دوست پسر مافیاییت با بازو چپش روی صندلی روبرو تو مینشینه.
با نگاه خاصی خطاب به تو میگه: لخت شو.
لحنش دستوری و سنگین بود، اعتراض میکنی:چی نه! چرا باید این کار رو بکنم؟
تهیونگ یکی از ابرو هاشو بالا میبره و با تو تماس چشمی برقرار میکنه.
آهی میکشه و با صدای آروم و عمیقی میگه:عزیزم...مجبورم نکن تکرار کنم!
به سمت تو میاد و گردنت رو توی دستش میگیره ، سپس ترقوهات رو می بوسه و میگه: حالا لخت شو..
_چی!
پوزخندی میزنه و میگه:دخترم چه خجالتیه.
صورتت سرخ میشه که ادامه میده:من قبلاً همه چیزو دیدم. پس لازم نیست خجالت بکشی عزیزم!
و دستش دور کمرت میپیچد و در گوشت میخندد:مگه نه؟
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
با نگاه خاصی خطاب به تو میگه: لخت شو.
لحنش دستوری و سنگین بود، اعتراض میکنی:چی نه! چرا باید این کار رو بکنم؟
تهیونگ یکی از ابرو هاشو بالا میبره و با تو تماس چشمی برقرار میکنه.
آهی میکشه و با صدای آروم و عمیقی میگه:عزیزم...مجبورم نکن تکرار کنم!
به سمت تو میاد و گردنت رو توی دستش میگیره ، سپس ترقوهات رو می بوسه و میگه: حالا لخت شو..
_چی!
پوزخندی میزنه و میگه:دخترم چه خجالتیه.
صورتت سرخ میشه که ادامه میده:من قبلاً همه چیزو دیدم. پس لازم نیست خجالت بکشی عزیزم!
و دستش دور کمرت میپیچد و در گوشت میخندد:مگه نه؟
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
تو تخت درحال خوندن یک رمان شهوانی بودی.
تهیونگ تازه از حمام بیرون اومده بود.
یک حوله دور کمرش داشت و با یک حوله موهاشو خشک میکرد.
وقتی تو رو روی تخت دید که عمیقاً روی رمانت تمرکز کردی با خودش خندید:اوه پسر...باز داری چی میخونی؟
به خوندن ادامه دادی و ورق زدی:هیش.. داره جالب میشه.
ناگهان با پاهات به لبه تخت کشیده شدی.
کتابت رو را اخم بستی به تهیونگ نگاه کردی:چیکار میکنی؟
به آرومی شروع به برداشتن حولهاش از دور کمرش کرد:چرا بخونی...وقتی میتونی با من تجربه اش کنی!
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
تهیونگ تازه از حمام بیرون اومده بود.
یک حوله دور کمرش داشت و با یک حوله موهاشو خشک میکرد.
وقتی تو رو روی تخت دید که عمیقاً روی رمانت تمرکز کردی با خودش خندید:اوه پسر...باز داری چی میخونی؟
به خوندن ادامه دادی و ورق زدی:هیش.. داره جالب میشه.
ناگهان با پاهات به لبه تخت کشیده شدی.
کتابت رو را اخم بستی به تهیونگ نگاه کردی:چیکار میکنی؟
به آرومی شروع به برداشتن حولهاش از دور کمرش کرد:چرا بخونی...وقتی میتونی با من تجربه اش کنی!
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••💜⃟🌿••
زندگی قشنگه:)
چون شماره 7 من تا یک ماه دیگه کامل میشه💜🌱
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
زندگی قشنگه:)
چون شماره 7 من تا یک ماه دیگه کامل میشه💜🌱
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
تهیونگ تازه از ماموریت برگشته بود..
خسته به اتاقش رفت.
یک فنجون قهوه براش ریختی و براش بردی.
میدونستی که ماموریتش به خوبی پیش رفته چون اون به عنوان بزرگترین پادشاه مافیا هرگز شکست نمیخورد.
قهوه رو به دستش دادی و پرسیدی: ماموریت چطور بود؟
جرعهای از قهوه رو نوشید و با لحنی آروم پاسخ داد:شکست خوردیم!
صداش سنگین بود با این حال سعی داشت دردش رو پنهان کنه.
دستاشو قفل دستات کردی
اونو به سمت تخت بردی و تهیونگ رو به نشستن واداشتی.
صورتش رو به دستات گرفتی و اونو دلداری دادی:به من نگاه کن! این فقط یک ماموریت بود. اشکالی نداره که گاهی شکست بخوری چون شکست درسای بیشتری بهت میآموزه ، اگه شکست خوردی این تقصیر تو نیست. من بهت ایمان دارم. اینا همش میگذره، میدونم تو این مشکلو پشت سر میزاری.
تهیونگ با دقت بهت گوش میکرد.
به آرومی سرش رو روی پاهات گذاشت و دستاشو دورت حلقه کرد.
و زمزمه کرد:به حرف زدن ادامه بده، تو حالمو خوب میکنی.
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
خسته به اتاقش رفت.
یک فنجون قهوه براش ریختی و براش بردی.
میدونستی که ماموریتش به خوبی پیش رفته چون اون به عنوان بزرگترین پادشاه مافیا هرگز شکست نمیخورد.
قهوه رو به دستش دادی و پرسیدی: ماموریت چطور بود؟
جرعهای از قهوه رو نوشید و با لحنی آروم پاسخ داد:شکست خوردیم!
صداش سنگین بود با این حال سعی داشت دردش رو پنهان کنه.
دستاشو قفل دستات کردی
اونو به سمت تخت بردی و تهیونگ رو به نشستن واداشتی.
صورتش رو به دستات گرفتی و اونو دلداری دادی:به من نگاه کن! این فقط یک ماموریت بود. اشکالی نداره که گاهی شکست بخوری چون شکست درسای بیشتری بهت میآموزه ، اگه شکست خوردی این تقصیر تو نیست. من بهت ایمان دارم. اینا همش میگذره، میدونم تو این مشکلو پشت سر میزاری.
تهیونگ با دقت بهت گوش میکرد.
به آرومی سرش رو روی پاهات گذاشت و دستاشو دورت حلقه کرد.
و زمزمه کرد:به حرف زدن ادامه بده، تو حالمو خوب میکنی.
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
••🤍⃟☁️••
𝐍𝐚𝐦𝐞 : Snow Flake
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: Aysan
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #Drama #Romantic
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: Jung Kook , Shayne
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 1 , 2
[ برای خواندن پارت 1 کلیک کنید ]
[ برای خواندن پارت 2 کلیک کنید ]
❕شرط آپ پارت بعد +200 لایک
« #OneShot » « #Snow_Flake »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
𝐍𝐚𝐦𝐞 : Snow Flake
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: Aysan
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #Drama #Romantic
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: Jung Kook , Shayne
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 1 , 2
[ برای خواندن پارت 1 کلیک کنید ]
[ برای خواندن پارت 2 کلیک کنید ]
❕شرط آپ پارت بعد +200 لایک
« #OneShot » « #Snow_Flake »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••💜⃟🌿••
من تو موقعیت های حساس و جدی زندگیم تهیونگم😂😂
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
من تو موقعیت های حساس و جدی زندگیم تهیونگم😂😂
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••💜⃟🌿••
گول اینا رو نخورین فشار اصلی تو راهه😂😂
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
گول اینا رو نخورین فشار اصلی تو راهه😂😂
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
تو با دشمنت درگیر یک بحث شدید شدی.
بعد از مدرسه شما دونفر جریمه شدین که کل سالن رو تی بکشین.
بحث تون درمورد چی بود؟ دقیقا یادت نبود، تنها چیزی که میدونستی این بود که قرار نیست عقب نشینی کنی.
تهیونگ میپرسه:چرا اینقدر لجبازی میکنی؟
به سمتت اومد و تو یک قدم عقب برداشتی.
ادامه میده:چرا همیشه باید بحث کنی؟
پشتت با یکی از کمدها برخورد میکنه، درحالی که تهیونگ دستشو کنار سرت روی کمد میزاره روی صورتت خم میشه.
_مهم نیست من چی میگم تو همیشه تو حرفای من دنبال ایرادی.
فاصله اش رو با تو کمتر کرد.
نفست تو گلوت گیر کرد اما با این حال ادامه دادی:از احمقانه ترین چیزا دعوا و معارفه درست میکنی.
چشماش لحظه ای به سمت لبات رفت، تو حتی مطمئن نبودی که واقعی باشه.
تهیونگ زمزمه میکنه:تو گاهی اوقات خیلی عصبیم میکنی..
هر دو دستش روی کمرت نشست و تو رو به خودش چسبوند.
روی لباش زمزمه کردی:ازت متنفرم!
و ناگهان لبش روی لبت نشست و محکم تو رو بوسید ، قبل اینکه بخوای عقب بکشی لبت رو گازی شیرین گرفت.
نفس نفس زدی:چیکار میکنی؟
_دروغات واقعا بوسیدنیه
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
بعد از مدرسه شما دونفر جریمه شدین که کل سالن رو تی بکشین.
بحث تون درمورد چی بود؟ دقیقا یادت نبود، تنها چیزی که میدونستی این بود که قرار نیست عقب نشینی کنی.
تهیونگ میپرسه:چرا اینقدر لجبازی میکنی؟
به سمتت اومد و تو یک قدم عقب برداشتی.
ادامه میده:چرا همیشه باید بحث کنی؟
پشتت با یکی از کمدها برخورد میکنه، درحالی که تهیونگ دستشو کنار سرت روی کمد میزاره روی صورتت خم میشه.
_مهم نیست من چی میگم تو همیشه تو حرفای من دنبال ایرادی.
فاصله اش رو با تو کمتر کرد.
نفست تو گلوت گیر کرد اما با این حال ادامه دادی:از احمقانه ترین چیزا دعوا و معارفه درست میکنی.
چشماش لحظه ای به سمت لبات رفت، تو حتی مطمئن نبودی که واقعی باشه.
تهیونگ زمزمه میکنه:تو گاهی اوقات خیلی عصبیم میکنی..
هر دو دستش روی کمرت نشست و تو رو به خودش چسبوند.
روی لباش زمزمه کردی:ازت متنفرم!
و ناگهان لبش روی لبت نشست و محکم تو رو بوسید ، قبل اینکه بخوای عقب بکشی لبت رو گازی شیرین گرفت.
نفس نفس زدی:چیکار میکنی؟
_دروغات واقعا بوسیدنیه
🌱شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••🩸⃟🍷••
کم کم دستمالا رو اماده کنین:)💔
« #Scenario » « #red_wine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
کم کم دستمالا رو اماده کنین:)💔
« #Scenario » « #red_wine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
••🤍⃟☁️••
𝐍𝐚𝐦𝐞 : SPY
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 : Zahra
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #Drama #Dark_romance #Forced_marriage #Police #Smut
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : Taehyung , Y/N
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 11
[ برای خواندن پارت 11 کلیک کنید ]
❕شرط آپ پارت بعد +250 لایک
« #Fic» « #SPY »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
𝐍𝐚𝐦𝐞 : SPY
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 : Zahra
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #Drama #Dark_romance #Forced_marriage #Police #Smut
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : Taehyung , Y/N
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 11
[ برای خواندن پارت 11 کلیک کنید ]
❕شرط آپ پارت بعد +250 لایک
« #Fic» « #SPY »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟