🌐 به زمامداران شوروی
🖋  الکساندر سولژنیتسن

@Sociology_of_Ethics
عالیجناب سولژنیتسین چهل و پنج سال پیش به رهبران شوروی توصیه‌ای کرد برای اصلاح عملکرد غلطشان. خوشبختانه رهبران شوروی به این توصیه گوش نکردند و ساقط شدند و جهان را از شر خود رهانیدند.سولژنیتسین گفت:
آقایان عرض اندام در صحنه جهانی را داوطلبانه رها کنید و به رتق و فتق امور داخلی بپردازید. بیائید کمی از خیال پردازی نافرجام در عرصه سیاست خارجی دست بردارید...از این مسابقه چشمگیر،اما بی حاصل،در عرصه فضایی و تسلیحاتی دست بردارید.از مسلح کردن خودمان و دیگران دست بردارید و در عوض توجه خود را معطوف سازندگی کشورمان کنید....امروز برای ملت ما آبادانی و توسعه اقتصاد ملی بسیار مهم‌تر از گسترش نفوذ در خارج کشور است.به گواهی تاریخ، کشورهایی که سازنده امپراتوری ها بوده‌اند همواره زیان اخلاقی دیده‌اند....رهبران ما حق ندارند که به دنبال اهداف انترناسیونالیستی باشند و سرمایه های ملی را صرف آن کنند،در حالی که ملت خودمان اخلاقا رو به تباهی و انحطاط می‌رود.....تکرار می‌کنم نباید بیش از این در پی رویای عظمت طلبانه‌ی فتح جهان باشید.باید برای همیشه از این هدف ها چشم بپوشید وگرنه عاقبت روزی همه چیز بر سرمان خراب خواهد شد.قاره ها و کشورها سر جای خودشان باقی می‌مانند،شما نمی‌توانید از مسکو برای آنها تعیین تکلیف کنید ...شما باید حل مسائل داخلی را در سرلوحه کارهای خودتان قرار بدهید و به رشد سالم و اخلاقی ملت بیندیشید....به فکر تربیت کودکان و نجات آب و خاک روسیه و سالم سازی محیط زیست باشید نه در بند تسخیر فضا و رسالت من درآوردی جهانی....

https://www.tg-me.com/Sociology_of_Ethics/1867
🌐 انحطاطِ دول و ملل
🖋  لئو شاهوفسکی

@Sociology_of_Ethics
در تاریخ کم‌تر به دولتی برمی‌خوریم که انحلالِ خود را از درون فراهم نیاورده و مانندِ ساختارِ مولکولیِ کریستال‌های یخ با تغییر در الگویِ آرایشِ اتم‌ها از توده‌ای منسجم به‌سمتِ آشوب نرفته باشد.
هیچ‌چیزی مانندِ تضادهایی که در یک سیستم رخ می‌دهد آن‌را تضعیف نمی‌کند. دولت‌ها تقریباً تمامِ آن فضائلی که برای قوامِ جامعه ضروری‌ست از بین می‌برند تا مجموعه‌ای انسانِ رباتیک و شرطی‌شده می‌سازند. گیبون (Gibbon) در فروپاشیِ رومِ باستان، روم را از آن‌روی محکوم به نژند دید، چون لژیون‌هایی از مُزدبگیران داشت که کارشان جاسوسی از مردم بود.
هر دولتی چرخه‌ای از جزرومد و زیروبم است که غالباً به‌حکمِ "النّاس علی دین ملوکهم" «مردم بر کیشِ پادشاهان‌شان هستند» عمیقاً بر مسیرِ تاریخیِ ملل تأثیر می‌نهد، و زمانی پایه‌های یک دولت فرو می‌تپد که دیگر در مقابلِ چالش‌ها توانِ تغییر ندارد تابدانجاکه ملّت‌ها از درون می‌پوسند و این شکستی‌ست که ابن خلدون (Ibn Khaldun) آن‌را بدونِ نیاز به نبردهای خارجی، بزرگ‌ترین دلیلِ انحطاطِ یک تمدّن می‌دانست.
وقتی پایه‌های یک دولت بلرزد، سربازگیری‌های اجباری و آویختنِ تمثال‌ها و بمبارانِ اطّلاعاتِ غلط و خیانت به کلمات و استخدامِ چاپلوسان نشانِ بارزی از آخرین نفس‌های آن حکومت است. دولت‌های جبّارِ گذشته برای تخدیرِ مردم به نمایشِ رقّاصان و دلقک‌ها و عیش و نبردهای گلادیاتوری و خرس‌بازی می‌پرداختند، امّا جبّارانِ امروز مردم را از اندیشه جدا می‌کنند و سرِ آنان را نه با گیوتین بلکه زیرِ تیغِ ملیح‌ترین واژه‌ها می‌بُرند، به‌قول کارل یونگ (Carl Jung) ملّت‌ها وقتی صدای‌شان شنیده نمی‌شود، شعارهای آزادی دیگر افاقه‌ای نمی‌کند، تازه این خواسته‌ها را به جلّادانِ خود یعنی به سخن‌گویانِ توده‌ها می‌سپارند!
هرگاه ملّت‌ها از دولت‌های خود ملول شدند، دیگر چیزِ زیادی به زوالش نخواهد ماند. در تعالیمِ کنفوسیوس (Confucius) آمده دولت را غذای کافی، سلاحِ کافی و مردمی که از اعتمادِ کافی برخوردار باشند می‌داند که در ضرورت باید سلاح و غذا را فدا کند، امّا مردمی که نتواند به حکمرانانِ خود اطمینان کند به‌راستی آن حکومت چیزی از‌دست‌رفته محسوب می‌شود، ازاین‌رو ابن‌تیمیه (Ibn Taymiyyah) می‌گفت:
"إنّ الله یقیم الدّولة العادلة وإن کانت کافرة..."
«بی‌شک خداوندگار دولتِ دادگر را حتّی اگر کافر باشد پایدار می‌کند، و دولتِ ستمکار را ولو که مسلمان باشد درهم می‌کوبد. دنیا با دادگری و کفر ادامه می‌یابد امّا با ظلم و اسلام ویران می‌گردد.»
به‌گزارشِ «صحیح البخاری» عمرو پسر عاص در بابِ اعتراضاتِ مدنی و در ستایشِ مردمِ روم [=غربِ امروز] گوید بهترینِ مردم برای درماندگان و یتیمان و تهی‌دستان‌اند و ویژگیِ بسیار زیبای دیگرشان این است که "أمنعهم لظلم الملوک" «در جلوگیری از ستمِ پادشاهان از همه‌ی مردم پیشگام‌ترند». ما بقایای سترگی از بدترین نوعِ استبداد را در حکومت‌هایی می‌بینیم که وحشت از نقدِ شاهان را در دلِ شهروندان انداخته‌اند و در تمامِ امپراتوری‌های گذشته شاهدِ شکلِ وخیمی از تقدس‌بخشی به شاهان هستیم، چه‌که ماکیاولی (Machiavelli) می‌گفت این القاب نیستند به انسان تقدّس می‌دهد، انسان است که به کالبدِ القاب تقدّس می‌بخشد. عبدالله پسرِ مبارک در شعری گوید:
"وهل أفسد الدّین إلّا الملوک | وأحبار سوء ورهبانها"
«و دین را چه‌کسی جز شهریاران و ملّاهای مدّاح و خرفت به فساد می‌کِشد؟»
گویند کی‌خسرو پادشاهی بسیار خداپرست و دادگر بوده که سرزمین‌هایش از فرطِ داد و دوری از تبه، غرق در امن و سرور شد، بااین‌همه در اوجِ قدرت ازآن‌روی که بیم داشته نکناد این تاج‌وتخت او را به طغیان و تکبّر وادارد و با مردم به کژی درآید از مقامش کناره می‌گیرد. فردوسی چنین شعرش را آراسته:
روانم نباید که آرد منی
بداندیشی و کیشِ آهرمنی
به یزدان شوم یک‌زمان ناسپاس
به روشن‌روان اندر آرم هراس
ز من بگسلد فرّهِ ایزدی
گر آیم به کژکیشی و راهِ بدی
سپاسم ز یزدان که او داد فر
همان گردشِ اختر و پای و پر
در تورات بخشِ Proverbs چپترِ 29 آمده وقتی دادگران بر اریکه‌ی قدرت‌اند مردم شاد گردند و چون شریران حکم رانند مردم ماتم گیرند. در بایبل کسانی که لطفِ حاکمان را می‌جویند توبیخ شده‌اند و پادشاهانی که دروغ می‌پراکنند هم‌زادِ شریران گردیده‌اند.
این روزها دیدنِ سرکوبِ آزادیِ بشر در سرتاسرِ زمین خوفناک است، امّا خوفناک‌تر آنانی‌اند که برای لیسیدنِ دست‌وپای حکّام خم شده‌اند و به هیمه‌ی نحیفِ جبّارین هیزم می‌کِشند تا زنجیرشان سبک‌تر گردد. کامو (Camus) در کتابِ "The Rebel" راست گفته انسان‌ها زمانی که سر به طغیان نهادند خود را به یوغ کشیدند. از قلعه‌ی دهشتناکِ ساد گرفته تا اردوگاه‌های کارِ اجباری، بزرگ‌ترین آزادیِ انسان فقط در ساختِ زندانِ جنایاتش بوده است.


https://www.tg-me.com/Sociology_of_Ethics/1871
🌐 ‏زمانی که در بلوچستان به عنوان پزشک خدمت میکردم این پسر بچه با پای برهنه توی مسابقه اول شد ولی چون شناسنامه نداشت جایزه را بهش ندادند
🖋  علی شجاعی

@Sociology_of_Ethics
🌐 کودکان
مردن را بلد نیستند
تنها گیج می‌شوند
دنبال توپ بدوند یا سرشان
حتی نمی‌دانند
چند تا از انگشتانشان کم شده‌است
خیال می‌کنند اتاقی به نام گمشده‌ها وجود دارد
که با بردن یک پا
پای دیگر را پس بگیرند
زنی که نمی‌دانست
کدام تکه‌ی فرزندش را
در آغوش بگیرد
گفت:
شیرخواره‌ها را جایی خاک کنید
که گل‌های سخنگو داشته باشد
کودکان خانه‌ی گرمشان را
ترجیح می‌دهند به بهشت
و بوی تن مادرشان را به فرشته‌ها
در گورها خوابشان نمی‌برد
تا بگوییم بازی تمام شد.

🖋  نیر فرزین

@Sociology_of_Ethics
🌐 از کلودلوفور تا آیزایا برلین

@Sociology_of_Ethics
کلود لوفور از رهگذر موضع‌گیری‌های سیاسی‌اش همواره نقش مهمی در صحنه حیات عقلی و فکری اروپای معاصر ایفا کرده است. وی مصرانه از همه ما می‌خواهد که در برابر حوادث زندگی سیاسی از هشیاری کامل برخوردار باشیم و به‌هیچ‌وجه سیاست را امری تفننی و امری مختص به خسروان ندانیم. او به شیوه هانا آرنتی نشان می‌دهد که چگونه نظام‌های توتالیتر از جامعه سیاست‌زدایی می‌کنند و با کوبیدن حلقه‌های میانی و جامعه مدنی برنامه سلطه کامل خود بر جامعه را پیش می‌برد. لوفور اشاره می‌کند: سیاست تنها در جایی یافت می‌شود که در فضایی عمومی شهروندان همدیگر را بازبشناسند و همگی باهم در این صحنه مشترک اعلام‌حضور کنند. حکومت‌های توتالیتر این فضای عمومی و مشترک شهروندان را از بین می‌برند و تنها مبارزه مردم و خواست مردم برای حضور مشترک در فضای عمومی است که نقشه آنها را بر آب می‌کند.
اما دموکراسی چیست؟
دموکراسی شکلی از جامعه سیاسی است که علامت مشخصه آن «جای خالی قدرت» است. جامعه دموکراتیک جامعه بدون کالبد است و فقط در جایی وجود دارد که بحث و گفتگو در باب حقیقت سیاست در میان باشد. شهروندان از قدرت پرسشگری و چون‌وچرا در باب سیاست محروم نباشند. تأسیس و تداوم جامعه دموکراتیک در جایی ممکن است که کثرت‌گرایی جامعه به رسمیت شناخته شود. قدرت و ثروت و منزلت به‌صورت عادلانه در جامعه توزیع شده باشد. جوهر سیاست در خارج از جامعه نیست؛ بلکه در بطن جامعه است و با مبارزه و پیکار شهروندان برای حضور در جامعه و حفظ صدای واحد خود قرابت دارد. نظم دموکراتیک آنجا موفق می‌شود که فاقد هرگونه شالوده مقدس باشد. نقد و پراکنش قدرت شرط ضروری هر جامعه‌ای است که می‌خواهد کماکان نظم دموکراتیک خود را حفظ کند.
دیگر متفکر زمانه ما آیزایا برلین است که مدافع سرسخت آزادی و دموکراسی است. وی همواره تأکید کرده است باید آکنده از عشق به حقیقت باشیم و دروغ‌ها و ناراستی‌ها را افشا کنیم. برلین از دو نوع آزادی منفی و آزادی مثبت سخن می‌گوید. آزادی خواستن یا ترجیح‌دادن چیزی است خواهان آنیم بدون توجه به تمایلات دیگری. آزادی زمانی محقق می‌یابد که شهروند بتواند اهداف مشروع خود را بدون هیچ ترس و مانعی تحقق ببخشد. اگر آزادی منفی به معنی رستن آدمی از فشار نیروهای خارجی است آزادی مثبت بدان معناست که عامل اخلاقی برای آرمانی که باید دنبال کند قادر به انتخاب باشد. آزادی مثبت درواقع پاسخی است به پرسش «چه کسی باید برمن حکومت کند» حال‌آنکه آزادی منفی پاسخی است به پرسش «تا چه حدی باید برمن حکومت بکنند». باید تا آنجا که در توان داریم زمینه خودمختاری فردی و هم‌زمان مسئولیت‌پذیری فرد را گسترش دهیم. برلین اشاره می‌کند
«آزادی منفی درواقع امکان دائمی و همیشگی معنابخشی به زندگی است. بدون آن سایر ارزش‌ها نیز از میان می‌روند؛ زیرا هیچ فرصتی برای عملی ساختن آنها وجود ندارد چگونه می‌توانیم ارزش‌های متفاوت خود، خودمختاری و حتی زندگی‌مان را بدون آزادی پاس بداریم؟» آزادی هرچه باشد مستلزم ارزش انتخاب برای انسان‌هاست. آزادی یعنی اینکه بتوانیم میان امکانات و فرصت‌های مختلف دست به انتخاب بزنیم بتوانیم میان امکانات بیشتر دست به انتخاب بزنیم تا میان امکانات کمتر.
گرفتن حق انتخاب از افراد، محروم‌کردن آنها از فرصت‌های رشد درواقع محروم‌کردن انسان از انسان شدن است. باید به هر شیوه ممکن به دفاع از کثرت‌گرایی فرهنگی و سیاسی برخیزیم و این اندیشه که تمام پرسش‌های حقیقی ضرورتاً یک پاسخ دارند را به زباله‌دان تاریخ بسپاریم.
اما در کنار آزادی وی بر مفهوم «مسئولیت» هم پای می‌فشارد بدین معنا که مسئولیت همبستگی انسان آزاد است با اعمالش فرد در مقام موجودی خودمختار باید عواقب خوب و بد کارهای خود را برعهده بگیرد. برلین سیاست لیبرالی را بهترین راه‌حل امروز برای رسیدن به آن چیزی می‌داند که خود آن را «ادب اولیه» و یک جامعه مناسب می‌داند. لیبرال بودن به معنای اعتقاد به آزادی منفی فرد به‌عنوان اصل بنیادین یک جامعه دموکراتیک است و درهمان حال امکان گریز از نیرنگ‌های عقل را فراهم می‌کند.
آزادی فکر امیدوارکننده‌ترین ارزش در فلسفه آزادی برلین است. وی فلسفه خود را از سیاست جدا نمی‌کند در سال 1962 درمقاله ای می نویسد:
«هدف فلسفه آن است که به انسان کمک کند تا خود را بفهمد و نیز بدون پنهان‌کاری و در روشنایی روز و نه همچون وحشیان در تاریکی شب عمل کند»
https://www.tg-me.com/Sociology_of_Ethics/1882
Forwarded from ایران فردا
🔴پیام تسلیت بیش از ۷۰۰ نفر از شخصیت‌های سیاسی ،اجتماعی ، فرهنگی و فعالان زنان به نرگس محمدی


▪️به‌نام هستی‌بخش

@iranfardamag

زهی قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند


▪️با خبر شدیم دوست مبارز و شجاعمان خانم نرگس محمدی، بانوی صلح، در اندوه خاموشی پدر گرامی خود جناب آقای کریم محمدی، رادمرد صبور و مقاوم، در محبس و زندان به سوگ نشسته‌است.

▪️با افسوس بسیار به خانم نرگس محمدی، آقای تقی رحمانی و خاندان سرفراز محمدی تسلیت می‌گوییم و از خداوند بزرگ برای ایشان توان و تحمل و شکیبایی در این غم بزرگ آرزو می‌کنیم

▪️شک نداریم نرگس محمدی به مدد منش مقاوم و استواری که دارد، امید و ایمانش را در این روزها و شب‌های سراسر اندوه، از دست نخواهدداد و پرتلاش‌تر از همیشه شعله‌های امید و آزادی‌خواهی را در قلب همگان برخواهد افروخت.



▪️اسامی:

مسعود آقايي, زهرا آقاخانی , رضا آقاخانی , ابوطالب آدینه‌وند, محمدصادق آخوندی , زینب آدیش, فاطمه آذری‌قمی, محمد آزادی, حسن آصالح, حمید آصفی , سحر آقاخانی, عبدالرحیم اقامحمدی , احمد آقامحمدی, محمد آقامحمدی, حسین آقامحمدی, کریم آقامحمدی, اصغر آقامیرزائی , فاطمه آقانوری, امیراصلان ‌آقایی, پروانه آل‌بویه , سیدیعقوب آل‌شفیعی‌فومنی, رضا آمدی, محمدرضا آهنی, مژگان آورند, محمد ابراهیم‌زاده , حمیده ابراهیمی, علیرضا ابوفاضلی, هادی احتظاضی, آرش احدی‌مطلق, حمید احراری, پیمان احمدی , زینب احمدی , امین احمدی , شهروز احمدی, رضا احمدی, حاج‌عباس احمدی, رمضان احمدی , بهمن احمدی‌امویی, فهیمه احمدیان, نوشين احمدي‌خراساني, مژگان احمدیه, رامین اخلومدی, مهران ارژنگ , حسین ارغوانی, حسن ارک, احمدرضا اسدی, بتول اسدی, بهاره اسدی, سیدمرتضی اعتصامی, فرزانه افشاری, فهیمه افشاری, عباس اقبال, مهدی اقبال, امید اقدمی, اعظم اكبرزاده, علیرضا اکبرزادگان, روزبه اکرادی, مرتضی الویری, محمدحسین الهی‌منش, سیدعبدالمجید الهامی , زهره امانی, الهه امیرانتظام , رحیم‌ امیری, حبیب‌الله امیری, مهدی امین‌زاده, اکبر امینی, کاک‌حسن امینی, علیرضا انتشاری, مریم انوری, لیلا ایپکچی, عبدالحسین ایرانی, مصطفی ایزدی, رضا ایلور, علی باباچاهی, علی‌اکبر باباخانی, مصطفی بادکوبه‌ای‌هزاوه‌ای, محمدرضا بارفروش, هاشم باروتی , ابوالفضل بازرگان, عبدالعلی بازرگان, مسعود باستانی, محمد باقر بختیار, محمود باقری, مهدی باقری, محمدرضا باقری, آرزو باهر, رضا باوفا, علی‌اصغر بای , جمال بایزیدی, مریم بحری, حسین بحیرایی, فهیمه بخشی‌پور , اکبر بدیع‌زادگان, مجتبی بدیعی, احمد براری, محمود براهویی‌نژاد, سهیلا بردی, محسن برزگر, افسانه برزویی, بهمن برنادل, فرشته بقایی, رویا بلوری, حسنعلی بنکدار, محمدحسین بنی‌اسدی , مهری بنی‌رضی , ژیلا بنی‌یعقوب, مریم بهادری, صفیه بهاری, عماد بهاور, جلال بهرامی , سلمان بهزادی, قربان بهزادیان‌‌نژاد, حمید بهشتی, سیدعلیرضا بهشتی‌شیرازی, امیر بهمنی, بهنام بیات , آزاده بي‌آزارگيتي, صفا بیطرف, فاطمه بیگدلی‌آذری‌قمی , لیدا بیگلری, ویدا بیگلری , معصونه بینات, مطهره پارسی, مسعود پدرام, مهناز پزشک, مهدی پناهی, عاطفه پهلوان, وحید پوراسماعیلی, عباس پوراظهری, مرتضی پوراظهری, سودا پورغفار , پارسا پورغفارمغفرتی, مهرداد پوشائی, مسعود پیران, جهانمیر پیش‌بین, حبيب‌الله پيمان, مرضیه تاج‌الدینی, محمدرضا تحویلداری, سونيا تركمان, علی تقی‌پور, محسن تقی‌زاده, طلعت تقي‌نيا, علی تک‌فلاح, زهره تنکابنی, مجتبی تهرانی, فرهاد توانا, نيره توحيدي, قنبر توحیدی‌نژاد, محمد توسلی , ناهید توسلی, مرتضی توفیق‌پور, مرتضی توکل, عباس توکل, علی توکلی, خالد توکلی, مجید تولّایی, رضا تیموری, درخشنده تیموریان, احمد ثاراللهی, حسین ثاقب, فرخنده جبارزادگان, حسین جزایری, ناصر جزینی, رضی جعفرزاده, فریبا جعفری, محمد جعفری, باقر جلالی‌زاده, جلال جلالی‌زاده , محمد جمادی, فرشته جمشیدی, همایون جنتی, مرتضی جواهری , امین چالاکی , سیدمحمد چاووشیان, کسری چلبی, سعید چلبیانی, محمد چهره, رضا حاجی, ناصر حاجیان, یونس حاجیزاده, محمد حبیبی, محترم حبیبی, سیدباقر حجازی , غلامرضا حجتی, حسین حدادنژاد, زهره حری, حمید حسامی, طیبه حسنلو, محمدعلی حسن‌نژاد , سیدعلی حسینی, سیدمسعود حسینی , سیدمهدی حسینی , مهدی حسینی, سیدعبدالله‌ حسینی, سیدعبدالرسول حسینی, سیدحسن حسینی, فاطمه حسینی, خلیل حسینی‌عطار, میرسلیمان حسینی‌مقدم, تقی حق‌بین‌آذر, بهزاد حق‌پناه , جمشید حقگو, ابوالفضل حکیمی, عبدالله حکیمی, مصطفی حمصیان, زهرا حیدرزاده, احمد حیدری, فرید خاتمی, حمیدرضا خادم, پویا خازنی‌اسکوئی, علیرضا خاشعی‌پور, حوریه خانپور, مژگان خانزاده , شبنم خا‌ن‌مصدق , نگار خدادادی, امیر خرّم, سارا خرم‌نهاد, گیتی خزاعی….


متن و اسامی کامل:

B2n.ir/z05628
#تسلیت
#ایران_فردا
#کریم_محمدی
#نرگس_محمدی

http://www.tg-me.com/iranfardamag
قاضی رفت کارواش.
کارگر اول چرخ ها را شست.
قاضی گفت: گویا تازه کاری؟ باید اول سقف را بشوری.
کارگر گفت:احسنت! فساد در جامعه هم همین‌طور است.
قاضی به فکر فرو رفت و گفت: تو نباید ماشین شور باشی
کارگر گفت: دکترای فلسفه دارم. همین حرف را در دانشگاه زدم اخراجم کردند.

@Sociology_of_Ethics
🌐 فیلم سینمایی غم پنجره سی
🖋  آنار ریضایئو - سال ساخت 1986

@Sociology_of_Ethics
غم پنجره سي روايتي است مربوط به يك قرن پيش و از آن سوي رود ارس به قصد بازنمايي واقعيت هاي اجتماعي آذربايجان شمالي و نيز اثري است رئاليستي با ويژگي قدرتمند آشنايي زدايي از بند بند حوادث زندگي جاري شخصيت هاي فيلم با هدف ارائه پاسخي عيني - و نه ذهني – به دل مشغولي روشنفكري تيزبين كه از چارچوب تفكري به ظاهر مدرن به بازخواني جامعه سنتي خود نشسته است. اجتماعي كه به سختي در برابر امواج خروشان مدرنيته از خود مقاومت نشان داده و پيوسته زندگي ايي پيشامدرني را باز آفريني مي كند كه در دو بعد متعامل مادي و غير مادي كليتي سترون و عقيم خلق نموده است با محصولاتي بي واسطه كه همان آدمهاي حقير ، ترسو و دچار جهل و فقر مي باشد.
اما آنچه بيش از همه در ابن فيلم واقع گرا جلب توجه كرده و قابل تامل و انديشه بنظر مي رسد. آن سيكل يا دور شيطاني مي باشد كه شخصيت هاي عام فيلم به شدت گرفتار آن مي باشند. به اين معني كه توده مردم در گريز از واقعيت هاي تلخ و درعين حال ملموس و جاري زندگي شان در چنبره باورها و عقايدي اسير مي شوند كه به نحوي غير محسوس ولي به سختي قدرتمند، آنان را از درك عميق قواعد و رويدادهاي حيات اجتماعي خويش باز داشته و بطور غير مستقيم با توجيه وضعيت موجود، مسير هرگونه تفكر و عمل براي ايجاد تغيير در واقعيت هاي زندگي را به روي آنها مي بندد. بر اين اساس فيلم غم پنجره سي را مي توان داستان مردمي دانست كه فرديت شان در زير سنگيني جبر ساختارهاي اجتماعي غير قابل انعطاف و پيشامدرن درهم شكسته است و تعجب آور اين كه همان مردم با قدرت تمام و دائما به باز توليد پيوسته ساختارهاي ظالمانه موجود مشغولند.
« آنتوني گيدنز » با گره زدن نظريات جامعه شناختي كلان مثل نظريه ماركس با تئوري هاي جامعه شناسانه خرد مانند كنش متقابل نمادي هسته كانوني نظريه ساخت بندی را به مثابه اعمال جاري اجتماعي كنشگران فردي كه در تحت اضطرار ساختارهاي اجتماعي عمل كرده و به نوعي با ايجاد رابطه اي دو سويه و ديالكتيكي در بازتوليد ساختار و يا تغيير آن اقدام نمايد، مطرح كرده است. بر اين اساس « گيدنز » با تاكيد بر روي كنش اجتماعي روزمره افراد جامعه معتقد است كه ساختار تنها ازطريق فعاليت هاي جاري و روزانه نمايندگان انساني توليد مي شود و از طريق قواعد و منابع قابل تشخيص در اجتماع و در آگاهي هاي افراد امكان بروز پيدا مي كند. حال بر طبق نظريه ساخت بندی گيدنز زندگي سنتي و پيشاسرمايه داري فيلم غم پنجره سي اصولا مي بايست توسط قواعد و منابع تنيده در ساختار اجتماعي و نيز قواعد و منابع موجود در آگاهي هاي عوامل و كنشگران انساني جامعه مورد نظر دگرگون شود و بتواند با پذيرا شدن ارزش هاي سرمايه دارانه و دنياي مدرن شانه به شانه جوامع پيشرفته و نوگرا راه خروج از دنياي تاريك و آدميان خفته در فقر و جهل و تحقير و ترس را بيابد اما اين چنين نيست و در واقعيت امر ساختارهاي اجتماعي عقب مانده و وابسته به قرون تاريك و ماقبل مدرن همچنان با گذشت چيزي حدود يك قرن از كودكي اسكندر تا پيري ميرزا جليل نويسنده ، جان سختي مي كند و نمايندگان انساني جامعه فوق نيز افرادي منفعل بوده و از اندك رمق و تواني براي ايجاد تحول در قواعد و رفتارهاي زندگي جاري خويش عاجزند و بدين ترتيب است كه انگشت شمار افرادي را كه از ميان خودشان بر چهره كريه استبداد و ناآگاهي پنهان در رفتار و ذهنيت و ساختار اجتماعي شان پنجه مي كشد را يا مثل "اسكندر" به حاشيه مي رانند يا به مانند "احمد" مي كشند يا مثل "جليل" عازم راه بي بازگشت مي كنند.
اهالي فيلم با برداشتي انفعالي از مذهب، سوداي بهشتي را در سر دارند كه موجود فر بشري برايشان مهيا مي كند و در جهنمي زندگي مي كنند كه آن را به تمامي پذيرفته اند تا رنج انديشه و تلاش و اضطراب تغيير را بر خورد هموار ننمايند. و اين جهنم يقين و به عبارتي اين وجوه مكمل ساختارهاي اجتماعي عيني و باورهاي ذهني از آن چنان قدرت تعادل و درهم تنيدگي برخوردار و در عمق زندگي جاري و ذره ذره ذهنيت توده مردم ريشه دارد كه شكست آن تعادل ،كاري عبث و نشدني مي نمايد. به طوري كه این مسئله در ديالوگ رشيد بيگ و معلم ده قابل دريافت است .
حال پرسشي كه مطرح است اين است كه چرا درجامعه مورد اشاره در فيلم غم پنجره سي منابع موجود در ساختار اجتماعي و نيز در آگاهي هاي افراد براي ايجاد تغيير و تحول درحيات اجتماعي و گذر از فرماسيون عقب مانده به جامعه طراز نوين شناسايي و مورد بهره برداري قرار نمي گيرد؟
https://www.tg-me.com/Sociology_of_Ethics/1887
(قسمت دوم)
در اين فيلم دو منبع تغيير بالقوه قابل تشخيص است كه اولي مسخ و تهي از محتواي واقعي و دومي عملا طرد مي شود به عبارتي ديگر مذهب و شريعت اسلام به شكلي تحجر يافته و به قسمي كه بتواند منادي استبدادگران و جامعه زورگو باشد جاري و ساري است و نيروي بالندگي آن عملا امكان ظهور نمي يابد. به طوري كه از قدرت سهمگين تحول آفريني آن در سده هاي اول پس از ظهور پيامبر اسلام آنچه در غم پنجره سي باقي است، فقط خاطره مزار پرچمدار نهضت عاشورا يعني حضرت عباس است و نيز احكام و خشك و غير قابل انعطافي كه ترس و عذاب جهنم را تداعي مي كنند و به نظر مي رسد كه عامل اصلي اين گزينش از دين اسلام در سرزمين فوق، مستبدان و فرهنگ استبدادي حاكم بر آن باشد كه توانسته است در طي قرون به تدريج اين نيروي تغييردهنده خارجي و بيگانه (عربي ) را با تفكر و منش خودسالار خويش سازگار نموده و قدرت تحول زايي آن را عملا خنثي كنند.
دومين منبع تغيير بالقوه ساختار اجتماعي روستاي فيلم غم پنجره سي كه بر حسب اتفاق آن هم از خارج (روسيه) تحميل شده است، مدرنيته است كه در قامت اسكندر و معلم ده و رشيد بيگ ظاهر مي شود و چون خواهان انسان و جامعه به تمامي جديد است، به شدت با آن مقابله شده و طرد مي گردد و اندك تمايل در بدنه اين جامعه به دنياي مدرن توسط فرهنگ استبداد و نماد زور و قدرت خودكامگي نابود شده و يا از جامعه فوق مجبور به مهاجرت مي شود و در آخر فيلم مي بينيم كه با خشكيدن اين دو منبع تحول زا در درون ساختارهاي اجتماعي ، جامعه به گورستاني تبديل مي شود كه در آن زندگان و مردگان چندان تفاوتي با هم ندارند و مردمي درمانده ، شهيد پرست و مجنون كه زورگويي ، ترس ، اطاعت ، فقر ، جهل ، ريا و پنهان كاري از ويژگي هاي اجتماعي و شخصيتي شان است ، محصول چنين جامعه اي است كه نيروي زايندگي آن نيست و نابود شده است.
اما منبع ديگر تغيير آفريني در واقعيت حيات اجتماعي كه گيدنز از آن نام مي برد: منبع موجود در آگاهي نمايندگان انساني جامعه فرضي است. از اين جهت در فيلم غم پنجره سي به عبارتي مي توان ادعا نمود كه روح كنش گري كاملا مرده و بدين ترتيب سرچشمه انسانيت انسان به تمامي خشكيده است. چرا كه در پايان زور و سلطه و فرهنگ همزاد آنها چنان هزينه كنش گري و ايستادگي در مقابل رفتارهاي جاري و مناسبات اجتماعي موجود را بالا برده و ترس را بر تاروپود ناخوداگاه عوامل انساني جامعه مذكور مستولي كرده كه هرگونه جرات و جسارت حتي در عالم ذهن و تفكر را از آنان سلب نموده است. به نحوي كه پيكر مثله شده حضرت عباس نمادي قلمداد مي شود از عاقبت كنشگري كه دل درگروه تغيير مناسب ظالمانه اجتماعي داشته و بدين شكل زهر چشمي است از كنشگران احتمالي جامعه فوق كه به هزينه عمل اجتماعي خود بينديشند و به قصد عبرت آموزي به آنان و نيز تزريق ترياك به ناخوآگاه آحاد اين سرزمين كه با همسازي وضعيت موجود خويش با قهرمانان شهيد و با فرافكني رنج رواني و جسمي ناشي از زيستي غير انساني و دهشتناك، اندك آرامشي بدست آورند تا آنان را از جنون دسته جمعي رهانيده و سده هاي طولاني جامعه فوق را در حالت انفعالي و درمانده تحت استثمار و بهره كشي قرار دهند.
نهايت اين كه مناسبات اجتماعي سرزمين آذربايجان شمالي چندين قرن پس از ظهور و رشد مدرنيته در غرب و كشور روسيه و علي رغم تمامي تلاش هاي دولت و روشنفكران همچنان استوار و پابرجا مي ماند و ميرزا جليل نويسنده نيز پس از گذراندن ساليان طولاني در تحت حكومت روسيه در حال صنعتي شدن، هنوز حتي در زندگي خانوادگي خويش و در شهر نيز همان مناسبات و تفكرات را جابجا مشاهده مي كند. به طوري كه هیچگونه نشانه وجود رفاه و نشاطي در درون خانه -كه يادآور گذر مسالمت آميز جامعه از مناسبات پيش مدرن به حيات اجتماعي جديد توام با مواهب مادي و فكري آن مي باشد- دیده نمی شود و اين چنين نويسنده تواناي فيلمنامه در آخر فيلم« غم پنجره سي » بيننده را با اين سوال وا مي گذارد كه آيا طريقي براي برون رفت از اين گرداب شيطاني متصور است؟!
https://www.tg-me.com/Sociology_of_Ethics/1887
🌐 هنر گفتگو
🖋  مسعود زنجانی

@Sociology_of_Ethics
تأمّلی دربارهٔ «هنر گفتگو» و پیوند «گفتگو» و «بازی»

از نظر شیلر، مهمترین ویژگی «بازی» این است که در بازی هیچ شقاق و شکافی میان «علاقهٔ درونی» و «وظیفهٔ بیرونی» انسان وجود ندارد.
از نظر گادامر، «گفتگو یک بازی است»... ساختارِ گفتگو، همانند ساختارِ بازی، زنانه و عاشقانه است.
گفتگو توانِ قمار کردن، ریسک کردن، و دل باختن، و از دست دانِ خود است. گفتگو یک «ماجرا» است.
برای گادامر، «حقیقت برای گفتگو است؛ نه گفتگو برای حقیقت»... حقیقت همان راهِ حقیقت است. «حقیقت همان گفتگو است».
گفتگو، ابزاری برای رسیدن به هیچ هدفی، حتی «حقیقت»، نیست. گفتگو خود هدف است، و بدین معنا، تمام هودگی گفتگو در بی هودگیِ (بی هدفی) آن است.
گفتگو سرنوشتِ انسان است... نهیلیسم، در جدی ترین جلوهٔ خود، «گفتگو فراموشی» است.
دو متفکر باهم، نه «مناظره»، بلکه «مکالمه» (گفتگو) می کنند.
شرطِ گفتگو این است که هر یک از طرفین گفتگو، اولاً، به محدودیت دیدگاه خود باور داشته باشد؛ و ثانیاً، حدّی از حقیقت را نزد دیگری بداند.
گفتگو «پروژه» نیست، بلکه یک «پروسه» است؛ پروسه ای بی آغاز و انجام. گفتگو یک «رخداد» است.
گفتگو یک رنسانس فکری و معنوی است. گفتگو کشفِ دوبارهٔ خود در دیگری است. گفتگو «خود شناسی» است.
هدفِ گفتگو «به هدف نرسیدن» و «همیشه در راه بودن» است.
گفتگو هنرِ «حق به جانب نبودن»، هنرِ «شکست خوردن» است.



می توان گفت امروزه دو دسته بازی گفتگو را بر هم می زنند:
نخست، افراد حقّ به جانب که فکر می کنند حقّ و حقیقت نزد آنها است و گفتگو را برای این می خواهند که به وسیلهٔ آن، حقّ بودن خود و حقیقت داشتن عقاید خود را بر دیگری آشکار کنند. این افراد مقولاتی مانند «جدل»، «خطابه» «مذاکره»، و «مناظره» را با گفتگو، یعنی «مکالمه» به معنای دقیق کلمه، خلط می کنند.
دو متفکر باهم، نه «مناظره»، بلکه «مکالمه» (گفتگو) می کنند. مقولاتی مانند «مناظره» و «مذاکره» شیوه های ارتباطی متناسب با حیطه های برون – فرهنگی مانند سیاست و اقتصاد می باشند که اعتبار و امکانِ نسبی خود را نیز در همان حیطه ها دارند. مسالهٔٔ نگران کننده، به کارگیری آنها، مثلا مناظره، در حیطه فکر و فرهنگ است که می تواند به شدّت آسیب زا باشد.
منطقِ مناظره منطقِ قدرت طلبی و تسلط گرایی است. اما منطقِ گفتگو منطقِ صلح و دیگردوستی است. در مناظره هر یک از طرفین خود را حقّ و دیدگاهش را عین حقیقت می داند و لذا در پی غلبه بر دیگری است. اما شرطِ گفتگو این است که هر یک از طرفین گفتگو، اولاً، به محدودیت دیدگاه خود باور داشته باشد؛ و ثانیاً، حدّی از حقیقت را نزد دیگری بداند.
اما دسته دوم، کسانی هستند که چون دستهٔ اول، حقیقت را در مُشت خود نمی بینند، ولی آمده اند گفتگو کنند که با مشت پُر، یعنی سرشار از حقیقت، بیرون بروند. این دسته نیز دو تصوّر اشتباه از گفتگو دارند. نخست اینکه فکر می کنند که گفتگو پایان دارد، در حالیکه باید به آنها گفت: «گفتگو یک بازیِ ناتمام است.» در بازیِ گفتگو، تنها، تایم اوت هایی وجود دارد تا ادامهٔ بازی گرمتر و جدی تر گردد. اشتباه دوم آنها این است که علاوه بر اینکه پایانی را برای بازی گفتگو متصوّر هستند، متوقّع هستند در انتهای بازی، اعلان نتیجه ای هم در کار باشد و نهایتاً برنده و بازنده ای مشخص شود. در واقع، این افراد گفتگویی را مثبت ارزیابی می کنند که نتیجه گیری معیّن و جمع بندی روشن داشته باشد. گفتگو بازی را در نابترین گونهٔ خود نمایندگی می کند. گفتگو نه تنها از «غایت» به معنای «هدف» گریزان است و نمی خواهد وسیله ای برای چیزی دیگر باشد، بلکه نگران «غایت» به معنای «پایان» هم هست و فقط می خواهد «تداوم»، یعنی بازی، ادامه داشته باشد؛ «پویش» بپاید.
گفتگو «وسیله ای» برای احقاقِ حقّ و اظهار حقیقت نیست. گفتگو یک «برنامه» نیست که آغاز و پایانی مبتنی بر اراده داشته باشد. گفتگو «پروژه» نیست، بلکه یک «پروسه» است؛ پروسه ای بی آغاز و انجام. هر آغازی که برای گفتگو تصوّر شود، یک آغاز نسبی است، چنانکه هر پایانِ مفروض برای گفتگو، پایانی مطلق نیست. گفتگو یک «رخداد» است.
https://www.tg-me.com/Sociology_of_Ethics/1892
🔴بیانیه اعتراضی ۳۲۰ فعال سیاسی و مدنی به بازداشت خانم دکتر صدیقه وسمقی

▪️به نام خدا

🔸نزدیک به یک ماه از بازداشت خانم دکتر صدیقه وسمقی در ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ به اتهام واهی «مخالفت با حجاب اجباری» می‌گذرد و این وضعیت در حالی ادامه دارد که این بانوی فرهیخته، دین‌پژوه و استاد دانشگاه که در طول بیش از چهار دهه گذشته، همواره نشان داده که تا چه حد دغدغه «ایران و اسلام» را داشته است، به رغم ابتلا به محدودیت شدید بینایی و بی‌هراس از مخاطراتی که حضور در ایران می‌توانست برایش به همراه داشته باشد، در فضای امنیتی پس از اعتراضات گسترده جنبش سبز در سال ۱۳۸۸، مسئولانه و شجاعانه به میهن بازگشت و ترجیح داد که از ادامه فرصت مطالعاتی و آموزشی در معتبرترین دانشگاه‌های اروپا صرفنظر کرده و در کنار مردم ستمدیده ایران به نقد و اعتراض به سیاست‌های حاکمیت بپردازد.

🔹بدیهی است که اعمال فشار و تحمیل رنج زندان به بهانه مخالفت با «حجاب اجباری» اعتباری برای «اسلام» برخاسته از «اخلاق نبوی» و «سیره علوی» به همراه ندارد که «امر به معروف و نهی از منکر» به حاکمان را فریضه‌ای واجب بر می‌شمارد، حسب آموزه‌ صریح «لا اکراه فی الدین» حتی اجبار در کلیت دین را روا نمی‌داند و به حکم آیه «کرمنا بنی‌آدم» صرفنظر از هرگونه تعلق نژادی، دینی و جنسیتی به کرامت مطلق بشر قائل است و همچنین، یادآوری می‌کند که تحمیل عقیده و ممانعت از آزادی‌های اساسی و حقوق شهروندی وبرخورد سرکوبگرانه در قبال مواضع و دیدگاه‌های انتقادی و آگاهی‌بخش نسبت به عملکرد حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، امتیازی اخلاقی و اجتماعی برای نظام سیاسی برآمده از انقلابی فراهم نمی‌آورد که مبتنی بر مطالبات راهبردی «آزادی» و «حاکمیت ملت» و «استقلال» و «عدالت» به پیروزی رسید و وعده می‌داد که: «در نظام جمهوری اسلامی ایران، حتی مارکسیست‌‌ها در بیان عقاید آزادند.»

🔸امضاکنندگان این متن، ضمن اعتراض به ادامه بازداشت خانم دکتر صدیقه وسمقی و اعلام نگرانی جدی نسبت به وضعیت سلامت ایشان، اعلام می‌دارند که به زندان افکندن دگراندیشان و منتقدان و مصلحان، افزون بر آن که خلاف حقوق بنیادین مندرج در فصل سوم قانون اساسی است، در راستای منافع ملی نیز قرار نداشته و پیامدی جز شیوع ناامیدی و سقوط فزاینده سرمایه اجتماعی ندارد. از این رو، با امید به فائق آمدن «عقلانیت» و «قانون‌گرایی» بر مصلحت‌اندیشی‌های تنگ‌نظرانه و محافظه‌کارانه و جناحی، خواستار آزادی فوری کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی و به‌ویژه سرکار خانم وسمقی بوده و هشدار می‌دهد که بی‌توجهی یا سکوت دستگاه قضایی در این مورد، افزون بر آن که مغایر با اصول تفکیک قوا و استقلال قضایی ارزیابی می‌شود، خلاف رسالت بنیادین و فلسفه وجودی این نهاد است که قاعدتا باید متضمن اجرای قانون و امکانی برای دادخواهی مردم و پیگیر حقوق شهروندان باشد.


اسامی :

سیدهاشم آقاجری, رضا آقاخانی, ابوطالب آدینه‌وند, محمدصادق آخوندی, زهرا آقاخانی , امیر آریازند , محمّد آزادی , علیرضا آزادی , حمید آصفی , سیدیعقوب آل‌شفیعی‌فومنی, سیدعبدالمجید الهامی , محمدرضا آهنی, مژگان آورند, رضا آیلور, محمد ابراهیم‌زاده , هادی احتظاضی, آرش احدی‌مطلق, زینب احمدی , پیمان احمدی , محمدرضا احمدی, زهرا احمدی‌نژاد, رامین اخلومدی, علی‌اکبر اخوه, مهران ارژنگ , حسین ارغوانی , محمد اسحق‌قمی, رضا اسدی, حمیدامین اسماعیلی, مهدی اقبال, عباس اقبال, علیرضا اکبرزادگان, اعظم اکبرزاده, زهره امانی, الهه امیرانتظام, اکبر امینی‌ارمکی, یوسف انصاری, علی باباچاهی, مصطفی بادکوبه‌ای‌ هزاوه‌ای, هاشم باروتی , ابوالفضل بازرگان ,  عبدالعلی بازرگان , محمود باقری , آرزو باهر, حسین بحیرایی, اکبر بدیع‌زادگان, مجتبی بدیعی, احترام‌السادات براتی‌منش, افسانه برزویی, فرشته بقایی, رویا بلوری, محمدحسین بنی‌اسدی, مهری بنی‌رضی , عماد بهاور, جلال بهرامی , حمید بهشتی, امیر بهمنی, بهنام بیات, صفا بیطرف, فاطمه بیگدلی‌آذری, مطهره پارسی, مسعود پدرام, پارسا پورغفارمغفرتي, جهان‌میر پیش‌بین, علی تاجرنیا, محمدرضا تحویلداری, جعفر تقوی, علی تقی‌پور, مریم تموک, مجتبی تهرانی, فرهاد توانا, محمد توسلی  , فرهاد توماج, محمد تیموری, حسین ثاقب, حسین جزایری, محمد جمادی, امین چالاکی , بهنام چگینی, رضا حاجی, یونس حاجیزاده, مهرداد حجّتی, مینا حدادی, طیبه حسنلو, محمدعلی حسن‌نژاد, حبیب حسن‌نژاد, محمد حسینی , سیدعلی حسینی , فرزین حق‌پرست , بهزاد حق‌پناه ,  جمشید حقگو , علی حکمت, عبدالکریم حکیمی, ابوالفضل حکیمی, حمیدرضا خادم, علیرضا خاشعی‌پور, محمد خاکساری , حوری خانپور, مژگان خانزاده.....
در برنامه‌های گفت‌وگومحور و طنز با گذاشتن صدای ضبط‌شده‌ی خنده در لحظات مهم و تحریک مخاطبان برای خندیدن، از تایید اجتماعی استفاده می‌شود. یکی از تاثیرگذارترین و البته پردردسرترین موارد این پدیده، سخنرانی معروف جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازی‌ها، در سال ۱۹۴۳ در برابر حضار پرتعداد بود. زمانی که اوضاع جنگ برای آلمان بد و بدتر می‌شد، او از حضار پرسید: «آیا خواهان جنگی تمام‌عیارتر و افراطی‌تر از آن چیزی که امروز می‌توانید تصور کنید هستید؟» جمعیت فریاد موافق کشید. اگر از هر یک از حاضران جداگانه و به طور ناشناس سوال می‌شد، احتمالا هیچ‌کس به چنین پیشنهاد احمقانه‌ای پاسخ نمی‌داد. بنابراین جمله‌ی حکیمانه سامرست موام را به خاطر بسپار: «اگر پنجاه میلیون نفر چیز احمقانه‌ای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است.»
🌐 هنر شفاف انديشيدن
🖋  رولف دوبلی

@Sociology_of_Ethics
🌐 صداقت دروغ سياست
🖋  دکترمحمدرضاسرگلزایی

@Sociology_of_Ethics
●گرچه از منظر "اخلاق مطلق گرا" (که امانوئل_کانت سخنگوی آن است) دروغ گفتن به طور مطلق یک رذیلت است و هیچ شرایط و منافعی توجیه کننده دروغ نیست، از دیدگاه روانی-اجتماعی می توانیم دروغ ها را به دو دسته تقسیم کنیم:
●گروه اول دروغ هایی هستند که ناشی از رانشگر (Driver) "دیگران را راضی کن" (Please others) هستند. از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل (Transactional Analysis)  هر کدام از ما در جریان تربیت "اوامر و مناهی" خاصی را از محیط دریافت می کنیم. این "امر و نهی ها" در سراسر زندگی ، تعیین کنندهٔ تصمیمات ما هستند. هنگامی که خانواده، آموزش و پرورش و رسانه دستور "دیگران را راضی کن" را در پیش نویس زندگی ما نوشته باشند ما در سراسر عمر تلاش می کنیم "به هر قیمتی" دیگران را خوشنود کنیم. در نتیجه، هنگامی که حدس می زنیم گفتنِ حقیقت باعث رنجش خاطر دیگران شود دروغ را جایگزین حقیقت می کنیم.
●بارها پیش آمده است که در پاسخ سؤالات "این لباس به من میاد؟" ، "این رنگ مو به من میاد؟" ، "از غذا راضی بودین؟ نمکش خوب بود؟ خوب جا افتاده بود؟" پاسخ داده ایم: "بله، کاملاً، خیلی!" در حالی که نه آن رنگ لباس و رنگ مو به دوستمان می آمده و نه این غذا طعم رضایت بخشی داشته است. خیلی اوقات خودِ سؤال کننده هم به جای شنیدن حقیقت تلخ، توقع دارد دروغ شیرین را بشنود! انگار که او از شما می خواهد که "لطفاً به من دروغ بگویید، خواهش می کنم!". گرچه او در سطح خودآگاه و آشکار (Explicit) از شما تقاضای دروغ نمی کند اما در سطح ناخودآگاه و تلویحی (implicit) از شما تمنّای دروغ می کند و زبان بدن (Body Language) و لحن کلام (Prosody) او پر از این التماس است: "عزیزم، مرا با دروغ شیرین نوازش کن".
کسانی که با گفتن چنین دروغ های شیرینی مخاطب خود را خوشنود می کنند دچار دستورالعمل روانی "همه را خشنود کن" هستند. آن ها از این که دیگران را برنجانند وحشت دارند. این نوع دروغ گفتن نه با طرّاحی قبلی صورت می گیرد و نه با قصد سوء استفاده از مخاطب، تنها تصمیمی است ناشی از آموزه های غلط تربیتی و ترس از رنجاندن دیگران.
●اما در مقابل چنین دروغ هایی دسته دوّمی از دروغ ها وجود دارند. دروغ هایی که طرّاحی شده اند و گویندهٔ آن ها ، نه به قصد نوازش کردن مخاطب بلکه به منظور فریب دادن و سوء استفاده از او این دروغ های نظام مند را طراحی کرده است.
●در کتاب 1984 ، جورج_اورول جامعه ای را ترسیم می کند که در آن وزارت خانه اي وجود دارد به نام وزارت حقيقت كه بر خلاف نامش، وظيفه اش پنهان كردن حقيقت و انتشار دروغ است.
دروغ هایی که باعث فریب ملت و اقتدار و ثبات حکومت شوند. چنین دروغ هایی ریشه در "کیش قدرت" دارند، مذهبی که محور آن حفظ قدرت است. جورج اورول در همان کتاب به "مرام نامه" سازمانی که دروغ های نهادینه و سازمان مند تولید می کند می پردازد: "حفظ قدرت به هر بهایی!". هنگامی که در جامعه ای نهاد های قدرت دچار چنین مذهبی شوند، گفتن حقيقت و پرده برداري از دروغ تبديل به يك همل سياسي مي شود و شما با نه گفتن به دروغ هاي بزرگ و كلان روايت ها يك اپوزيسيون محسوب مي شويد!
هاناآرنت فیلسوف آلمانی در مقاله "حقیقت و سیاست" می نویسد:
●"هنگامی که جامعه ای به دروغ گویی سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند، صداقت به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوينده ي حقيقت حتي اگر به دنبال كسب قدرت يا هيچ منفعتي ديگر هم نباشد يك كنشگر سياسي محسوب مي شود .
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید، شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید: یا به وزارت دروغ می پیوندید، یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید.
https://www.tg-me.com/Sociology_of_Ethics/1898
🌐 جهل مقدس
🖋  روآ، اولیویه

@Sociology_of_Ethics
2024/05/15 15:44:59
Back to Top
HTML Embed Code: