یادمون میمونه چه افرادی با چه توجیهاتی سمت قدرت بودن و کنار ما مردم نبودن
«یکی از دوستام بهم میگفت داستان بنویس و چاپ کن تا شناخته بشی و بتونی تأثیر بگذاری؛ خودش چند تا کتاب داره و جوایزی گرفته و معروفه...
من گفتم نمیتونم و نمیخوام چیزی بنویسم که توی جمهوری اسلامی چاپ بشه. هفته گذشته یه پیام توی اینستاگرام دیدم که نوشته بود: «شعر سرودن پس از آشوویتس، بربریت است.»
حالا میدونم که جمعیت زیادی از نویسندهها و فیلمسازها و مثلاً هنرمندانی منتظرن که برگردن به زندگی عادی و قبلی، تا بیوقفه آثار هنریشون رو منتشر کنن. واقعاً فکر میکنن دارن به روش خودشون مبارزه میکنن یا چی؟!
یکی رو میشناسم که میگفت نباید سطح مبارزه رو به کسی تحمیل کرد، هر کس به اندازهی توان خودش و به روش خودش مبارزه میکنه.
همیشه هم میگفت: «من از شما بیشتر میترسم. براندازها بیمنطقتر و افراطیتر از جمهوری اسلامی هستند!»
البته که از آزادیهای بعد از جنبش زن، زندگی، آزادی استفاده میکنه و حالا حجاب اختیاری داره و اصلاً شبیه طرفداران تیپیک حکومت نیست؛ ولی خب رأی که میداد و توی اولین روزهای جنگ هم دائم استوری برای کشتههای غیرنظامی میذاشت و همون حرف «جنگ خیلی وحشتناکه» رو تکرار میکرد.
من دیگه اینجور افکار رو تحمل نمیکنم و دیگه فالو ندارمش، و واقعاً فکر میکنم این افراد در حفظ و استمرار و برقراری جمهوری اسلامی، خیلی مؤثرتر از افراطیهای مشخصاً طرفدار حکومت هستند.
اگر آبها از آسیاب بیفته، جمهوری اسلامی میتونه بهسرعت با کمک اینها خودش رو بازسازی کنه و فیلمهاشو بسازه و داستانهاشو چاپ کنه و لیگهای ورزشیش رو برگزار کنه و خندوانههاشو بسازه و در کنارش زندانیها رو اعدام کنه و...
یعنی دوباره اینها برگردن به مبارزه «به اندازهی توان خودشون و به سبک خودشون»؟!
دیگه واقعاً اگر هنوز بعد از جنبش مهسا، شعر سرودن بربریت نبود، حالا بعد از این جنگ، من شک ندارم که اینطوره.
و چطوری میتونن مثل قبل شعر بگن و داستان بنویسن و فیلم بسازن و ورزش کنن؟!
البته من فکر نمیکنم جمهوری اسلامی جون سالم از این مخمصه بدر ببره و این آدمها بتونن دوباره ظاهرش رو رنگآمیزی کنن؛ ولی اینو مطمئنم که ما یادمون میمونه با چه توجیهاتی سمت قدرت بودن و کنار ما مردم نبودن.»
ـ متن بالا را یکی از مخاطبان توانا ارسال کرده است.
#نه_به_جمهوری_اسلامی #استبداد #عدم_همکاری #هیچ_چیز_عادی_نیست #ابتذال_شر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«یکی از دوستام بهم میگفت داستان بنویس و چاپ کن تا شناخته بشی و بتونی تأثیر بگذاری؛ خودش چند تا کتاب داره و جوایزی گرفته و معروفه...
من گفتم نمیتونم و نمیخوام چیزی بنویسم که توی جمهوری اسلامی چاپ بشه. هفته گذشته یه پیام توی اینستاگرام دیدم که نوشته بود: «شعر سرودن پس از آشوویتس، بربریت است.»
حالا میدونم که جمعیت زیادی از نویسندهها و فیلمسازها و مثلاً هنرمندانی منتظرن که برگردن به زندگی عادی و قبلی، تا بیوقفه آثار هنریشون رو منتشر کنن. واقعاً فکر میکنن دارن به روش خودشون مبارزه میکنن یا چی؟!
یکی رو میشناسم که میگفت نباید سطح مبارزه رو به کسی تحمیل کرد، هر کس به اندازهی توان خودش و به روش خودش مبارزه میکنه.
همیشه هم میگفت: «من از شما بیشتر میترسم. براندازها بیمنطقتر و افراطیتر از جمهوری اسلامی هستند!»
البته که از آزادیهای بعد از جنبش زن، زندگی، آزادی استفاده میکنه و حالا حجاب اختیاری داره و اصلاً شبیه طرفداران تیپیک حکومت نیست؛ ولی خب رأی که میداد و توی اولین روزهای جنگ هم دائم استوری برای کشتههای غیرنظامی میذاشت و همون حرف «جنگ خیلی وحشتناکه» رو تکرار میکرد.
من دیگه اینجور افکار رو تحمل نمیکنم و دیگه فالو ندارمش، و واقعاً فکر میکنم این افراد در حفظ و استمرار و برقراری جمهوری اسلامی، خیلی مؤثرتر از افراطیهای مشخصاً طرفدار حکومت هستند.
اگر آبها از آسیاب بیفته، جمهوری اسلامی میتونه بهسرعت با کمک اینها خودش رو بازسازی کنه و فیلمهاشو بسازه و داستانهاشو چاپ کنه و لیگهای ورزشیش رو برگزار کنه و خندوانههاشو بسازه و در کنارش زندانیها رو اعدام کنه و...
یعنی دوباره اینها برگردن به مبارزه «به اندازهی توان خودشون و به سبک خودشون»؟!
دیگه واقعاً اگر هنوز بعد از جنبش مهسا، شعر سرودن بربریت نبود، حالا بعد از این جنگ، من شک ندارم که اینطوره.
و چطوری میتونن مثل قبل شعر بگن و داستان بنویسن و فیلم بسازن و ورزش کنن؟!
البته من فکر نمیکنم جمهوری اسلامی جون سالم از این مخمصه بدر ببره و این آدمها بتونن دوباره ظاهرش رو رنگآمیزی کنن؛ ولی اینو مطمئنم که ما یادمون میمونه با چه توجیهاتی سمت قدرت بودن و کنار ما مردم نبودن.»
ـ متن بالا را یکی از مخاطبان توانا ارسال کرده است.
#نه_به_جمهوری_اسلامی #استبداد #عدم_همکاری #هیچ_چیز_عادی_نیست #ابتذال_شر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤29👍16
سالهاست که در این سرزمین، نام ایران در سایه قرار گرفته است. در رسانه رسمی، در نظام آموزشی، در خطابهها، و در آیینهای حکومتی، آنچه برجسته شد، امت بود نه ملت؛ آنچه پاس داشته شد، روایت دینی بود نه روایت ملی؛ آنچه پرورش یافت، حافظهای گزینشی بود که از هزاران سال تمدن، تنها قرن اخیر را شایسته یاد میدانست، و از درخت تناور ایران، تنها آن شاخههایی را که به نظام گره میخوردند، آبیاری میکرد.
برای آنان که به ایران اندیشیدند، نه از سر تعصب، بلکه از سر شناخت و ریشه، حکم ارتداد فرهنگی صادر شد. وطندوستی شد «شرک»، دفاع از زبان فارسی شد «ناسیونالیسم منحط»، و یادآوری اسطورهها و قهرمانان کهن، مساوی شد با تجلیل از جاهلیت. در تقویم رسمی ما، روزی به نام آرش و آریوبرزن نیست، نامی از سورنا و بابک خرمدین نیست، حتی فردوسی، بزرگترین حماسهسرای این زبان، تنها به اجبار حافظه ملی، نه از سر احترام حاکمیتی، بر صفحهای از این تقویم جا گرفته است.
اما امروز، همانها که دیروز نام «ایران» را در حاشیه مینشاندند، به ناگاه از رستم میگویند و «ای ایران» میخوانند. نظامی که سالها تلاش کرد تا تاریخ پیش از اسلام را به «جاهلیت» تعبیر کند، اکنون از کوروش کبیر، از یعقوب لیث، و از فرهنگ باستانی این مرز و بوم روایت میسازد.
این چرخش، نه نشانه تحول فکریست، نه حاصل بازنگری معرفتی؛ این صرفاً واکنش به بحران است. بحران مشروعیت، بحران هویت، بحران زبان مشترک با نسلی که دیگر آن روایتها را باور ندارد. ایران، برای نظامی که پشتوانه اجتماعیاش ته کشیده، اکنون به سپری بدل شده که شاید بتوان با آن اندکی بیشتر ایستاد؛ غافل از آنکه این سپر، تنها به دست آنان کار میکند که هرگز به روی آن شمشیر نکشیدهاند.
اکنون، پرسش روشن است: اگر ایران را دوست دارید، چرا سالها آن را تحقیر کردید؟ اگر به اسطورههای این خاک پناه میبرید، چرا هیچ روزی در تقویم رسمیتان برای آنها نگذاشتید؟ چرا شاهنامه را از کتابهای درسی بیرون کردید؟ چرا وطندوستی را جرم شمردید؟ و چرا بر پیشانی هر ایراندوستی، برچسبی امنیتی زدید؟
آریو برزن که جان خود را بر کوه های کهگیلویه در دفاع از ایران فدا کرد از تقویم زدوده شد
بی بی مریم بختیاری زنی که آزادگی را نه در بیانیه بلکه در میدان جنگ نوشت از حافظه ی آموزش ملت خط خورد سردار اسعد بختیاری فاتح مجلس عدالت و معمار قانون اساسی به حاشیه رفت تا مفاهیم حق و قانون در حافظه کودک ایرانی محو شود
آریو برزن،سورنا،داریوش،یعقوب لیث،مازیار همه از متن به حاشیه از خاطره به فراموشی از تاریخ به تبعید رفتند
از سوی دیگر اندیشه منزوی شد حافظ که زبانش آینه نقد قدرت بود ،خیام که شک را چون شعله ای بر کوه یقین افکند فردوسی که برای زبان نژاد خاک هزاران بیت شمشیر کشید و سهروردی که روشنایی را در تاریکی تفکر مذهبی جست همه به حاشیه رفتندحتی رستم نیز تنها زمانی مشروعیت داشت که روایتش از دهان روضه خوانی خوانده شود
از دل این سیاست فرهنگی یکدست ساز نسلی پدید آمد که در مدارس از تمدن ایلام هیچ نشنید و تاریخ مشروطه را در حد یک پانویس مبهم خواند فرزندی که جومونگ و مختار را با تمام جزئیاتش می شناخت اما نمی دانست آرش چرا جانش را داد یا سورنا در کدام کوهسار پارتی به رم تاخت
این فراموشی اتفاقی نبود نوعی مهندسی فرهنگی بود با هدف نابودی حافظه ی مستقل ایرانی
فرایندی آرام اما دقیق که هر آنچه در آن نشانی از وطن خاک عقل و آزادی بود حذف یا تضعیف کرد از تقویم رسمی گرفته تا کتب درسی از جشن های ملی تا نام خیابان ها
اما تاریخ هر قدر هم که سانسور شود محو نمی شود و در لحظه ی اضطرار دوباره فرا خوانده می شود
مردم این سرزمین حافظه دارند. میدانند که این رجوع، از سر عشق نیست، از سر اضطرار است. ایران، نه برگِ آخر دفترِ سیاست، بلکه سطر اول دفترِ هویت یک ملت است. کسانی که تا دیروز ریشههای این ملت را با تیشههای ایدئولوژی قطع میکردند، امروز نمیتوانند با نام همان ریشهها، درختی تازه بیفشانند.
ایران، نه ابزارِ گذر از بحران، بلکه خانهایست که اگر در آن دیوارِ اعتماد فرو بریزد، هیچ شعاری، هیچ سرودی، هیچ نماد تاریخی، دیگر آن را نگاه نخواهد داشت.
کوکب بداغی پگاه معلم ایذه
#ایران #ج_ا_یعنی_جنگ #نه_به_جمهوری_اسلامی #استبداد #مشروعیت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برای آنان که به ایران اندیشیدند، نه از سر تعصب، بلکه از سر شناخت و ریشه، حکم ارتداد فرهنگی صادر شد. وطندوستی شد «شرک»، دفاع از زبان فارسی شد «ناسیونالیسم منحط»، و یادآوری اسطورهها و قهرمانان کهن، مساوی شد با تجلیل از جاهلیت. در تقویم رسمی ما، روزی به نام آرش و آریوبرزن نیست، نامی از سورنا و بابک خرمدین نیست، حتی فردوسی، بزرگترین حماسهسرای این زبان، تنها به اجبار حافظه ملی، نه از سر احترام حاکمیتی، بر صفحهای از این تقویم جا گرفته است.
اما امروز، همانها که دیروز نام «ایران» را در حاشیه مینشاندند، به ناگاه از رستم میگویند و «ای ایران» میخوانند. نظامی که سالها تلاش کرد تا تاریخ پیش از اسلام را به «جاهلیت» تعبیر کند، اکنون از کوروش کبیر، از یعقوب لیث، و از فرهنگ باستانی این مرز و بوم روایت میسازد.
این چرخش، نه نشانه تحول فکریست، نه حاصل بازنگری معرفتی؛ این صرفاً واکنش به بحران است. بحران مشروعیت، بحران هویت، بحران زبان مشترک با نسلی که دیگر آن روایتها را باور ندارد. ایران، برای نظامی که پشتوانه اجتماعیاش ته کشیده، اکنون به سپری بدل شده که شاید بتوان با آن اندکی بیشتر ایستاد؛ غافل از آنکه این سپر، تنها به دست آنان کار میکند که هرگز به روی آن شمشیر نکشیدهاند.
اکنون، پرسش روشن است: اگر ایران را دوست دارید، چرا سالها آن را تحقیر کردید؟ اگر به اسطورههای این خاک پناه میبرید، چرا هیچ روزی در تقویم رسمیتان برای آنها نگذاشتید؟ چرا شاهنامه را از کتابهای درسی بیرون کردید؟ چرا وطندوستی را جرم شمردید؟ و چرا بر پیشانی هر ایراندوستی، برچسبی امنیتی زدید؟
آریو برزن که جان خود را بر کوه های کهگیلویه در دفاع از ایران فدا کرد از تقویم زدوده شد
بی بی مریم بختیاری زنی که آزادگی را نه در بیانیه بلکه در میدان جنگ نوشت از حافظه ی آموزش ملت خط خورد سردار اسعد بختیاری فاتح مجلس عدالت و معمار قانون اساسی به حاشیه رفت تا مفاهیم حق و قانون در حافظه کودک ایرانی محو شود
آریو برزن،سورنا،داریوش،یعقوب لیث،مازیار همه از متن به حاشیه از خاطره به فراموشی از تاریخ به تبعید رفتند
از سوی دیگر اندیشه منزوی شد حافظ که زبانش آینه نقد قدرت بود ،خیام که شک را چون شعله ای بر کوه یقین افکند فردوسی که برای زبان نژاد خاک هزاران بیت شمشیر کشید و سهروردی که روشنایی را در تاریکی تفکر مذهبی جست همه به حاشیه رفتندحتی رستم نیز تنها زمانی مشروعیت داشت که روایتش از دهان روضه خوانی خوانده شود
از دل این سیاست فرهنگی یکدست ساز نسلی پدید آمد که در مدارس از تمدن ایلام هیچ نشنید و تاریخ مشروطه را در حد یک پانویس مبهم خواند فرزندی که جومونگ و مختار را با تمام جزئیاتش می شناخت اما نمی دانست آرش چرا جانش را داد یا سورنا در کدام کوهسار پارتی به رم تاخت
این فراموشی اتفاقی نبود نوعی مهندسی فرهنگی بود با هدف نابودی حافظه ی مستقل ایرانی
فرایندی آرام اما دقیق که هر آنچه در آن نشانی از وطن خاک عقل و آزادی بود حذف یا تضعیف کرد از تقویم رسمی گرفته تا کتب درسی از جشن های ملی تا نام خیابان ها
اما تاریخ هر قدر هم که سانسور شود محو نمی شود و در لحظه ی اضطرار دوباره فرا خوانده می شود
مردم این سرزمین حافظه دارند. میدانند که این رجوع، از سر عشق نیست، از سر اضطرار است. ایران، نه برگِ آخر دفترِ سیاست، بلکه سطر اول دفترِ هویت یک ملت است. کسانی که تا دیروز ریشههای این ملت را با تیشههای ایدئولوژی قطع میکردند، امروز نمیتوانند با نام همان ریشهها، درختی تازه بیفشانند.
ایران، نه ابزارِ گذر از بحران، بلکه خانهایست که اگر در آن دیوارِ اعتماد فرو بریزد، هیچ شعاری، هیچ سرودی، هیچ نماد تاریخی، دیگر آن را نگاه نخواهد داشت.
کوکب بداغی پگاه معلم ایذه
#ایران #ج_ا_یعنی_جنگ #نه_به_جمهوری_اسلامی #استبداد #مشروعیت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤14👍7
Forwarded from گفتوشنود
در جامعه ایرانی، با تنوع فراوان قومی، فرهنگی، مذهبی و طبقاتی، گفتوگو بهمثابه یک ضرورت بنیادین برای همزیستی و پیشرفت، اهمیت ویژهای دارد. سالها تجربه زیسته جمعی نشان داده است که غیاب گفتوگو میان گروههای مختلف اجتماعی نهتنها به سوتفاهم و شکافهای عمیقتر منجر میشود، بلکه مانعی جدی در مسیر توسعه پایدار و انسجام ملی ایجاد میکند. گفتوگو ابزار عبور از داوریهای پیشینی، کلیشهها و دشمنپنداری است و میتواند افق تازهای از فهم و همدلی را میان اقشار مختلف باز کند.
ساختن چشمانداز آینده برای ایران، نیازمند مشارکت واقعی و مؤثر همه گروههای اجتماعی است؛ از زنان و جوانان تا اقلیتهای مذهبی، قومی و سبکهای مختلف زندگی. این چشمانداز زمانی معنا پیدا میکند که افراد و گروهها احساس کنند که صدایشان شنیده میشود، نگرانیهایشان جدی گرفته میشود و نقشی در شکلگیری آینده دارند. گفتوگو به عنوان ابزار اصلی دموکراسی اجتماعی، مسیر این مشارکت را هموار میکند و به تولید سرمایه اجتماعی و اعتماد متقابل کمک مینماید.
در سالهای اخیر، بهویژه با ظهور شبکههای اجتماعی و افزایش دسترسی به اطلاعات، جامعه ایران با صدایی چندلایهتر و متنوعتر روبهرو شده است. در این فضا، اگرچه اختلاف دیدگاهها اجتنابناپذیر است، اما نبود فضای گفتوگوی سازنده، به تقابل، طرد و حتی خشونت نمادین منجر میشود. بنابراین، گفتوگو نه صرفاً بهعنوان یک ارزش اخلاقی، بلکه بهعنوان یک ضرورت عملی برای مدیریت تفاوتها و عبور از بحرانهای اجتماعی و سیاسی باید نهادینه شود.
برای تحقق این امر، نهادهای مدنی، رسانهها، دانشگاهها باید زمینهساز گفتوگوهای میانفرهنگی و میاننسلی شوند. ترویج فرهنگ شنیدن و نه صرفاً سخنگفتن، آموزش مهارتهای گفتوگوی مؤثر و پذیرش تنوع دیدگاهها از گامهای بنیادینی هستند که میتوانند به جامعه ایرانی کمک کنند تا با چشمانی بازتر، آیندهای روشنتر و عادلانهتر را برای همگان ترسیم کند.
#گفتوگو #همدلی #آینده #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
در جامعه ایرانی، با تنوع فراوان قومی، فرهنگی، مذهبی و طبقاتی، گفتوگو بهمثابه یک ضرورت بنیادین برای همزیستی و پیشرفت، اهمیت ویژهای دارد. سالها تجربه زیسته جمعی نشان داده است که غیاب گفتوگو میان گروههای مختلف اجتماعی نهتنها به سوتفاهم و شکافهای عمیقتر منجر میشود، بلکه مانعی جدی در مسیر توسعه پایدار و انسجام ملی ایجاد میکند. گفتوگو ابزار عبور از داوریهای پیشینی، کلیشهها و دشمنپنداری است و میتواند افق تازهای از فهم و همدلی را میان اقشار مختلف باز کند.
ساختن چشمانداز آینده برای ایران، نیازمند مشارکت واقعی و مؤثر همه گروههای اجتماعی است؛ از زنان و جوانان تا اقلیتهای مذهبی، قومی و سبکهای مختلف زندگی. این چشمانداز زمانی معنا پیدا میکند که افراد و گروهها احساس کنند که صدایشان شنیده میشود، نگرانیهایشان جدی گرفته میشود و نقشی در شکلگیری آینده دارند. گفتوگو به عنوان ابزار اصلی دموکراسی اجتماعی، مسیر این مشارکت را هموار میکند و به تولید سرمایه اجتماعی و اعتماد متقابل کمک مینماید.
در سالهای اخیر، بهویژه با ظهور شبکههای اجتماعی و افزایش دسترسی به اطلاعات، جامعه ایران با صدایی چندلایهتر و متنوعتر روبهرو شده است. در این فضا، اگرچه اختلاف دیدگاهها اجتنابناپذیر است، اما نبود فضای گفتوگوی سازنده، به تقابل، طرد و حتی خشونت نمادین منجر میشود. بنابراین، گفتوگو نه صرفاً بهعنوان یک ارزش اخلاقی، بلکه بهعنوان یک ضرورت عملی برای مدیریت تفاوتها و عبور از بحرانهای اجتماعی و سیاسی باید نهادینه شود.
برای تحقق این امر، نهادهای مدنی، رسانهها، دانشگاهها باید زمینهساز گفتوگوهای میانفرهنگی و میاننسلی شوند. ترویج فرهنگ شنیدن و نه صرفاً سخنگفتن، آموزش مهارتهای گفتوگوی مؤثر و پذیرش تنوع دیدگاهها از گامهای بنیادینی هستند که میتوانند به جامعه ایرانی کمک کنند تا با چشمانی بازتر، آیندهای روشنتر و عادلانهتر را برای همگان ترسیم کند.
#گفتوگو #همدلی #آینده #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍6👎1
۱۵ سازمان حقوق بشری با انتشار بیانیهای، نسبت به خطر قریبالوقوع اعدام سه زندانی سیاسی عرب در ایران هشدار دادند.
علی مجدم، معین خنفری و محمدرضا مقدم سه زندانی سیاسی به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شدهاند، آنها از پنجم تیرماه ۱۴۰۴ به سلول انفرادی منتقل شدهاند.
این سازمانها هشدار دادهاند که انتقال آنان به انفرادی میتواند مقدمهای برای اجرای حکم اعدام باشد.
در این بیانیه همچنین آمده است که این زندانیان تحت بازجوییهای شدید و شکنجه قرار گرفته بودند.
صدای زندانیان باشیم و اجازه ندهیم جمهوری اسلامی در بیخبری هموطنانمان را شکنجه کند یا اعدام کند.
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #علی_مجدم #معین_خنفری #محمدرضا_مقدم
@Tavaana_TavaanaTech
علی مجدم، معین خنفری و محمدرضا مقدم سه زندانی سیاسی به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شدهاند، آنها از پنجم تیرماه ۱۴۰۴ به سلول انفرادی منتقل شدهاند.
این سازمانها هشدار دادهاند که انتقال آنان به انفرادی میتواند مقدمهای برای اجرای حکم اعدام باشد.
در این بیانیه همچنین آمده است که این زندانیان تحت بازجوییهای شدید و شکنجه قرار گرفته بودند.
صدای زندانیان باشیم و اجازه ندهیم جمهوری اسلامی در بیخبری هموطنانمان را شکنجه کند یا اعدام کند.
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #علی_مجدم #معین_خنفری #محمدرضا_مقدم
@Tavaana_TavaanaTech
👍9
حکم یکسال حبس علی موسینژاد فرکوش تایید و به شعبه اجرای احکام ارسال شد
براساس اطلاعات دریافتی، شعبه چهار دادگاه دادگاه انقلاب کرج، پس از رسیدگی به واخواهی، حکم یکسال حبس علی موسینژاد فرکوش، فعال سیاسی و کارشناس ارشد علوم سیاسی، را تایید و با تسلیم به رای آقای موسینژاد، حکم ایشان را به شعبه هفت اجرای احکام دادگاه انقلاب کرج ارسال کرد.
ایشان پیشتر به صورت غیابی از سوی شعبهای در دادگاه انقلاب کرج به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
لازم به ذکر است، هیچ نسخهای از رأی صادره در هیچ مرحلهای به آقای موسینژاد داده نشده و تمامی تلاشهای او برای دریافت حکم رسمی بینتیجه مانده است.
پیش از این، از تاریخ ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، کلیه مدارک هویتی و اموال شخصی وی، از جمله کارت ملی، شناسنامه، گذرنامه، گواهی پایان خدمت، کارتهای بانکی، اسناد شخصی، تلفن همراه و خودروی شخصیاش توسط سازمان اطلاعات سپاه توقیف شدهاند. علیرغم مراجعات متعدد، هیچیک از نهادهای ذیربط مسئولیت این اقدام را نپذیرفته و از پاسخگویی خودداری کردهاند.
#علی_موسی_نژاد_فرکوش #حقوق_بشر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
براساس اطلاعات دریافتی، شعبه چهار دادگاه دادگاه انقلاب کرج، پس از رسیدگی به واخواهی، حکم یکسال حبس علی موسینژاد فرکوش، فعال سیاسی و کارشناس ارشد علوم سیاسی، را تایید و با تسلیم به رای آقای موسینژاد، حکم ایشان را به شعبه هفت اجرای احکام دادگاه انقلاب کرج ارسال کرد.
ایشان پیشتر به صورت غیابی از سوی شعبهای در دادگاه انقلاب کرج به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
لازم به ذکر است، هیچ نسخهای از رأی صادره در هیچ مرحلهای به آقای موسینژاد داده نشده و تمامی تلاشهای او برای دریافت حکم رسمی بینتیجه مانده است.
پیش از این، از تاریخ ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، کلیه مدارک هویتی و اموال شخصی وی، از جمله کارت ملی، شناسنامه، گذرنامه، گواهی پایان خدمت، کارتهای بانکی، اسناد شخصی، تلفن همراه و خودروی شخصیاش توسط سازمان اطلاعات سپاه توقیف شدهاند. علیرغم مراجعات متعدد، هیچیک از نهادهای ذیربط مسئولیت این اقدام را نپذیرفته و از پاسخگویی خودداری کردهاند.
#علی_موسی_نژاد_فرکوش #حقوق_بشر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🕊5👍1