Telegram Web Link
Forwarded from Tehran_wikibook (Arash Saberi)
فعالیت نقّاشخانه و کارخانه باسمه
پنجشنبه سوم، شهر شوال المکرم، ۱۲۷۸.


#تغییرات_شهر
#تهران_در_نگاه_دیگری
#مظاهر_تمدنی_جدید
#وضعیت_اجتماعی_شهر
#تاثیرات_غرب

▪️در روزنامه‌های قبل نوشته شده بود که حسب الامر مَقَرّر گردیده است صَنیع الملک نقّاشباشی خاصه، کارخانه‌ی باسمه تصویر و نقّاشخانه دولتی ترتیب داده، در آنجا پرده‌های کار استادان مشهور را با بعضی از باسمه‌های معتبر که از روی عمل استادان معتبر کشیده و طبع نموده‌اند، با سایر اسباب و اوضاع یک مکتب خانه‌ی نقّاشی به طوری که در فرنگستان دیده بوده است و اسباب لازمه‌ی آن را حسب‌الحکم با خود آورده است، ترتیب داده به طوری که هر کس طالب آموختن این صنعت باشد به هیچ‌وجه نقصی در اسباب تحصیلش نباشد بلکه سایر صاحب صنعت‌ها هم در هر طرح و هر کار که محتاج به نمونه و امتیاز سلیقه باشند معطل نباشند و همچنین کارخانه باسمه تصویر را متداول نماید که همه روزه تصاویر مختلفه از کارخانه بیرون آید و این صنایع را رواج کامل بدهد. در این مدت مشغول انجام این خدمت بوده در ارک سلطانی در جنب دیوانخانه‌ی مبارکه نقّاشخانه و کارخانه را ترتیب داده است، به نحوی که در کارخانه‌ی باسمه چهار چرخ در کار است و به علاوه خدمت طبع روزنامجات و احکامات دولتی طبع باسمه تصاویر را چنان ممتاز نموده است که هرکس طالب چاپ نمودن شبیه خود یا مجلسی باشد به فاصله چند روز یک هزار صورت او در کاغذهای ضخیم طبع می‌گردد که نهایت امتیاز داشته باشد و ترتیب نقّاشخانه از این قرار است که چند پرده که خود مشارالیه در سفر ایتالیا از روی عمل استاد مشهور رفائیل کشیده و از صحه جمیع استادان گذرانیده بود در آنجا نصب نموده و از باسمه و صورت‌های گچ و سایر کارهائی که از روی عمل میکائیل و رفائیل و تنتیانه [به احتمال زیاد تیسین] و سایر استادان که اسامی آنها در کتاب آموختن علم نقاشی ذکر شده است کشیده و چاپ نموده‌اند، نصب نموده، از هر قبیل اسباب و آلات کار را در آنجا فراهم آورده، قریب به اتمام است و بعد از اینکه ایام رمضان المبارک منقضی شد ثانیاً اعلان خواهد نمود که جوانان قابل در ایام هفته در آنجا جمع شده و مشغول تحصیل باشند و هفته یک روز هم خود مشارالیه مشغول تعلیم خواهد بود و هفته دو روز هم در آنجا قراری داده خواهد شد که مردم جهت تماشای آنجا مأذون باشند و این اول نقّاشخانه و کارخانه‌ی باسمه تصویر است که در دولت ایران حسب الامر معمول و متداول می‌گردد به طور و طرز فرنگستان.

منبع: روزنامه دولت علیه ایران، نمره پانصد و هجده، تاریخ پنجشنبه سوم، شهر شوال المکرم، ۱۲۷۸.
پی‌نوشت: ۱۴ فروردین ۱۲۴۱ خورشیدی.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook
غذا خراب‌کن

در ایران غیر از عناوینی که به منزله اسم شخصی است و آنها را دولت به ایشان داده است یا درست‌تر بگوییم آنها را به ایشان فروخته است هر کسی هم عنوانی را که به نظرشان خوب می‌آید به میل شخصی اختیار می‌کند چنان‌که یکی خان است و دیگری سلطان و ... بنابر همین اساس است که سلطانی پیشخدمت من شده است. برخلاف آن آشپزی دارم که تنها لقب شایسته برای او غذا خراب‌کن است و جز این لیاقت عنوانی دیگر ندارد، سلطان علی از او حمایت دارد و سعی او این است که او را روزی آشپزباشی کند. (فووریه، 1388: 161)

مأخذ: فووریه، ژوآنس. 1388. سه سال در دربار ایران: خاطرات دکتر فووریه پزشک ویژه ناصرالدین شاه قاجار. ترجمهٔ عباس اقبال‌آشتیانی. تهران: نوین.

@Shsyari
.
بَدَلِ ناصرالدین شاه!

@Shsyari
.
بَدَلِ ناصرالدین شاه!

با وجود این گرما باید امروز برای حضور در مراسم عید قربان به طهران برویم. عید قربان را مسلمین به یادگار حضرت ابراهیم می‌گیرند و در این روز هر مسلمان مؤمنی باید لااقل جوجه‌ای را سر ببرد. سلطان عثمانی به دست خود گوسفندی را در اسلامبول قربانی می‌کند ولی در طهران شاهنشاه امر به کشتن شتری می‌دهد تا از سلطان عقب نمانده باشد و چون از مباشرت به نحر شتر اکراه دارد هر سال از این حق شاهانه صرف نظر می‌کند و آن را به یک نفر شبیه به خود که روز عید لباسی فاخر در بر می‌کند و بر اسبی آراسته می‌نشیند وامی‌گذارد. این مرد به قدری به شاه شبیه است که تا مدتی مردم او را به جای شاه می‌گرفتند.
مراسم نحر شتر قربانی در میدان نگارستان صورت می‌گیرد و شاه با لباس تمام رسمی با همراهان در بالاخانه می‌نشیند. جمعیت زیاد در کنار منازل اطراف یا روی پشت‌بام‌ها برای تماشا می‌ایستند.
شتر را که سراپا غرقه در زینت و آرایش است از خیابان ظل السلطان با یک دسته نظامی و شاه یک روزه که نیزه‌ای در دست دارد وارد میدان نگارستان می‌کند در حالی که بیچاره شتر قربانی پیش می‌آید و بی‌خبرانه سر خود را به طرف چپ و راست بر می‌گرداند. همین‌که حیوان به وسط میدان رسید جل و جهاز لطیفی را که بر او انداخته بودند برمی‌دارند و با یک نیزه حلقوم او را می‌شکافند. هنوز حیوان بینوا جان نداده جمعیت با فریاد و تنه‌زدن به یکدیگر بر سر او می‌ریزند و قطعه‌قطعه گوشت او را از دست یکدیگر می‌ربایند.
این قبیل مراسم چه به عنوان سوگواری برای ائمه باشد چه به عنوان قربانی منتهی درجه تعصب مردم را ظاهر می‌کند چه در روز عاشورا عامه آنقدر بر سینه می‌زنند که خون از آنها جاری می‌شود و در عید قربان به این عنوان که ثواب دارد گوشت شتر را خام خام می‌خورند و بر سر به‌دست‌آوردن قطعه‌ای از آن به سر و مغز یکدیگر می‌کوبند. (فووریه، 1388: 5/174)

مأخذ: فووریه، ژوآنس. 1388. سه سال در دربار ایران: خاطرات دکتر فووریه پزشک ویژه ناصرالدین شاه قاجار. ترجمهٔ عباس اقبال‌آشتیانی. تهران: نوین.

@Shsyari
.
متصل در فکر پیچ بودیم!

توی سر ما می‌زدند که بخوانید. از صبح تا غروب می‌خواندیم و در مکتب‌خانه بودیم. چهار کلمه هم بیشتر درس نداشتیم. تا کوچه هم صدای درس ما و صدای چوب خوردن آه و ناله ما می‌رفت. اما همان چهار کلمه را هم یاد نمی‌گرفتیم. این بود متوسل به وسایل فرار و خواب و ناخوشی و مهمانی و حمام و چیزهای دیگر بودیم تا بلکه خودی از خواندن درس و خوردن کتک خلاص نموده باشیم. (سالور، 1374: ج5، 8/3390)


مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. 1374. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه. 10 جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.

@Shsyari
.
بگذار من به تهران و به سر کار بروم!

همچنین دربارۀ عمله این داستان که چون رفیقش به او می‌گوید در تهران بعمله خوب پول می‌دهند، اَمّا پدر آدم را از کار درمی‌آورند و فقط اجازه یک شاشیدن و چپق کشیدن می‌دهند و او جواب می‌دهد بگذار من به تهران و به سر کار بروم، با یک شاشیدن صبح را به ظهر و با یک چپق کشیدن ظهر را به شب می‌آورم! از داستانهائی بود که تجربه‌دیده‌ها برای بنائی‌بخواه‌های ناآزموده می‌گفتند. (شهری، 1369: ج1، 293)

مآخذ: شهری، جعفر. 1369. تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم (چاپ دوم). تهران: موسسۀ فرهنگی رسا.

@Shsyari
.
Forwarded from مورخان
🖊  سخنی با معلّمان
#روز_معلم

✍️  محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)



🔸اگر دستم به معلّمها و مدیران مدارس ابتدایی، که از من شنوایی و به کار خود عشق داشته باشند، می‌رسید از آنها چند چیز درخواست می‌کردم: 

🔹اوّل اینکه کوشش کنند تا مدرسه برای کودکان، زندان و درس برای آنها عذاب نباشد؛ به این معنی که اوّلاً مدرسه محلّی باشد که از جهت بنا و هوا و صفا و ترتیبات صحّی دلپسند باشد و سبب دلتنگی و آزردگی خاطر نشود و از خانه و مسکن خود شاگردان بهتر باشد که از ورود به آن محل شاد شوند (هرچند در این قسمت روی سخن با وزارت معارف است).

🔸ثانیاً رفتار مدیر و ناظم و معلّم چنان باشد که شاگردان از ملاقات ایشان گریزان نباشند، مخصوصاً تنبیه شاگردان به ضرب و شتم و آزار نباشد، البته نمی‌گویم هیچ واهمه نباید داشته باشند؛ ولیکن جنبۀ محبّت باید غلبه داشته باشد، چنانکه نسبت به پدر و مادر این‌چنین است و سابقاً هم گفته‌اند: 

درس ادیب اگر بود زمزمۀ محبّتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

🔸ثالثاً تعلیم و تعلّم نباید قسمی باشد که مایۀ کدورت و ملال و خستگی کودکان شود. گذشته از اینکه درس را با تفریح و بازی باید آمیخته کرد مطالبی که به کودکان می‌آموزند باید با فهم ایشان متناسب باشد و مخصوصاً طرز بیان و آموزگاری باید برای طفل دلپذیر باشد:

چون سر و کار تو با کودک فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد 

🔹دوم اینکه رفتار و گفتار معلّمین و اولیای مدرسه باید برای شاگردان سرمشق باشد. پاکیزگی و ادب و حسن خلق و راستی و درستی و نیکوکاری و شرافتمندی و صفات حسنۀ دیگر را کودکان اگر از پیشوایان خود ببینند صدچندان بهتر بیاموزند تا در کتاب بخوانند یا از واعظ و معلّم بشنوند.

🔹سوم اینکه در تعلیم و تربیت در مرحلۀ ابتدایی هم مانند مراحل دیگر باید متوجّه پرورش قوّۀ عقلیه و فکریۀ شاگردان بیشتر باشند تا پر کردن حافظۀ آنها؛ چه بسیار دیده‌ایم کودکانی که مطالب را از حفظ دارند، امّا نمی‌دانند؛ مثلاً در جغرافیا عبارت کتاب را حفظ کرده طوطی‌وار می‌گوید: «فرانسه پایتختش پاریس است». بعد چون بپرسی پایتخت فرانسه کجاست نمی‌داند. گذشته از اینکه اصلاً نفهمیده است فرانسه چیست و پایتخت چه معنی دارد.
🔸بعضی معتقدند که طفل باید مسائل را هرچند نمی‌فهمد یاد بگیرد، امروز اگر نمی‌فهمد همین که در خزینۀ خاطر او ذخیره شد بعدها که عقلش رسید به کارش می‌خورد. به نظر من این عقیده اگر به‌کلّی باطل نباشد، اندازۀ زیادی از آن باطل است و مقدار کثیری از مطالبی که کودکان به این طریق یاد می‌گیرند فراموش می‌کنند و هنگام آموختن جز اینکه عذابی کشیده و وقتی تلف کرده‌اند ثمری ندارد و باید کاری کرد که طفل آنچه را می‌آموزد به‌خوبی درک کند.
🔹چهارم اینکه برای کودکان خردسال در تعلیم خواندن و نوشتن شتاب نکنند. من اگر طفلی داشته باشم که بخواهم تعلیم ابتدایی بدهم از آموختن الفبا و خط شروع نخواهم کرد؛ زیرا همچنان‌که در تعلیم علم حساب به کودکان عددنویسی از جمیع مراحل مشکل‌تر است، در تعلیمات ابتدایی هم از همه دشوارتر تعلیم الفبا و خط خواندن است، الّا اینکه در تعلیم علم حساب شاید چاره جز از این نباشد که از عددنویسی شروع کنند (هرچند این فقره هم مسلّم نیست)؛ امّا در تربیت کودکان برای شروع از خط اجباری نیست.

♦️ منبع: نامه‌های محمدعلی فروغی، به کوشش محمد افشین‌وفایی و مهدی فیروزیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۲۳۵ - ۲۳۷
@movarekhan
غذای کارگران و کشاورزانِ فقیر نان سنگک با پنیر یا با آبگوشت است. (آکی‌یو و دیگران، 1395: 132)

مأخذ: آکی‌یو، کاساما؛ و دیگران. 1395. یازده سفرنامهٔ ژاپنی‌های دیدارکننده از ایران در سال‌های 41-1931 میلادی، 20 تا 1310 خورشیدی. ترجمهٔ هاشم رجب‌زاده و کینجی ئه‌اورا. تهران: طهوری.
@Shsyari

پ.ن1: آبگوشت! بله، آبگوشت، البته نه با گوشتِ گوسفند، بلکه با گوشتِ گاو. آن هم گاوِ پیری که دیگر جانِ کار کردن در مزرعه را ندارد و محکوم به قربانی شدن است. این گوشت، آنطور که نوشته‌اند خوردن نداشته و رایگان یا با بهای اندک به «فقرا و سربازها» فروخته می‌شد.
پ.ن2: از آقای علی صفری آق‌قلعه سپاسگزارم که عکس‌های آنتوان سوروگین را در اختیار بنده قرار دادند.

@Shsyari
.
مهمان‌نوازی – پیشواز – قربانی کردن

علاوه بر این که استقبال کُردها از مهمان بی‌شائبه و بی‌ریا است مع‌هذا گه‌گاه با قربانی کردن هم توام است. در کُردستان رسم بر این است که در جلو پای مهمان تازه وارد گوساله یا گوسفند و یا بزی را می‌کشند. در این‌گونه مراسم معمولاً تعدادی از اهالی روستا در بیرون دهکده جمع می‌شوند و همین که مسافر یا مسافرین مورد نظر از راه رسیدند حیوانی را که از پیش برای قربانی کردن آماده کرده‌اند جلو پایشان سر می‌برند و سپس لاشه حیوان را به کنار می‌کشند تا مهمان از روی خون ریخته شده عبور نماید. آنگاه خان یا کدخدا یا شخص معمّر دیگری که از طرف اهالی این وظیفه به او محول شده به طرف مهمان می‌رود و با هر دو دست بازوان او را می‌گیرد و با صدای رسا می‌گوید: ا«نشاءالله این بلا بر سر دشمنانت وارد شود.»
این کار نوعی خوش آمدگوئی ساده، بی‌ریا و سنتی است که در کُردستان مرسوم است. به نظر کُردها ریختن خون در مقابل مهمان نوعی پیمان موّدت بین او و میزبان ایجاد می‌کند که تا پای جان دوام خواهد داشت. و نه تنها سرپرست خانواده که تمام اعضاء خانواده از مرد و زن و خرد و بزرگ هر کدام در این زمینه وظیفه خاص به خود را دارند و باید تا حد توان ضمن دفاع از مهمان یا مهمانان خود، وسائل رفاه و آسایش آنها را فراهم نمایند. ما غربی‌ها با این ویژگی‌های فرهنگی آشنائی نداریم و آنرا درک نمی‌کنیم. اینها نشانه دوستی، وفا و صمیمیت و مهمان‌نوازی شرقی‌هاست.
اصولاً این گونه مراسم به شکرانه اینکه مهمانان آنها به سلامت به مقصد رسیده‌اند هم انجام می‌شود و آنها بر این باورند که بهترین وسیله شکرگزاری قربانی کردن چیزی ارزشمند در پیش پای مسافر است. در روزگاران قدیم اگر احیاناً پادشاهی وارد دهکده یا قبیله‌ای می‌شد رئیس یا کدخدای آبادی، پسر خود را که عزیزترین کسانش بود برای قربانی کردن در پیش پای پادشاه با خود می‌آورد و حتی ژستِ قربانی کردن او را هم به خود می‌گرفت یعنی تا آنجا پیش می‌رفت که کارد خود را به گردن طفل آشنا می‌کرد ولی در این اثناء عده‌ای از اطرافیان وساطت کرده مانع این کار می‌شدند. هر چند که پادشاه خود از ماجرای ژست سمبلیک این نمایشنامه عاطفی با اطلاع بود معهذا عمیقاً تحت تأثیر قرار می‌گرفت.
شایان ذکر است که برای خود من هم بارها اتفاق افتاد که هنگام ورود به روستائی، خان یا اهالی ده گوساله‌ای را برای قربانی کردن در پیش پای من به زمین می‌زدند ولی من همیشه به وسیله مترجم جلو این کار را می‌گرفتم و خواهش می‌کردم که حیوان را به خاطر من نکشند. این قبیل خواهش‌ها به هیچوجه نوعی توهین تلقی نمی‌گردید و طرف رنجیده خاطر نمی‌شد. البته گاهی هم خیرمقدم‌گوئی‌های گرم و صمیمانه بدون خونریزی انجام می‌گرفت. مثلاً وقتی که ما به «زین‌دشت» رسیدیم خبری از قربانی کردن نبود چون ما دیروقت و در تاریکی شب به آنجا رسیده بودیم. عمرخان شریفی در حاشیه ده سر راه ما ایستاده بود که به ما خیرمقدم بگوید دوازده پسرش از سنین ۸ تا ۴۸ سال هم پشت سر او ایستاده بودند و پشت سرآنها هم گروهی از اهالی ده با فواصل معین صف کشیده بودند.
عمرخان شریفی دارای قدی متجاوز از شش فوت با موهای کوتاه کم‌پشت و خاکستری بود. او به محض دیدن من جلو آمد و دست مرا در هر دو دستش گرفت و آنرا در حدود ۵ دقیقه نگاه داشت و در ضمن من با کمک مترجم به رد و بدل کردن تعارفات اولیه مشغول بودیم.
تعارفات اوّلیه با ادای این کلمات از طرف او شروع شد: «به زین‌دشت خوش آمدید» من در پاسخ او گفتم: «من سلام‌های گرم و صمیمانه خود و مردی که علاقمندی بی‌شائبه‌ای نسبت به شما دارد هم با خود آورده‌ام؛ سلام صمیمانه جرج آلن را.» (داگلاس، 1377: 4/123)

مأخذ: داگلاس، ویلیام او. 1377. سرزمین شگفت انگیز و مردمی مهربان و دوست داشتنی. ترجمۀ فریدون سنجر. تهران: انتشارات گوتنبرگ.

@Shsyari
.
چند نکته راجع به فیش‌برداری:

1. فایده‌مندی بیشتر در این است که فیش‌هایِ موضوعی حتماً براساس سال تنظیم شود. نشان دادنِ حیاتِ آن موضوع خودش از مهمترین پژوهش‌های آن موضوع است.
2. فیش عمده مشخص شود. برای فیش‌ها مرتبه قرار دهید. توضیح: فیش‌هایِ یک موضوع از دو بخش تشکیل شده‌اند: یکی «تنهٔ اصلی»، مثلاً توصیف‌هایی که سفرنامه‌نویس‌های خارجی راجع به «عید نوروز در ایران» کردند، تقریباً نود درصدشان یک حرفِ مشترک را تکرار کرده‌اند، این می‌شود تنهٔ اصلی. و بخش دوم «اضافات» است، یعنی حرفِ بیشتری از تنهٔ اصلی در آن فیش وجود دارد. شما بعد از پنجاه فیش که در یک موضوع جمع‌آوری کردید خیلی به‌ندرت با اضافات مواجه می‌شوید. معمولاً در بینِ این فیش‌های موضوعی فیشی وجود دارد که بیشتر از دیگر فیش‌ها مطلب دارد، یعنی علاوه بر تنهٔ اصلی، بیشترین اضافات را دارد. بهتر است این فیش مشخص و در جایگاه «فیشِ عمده» قرار گیرد. بعد از این، در مرتبهٔ دوم فیش‌هایی است که اضافات دارند و در مرتبهٔ سوم فیش‌هایی که تنهٔ اصلی را شامل می‌شوند نهایت با کمی کم و زیادی. از این هم یک مرتبه پایین‌تر داریم که بخشی از تنهٔ اصلی را ضبط کرده است، مثلاً برای عید نوروز می‌گوید که «مردم به دیدوبازدید می‌روند». در همین حد عید نوروز را توضیح داده و جایگاه یا مرتبه چهارم را در آن دسته از فیش‌ها دارد.
3. «کلان‌موضوع» تعریف کنید و «اجزاء مرتبط با کلان موضوع» را ذیلِ آن بیاورید. برای «بارز کردن» اجزاء از «هشتک/برچسب» بهره ببرید. تا حد ممکن از زیاده‌روی در برچسب‌گذاری بپرهیزید چرا که فایده‌مندی خود را در بلندمدت و با زیاد شدن‌شان از دست می‌دهند. مثال: بعضی از موضوعات «چندبُعدی» یا به عبارتی «کلان‌موضوع» هستند، مثل «قحطی‌ها»، این قحطی‌ها بسته به حقیقی یا مصنوعی بودنشان از عوامل متعدد تشکیل شده‌اند. در این مثال قحطی «کلان‌موضوع» و عوامل جزوِ «اجزاء مرتبط با کلان موضوع» می‌شوند.
مسأله‌ای که پیش می‌آید این است که حتماً در بسیاری از کلان‌موضوع‌ها اجزاءیی مشترک هست، با این‌ها چه کنیم؟
پاسخ: ارجاع می‌دهیم. برای همین در ابتدا شما باید راجع به «گزینشِ کلان‌موضوع‌ها» بیشترین تأمل را کنید تا در آینده بیشترین بهره را ببرید.
در مجموع: اگر شما هزار کتاب را فیش بردارید: محکوم هستید برای فایده‌مندیِ بیشتر، تدابیری برای معماریِ فیش‌ها بیاندیشید. این موضوع ارزش فکر کردن دارد.

@Shsyari
.
من در اولین مسافرت خود به ایران به این موضوع پی نبرده بودم!

من دوبار از شلمزار دیدن کردم. یک بار در سال ۱۹۴۹ و بار دوم در سال ۱۹۵۰ و در هر دوبار مرتضی‌قلی‌خان میزبان من بود. من در اولین مسافرت خود به ایران به این موضوع پی نبرده بودم که در ایران دوستی بین دو نفر با پاره کردن نان و گفتن سرگذشتی از گذشته خود مُهر می‌شود [تضمین می‌شود] مرتضی‌قلی‌خان ابتدا با گفتن داستانهائی از سرگذشت خود دوستی ما را مُهر کرد. او داستانهائی از ماجراهای عملیات سواران بختیاری در زمان‌های گذشته که به رهبری خودش انجام شده بود تعریف کرد. (داگلاس، 1377: 188)

مأخذ: داگلاس، ویلیام او. 1377. سرزمین شگفت انگیز و مردمی مهربان و دوست داشتنی. ترجمۀ فریدون سنجر. تهران: انتشارات گوتنبرگ.

@Shsyari
.
Forwarded from Bazafarini
📢برگزاری نشست: خاطرخوانی گرمابه‌ی ایرانی؛ لزوم خوانش فرهنگی برای شناخت آثار تاریخی ایران‌زمین

🔸میزبانان نشست: میترا آزاد، کیمیا طالبی
🔸مهمان نشست: سید هادی رضوی

🔹زمان: دوشنبه، ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۳
🔹مکان: دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده‌ی معماری و شهرسازی، سالن دفاع دکتری

#پایگاه_خبری_بازآفرینی
@bazafarininews
کسی که بشقاب طلا را نشانه می‌کند شاه برای تشویق او بمنزلش می‌رود!

@Shsyari
.
کسی که بشقاب طلا را نشانه می‌کند شاه برای تشویق او بمنزلش می‌رود!

در این میدان فرزندان امراء و بزرگان به نمایشات و تمرین‌های مختلف می‌پردازند از جمله این امیرزادگان جوان در این میدان سواره چوگان بازی می‌کنند و نیزه‌پرانی می‌نمایند و به تاخت اسب می‌تازند و بانواع چابک‌سواریها می‌پردازند مثلاً همانطوریکه به سرعت اسب می‌تازند بدون اینکه پای خود را از رکاب درآورند خود را خم می‌کنند و نیزه‌ها را از روی زمین جمع می‌نمایند و به آئین پارتهای قدیم در حالی که چهار نعل اسب می‌تازند و فرار می‌کنند از عقب تیر از کمان رها می‌نمایند و باز بهمین ترتیب در حالی که بسرعت اسب می‌تازند روی خود را برمی‌گردانند و از پشت سر وسط بشقاب طلائی را که بر سر چوب بلندی در وسط میدان برپا داشته‌اند هدف قرار می‌دهند و تیر از کمان رها می‌کنند.
شاه که تمرین تیراندازی را از طالار بزرگ قصر تماشا می‌کند بهرکس که بشقاب طلا را بزیر می‌آورد جایزه‌ای می‌دهد و بشقاب طلا را نیز باو می‌بخشد و همچنین برای او چهارصد «اکو» می‌فرستد تا وسایل پذیرائی شاه را در منزلش فراهم کند زیرا معمول چنین است که کسی که بشقاب طلا را نشانه می‌کند شاه برای تشویق او بمنزلش می‌رود و در آنجا غذای مختصری صرف می‌کند.
تمام امراء و بزرگان دربار مهارت آن تیرانداز را می‌ستایند و از اینکه افتخار پیدا کرده است شاه به منزل او تشریف‌فرما شوند باو تبریک می‌گویند. (سانسون، 1346: 6/63)

مأخذ: سانسون. 1346. سفرنامۀ سانسون (وضع کشور شاهنشاهی ایران در زمان شاه سلیمان صفوی، تحقیق و مطالعهٔ دقیق دربارهٔ آداب و اخلاق و حکومت ایران). به اهتمام و ترجمۀ تقی تفضلی. تهران: ابن سینا.

@Shsyari
.
شاه امراء و بزرگان دربار را به نوشیدن شراب مجبور می‌کند!

از آنچه توضیح دادم و بیان کردم تا حدّی معلوم گردید که ایرانیان امروز در مهمانی‌هایشان شکوه و جلال زمان داریوش کبیر را تقلید می‌کنند ولی میانه‌روی و اعتدالی را که داریوش کبیر می‌خواست در مهمانی‌هایش رعایت کنند در مهمانی‌های امروز ایران رعایت نمی‌شود و مورد توجه قرار نمی‌گیرد و ایرانیان امروز از آن اعتدال و میانه‌روی پیروی نمی‌کنند.
در این مجالس مهمانی معمولاً امراء و بزرگان را وادار می‌کنند تا به حدّ افراط شراب بنوشند و این افراط در باده‌خواری غالباً عواقب نامطبوعی بدنبال دارد معهذا شاه دستور می‌دهد با مراء با فراط شراب بدهند و این عمل ظاهراً سیاست شاه است زیرا شراب از دهان امراء و بزرگان حقایقی را بیرون می‌کشد که بدون افراط در شرابخواری آن حقایق را بروز نمی‌دهند و از شاه پنهان می‌کنند. علاوه بر این شاه برای سرگرمی و تفریح، امراء و بزرگان را به شرابخواری وامی‌دارد زیرا بزرگترین سرگرمی و تفریح شاه وقتی است که می‌بیند امرای مست را مثل مرده از مجلس مهمانی بیرون می‌برند.
شاه بزودی امراء را به حالیکه برای تفریح او لازم است در می‌آورد زیرا آنها را در جام دسته‌دار بزرگی که شبیه به چمچه است شراب می‌نوشاند، این جام بزرگ را که بقدر یک «پینت» پاریس (Pinte واحد قدیم وزن در فرانسه که در حدود یک لیتر بوده است.) گنجایش آنست «هزار پیشه» یعنی هزار شغل می‌نامند و می‌گویند هر کس دو یا سه بار این جام شراب را پُر کند و بنوشد می‌تواند دربارهٔ هزار گونه هنر و پیشه صحبت کند. بآنها چیزی که از مستی شراب بکاهد نمی‌دهند، به امراء و بزرگان در وقتی که مراسم و تشریفات دربار همچنان ادامه دارد شراب می‌نوشانند و در این موقع بجز شیرینی و میوه چیز دیگری جلوی آنها نمی‌گذارند. (سانسون، 1346: 9/88)

مأخذ: سانسون. 1346. سفرنامۀ سانسون (وضع کشور شاهنشاهی ایران در زمان شاه سلیمان صفوی، تحقیق و مطالعهٔ دقیق دربارهٔ آداب و اخلاق و حکومت ایران). به اهتمام و ترجمۀ تقی تفضلی. تهران: ابن سینا.

@Shsyari
.
این فریاد با بوق علامت تشخص و مقامات عالیه می‌باشد!

در قسمت شمال میدانی که قبلاً به ذکر آن پرداخته‌ام طالاری بسیار عالی و زیبا وجود دارد که نوازندگان شاه هر روز هنگام غروب آفتاب و دو ساعت بعد از نیمه شب و ظهر در آنجا بنواختن می‌پردازند، ولی در روزهای عید سروصدا و جار و جنجال آنها شب و روز ادامه دارد، من نوازندگی آنان را باین دلیل جار و جنجال نامیدم زیرا نوازندگان متجاوز از شصت نفرند که سازهای مختلف را درهم و برهم لاینقطع بصدا در می‌آورند، عدّه‌ای طبل بزرگ می‌زنند و عده‌ای طبلهای کوچک را بصدا در می‌آورند، عدّه‌ای شیپور و قره‌نی می‌نوازند و عده‌ای از ته گلو در بوقهائی فریاد می‌کشند، بطوریکه شرح آنرا قبلاً نوشته‌ام و همان طوری که قبلاً متذکر شده‌ام این فریاد با بوق علامت تشخص و مقامات عالیه می‌باشد. (سانسون، 1346: 2/71)

تمام این والی‌ها، بیگلربیگی نیز می‌باشند و اجازه دارند تا دوازده کرنا داشته باشند و آنها را به صدا درآورند.
کرنا شیپورهای بلندی است که در آن از ته گلو فریاد می‌کنند و این فریادها با صدای قره‌نی‌ها و نقاره‌ها و طبل‌ها هم‌آهنگی می‌کند. طبل‌ها و نقّاره‌ها را معمولاً در اول غروب آفتاب و دو ساعت بعد از نیمه‌شب بصدا درمی‌آورند.
فقط والى‌ها و خان‌ها به نسبت عظمت قلمرو حکومتشان می‌توانند کم و بیش تعدادی از این کرناها را داشته باشند، والی‌ها و خان‌ها وقتی مسافرت می‌کنند یا به شکار می‌روند دستهٔ کرنا را با خود همراه می‌برند.
حکّام زیردست والی‌ها و خان‌ها که طبعاً مقامشان پائین‌تر است حق دارند فقط از قره‌نی و نقّاره و طبل استفاده نمایند. (سانسون، 1346: 59)

مأخذ: سانسون. 1346. سفرنامۀ سانسون (وضع کشور شاهنشاهی ایران در زمان شاه سلیمان صفوی، تحقیق و مطالعهٔ دقیق دربارهٔ آداب و اخلاق و حکومت ایران). به اهتمام و ترجمۀ تقی تفضلی. تهران: ابن سینا.

@Shsyari
.
1093345026_183235738.pdf
20.9 MB
کتاب «سرگذشت لوله‌کشی تهران»، ۱۳۴۱
*انتشار برای نخستین بار*
کریم طاهرزاده بهزاد (۱۲۶۷-۱۳۴۲) معمار برجسته ایرانی و طراح مقبره فردوسی از وضعیت نامطلوب آب در ۱۳۰۶ و تلاشهایش برای به‌ثمررساندن لوله‌کشی تهران می‌گوید.
دور سرت بگردم!

شاه (سلیمان صفوی) وقتی کسی را بمقامی منصوب می‌کند، همینکه آن شخص حکم انتصاب خود را دریافت می‌نماید و شاغل آن مقام می‌گردد سه دفعه دور شاه می‌گردد و می‌گوید «دور سر شاه بگردم» و بعد پای شاه را می‌بوسد و با انجام دادن این تشریفات رسماً اعلام می‌کند که آماده است برای بقای شاه جان خود را فدا کند و نشان می‌دهد که می‌داند که محفوظ ماندن مقام و جان و مالش بمرحمت شاه بستگی دارد و هر چه دارد از شاه است و بهمین جهت شاه را «ولی‌نعمت» می‌خوانند، یعنی شاه صاحب و آقا و بخشندهٔ نعمتها است. (سانسون، 1346: 170)

مأخذ: سانسون. 1346. سفرنامۀ سانسون (وضع کشور شاهنشاهی ایران در زمان شاه سلیمان صفوی، تحقیق و مطالعهٔ دقیق دربارهٔ آداب و اخلاق و حکومت ایران). به اهتمام و ترجمۀ تقی تفضلی. تهران: ابن سینا.

@Shsyari
.
این منظرهٔ غم‌انگیز با شادیهای باشکوه‌ترین جشن‌های شاه هیچ تناسب و هم‌آهنگی ندارد!

مردم از محکومیت اشخاصی که مورد غضب شاه قرار گرفته‌اند وقتی اطلاع پیدا می‌کنند که میرغضب سَرِ بریده و خون‌آلودِ آنها را در حالی که شاه با امرا و بزرگان دربار بر سر سفره نشسته است بحضور می‌برد.
سرهای تمام اشخاصی را که در عرض سال گردن زده‌اند در عید نوروز، اولین روز سال نو، بحضور شاه می‌آورند و این منظرهٔ غم‌انگیز و دلخراش با شادیهای باشکوه‌ترین جشن‌ها و مهمانیهای شاه که در این روز برگزار می‌شود هیچ تناسب و هم‌آهنگی ندارد. (سانسون، 1346: 176)

مأخذ: سانسون. 1346. سفرنامۀ سانسون (وضع کشور شاهنشاهی ایران در زمان شاه سلیمان صفوی، تحقیق و مطالعهٔ دقیق دربارهٔ آداب و اخلاق و حکومت ایران). به اهتمام و ترجمۀ تقی تفضلی. تهران: ابن سینا.

@Shsyari
.
2024/06/07 08:58:49
Back to Top
HTML Embed Code: