Wealth is the ability to fully experience life

ثروت يعنی توانايى تجربه ى زندگى با تمام وجود

#Tik_Mahmood
Alhamdullah I have received my IELTS documents 🥳🤩I have feeling extremely overjoyed 🤩🤩
#Tik_Mahmood
‏ته ښايسته یـې تـه شوخـې کوه لالیه
زه ســاده یم ســادګـي رالــه پــکار ده..❗️

🙃
.
.
.

♔ ᕮᕼᔕᗩᘉᘔᗩᖗ♔
#رومان ♥️
#شوخ_بی_گناه
نویسنده : #ارمیلا_اسیر
قسمت : 13

با مادرم منتو پر کردم تا 6 بجه نان آماده کردیم قرار بود آرش بیایه و نان با پدرم
یکجا خانه عمیم ببرن
مادرم گفت آوا به آرش زنگ بزن چرا دیر کرد
گوشی مه گرفتم زنگ زدم بعد از چند زنگ خوردن جواب داد

+ بلی آوا
_ کجاستی مردکه
+ ههههههه نزدیک خانه
_زود بیا عشقم که کار ات دارم
+ چیزی کار داشتی رشخندی نکو
_نی چیزی کار ندارم مادرم گفت برت زنگ بزنم زود بیا خانه عمیم نان آماده کردیم ببر
+ پنج دقیقه بعد میرسم
_بخیر بیایی بچه فلم منتظرت هستیم

آوا :
تماس قطع کردم آشپزخانه رفتم چند لحظه بعد آرش هم رسید و با پدرم یکجا خانه عمیم رفتن
مه و مادرم با هم نان خوردیم
شب هم چند لحظه با مادرم نشستم پدرم و آرش دیر کردن مادرم گفتم
مادر مه میخوابم پدرم شأن شاید ناوقت بیاین
گفت برو بخواب
به مادرم شب بخیر گفتم رفتم اطاقم از خستگی سرم به بالشت ماندم خوابم بورد

آوا:
صبح هم بیدار شودم
لباس مکتب مه پوشیدم و رفتم آشپزخانه که آرش صبحانه میخورد
مادر مام تخم پخته میکرد
گفتم صبح تمام ملت بخیر

آرش : همچنان
آوا: چی میخوری مردکه
_ آدم شو
+ اگه نشوم چی
_ هیچ دگه امکان آدم شودنت کم است هههههه
+ مه انسان هستم آدم نمیشم

آوا:
حقدر گپ زدی اشتهای مه بند شود
خدا حافظ مادر جان
مادر : چیزی نخوردی
_دلم نمیشه ده مکتب یگان چیز خاد خوردم رفتم
+ بخیر بری جان مادر
پخش کننده رومان در کانال تلگرامی: "پری جو رومان عاشقانه"

آوا :
از خانه بیرون شودم ده صحن حویلی کاکا قدیر گل ها ره آب میداد
+گفتم سلام کاکا قدیر
_ع سلام جان کاکا خوب هستی
+خوب هستم شما چیحال دارین
_شکر است مگذره پایت چیطوست
+ خوب است شکر
_خو شکر شکر مکتب میری برو که ناوقت نشه

آوا:
با کاکا قدیر خدا حافظی کردم و از بلاک بیرون شودم
ده سرک عمومی نرسیده بودم که یک موتر از پشت سرم آمد آرنگ کرد سیل نکردم به راهم ادامه دادم
موتر ده پهلویم ایستاد شود
گفت هی جنگلی بیا ده موتر گپ میزنیم
وقتی طرفش دیدم خود همو وحشی بی ادب بود گفتم چی مره میگی؟

+ ها تو ره میگم بیا ده موتر

_برو گمشو روانی

+مه شوخی نمیکنم آوا بیا ده موتر

_تو خوب طرف مه بیبین مره میگی ؟

+ها ها تو ره میگم

آوا:
یک لغت به موترش زدم گفتم خی تو بد کردی که مره میگی و به راهم ادامه دادم
چند قدم رفتم که از دستم کش کرد
گفت تو گپ نمیفهمی
گفتم دست مه ایلا کو وحشی که پشیمانت میسازم

شعیب: بیدون سر و صدا ده موتر بلند شو و مره اعصبانی نساز

آوا: تو متوجه هستی با کی گپ میزنی

ش : ها با یک شیشک جنگلی گپ میزنم زود شو سوار موتر شو باید به سوالایم جواب بتی

آوا: تو خوده چی فکر کردی مه به سوالی کسی جواب ندارم

ش : یعنی ده گپ نمیفهمی

#رومان ♥️
#شوخ_بی_گناه
نویسنده : #ارمیلا_اسیر
قسمت : 14

آوا:
دهن مه با دستش محکم گرفت و کشان کشان طرف موتر بورد

و مره به سیت عقبی انداخت
قلبم به شدت میتپید و دست پایم میلرزید
وقتی سر جلو موتر نشست موتر روشن کرد
گفت خا چرا موتر مه پنچر کردی؟
جواب ندادم

چشمایم بستم سکوت کردم کوشش کردم اول خوده آرام کنم

نفس عمیقی کشیدم بعد یادم آمد که ده دستکولم قیچی دارم
عاجل دستکولم باز کردم قیچی خورترک که ده بین قلم دانیم بود گرفتم
و از پشت سر.
موهایش کش کردم و قیچی ره به گلویش فشار دادم

گفتم موتر ایستاده کو پاین میشم
گفت آوا بی عقلی نکو فقط گپ میزنیم
قیچی ره بیشتر فشار دادم گفتم مثل که تو گپ مره نمیشنوی ؟ تو ره میگم موتر ایستاد کو
گفت درست است او طرف کو افگارم کردی
گفتم وقتی افگار شودی موتر ایستاده کو مه همرایت شوخی ندارم شعیب خان

آوا:
موتر ایستاد کرد
عاجل از موتر پیاده شودم و دروازی موتر به شدت بستم
و به طرف مکتب روان شودم
از پشتم صدا کرد موتر پدرت بود که ایقسم دروازی اش بسته کردی
وقتی پدر مه ده بین آورد
ایستاده شودم روی مه دور دادم
یک سنگ گرفتم و فدای شیشه پیش روی موترش کردم
دو دقیقه به احترام کارم دهنش باز 😯😯
ماند و سکوت اختیار کرد

ادامه دارد.....


دست هایت را بسوی خدا دراز کن
خدا دستهای خالی را
خالی برنمی گرداند...

#Tik_Mahmood
σnє dαч thє wσrld
wíll вє líkє mч drєαm
یک روز دنیا
شبیهِ رویای من خواهد شد . . .
🥰
#Tik_Mahmood
#رومان ♥️
#شوخ_بی_گناه
نویسنده : #ارمیلا_اسیر
قسمت : 15

گفت آوا تو چی کردی ؟
گفتم مگم کور هستی نمیبینی شیشه ره شکستاندم
گفت اشتباه کردی
گفتم خوب کردم

آوا:
ده قصه اش نشودم و مسیر مکتب در پیش گرفتم وقتی داخل مکتب شودم
صدف ده صحن مکتب بود مره دید نزدیکم شود

صدف محکم به آغوش گرفتم شروع کردم به گریه کردن صدف گفت چی شوده آوا مره نترسان

صدف کوشش میکرد که آرامم کنه
که از حال رفتم به زمین افتیدم
صدف چیغ میزد که آوا چشمایت باز کو
چشم هایم همه چیز خیره میدید
توان نداشتم که جواب صدف بتم
و نگاه ام به طرف بابه عثمان مانده بود که با قدم های استوارش به طرف مه میآمد نزدیکم شود گفت آوا دخترم
دگه چیزی حس نکرد و نشنیدم

دو ساعت بعد

آوا:

چشم هایم باز کردم توان نداشتم چشمایم باز نگه دارم پس بسته کردم بوی دوا بود حدس زدم شفاخانه هستم

کسی دست مه فشار داد گفت آوا خوب هستی چشم هایم به مشکل باز کردم
دیدم آرش پهلوی چپرکت ام ایستاده است
پخش کننده رومان در کانال تلگرامی: "پری جو رومان عاشقانه"
گفتم آرش

آرش: جان آرش
+چی شوده
_مه باید از تو بپرسم که چی شوده مدیر مکتب زنگ زد برم گفت خواهرت ضعف کرده به هی دو ساعت که به هوش نامدی میفهمی چی بالایم گذشت...

#رومان ♥️
#شوخ_بی_گناه
نویسنده : #ارمیلا_اسیر
قسمت : 16

آوا:
وقتی آرش گپ میزد چشمایش نمناک شوده بود از صدایش از چهریش معلوم بود چقدر نگار شوده
گفتم وی مه قربان تو شوم بیبین حالی خوب هستم
گفت صبح نان نخوردی همی قسم شودی
به دلم گفتم بخاطر نان نخوردن نیست بخاطر کارای او وحشی ایقسم شودم
اگه به آرش میگفتم که او وحشی مره به هی حالت رسانده خدا میفهمه چی بلای سر او وحشی میاورد
گفتم آرش جان هر چی بود گذشت ده قصه اش نشو بیبین خوب هستم
گفت شکر که خوب هستی و از رویم بوسید

+ آرش
_جان
+پدر مادرم کو
_خبر ندارن از تو مام احوال ندادم جگر خون میشن بیازو مادرم خانه یوسف شأن است چون امروز وقتی مدیر زنگ زد خانه عمیم بودم باز عاجل با یوسف آمدم

_تو امروز پوهنتون نرفتی
+ نی چون مادر مه خانه عمیم بوردم امروز سه پدر کلان یوسف است ختم داشتن مام همونجه رفتم
+ چرا به مه نگفتین
_صبح با عجله برامدی یاد ما رفت که بگویم تصمیم داشتم ده ختم مکتب پشتت بیایم

آوا:
یوسف ده بین گپای آرش آمد گفت اما مدیر به ما زنگ زد گفت بیاین آواشیشک وقتر ببرین از مکتب

یوسف بچه عمیم است زیاد خوده با مه درگیر میکنه

گفتم خا دگه چی گفت؟
یوسف: تو بگو آرش دگه چی گفت
آرش: گفت صبحانه اش خورده بیایه تا ضعف نکنه
آوا: خا گپ کم کنین زیاد گرسنه شودیم یک چیزی بیارین بخورم
آرش: فرمایش بتی یوسف برق واری میاره همتو نیست یوسف
یوسف : ها ده فرق میارم عمر کو شیشک جان
آوا: ده فرق نیار ده پای بیار او هم پیزا
یوسف: چشم

آوا:
یوسف رفت پشت پیزا
و داکتر آمد گفت خوده چقسم حس میکنین
گفتم خوب
گفت خیلی خوب سیروم تان خلاص شود .
مرخص هستین و دوای تان سر وقت بخورین
گفتم درست است تشکر
آرش گفت چیزی قابل تشویش نیست
داکتر گفت نخیر فشارش پاین شوده بود و ضعیف شوده بخاطر ضعیفی زیاد به مشکل به هوش آمد باید متوجه خواراک خود باشه
آرش از داکتر تشکری کرد
و تا یوسف آمد سیروم مام تمام شود

یوسف: مه آمدم

آوا: دیر آمدی اگه پشت کفن روان
میکردیم روز سه مام میگذشت باز میامدی

+توبه دختر ماما جان ای گپا چیست که
میزنی بٌته بد بلا نمیزنه دلت جمع هههه
_هیچ خندیم شأن نامد ده گپ ات
+خا خنده ات چی میکنی بگی بخو
_خانه میخورم اینجه بوی دوا است
+دلت است بوی گلاب باشه

آرش : دعوای شما دو تا خلاصی نداره هله یوسف بگی هی دوا ره.
پیزا ره هم بگی ببر ده موتر مام میایم

آرش: آوا خانه ببرم یا خانه عمیم میری
_مچم بنظر تو کجا بریم؟
+اگه خوده راحت حس میکنی خانه عمیم بریم چون مادر مام همونجه است
_درست است بریم

آوا:
وقتی خانه عمیم رسیدیم یوسف گفت برو منزل دو به اطاق مه استراحت کو چون پاین بیرون بار است ناراحت میشی
سر مه به علامت درست است تکان دادم و بالا رفتم
خانه عمیم سه منزل است
امروز روز سه بود و ختم مردانه هم گرفته بودن بیرو بار زیاد بود
و ده تهکوی زنا بود
مام رفتم منزل دو به اطاق یوسف
نشستم و شروع کردم به خوردن پیزا مه عاشق پیزا هستم مصروف خوردن بودم که آرش ثنا یوسف مادرم داخل اطاق شودن
پیش از این که مادرم گریه کنه یا چیزی بگویه گفتم مادر بخدا خوب هستم هیچ چیز نشوده
گفت چیطو نشوده ده دستت کنول است میگی چیزی نشوده کنول بخاطر سیروم است
مادرم شروع کرد به ناز نوازش کردن مه
گفتم مادر جان اجازه بتین با ثنا احوال پرسی کنم ثنا دختر عمیم است خیلی دختر شیرین است

ثنا : سلام آوا جان خوب هستی
_تشکر قندم تو خوب هستی زندگی سر تان باشه
+دوستا زنده باشه گلم
_ ببخشی به جنازه آمده نتوانستم چون مکتب بودم
+مهم نیست آوا همی که تو خوب باشی همه چیز است
_سلامت مقبولم
یوسف : چقه جان قربان گفتین بشی آوا نان ات بخو که با ضعف نکنی

ادامه دارد...
#رومان ♥️
#شوخ_بی_گناه
نویسنده : #ارمیلا_اسیر
قسمت : 18

آوا:
از دست گپ زدن ای وحشی سر مه درد گرفت
گفتم پدر جان زنگ بزنین به آرش چرا دیر کرد
که دروازه تک تک شود پدرم گفت اونه آمد
پدرم رفت دروازه باز کنه مادر مام آشپزخانه بود

و ای وحشی گفت کنول دستت او طرف کنم
گفتم یاد داری یا میخواهی سر مه یاد بگیری

چشمکی زد گفت میخوایم سر تو یاد بگیرم چی از دستت میایه ؟

_خودت خو میفامی که چیکارا ده حقت کرده میتانم نیکه کار که صبح کردم یادت رفته

آوا:
آرش آمد گفت شعیب جان اینه چیزای که گفتی آوردم
مه نگران بودم که ده وقت کنول تبدیل کردن حتما قصد امروز ازم میگیره
اما قسم تبدیل کرد که هیچ احساس درد نکردم
پخش کننده رومان در کانال تلگرامی: "پری جو رومان عاشقانه"

و سیروم بند کرد
و آرش به پدرم گفت شعیب اول نمره پوهنتون است
پدرم گفت ماشاالله
شعیب گفت مزاحم تان نمیشم اگه احساس درد و بی حالی کرد صدا کنین خوده میرسانم

به دلم گفتم بد میکنی گم کو خوده
و طرف مه دید گفت مشکل خو نداری
گفتم نی تشکر از زحمت تان
گفت خواهش میکنم شما سر مه حق دارین

#رومان ♥️
#شوخ_بی_گناه
نویسنده : #ارمیلا_اسیر
قسمت : 19

طرفش چپ چپ نگاه کردم
زیر لب گفتم باز حق برت نشان میتم چون بخاطر تو به ای حالت رسیدیم
گفت وقت تان خوش و آرش تا دهن دروازه بدرقه کرد
مام تا سیروم خلاص شدن باید ده اطاق نشیمن میبودم که اونجه اطاق خواب پدر مادرم هم است
بخاطر مه نان شب هم ده اطاق نشیمند خوردن
و آرش هم بعد از نان پهلویم دراز کشید عکسای جدید گرفته بود و برم نشان داد پدر مادر مام با هم قصه داشتن
آرش عکسایش نشان داد و عکس او وحشی هم ده تلفونش بود
وقتی سر عکس او آمد گفت ای شعیب است همی بچه که نو آمده بود
به دلم گفتم میشناسم او وحشی ره
گفت رفته بود ترکیه ای عکس ده میدان هوای گرفته
گفتم خا خاک ده سرش
اوسو کو خسته شودم

آرش: شیشک بخاطر خودت عکسا ره نشان دادم که دق نیاری
_میفامم مردکیم
+چرا گفتی خاک ده سرش ؟
_راست میگم ازش خوشم نامد بیخی وحشی ها واری است
+توبه کجای او به وحشی ها میمانه قند بچه است بسیار با نزاکت
_بیخی کجایش ده قند نزاکت میمانه
آرش خندید و متوجه سیروم شود گفت سیروم خلاص شوده بیا او طرف کنم تو هم برو بخواب که بی غم شوم از دستت
گفتم حالی خی با مه ده غم هستی

آرش : ها هههههه
_او طرف شو خودم میتانم بکشم دگه ده غمم نباش
+شوخی کردم شیشک قهر کردنش باز بیبین

آوا:
سیروم کشیدم و رفتم اطاقم ساعت 10:48دقیقه بود تلفون مه گرفتم
41بار تماس بی پاسخ بود
دیدم صدف زنگ زده
صدف بیخی یادم رفته بود
دل نا دل تماس گرفتم گفتم شاید تلفون پیش خانم برادرش باشه اما بعد از چند زنگ خوردن جواب داد

صدف: معلوم است کجا هستی موردم از تشویش
_اول سلام بتی آدم شو ههههه
+تو آدم شو چرا به زنگم جواب نمیدادی؟
_صدف جان خانه عمیم بودم تلفونم پیشم نبود و امیالی سیرومم خلاص شود به اطاقم آمدم
+موردم و زنده شودم از نگرانی حالی خوب هستی چی شوده بودیت چرا گریه کردی چرا اوقدر حالتت خراب بود
_ها خوب هستم بخاطر او وحشی میفهمی صدف امروز چی شود
+بگو که بفهمم

آوا:
تمام قصه ره به صدف کردم و تا 11:30دقیقه گپ زدیم و خدا حافظی کردیم
و برم گفت روز چهار شنبه امتحانا است و امروز که مه نبودیم تقسیم اوقات هم داده باید درس بخوانم چون امتحانای سالانه است بخیر فارغ میشم
سر مه به بالشت گذاشتم و خوابیدم

آوا:
فردا هم 11 بجه بیدار شودم چون روز جمعه بود تا ناوقت خوابیدم
رفتم حمام کردم بعداً هم به اطاق نشیمن رفتم که پدر و مادرم نشسته قصه داشتن
سلام کردم گفتم مزاحم که نشودم
پدرم گفت گل پدر بیدار شوده بیا بیا پهلویم بنشین
تو مزاحم نیستی غذا خوردی؟
گفتم نی چاشت با شما یکجا میخورم فعلا گرسنه نیستم
مادرم گفت باید نان بخوری چون دوا داری
گفتم چاشت میخورم
گفت حالی بهتر شودی
گفتم کاملا سر حال هستم دل تان جمع
مادرم گفت مام بروم به چاشت یک چیزی آماده کنم .

آوا:
مادرم رفت آشپزخانه و پدرم هم رفت وضو گرفتن
مام رفتم بالکین چند لحظه نشستم هوا سرد بود آمدم پس به اطاق خوب روز گذشت نماز خواندم نان خوردیم
دلم تنگ شوده بود موبایل مه گرفتم به آرش زنگ زدم بعد از چند پوق زدن جواب داد

آرش: بلی
_سلام عشقم
+هههههه ع سلام
_خوب هستی
+مه خوب تو چیطوری مریض
_خوب نیستم
+چرا چی شوده
_دلم تنگ شوده و دلم به کاکو شریخ رفته
+بیگاه برت میارم
_نی نیار بیا مره ببر هر چی دلم شود میگیرم
+آوا جان کار دارم حالی
_یعنی نمیبری ؟
+میبرم..........نیم ساعت بعد میایم آماده باش
_واقعا میایی
+ها میایم زنگ زدم بیرون شو
_مه قربانت شوم امیالی آماده میشم
+چاپلوسی نکو قطع کو
_چاپلوسی نبود چرخه گری بود ههههه
+خا قطع کو ههههههه
پخش کننده رومان در کانال تلگرامی: "پری جو رومان عاشقانه"
تماس قطع کردم و آماده شودم
به مادر پدر مام گفتم آرش پشتم میایه بیرون میریم پدر مام اجازه داد
منتظر بودم آرش زنگ زد که بیا پایان
رفتم پایان که موتر وحشی پیش آرش
گفتم کجاست موتر خودت گفت موترم ده پارکینگ بود شعیب ده مارکیت آمده بود مام موترش آوردم

ادامه دارد..
اونجا که مهدی اخوان ثالث میگه:

مهتاب شب
که جامش از اختر لبالب است
گر هر ستاره ماه شود
باز شب شب است...

♡   ‌ ‌      ❍ㅤ         ⎙ㅤ    ‌     ⌲ 
   ˡᶦᵏᵉ ‌    ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ      ˢᵃᵛᵉ        ˢʰᵃʳᵉ

ʲᵒⁱⁿ... ➳

 @SOKHANANTELAYI
#sanam
الینا: چرا نمیذاری بقیه خوبی هات رو ببینن؟

دیمن: چون وقتی آدما خوبی ببینن انتظار خوبی دارن و من نمیخوام زندگیم رو بر اساس انتظارات آدمای دیگه بنا کنم.

🎥The Vampire Diaries

♡   ‌ ‌      ❍ㅤ         ⎙ㅤ    ‌     ⌲ 
   ˡᶦᵏᵉ ‌    ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ      ˢᵃᵛᵉ        ˢʰᵃʳᵉ

ʲᵒⁱⁿ... ➳

 @SOKHANANTELAYI
#sanam
‏آدما از حرف ناراحت نميشن، از كسى كه اون حرف را زده ناراحت ميشن
  
🫠💔

♡   ‌ ‌      ❍ㅤ         ⎙ㅤ    ‌     ⌲ 
   ˡᶦᵏᵉ ‌    ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ      ˢᵃᵛᵉ        ˢʰᵃʳᵉ

ʲᵒⁱⁿ... ➳

 @SOKHANANTELAYI
#sanam
محمود برم گفت باقی رومان شب نشر کو به ممبر های عزیز که بیکار هستند به خواندنش
اما بی خیر هستین، مچم برتان نشر کنم یا نی
Anonymous Poll
43%
ها نکو به درد نمیخوره😐
57%
میخانیم باید نشر شوه ☹️
آوا: چرا موتر ایستاده کردی؟
_دلم موترم میخوایم چند لحظه اینجه توقف کنم
+پس دروازه ره باز کو میخوایم پاین شوم
_پشت دروازه نگرد بگو او روز چرا شیشه موتر مه با سنگ شکستاندی
+خوب کردم
_موتر پدرت بود که میگی خوب کردم
وقتی باز پدر مه یاد کرد اعصابم خراب شود و یک بوتل آب که ده موتر بود گرفتم و ده سرش خالی کردم گفتم تو باز پدر مه یاد کردی و با بوتل به سرش زدم
گفت تو چی کردی احمق
گفتم کاری که ضرور بود کردم خوشت آمد
حیران حیران طرفم میدید گفت تو واقعاً شیشک جنگلی هستی
گفتم دروازه ره باز کو گفت بد کردی بشین ده جایت و کورتی اش از تنش کشید و ده سیت عقبی انداخت
گفت نمیبینی که هوا سرد است چرا آب سرم انداختی
فقط طرفش نگاه میکردم و حیران چشم هایش شوده بودم
واقعاً چشمایش از دیدن بود چقدر مقبول است اما نفهمیدم چرا همیشه سرخ است
مثل که الکول استفاده کرده باشه
اعصبی که میشود چشم هایش وحشتناک تر میشود
سرش ده چوکی موتر تکیه داد و چشم هایش بست
گفتم هلووووو تا چی وقت اینجه می‌باشیم
گفت تا هر وقت دلم شوه مشکل داری
گفتم خا تا هر وقت که دلت شوه اما مه که به دل تو کار نمیکنم
گفت مام به دل تو کاری نمیکنم

پخش کننده رومان در کانال تلگرامی: "پری جو رومان عاشقانه"

آوا:
گفتم خا خی موبایل مه از دستکولم گرفتم گفتم حالی به آرش زنگ بزنم بیبینم که به دل کی کار میکنی عاجل موبایل مه از دستم گرفت گفت تو شیشک جنگلی آرام نمیتانی باشی چند دقیقه
گفتم بتی موبایل مه
گفت وقتی داده میشه که خانه برسیم
گفتم لعنت خدا به سرت
گفت باورم نمیشه تو خواهر آرش باشی آرش چقدر بچه خوب و آرام است تو ره سیل کو
+نکو سیل وی جبر خو نیست
_هههههههه خا دگه آزارت نمیتم اگه چند لحظه دگه باشیم گریه خاد کردی
پخش کننده رومان در کانال تلگرامی: "پری جو رومان عاشقانه"
آوا:
هیچی نگفتم موتر روشن کرد یک آهنگ ایرانی ماند و به سرعت رانندگی میکرد
او فکر کرد مه میترسم از سرعت موتر
هیچ خیال مام نیاوردم و کاری هم نکردم که او فکر کنه مه ترسیدیم
نزدیک بلاک شودم
عاجل دروازه ره باز کردم و پایان شودم
و چند خریته ره گرفتم خانه آمدم چون خریته زیاد بود نیم اش ماند به وحشی که بیاره
دروازه ره تک تک کردم مادرم باز کرد
سلام کردم و رفتم به اطاقم که دروازه تک تک شود
رفتم دره باز کردم که وحشی گفت چرا ای خریته ها ره به مه ماندی مه نوکرت هستم که برت بیارم
خریته ها ره از دستش گرفتم و لبخند تمسخر آمیز زدم گفتم حالی خو نوکرم شودی
با خشم طرفم نگاه کرد مام دروازه ره به رویش بسته کردم

تشکر دوستان از لایک و کامنت تان.‌♥️🙏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فقط رقص نونو گک
بیخی یاد بیدر زاده گکم افتیدم
😂😍🥲
.
.
.

♔ ᕮᕼᔕᗩᘉᘔᗩᖗ♔
ان‌شاءالله هر قطرهِ عرقِ که در بزرگ کردن من افگندی،در جنت برایت دریا (نهر) شود (پدرم)
♥️🥲
.
.
.

♔ ᕮᕼᔕᗩᘉᘔᗩᖗ♔
Sherine - El Watar El Hassas | شيرين - الوتر الحساس
يصرف الدمي و الأنفاس

🌾🧿
.
.
.

♔ ᕮᕼᔕᗩᘉᘔᗩᖗ♔
جدول امتحانات هم برآمد
توکل به خدا از دعا های تان فراموش نکنین ..

🥶❤️
.
.
.

♔ ᕮᕼᔕᗩᘉᘔᗩᖗ♔
2024/05/13 23:17:42
Back to Top
HTML Embed Code: