👆👆👆👆👆👆👆
" یک نفر باید بیندیشد "
اسب رهوار مرا زین کن
اسب رهوار طلائی نعل - سیمین یال -
من هوای سرزمین دوستی دارم ...
یک نفر باید
که قهر رازقی های جوان را آشتی باشد
و به گلدانها بیاموزد
که با گل مهربان باشند
یک نفر باید
به گنجشگان بگوید باغتان امن است
یک نفر باید
غریبان مهاجر را بخواند:
- جایتان خالی است.
یک نفر باید
کنار چرخ خرمنکوب
از کسی آن گونه با خود بد -
بپرسد غصه هایت چیست
و سفال سینه ات زآب کدامین چشمه
چرکین است؟
یک نفر باید
انارستان ساکت را به حرف آرد
یک نفر باید
بگوید خوب، خوبی نیست
یک نفر باید
بگوید آب، آبی نیست
آب رنگ انعکاس آسمان دارد
و بداند هر که رنگ خویشتن
در آب می بیند.
یک نفر باید
اجاق بیمناک روستا را هیمه ای آرد
یک نفر باید
بگوید خاک این گلخانه پوسیده است
و بگوید آسمان کاری نخواهد کرد
کوه تنها با صدای ما صدا دارد ...
" سیروس مشفقی"
زمستان ۱۳۴۶
( جُنگ " سهند "، شماره اوّل، بهار ۱۳۴۹ )
@StarbaadMagazine
" یک نفر باید بیندیشد "
اسب رهوار مرا زین کن
اسب رهوار طلائی نعل - سیمین یال -
من هوای سرزمین دوستی دارم ...
یک نفر باید
که قهر رازقی های جوان را آشتی باشد
و به گلدانها بیاموزد
که با گل مهربان باشند
یک نفر باید
به گنجشگان بگوید باغتان امن است
یک نفر باید
غریبان مهاجر را بخواند:
- جایتان خالی است.
یک نفر باید
کنار چرخ خرمنکوب
از کسی آن گونه با خود بد -
بپرسد غصه هایت چیست
و سفال سینه ات زآب کدامین چشمه
چرکین است؟
یک نفر باید
انارستان ساکت را به حرف آرد
یک نفر باید
بگوید خوب، خوبی نیست
یک نفر باید
بگوید آب، آبی نیست
آب رنگ انعکاس آسمان دارد
و بداند هر که رنگ خویشتن
در آب می بیند.
یک نفر باید
اجاق بیمناک روستا را هیمه ای آرد
یک نفر باید
بگوید خاک این گلخانه پوسیده است
و بگوید آسمان کاری نخواهد کرد
کوه تنها با صدای ما صدا دارد ...
" سیروس مشفقی"
زمستان ۱۳۴۶
( جُنگ " سهند "، شماره اوّل، بهار ۱۳۴۹ )
@StarbaadMagazine
به مناسبت سالروز درگذشت
" محمود اعتمادزاده"( م.ا. به آذین )
نویسنده و مترجم نامدار معاصر!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
" محمود اعتمادزاده"( م.ا. به آذین )
نویسنده و مترجم نامدار معاصر!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆
" محمود اعتماد زاده" در ۲۳ دیماه ۱۲۹۳ در رشت به دنیا آمد. آموزش ابتدایی را در رشت، سه سال اول متوسطه را در مشهد و سه سال آخر را در تهران ادامه داد. در سال ۱۳۱۱ جزو دانشجویان اعزامی به فرانسه بود و از دانشکده مهندسی دریایی برست و دانشکده مهندسی ساختمان دریایی پاریس گواهی نامه دریافت کرد و در دیماه ۱۳۱۷ به ایران بازگشت و در نیروی دریایی ، ریاست تعمیرگاه این نیرو در بندر انزلی را به عهده گرفت. در سال های زندگی در فرانسه، با فضای باز آزادی و نوشته های سیاسیون چپ آشنا شد و رو به فعالیت های سیاسی آورد. در ۴ شهریورماه ۱۳۲۰ در جریان اشغال ایران و بمباران بندر انزلی، دست چپش قطع شد و در بهار ۱۳۲۳ از نیروی دریایی استعفاء داد و به وزارت فرهنگ منتقل شد و در پایان همان سال به حزب توده ایران پیوست. در سال ۱۳۲۵ معاونت فرهنگ گیلان را عهده دار شد . بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، منتظر خدمت شدو اجازه کار در فرهنگ را نیافت.
در سال ۱۳۴۷ یکی از بنیان گذاران اصلی کانون نویسندگان ایران شد. در خرداد ۱۳۴۹ ، وی و ۵۳ تن دیگر در اعتراض به بازداشت " فریدون تنکابنی" ( به خاطر نوشتن ، یادداشت های شهر شلوغ) بازداشت شد و چهارماه به زندان افتاد. در مهرماه ۱۳۵۶ یکی از سازمان دهندگان برگزاری " ده شب نویسندگان و شاعران" در انستیتو گوته بود. سوم آذرماه همان سال به همراه پسرش ، کاوه ، دستگیر و چند روز بعد با وثیقه آزاد شد. مجدداً در اول آبانماه ۱۳۵۷ دستگیر و زندانی شد و با سایر زندانیان در ۲۳ دیماه آزاد شد.
در سال ۱۳۵۸ در پی انتخاب هیئت دبیران تازه کانون نویسندگان، به آذین به همراه اعضای توده ای کانون، با تآیید مجمع عمومی، از کانون اخراج شدند و جداگانه در پائیز همان سال، شورای نویسندگان و هنرمندان ایران را پی ریزی کردند.
در مصاحبه ای چنین گفت: " دغدغه بزرگ من در چند سال اخیر ، سرنوشت کره خاکی ماست که دو اسبه به سوی نابودی رانده می شود...من نیستم؛ اما نگذارید جهان نابود شود..."
در زمانی که افسر نیروی دریائی بود ، نوشته هایش را برای اولین بار در نشریه " مردان کار" با نام مستعار " م.ا. به آذین" به چاپ رساند.
به آذین ، نویسندگی را دوست داشت:
" من نویسندگی می خواستم، نویسندگی کشش دردناک هستی من است."
آثارش به شرح زیر است:
" پراکنده" ( مجموعه داستان ، ۱۳۲۳) ، " به سوی مردم" ( ۱۳۲۷) ، " دختر رعیت" ( ۱۳۳۰) ، " نقش پرند" و " مهره مار" و پژوهش در صنعت قالی " قالی ایران "( هر سه در سال ۱۳۳۴) ، " خانواده امین زادگان" ( رمان ناتمام در سالهای ۳۶ و ۳۷) ، " گفتاری در آزادی" ( ۱۳۴۷) ، " شهر خدا " ( ۱۳۴۹) ، " مهمان این آقایان" ( چاپ کلن آلمان ، ۱۳۵۰) ، " آنسوی دیوار" (۱۳۵۱) ، " کاوه " ( نمایشنامه، ۱۳۵۵) ، " بار دیگر و این بار..." ( ۱۳۷۰) ، " از هر دری..."( ۱۳۷۱ کلن آلمان، زندگینامه سیاسی و اجتماعی اش که ۵ جلد است و تاکنون دو جلد آن به چاپ رسیده) ، " مانگدیم و خورشید چهر" ( در مجله چیستا چاپ شد) ، " بر دریاکنار مثنوی و دید و دریافت " ( دیدگاه فلسفی اش، ۱۳۷۷) و " نامه هائی به پسر " ( مجموعه نامه هائی به پسرش زرتشت ۱۳۸۲)
ترجمه هایش :
" بابا گوریو" ، " زنبق دره" ، " چرم ساغری" و " دختر عمو بت " از انوره دو بالزاک
" ژان کریستف " ، " جان شیفته " و " سفر درونی " از رومن رولان
" زمین نوآباد " و " دن آرام " از شلوخف _ " شاه لیر" ، " هملت" و " اتللو" از شکسپیر
" اشتثناء و قاعده" از برتولد برشت _ " فاوست" از گوته و " نامه سن میکلو" از اکس مونته
به آذین روز چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۵ بر اثر ایست قلبی در بیمارستان آراد تهران در گذشت.
در یکصد هشتاد و پنجمین شب از شب های بخارا، در ۲۳ دیماه ۱۳۹۳ ، به مناسبت یکصدمین سال روز تولدش، دکتر محمد روشن چنین گفت : " به آذین ، مهندس محمود اعتمادزاده، انسانی والا و آزاده بود. کم سخن و فروتن، شرمگین و متین و آهسته و شکیبا بود. اما با این همه در زندگانی ، نشانی از استواری و صلابت داشت...به باورهای خود اعتقاد راسخ داشت ، و سرپیچی از آن باورها را ناستوده می دانست."
مهدی غبرائی ، مترجم معروف، چنین گفت : " نثری که به آذین برگزید ، نثر معیار و بی ممیز است. "
یادش و نامش هماره گرامی باد!
@StarbaadMagazine
" محمود اعتماد زاده" در ۲۳ دیماه ۱۲۹۳ در رشت به دنیا آمد. آموزش ابتدایی را در رشت، سه سال اول متوسطه را در مشهد و سه سال آخر را در تهران ادامه داد. در سال ۱۳۱۱ جزو دانشجویان اعزامی به فرانسه بود و از دانشکده مهندسی دریایی برست و دانشکده مهندسی ساختمان دریایی پاریس گواهی نامه دریافت کرد و در دیماه ۱۳۱۷ به ایران بازگشت و در نیروی دریایی ، ریاست تعمیرگاه این نیرو در بندر انزلی را به عهده گرفت. در سال های زندگی در فرانسه، با فضای باز آزادی و نوشته های سیاسیون چپ آشنا شد و رو به فعالیت های سیاسی آورد. در ۴ شهریورماه ۱۳۲۰ در جریان اشغال ایران و بمباران بندر انزلی، دست چپش قطع شد و در بهار ۱۳۲۳ از نیروی دریایی استعفاء داد و به وزارت فرهنگ منتقل شد و در پایان همان سال به حزب توده ایران پیوست. در سال ۱۳۲۵ معاونت فرهنگ گیلان را عهده دار شد . بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، منتظر خدمت شدو اجازه کار در فرهنگ را نیافت.
در سال ۱۳۴۷ یکی از بنیان گذاران اصلی کانون نویسندگان ایران شد. در خرداد ۱۳۴۹ ، وی و ۵۳ تن دیگر در اعتراض به بازداشت " فریدون تنکابنی" ( به خاطر نوشتن ، یادداشت های شهر شلوغ) بازداشت شد و چهارماه به زندان افتاد. در مهرماه ۱۳۵۶ یکی از سازمان دهندگان برگزاری " ده شب نویسندگان و شاعران" در انستیتو گوته بود. سوم آذرماه همان سال به همراه پسرش ، کاوه ، دستگیر و چند روز بعد با وثیقه آزاد شد. مجدداً در اول آبانماه ۱۳۵۷ دستگیر و زندانی شد و با سایر زندانیان در ۲۳ دیماه آزاد شد.
در سال ۱۳۵۸ در پی انتخاب هیئت دبیران تازه کانون نویسندگان، به آذین به همراه اعضای توده ای کانون، با تآیید مجمع عمومی، از کانون اخراج شدند و جداگانه در پائیز همان سال، شورای نویسندگان و هنرمندان ایران را پی ریزی کردند.
در مصاحبه ای چنین گفت: " دغدغه بزرگ من در چند سال اخیر ، سرنوشت کره خاکی ماست که دو اسبه به سوی نابودی رانده می شود...من نیستم؛ اما نگذارید جهان نابود شود..."
در زمانی که افسر نیروی دریائی بود ، نوشته هایش را برای اولین بار در نشریه " مردان کار" با نام مستعار " م.ا. به آذین" به چاپ رساند.
به آذین ، نویسندگی را دوست داشت:
" من نویسندگی می خواستم، نویسندگی کشش دردناک هستی من است."
آثارش به شرح زیر است:
" پراکنده" ( مجموعه داستان ، ۱۳۲۳) ، " به سوی مردم" ( ۱۳۲۷) ، " دختر رعیت" ( ۱۳۳۰) ، " نقش پرند" و " مهره مار" و پژوهش در صنعت قالی " قالی ایران "( هر سه در سال ۱۳۳۴) ، " خانواده امین زادگان" ( رمان ناتمام در سالهای ۳۶ و ۳۷) ، " گفتاری در آزادی" ( ۱۳۴۷) ، " شهر خدا " ( ۱۳۴۹) ، " مهمان این آقایان" ( چاپ کلن آلمان ، ۱۳۵۰) ، " آنسوی دیوار" (۱۳۵۱) ، " کاوه " ( نمایشنامه، ۱۳۵۵) ، " بار دیگر و این بار..." ( ۱۳۷۰) ، " از هر دری..."( ۱۳۷۱ کلن آلمان، زندگینامه سیاسی و اجتماعی اش که ۵ جلد است و تاکنون دو جلد آن به چاپ رسیده) ، " مانگدیم و خورشید چهر" ( در مجله چیستا چاپ شد) ، " بر دریاکنار مثنوی و دید و دریافت " ( دیدگاه فلسفی اش، ۱۳۷۷) و " نامه هائی به پسر " ( مجموعه نامه هائی به پسرش زرتشت ۱۳۸۲)
ترجمه هایش :
" بابا گوریو" ، " زنبق دره" ، " چرم ساغری" و " دختر عمو بت " از انوره دو بالزاک
" ژان کریستف " ، " جان شیفته " و " سفر درونی " از رومن رولان
" زمین نوآباد " و " دن آرام " از شلوخف _ " شاه لیر" ، " هملت" و " اتللو" از شکسپیر
" اشتثناء و قاعده" از برتولد برشت _ " فاوست" از گوته و " نامه سن میکلو" از اکس مونته
به آذین روز چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۵ بر اثر ایست قلبی در بیمارستان آراد تهران در گذشت.
در یکصد هشتاد و پنجمین شب از شب های بخارا، در ۲۳ دیماه ۱۳۹۳ ، به مناسبت یکصدمین سال روز تولدش، دکتر محمد روشن چنین گفت : " به آذین ، مهندس محمود اعتمادزاده، انسانی والا و آزاده بود. کم سخن و فروتن، شرمگین و متین و آهسته و شکیبا بود. اما با این همه در زندگانی ، نشانی از استواری و صلابت داشت...به باورهای خود اعتقاد راسخ داشت ، و سرپیچی از آن باورها را ناستوده می دانست."
مهدی غبرائی ، مترجم معروف، چنین گفت : " نثری که به آذین برگزید ، نثر معیار و بی ممیز است. "
یادش و نامش هماره گرامی باد!
@StarbaadMagazine
به مناسبت هشتاد و دوّمین سالگرد زادروز
" علی اکبر ابراهیم زاده "
شاعری گرانقدر از گرگان زمین
که هماره به سان شعرهایش زنده است!
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
" علی اکبر ابراهیم زاده "
شاعری گرانقدر از گرگان زمین
که هماره به سان شعرهایش زنده است!
🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆
پائیز سال ۱۳۹۴ طی مقاله ای با عنوان " یورش پائیز بر باغستان شعر " که در شماره ۳ " فصلنامه استارباد " به چاپ رسید، نوشتم:
" پائیز ! این موسم حزن انگیز، غم انگیزتر می شود وقتی عزیزانت را در این آوردگاه چون برگ های خشکیده، فروریخته بر خاک ببینی. یورش خزان به باغستان شعر گرگان، رحمت، علی اکبر، اورج و منصور آن را گرفت..."
زنده یاد "علی اکبر ابراهیم زاده " در ۱۳ آبانماه ۱۳۸۶ به خزان زدگان گلستان شعر گرگان زمین پیوست. شرح مختصری از زندگی و فعالیت های فرهنگی و آثارش را در همان مقاله بیان کردم.
اینک بخشی از گفتگویی را که در مردادماه سال ۱۳۹۵ با استاد " ایرج تنظیفی " برترین مجسمه ساز نوین با فلز مس، داشتم و در رابطه با زنده یاد ابراهیم زاده پرسیدم، فرمودند:
" می دانی که خواهرزاده من بود. در محله سرچشمه گرگان بدنیا آمد و چهارم ابتدائی را که تمام کرد، پدرش ( که قصاب محله بود ) او را به همراه خانواده به کربلا می برد. بعداز سه ماه که از کربلا بر می گردد، اجباراً در دکان قصابی پدر مشغول بکار می شود. بعدها، پس از تشویق بسیار من، ششم ابتدائی را گرفت و شبانه در " دبیرستان ایرانشهر گرگان " مشغول تحصیل شد و دیپلم گرفت. در جوانی، در رابطه عاطفی شدیدی گرفتار شده بود. به همین خاطر به شعرهای عاشقانه علاقمند شد و کتاب عزلیات شمس را که به او داده بودم، تمام غزلهایش را حفظ کرده بود. خواندن اشعار را مدام پیگیری می کرد و اوزان عروضی را فراگرفت. من با دادن کتاب های اخوان و شاملو، او را با شعر نو آشنا کردم. در زمانی که شبانه درس می خواند، شعر هم می گفت و سال های بعد، چندین کتاب شعر هم چاپ کرد. طرح روی جلد کتاب دوّمش بنام " مزامیر آب " که در بهار ۱۳۷۸ منتشر شد، از من است. در ضمن کتابی از قصه های کوتاه هم دارد . "
در مقاله ای که برای " علی اکبر ابراهیم زاده " با عنوان " زنده، به سان شعرهایش...!" که در شماره ۱۷۱۹، چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۹۷ روزنامه " گلشن مهر " به چاپ رسید ؛ نوشتم:
" زنده یاد علی اکبر ابراهیمی راد که با نام مستعار ابراهیم زاده شناخته می شود، در دهم خرداد ماه سال ۱۳۲۲ در گذر سرچشمه گرگان به مخمل سبز سرزمینش چشم گشود... بلاخره پس از بیست سال اشتغال در قصابی پدر، به استخدام اداره کشاورزی گرگان درآمد و در شهریور ۱۳۵۷ ازدواج کرد. در سال ۱۳۶۴ ضمن آنکه به سفر حج نائل گردید، صاخب فرزند دختری شد که او را " اهورا " نامید... زنده یاد ابراهیم زاده پیش از انقلاب، شعرهایش را در نشریاتی چون سپید و سیاه و فردوسی به چاپ می رساند و در سال های بعد هم علاوه بر نشریات سراسری، چاپ اشعارش در نشریات منطقه ای هم ادامه یافت... او در سرایش غزل بسیار توانمند و نوع آور بود: " ...اشتیاق من به نوآوری به آن حد بود که ۸ رکن افاعیل عروضی را سپری کردم و غزل های ۱۸ رکنی نیز سروده ام..." تا جائی که بنا به اقوال در دانشگاه تهران تدریس می گردد.
اولین کتاب شعرش " آتش اهورائی" مربوط به شعرهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۶۷ اوست که در سال ۱۳۷۲ منتشر شد. دومین کتاب " مزامیر آب " در سال ۱۳۷۸ به چاپ رسید. سومین کتابش " پشت سال های فراموشی " است که بقول خودش: " این یادداشتها...ناشی از شور و تخیلات زاینده ئی بود، که در یک جوان نورس، شیفته ی آموختن و قلم به دست گرفتن پدید آمد..." با طرح جلدی از " اهورا " دخترش در سال ۱۳۸۴ منتشر شد... غزلیات، رباعیات و مثنوی هایش با عنوان " شیون رگبار " در سال ۱۳۸۵ به چاپ رسید...
ابراهیم زاده مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را در سال های پایانی عمر پربارش از دانشگاه پیام نور اخذ نمود.
این شاعر توانا، نوگرا، صمیمی و صادق، سرانجام در ساعت چهار عصر روز یکشنبه سیزدهم آبانماه ۱۳۸۶ در سن ۶۶ سالگی به خزان زدگان باغ شعر " گلستان " پیوست و پیکر پاکش در ضلع جنوبی آرامستان امامزاده عبدالله گرگان به خاک سپرده شد. "
" پائیز آمده بود، دخترعمو بیتابی می کرد. لاله ها روی دست های کوچک او پرپر می شدند، تصمیم گرفتم دختر عمو را نصیحت کنم، امّا سرنوشت چیز دیگری می خواست. "
" وقتی به گیسوان موج دار سیاه آن عطر شقایق می زنی، تاب تحمل زندگی را از دل جوان من می ربایی. وقتی که صبح از انگشت های تو می روید، آه دختر عمو ! من با نگاه تشنه ام، غزالان تنت را می چرانم. من پاسدار دشت های با شکوه توام."
( یادداشت هائی برای " دختر عمو " ، نوشته علی اکبر ابراهیم زاده، چاپ شده در صفحه ی هنر و اندیشه، روزنامه اطلاعات، سال ۱۳۵۵)
یادش هماره گرامی و نامش جاودان باد!
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
پائیز سال ۱۳۹۴ طی مقاله ای با عنوان " یورش پائیز بر باغستان شعر " که در شماره ۳ " فصلنامه استارباد " به چاپ رسید، نوشتم:
" پائیز ! این موسم حزن انگیز، غم انگیزتر می شود وقتی عزیزانت را در این آوردگاه چون برگ های خشکیده، فروریخته بر خاک ببینی. یورش خزان به باغستان شعر گرگان، رحمت، علی اکبر، اورج و منصور آن را گرفت..."
زنده یاد "علی اکبر ابراهیم زاده " در ۱۳ آبانماه ۱۳۸۶ به خزان زدگان گلستان شعر گرگان زمین پیوست. شرح مختصری از زندگی و فعالیت های فرهنگی و آثارش را در همان مقاله بیان کردم.
اینک بخشی از گفتگویی را که در مردادماه سال ۱۳۹۵ با استاد " ایرج تنظیفی " برترین مجسمه ساز نوین با فلز مس، داشتم و در رابطه با زنده یاد ابراهیم زاده پرسیدم، فرمودند:
" می دانی که خواهرزاده من بود. در محله سرچشمه گرگان بدنیا آمد و چهارم ابتدائی را که تمام کرد، پدرش ( که قصاب محله بود ) او را به همراه خانواده به کربلا می برد. بعداز سه ماه که از کربلا بر می گردد، اجباراً در دکان قصابی پدر مشغول بکار می شود. بعدها، پس از تشویق بسیار من، ششم ابتدائی را گرفت و شبانه در " دبیرستان ایرانشهر گرگان " مشغول تحصیل شد و دیپلم گرفت. در جوانی، در رابطه عاطفی شدیدی گرفتار شده بود. به همین خاطر به شعرهای عاشقانه علاقمند شد و کتاب عزلیات شمس را که به او داده بودم، تمام غزلهایش را حفظ کرده بود. خواندن اشعار را مدام پیگیری می کرد و اوزان عروضی را فراگرفت. من با دادن کتاب های اخوان و شاملو، او را با شعر نو آشنا کردم. در زمانی که شبانه درس می خواند، شعر هم می گفت و سال های بعد، چندین کتاب شعر هم چاپ کرد. طرح روی جلد کتاب دوّمش بنام " مزامیر آب " که در بهار ۱۳۷۸ منتشر شد، از من است. در ضمن کتابی از قصه های کوتاه هم دارد . "
در مقاله ای که برای " علی اکبر ابراهیم زاده " با عنوان " زنده، به سان شعرهایش...!" که در شماره ۱۷۱۹، چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۹۷ روزنامه " گلشن مهر " به چاپ رسید ؛ نوشتم:
" زنده یاد علی اکبر ابراهیمی راد که با نام مستعار ابراهیم زاده شناخته می شود، در دهم خرداد ماه سال ۱۳۲۲ در گذر سرچشمه گرگان به مخمل سبز سرزمینش چشم گشود... بلاخره پس از بیست سال اشتغال در قصابی پدر، به استخدام اداره کشاورزی گرگان درآمد و در شهریور ۱۳۵۷ ازدواج کرد. در سال ۱۳۶۴ ضمن آنکه به سفر حج نائل گردید، صاخب فرزند دختری شد که او را " اهورا " نامید... زنده یاد ابراهیم زاده پیش از انقلاب، شعرهایش را در نشریاتی چون سپید و سیاه و فردوسی به چاپ می رساند و در سال های بعد هم علاوه بر نشریات سراسری، چاپ اشعارش در نشریات منطقه ای هم ادامه یافت... او در سرایش غزل بسیار توانمند و نوع آور بود: " ...اشتیاق من به نوآوری به آن حد بود که ۸ رکن افاعیل عروضی را سپری کردم و غزل های ۱۸ رکنی نیز سروده ام..." تا جائی که بنا به اقوال در دانشگاه تهران تدریس می گردد.
اولین کتاب شعرش " آتش اهورائی" مربوط به شعرهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۶۷ اوست که در سال ۱۳۷۲ منتشر شد. دومین کتاب " مزامیر آب " در سال ۱۳۷۸ به چاپ رسید. سومین کتابش " پشت سال های فراموشی " است که بقول خودش: " این یادداشتها...ناشی از شور و تخیلات زاینده ئی بود، که در یک جوان نورس، شیفته ی آموختن و قلم به دست گرفتن پدید آمد..." با طرح جلدی از " اهورا " دخترش در سال ۱۳۸۴ منتشر شد... غزلیات، رباعیات و مثنوی هایش با عنوان " شیون رگبار " در سال ۱۳۸۵ به چاپ رسید...
ابراهیم زاده مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را در سال های پایانی عمر پربارش از دانشگاه پیام نور اخذ نمود.
این شاعر توانا، نوگرا، صمیمی و صادق، سرانجام در ساعت چهار عصر روز یکشنبه سیزدهم آبانماه ۱۳۸۶ در سن ۶۶ سالگی به خزان زدگان باغ شعر " گلستان " پیوست و پیکر پاکش در ضلع جنوبی آرامستان امامزاده عبدالله گرگان به خاک سپرده شد. "
" پائیز آمده بود، دخترعمو بیتابی می کرد. لاله ها روی دست های کوچک او پرپر می شدند، تصمیم گرفتم دختر عمو را نصیحت کنم، امّا سرنوشت چیز دیگری می خواست. "
" وقتی به گیسوان موج دار سیاه آن عطر شقایق می زنی، تاب تحمل زندگی را از دل جوان من می ربایی. وقتی که صبح از انگشت های تو می روید، آه دختر عمو ! من با نگاه تشنه ام، غزالان تنت را می چرانم. من پاسدار دشت های با شکوه توام."
( یادداشت هائی برای " دختر عمو " ، نوشته علی اکبر ابراهیم زاده، چاپ شده در صفحه ی هنر و اندیشه، روزنامه اطلاعات، سال ۱۳۵۵)
یادش هماره گرامی و نامش جاودان باد!
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
مقاله ای از " عبدالرحمان فرقانی فر "
برای " علی اکبر ابراهیم زاده "
( روزنامه گلشن مهر، چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۹۷، سال نوزدهم، شماره ۱۷۱۹ )
@StarbaadMagazine
برای " علی اکبر ابراهیم زاده "
( روزنامه گلشن مهر، چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۹۷، سال نوزدهم، شماره ۱۷۱۹ )
@StarbaadMagazine
سی و هفتمین شماره فصلنامه استارباد منتشر شد
گلستان- سی و هفتمین شماره فصلنامه فرهنگی، هنری، ادبی و تاریخی استارباد منتشر شد و گفتوگو با ایران مقصودلو، نوه حسینقلی مقصودلو (وکیل الدوله) و مؤلف کتاب مخابرات استرآباد در صدر خواندنیهای این شماره قرار گرفت.
📚متن کامل را اینجا بخوانید:
ibna.ir/x6z2k
#فصلنامه_استارباد #گرگان #علی_بایزیدی #گلستان_فرهنگ_و_هنر
┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
💠 روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان گلستان
🌐 پایگاه اطلاع رسانی اخبار؛👇👇
https://golestan.farhang.gov.ir
🔻اخبار #گلستان_فرهنگ_و_هنر را در صفحات اجتماعی ببینید؛
ایتا | بله | سروش پلاس | روبیکا | آپارات
💠 @StarbaadMagazine
گلستان- سی و هفتمین شماره فصلنامه فرهنگی، هنری، ادبی و تاریخی استارباد منتشر شد و گفتوگو با ایران مقصودلو، نوه حسینقلی مقصودلو (وکیل الدوله) و مؤلف کتاب مخابرات استرآباد در صدر خواندنیهای این شماره قرار گرفت.
📚متن کامل را اینجا بخوانید:
ibna.ir/x6z2k
#فصلنامه_استارباد #گرگان #علی_بایزیدی #گلستان_فرهنگ_و_هنر
┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈
💠 روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان گلستان
🌐 پایگاه اطلاع رسانی اخبار؛👇👇
https://golestan.farhang.gov.ir
🔻اخبار #گلستان_فرهنگ_و_هنر را در صفحات اجتماعی ببینید؛
ایتا | بله | سروش پلاس | روبیکا | آپارات
💠 @StarbaadMagazine
به مناسبت نهمین سالگرد درگذشت
" حبیب الله قلیشلی "
شاعر، نویسنده، روزنامه نگار و فعال سیاسی - اجتماعی معاصر گرگان زمین!
زادروز : ۱۳۲۲/۱/۱ روستای معصوم آباد گرگان
درگذشت : ۱۳۹۵/۳/۱۵ گرگان
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
" حبیب الله قلیشلی "
شاعر، نویسنده، روزنامه نگار و فعال سیاسی - اجتماعی معاصر گرگان زمین!
زادروز : ۱۳۲۲/۱/۱ روستای معصوم آباد گرگان
درگذشت : ۱۳۹۵/۳/۱۵ گرگان
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆
برشی کوتاه از خاطره ای بلند :
زنده یاد " حبیب الله قلیشلی"
مردی از تبار نیکان !
در آبانماه ۱۳۹۴ که به گرگان رفتم، با برادرم " محمد" و دوست عزیزم " محمد مهدی مصلحی" رفتیم عیادتش، روی مبل نشسته و پارچه ای سفید روی پاهایش انداخته بود...بوسیدمش و گفت:
رحمان جان! خدا رحمت کند پدرت، حاج رضا را، و بیامرزد" رحمت" برادرت را ...من بد کسی را نخواسته ام و در دوره خدمتم، همیشه سعی کرده ام به همشهری هایی که مسأله داشتند، کمک کنم . چرا که انسان جایزالخطا است و با شناختی که از آنها داشتم، خیلی کوشش می کردم تا آنها را از زیر ضرب خارج کنم ...
بعد شروع کرد به شرح دادن مواردی از این دست . دوباره بوسیدمش و گفتم:
انشأءالله هر چه سریعتر بستر بیماری را ترک کنی و ما شما را سرحال ببینیم ...
روکرد به من گفت: از مجموعه شعرهایم خیلی ممنون! خیلی خوشحال شدم که برایم تهیه کردی، بخصوص تصویر دست نویس خودم در دفترت، بسیار ارزشمند است ...
با بوسیدنش و آرزوی سلامتی اش، به امید دیدار در آینده از او جدا شدیم ...
تا اینکه شنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۵ ساعت هشت صبح، آقای بایزیدی عزیز ! پیامی فرستاد که: " رحمان جان، عمو حبیب فوت کرد"
روحش شاد، نامش جاوید و یادش هماره گرامی باد !
با اشک حک می کنم
نامت را
بر شیشه خیال
تا
مدام بمانی
با من !
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
" نمی خواهم ببینم "
- در سوگ حبیب الله قلیشلی -
دیگر
نمی خواهم
بر مزار " شاعری "
شاعری را
ببینم .
دیگر
نمی خواهم
ببینم
نمی خواهم !
*
بر مزار " رحمت "
" منوچهر " را
دیدم .
بر مزار " منوچهر "
" اكبر " را
بر مزار " اکبر "
" اورج " را
بر مزار " اورج "
" ضیاء " را
بر مزار " ضیاء "
" حبیب " را
حالا بر مزار " حبیب "
نمی خواهم
کسی را
ببینم
نمی خواهم !
*
از این تسلسل
مرگبار
بیزارم !
بر آستانه ناگزیر
ایستاده ام
به انتظار
با آنکه " بامداد " بزرگ !
گفته بود :
" باید فروتن باشی "
اما
می خواهم
بر مزار " حبیب" م
تنها باشم !
تا شاید
شما !
مرا ببینید
شاید !
*
توان دیدن
هیچکس را
ندارم .
یا
شما !
دور می شوید
یا
من !
کور .
*
دیگر
نمی خواهم
بر مزار " شاعری "
شاعری را
ببینم
دیگر
نمی خواهم !
ببینم
نمی خواهم !
" عبدالرحمان فرقانی فر "
۱۳۹۵/۳/۱۶
- رحمت الله فرقانی فر، منوچهر رضائی، اکبر ابراهیم زاده، اورج علیمحمدزاده، ضیاء سیدحسینی و حبیب الله قلیشلی شاعران گرگانی که همه پَرکشیدند.
( از مجموعه شعر " زخمه بر جان " )
@StarbaadMagazine
برشی کوتاه از خاطره ای بلند :
زنده یاد " حبیب الله قلیشلی"
مردی از تبار نیکان !
در آبانماه ۱۳۹۴ که به گرگان رفتم، با برادرم " محمد" و دوست عزیزم " محمد مهدی مصلحی" رفتیم عیادتش، روی مبل نشسته و پارچه ای سفید روی پاهایش انداخته بود...بوسیدمش و گفت:
رحمان جان! خدا رحمت کند پدرت، حاج رضا را، و بیامرزد" رحمت" برادرت را ...من بد کسی را نخواسته ام و در دوره خدمتم، همیشه سعی کرده ام به همشهری هایی که مسأله داشتند، کمک کنم . چرا که انسان جایزالخطا است و با شناختی که از آنها داشتم، خیلی کوشش می کردم تا آنها را از زیر ضرب خارج کنم ...
بعد شروع کرد به شرح دادن مواردی از این دست . دوباره بوسیدمش و گفتم:
انشأءالله هر چه سریعتر بستر بیماری را ترک کنی و ما شما را سرحال ببینیم ...
روکرد به من گفت: از مجموعه شعرهایم خیلی ممنون! خیلی خوشحال شدم که برایم تهیه کردی، بخصوص تصویر دست نویس خودم در دفترت، بسیار ارزشمند است ...
با بوسیدنش و آرزوی سلامتی اش، به امید دیدار در آینده از او جدا شدیم ...
تا اینکه شنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۵ ساعت هشت صبح، آقای بایزیدی عزیز ! پیامی فرستاد که: " رحمان جان، عمو حبیب فوت کرد"
روحش شاد، نامش جاوید و یادش هماره گرامی باد !
با اشک حک می کنم
نامت را
بر شیشه خیال
تا
مدام بمانی
با من !
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
" نمی خواهم ببینم "
- در سوگ حبیب الله قلیشلی -
دیگر
نمی خواهم
بر مزار " شاعری "
شاعری را
ببینم .
دیگر
نمی خواهم
ببینم
نمی خواهم !
*
بر مزار " رحمت "
" منوچهر " را
دیدم .
بر مزار " منوچهر "
" اكبر " را
بر مزار " اکبر "
" اورج " را
بر مزار " اورج "
" ضیاء " را
بر مزار " ضیاء "
" حبیب " را
حالا بر مزار " حبیب "
نمی خواهم
کسی را
ببینم
نمی خواهم !
*
از این تسلسل
مرگبار
بیزارم !
بر آستانه ناگزیر
ایستاده ام
به انتظار
با آنکه " بامداد " بزرگ !
گفته بود :
" باید فروتن باشی "
اما
می خواهم
بر مزار " حبیب" م
تنها باشم !
تا شاید
شما !
مرا ببینید
شاید !
*
توان دیدن
هیچکس را
ندارم .
یا
شما !
دور می شوید
یا
من !
کور .
*
دیگر
نمی خواهم
بر مزار " شاعری "
شاعری را
ببینم
دیگر
نمی خواهم !
ببینم
نمی خواهم !
" عبدالرحمان فرقانی فر "
۱۳۹۵/۳/۱۶
- رحمت الله فرقانی فر، منوچهر رضائی، اکبر ابراهیم زاده، اورج علیمحمدزاده، ضیاء سیدحسینی و حبیب الله قلیشلی شاعران گرگانی که همه پَرکشیدند.
( از مجموعه شعر " زخمه بر جان " )
@StarbaadMagazine
به مناسبت هشتاد و هفتمین
سالگرد زادروز
" کاظم سادات اشکوری "
شاعر، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و مردم شناس معاصر!
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
سالگرد زادروز
" کاظم سادات اشکوری "
شاعر، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و مردم شناس معاصر!
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆
" کاظم سادات اشکوری" در ۱۷ خرداد ۱۳۱۷ در روستای " نارنه" اشکور بالا( شهرستان رامسر) چشم به جهان گشود. در شش سالگی به مکتب رفت و قرآن آموخت و در دبستان روستای " واجارگاه" شش سال تحصیلات ابتدایی را گذراند. بعد در سالهای پر التهاب ۳۱ و ۳۲ دوران دبیرستان را در شهسوار و قزوین طی کرد و مدرک دیپلم را در سال ۱۳۳۷ اخذ نمود. سپس از دانشگاه تهران در رشته جغرافیای انسانی و اقتصادی موفق به دریافت مدرک لیسانس شد.
در سال ۱۳۳۷، در شماره مخصوص مجله " آشنا " به سردبیری احمد شاملو، نوشته کوتاهی از او با عنوان " گفتگو" به چاپ رسید و در همین سال هم اولین شعرش در مجله " امید ایران" چاپ شد.
اولین کتاب شعرش " شبها" در ۱۳۴۱ به چاپ رسید. در سال ۴۲، چند ترانه از مردم مازندران را در مجله " فردوسی" منتشر کرد. در سالهای ۴۶ و ۴۷ در " خوشه" شاملو به عنوان شاعری پرکار، اشعار زیادی را به چاپ رساند و در شب پنجم از " شب های شعر خوشه " در ۲۸ شهریور ۱۳۴۷ به همراه شاملو، براهنی، مجابی، دستغیب، رویایی و...پنج شعر:ششمین دیدار، مسافر، نهمین دیدار، شام، زمستانی را قرائت کرد.
در جنگ " چاپار" ۱ ، زمستان ۴۹، بخشی از شعر بلند " حلاج " و در " چاپار" ۲، زمستان ۵۰ هم دو مقاله " شاعر از کوچه ها بر می خیزد" و " شعر یک وظیفه است" را به چاپ رساند.
" آن سوی چشم انداز" منتخبی از شعرهای ( ۴۷ تا ۵۰) او در سال ۱۳۵۰ منتشر شد.
در ادامه علاقه اش به ادبیات شفاهی،همانگونه که گفته:
" وقتی تابستان ها به اشکور می رفتم، ترانه ها و مثل های مردم اشکور را جمع آوری می کردم."
در سال ۱۳۵۰ در اداره فرهنگ عامه، نام بعدی ( مرکز مردم شناسی ایران)، در زمینه مردم شناسی و فرهنگ عامه به فعالیت پرداخت. حاصل این سالها کتابهای " افسانه های اشکور بالا" در سال۵۲ و " افسانه های دهستان بزرود" در سال ۸۶ به چاپ رسید.
جنگ " امسال" که فقط یک شماره در تابستان ۵۱ چاپ شد، شعری از او را در کنار اشعار خسرو گلسرخی، علی میرفطروس، سیاوش کسرایی، عظیم خلیلی و... به چاپ رساند.
در سال ۱۳۵۳، منتخبی از اشعارش( ۵۰ تا ۵۳) را با نام " از برکه ها به آینه" و درسال ۱۳۵۵هم منتخبی از شعرهای( ۴۲ تا ۴۷) با نام " از دم صبح" که به ( ا. بامداد) پیشکش شده بود و در سال ۱۳۵۶ منتخبی از " دیدارها" و " مکالمات ( ۴۶ تا ۵۰ ) با نام " با ماسه های ساحل" را به چاپ رساند.
در سال ۱۳۵۶، در شب دوم از شبهای نویسندگان و شاعران" ده شب" ( ۱۸ تا ۲۸ مهرماه) در انستیتو گوته چهار شعر: شیراز، رگبار آفتاب، ابر قیرگون، در رهگذار فصل را قرائت کرد.
در سال ۱۳۵۷، منتخبی از شعرهای ( ۵۴ تا ۵۷) را با نام " رگبار آفتاب" را به چاپ رساند.
بعداز انقلاب مجموعه " در ماهتاب اسفند" اشعار( ۵۷ تا ۶۷) در سال ۱۳۶۷ ، " چهار فصل" در سال ۱۳۶۸ ، " در کنار جاده پاییزی" در سال ۱۳۷۰ و مجموعه داستانی " یک ساعت از ۲۴ ساعت" و " برگ ها می ریزند" را منتشر کرد.
در سال ۱۳۶۸، منتخبی از هفت مجموعه اشعار او ( ۱۳۳۷ تا ۱۳۶۷) با نام " از برگه ها به آینه" به چاپ رسید.
در سال ۱۳۷۳، یکی از ۱۳۴ فعال فرهنگی بود که " بیانیه ۱۳۴ نویسنده " که به متن " ما نویسنده ایم" نیز مشهور شد را امضاء کرد. که امضاءکنندکان خواستار آزادی اندیشه، بیان و نشر آثار خود شده و به سانسور اعتراض کردند.
یکی از مجموعه های با ارزشی که پس از چندین سال کوشش، نهایتا در تابستان ۱۳۷۴ به چاپ رساند " نگاهی به نشریات گهگاهی" (معرفی نشریات نامنظم غیردولتی ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷) است.
علاوه بر چاپ اشعارش توسط شمس لنگرودی در مجموعه " تاریخ تحلیلی شعرنو" و محمد علی سپانلو در " هزار و یک شعر، سفینه شعرنو قرن بیستم ایران" و علی باباچاهی در " ۹۰ سال شعر نو پارسی"( گزاره های پیوست) و...اشکوری کتابی دارد با عنوان " شعر امروز را چگونه بخوانیم" را به چاپ رسانده؛ که نظرات خود را در باره چگونه خواندن شعر امروز، به آن شکل که صحیح تر می داند، را بیان کرده است.
اشکوری علاوه بر چندین کتاب دیگری که در زمینه شعر و فرهنگ عامه و ترجمه دارد، مقاله ای انتقادی در رابطه با چاپ " یادداشت های روزانه نیما یوشیج " توسط " شراگیم یوشیج " دارد که بحث های فراوانی را آفریده است.
در زمینه طنز هم چندین کتاب به چاپ رسانده که آخرین آن " دیوان نکته سنجی" نام دارد که در سال ۱۳۹۵ توسط " نشر هزار کرمان" به چاپ رسیده است.
کاظم سادات اشکوری از شاعران مطرح معاصر است که بقول شمس لنگرودی:
" عمده اشعار کاظم سادات اشکوری، همچون اشعار نیما از عطر روستا انباشته است و در دهه چهل و پنجاه، به پاس سادگی، صمیمیت و فضای تابستانی روستایی، اشعارش مورد توجه شعردوستان بود".
اشکوری طبیعت زادگاهش را با بینش والای شاعرانه در تصاویر بی نظیری عمدتا با بار اجتماعی در متن اشعارش منعکس نموده است.
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
" کاظم سادات اشکوری" در ۱۷ خرداد ۱۳۱۷ در روستای " نارنه" اشکور بالا( شهرستان رامسر) چشم به جهان گشود. در شش سالگی به مکتب رفت و قرآن آموخت و در دبستان روستای " واجارگاه" شش سال تحصیلات ابتدایی را گذراند. بعد در سالهای پر التهاب ۳۱ و ۳۲ دوران دبیرستان را در شهسوار و قزوین طی کرد و مدرک دیپلم را در سال ۱۳۳۷ اخذ نمود. سپس از دانشگاه تهران در رشته جغرافیای انسانی و اقتصادی موفق به دریافت مدرک لیسانس شد.
در سال ۱۳۳۷، در شماره مخصوص مجله " آشنا " به سردبیری احمد شاملو، نوشته کوتاهی از او با عنوان " گفتگو" به چاپ رسید و در همین سال هم اولین شعرش در مجله " امید ایران" چاپ شد.
اولین کتاب شعرش " شبها" در ۱۳۴۱ به چاپ رسید. در سال ۴۲، چند ترانه از مردم مازندران را در مجله " فردوسی" منتشر کرد. در سالهای ۴۶ و ۴۷ در " خوشه" شاملو به عنوان شاعری پرکار، اشعار زیادی را به چاپ رساند و در شب پنجم از " شب های شعر خوشه " در ۲۸ شهریور ۱۳۴۷ به همراه شاملو، براهنی، مجابی، دستغیب، رویایی و...پنج شعر:ششمین دیدار، مسافر، نهمین دیدار، شام، زمستانی را قرائت کرد.
در جنگ " چاپار" ۱ ، زمستان ۴۹، بخشی از شعر بلند " حلاج " و در " چاپار" ۲، زمستان ۵۰ هم دو مقاله " شاعر از کوچه ها بر می خیزد" و " شعر یک وظیفه است" را به چاپ رساند.
" آن سوی چشم انداز" منتخبی از شعرهای ( ۴۷ تا ۵۰) او در سال ۱۳۵۰ منتشر شد.
در ادامه علاقه اش به ادبیات شفاهی،همانگونه که گفته:
" وقتی تابستان ها به اشکور می رفتم، ترانه ها و مثل های مردم اشکور را جمع آوری می کردم."
در سال ۱۳۵۰ در اداره فرهنگ عامه، نام بعدی ( مرکز مردم شناسی ایران)، در زمینه مردم شناسی و فرهنگ عامه به فعالیت پرداخت. حاصل این سالها کتابهای " افسانه های اشکور بالا" در سال۵۲ و " افسانه های دهستان بزرود" در سال ۸۶ به چاپ رسید.
جنگ " امسال" که فقط یک شماره در تابستان ۵۱ چاپ شد، شعری از او را در کنار اشعار خسرو گلسرخی، علی میرفطروس، سیاوش کسرایی، عظیم خلیلی و... به چاپ رساند.
در سال ۱۳۵۳، منتخبی از اشعارش( ۵۰ تا ۵۳) را با نام " از برکه ها به آینه" و درسال ۱۳۵۵هم منتخبی از شعرهای( ۴۲ تا ۴۷) با نام " از دم صبح" که به ( ا. بامداد) پیشکش شده بود و در سال ۱۳۵۶ منتخبی از " دیدارها" و " مکالمات ( ۴۶ تا ۵۰ ) با نام " با ماسه های ساحل" را به چاپ رساند.
در سال ۱۳۵۶، در شب دوم از شبهای نویسندگان و شاعران" ده شب" ( ۱۸ تا ۲۸ مهرماه) در انستیتو گوته چهار شعر: شیراز، رگبار آفتاب، ابر قیرگون، در رهگذار فصل را قرائت کرد.
در سال ۱۳۵۷، منتخبی از شعرهای ( ۵۴ تا ۵۷) را با نام " رگبار آفتاب" را به چاپ رساند.
بعداز انقلاب مجموعه " در ماهتاب اسفند" اشعار( ۵۷ تا ۶۷) در سال ۱۳۶۷ ، " چهار فصل" در سال ۱۳۶۸ ، " در کنار جاده پاییزی" در سال ۱۳۷۰ و مجموعه داستانی " یک ساعت از ۲۴ ساعت" و " برگ ها می ریزند" را منتشر کرد.
در سال ۱۳۶۸، منتخبی از هفت مجموعه اشعار او ( ۱۳۳۷ تا ۱۳۶۷) با نام " از برگه ها به آینه" به چاپ رسید.
در سال ۱۳۷۳، یکی از ۱۳۴ فعال فرهنگی بود که " بیانیه ۱۳۴ نویسنده " که به متن " ما نویسنده ایم" نیز مشهور شد را امضاء کرد. که امضاءکنندکان خواستار آزادی اندیشه، بیان و نشر آثار خود شده و به سانسور اعتراض کردند.
یکی از مجموعه های با ارزشی که پس از چندین سال کوشش، نهایتا در تابستان ۱۳۷۴ به چاپ رساند " نگاهی به نشریات گهگاهی" (معرفی نشریات نامنظم غیردولتی ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷) است.
علاوه بر چاپ اشعارش توسط شمس لنگرودی در مجموعه " تاریخ تحلیلی شعرنو" و محمد علی سپانلو در " هزار و یک شعر، سفینه شعرنو قرن بیستم ایران" و علی باباچاهی در " ۹۰ سال شعر نو پارسی"( گزاره های پیوست) و...اشکوری کتابی دارد با عنوان " شعر امروز را چگونه بخوانیم" را به چاپ رسانده؛ که نظرات خود را در باره چگونه خواندن شعر امروز، به آن شکل که صحیح تر می داند، را بیان کرده است.
اشکوری علاوه بر چندین کتاب دیگری که در زمینه شعر و فرهنگ عامه و ترجمه دارد، مقاله ای انتقادی در رابطه با چاپ " یادداشت های روزانه نیما یوشیج " توسط " شراگیم یوشیج " دارد که بحث های فراوانی را آفریده است.
در زمینه طنز هم چندین کتاب به چاپ رسانده که آخرین آن " دیوان نکته سنجی" نام دارد که در سال ۱۳۹۵ توسط " نشر هزار کرمان" به چاپ رسیده است.
کاظم سادات اشکوری از شاعران مطرح معاصر است که بقول شمس لنگرودی:
" عمده اشعار کاظم سادات اشکوری، همچون اشعار نیما از عطر روستا انباشته است و در دهه چهل و پنجاه، به پاس سادگی، صمیمیت و فضای تابستانی روستایی، اشعارش مورد توجه شعردوستان بود".
اشکوری طبیعت زادگاهش را با بینش والای شاعرانه در تصاویر بی نظیری عمدتا با بار اجتماعی در متن اشعارش منعکس نموده است.
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆
" اینک بهار! "
گفتی:" بهار مژده نو داد!"
اما... باور نمی کنیم!
وقتی که سفره ها همه خالی ست
این برگ های سبز، آیا
صبحانه فقیری خواهد داد؟
افسوس!
با این شکوفه های نارنج
با این بنفشه های نورس
بیگانه ایم ما.
اینک بهار
با بغلی از گل
اما چه سود؟
انسان دردمند و گرسنه
در باغ های پرگل هم تنهاست،
عطر شکوفه ها را
این بادهای ولگرد
با خویش برده اند.
تا باغ های ساکت پاییز
ما را به حال خود بگذارید.
" کاظم سادات اشکوری"
( از کتاب " از دم صبح"، انتشارات دنیا، چاپ اول پاییز ۱۳۵۵)
" شیراز "
چشمی ز خشم پر
لم داده بر مخده مخمل.
- من تشنه ام، ز کاسه چشمان
خون بریز
جلاد!
تا این پیاله
- چونان لاله-
رنگی دوگانه یابد.
این کیست می خروشد
- بر کرسی ی حکومت شیراز -
از طعنه " عبید"؟
در خانه " امیر مبارز "
دیگر
خنجر نمی نهند به حلقومی.
زان شماست
زین پس
اسب و
یراق و
جامه زربفت.
یک سبزه
با صراحی ی می
رفت
- از پشت شیشه های رنگین -
در جامه بنفش.
کو آن شراب کهنه
که - می گفتند -
مردافکن است؟
حافظ نشسته است
در ایوان
حافظ، حفاظ حافظه و ما
نیست
شطی ست
- از ترانه و غم -
سرشار.
در کوچه های قدیمی
بازار هل فروشان را
تعطیل کرده اند.
" کاظم سادات اشکوری"
۹ مهر ۵۱-شیراز
( قرائت شده در شب دوم از شبهای نویسندگان و شاعران " ده شب"( انستیتو گوته )، ۱۳۵۶ )
@StarbaadMagazine
" اینک بهار! "
گفتی:" بهار مژده نو داد!"
اما... باور نمی کنیم!
وقتی که سفره ها همه خالی ست
این برگ های سبز، آیا
صبحانه فقیری خواهد داد؟
افسوس!
با این شکوفه های نارنج
با این بنفشه های نورس
بیگانه ایم ما.
اینک بهار
با بغلی از گل
اما چه سود؟
انسان دردمند و گرسنه
در باغ های پرگل هم تنهاست،
عطر شکوفه ها را
این بادهای ولگرد
با خویش برده اند.
تا باغ های ساکت پاییز
ما را به حال خود بگذارید.
" کاظم سادات اشکوری"
( از کتاب " از دم صبح"، انتشارات دنیا، چاپ اول پاییز ۱۳۵۵)
" شیراز "
چشمی ز خشم پر
لم داده بر مخده مخمل.
- من تشنه ام، ز کاسه چشمان
خون بریز
جلاد!
تا این پیاله
- چونان لاله-
رنگی دوگانه یابد.
این کیست می خروشد
- بر کرسی ی حکومت شیراز -
از طعنه " عبید"؟
در خانه " امیر مبارز "
دیگر
خنجر نمی نهند به حلقومی.
زان شماست
زین پس
اسب و
یراق و
جامه زربفت.
یک سبزه
با صراحی ی می
رفت
- از پشت شیشه های رنگین -
در جامه بنفش.
کو آن شراب کهنه
که - می گفتند -
مردافکن است؟
حافظ نشسته است
در ایوان
حافظ، حفاظ حافظه و ما
نیست
شطی ست
- از ترانه و غم -
سرشار.
در کوچه های قدیمی
بازار هل فروشان را
تعطیل کرده اند.
" کاظم سادات اشکوری"
۹ مهر ۵۱-شیراز
( قرائت شده در شب دوم از شبهای نویسندگان و شاعران " ده شب"( انستیتو گوته )، ۱۳۵۶ )
@StarbaadMagazine
فرخنده و خجسته باد!
شصت و چهارمین سالگرد زادروز
" علی اکبر طوسی "
شاعر، پژوهشگر و نویسنده کتاب ارزشمند
" جامعه روستایی در ادبیات معاصر ایران با تکیه بر رمان "
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻
" انرژی هسته ای "
موهایت را که نوازش کردم
نمی دانستم
الکتریسته ی ساکن،
به انرژی هسته ای
مبدل خواهد شد
و اینک
پیش از دنیا
من
به مشتی خاکستر
مبدل شده ام.
" علی اکبر طوسی"
۱۳۹۶/۶/۱۲
( فصلنامه استارباد، شماره ۱۴، تابستان ۱۳۹۸ )
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
شصت و چهارمین سالگرد زادروز
" علی اکبر طوسی "
شاعر، پژوهشگر و نویسنده کتاب ارزشمند
" جامعه روستایی در ادبیات معاصر ایران با تکیه بر رمان "
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻
" انرژی هسته ای "
موهایت را که نوازش کردم
نمی دانستم
الکتریسته ی ساکن،
به انرژی هسته ای
مبدل خواهد شد
و اینک
پیش از دنیا
من
به مشتی خاکستر
مبدل شده ام.
" علی اکبر طوسی"
۱۳۹۶/۶/۱۲
( فصلنامه استارباد، شماره ۱۴، تابستان ۱۳۹۸ )
👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
اثری بی بدیل از
" علی اکبر طوسی"
کارشناس پژوهشگری اجتماعی و کارشناس ارشد جامعه شناسی
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
" علی اکبر طوسی"
کارشناس پژوهشگری اجتماعی و کارشناس ارشد جامعه شناسی
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆
" کتاب حاضر تلفیقی است از دانش موجود در دو حوزه جامعه شناسی روستایی و جامعه شناسی ادبیات که پس از ارائه تعاریف مورد نظر از واژگان بنیانی پژوهش، نویسنده به بررسی سیر تاریخی رمان روستایی در ایران از ۱۳۰۰ تا ۱۳۷۰ خورشیدی می پردازد و رمان های روستایی برگزیده را به ترتیب تاریخ انتشار به خوانندگان معرفی می کند. در ادامه، مفاهیم و مضامین جامعه شناختی موجود در بیش از شش هزار صفحه از رمان های روستایی تحلیل و دسته بندی و با متون جامعه شناسی روستایی تطبیق داده می شود تا میزان واقع گرا بودن رمان های روستایی در این دوره تاریخی سنجیده شود."
( متن پشت جلد کتاب" جامعه روستایی، در ادبیات معاصر ایران با تکیه بر رمان( تبیین جامعه شناختی) اثر:علی اکبر طوسی، نشر لویه، ۱۳۹۷"
هدف از تألیف این کتاب، شناخت پدیده های اجتماعی در جامعهٌ روستائی و شناخت بخشی از جغرافیای روستایی از طریق رمان است.
مفهوم و ماهیت ادبیات
…………………………………
ادبیات به معنای خاص ... در بر گیرندهٌ همه انواع آثار خلاقهٌ عالی است، چه شعر و چه نثر، مثل منظومه های حماسی، غنایی، نمایشی، تعلیمی، قصه، داستان کوتاه، رمان، رمانس و آثار وابسته به آن ها.
خلاصه کلام ...منظور ما ادبیات ...در معنی خاص آن است. با دو ویژگی بارز و برجسته که در این فرآیند مکمل یکدیگرند. اول آن که قوهٌ تخیل در آفرینش آن دخیل است. دوم آن که بازتاب و نشان دهندهٌ شرایط اجتماعی-سیاسی-اقتصادی و فرهنگی دوره ای است که در آن پدید آمده است.
ادبیات و جامعه
………………………
اوضاع اجتماعی-سیاسی-اقتصادی و فرهنگی یک اجتماع بشری خاص، در ادبیاتِ متعلق به آن منعکس است...
هر کار هنری آفریننده ای دارد و هر اثر ادبی محصول تلاش یک نویسنده است. از آنجا که هر نویسنده عضو جامعه است، در میان تار های متعدد و متنوع روابط حاکم بر جامعه قرار دارد؛ رویه ها، گرایش ها و پنداشت هایش تحت تأثیر جامعه است و نمی تواند اثری خلق کند که بازتاب روابط اجتماعی نباشد...
رمان
........
عموم صاحب نظران عرصهٌ ادبیات، در تعریف رمان به جنبهٌ کمّی آن اشاره داشته اند، به ویژه در جهت متمایز ساختن آن از داستان کوتاه و بلند؛ بر میزان و حجم رمان تأکید کرده اند اما توافق قطعی حاصل نشده است...نکته ای که باید بر آن تأکید کنیم این است که رمان خصیصهٌ واقع گرا بودن را با خود به همراه دارد... ممیزهٌ دیگر رمان در این است که نوعی داستان است...ویژگی دیگر رمان کلیت داشتن آن است...رمان قابلیت به تصویر کشیدن زندگی اجتماعی و روابط آدمیان را در یک دورهٌ زمانی مشخص داراست. رمان از خصیصهٌ واقع گرایی برخوردار است. از همین روست که رمان قابل تحلیل و بررسی است و از طریق آن می توان مشخصه های اجتماعی دورانی خاص یا جامعه ای مشخص را کشف کرد و به شناخت آن نائل آمد...
رمان روستایی
.....................
رمان روستایی در واقع رمان اجتماعی است. درون مایه و موضوع این نوع رمان از جامعهٌ روستایی گرفته شده است. رمان روستایی بر واقعه یا وقایع خاصی که در یک محیط روستایی مشخص می گذرد، تکیه دارد. اکثر شخصیت های داستان افراد روستایی هستند... رمان روستایی باید توانایی ترسیم ویژگی های اقتصادی-اجتماعی-سیاسی و فرهنگی و اقلیمی جامعه ٌ روستایی مشخصی را در زمان معین داشته باشد تا خواننده با مطالعهٌ آن خود را، اگر چه به صورت مقطعی و محدود، با آن جامعه آشنا و مأنوس حس کند...
( بخش هایی از فصل اول،کلیات کتاب " جامعه روستایی، در ادبیات معاصر ایران با تکیه بر رمان ( تبیین جامعه شناختی)" اثر:علی اکبر طوسی، نشر لویه، ۱۳۹۷)
@StarbaadMagazine
" کتاب حاضر تلفیقی است از دانش موجود در دو حوزه جامعه شناسی روستایی و جامعه شناسی ادبیات که پس از ارائه تعاریف مورد نظر از واژگان بنیانی پژوهش، نویسنده به بررسی سیر تاریخی رمان روستایی در ایران از ۱۳۰۰ تا ۱۳۷۰ خورشیدی می پردازد و رمان های روستایی برگزیده را به ترتیب تاریخ انتشار به خوانندگان معرفی می کند. در ادامه، مفاهیم و مضامین جامعه شناختی موجود در بیش از شش هزار صفحه از رمان های روستایی تحلیل و دسته بندی و با متون جامعه شناسی روستایی تطبیق داده می شود تا میزان واقع گرا بودن رمان های روستایی در این دوره تاریخی سنجیده شود."
( متن پشت جلد کتاب" جامعه روستایی، در ادبیات معاصر ایران با تکیه بر رمان( تبیین جامعه شناختی) اثر:علی اکبر طوسی، نشر لویه، ۱۳۹۷"
هدف از تألیف این کتاب، شناخت پدیده های اجتماعی در جامعهٌ روستائی و شناخت بخشی از جغرافیای روستایی از طریق رمان است.
مفهوم و ماهیت ادبیات
…………………………………
ادبیات به معنای خاص ... در بر گیرندهٌ همه انواع آثار خلاقهٌ عالی است، چه شعر و چه نثر، مثل منظومه های حماسی، غنایی، نمایشی، تعلیمی، قصه، داستان کوتاه، رمان، رمانس و آثار وابسته به آن ها.
خلاصه کلام ...منظور ما ادبیات ...در معنی خاص آن است. با دو ویژگی بارز و برجسته که در این فرآیند مکمل یکدیگرند. اول آن که قوهٌ تخیل در آفرینش آن دخیل است. دوم آن که بازتاب و نشان دهندهٌ شرایط اجتماعی-سیاسی-اقتصادی و فرهنگی دوره ای است که در آن پدید آمده است.
ادبیات و جامعه
………………………
اوضاع اجتماعی-سیاسی-اقتصادی و فرهنگی یک اجتماع بشری خاص، در ادبیاتِ متعلق به آن منعکس است...
هر کار هنری آفریننده ای دارد و هر اثر ادبی محصول تلاش یک نویسنده است. از آنجا که هر نویسنده عضو جامعه است، در میان تار های متعدد و متنوع روابط حاکم بر جامعه قرار دارد؛ رویه ها، گرایش ها و پنداشت هایش تحت تأثیر جامعه است و نمی تواند اثری خلق کند که بازتاب روابط اجتماعی نباشد...
رمان
........
عموم صاحب نظران عرصهٌ ادبیات، در تعریف رمان به جنبهٌ کمّی آن اشاره داشته اند، به ویژه در جهت متمایز ساختن آن از داستان کوتاه و بلند؛ بر میزان و حجم رمان تأکید کرده اند اما توافق قطعی حاصل نشده است...نکته ای که باید بر آن تأکید کنیم این است که رمان خصیصهٌ واقع گرا بودن را با خود به همراه دارد... ممیزهٌ دیگر رمان در این است که نوعی داستان است...ویژگی دیگر رمان کلیت داشتن آن است...رمان قابلیت به تصویر کشیدن زندگی اجتماعی و روابط آدمیان را در یک دورهٌ زمانی مشخص داراست. رمان از خصیصهٌ واقع گرایی برخوردار است. از همین روست که رمان قابل تحلیل و بررسی است و از طریق آن می توان مشخصه های اجتماعی دورانی خاص یا جامعه ای مشخص را کشف کرد و به شناخت آن نائل آمد...
رمان روستایی
.....................
رمان روستایی در واقع رمان اجتماعی است. درون مایه و موضوع این نوع رمان از جامعهٌ روستایی گرفته شده است. رمان روستایی بر واقعه یا وقایع خاصی که در یک محیط روستایی مشخص می گذرد، تکیه دارد. اکثر شخصیت های داستان افراد روستایی هستند... رمان روستایی باید توانایی ترسیم ویژگی های اقتصادی-اجتماعی-سیاسی و فرهنگی و اقلیمی جامعه ٌ روستایی مشخصی را در زمان معین داشته باشد تا خواننده با مطالعهٌ آن خود را، اگر چه به صورت مقطعی و محدود، با آن جامعه آشنا و مأنوس حس کند...
( بخش هایی از فصل اول،کلیات کتاب " جامعه روستایی، در ادبیات معاصر ایران با تکیه بر رمان ( تبیین جامعه شناختی)" اثر:علی اکبر طوسی، نشر لویه، ۱۳۹۷)
@StarbaadMagazine
فرخنده و خجسته باد!
نود و نهمین سالگرد زادروز
" یدالله مفتون امینی "
شاعر گرانقدر و شهیر معاصر !
زادروز : ۲۱ خرداد ۱۳۰۵ شاهین دژ
درگذشت : ۱۰ آذر ۱۴۰۱ تهران
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇👇
نود و نهمین سالگرد زادروز
" یدالله مفتون امینی "
شاعر گرانقدر و شهیر معاصر !
زادروز : ۲۱ خرداد ۱۳۰۵ شاهین دژ
درگذشت : ۱۰ آذر ۱۴۰۱ تهران
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
🔻 دیدار با شاعر گرانقدر "یدالله مفتون امینی"
در شهر کتاب ونک، خرداد ۹۷
🖊 عبدالرحمن فرقانیفر.
" سهند "
برجسته ی سپید طهارت
چتر فرود زرتشت
افسانه ی خروج نهنگ از کنار نیل
*
آتش بجان برف بدوش
آئینه ی مُحدبِ کولاک قرنها
موی سفید سینه ی تاریخ
*
یک خرمن غنیمت ابریشم
در شام دستبرد به سودای شرق و غرب.
یک چادر سفید اطاعت
در لحظه ی تقاطع جوهای سرخ و گرم.
یک عقده ی بزرگ کتان پیچ
یادآور تصلب ایمان فراز دار
*
یک صخره ی دشت
از آخرین فلاخن پیش از دعای نوح
*
آنک، قیام روشن اسطوره های دشت
قطب سفید غربت مهتاب.
آنک
قشلاق واگذاشته ی سیمرغ
یک حرمت بلند.
موج منیع کشمکش خون و برف و باد
حجم شرف؛ سهند!
" یدالله مفتون امینی "
📙شعر:
آفتاب را به تو نمیدهم
تا خردهخرده بشکنیاش
و از آن ستاره بسازی
ماه را به تو نمیدهم
تا به خاطر کوهی از نور
دریایی از مروارید را انکار کنی
ستارهها را به تو نمیدهم
تا بگویی
خوشا شبهای بیمهتاب
آسمان را به تو می دهم
تا ندانی که چه باید کرد...
" یدالله مفتون امینی "
📙 "گوزن"
با پویه اش، ظرافت ناز و نوا در او
با چشمهای مشکی گیرایش
با شاخهای افشانش، پرپیچ
با گردنش کشیده، و گستاخ
من دوست دارم او را
او را، که شوخ و آزاد
اما همیشه، مضطرب و چشم و گوش باز
بر تپه ها، و دامنه پرسه می زند
و، در پسین هر عطش گرم
بر آب سرد دورترین آبشارها
آغوش می فشارد
آنجا که ای بسا، پس هرسنگ و بوته ای
دستی به ماشه ای است.
آزاد و بیمناک و گریزان و خودنما
مجموعه ی وجود گوزن
ترکیب بس شگرفی است
نیمی از آن حماسه و نیمی از آن غنا
شعر گوزن، شعر درخت اقاقیاست
در حالت گریز و ستیزش با باد
و، در همان زمان
وسواس انتشارش در دل
شعر گوزن
شعر هراس ها، و هوس های کودکی است
در مرز لاله زاری ممنوع.
"یدالله مفتون امینی "
📖 خاطره ای از مفتون امینی در رابطه با شاملو:
"روزی در مجلس شاملو از ایشان سؤال شد آیا شما هم شعر پست مدرنی گفته اید که جایی کسی نخوانده یا نشنیده باشد. ایشان با کمی مکث گفتند همین حالا می گویم:
"لنگه کفش کهنهی من / زیر درخت بادمجان / شیهه میکشد"!"
📚 از مقدمه کتاب " گزینه اشعار، یدالله مفتون امینی"، انتشارات مروارید.
💠 @StarbaadMagazine
http://uupload.ir/files/aiy7_img_20171225_121739_217.jpg
🔻 دیدار با شاعر گرانقدر "یدالله مفتون امینی"
در شهر کتاب ونک، خرداد ۹۷
🖊 عبدالرحمن فرقانیفر.
" سهند "
برجسته ی سپید طهارت
چتر فرود زرتشت
افسانه ی خروج نهنگ از کنار نیل
*
آتش بجان برف بدوش
آئینه ی مُحدبِ کولاک قرنها
موی سفید سینه ی تاریخ
*
یک خرمن غنیمت ابریشم
در شام دستبرد به سودای شرق و غرب.
یک چادر سفید اطاعت
در لحظه ی تقاطع جوهای سرخ و گرم.
یک عقده ی بزرگ کتان پیچ
یادآور تصلب ایمان فراز دار
*
یک صخره ی دشت
از آخرین فلاخن پیش از دعای نوح
*
آنک، قیام روشن اسطوره های دشت
قطب سفید غربت مهتاب.
آنک
قشلاق واگذاشته ی سیمرغ
یک حرمت بلند.
موج منیع کشمکش خون و برف و باد
حجم شرف؛ سهند!
" یدالله مفتون امینی "
📙شعر:
آفتاب را به تو نمیدهم
تا خردهخرده بشکنیاش
و از آن ستاره بسازی
ماه را به تو نمیدهم
تا به خاطر کوهی از نور
دریایی از مروارید را انکار کنی
ستارهها را به تو نمیدهم
تا بگویی
خوشا شبهای بیمهتاب
آسمان را به تو می دهم
تا ندانی که چه باید کرد...
" یدالله مفتون امینی "
📙 "گوزن"
با پویه اش، ظرافت ناز و نوا در او
با چشمهای مشکی گیرایش
با شاخهای افشانش، پرپیچ
با گردنش کشیده، و گستاخ
من دوست دارم او را
او را، که شوخ و آزاد
اما همیشه، مضطرب و چشم و گوش باز
بر تپه ها، و دامنه پرسه می زند
و، در پسین هر عطش گرم
بر آب سرد دورترین آبشارها
آغوش می فشارد
آنجا که ای بسا، پس هرسنگ و بوته ای
دستی به ماشه ای است.
آزاد و بیمناک و گریزان و خودنما
مجموعه ی وجود گوزن
ترکیب بس شگرفی است
نیمی از آن حماسه و نیمی از آن غنا
شعر گوزن، شعر درخت اقاقیاست
در حالت گریز و ستیزش با باد
و، در همان زمان
وسواس انتشارش در دل
شعر گوزن
شعر هراس ها، و هوس های کودکی است
در مرز لاله زاری ممنوع.
"یدالله مفتون امینی "
📖 خاطره ای از مفتون امینی در رابطه با شاملو:
"روزی در مجلس شاملو از ایشان سؤال شد آیا شما هم شعر پست مدرنی گفته اید که جایی کسی نخوانده یا نشنیده باشد. ایشان با کمی مکث گفتند همین حالا می گویم:
"لنگه کفش کهنهی من / زیر درخت بادمجان / شیهه میکشد"!"
📚 از مقدمه کتاب " گزینه اشعار، یدالله مفتون امینی"، انتشارات مروارید.
💠 @StarbaadMagazine
http://uupload.ir/files/aiy7_img_20171225_121739_217.jpg
فرخنده و خجسته باد سالگرد زادروز
" پوران کاوه "
شاعر، مترجم و نقاش گرانقدر معاصر!
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻
آثار: شعر؛
-صدای فاصله ها
- بیا شبیه آفتاب باشیم
-از سکوت ترانه می سازم
- گاهی شبیه رؤیای تو می شوم
- بانوی پنجره های بی تاب
- هوا طعم قهوه می دهد
- هیچ آینه ای تکرار من نیست
- اعتراف
- باران نبار! زمین جای خوبی نیست
- " من - تو"، أه از خط فاصله
- چیزی شبیه دلتنگی
- قرارمان رأي ساعت دلواپسی
- از تماشای تو بر می گردم
- گزیده اشعار
- سایه روشن حروف بی صدا
آثار : ترجمه؛
- جایگاه دوم، اثر؛ راشل کاسک
- راز مولانا، اثر؛ برد گوچ
- بیست شعر عاشقانه و یک سرود ناامیدی، اثر؛ پابلو نرودا
نقاشی:
چندین نمایشگاه در گالری های داخل و خارج(در دبی) برگزار کرده است.
" ...هر جریان شعری متأثر از آگاهی های اجتماعی، فرهنگی و هستی شناسانه شاعر است ...که همانا مبارزه با ظلم و نابرابری ست ..."
" این روزها به اشعاری بر می خوریم که به عنوان نوآوری در زبان سرشار از بازی های زبانی بی هدف پُر از ترکیب های متنوع و نامتعادل اند."
" پوران کاوه "
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇👇👇
" پوران کاوه "
شاعر، مترجم و نقاش گرانقدر معاصر!
🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻
آثار: شعر؛
-صدای فاصله ها
- بیا شبیه آفتاب باشیم
-از سکوت ترانه می سازم
- گاهی شبیه رؤیای تو می شوم
- بانوی پنجره های بی تاب
- هوا طعم قهوه می دهد
- هیچ آینه ای تکرار من نیست
- اعتراف
- باران نبار! زمین جای خوبی نیست
- " من - تو"، أه از خط فاصله
- چیزی شبیه دلتنگی
- قرارمان رأي ساعت دلواپسی
- از تماشای تو بر می گردم
- گزیده اشعار
- سایه روشن حروف بی صدا
آثار : ترجمه؛
- جایگاه دوم، اثر؛ راشل کاسک
- راز مولانا، اثر؛ برد گوچ
- بیست شعر عاشقانه و یک سرود ناامیدی، اثر؛ پابلو نرودا
نقاشی:
چندین نمایشگاه در گالری های داخل و خارج(در دبی) برگزار کرده است.
" ...هر جریان شعری متأثر از آگاهی های اجتماعی، فرهنگی و هستی شناسانه شاعر است ...که همانا مبارزه با ظلم و نابرابری ست ..."
" این روزها به اشعاری بر می خوریم که به عنوان نوآوری در زبان سرشار از بازی های زبانی بی هدف پُر از ترکیب های متنوع و نامتعادل اند."
" پوران کاوه "
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
۷
تمام شدنی نیست
پله های بی شمار خیابان تنهایی
دستت را به من بده
تا انقلابی از صلح و دوستی به پا کنیم
و حواس جنگ را پرت.
۳۶
تخت و سقف نمی خواهم
کفش و کلاه نیز ...
من شاعرم
کاغذی و
قلمی و
مشتی واژه مهجور
برای استتار دردها کافی ست.
" حال استمراری "
بازمانده ی معادله ای دو مجهولی ام
با بوسه ای سربریده که سنجاق شده به لب ها
به جرم آیه ای نابرابر
به جرم اعتراض های نامرغوب حنجره
به جرم کندن تکه ای شهوانی
از گلوی سیب همسایه
زیر سایه ی منتقدان پر حاشیه
در به در
میان اعتصاب درخت ها
مشکوک به نقد حال و هوا
نه نیازی
به اتحاد سنگ و انگشت ها
نه نیازی
به شقیقه و شلیک ها
من خود نارنجکی ام خاموش
فریادی ام خودساخته
که قیام لبخندی غیر مسلح
معادله ام را برابر می کند.
" پوران کاوه"
( از مجموعه شعر " قرارمان، راس ساعت دلواپسی " )
۱
از همین امروز
" دوستت دارم " را
پُشتِ هر پنجره، هر جا
می زنم فریاد
هر چه بادا باد.
۷
دوستت دارم، باران
امّا
نبار!
زمین جای خوبی نیست.
۶۳
وقتی
شاعری می میرد
قتل عام می گردند
هزار هزار
کلام ناگفته ی زببا.
۶۴
واژه ها
گاهی سفیدند
گاه آبی
امروز، شاید
از همیشه دلتنگ ترم
واژه ها
همه سیاهند، سیاه.
۹۸
اگر گندم نگاهت جوانه می زد
از ذره ذره وجودم
سپیدار می رویید
برای رقص پروانه ها
هشیار باش، رفیق
بیداری چشم ستاره ها
از شیون و مرگ پرنده هاست.
۱۰۸
دوباره
پای تو در میان است " عشق "
پراکنده ایم
پراکنده ایم
در به دریم
درمانده ایم
همه را جمع کرده ای چه بگویی؟
که دردی مشترک داریم؟
نادیده نگرفتمت هیچ گاه
پلک زدن تو
برای سرودن شعری زیبا
کافی است
در جمعِ انقلابی ما.
" پوران کاوه "
( از مجموعه شعر " باران نبار! زمین جای خوبی نیست "، انتشارات مروارید، چاپ اول ۱۳۹۴ )
زود دیر شد
پیامم نرسید به دستت
دو بال کم بود برای پرنده آزاد
تا آن را به تو برساند
آینه های ذهنم را تنظیم می کنم
با حرکاتی مارپیچ
روزها را دور می زنم
تا برسم به رد پایت
به توافقنامه ی خنده ات
به کروکیِ سبزِ کلمات
خطر را هی هشدار می دهد تابلوی ورود ممنوع
بلندگو مدام، توقف را اعلام می کند
اما من
تنها آژیر قلبم را می شنوم
می رسم به چراغ های چشمک زنِ خیایان آزادی
آژیر ادامه دارد
انگار گویای پیام مهمی است !!!
می رسم به رد زنجیر پاهایت
وقتی که هنوز هیچ حکمی به تعادل نرسیده
گسل ها دهان باز می کنند
خنجری گرسنه از سینه ی زندگی ام بیرون می آید
بخیه های جامانده روی پوستم را می شکافد
نعش خودم را به دوش می کشم
و ادامه
در تاریکیِ گسترده ی روز
می گذرم از میان غلظت دود
از کنار پل های ویران
که مانند کتابی مقدس
واسطه ی پرچم های سرخ وُ سفید بودند
امانم نمی دهد سرفه ها
سرفه
سرفه
س
ر
ف
ه
انفجار
گوش کن
عملیات کنسل نشده
تمامِ دنیا دارد
سیاه سرفه های مرا سپید
و تو را
روسپید
ترجمه می کند.
" پوران کاوه "
بهمن ۱۴۰۰
( از نشریه اینترنتی ویژه نامه های کانون نویسندگان، "بیان آزاد"، شماره ۱۰، فروردین ۱۴۰۱، ویژه ی بزرگداشت " بکتاش آبتین " )
" کارگران مشغول کارند "
با بیمه امید
از خیابانِ انقلاب
رفتیم به سمت جمهوری
رسیدیم
به کارگر
کارگران
با بیل هایشان مشغول کارند
اما
هرگز برای هم گور نکندند.
" پوران کاوه "
( از مجموعه شعر " سایه روشن حروف بی صدا "،
نشر گل آذین، چاپ اول ۱۴۰۲ )
@StarbaadMagazine
۷
تمام شدنی نیست
پله های بی شمار خیابان تنهایی
دستت را به من بده
تا انقلابی از صلح و دوستی به پا کنیم
و حواس جنگ را پرت.
۳۶
تخت و سقف نمی خواهم
کفش و کلاه نیز ...
من شاعرم
کاغذی و
قلمی و
مشتی واژه مهجور
برای استتار دردها کافی ست.
" حال استمراری "
بازمانده ی معادله ای دو مجهولی ام
با بوسه ای سربریده که سنجاق شده به لب ها
به جرم آیه ای نابرابر
به جرم اعتراض های نامرغوب حنجره
به جرم کندن تکه ای شهوانی
از گلوی سیب همسایه
زیر سایه ی منتقدان پر حاشیه
در به در
میان اعتصاب درخت ها
مشکوک به نقد حال و هوا
نه نیازی
به اتحاد سنگ و انگشت ها
نه نیازی
به شقیقه و شلیک ها
من خود نارنجکی ام خاموش
فریادی ام خودساخته
که قیام لبخندی غیر مسلح
معادله ام را برابر می کند.
" پوران کاوه"
( از مجموعه شعر " قرارمان، راس ساعت دلواپسی " )
۱
از همین امروز
" دوستت دارم " را
پُشتِ هر پنجره، هر جا
می زنم فریاد
هر چه بادا باد.
۷
دوستت دارم، باران
امّا
نبار!
زمین جای خوبی نیست.
۶۳
وقتی
شاعری می میرد
قتل عام می گردند
هزار هزار
کلام ناگفته ی زببا.
۶۴
واژه ها
گاهی سفیدند
گاه آبی
امروز، شاید
از همیشه دلتنگ ترم
واژه ها
همه سیاهند، سیاه.
۹۸
اگر گندم نگاهت جوانه می زد
از ذره ذره وجودم
سپیدار می رویید
برای رقص پروانه ها
هشیار باش، رفیق
بیداری چشم ستاره ها
از شیون و مرگ پرنده هاست.
۱۰۸
دوباره
پای تو در میان است " عشق "
پراکنده ایم
پراکنده ایم
در به دریم
درمانده ایم
همه را جمع کرده ای چه بگویی؟
که دردی مشترک داریم؟
نادیده نگرفتمت هیچ گاه
پلک زدن تو
برای سرودن شعری زیبا
کافی است
در جمعِ انقلابی ما.
" پوران کاوه "
( از مجموعه شعر " باران نبار! زمین جای خوبی نیست "، انتشارات مروارید، چاپ اول ۱۳۹۴ )
زود دیر شد
پیامم نرسید به دستت
دو بال کم بود برای پرنده آزاد
تا آن را به تو برساند
آینه های ذهنم را تنظیم می کنم
با حرکاتی مارپیچ
روزها را دور می زنم
تا برسم به رد پایت
به توافقنامه ی خنده ات
به کروکیِ سبزِ کلمات
خطر را هی هشدار می دهد تابلوی ورود ممنوع
بلندگو مدام، توقف را اعلام می کند
اما من
تنها آژیر قلبم را می شنوم
می رسم به چراغ های چشمک زنِ خیایان آزادی
آژیر ادامه دارد
انگار گویای پیام مهمی است !!!
می رسم به رد زنجیر پاهایت
وقتی که هنوز هیچ حکمی به تعادل نرسیده
گسل ها دهان باز می کنند
خنجری گرسنه از سینه ی زندگی ام بیرون می آید
بخیه های جامانده روی پوستم را می شکافد
نعش خودم را به دوش می کشم
و ادامه
در تاریکیِ گسترده ی روز
می گذرم از میان غلظت دود
از کنار پل های ویران
که مانند کتابی مقدس
واسطه ی پرچم های سرخ وُ سفید بودند
امانم نمی دهد سرفه ها
سرفه
سرفه
س
ر
ف
ه
انفجار
گوش کن
عملیات کنسل نشده
تمامِ دنیا دارد
سیاه سرفه های مرا سپید
و تو را
روسپید
ترجمه می کند.
" پوران کاوه "
بهمن ۱۴۰۰
( از نشریه اینترنتی ویژه نامه های کانون نویسندگان، "بیان آزاد"، شماره ۱۰، فروردین ۱۴۰۱، ویژه ی بزرگداشت " بکتاش آبتین " )
" کارگران مشغول کارند "
با بیمه امید
از خیابانِ انقلاب
رفتیم به سمت جمهوری
رسیدیم
به کارگر
کارگران
با بیل هایشان مشغول کارند
اما
هرگز برای هم گور نکندند.
" پوران کاوه "
( از مجموعه شعر " سایه روشن حروف بی صدا "،
نشر گل آذین، چاپ اول ۱۴۰۲ )
@StarbaadMagazine