تو با یک رهبر مافیا خطرناک ازدواج کردی.
تهیونگ روی تو خیلی متعصب بود بنابراین تصمیم گرفت با ترتیب یک ازدواج تو رو مال خودش کنه.
یک شب درحالی که هر دو توی تخت بودین، بلند شدی و توجه اونو به خودت جلب کرد.
تهیونگ:خوبی؟
_اره، اما باید صحبت کنیم
سرشو تکون داد و روی تخت نیم خیز شد و نشست.
_تهیونگ من میدونم این یک ازدواج قرار دادی و از پیش تعیین شده ست اما
سرشو تکون داد و با دقت گوش داد:اما بنظرم ما باید یک قدم جلو تر برداریم تا این ازدواج حقیقی بشه!
به آرومی صحبت میکردی و سعی داشتی اونو متوجه منظورت کنی.
تهیونگ با گیجی اخمی کرد:منظورت چیه ا.ت؟
برای گفتن مردد شدی:یعنی....
مکث کردی و عصبی شدی:مهم نیست، فراموشش کن!
خواستی دوباره دراز بکشی که بازوتو گرفت توی صورتت خم شد:منم فکر میکنم باید انجامش بدیم!
چشماش نرم شدند و لبخند شیطانی روی لبش نشست، انگار همیشه منتظر این لحظه بود اما هرگز انتظار مطرح شدنش رو از طرف تو نداشت.
سرشو نزدیک اورد و وقتی تو رو بوسید موجی الکتریسیته تو بدنت جاری شد.
بوسهش شدیدتر شد و کم کم روی تنت خیمه زد....
❕شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
تهیونگ روی تو خیلی متعصب بود بنابراین تصمیم گرفت با ترتیب یک ازدواج تو رو مال خودش کنه.
یک شب درحالی که هر دو توی تخت بودین، بلند شدی و توجه اونو به خودت جلب کرد.
تهیونگ:خوبی؟
_اره، اما باید صحبت کنیم
سرشو تکون داد و روی تخت نیم خیز شد و نشست.
_تهیونگ من میدونم این یک ازدواج قرار دادی و از پیش تعیین شده ست اما
سرشو تکون داد و با دقت گوش داد:اما بنظرم ما باید یک قدم جلو تر برداریم تا این ازدواج حقیقی بشه!
به آرومی صحبت میکردی و سعی داشتی اونو متوجه منظورت کنی.
تهیونگ با گیجی اخمی کرد:منظورت چیه ا.ت؟
برای گفتن مردد شدی:یعنی....
مکث کردی و عصبی شدی:مهم نیست، فراموشش کن!
خواستی دوباره دراز بکشی که بازوتو گرفت توی صورتت خم شد:منم فکر میکنم باید انجامش بدیم!
چشماش نرم شدند و لبخند شیطانی روی لبش نشست، انگار همیشه منتظر این لحظه بود اما هرگز انتظار مطرح شدنش رو از طرف تو نداشت.
سرشو نزدیک اورد و وقتی تو رو بوسید موجی الکتریسیته تو بدنت جاری شد.
بوسهش شدیدتر شد و کم کم روی تنت خیمه زد....
❕شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤235🔥2🥰1😁1
••🤍⃟☁️••
𝐍𝐚𝐦𝐞 : red wine2
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 : Zahra
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #Drama #emotional #roommate #Mafia #Smut
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : Taehyung , Y/N
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 17 , 18 , 19
[ برای خواندن پارت 17 کلیک کنید ]
[ برای خواندن پارت 18 کلیک کنید ]
[ برای خواندن پارت 19 کلیک کنید ]
❕شرط آپ پارت بعد +200 لایک
« #Scenario » « #red_wine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
𝐍𝐚𝐦𝐞 : red wine2
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 : Zahra
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #Drama #emotional #roommate #Mafia #Smut
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : Taehyung , Y/N
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 17 , 18 , 19
[ برای خواندن پارت 17 کلیک کنید ]
[ برای خواندن پارت 18 کلیک کنید ]
[ برای خواندن پارت 19 کلیک کنید ]
❕شرط آپ پارت بعد +200 لایک
« #Scenario » « #red_wine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤270
••🤍⃟☁️••
𝐍𝐚𝐦𝐞 : SPY
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 : Zahra
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #Drama #Dark_romance #Forced_marriage #Police #Smut
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : Taehyung , Y/N
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 12 , 13
[ برای خواندن پارت 12 کلیک کنید ]
[ برای خواندن پارت 13 کلیک کنید ]
❕شرط آپ پارت بعد +200 لایک
« #Fic» « #SPY »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
𝐍𝐚𝐦𝐞 : SPY
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 : Zahra
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #Drama #Dark_romance #Forced_marriage #Police #Smut
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : Taehyung , Y/N
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 12 , 13
[ برای خواندن پارت 12 کلیک کنید ]
[ برای خواندن پارت 13 کلیک کنید ]
❕شرط آپ پارت بعد +200 لایک
« #Fic» « #SPY »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤261🔥2
تو با یک لباس قرمز و شیک وارد پارتی شدی
اکثریت مرد ها بهت خیره شدند و سوتی زدن، اما تو با بی تفاوتی اونا رو نادید گرفتی و پشت بار نشستی و چندتا شات سفارش دادی.
سرت رو اطراف چرخوندی که با دشمنت ، کیم تهیونگ چشم تو چشم شدی: اوه خدای من از این بدتر نمیشد!
ناگهان دستی دور کمرت حلقه شد
سرتو که بالا آوردی ، با کیم مواجه شدی
با اخم گفتی:دستت رو از روی کمرم بردار.
صدای خشدارش رو میشنوی:یه سری پیرمرد منحرف دارن نگاهت میکنن.
سرتو میچرخونی و گروهی از پیرمردا رو میبینی که به تو زل زدن.
کیم خم شد، نفسش به لبات برخورد کرد
و از همونجا لب زد:فقط باهام همراه شو، باشه عزیزم؟
قبل از اینکه بخوای چیزی بگی لبش روی لب قرار گرفت!!
❕شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
اکثریت مرد ها بهت خیره شدند و سوتی زدن، اما تو با بی تفاوتی اونا رو نادید گرفتی و پشت بار نشستی و چندتا شات سفارش دادی.
سرت رو اطراف چرخوندی که با دشمنت ، کیم تهیونگ چشم تو چشم شدی: اوه خدای من از این بدتر نمیشد!
ناگهان دستی دور کمرت حلقه شد
سرتو که بالا آوردی ، با کیم مواجه شدی
با اخم گفتی:دستت رو از روی کمرم بردار.
صدای خشدارش رو میشنوی:یه سری پیرمرد منحرف دارن نگاهت میکنن.
سرتو میچرخونی و گروهی از پیرمردا رو میبینی که به تو زل زدن.
کیم خم شد، نفسش به لبات برخورد کرد
و از همونجا لب زد:فقط باهام همراه شو، باشه عزیزم؟
قبل از اینکه بخوای چیزی بگی لبش روی لب قرار گرفت!!
❕شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤247🤣13🔥2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••🤍⃟☁️••
فرا رسیدن پارت های اهم اهم و اعلام کنم یا زوده؟؟
« #Fic » « #puppeteer »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
فرا رسیدن پارت های اهم اهم و اعلام کنم یا زوده؟؟
« #Fic » « #puppeteer »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤🔥131😈10❤4🔥1
••🤍⃟☁️••
𝐍𝐚𝐦𝐞 : Puppeteer
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: Aysan | Ariielmina
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #romamce #smut
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: Taehyung , Y/N
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 42
[ برای خواندن پارت 42 کلیک کنید ]
❕شرط آپ پارت بعد +200 لایک
« #Fic » « #puppeteer »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
𝐍𝐚𝐦𝐞 : Puppeteer
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: Aysan | Ariielmina
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : #romamce #smut
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: Taehyung , Y/N
𝐏𝐚𝐫𝐭 : 42
[ برای خواندن پارت 42 کلیک کنید ]
❕شرط آپ پارت بعد +200 لایک
« #Fic » « #puppeteer »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤216🔥4🥰2💯1💋1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
••🤍⃟☁️••
این بچه دیگه از بی نمکی ما به ستوه اومده😂😂
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
این بچه دیگه از بی نمکی ما به ستوه اومده😂😂
« #Vid » « #BTS »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
🤣188😁3❤1🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💋118❤🔥11😭5❤3🍓3👍2🔥1
••🤍⃟☁️••
فهمیدین جان سینا چی گفته..
گفته "حقیقتش از کیپاپ خوشم نمیاد من فقط جذب BTS شدم"
خواستم بگم این حرف ، حرف خیلیامونه
« #Fact »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
فهمیدین جان سینا چی گفته..
گفته "حقیقتش از کیپاپ خوشم نمیاد من فقط جذب BTS شدم"
خواستم بگم این حرف ، حرف خیلیامونه
« #Fact »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤186👍13🔥7😎5
توی کتابخونه نشسته بودم و داشتم کتاب مورد علاقهام رو میخوندم.
که صدای پسر کنارم رو شنیدم:ببخشید!
به بالا نگاه کردم
یه پسر ناز با موهای بور و پفی بود
پسر با نگاهی عصبی پشت سرش رو خاروند و گفت:داشتم فکر میکردم...
مکثی کرد و بعد ادامه داد:شاید بتونم شمارهات رو داشته باشم؟
بهش لبخند زدم و گفتم:حتماً!
شمارهام رو روی کاغذی نوشتم و خواستم کاغذ رو به پسر بدم که ناگهان کاغذ از دستم قاپیده شد
_اوه، این چیه؟
سرم رو بالا آوردم و دیدم که تهیونگ اونجا وایستاده و کاغذ رو تو دستاش گرفت و گفت:اینجا چیکار میکنی؟
_به تو مربوط نیست
کاغذ رو پاره کرد که اعتراض کردم: تهیونگ!!
_حالا بدو..
تهیونگ با تکون دادن دست به پسر گفت که گورش رو گم کنه
پسر فرار کرد
بلند شدم تا با کیم روبرو بشم اما اون دوباره منو روی صندلی هل داد.
_الان داری با پسرای دیگه لاس میزنی، بیبی؟
❕شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
که صدای پسر کنارم رو شنیدم:ببخشید!
به بالا نگاه کردم
یه پسر ناز با موهای بور و پفی بود
پسر با نگاهی عصبی پشت سرش رو خاروند و گفت:داشتم فکر میکردم...
مکثی کرد و بعد ادامه داد:شاید بتونم شمارهات رو داشته باشم؟
بهش لبخند زدم و گفتم:حتماً!
شمارهام رو روی کاغذی نوشتم و خواستم کاغذ رو به پسر بدم که ناگهان کاغذ از دستم قاپیده شد
_اوه، این چیه؟
سرم رو بالا آوردم و دیدم که تهیونگ اونجا وایستاده و کاغذ رو تو دستاش گرفت و گفت:اینجا چیکار میکنی؟
_به تو مربوط نیست
کاغذ رو پاره کرد که اعتراض کردم: تهیونگ!!
_حالا بدو..
تهیونگ با تکون دادن دست به پسر گفت که گورش رو گم کنه
پسر فرار کرد
بلند شدم تا با کیم روبرو بشم اما اون دوباره منو روی صندلی هل داد.
_الان داری با پسرای دیگه لاس میزنی، بیبی؟
❕شرط ایمجین بعد +100 لایک
« #Imagine »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
❤180🤣25👍1💋1🆒1