ»
همچنان نمادِ امید بماند.
راه
همان و
از راه ماندن
همان،
تا چون به لفظِ «سوار» رسی
مخاطب پندارد نجاتدهندهیی در راه است.
و چنین است و بود
که کتابِ لغت نیز به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت به بند کشند
و واژگانِ بیآرِش را
به شاعران بگذارند.
و واژهها به گنهکار و بیگناه تقسیم شد،
به آزاده و بیمعنا
سیاسی و بیمعنا
نمادین و بیمعنا
ناروا و بیمعنا. ــ
و شاعران
از بیآرِشترینِ الفاظ
چندان گناهواژه تراشیدند
که بازجویانِ بهتنگآمده شیوه دیگر کردند،
و از آن پس،
سخنگفتن
نفسِ جنایت شد.
۱۳۶۳
■ از دفتر مدایح بیصله | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | به صفحهٔ اینستاگرام وبسایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
□ رابطهٔ شعر و سیاست چیست؟
■ این رابطه مثل رابطهی نخود پخته است با کلاه سیلندر. یعنی هیچگونه رابطهئی بینشان نیست. در واقع هدف شعر نجات جامعهی بشریست از طریق عشق انسان به انسان از مهلکهئی که سیاستچیها بهبهانهی انواع و اقسام نظریههای ایدهئولوژیک برای تثبیت قدرتهای فردی یا گروهی پیش پای جوامع مختلف حفر میکنند. درحالیکه شاعر عشقی را تبلیغ میکند که در راهاش از جان میتوان گذشت درحالیکه سیاستچی اولْ چیزی که جلو جامعه علم میکند یک دشمن نابکار فرضی است که سرش را باید به سنگ تفرقه کوبید. گرگی برای گله میتراشد تا مقام چوپانی خودش را توجیه کند.
■ از مصاحبه در تلویزیون استکهلم سوئد [پرسش بر مبنای پاسخ بازنویسی شده است] | سال ۱۹۹۴ | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | به صفحهٔ اینستاگرام وبسایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
■ این رابطه مثل رابطهی نخود پخته است با کلاه سیلندر. یعنی هیچگونه رابطهئی بینشان نیست. در واقع هدف شعر نجات جامعهی بشریست از طریق عشق انسان به انسان از مهلکهئی که سیاستچیها بهبهانهی انواع و اقسام نظریههای ایدهئولوژیک برای تثبیت قدرتهای فردی یا گروهی پیش پای جوامع مختلف حفر میکنند. درحالیکه شاعر عشقی را تبلیغ میکند که در راهاش از جان میتوان گذشت درحالیکه سیاستچی اولْ چیزی که جلو جامعه علم میکند یک دشمن نابکار فرضی است که سرش را باید به سنگ تفرقه کوبید. گرگی برای گله میتراشد تا مقام چوپانی خودش را توجیه کند.
■ از مصاحبه در تلویزیون استکهلم سوئد [پرسش بر مبنای پاسخ بازنویسی شده است] | سال ۱۹۹۴ | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | به صفحهٔ اینستاگرام وبسایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
چهل سالِ پیش، «شاعر آزادی»، هشدار داده بود که روزهای سیاهی در پیش است. بهباور شاعر اما، این دوران پر ادبار پایدار نیست چرا که جبر تاریخ، آن را زیر غلتک سنگین خویش در هم خواهد کوفت. شاعر، با ما از زیانی سخن گفته بود که نسلها در این کشاکش اندوهبار متحمل خواهند شد، زیانی سخت کمرشکن. میلادِ احمد شاملو امسال، همراهِ غریو رنج زنان و مردانی سر رسید، سنگینی بارِ سالهاشان بر دوش و مواجببگیران کشتار ــ وارثانِ قابیلانی ابدی ــ کوچه و نیزار این خاک را به معابر قتل عام بدل کردند و گورستانی چندان بیمرز شيار کردند که بازماندگان را هنوز از چشم خونابه روان است. برآنیم که دیگر هیچچیز در ساحتِ تاریخ و زیستِ انسانِ ایرانی به پیش از آبان ۹۸ برنمیگردد: وضعیتِ ما هرگز «عادی» نبوده است و آنکه میکوشد این وضعیت را «عادی» جلوه دهد، خود عملهی جنایت است. نقابها یک به یک فرو میافتند: سلاخانی که امروز میکُشند و پول تیر میگیرند و پنهان به خاک میسپارند و فردا، نقابِ «همدلی» بر چهره میزنند و بهخیال خویش میتوانند شرافت و عزتِ بازماندگان را با رشوه بخرند. در این هنگامهی تلخ، جایی برای پیغامهای تسلیت نیست، زبان سخت قاصر است. ما را کشتهاند، فرزندانِ ما را کشتهاند و همگی عزاداریم. هیچ داغداری به خودش تسلیت نمیگوید.
شاملو با ما گفته بود: «آنکه هدفش، تنها و تنها رستگاری انسان نباشد، درد و درمان تودهها را نداند و نشناسد روشنفکر نیست، دزدیست که با چراغ آمده است.» ناگفته پیداست که رستگاری انسان ایرانی، در حفظ وضع موجود نیست و هنرمندی که مهرهایست در حفظ چنین وضعی و به گاهِ فاجعه به پیغام تسلیتی ترسان بسنده میکند، تجسد همین دزد بیچراغ است: خون را نمیتوان به پیغام تسلیت شست. پس از آبان ۹۸، جامعهی ایرانی واردِ وضعیت انقلابی شده است. بهعبارتی «خشم مقدس» همهی فراموششدگان قرون و تهیدستان و آزادیخواهان به هم گره میخورد تا بساط فرهنگ مسلط را برچیند. فرهنگی که ثمرهاش برای ایرانزمین جز گسترش فساد و فقر و تباهی نبوده است. فرهنگِ مسلط، به هنرمندانی صله میدهد که مؤمنانِ پرمطایبهی آن «اوجب واجبات»اند، اما نقابِ «همدلی» از صورتشان نمیافتد تا به گاهِ عسرت، مجلسگرمکنِ حاکمان باشند. شاملو شاعر مدایح «بیصله» است. مدیحهسرای ظلمت نیست. مدح و مرثیهاش برای خون مرتضاست، برای اشک پوری، برای کاوههای اعماق.
از آثار و نوشتههای احمد شاملو، هنوز صدها صفحه، اجازهی انتشار ندارند. شاملو خود خطاب به آن دستگاه سانسور نوشته بود: «شعر جهان نیازمند ارشاد کارمند تنگنظر شما نیست که به عقیدۀ سخیف عوامانهاش، هر شعر که هدفش گذر از حیوانیّت به انسانیّت باشد، ادبیات فاحشهخانه است.» در چنین شرایطی، نمیتوان جایزهای به نام «احمد شاملو» ترتیب داد که به این دستگاه سانسور گردن مینهد و شرط پذیرش آثار را گذر از سد سانسور فرقهی کوتولهها معرفی میکند. وبسایت رسمی احمد شاملو، از پیش از آغاز شکلگیری این جایزه با آن موافقتی نداشت و پس از رسواییهای متعدد جایزه، چه از نظر مبانی پذیرش آثار چه روال داوری و انتخابها، آن را نه شایستهی شعر مستقل فارسی میبیند و نه در قامت نام شاعر آزادی. از اینرو بر آنیم که سال آینده، جایزهای جهانی به نام احمد شاملو ترتیب دهیم که همراهِ صدای فروخفتهی شعر فارسی باشد: شعری که در سراسر آن خاک نوشته میشود، بهقلم همهی جانهایی که نه روزنامههای اصلاحکار جایی برایش باز میکنند، نه مصالح بازار نشر و محاق سانسور. شعری که قصد ندارد از سد سانسور بگذرد. شاملو بر این بود که «شاعران جوانتر این امتیاز را دارند که میتوانند به قلههای شعر جهان دسترسی داشته باشند و از این راه گنجینهی دانستهها و آموختههاشان را تا حد ممکن پربار کنند. این امکانیست که بهندرت تا صد سال قبل برای شاعران ما پیش میآمد. شعر امروز، دیگر در هیچ جای جهان بومی عمل نمیکند و یکپارچهگیاش در همین بهاصطلاح اوسموزی عمل کردن اوست. بازار بدهبستان جهانیست. ما از هم میآموزیم و به هم یاد میدهیم. عقب ماندنمان از قافلهی شعر جهان قابل توجیه نیست.» از اینرو جایزهی مستقل شعر شاملو را با داورانی بینالمللی اعلام خواهیم کرد. «صله»ای در کار نخواهد بود ولی ترجمهی اثر برگزیده بهدست مترجمانی تراز اول به زبانهای اسپانیایی و انگلیسی ترجمه خواهد شد و بهوسیلهٔ ناشران معتبر جهان منتشر خواهد شد. مبانی و سازوکار این جایزه را در نوروز آینده اعلام خواهیم کرد.
و از همین فردا، مستمر، آثاری از احمد شاملو را منتشر میکنیم که هنوز مجوز نشر ندارند و نامههایی را که شرایط کابوسوار تاریخ ما را روایت میکنند. و بالأخره پس از سالها رمان عیسا دیگر یهودا دیگر نیز در هفتههای آینده در سایت رسمی احمد شاملو منتشر خواهد شد.
ادامه 👇
شاملو با ما گفته بود: «آنکه هدفش، تنها و تنها رستگاری انسان نباشد، درد و درمان تودهها را نداند و نشناسد روشنفکر نیست، دزدیست که با چراغ آمده است.» ناگفته پیداست که رستگاری انسان ایرانی، در حفظ وضع موجود نیست و هنرمندی که مهرهایست در حفظ چنین وضعی و به گاهِ فاجعه به پیغام تسلیتی ترسان بسنده میکند، تجسد همین دزد بیچراغ است: خون را نمیتوان به پیغام تسلیت شست. پس از آبان ۹۸، جامعهی ایرانی واردِ وضعیت انقلابی شده است. بهعبارتی «خشم مقدس» همهی فراموششدگان قرون و تهیدستان و آزادیخواهان به هم گره میخورد تا بساط فرهنگ مسلط را برچیند. فرهنگی که ثمرهاش برای ایرانزمین جز گسترش فساد و فقر و تباهی نبوده است. فرهنگِ مسلط، به هنرمندانی صله میدهد که مؤمنانِ پرمطایبهی آن «اوجب واجبات»اند، اما نقابِ «همدلی» از صورتشان نمیافتد تا به گاهِ عسرت، مجلسگرمکنِ حاکمان باشند. شاملو شاعر مدایح «بیصله» است. مدیحهسرای ظلمت نیست. مدح و مرثیهاش برای خون مرتضاست، برای اشک پوری، برای کاوههای اعماق.
از آثار و نوشتههای احمد شاملو، هنوز صدها صفحه، اجازهی انتشار ندارند. شاملو خود خطاب به آن دستگاه سانسور نوشته بود: «شعر جهان نیازمند ارشاد کارمند تنگنظر شما نیست که به عقیدۀ سخیف عوامانهاش، هر شعر که هدفش گذر از حیوانیّت به انسانیّت باشد، ادبیات فاحشهخانه است.» در چنین شرایطی، نمیتوان جایزهای به نام «احمد شاملو» ترتیب داد که به این دستگاه سانسور گردن مینهد و شرط پذیرش آثار را گذر از سد سانسور فرقهی کوتولهها معرفی میکند. وبسایت رسمی احمد شاملو، از پیش از آغاز شکلگیری این جایزه با آن موافقتی نداشت و پس از رسواییهای متعدد جایزه، چه از نظر مبانی پذیرش آثار چه روال داوری و انتخابها، آن را نه شایستهی شعر مستقل فارسی میبیند و نه در قامت نام شاعر آزادی. از اینرو بر آنیم که سال آینده، جایزهای جهانی به نام احمد شاملو ترتیب دهیم که همراهِ صدای فروخفتهی شعر فارسی باشد: شعری که در سراسر آن خاک نوشته میشود، بهقلم همهی جانهایی که نه روزنامههای اصلاحکار جایی برایش باز میکنند، نه مصالح بازار نشر و محاق سانسور. شعری که قصد ندارد از سد سانسور بگذرد. شاملو بر این بود که «شاعران جوانتر این امتیاز را دارند که میتوانند به قلههای شعر جهان دسترسی داشته باشند و از این راه گنجینهی دانستهها و آموختههاشان را تا حد ممکن پربار کنند. این امکانیست که بهندرت تا صد سال قبل برای شاعران ما پیش میآمد. شعر امروز، دیگر در هیچ جای جهان بومی عمل نمیکند و یکپارچهگیاش در همین بهاصطلاح اوسموزی عمل کردن اوست. بازار بدهبستان جهانیست. ما از هم میآموزیم و به هم یاد میدهیم. عقب ماندنمان از قافلهی شعر جهان قابل توجیه نیست.» از اینرو جایزهی مستقل شعر شاملو را با داورانی بینالمللی اعلام خواهیم کرد. «صله»ای در کار نخواهد بود ولی ترجمهی اثر برگزیده بهدست مترجمانی تراز اول به زبانهای اسپانیایی و انگلیسی ترجمه خواهد شد و بهوسیلهٔ ناشران معتبر جهان منتشر خواهد شد. مبانی و سازوکار این جایزه را در نوروز آینده اعلام خواهیم کرد.
و از همین فردا، مستمر، آثاری از احمد شاملو را منتشر میکنیم که هنوز مجوز نشر ندارند و نامههایی را که شرایط کابوسوار تاریخ ما را روایت میکنند. و بالأخره پس از سالها رمان عیسا دیگر یهودا دیگر نیز در هفتههای آینده در سایت رسمی احمد شاملو منتشر خواهد شد.
ادامه 👇
احمد شاملو
چهل سالِ پیش، «شاعر آزادی»، هشدار داده بود که روزهای سیاهی در پیش است. بهباور شاعر اما، این دوران پر ادبار پایدار نیست چرا که جبر تاریخ، آن را زیر غلتک سنگین خویش در هم خواهد کوفت. شاعر، با ما از زیانی سخن گفته بود که نسلها در این کشاکش اندوهبار متحمل خواهند…
ادامه 👆
در معبرِ قتلِ عام
شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته
بهناگاه
فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
از دریچهها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیشباز خواهد شد.
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد.
چنین سالی را انتظار میکشیم. سالی که در پیوند دلهای چاکچاک ما سر میرسد؛ سالی که چاووشی اُمیدانگیز مردم راهش را هموار میکند. صدای فرهنگ ایرانی، صداییست متکثر و پویا. اما مبارزهی انسانی همیشه بر سر عزت و کرامت است. و آنکه فراموش میکند، راه را بر آزادی و برابری میبندد. مبارزهی ما، در نخستین قدم «نبردی علیه فراموشی» است.
۲۱ آذرماه ۱۳۹۸
وبسایت رسمی احمد شاملو
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
در معبرِ قتلِ عام
شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته
بهناگاه
فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
از دریچهها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیشباز خواهد شد.
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد.
چنین سالی را انتظار میکشیم. سالی که در پیوند دلهای چاکچاک ما سر میرسد؛ سالی که چاووشی اُمیدانگیز مردم راهش را هموار میکند. صدای فرهنگ ایرانی، صداییست متکثر و پویا. اما مبارزهی انسانی همیشه بر سر عزت و کرامت است. و آنکه فراموش میکند، راه را بر آزادی و برابری میبندد. مبارزهی ما، در نخستین قدم «نبردی علیه فراموشی» است.
۲۱ آذرماه ۱۳۹۸
وبسایت رسمی احمد شاملو
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
❑ گزارش اهل قلم
نوشتهٔ احمد شاملو
پنداری سرگذشت فردوسیها و پورسیناها و بیرونیها و عینالقضاتها و سهروردیها سرنوشت مقدر اصحاب اندیشه و قلم این سرزمین است. در همین قرن حاضر، دهخدا و نیما و هدایت که روزهای تولد یا درگذشتشان در این یکدوسهماهه میگذرد در همهی عمر برای نشر آثار و افکار خود با مشکلات بدوی "روا" و "ناروا" رودررو بودند و نظام حاکم میکوشید آنان را از حیات ادبی جامعه و از متن فرهنگ کشور بروبد و هنوز امروز پس از دهها سال، ادامهدهندگان راه آنها در ابعادی باورناکردنی گرفتار همان مسائل و مشکلاتاند و برای رهائی از فرهنگستیزی مشابهی بهچارهجوئی عمر میگذارند.
بهاعتقاد ما فرهنگ کل یکپارچهئیست و اگر بپذیریم که شکوفائی آن در رأس وظایف هر انسان متمدن است ناگزیر میباید به دو خصیصهی آزادی و نوجوئی آن گردن بگذاریم. چراکه اندیشه و فرهنگ امری یکسویه و تکساحتی و ایستا نیست. جوئی نیست که هدایت میرابی را طلبکند: بارش بیدریغیست که میدان عملش سراسر دشت است تا جائی چشمهئی شود جائی آب چاهی را تأمینکند جائی مرتعی پدید آرد جائی باغی و جائی گلزاری: و حتا آنجا را که خاک مستعدی نیست خارزاری کند تا سفرهی محقر کولیان نیز از نان ساجی بینصیب نماند... [ادامه در نسخهٔ پیدیاف و وبسایت]
http://shamlou.org/?p=2241 ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
🔖 میتوانید متن کامل گزارش اهل قلم نوشتهٔ احمد شاملو را با دریافت فایل زیر مطالعه کنید. منتشرشده در وبسایت رسمی احمد شاملو:
نوشتهٔ احمد شاملو
پنداری سرگذشت فردوسیها و پورسیناها و بیرونیها و عینالقضاتها و سهروردیها سرنوشت مقدر اصحاب اندیشه و قلم این سرزمین است. در همین قرن حاضر، دهخدا و نیما و هدایت که روزهای تولد یا درگذشتشان در این یکدوسهماهه میگذرد در همهی عمر برای نشر آثار و افکار خود با مشکلات بدوی "روا" و "ناروا" رودررو بودند و نظام حاکم میکوشید آنان را از حیات ادبی جامعه و از متن فرهنگ کشور بروبد و هنوز امروز پس از دهها سال، ادامهدهندگان راه آنها در ابعادی باورناکردنی گرفتار همان مسائل و مشکلاتاند و برای رهائی از فرهنگستیزی مشابهی بهچارهجوئی عمر میگذارند.
بهاعتقاد ما فرهنگ کل یکپارچهئیست و اگر بپذیریم که شکوفائی آن در رأس وظایف هر انسان متمدن است ناگزیر میباید به دو خصیصهی آزادی و نوجوئی آن گردن بگذاریم. چراکه اندیشه و فرهنگ امری یکسویه و تکساحتی و ایستا نیست. جوئی نیست که هدایت میرابی را طلبکند: بارش بیدریغیست که میدان عملش سراسر دشت است تا جائی چشمهئی شود جائی آب چاهی را تأمینکند جائی مرتعی پدید آرد جائی باغی و جائی گلزاری: و حتا آنجا را که خاک مستعدی نیست خارزاری کند تا سفرهی محقر کولیان نیز از نان ساجی بینصیب نماند... [ادامه در نسخهٔ پیدیاف و وبسایت]
http://shamlou.org/?p=2241 ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
🔖 میتوانید متن کامل گزارش اهل قلم نوشتهٔ احمد شاملو را با دریافت فایل زیر مطالعه کنید. منتشرشده در وبسایت رسمی احمد شاملو:
Telegram
attach 📎
❑ گفتوگوی احمد شاملو و بهروژ آکرهئی
□ همینگوی گفته است: "تنها وقتی میتوانید خوب بنویسید که عاشق باشید."ــ نظر شما چیست؟
■ عاشق بودن پشتوانهی پیروزی در هر کاری است. داستان آن کارگر ساختمانی را شنیدهاید که زیر آفتاب سوزان از ته دل آواز میخواند و خشت را بلندتر از همه میانداخت؟ بله. کریمخان فرستاد تحقیق کنند ببینند دلیل سرخوشیاش در این هوای سوزان چه میتواند باشد. آمدند خبر آوردند که عاشقی بختیار است.
نه قلمرو نوشتن یگانه محل کارآئی عشق است، نه عشق مفهوم مطلقی دارد. عشق به تمامی جانداران و عشق به شکار! عشق به آفرینندگی و عشق به ویرانگری! عشق فرهادگونه و عشق تیمور و هیتلروار! ــ پسسؤال این است که آقای همینگوی واقعاً به چه چیز میگفت «عشق»؟ ــ آیا توفیق او در نوشتن نتیجهی بختیاری او بود در عشق دیوانهوارش به ریختن خون شیر و ببر و فیل و آهو؟ نتیجهی کامکاریش بود در علاقه به کشتن جانورانی که طبیعت همهی زیبائی و شکوهمندیش را مدیون آنها است؟ ــ روانشناسان میگویند چنین عشق بیمارگونهئی مستقیماً معلول کمبودهای روانی است و از تردیدهائی آب میخورد که انکارشان در گرو اینگونه خودنمائیها است، چرا که عشق نیازی کاملاً انسانی و احساسی عمیقاً حاکی از سلامت نفس است که مجموعهی هستی را در بر میگیرد و فقط به جنس مخالف و بستر نمیانجامد. «جفتخواهی» تنها معادل دیگر اینگونه «عشق» است که در آن صورت البته باید حق را به شکارچیان محترم داد، چون همهی حیوانات در آن فصل بهتر میخوانند!
[ادامه در نسخهٔ پیدیاف و وبسایت]
http://shamlou.org/?p=2247 ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
🔖 متن کامل گفتوگوی احمد شاملو و بهروژ آکرهئی نوشتهٔ را میتوانید با دریافت فایل زیر مطالعه کنید. منتشرشده در وبسایت رسمی احمد شاملو:
□ همینگوی گفته است: "تنها وقتی میتوانید خوب بنویسید که عاشق باشید."ــ نظر شما چیست؟
■ عاشق بودن پشتوانهی پیروزی در هر کاری است. داستان آن کارگر ساختمانی را شنیدهاید که زیر آفتاب سوزان از ته دل آواز میخواند و خشت را بلندتر از همه میانداخت؟ بله. کریمخان فرستاد تحقیق کنند ببینند دلیل سرخوشیاش در این هوای سوزان چه میتواند باشد. آمدند خبر آوردند که عاشقی بختیار است.
نه قلمرو نوشتن یگانه محل کارآئی عشق است، نه عشق مفهوم مطلقی دارد. عشق به تمامی جانداران و عشق به شکار! عشق به آفرینندگی و عشق به ویرانگری! عشق فرهادگونه و عشق تیمور و هیتلروار! ــ پسسؤال این است که آقای همینگوی واقعاً به چه چیز میگفت «عشق»؟ ــ آیا توفیق او در نوشتن نتیجهی بختیاری او بود در عشق دیوانهوارش به ریختن خون شیر و ببر و فیل و آهو؟ نتیجهی کامکاریش بود در علاقه به کشتن جانورانی که طبیعت همهی زیبائی و شکوهمندیش را مدیون آنها است؟ ــ روانشناسان میگویند چنین عشق بیمارگونهئی مستقیماً معلول کمبودهای روانی است و از تردیدهائی آب میخورد که انکارشان در گرو اینگونه خودنمائیها است، چرا که عشق نیازی کاملاً انسانی و احساسی عمیقاً حاکی از سلامت نفس است که مجموعهی هستی را در بر میگیرد و فقط به جنس مخالف و بستر نمیانجامد. «جفتخواهی» تنها معادل دیگر اینگونه «عشق» است که در آن صورت البته باید حق را به شکارچیان محترم داد، چون همهی حیوانات در آن فصل بهتر میخوانند!
[ادامه در نسخهٔ پیدیاف و وبسایت]
http://shamlou.org/?p=2247 ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
🔖 متن کامل گفتوگوی احمد شاملو و بهروژ آکرهئی نوشتهٔ را میتوانید با دریافت فایل زیر مطالعه کنید. منتشرشده در وبسایت رسمی احمد شاملو:
Telegram
attach 📎
Forwarded from احمد شاملو
دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن
وانگهش مست و خراب از سر بازار بیار!
■ حافظ شیراز به روایت احمد شاملو | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو
■ @ShamlouHouse
وانگهش مست و خراب از سر بازار بیار!
■ حافظ شیراز به روایت احمد شاملو | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو
■ @ShamlouHouse
@ShamlouHouse
Ahmad Shamlou, Hafez
■ غزل حافظ شیراز | روایت و صدای احمد شاملو | موسیقی فریدون شهبازیان | کانال تلگرام احمد شاملو
■ @ShamlouHouse
■ @ShamlouHouse
در چندهزار سال تمدن هنوز جامعهیی به هم نرسیده که افتخارش هنروران و سازندگان موزهها و فرهنگها باشد، و نوابغ جنگ را بهجای آنکه در باغهای وحش به زنجیر بکشد، بر سرنوشت «گوسفندان خدای مهربان» حاکم نکند.
■ @ShamlouHouse
■ @ShamlouHouse
❑ در میدان
آنچه به دید میآید و
آنچه به دیده میگذرد.
آنجا که سپاهیان
مشقِ قتال میکنند
گسترهی چمنی میتواند باشد،
و کودکان
رنگینکمانی
رقصنده و
پُرفریاد.
□
اما آن
که در برابرِ فرمانِ واپسین
لبخند میگشاید،
تنها
میتواند
لبخندی باشد
در برابرِ «آتش!»
۱۳۵۲
■ از دفتر ابراهیم در آتش | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | به صفحهی توییتر وبسایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
آنچه به دید میآید و
آنچه به دیده میگذرد.
آنجا که سپاهیان
مشقِ قتال میکنند
گسترهی چمنی میتواند باشد،
و کودکان
رنگینکمانی
رقصنده و
پُرفریاد.
□
اما آن
که در برابرِ فرمانِ واپسین
لبخند میگشاید،
تنها
میتواند
لبخندی باشد
در برابرِ «آتش!»
۱۳۵۲
■ از دفتر ابراهیم در آتش | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو | به صفحهی توییتر وبسایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:
www.shamlou.org ■ @ShamlouHouse ■ instagram.com/shamlouhouse ■ twitter.com/shamlouhouse
X (formerly Twitter)
احمد شاملو | Ahmad Shamlou (@ShamlouHouse) on X
توییتر احمد شاملو
Forwarded from مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | جعفری
كجائى؟ بشنو! بشنو!
من از آن گونه با خويش به مهرم
كه بسمل شدن را به جان مىپذيرم
بس كه پاك مىخواند اين آب پاكيزه كه عطشانش ماندهام!
بس كه آزاد خواهم شد
از تكرار هجاهاى همهمه
در كشاكش اين جنگ بىشكوه!
«احمد شاملو را در سالهاى ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ هنگامى كه با مجلۀ علمى همكارى مىكرد، و بعدها در خانهٔ شادروان صبحى مهتدى، قصهگوى بچهها، كه كتابهايش را چاپ مىكردم، بيشتر مىديدم. آن سالها شاملو اسم و رسم امروز را نداشت؛ رونق كار و بازارش از اوايل دههٔ ۴۰، و در كتاب هفتهٔ كيهان بود. شاملو در دههٔ ۴۰ منتخب اشعار حافظ را براى انتشارات نيل تهيه كرده بود. در اين ديوان تمام غزلهايى كه كلمهٔ شاه داشت حذف شده بود. سالها بعد ديوان كامل حافظ را تنقيح كرد، با پانوشتها و يک مقدمۀ جالب؛ اين نسخه را انتشارات مرواريد منتشر كرد و مورد استقبال قرار گرفت. در سال ۱۳۴۸ بود كه پس از يک دوره فترت تصميم گرفتم مجدداً يک رشته از انتشاراتم را به شعر نو اختصاص دهم و مشوق اين كار هم زندهياد سيروس طاهباز بود كه خود نيز تصدى كار را پذيرفت و دفتر شعر مرثيههاى خاک شاملو و چند دفتر ديگر از آن جمله بهارزايى آهو از م. آزاد يادگار اين ايام است. مدتى بعد براى ترجمۀ كتاب سفر به نهايت شب اثر لويى فردينان سلين نويسندۀ معروف فرانسوى با شاملو قراردادى بستيم و طبق قرارداد مبلغى هم به او پيشپرداخت شد ولى او به اين قرارداد توجهى نكرد. او كتاب دن آرام را نيز ترجمه كرده بود كه بهتازگى منتشر شده است.»
⬅️ از کتاب در جستجوی صبح | خاطرات عبدالرحیم جعفری | بنیانگذار مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر | ص ۸۷۲ و ۸۷۳
■ instagram.com/amirkabir.info
■ @Amirkabirpublication
■ www.amirkabir.info
من از آن گونه با خويش به مهرم
كه بسمل شدن را به جان مىپذيرم
بس كه پاك مىخواند اين آب پاكيزه كه عطشانش ماندهام!
بس كه آزاد خواهم شد
از تكرار هجاهاى همهمه
در كشاكش اين جنگ بىشكوه!
«احمد شاملو را در سالهاى ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ هنگامى كه با مجلۀ علمى همكارى مىكرد، و بعدها در خانهٔ شادروان صبحى مهتدى، قصهگوى بچهها، كه كتابهايش را چاپ مىكردم، بيشتر مىديدم. آن سالها شاملو اسم و رسم امروز را نداشت؛ رونق كار و بازارش از اوايل دههٔ ۴۰، و در كتاب هفتهٔ كيهان بود. شاملو در دههٔ ۴۰ منتخب اشعار حافظ را براى انتشارات نيل تهيه كرده بود. در اين ديوان تمام غزلهايى كه كلمهٔ شاه داشت حذف شده بود. سالها بعد ديوان كامل حافظ را تنقيح كرد، با پانوشتها و يک مقدمۀ جالب؛ اين نسخه را انتشارات مرواريد منتشر كرد و مورد استقبال قرار گرفت. در سال ۱۳۴۸ بود كه پس از يک دوره فترت تصميم گرفتم مجدداً يک رشته از انتشاراتم را به شعر نو اختصاص دهم و مشوق اين كار هم زندهياد سيروس طاهباز بود كه خود نيز تصدى كار را پذيرفت و دفتر شعر مرثيههاى خاک شاملو و چند دفتر ديگر از آن جمله بهارزايى آهو از م. آزاد يادگار اين ايام است. مدتى بعد براى ترجمۀ كتاب سفر به نهايت شب اثر لويى فردينان سلين نويسندۀ معروف فرانسوى با شاملو قراردادى بستيم و طبق قرارداد مبلغى هم به او پيشپرداخت شد ولى او به اين قرارداد توجهى نكرد. او كتاب دن آرام را نيز ترجمه كرده بود كه بهتازگى منتشر شده است.»
⬅️ از کتاب در جستجوی صبح | خاطرات عبدالرحیم جعفری | بنیانگذار مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر | ص ۸۷۲ و ۸۷۳
■ instagram.com/amirkabir.info
■ @Amirkabirpublication
■ www.amirkabir.info
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❑ غزل غزلها
ــ چه زیباست محبوب من
در جامهی همهروزی خویش
با شانهی کوچکی در موهایش!
هیچ کس آگاه نبود که او این چنین زیباست.
ای دخترانِ آوشویتس
ای دخترانِ داخاو
شما محبوب زیبای مرا ندیدهاید؟
ــ در سفری بس دراز بدو بر خوردیم،
نه جامهئی بر تن داشت
نه شانهئی در موی
ـ□
ــ چه زیباست محبوب من
که چشم و چراغ مادرش بود
و برادر سراپا غرق بوسهاش میکرد!
هیچ کس آگاه نبود که او این چنین زیباست.
ای دخترانِ ماوت هاوزن
ای دخترانِ بلزن
شما محبوب زیبای مرا ندیدهاید؟
ــ در میدانگاهی یخزده بدو برخوردیم،
شمارهیی بر بازوی سپیدش بود
و ستارهی زردی در قلباش.
■ شاعر: یاکووس کامپانللیس | مترجم: احمد شاملو | موسیقی: میکیس تئودوراکیس | خواننده: ماریا فارانتوری | از دفتر همچون کوچهای بیانتها | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو
■ @ShamlouHouse
ــ چه زیباست محبوب من
در جامهی همهروزی خویش
با شانهی کوچکی در موهایش!
هیچ کس آگاه نبود که او این چنین زیباست.
ای دخترانِ آوشویتس
ای دخترانِ داخاو
شما محبوب زیبای مرا ندیدهاید؟
ــ در سفری بس دراز بدو بر خوردیم،
نه جامهئی بر تن داشت
نه شانهئی در موی
ـ□
ــ چه زیباست محبوب من
که چشم و چراغ مادرش بود
و برادر سراپا غرق بوسهاش میکرد!
هیچ کس آگاه نبود که او این چنین زیباست.
ای دخترانِ ماوت هاوزن
ای دخترانِ بلزن
شما محبوب زیبای مرا ندیدهاید؟
ــ در میدانگاهی یخزده بدو برخوردیم،
شمارهیی بر بازوی سپیدش بود
و ستارهی زردی در قلباش.
■ شاعر: یاکووس کامپانللیس | مترجم: احمد شاملو | موسیقی: میکیس تئودوراکیس | خواننده: ماریا فارانتوری | از دفتر همچون کوچهای بیانتها | وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو
■ @ShamlouHouse
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
■ ریرا
شعر از نیما یوشیج
موسیقی از فردریک شوپن
صدای احمد شاملو
نما از فیلم «دشتِ گریان»، اثر تئو آنگلوپولوس
ساختهٔ احسان راستان
این قطعه به ریرا اسماعیلیون و دیگر کودکان پرواز ۷۵۲ تقدیم شده است.
وبسایت رسمی احمد شاملو
■ @ShamlouHouse
شعر از نیما یوشیج
موسیقی از فردریک شوپن
صدای احمد شاملو
نما از فیلم «دشتِ گریان»، اثر تئو آنگلوپولوس
ساختهٔ احسان راستان
این قطعه به ریرا اسماعیلیون و دیگر کودکان پرواز ۷۵۲ تقدیم شده است.
وبسایت رسمی احمد شاملو
■ @ShamlouHouse