«گفت نمردیم و چه چیزها دیدیم. گفتم ای کاش مرده بودیم و نمیدیدیم.»
- روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب.
04.04.13
- روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب.
04.04.13
و آقای محمود درویش میفرمایند:
نمیدانم چه کسی وطن را فروخت
اما دیدم چه کسی بهای آن را پرداخت.
نمیدانم چه کسی وطن را فروخت
اما دیدم چه کسی بهای آن را پرداخت.
از وقتی که دیگه ماه رو نمیتونم تو زاویه دید پنجره اتاقم ببینم، شبها لامپ مهتابی بالکن رو روشن میذارم و یه نور سفید ملایم نصف اتاقم رو میگیره. از همین قضیه میتونم به عنوان استعاره برای بقیه اتفاقات زندگیم استفاده کنم.
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وَ عَلی عباس أخی الْحُسَیْن علیه السلام.
آقای کافکا در یادداشتهایش نوشته بود:
«اینکه از روی عشق به من لطمه زدهاند، گناهشان را سنگینتر میکند.»
بله سهمگینترین ضربهها نه از روی قساوت، که از روی عشق به انسان زده میشوند و همین موضوع تحمل آنرا سخت و دردناکتر میکند.
«اینکه از روی عشق به من لطمه زدهاند، گناهشان را سنگینتر میکند.»
بله سهمگینترین ضربهها نه از روی قساوت، که از روی عشق به انسان زده میشوند و همین موضوع تحمل آنرا سخت و دردناکتر میکند.
گاهی اوقات آدمی آرزو میکند که کاش روح میتوانست جسم را با خود در یک لحظه آنجایی ببرد که میباید.