تو و تهیونگ یک بحث سنگین داشتین ، این دعوا از دعواهای قبل تون جدی تر بود.
تو حرفای وحشتناکی به اون زدی ، چیزایی که باعث شد اون طوری به تو نگاه کنه که انگار دیگه تو رو نمیشناسه.
حالا تو در اتاقت نشسته و داشتی به حرفایی که زده بودی فکر میکردی ، علیرغم این تهیونگ هرگز به اندازه تو اینقدر زیاده روی نکرده بود و هیچ وقت با حرفاش دلت رو آزار نداده بود.
وقتی فهمیدی چه کاری کردی اشک صورتت رو خیس کرد.
با خودت گمان کردی او دیگه برنمیگرده. حالا بزرگترین خوشحالیت رو هم از دست دادی!
صدای باز شدن در اتاق نشیمن اومد.
به طبقه پایین رفتی،حینی که تهیونگ داشت وارد خونه میشد روی پله ها ایستادی.
نگاهش روی تو افتاد و تو شکستی:خیلی متاسفم!حرفی که زدم اشتباه بود، درکت میکنم اگه میخوای ترکم کنی و...
-ترکت کنم؟ چرا باید تو رو ترک کنم؟
-چون حرفای خوبی بهت نزدم!
-اوه عزیزم،بیا اینجا!
دست هاشو باز کرد و تو به آغوشش پناه بردی ، درحالی که داشتی گریه میکردی صورتت رو تو سینهاش فرو کردی.
-دعوا بخشی از رابطست عزیزم.من تو رو هرگز ترک نمیکنم تو دختر منی!
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
تو حرفای وحشتناکی به اون زدی ، چیزایی که باعث شد اون طوری به تو نگاه کنه که انگار دیگه تو رو نمیشناسه.
حالا تو در اتاقت نشسته و داشتی به حرفایی که زده بودی فکر میکردی ، علیرغم این تهیونگ هرگز به اندازه تو اینقدر زیاده روی نکرده بود و هیچ وقت با حرفاش دلت رو آزار نداده بود.
وقتی فهمیدی چه کاری کردی اشک صورتت رو خیس کرد.
با خودت گمان کردی او دیگه برنمیگرده. حالا بزرگترین خوشحالیت رو هم از دست دادی!
صدای باز شدن در اتاق نشیمن اومد.
به طبقه پایین رفتی،حینی که تهیونگ داشت وارد خونه میشد روی پله ها ایستادی.
نگاهش روی تو افتاد و تو شکستی:خیلی متاسفم!حرفی که زدم اشتباه بود، درکت میکنم اگه میخوای ترکم کنی و...
-ترکت کنم؟ چرا باید تو رو ترک کنم؟
-چون حرفای خوبی بهت نزدم!
-اوه عزیزم،بیا اینجا!
دست هاشو باز کرد و تو به آغوشش پناه بردی ، درحالی که داشتی گریه میکردی صورتت رو تو سینهاش فرو کردی.
-دعوا بخشی از رابطست عزیزم.من تو رو هرگز ترک نمیکنم تو دختر منی!
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤219😭17🍾3👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••💜⃟🌿••
تصور کن تو و تهیونگ وارد یک آسانسور میشین:😈
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
تصور کن تو و تهیونگ وارد یک آسانسور میشین:😈
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
🔥144🍾6👍3🤣3😭3🥰1
••💜⃟🌿••
[💜]شرم میگفت نگاهت نکنم،گفتم چشم؛
[🎀]عشق میخواست ببیند نظری،دعواشد
« #Wall » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
[💜]شرم میگفت نگاهت نکنم،گفتم چشم؛
[🎀]عشق میخواست ببیند نظری،دعواشد
« #Wall » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
🍓92👍4🔥4
جارو را روی زمین کشید تا برگ های روی زمین ریخته را جمع کند. بی حوصله بود..
باز هم بخاطر تهیونگ تنبیه شده بود
سرش را که کمی بالا آورد تهیونگ را دید که با لبخند جارو به دست زمین را جارو میکشد
ـ میخندی؟ بایدم بخندی..منو انداختی تو این وضع...چرا یکم آروم قرار نمیگیری تو؟
تهیونگ صرفا نگاهش کرد و بعد با پوزخند دوست داشتنی برگ های قسمت خودش را جمع کرد و به سمت دخترک رفت :
+ انگار برگ ها منو بیشتر دوست داشتن ، سمت تو کمتر ریخته
ـ اینجا نیاهااااا ، میزنم میترکی
تهیونگ اما با خنده جلوتر اومد.. دست هاش و داخل جیب شلوارش گذاشته بود و دکمه کت یونیفرم مدرسش باز گذاشته بود.
موهای قهوه ای روشنش با نور خورشید که از بین شاخه و برگ های درخت بالا سرشون بهشون سر میزد ، سان کیس زیبایی و به وجود آوردن
تهیونگ با شیطنت به سمت دخترک خم شد و گفت :
+ مشکل اینجاست من دوست ندارم چیزی بیشتر از من تورو دوست داشته باشه
و بعد خندید و برگ هایی که یئون وو جمع کرده بود را با یک حرکت پخش کرد
ما دوست بودیم اما اون یه شوخی کرد ، طبیعتاً به شوخیش خندیدم اما آن شب..
نخوابیدم
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
باز هم بخاطر تهیونگ تنبیه شده بود
سرش را که کمی بالا آورد تهیونگ را دید که با لبخند جارو به دست زمین را جارو میکشد
ـ میخندی؟ بایدم بخندی..منو انداختی تو این وضع...چرا یکم آروم قرار نمیگیری تو؟
تهیونگ صرفا نگاهش کرد و بعد با پوزخند دوست داشتنی برگ های قسمت خودش را جمع کرد و به سمت دخترک رفت :
+ انگار برگ ها منو بیشتر دوست داشتن ، سمت تو کمتر ریخته
ـ اینجا نیاهااااا ، میزنم میترکی
تهیونگ اما با خنده جلوتر اومد.. دست هاش و داخل جیب شلوارش گذاشته بود و دکمه کت یونیفرم مدرسش باز گذاشته بود.
موهای قهوه ای روشنش با نور خورشید که از بین شاخه و برگ های درخت بالا سرشون بهشون سر میزد ، سان کیس زیبایی و به وجود آوردن
تهیونگ با شیطنت به سمت دخترک خم شد و گفت :
+ مشکل اینجاست من دوست ندارم چیزی بیشتر از من تورو دوست داشته باشه
و بعد خندید و برگ هایی که یئون وو جمع کرده بود را با یک حرکت پخش کرد
ما دوست بودیم اما اون یه شوخی کرد ، طبیعتاً به شوخیش خندیدم اما آن شب..
نخوابیدم
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤126👍5🔥2😭2🤣1🦄1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••💜⃟🌿••
کاش میشد نامرئی شد کنارش نشست و ساعتها بهش خیره شد بدون اینکه
بفهمه چقدر درگیرشی💜🔮
« #Vid »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
کاش میشد نامرئی شد کنارش نشست و ساعتها بهش خیره شد بدون اینکه
بفهمه چقدر درگیرشی💜🔮
« #Vid »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
😭103❤12👍3❤🔥1💋1🦄1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💔163😭35👍5😢1🤪1💘1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••💜⃟🌿••
نامجون:رید بهت که
جیهوپ:نه حاجی نگرانم بود 😂😂😂
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
نامجون:رید بهت که
جیهوپ:نه حاجی نگرانم بود 😂😂😂
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
🤣138😁2