Telegram Web Link
...
ذره ذره روانم رو بازسازی میکنم، ولی مث
اون قلعه شنی لب دریام که موج میخوره بهش.
میروم خسته و افسرده و زار ،سوی منزلگه ویرانه‌ی خویش،
بخدا میبرم از شهر شما ،دل شوریده و دیوانه‌ی خویش ...
هیچکس بهتر از شادمهر نمیتونست اوج صبوری ما با کسی که دوسش داریمو توصیف کنه
اونجا که گفت
بهش فرصت زیاد دادم،با من وقتش تلف میشد!
بهم گاهی دروغ میگفت،نخواست باور کنه کم بود!
میدونست من دوسش دارم همینم نقطه ضعفم بود...
‏متاسفانه از حوصلم خارجه.شاید بپرسید چی؟ باید عرض کنم که همه چی.همه اون چیزی که هست و نیست.
«حس می‌کنم که عمرم را باخته‌ام... و خیلی کم‌تر از آن‌چه که باید بدانم، می‌دانم. شاید علتش این است که هرگز زندگی روشنی نداشته‌ام.»

- از نامه‌های فروغ فرخ‌زاد به ابراهیم گلستان.
:)
دنیا خیلی خاکستری تر از اون تصویر صورتی ایه که بعضی باورها و آدم ها سعی دارن بهت القا کنن.
دنیا اونقدری نا منصفانه هست که تو رو توی موقعیتی قرار بده که ذره ای حقت نباشه و هیچ تضمینی برای اینکه روزی از اون موقعیت خارج بشی، بهت نده.
دنیا اونقدری نا منصفانه هست که تو با وجود تمام کارهای درست و چهارچوب های اصولیت، سخت ترین اتفاق ها رو تجربه کنی و دیگری ای با وجود زیر پا گذاشتن خیلی چیز ها و ضربه به دیگران، بهترین موقعیت ها رو لمس کنه.
«کارما» هم گوشه ی دیگه ای از دنیای صورتی باور هاست که اعتقاد بهش، ضرری به کسی وارد نمیکنه جز اون آدم امیدواری که منتظره روزی، جایی، اون فردی که بهش آسیب زده تقاص ببینه. در حالی که به همون میزان که ممکنه این اتفاق بیفته، ممکن هست که نیفته و اون آدم در کمال آرامش زندگیش رو سپری کنه بدون اینکه حتی یک لحظه جایی در زندگیش احساس پشیمونی کنه.
به هر حال هرچقدر تاریکی این دنیا رو قبول کنی،‌کمتر آسیب میبینی. (این حرف ها به منظورِ تشویق هیچ‌کس به ناامیدی نیست!)
این عادتِ آدم‌ها بود، با کلمات بیشتر می‌کُشتند تا با تیر و تفنگ.
👀⁉️
2024/05/21 23:13:23
Back to Top
HTML Embed Code: