احسان (برادر جاویدنام عرفان خزایی) و همسرش ندا کارگر (هستی خزایی) بازداشت شدند.
طبق گزارش دریافتی، ساعتی پیش، تعداد زیادی از ماموران امنیتی (بیش از شصت نفر) با هجوم به منزل شخصی خانواده جاویدنام عرفان خزایی، به طرز وحشیانه و همراه با اعمال خشونت، احسان خزایی و همسرش ندا کارگر را بازداشت کردند و به مکانی نامعلوم منتقل کردند.
مادر جاویدنام عرفان خزایی و برادر دیگر عرفان (یزدان خزایی) نیز به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.
همچنین گوشی موبایل پدر و مادر دادخواه جاویدنام عرفان خزایی، احسان و یزدان خزایی و ندا کارگر ضبط شدند.
احسان و ندا، والدین سه کودک خردسال هستند که یکی از آنها نوزادی شیرخوار است.
تا این لحظه از علت بازداشت، نهاد بازداشت کننده و محل نگهداری این زوج دادخواه اطلاعی در دست نیست.
#عرفان_خزایی #احسان_خزایی #ندا_کارگر #هستی_خزایی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
طبق گزارش دریافتی، ساعتی پیش، تعداد زیادی از ماموران امنیتی (بیش از شصت نفر) با هجوم به منزل شخصی خانواده جاویدنام عرفان خزایی، به طرز وحشیانه و همراه با اعمال خشونت، احسان خزایی و همسرش ندا کارگر را بازداشت کردند و به مکانی نامعلوم منتقل کردند.
مادر جاویدنام عرفان خزایی و برادر دیگر عرفان (یزدان خزایی) نیز به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.
همچنین گوشی موبایل پدر و مادر دادخواه جاویدنام عرفان خزایی، احسان و یزدان خزایی و ندا کارگر ضبط شدند.
احسان و ندا، والدین سه کودک خردسال هستند که یکی از آنها نوزادی شیرخوار است.
تا این لحظه از علت بازداشت، نهاد بازداشت کننده و محل نگهداری این زوج دادخواه اطلاعی در دست نیست.
#عرفان_خزایی #احسان_خزایی #ندا_کارگر #هستی_خزایی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔44❤8👎1
یادمون میمونه چه افرادی با چه توجیهاتی سمت قدرت بودن و کنار ما مردم نبودن
«یکی از دوستام بهم میگفت داستان بنویس و چاپ کن تا شناخته بشی و بتونی تأثیر بگذاری؛ خودش چند تا کتاب داره و جوایزی گرفته و معروفه...
من گفتم نمیتونم و نمیخوام چیزی بنویسم که توی جمهوری اسلامی چاپ بشه. هفته گذشته یه پیام توی اینستاگرام دیدم که نوشته بود: «شعر سرودن پس از آشوویتس، بربریت است.»
حالا میدونم که جمعیت زیادی از نویسندهها و فیلمسازها و مثلاً هنرمندانی منتظرن که برگردن به زندگی عادی و قبلی، تا بیوقفه آثار هنریشون رو منتشر کنن. واقعاً فکر میکنن دارن به روش خودشون مبارزه میکنن یا چی؟!
یکی رو میشناسم که میگفت نباید سطح مبارزه رو به کسی تحمیل کرد، هر کس به اندازهی توان خودش و به روش خودش مبارزه میکنه.
همیشه هم میگفت: «من از شما بیشتر میترسم. براندازها بیمنطقتر و افراطیتر از جمهوری اسلامی هستند!»
البته که از آزادیهای بعد از جنبش زن، زندگی، آزادی استفاده میکنه و حالا حجاب اختیاری داره و اصلاً شبیه طرفداران تیپیک حکومت نیست؛ ولی خب رأی که میداد و توی اولین روزهای جنگ هم دائم استوری برای کشتههای غیرنظامی میذاشت و همون حرف «جنگ خیلی وحشتناکه» رو تکرار میکرد.
من دیگه اینجور افکار رو تحمل نمیکنم و دیگه فالو ندارمش، و واقعاً فکر میکنم این افراد در حفظ و استمرار و برقراری جمهوری اسلامی، خیلی مؤثرتر از افراطیهای مشخصاً طرفدار حکومت هستند.
اگر آبها از آسیاب بیفته، جمهوری اسلامی میتونه بهسرعت با کمک اینها خودش رو بازسازی کنه و فیلمهاشو بسازه و داستانهاشو چاپ کنه و لیگهای ورزشیش رو برگزار کنه و خندوانههاشو بسازه و در کنارش زندانیها رو اعدام کنه و...
یعنی دوباره اینها برگردن به مبارزه «به اندازهی توان خودشون و به سبک خودشون»؟!
دیگه واقعاً اگر هنوز بعد از جنبش مهسا، شعر سرودن بربریت نبود، حالا بعد از این جنگ، من شک ندارم که اینطوره.
و چطوری میتونن مثل قبل شعر بگن و داستان بنویسن و فیلم بسازن و ورزش کنن؟!
البته من فکر نمیکنم جمهوری اسلامی جون سالم از این مخمصه بدر ببره و این آدمها بتونن دوباره ظاهرش رو رنگآمیزی کنن؛ ولی اینو مطمئنم که ما یادمون میمونه با چه توجیهاتی سمت قدرت بودن و کنار ما مردم نبودن.»
ـ متن بالا را یکی از مخاطبان توانا ارسال کرده است.
#نه_به_جمهوری_اسلامی #استبداد #عدم_همکاری #هیچ_چیز_عادی_نیست #ابتذال_شر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«یکی از دوستام بهم میگفت داستان بنویس و چاپ کن تا شناخته بشی و بتونی تأثیر بگذاری؛ خودش چند تا کتاب داره و جوایزی گرفته و معروفه...
من گفتم نمیتونم و نمیخوام چیزی بنویسم که توی جمهوری اسلامی چاپ بشه. هفته گذشته یه پیام توی اینستاگرام دیدم که نوشته بود: «شعر سرودن پس از آشوویتس، بربریت است.»
حالا میدونم که جمعیت زیادی از نویسندهها و فیلمسازها و مثلاً هنرمندانی منتظرن که برگردن به زندگی عادی و قبلی، تا بیوقفه آثار هنریشون رو منتشر کنن. واقعاً فکر میکنن دارن به روش خودشون مبارزه میکنن یا چی؟!
یکی رو میشناسم که میگفت نباید سطح مبارزه رو به کسی تحمیل کرد، هر کس به اندازهی توان خودش و به روش خودش مبارزه میکنه.
همیشه هم میگفت: «من از شما بیشتر میترسم. براندازها بیمنطقتر و افراطیتر از جمهوری اسلامی هستند!»
البته که از آزادیهای بعد از جنبش زن، زندگی، آزادی استفاده میکنه و حالا حجاب اختیاری داره و اصلاً شبیه طرفداران تیپیک حکومت نیست؛ ولی خب رأی که میداد و توی اولین روزهای جنگ هم دائم استوری برای کشتههای غیرنظامی میذاشت و همون حرف «جنگ خیلی وحشتناکه» رو تکرار میکرد.
من دیگه اینجور افکار رو تحمل نمیکنم و دیگه فالو ندارمش، و واقعاً فکر میکنم این افراد در حفظ و استمرار و برقراری جمهوری اسلامی، خیلی مؤثرتر از افراطیهای مشخصاً طرفدار حکومت هستند.
اگر آبها از آسیاب بیفته، جمهوری اسلامی میتونه بهسرعت با کمک اینها خودش رو بازسازی کنه و فیلمهاشو بسازه و داستانهاشو چاپ کنه و لیگهای ورزشیش رو برگزار کنه و خندوانههاشو بسازه و در کنارش زندانیها رو اعدام کنه و...
یعنی دوباره اینها برگردن به مبارزه «به اندازهی توان خودشون و به سبک خودشون»؟!
دیگه واقعاً اگر هنوز بعد از جنبش مهسا، شعر سرودن بربریت نبود، حالا بعد از این جنگ، من شک ندارم که اینطوره.
و چطوری میتونن مثل قبل شعر بگن و داستان بنویسن و فیلم بسازن و ورزش کنن؟!
البته من فکر نمیکنم جمهوری اسلامی جون سالم از این مخمصه بدر ببره و این آدمها بتونن دوباره ظاهرش رو رنگآمیزی کنن؛ ولی اینو مطمئنم که ما یادمون میمونه با چه توجیهاتی سمت قدرت بودن و کنار ما مردم نبودن.»
ـ متن بالا را یکی از مخاطبان توانا ارسال کرده است.
#نه_به_جمهوری_اسلامی #استبداد #عدم_همکاری #هیچ_چیز_عادی_نیست #ابتذال_شر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤38👍23👌1
سالهاست که در این سرزمین، نام ایران در سایه قرار گرفته است. در رسانه رسمی، در نظام آموزشی، در خطابهها، و در آیینهای حکومتی، آنچه برجسته شد، امت بود نه ملت؛ آنچه پاس داشته شد، روایت دینی بود نه روایت ملی؛ آنچه پرورش یافت، حافظهای گزینشی بود که از هزاران سال تمدن، تنها قرن اخیر را شایسته یاد میدانست، و از درخت تناور ایران، تنها آن شاخههایی را که به نظام گره میخوردند، آبیاری میکرد.
برای آنان که به ایران اندیشیدند، نه از سر تعصب، بلکه از سر شناخت و ریشه، حکم ارتداد فرهنگی صادر شد. وطندوستی شد «شرک»، دفاع از زبان فارسی شد «ناسیونالیسم منحط»، و یادآوری اسطورهها و قهرمانان کهن، مساوی شد با تجلیل از جاهلیت. در تقویم رسمی ما، روزی به نام آرش و آریوبرزن نیست، نامی از سورنا و بابک خرمدین نیست، حتی فردوسی، بزرگترین حماسهسرای این زبان، تنها به اجبار حافظه ملی، نه از سر احترام حاکمیتی، بر صفحهای از این تقویم جا گرفته است.
اما امروز، همانها که دیروز نام «ایران» را در حاشیه مینشاندند، به ناگاه از رستم میگویند و «ای ایران» میخوانند. نظامی که سالها تلاش کرد تا تاریخ پیش از اسلام را به «جاهلیت» تعبیر کند، اکنون از کوروش کبیر، از یعقوب لیث، و از فرهنگ باستانی این مرز و بوم روایت میسازد.
این چرخش، نه نشانه تحول فکریست، نه حاصل بازنگری معرفتی؛ این صرفاً واکنش به بحران است. بحران مشروعیت، بحران هویت، بحران زبان مشترک با نسلی که دیگر آن روایتها را باور ندارد. ایران، برای نظامی که پشتوانه اجتماعیاش ته کشیده، اکنون به سپری بدل شده که شاید بتوان با آن اندکی بیشتر ایستاد؛ غافل از آنکه این سپر، تنها به دست آنان کار میکند که هرگز به روی آن شمشیر نکشیدهاند.
اکنون، پرسش روشن است: اگر ایران را دوست دارید، چرا سالها آن را تحقیر کردید؟ اگر به اسطورههای این خاک پناه میبرید، چرا هیچ روزی در تقویم رسمیتان برای آنها نگذاشتید؟ چرا شاهنامه را از کتابهای درسی بیرون کردید؟ چرا وطندوستی را جرم شمردید؟ و چرا بر پیشانی هر ایراندوستی، برچسبی امنیتی زدید؟
آریو برزن که جان خود را بر کوه های کهگیلویه در دفاع از ایران فدا کرد از تقویم زدوده شد
بی بی مریم بختیاری زنی که آزادگی را نه در بیانیه بلکه در میدان جنگ نوشت از حافظه ی آموزش ملت خط خورد سردار اسعد بختیاری فاتح مجلس عدالت و معمار قانون اساسی به حاشیه رفت تا مفاهیم حق و قانون در حافظه کودک ایرانی محو شود
آریو برزن،سورنا،داریوش،یعقوب لیث،مازیار همه از متن به حاشیه از خاطره به فراموشی از تاریخ به تبعید رفتند
از سوی دیگر اندیشه منزوی شد حافظ که زبانش آینه نقد قدرت بود ،خیام که شک را چون شعله ای بر کوه یقین افکند فردوسی که برای زبان نژاد خاک هزاران بیت شمشیر کشید و سهروردی که روشنایی را در تاریکی تفکر مذهبی جست همه به حاشیه رفتندحتی رستم نیز تنها زمانی مشروعیت داشت که روایتش از دهان روضه خوانی خوانده شود
از دل این سیاست فرهنگی یکدست ساز نسلی پدید آمد که در مدارس از تمدن ایلام هیچ نشنید و تاریخ مشروطه را در حد یک پانویس مبهم خواند فرزندی که جومونگ و مختار را با تمام جزئیاتش می شناخت اما نمی دانست آرش چرا جانش را داد یا سورنا در کدام کوهسار پارتی به رم تاخت
این فراموشی اتفاقی نبود نوعی مهندسی فرهنگی بود با هدف نابودی حافظه ی مستقل ایرانی
فرایندی آرام اما دقیق که هر آنچه در آن نشانی از وطن خاک عقل و آزادی بود حذف یا تضعیف کرد از تقویم رسمی گرفته تا کتب درسی از جشن های ملی تا نام خیابان ها
اما تاریخ هر قدر هم که سانسور شود محو نمی شود و در لحظه ی اضطرار دوباره فرا خوانده می شود
مردم این سرزمین حافظه دارند. میدانند که این رجوع، از سر عشق نیست، از سر اضطرار است. ایران، نه برگِ آخر دفترِ سیاست، بلکه سطر اول دفترِ هویت یک ملت است. کسانی که تا دیروز ریشههای این ملت را با تیشههای ایدئولوژی قطع میکردند، امروز نمیتوانند با نام همان ریشهها، درختی تازه بیفشانند.
ایران، نه ابزارِ گذر از بحران، بلکه خانهایست که اگر در آن دیوارِ اعتماد فرو بریزد، هیچ شعاری، هیچ سرودی، هیچ نماد تاریخی، دیگر آن را نگاه نخواهد داشت.
کوکب بداغی پگاه معلم ایذه
#ایران #ج_ا_یعنی_جنگ #نه_به_جمهوری_اسلامی #استبداد #مشروعیت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برای آنان که به ایران اندیشیدند، نه از سر تعصب، بلکه از سر شناخت و ریشه، حکم ارتداد فرهنگی صادر شد. وطندوستی شد «شرک»، دفاع از زبان فارسی شد «ناسیونالیسم منحط»، و یادآوری اسطورهها و قهرمانان کهن، مساوی شد با تجلیل از جاهلیت. در تقویم رسمی ما، روزی به نام آرش و آریوبرزن نیست، نامی از سورنا و بابک خرمدین نیست، حتی فردوسی، بزرگترین حماسهسرای این زبان، تنها به اجبار حافظه ملی، نه از سر احترام حاکمیتی، بر صفحهای از این تقویم جا گرفته است.
اما امروز، همانها که دیروز نام «ایران» را در حاشیه مینشاندند، به ناگاه از رستم میگویند و «ای ایران» میخوانند. نظامی که سالها تلاش کرد تا تاریخ پیش از اسلام را به «جاهلیت» تعبیر کند، اکنون از کوروش کبیر، از یعقوب لیث، و از فرهنگ باستانی این مرز و بوم روایت میسازد.
این چرخش، نه نشانه تحول فکریست، نه حاصل بازنگری معرفتی؛ این صرفاً واکنش به بحران است. بحران مشروعیت، بحران هویت، بحران زبان مشترک با نسلی که دیگر آن روایتها را باور ندارد. ایران، برای نظامی که پشتوانه اجتماعیاش ته کشیده، اکنون به سپری بدل شده که شاید بتوان با آن اندکی بیشتر ایستاد؛ غافل از آنکه این سپر، تنها به دست آنان کار میکند که هرگز به روی آن شمشیر نکشیدهاند.
اکنون، پرسش روشن است: اگر ایران را دوست دارید، چرا سالها آن را تحقیر کردید؟ اگر به اسطورههای این خاک پناه میبرید، چرا هیچ روزی در تقویم رسمیتان برای آنها نگذاشتید؟ چرا شاهنامه را از کتابهای درسی بیرون کردید؟ چرا وطندوستی را جرم شمردید؟ و چرا بر پیشانی هر ایراندوستی، برچسبی امنیتی زدید؟
آریو برزن که جان خود را بر کوه های کهگیلویه در دفاع از ایران فدا کرد از تقویم زدوده شد
بی بی مریم بختیاری زنی که آزادگی را نه در بیانیه بلکه در میدان جنگ نوشت از حافظه ی آموزش ملت خط خورد سردار اسعد بختیاری فاتح مجلس عدالت و معمار قانون اساسی به حاشیه رفت تا مفاهیم حق و قانون در حافظه کودک ایرانی محو شود
آریو برزن،سورنا،داریوش،یعقوب لیث،مازیار همه از متن به حاشیه از خاطره به فراموشی از تاریخ به تبعید رفتند
از سوی دیگر اندیشه منزوی شد حافظ که زبانش آینه نقد قدرت بود ،خیام که شک را چون شعله ای بر کوه یقین افکند فردوسی که برای زبان نژاد خاک هزاران بیت شمشیر کشید و سهروردی که روشنایی را در تاریکی تفکر مذهبی جست همه به حاشیه رفتندحتی رستم نیز تنها زمانی مشروعیت داشت که روایتش از دهان روضه خوانی خوانده شود
از دل این سیاست فرهنگی یکدست ساز نسلی پدید آمد که در مدارس از تمدن ایلام هیچ نشنید و تاریخ مشروطه را در حد یک پانویس مبهم خواند فرزندی که جومونگ و مختار را با تمام جزئیاتش می شناخت اما نمی دانست آرش چرا جانش را داد یا سورنا در کدام کوهسار پارتی به رم تاخت
این فراموشی اتفاقی نبود نوعی مهندسی فرهنگی بود با هدف نابودی حافظه ی مستقل ایرانی
فرایندی آرام اما دقیق که هر آنچه در آن نشانی از وطن خاک عقل و آزادی بود حذف یا تضعیف کرد از تقویم رسمی گرفته تا کتب درسی از جشن های ملی تا نام خیابان ها
اما تاریخ هر قدر هم که سانسور شود محو نمی شود و در لحظه ی اضطرار دوباره فرا خوانده می شود
مردم این سرزمین حافظه دارند. میدانند که این رجوع، از سر عشق نیست، از سر اضطرار است. ایران، نه برگِ آخر دفترِ سیاست، بلکه سطر اول دفترِ هویت یک ملت است. کسانی که تا دیروز ریشههای این ملت را با تیشههای ایدئولوژی قطع میکردند، امروز نمیتوانند با نام همان ریشهها، درختی تازه بیفشانند.
ایران، نه ابزارِ گذر از بحران، بلکه خانهایست که اگر در آن دیوارِ اعتماد فرو بریزد، هیچ شعاری، هیچ سرودی، هیچ نماد تاریخی، دیگر آن را نگاه نخواهد داشت.
کوکب بداغی پگاه معلم ایذه
#ایران #ج_ا_یعنی_جنگ #نه_به_جمهوری_اسلامی #استبداد #مشروعیت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤27👍9
Forwarded from گفتوشنود
در جامعه ایرانی، با تنوع فراوان قومی، فرهنگی، مذهبی و طبقاتی، گفتوگو بهمثابه یک ضرورت بنیادین برای همزیستی و پیشرفت، اهمیت ویژهای دارد. سالها تجربه زیسته جمعی نشان داده است که غیاب گفتوگو میان گروههای مختلف اجتماعی نهتنها به سوتفاهم و شکافهای عمیقتر منجر میشود، بلکه مانعی جدی در مسیر توسعه پایدار و انسجام ملی ایجاد میکند. گفتوگو ابزار عبور از داوریهای پیشینی، کلیشهها و دشمنپنداری است و میتواند افق تازهای از فهم و همدلی را میان اقشار مختلف باز کند.
ساختن چشمانداز آینده برای ایران، نیازمند مشارکت واقعی و مؤثر همه گروههای اجتماعی است؛ از زنان و جوانان تا اقلیتهای مذهبی، قومی و سبکهای مختلف زندگی. این چشمانداز زمانی معنا پیدا میکند که افراد و گروهها احساس کنند که صدایشان شنیده میشود، نگرانیهایشان جدی گرفته میشود و نقشی در شکلگیری آینده دارند. گفتوگو به عنوان ابزار اصلی دموکراسی اجتماعی، مسیر این مشارکت را هموار میکند و به تولید سرمایه اجتماعی و اعتماد متقابل کمک مینماید.
در سالهای اخیر، بهویژه با ظهور شبکههای اجتماعی و افزایش دسترسی به اطلاعات، جامعه ایران با صدایی چندلایهتر و متنوعتر روبهرو شده است. در این فضا، اگرچه اختلاف دیدگاهها اجتنابناپذیر است، اما نبود فضای گفتوگوی سازنده، به تقابل، طرد و حتی خشونت نمادین منجر میشود. بنابراین، گفتوگو نه صرفاً بهعنوان یک ارزش اخلاقی، بلکه بهعنوان یک ضرورت عملی برای مدیریت تفاوتها و عبور از بحرانهای اجتماعی و سیاسی باید نهادینه شود.
برای تحقق این امر، نهادهای مدنی، رسانهها، دانشگاهها باید زمینهساز گفتوگوهای میانفرهنگی و میاننسلی شوند. ترویج فرهنگ شنیدن و نه صرفاً سخنگفتن، آموزش مهارتهای گفتوگوی مؤثر و پذیرش تنوع دیدگاهها از گامهای بنیادینی هستند که میتوانند به جامعه ایرانی کمک کنند تا با چشمانی بازتر، آیندهای روشنتر و عادلانهتر را برای همگان ترسیم کند.
#گفتوگو #همدلی #آینده #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
در جامعه ایرانی، با تنوع فراوان قومی، فرهنگی، مذهبی و طبقاتی، گفتوگو بهمثابه یک ضرورت بنیادین برای همزیستی و پیشرفت، اهمیت ویژهای دارد. سالها تجربه زیسته جمعی نشان داده است که غیاب گفتوگو میان گروههای مختلف اجتماعی نهتنها به سوتفاهم و شکافهای عمیقتر منجر میشود، بلکه مانعی جدی در مسیر توسعه پایدار و انسجام ملی ایجاد میکند. گفتوگو ابزار عبور از داوریهای پیشینی، کلیشهها و دشمنپنداری است و میتواند افق تازهای از فهم و همدلی را میان اقشار مختلف باز کند.
ساختن چشمانداز آینده برای ایران، نیازمند مشارکت واقعی و مؤثر همه گروههای اجتماعی است؛ از زنان و جوانان تا اقلیتهای مذهبی، قومی و سبکهای مختلف زندگی. این چشمانداز زمانی معنا پیدا میکند که افراد و گروهها احساس کنند که صدایشان شنیده میشود، نگرانیهایشان جدی گرفته میشود و نقشی در شکلگیری آینده دارند. گفتوگو به عنوان ابزار اصلی دموکراسی اجتماعی، مسیر این مشارکت را هموار میکند و به تولید سرمایه اجتماعی و اعتماد متقابل کمک مینماید.
در سالهای اخیر، بهویژه با ظهور شبکههای اجتماعی و افزایش دسترسی به اطلاعات، جامعه ایران با صدایی چندلایهتر و متنوعتر روبهرو شده است. در این فضا، اگرچه اختلاف دیدگاهها اجتنابناپذیر است، اما نبود فضای گفتوگوی سازنده، به تقابل، طرد و حتی خشونت نمادین منجر میشود. بنابراین، گفتوگو نه صرفاً بهعنوان یک ارزش اخلاقی، بلکه بهعنوان یک ضرورت عملی برای مدیریت تفاوتها و عبور از بحرانهای اجتماعی و سیاسی باید نهادینه شود.
برای تحقق این امر، نهادهای مدنی، رسانهها، دانشگاهها باید زمینهساز گفتوگوهای میانفرهنگی و میاننسلی شوند. ترویج فرهنگ شنیدن و نه صرفاً سخنگفتن، آموزش مهارتهای گفتوگوی مؤثر و پذیرش تنوع دیدگاهها از گامهای بنیادینی هستند که میتوانند به جامعه ایرانی کمک کنند تا با چشمانی بازتر، آیندهای روشنتر و عادلانهتر را برای همگان ترسیم کند.
#گفتوگو #همدلی #آینده #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍14👎1
۱۵ سازمان حقوق بشری با انتشار بیانیهای، نسبت به خطر قریبالوقوع اعدام سه زندانی سیاسی عرب در ایران هشدار دادند.
علی مجدم، معین خنفری و محمدرضا مقدم سه زندانی سیاسی به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شدهاند، آنها از پنجم تیرماه ۱۴۰۴ به سلول انفرادی منتقل شدهاند.
این سازمانها هشدار دادهاند که انتقال آنان به انفرادی میتواند مقدمهای برای اجرای حکم اعدام باشد.
در این بیانیه همچنین آمده است که این زندانیان تحت بازجوییهای شدید و شکنجه قرار گرفته بودند.
صدای زندانیان باشیم و اجازه ندهیم جمهوری اسلامی در بیخبری هموطنانمان را شکنجه کند یا اعدام کند.
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #علی_مجدم #معین_خنفری #محمدرضا_مقدم
@Tavaana_TavaanaTech
علی مجدم، معین خنفری و محمدرضا مقدم سه زندانی سیاسی به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شدهاند، آنها از پنجم تیرماه ۱۴۰۴ به سلول انفرادی منتقل شدهاند.
این سازمانها هشدار دادهاند که انتقال آنان به انفرادی میتواند مقدمهای برای اجرای حکم اعدام باشد.
در این بیانیه همچنین آمده است که این زندانیان تحت بازجوییهای شدید و شکنجه قرار گرفته بودند.
صدای زندانیان باشیم و اجازه ندهیم جمهوری اسلامی در بیخبری هموطنانمان را شکنجه کند یا اعدام کند.
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #علی_مجدم #معین_خنفری #محمدرضا_مقدم
@Tavaana_TavaanaTech
👍24🕊1
حکم یکسال حبس علی موسینژاد فرکوش تایید و به شعبه اجرای احکام ارسال شد
براساس اطلاعات دریافتی، شعبه چهار دادگاه دادگاه انقلاب کرج، پس از رسیدگی به واخواهی، حکم یکسال حبس علی موسینژاد فرکوش، فعال سیاسی و کارشناس ارشد علوم سیاسی، را تایید و با تسلیم به رای آقای موسینژاد، حکم ایشان را به شعبه هفت اجرای احکام دادگاه انقلاب کرج ارسال کرد.
ایشان پیشتر به صورت غیابی از سوی شعبهای در دادگاه انقلاب کرج به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
لازم به ذکر است، هیچ نسخهای از رأی صادره در هیچ مرحلهای به آقای موسینژاد داده نشده و تمامی تلاشهای او برای دریافت حکم رسمی بینتیجه مانده است.
پیش از این، از تاریخ ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، کلیه مدارک هویتی و اموال شخصی وی، از جمله کارت ملی، شناسنامه، گذرنامه، گواهی پایان خدمت، کارتهای بانکی، اسناد شخصی، تلفن همراه و خودروی شخصیاش توسط سازمان اطلاعات سپاه توقیف شدهاند. علیرغم مراجعات متعدد، هیچیک از نهادهای ذیربط مسئولیت این اقدام را نپذیرفته و از پاسخگویی خودداری کردهاند.
#علی_موسی_نژاد_فرکوش #حقوق_بشر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
براساس اطلاعات دریافتی، شعبه چهار دادگاه دادگاه انقلاب کرج، پس از رسیدگی به واخواهی، حکم یکسال حبس علی موسینژاد فرکوش، فعال سیاسی و کارشناس ارشد علوم سیاسی، را تایید و با تسلیم به رای آقای موسینژاد، حکم ایشان را به شعبه هفت اجرای احکام دادگاه انقلاب کرج ارسال کرد.
ایشان پیشتر به صورت غیابی از سوی شعبهای در دادگاه انقلاب کرج به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
لازم به ذکر است، هیچ نسخهای از رأی صادره در هیچ مرحلهای به آقای موسینژاد داده نشده و تمامی تلاشهای او برای دریافت حکم رسمی بینتیجه مانده است.
پیش از این، از تاریخ ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، کلیه مدارک هویتی و اموال شخصی وی، از جمله کارت ملی، شناسنامه، گذرنامه، گواهی پایان خدمت، کارتهای بانکی، اسناد شخصی، تلفن همراه و خودروی شخصیاش توسط سازمان اطلاعات سپاه توقیف شدهاند. علیرغم مراجعات متعدد، هیچیک از نهادهای ذیربط مسئولیت این اقدام را نپذیرفته و از پاسخگویی خودداری کردهاند.
#علی_موسی_نژاد_فرکوش #حقوق_بشر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🕊22👍1👎1
دکتر جردن؛ خیابان جردن و دبیرستان البرز
ساموئل مارتین جردن، معلم آمریکایی بود که از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۴۰ میلادی ریاست کالج آمریکایی تهران (دبیرستان البرز) را عهدهدار بود. جردن بانی و سازنده دبیرستان البرز تهران بود. البرز یکی از مراکز آموزشی معتبر و قدیمی شهر تهران است. او ایراندوستی علاقهمند به فرهنگ ایران بود و همواره ایران را وطن دوم خود مینامید.
دکتر جردن گفته بود:
«چهل سال پیش که به ایران آمدم، ایران غیر از امروز بود، ایران خیلی جاهلتر و عقبماندهتر بود. بچهها به ما ناسزا میگفتند و به سوی ما سنگ میانداختند؛ ولی ما نظر به بالا داشتیم. ما برای تعلیم و تربیت به ایران آمده بودیم. پس متحمل هرگونه ناملایمات میشدیم تا به حمدالله امروز ایران را مترقیتر و بهتر ببینیم.»
احمد عبدیزاده دشتی، قاضی اسبق دادگستری که از شاگردان مدرسه البرز بود، درباره منش دکتر جردن بهعنوان مدیر و معلم دبیرستان البرز میگوید:
«به راستی دکتر جردن گویی برای تعلیم و تربیت ساخته شده بود. تمامی هم و غمش تربیت و تعلیم شاگردان کالج بود.»
درباره او بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/samuel_m_jordan/
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #تهران #جردن
@Tavaana_TavaanaTech
ساموئل مارتین جردن، معلم آمریکایی بود که از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۴۰ میلادی ریاست کالج آمریکایی تهران (دبیرستان البرز) را عهدهدار بود. جردن بانی و سازنده دبیرستان البرز تهران بود. البرز یکی از مراکز آموزشی معتبر و قدیمی شهر تهران است. او ایراندوستی علاقهمند به فرهنگ ایران بود و همواره ایران را وطن دوم خود مینامید.
دکتر جردن گفته بود:
«چهل سال پیش که به ایران آمدم، ایران غیر از امروز بود، ایران خیلی جاهلتر و عقبماندهتر بود. بچهها به ما ناسزا میگفتند و به سوی ما سنگ میانداختند؛ ولی ما نظر به بالا داشتیم. ما برای تعلیم و تربیت به ایران آمده بودیم. پس متحمل هرگونه ناملایمات میشدیم تا به حمدالله امروز ایران را مترقیتر و بهتر ببینیم.»
احمد عبدیزاده دشتی، قاضی اسبق دادگستری که از شاگردان مدرسه البرز بود، درباره منش دکتر جردن بهعنوان مدیر و معلم دبیرستان البرز میگوید:
«به راستی دکتر جردن گویی برای تعلیم و تربیت ساخته شده بود. تمامی هم و غمش تربیت و تعلیم شاگردان کالج بود.»
درباره او بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/samuel_m_jordan/
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #تهران #جردن
@Tavaana_TavaanaTech
❤21👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازداشتگاه به چه مکانی گفته میشود؟
بازداشتگاه به چه مکانی گفته میشود؟ چه کسانی در آن نگهداری میشوند؟
آئیننامه سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی، برای نگهداری متهمان و محکومان به
حبس ۲ محل را پیشبینی کرده است؛ بازداشتگاه و زندان.
بازداشتگاه، محل نگهداری موقت متهمانی است که با قرار کتبی مقامهای صلاحیتدار قضائی تا اتخاذ تصمیم نهایی به آنجا معرفی میشوند.
با این تعریف، بازداشتگاه محلی است که فقط متهمان در آن نگهداری میشوند.
این پادکست را بشنوید:
https://youtu.be/bZADmvysS0w
منبع: کتاب حقوق زندانی به زبان ساده، منتشر شده توسط کانون مدافعان حقوق بشر
@DhrcIran
#حقوق_زندانی_به_زبان_ساده #پادکست
#یاری_حقوقی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بازداشتگاه به چه مکانی گفته میشود؟ چه کسانی در آن نگهداری میشوند؟
آئیننامه سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی، برای نگهداری متهمان و محکومان به
حبس ۲ محل را پیشبینی کرده است؛ بازداشتگاه و زندان.
بازداشتگاه، محل نگهداری موقت متهمانی است که با قرار کتبی مقامهای صلاحیتدار قضائی تا اتخاذ تصمیم نهایی به آنجا معرفی میشوند.
با این تعریف، بازداشتگاه محلی است که فقط متهمان در آن نگهداری میشوند.
این پادکست را بشنوید:
https://youtu.be/bZADmvysS0w
منبع: کتاب حقوق زندانی به زبان ساده، منتشر شده توسط کانون مدافعان حقوق بشر
@DhrcIran
#حقوق_زندانی_به_زبان_ساده #پادکست
#یاری_حقوقی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤12
جمهوری اسلامی محیط زیست ایران را به نابودی کشانده است و برای نجات کشورمان هیچ اقدامی انجام نمیدهد.
عیسی کلانتری، وزیر اسبق کشاورزی و رئیس اسبق محیط زیست، در گفتگو با «انتخاب» از فاجعهای بزرگ سخن گفت، او با اشاره به ورشکستگی آبی و وضعیت بحرانی کشور، گفت:
«یک فاجعه ای دارد در کشور اتفاق می افتد، بدون اینکه به آن فکر کنند و در موردش تصمیم بگیرند
هیچ اقدامی برای جلوگیری از ورشکستگی آبی نمی شود، واقعا کمبود آب یا نبود آب تبدیل به مصیبت می شود در کشور، از مسائل امنیتی هم گذشته.
اکولوژی کشور دارد نابود میشود، محیط زیست کشور و مزارع دارد نابود میشود، چاهها دارند خشک میشوند ولی آقایان انگار نه انگار که مشکلی در کشور وجود دارد.»
جمهوری اسلامی ثروت ایران را در راه تسلیح گروههای تروریستی صرف کرده و برای ایران جز خشکسالی و آلودگی هوا و خشکشدن باتلاقها و رودها و دریاچهها دستاوردی نداشته!
هر یک روز که از عمر جمهوری اسلامی بگذرد ایران و ایرانی آسیب بیشتری میبیند.
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #ایران
@Tavaana_TavaanaTech
عیسی کلانتری، وزیر اسبق کشاورزی و رئیس اسبق محیط زیست، در گفتگو با «انتخاب» از فاجعهای بزرگ سخن گفت، او با اشاره به ورشکستگی آبی و وضعیت بحرانی کشور، گفت:
«یک فاجعه ای دارد در کشور اتفاق می افتد، بدون اینکه به آن فکر کنند و در موردش تصمیم بگیرند
هیچ اقدامی برای جلوگیری از ورشکستگی آبی نمی شود، واقعا کمبود آب یا نبود آب تبدیل به مصیبت می شود در کشور، از مسائل امنیتی هم گذشته.
اکولوژی کشور دارد نابود میشود، محیط زیست کشور و مزارع دارد نابود میشود، چاهها دارند خشک میشوند ولی آقایان انگار نه انگار که مشکلی در کشور وجود دارد.»
جمهوری اسلامی ثروت ایران را در راه تسلیح گروههای تروریستی صرف کرده و برای ایران جز خشکسالی و آلودگی هوا و خشکشدن باتلاقها و رودها و دریاچهها دستاوردی نداشته!
هر یک روز که از عمر جمهوری اسلامی بگذرد ایران و ایرانی آسیب بیشتری میبیند.
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #ایران
@Tavaana_TavaanaTech
👍14💔9💯1
احمدرضا حائری از زندان قزلحصار: آدمربایان برادرم را آزاد نکنند با جانم به مقابلهشان خواهم رفت
دیروز عصر یکشنبه ۲۲ تیر با پدر تماس گرفتم، شب قبل از دماوند آمده بودند تهران که امروز دوشنبه ۲۳ تیر بیایند قزلحصار کرج ملاقات من، نزدیک ۱۵۰ کیلومتر مسافت، من تماس گرفته بودم که منصرفشان کنم در این گرما و با این فاصلهها قید ملاقات را بزنند، پدر مشخص بود سعی دارد خبری را پنهان کند، دلشورهام چند لحظه طول نکشید که صدای بغضآلود مادرم را شنیدم که خبر از بازداشت سجاد میداد. شوکه شدم، هنوز هم در شوکم، سجاد که جز عشق به هنر، ادبیات، سینما و عشق مداومش به زبان مادری و توجه به رنج همنوعانش چه کرده بود که مستحق بازداشت باشد!؟ بازداشت!؟ عذر میخواهم از ادبیات فارسی! آنچه روی داده است یک آدمربایی است، بدون ذرهای اغراق!
دیروز صبح پدر و مادر که تهران بودند، عازم آزمایشگاه میشوند که شمارهای خصوصی روی گوشی پدر زنگ میزند، آن سوی خط سجاد به زبان مادری شروع به صحبت میکند که صدایی آنسوتر آمرانه میگوید:« فقط فارسی صحبت کن والا قطع میکنم» تنها میتواند بگوید:«من را بازداشت کردهاند و نگران نباشید.»
پدر و مادر سراسیمه خود را به منزلشان در دماوند میرسانند و با خانهای مواجه میشوند در هم ریخته! به سراغ کمد و وسایل پدر و مادرم هم رفته بودند. هنوز نمیدانیم نیمه شب هجوم آوردهاند این عمله ظلم یا همان صبح، بیاذن صاحب خانه و بدون حضور او، نه فهرست برداری هست از اموال ربوده شده نه معلوم است کدام قبیله از دزدان بودهاند اینها!
مادرم ۴۶سال داغ بیخبری و شهادت برادری را دیده که حتی مدفنی ندارد که بر سرش رود تا داغ دل تازه کند. سالها داغ اسارات فرزنداناز ۸۸ بدین سو، پدرم وقت جنگ بود و بعدش را واگذاشت بماند برای مجاهدان روز شنبه!!
اگر از بغض فعالیتها و افشاگریهای بهحق من به سراغ خانوادهام رفتهاید، یا به هر انگیزه رذیلانه دیگر، این را خوب بدانید:
اگر در سریعترین زمان برادرم را آزاد نکنید و به آزار و اذیت مادر و پدرم ادامه دهید، با جانم به مقابلهتان خواهم آمد. شما حرفش را بلدید بزنید اما ما از کودکی خوب یاد گرفتهایم: «آزاده زندگی کنیم ولو به هر قیمتی»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۳تیرماه ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #سجاد_,حائری #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دیروز عصر یکشنبه ۲۲ تیر با پدر تماس گرفتم، شب قبل از دماوند آمده بودند تهران که امروز دوشنبه ۲۳ تیر بیایند قزلحصار کرج ملاقات من، نزدیک ۱۵۰ کیلومتر مسافت، من تماس گرفته بودم که منصرفشان کنم در این گرما و با این فاصلهها قید ملاقات را بزنند، پدر مشخص بود سعی دارد خبری را پنهان کند، دلشورهام چند لحظه طول نکشید که صدای بغضآلود مادرم را شنیدم که خبر از بازداشت سجاد میداد. شوکه شدم، هنوز هم در شوکم، سجاد که جز عشق به هنر، ادبیات، سینما و عشق مداومش به زبان مادری و توجه به رنج همنوعانش چه کرده بود که مستحق بازداشت باشد!؟ بازداشت!؟ عذر میخواهم از ادبیات فارسی! آنچه روی داده است یک آدمربایی است، بدون ذرهای اغراق!
دیروز صبح پدر و مادر که تهران بودند، عازم آزمایشگاه میشوند که شمارهای خصوصی روی گوشی پدر زنگ میزند، آن سوی خط سجاد به زبان مادری شروع به صحبت میکند که صدایی آنسوتر آمرانه میگوید:« فقط فارسی صحبت کن والا قطع میکنم» تنها میتواند بگوید:«من را بازداشت کردهاند و نگران نباشید.»
پدر و مادر سراسیمه خود را به منزلشان در دماوند میرسانند و با خانهای مواجه میشوند در هم ریخته! به سراغ کمد و وسایل پدر و مادرم هم رفته بودند. هنوز نمیدانیم نیمه شب هجوم آوردهاند این عمله ظلم یا همان صبح، بیاذن صاحب خانه و بدون حضور او، نه فهرست برداری هست از اموال ربوده شده نه معلوم است کدام قبیله از دزدان بودهاند اینها!
مادرم ۴۶سال داغ بیخبری و شهادت برادری را دیده که حتی مدفنی ندارد که بر سرش رود تا داغ دل تازه کند. سالها داغ اسارات فرزنداناز ۸۸ بدین سو، پدرم وقت جنگ بود و بعدش را واگذاشت بماند برای مجاهدان روز شنبه!!
اگر از بغض فعالیتها و افشاگریهای بهحق من به سراغ خانوادهام رفتهاید، یا به هر انگیزه رذیلانه دیگر، این را خوب بدانید:
اگر در سریعترین زمان برادرم را آزاد نکنید و به آزار و اذیت مادر و پدرم ادامه دهید، با جانم به مقابلهتان خواهم آمد. شما حرفش را بلدید بزنید اما ما از کودکی خوب یاد گرفتهایم: «آزاده زندگی کنیم ولو به هر قیمتی»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۳تیرماه ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #سجاد_,حائری #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍23💔10❤6
عفت مهرآیین، خواهر مصطفی مهرآیین، جامعهشناس زندانی در گفتگو با «امتداد» از آخرین وضعیت برادرش گفت.
«برادرم به زندان قم منتقل شده، گفتند که شاید قرار بازداشت ایشان به دو ماه یا شش ماه افزایش پیدا کند، با گذشت نزدیک به یک ماه، برادرم نه تفهیم اتهام شده و نه به وکیل دسترسی دارد و از همه حقوق خود محروم است.»
ایشان درباره وضعیت بازداشت و نهاد بازداشتکننده مصطفی مهرآئین گفت:
«برادر ما، دکتر مصطفی مهرآیین، از تاریخ ۲۵ خرداد-دو روز بعد از حمله اسرائیل-برادرم دستگیر و به بازداشت موقت وزارت اطلاعات منتقل شد. آنگونه که ما مطلع شدیم، برادرم در بند ۲۰۹ زندان اوین بوده و مهدی محمودیان هم ایشان را دیده بود.
چند بار هم به دادسرا مراجعه کردیم که گفتند، برادرم در بازداشت موقت بوده و هیچ اطلاعاتی درباره مکان نگهداری و وضعیت ایشان به ما ندادند. پنجشنبه شب، یک تماس دو دقیقهای با برادرم برقرار شد که ایشان در این تماس، اطلاع داد که در زندان قم حضور دارد.»
ایشان در ادامه از عدم اطلاع از وضعیت این جامعهشناس زندانی اظهار نگرانی کرد:
«در طول نزدیک به یک ماه گذشته، هر لحظه و ثانیه ما با هراس و ناراحتی گذشته که امروز و فردای برادرم چگونه میگذرد؟ برادر من، یک معلمی بوده که جز سخن گفتن، هیچ سلاحی نداشته است. ما نگران حال و سلامتی او هستیم.»
#یاری_مدنی_توانا #مصطفی_مهرآیین #زندانیان_سیاسی #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
«برادرم به زندان قم منتقل شده، گفتند که شاید قرار بازداشت ایشان به دو ماه یا شش ماه افزایش پیدا کند، با گذشت نزدیک به یک ماه، برادرم نه تفهیم اتهام شده و نه به وکیل دسترسی دارد و از همه حقوق خود محروم است.»
ایشان درباره وضعیت بازداشت و نهاد بازداشتکننده مصطفی مهرآئین گفت:
«برادر ما، دکتر مصطفی مهرآیین، از تاریخ ۲۵ خرداد-دو روز بعد از حمله اسرائیل-برادرم دستگیر و به بازداشت موقت وزارت اطلاعات منتقل شد. آنگونه که ما مطلع شدیم، برادرم در بند ۲۰۹ زندان اوین بوده و مهدی محمودیان هم ایشان را دیده بود.
چند بار هم به دادسرا مراجعه کردیم که گفتند، برادرم در بازداشت موقت بوده و هیچ اطلاعاتی درباره مکان نگهداری و وضعیت ایشان به ما ندادند. پنجشنبه شب، یک تماس دو دقیقهای با برادرم برقرار شد که ایشان در این تماس، اطلاع داد که در زندان قم حضور دارد.»
ایشان در ادامه از عدم اطلاع از وضعیت این جامعهشناس زندانی اظهار نگرانی کرد:
«در طول نزدیک به یک ماه گذشته، هر لحظه و ثانیه ما با هراس و ناراحتی گذشته که امروز و فردای برادرم چگونه میگذرد؟ برادر من، یک معلمی بوده که جز سخن گفتن، هیچ سلاحی نداشته است. ما نگران حال و سلامتی او هستیم.»
#یاری_مدنی_توانا #مصطفی_مهرآیین #زندانیان_سیاسی #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
❤19💔8👎5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همزمان با انتشار این پیام صوتی، #احمدرضا_حائری نامهای نیز از داخل زندان قزلحصار نوشته است، که در آن بهصراحت نسبت به بازداشت برادرش #سجاد_حائری واکنش نشان داده. متن کامل نامه در ادامه آمده است:
دیروز عصر یکشنبه ۲۲ تیر با پدر تماس گرفتم، شب قبل از دماوند آمده بودند تهران که امروز دوشنبه ۲۳ تیر بیایند قزلحصار کرج ملاقات من، نزدیک ۱۵۰ کیلومتر مسافت، من تماس گرفته بودم که منصرفشان کنم در این گرما و با این فاصلهها قید ملاقات را بزنند، پدر مشخص بود سعی دارد خبری را پنهان کند، دلشورهام چند لحظه طول نکشید که صدای بغضآلود مادرم را شنیدم که خبر از بازداشت سجاد میداد. شوکه شدم، هنوز هم در شوکم، سجاد که جز عشق به هنر، ادبیات، سینما و عشق مداومش به زبان مادری و توجه به رنج همنوعانش چه کرده بود که مستحق بازداشت باشد!؟ بازداشت!؟ عذر میخواهم از ادبیات فارسی! آنچه روی داده است یک آدمربایی است، بدون ذرهای اغراق!
دیروز صبح پدر و مادر که تهران بودند، عازم آزمایشگاه میشوند که شمارهای خصوصی روی گوشی پدر زنگ میزند، آن سوی خط سجاد به زبان مادری شروع به صحبت میکند که صدایی آنسوتر آمرانه میگوید:« فقط فارسی صحبت کن والا قطع میکنم» تنها میتواند بگوید:«من را بازداشت کردهاند و نگران نباشید.»
پدر و مادر سراسیمه خود را به منزلشان در دماوند میرسانند و با خانهای مواجه میشوند در هم ریخته! به سراغ کمد و وسایل پدر و مادرم هم رفته بودند. هنوز نمیدانیم نیمه شب هجوم آوردهاند این عمله ظلم یا همان صبح، بیاذن صاحب خانه و بدون حضور او، نه فهرست برداری هست از اموال ربوده شده نه معلوم است کدام قبیله از دزدان بودهاند اینها!
مادرم ۴۶سال داغ بیخبری و شهادت برادری را دیده که حتی مدفنی ندارد که بر سرش رود تا داغ دل تازه کند. سالها داغ اسارات فرزنداناز ۸۸ بدین سو، پدرم وقت جنگ بود و بعدش را واگذاشت بماند برای مجاهدان روز شنبه!!
اگر از بغض فعالیتها و افشاگریهای بهحق من به سراغ خانوادهام رفتهاید، یا به هر انگیزه رذیلانه دیگر، این را خوب بدانید:
اگر در سریعترین زمان برادرم را آزاد نکنید و به آزار و اذیت مادر و پدرم ادامه دهید، با جانم به مقابلهتان خواهم آمد. شما حرفش را بلدید بزنید اما ما از کودکی خوب یاد گرفتهایم: «آزاده زندگی کنیم ولو به هر قیمتی»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۳تیرماه ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #بیانیه #سجاد_حائری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دیروز عصر یکشنبه ۲۲ تیر با پدر تماس گرفتم، شب قبل از دماوند آمده بودند تهران که امروز دوشنبه ۲۳ تیر بیایند قزلحصار کرج ملاقات من، نزدیک ۱۵۰ کیلومتر مسافت، من تماس گرفته بودم که منصرفشان کنم در این گرما و با این فاصلهها قید ملاقات را بزنند، پدر مشخص بود سعی دارد خبری را پنهان کند، دلشورهام چند لحظه طول نکشید که صدای بغضآلود مادرم را شنیدم که خبر از بازداشت سجاد میداد. شوکه شدم، هنوز هم در شوکم، سجاد که جز عشق به هنر، ادبیات، سینما و عشق مداومش به زبان مادری و توجه به رنج همنوعانش چه کرده بود که مستحق بازداشت باشد!؟ بازداشت!؟ عذر میخواهم از ادبیات فارسی! آنچه روی داده است یک آدمربایی است، بدون ذرهای اغراق!
دیروز صبح پدر و مادر که تهران بودند، عازم آزمایشگاه میشوند که شمارهای خصوصی روی گوشی پدر زنگ میزند، آن سوی خط سجاد به زبان مادری شروع به صحبت میکند که صدایی آنسوتر آمرانه میگوید:« فقط فارسی صحبت کن والا قطع میکنم» تنها میتواند بگوید:«من را بازداشت کردهاند و نگران نباشید.»
پدر و مادر سراسیمه خود را به منزلشان در دماوند میرسانند و با خانهای مواجه میشوند در هم ریخته! به سراغ کمد و وسایل پدر و مادرم هم رفته بودند. هنوز نمیدانیم نیمه شب هجوم آوردهاند این عمله ظلم یا همان صبح، بیاذن صاحب خانه و بدون حضور او، نه فهرست برداری هست از اموال ربوده شده نه معلوم است کدام قبیله از دزدان بودهاند اینها!
مادرم ۴۶سال داغ بیخبری و شهادت برادری را دیده که حتی مدفنی ندارد که بر سرش رود تا داغ دل تازه کند. سالها داغ اسارات فرزنداناز ۸۸ بدین سو، پدرم وقت جنگ بود و بعدش را واگذاشت بماند برای مجاهدان روز شنبه!!
اگر از بغض فعالیتها و افشاگریهای بهحق من به سراغ خانوادهام رفتهاید، یا به هر انگیزه رذیلانه دیگر، این را خوب بدانید:
اگر در سریعترین زمان برادرم را آزاد نکنید و به آزار و اذیت مادر و پدرم ادامه دهید، با جانم به مقابلهتان خواهم آمد. شما حرفش را بلدید بزنید اما ما از کودکی خوب یاد گرفتهایم: «آزاده زندگی کنیم ولو به هر قیمتی»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۳تیرماه ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #بیانیه #سجاد_حائری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍19💔5❤4
به یاد جاویدنام امیر جوادیفر
امیر جانم!
شانزده سال گذشت.شانزده سال از آخرین دیداری که هرگز از ذهنم پاک نشد.
ای کاش تو را در دنیایی آرامتر، در سرزمینی آزاد میدیدم؛ نه در جهنمی به نام کهریزک. جایی که صدای شکستن استخوانها در دیوارها میپیچید،
و مرگ در گوشهها کمین کرده بود. آنجا ته دنیا بود جایی که حتی خدا هم آنتن نمیداد.
امیر جانم...میدانم با چه دلی به خیابان آمدی؛ با عشقی بیپایان به مردم، برای آزادی، برای وطن...اما ضحاکان زمان رحم نکردند. وقتی برای اولین بار دیدمت، تن زخمیات از درد میلرزید. دماغت شکسته بود، دندهها خرد، گردن و فکت آسیبدیده، و یکی از چشمان زیبایت بیناییاش را از دست داده بود.
قرنیهات بیرون زده بود و در دود گازوئیل عفونت کرده بود. با آنهمه درد، هنوز بیشتر از هر چیز نگران چشمت بودی؛ نوری که برای آزادی از دست دادی.
هرگز فراموش نمیکنم وقتی با صدایی لرزان پرسیدی:نمیدونی چرا چشمم دیگه نمیبینه؟
بهسختی لب باز کردم و گفتم: نگران نباش، همهچیز درست میشه اما میدانستم و تو، گاهی از مادرت چشمانت را میخواستی.مادری که سالها پیش رفته بود، و داغش هنوز بر دلت سنگینی میکرد.
امیر جانم!
روز آخر را خوب به یاد دارم. همه در شوک بودیم که قرار است از جهنم خلاص شویم. بیشتر از همه برای تو خوشحال بودم، چون میدانستم اگر فقط یک روز بیشتر میماندی، دیگر نمیماندی.زیر سایهای پناه گرفته بودی،
اما همان سایه را هم از تو گرفتند. سرهنگ کمیجانی، تنها به جرم سایهنشینی،با پوتینهایش بر پیکرت تاخت و تو با زحمت خودت را به ما رساندی.
لحظه تلخ وداع!
ما را با دستبندهای پلاستیکی بستند و به اتوبوس زندان اوین بردند.اما تو دیگر نای نشستن نداشتی...لبهایت خشک، چشمانت بیرمق، صورتت کبود، صدایت در گلو شکسته بود.بارها التماس کردیم تا جرعهای آب به تو بدهند،اما همان را هم دریغ کردند.آرامآرام جان دادی...خون بالا آوردی، نفسهایت برید، روی زمین خوابتاندند و تلاش برای نجاتت بیثمر ماند.با لبهای تشنه، چشمانی خاموش، پیش مادرت رفتی و داغت تا همیشه بر دل ما ماند.
امیر جانم!
مرا ببخش که نتوانستم نجاتت دهم. تو رفتی؛ اما با شرافت، با عزت، با سربلندی و صدایت ماند، یادت ماند، روحت در نسلی پیچید که هنوز برای آزادی میجنگند. و من هنوز، هر روز در دل زمزمه میکنم: کاش میتوانستم رساتر، بلندتر، شفافتر، صدای تو باشم...
یاد و نامت جاودان، امیر جانم. تو نرفتهای… تو در ما ادامه داری.
✍️مسعود علیزاده
#بازداشتگاه_کهریزک
#امیر_جوادی_فر
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به یاد جاویدنام امیر جوادیفر
امیر جانم!
شانزده سال گذشت.شانزده سال از آخرین دیداری که هرگز از ذهنم پاک نشد.
ای کاش تو را در دنیایی آرامتر، در سرزمینی آزاد میدیدم؛ نه در جهنمی به نام کهریزک. جایی که صدای شکستن استخوانها در دیوارها میپیچید،
و مرگ در گوشهها کمین کرده بود. آنجا ته دنیا بود جایی که حتی خدا هم آنتن نمیداد.
امیر جانم...میدانم با چه دلی به خیابان آمدی؛ با عشقی بیپایان به مردم، برای آزادی، برای وطن...اما ضحاکان زمان رحم نکردند. وقتی برای اولین بار دیدمت، تن زخمیات از درد میلرزید. دماغت شکسته بود، دندهها خرد، گردن و فکت آسیبدیده، و یکی از چشمان زیبایت بیناییاش را از دست داده بود.
قرنیهات بیرون زده بود و در دود گازوئیل عفونت کرده بود. با آنهمه درد، هنوز بیشتر از هر چیز نگران چشمت بودی؛ نوری که برای آزادی از دست دادی.
هرگز فراموش نمیکنم وقتی با صدایی لرزان پرسیدی:نمیدونی چرا چشمم دیگه نمیبینه؟
بهسختی لب باز کردم و گفتم: نگران نباش، همهچیز درست میشه اما میدانستم و تو، گاهی از مادرت چشمانت را میخواستی.مادری که سالها پیش رفته بود، و داغش هنوز بر دلت سنگینی میکرد.
امیر جانم!
روز آخر را خوب به یاد دارم. همه در شوک بودیم که قرار است از جهنم خلاص شویم. بیشتر از همه برای تو خوشحال بودم، چون میدانستم اگر فقط یک روز بیشتر میماندی، دیگر نمیماندی.زیر سایهای پناه گرفته بودی،
اما همان سایه را هم از تو گرفتند. سرهنگ کمیجانی، تنها به جرم سایهنشینی،با پوتینهایش بر پیکرت تاخت و تو با زحمت خودت را به ما رساندی.
لحظه تلخ وداع!
ما را با دستبندهای پلاستیکی بستند و به اتوبوس زندان اوین بردند.اما تو دیگر نای نشستن نداشتی...لبهایت خشک، چشمانت بیرمق، صورتت کبود، صدایت در گلو شکسته بود.بارها التماس کردیم تا جرعهای آب به تو بدهند،اما همان را هم دریغ کردند.آرامآرام جان دادی...خون بالا آوردی، نفسهایت برید، روی زمین خوابتاندند و تلاش برای نجاتت بیثمر ماند.با لبهای تشنه، چشمانی خاموش، پیش مادرت رفتی و داغت تا همیشه بر دل ما ماند.
امیر جانم!
مرا ببخش که نتوانستم نجاتت دهم. تو رفتی؛ اما با شرافت، با عزت، با سربلندی و صدایت ماند، یادت ماند، روحت در نسلی پیچید که هنوز برای آزادی میجنگند. و من هنوز، هر روز در دل زمزمه میکنم: کاش میتوانستم رساتر، بلندتر، شفافتر، صدای تو باشم...
یاد و نامت جاودان، امیر جانم. تو نرفتهای… تو در ما ادامه داری.
✍️مسعود علیزاده
#بازداشتگاه_کهریزک
#امیر_جوادی_فر
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔51❤2👍1🕊1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دفتر نماینده ویژه ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا در امور گروگانها:
پیام عماد شرقی، تاجر ایرانی-آمریکایی که از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۳ ناعادلانه در ایران زندانی بود. عماد و خانوادهاش متحمل سیر وقایع غیرقابل تصوری شدند. نگذارید این اتفاق برای شما رخ دهد. به ایران سفر نکنید!
@usabehfarsi
ـ جمهوری اسلامی، رژیمی مافیایی است که برای پیشبرد اهداف خود، شهروندان دو تابعیتی را گروگان میگیرد و از آنها برای معامله و آزاد کردن نیروهای تروریست یا دسترسی به منابع مالی و چانه زنی در مذاکرات استفاده میکند.
#عماد_شرقی #زندانیان_دوتابعیتی #گروگانگیری #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پیام عماد شرقی، تاجر ایرانی-آمریکایی که از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۳ ناعادلانه در ایران زندانی بود. عماد و خانوادهاش متحمل سیر وقایع غیرقابل تصوری شدند. نگذارید این اتفاق برای شما رخ دهد. به ایران سفر نکنید!
@usabehfarsi
ـ جمهوری اسلامی، رژیمی مافیایی است که برای پیشبرد اهداف خود، شهروندان دو تابعیتی را گروگان میگیرد و از آنها برای معامله و آزاد کردن نیروهای تروریست یا دسترسی به منابع مالی و چانه زنی در مذاکرات استفاده میکند.
#عماد_شرقی #زندانیان_دوتابعیتی #گروگانگیری #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👌22💔3❤1
Forwarded from گفتوشنود
۲۳ تیرماه هشتمین سالروز درگذشت مریم میرزاخانی، ریاضیدان ایرانی است.
مریم میرزاخانی (۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – ۲۳ تیر ۱۳۹۶) ریاضیدان ایرانی و استاد دانشگاه استنفورد بود.
میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به دلیل کنشگری در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برنده مدال فیلدز شد که بالاترین جایزه در ریاضیات است.
وی نخستین زن و ایرانی برندهٔ مدال فیلدز است.
زمینهٔ تحقیقاتی او مشتمل بر نظریه تایشمولر، هندسه هذلولوی، نظریه ارگودیک و هندسه سیمپلکتیک بود.
میرزاخانی در سال ۱۳۹۶ در ۴۰ سالگی بر اثر سرطان درگذشت.
سالروز تولد او، ۲۲ اردیبهشت (دوازدهم مه)، از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان با پیشنهاد کمیته بانوان انجمن ریاضی ایران بهعنوان روز جهانی زن در ریاضیات نامگذاری شد.
یادش گرامی و جاودان.
#مریم_میرزاخانی #علم_گرایی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
۲۳ تیرماه هشتمین سالروز درگذشت مریم میرزاخانی، ریاضیدان ایرانی است.
مریم میرزاخانی (۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – ۲۳ تیر ۱۳۹۶) ریاضیدان ایرانی و استاد دانشگاه استنفورد بود.
میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به دلیل کنشگری در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برنده مدال فیلدز شد که بالاترین جایزه در ریاضیات است.
وی نخستین زن و ایرانی برندهٔ مدال فیلدز است.
زمینهٔ تحقیقاتی او مشتمل بر نظریه تایشمولر، هندسه هذلولوی، نظریه ارگودیک و هندسه سیمپلکتیک بود.
میرزاخانی در سال ۱۳۹۶ در ۴۰ سالگی بر اثر سرطان درگذشت.
سالروز تولد او، ۲۲ اردیبهشت (دوازدهم مه)، از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان با پیشنهاد کمیته بانوان انجمن ریاضی ایران بهعنوان روز جهانی زن در ریاضیات نامگذاری شد.
یادش گرامی و جاودان.
#مریم_میرزاخانی #علم_گرایی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💔36❤3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امید فتحی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۱۰۴ زندان وکیلآباد مشهد در این فایل صوتی از شرایط زندان وکیلآباد میگوید که در سالنی که ظرفیت آن ۲۰۰ نفر بوده، اکنون با بیش از ۴۱۰ نفر زندانی پر شده است. زندانیانی که تقریباً همگی وابسته به قرصهای اعصاباند، و بیش از ۵۰ نفر از آنها بهجای انتقال به بیمارستانهای روانی، در همین زندان نگهداری میشوند.
در این بند ۲۷ زندانی سیاسی و عقیدتی وجود دارند که شرایط نگهداریشان باعث وخامت روحی آنها شده و بسیاری مورد آزار، شکنجه و فشارهای روانی قرار گرفتهاند.
او همچنین پیامی برای «مراجع متحجر، روحانیون متظاهر، کاسبان دین، و دیگر سرکشان نظام سیدعلی خامنهای» دارد و خطاب به آنها میگوید:
«به گواهی تاریخ، هیچ حکومت استبدادیای نتوانسته با سرنیزه و سرکوب، تا ابد بر مردم خود حکومت کند. شما نیز مستثنی نیستید.
بهزودی، جمهوری نکبتبار اسلامی به رهبری ضحاکصفت سیدعلی خامنهای، به زبالهدان تاریخ خواهد پیوست.
ملت آگاه و متحد، هرگز شکست نخواهد خورد.»
لازم به ذکر است، امید فتحی در منزل خود توسط نیروهای امنیتی بدون ارائه حکم قضایی در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، با توسل به زور بازداشت شده بود و با محدودیت تماسها مواجه است.
با توجه به شرایطی که او در این فایل صوتی میگوید، به خاطر تعداد زیاد زندانی، در راهروها و کریدورهای زندان میخوابد و به گفته یکی از نزدیکانش احساس امنیت جانی نمیکند.
#امید_فتحی #زندان_وکیل_آباد_مشهد #بیانیه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در این بند ۲۷ زندانی سیاسی و عقیدتی وجود دارند که شرایط نگهداریشان باعث وخامت روحی آنها شده و بسیاری مورد آزار، شکنجه و فشارهای روانی قرار گرفتهاند.
او همچنین پیامی برای «مراجع متحجر، روحانیون متظاهر، کاسبان دین، و دیگر سرکشان نظام سیدعلی خامنهای» دارد و خطاب به آنها میگوید:
«به گواهی تاریخ، هیچ حکومت استبدادیای نتوانسته با سرنیزه و سرکوب، تا ابد بر مردم خود حکومت کند. شما نیز مستثنی نیستید.
بهزودی، جمهوری نکبتبار اسلامی به رهبری ضحاکصفت سیدعلی خامنهای، به زبالهدان تاریخ خواهد پیوست.
ملت آگاه و متحد، هرگز شکست نخواهد خورد.»
لازم به ذکر است، امید فتحی در منزل خود توسط نیروهای امنیتی بدون ارائه حکم قضایی در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، با توسل به زور بازداشت شده بود و با محدودیت تماسها مواجه است.
با توجه به شرایطی که او در این فایل صوتی میگوید، به خاطر تعداد زیاد زندانی، در راهروها و کریدورهای زندان میخوابد و به گفته یکی از نزدیکانش احساس امنیت جانی نمیکند.
#امید_فتحی #زندان_وکیل_آباد_مشهد #بیانیه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔16❤3
Forwarded from گفتوشنود
شیدا روحانی، شهروند بهائی حدود ۵۰ روز است که توسط نیروهای امنیتی در تهران بازداشت شده است و خانوادهاش از محل نگهداری وی اطلاعی ندارند.
یک منبع نزدیک به خانواده این شهروند بهائی، ضمن تایید این خبر به هرانا گفت: «تاکنون پیگیریهای خانواده خانم روحانی از مراجع قضایی و امنیتی بینتیجه بوده و آنها از وضعیت و محل نگهداری او اطلاعی ندارند. فرزند خانم روحانی پس از بازداشت مادرش در شرایط نامساعد روحی بهسر میبرد.»
شیدا روحانی، شهروند بهائی ساکن تهران، روز سه شنبه ۶ خرداد توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود بازداشت شد. در زمان بازداشت، منزل خانم روحانی مورد تفتیش نیروهای امنیتی قرار گرفت و شماری از لوازم شخصی او و خانواده ضبط شد.
شیدا روحانی، متاهل و مادر یک پسر نوجوان حدودا ۱۳ ساله است.
#داستان_ما_یکیست #بهاییان_ایران #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
شیدا روحانی، شهروند بهائی حدود ۵۰ روز است که توسط نیروهای امنیتی در تهران بازداشت شده است و خانوادهاش از محل نگهداری وی اطلاعی ندارند.
یک منبع نزدیک به خانواده این شهروند بهائی، ضمن تایید این خبر به هرانا گفت: «تاکنون پیگیریهای خانواده خانم روحانی از مراجع قضایی و امنیتی بینتیجه بوده و آنها از وضعیت و محل نگهداری او اطلاعی ندارند. فرزند خانم روحانی پس از بازداشت مادرش در شرایط نامساعد روحی بهسر میبرد.»
شیدا روحانی، شهروند بهائی ساکن تهران، روز سه شنبه ۶ خرداد توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود بازداشت شد. در زمان بازداشت، منزل خانم روحانی مورد تفتیش نیروهای امنیتی قرار گرفت و شماری از لوازم شخصی او و خانواده ضبط شد.
شیدا روحانی، متاهل و مادر یک پسر نوجوان حدودا ۱۳ ساله است.
#داستان_ما_یکیست #بهاییان_ایران #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💔11
صدور دو بار حکم اعدام برای سه زندانی سیاسی در اهواز
به نوشته منابع حقوق بشری، سه زندانی سیاسی به نامهای فرشاد اعتمادیفر از استان کهگیلویه و بویراحمد، و مسعود جامعی و علیرضا مرداسی (حمیداوی) از اهواز، توسط شعبه اول دادگاه انقلاب اهواز به ریاست قاضی ادیبیمهر هرکدام به دو بار اعدام و یک سال حبس تعزیری، سامان و داوود حرمتنژاد (اهل کهگیلویه و بویراحمد) هم مجموعا به ۲۷ سال حبس محکوم شدهاند.
بر اساس متن حکم، اتهامات این سه متهم شامل «افساد فیالارض»، «عضویت در گروههای مخالف نظام» و «تبلیغ علیه نظام» است. منابع آگاه اعلام کردهاند که روند دادرسی با نقض اصول دادرسی عادلانه، فقدان دسترسی مؤثر به وکیل، اعمال فشارهای امنیتی و اعترافگیری تحت اجبار همراه بوده است.
در همین پرونده، دو زندانی دیگر به نامهای سامان حرمتنژاد و داوود حرمتنژاد نیز به ترتیب به ۱۲ سال و ۱۵ سال حبس محکوم شدهاند. گفته میشود که در متن حکم، عضویت در سازمان مجاهدین خلق به عنوان مصداق اتهامات مطرحشده ذکر شده است.
مسعود جامعی، ۴۷ ساله و از کارکنان پیشین شرکت ملی نفت، از بیماریهای جدی مانند سرطان معده، بیماریهای کبدی و فشار خون بالا رنج میبرد و در بیش از ۱۳ ماه بازداشت در زندان شیبان اهواز، از دریافت درمان تخصصی محروم بوده است. وضعیت جسمی او وخیم گزارش شده است.
او در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، و فرشاد اعتمادیفر، سامان و داوود حرمتنژاد در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان شیبان منتقل شدند. گفته میشود طی دوران بازجویی، این افراد تحت شکنجههای جسمی و روانی شدید قرار داشتهاند.
اتهامات وارده بر این زندانیان، بر اساس ادعای رسانههای نزدیک به نهادهای امنیتی، شامل ارتباط با گروههای اپوزیسیون و برنامهریزی برای عملیات ایذایی در استانهای خوزستان، فارس و کهگیلویه و بویراحمد بوده است.
این پرونده از جمله سنگینترین احکام امنیتی صادره در ماههای اخیر در استان خوزستان محسوب میشود.
به گفته منابع نزدیک به خانوادهها، احکام صادره در تاریخ ۲۰ تیرماه ۱۴۰۳ به متهمان ابلاغ شده است.
#فرشاد_اعتمادی_فر #سامان_حرمت_نژاد #داوود_حرمت_نژاد #مسعود_جامعی #علیرضا_مرداسی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به نوشته منابع حقوق بشری، سه زندانی سیاسی به نامهای فرشاد اعتمادیفر از استان کهگیلویه و بویراحمد، و مسعود جامعی و علیرضا مرداسی (حمیداوی) از اهواز، توسط شعبه اول دادگاه انقلاب اهواز به ریاست قاضی ادیبیمهر هرکدام به دو بار اعدام و یک سال حبس تعزیری، سامان و داوود حرمتنژاد (اهل کهگیلویه و بویراحمد) هم مجموعا به ۲۷ سال حبس محکوم شدهاند.
بر اساس متن حکم، اتهامات این سه متهم شامل «افساد فیالارض»، «عضویت در گروههای مخالف نظام» و «تبلیغ علیه نظام» است. منابع آگاه اعلام کردهاند که روند دادرسی با نقض اصول دادرسی عادلانه، فقدان دسترسی مؤثر به وکیل، اعمال فشارهای امنیتی و اعترافگیری تحت اجبار همراه بوده است.
در همین پرونده، دو زندانی دیگر به نامهای سامان حرمتنژاد و داوود حرمتنژاد نیز به ترتیب به ۱۲ سال و ۱۵ سال حبس محکوم شدهاند. گفته میشود که در متن حکم، عضویت در سازمان مجاهدین خلق به عنوان مصداق اتهامات مطرحشده ذکر شده است.
مسعود جامعی، ۴۷ ساله و از کارکنان پیشین شرکت ملی نفت، از بیماریهای جدی مانند سرطان معده، بیماریهای کبدی و فشار خون بالا رنج میبرد و در بیش از ۱۳ ماه بازداشت در زندان شیبان اهواز، از دریافت درمان تخصصی محروم بوده است. وضعیت جسمی او وخیم گزارش شده است.
او در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، و فرشاد اعتمادیفر، سامان و داوود حرمتنژاد در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان شیبان منتقل شدند. گفته میشود طی دوران بازجویی، این افراد تحت شکنجههای جسمی و روانی شدید قرار داشتهاند.
اتهامات وارده بر این زندانیان، بر اساس ادعای رسانههای نزدیک به نهادهای امنیتی، شامل ارتباط با گروههای اپوزیسیون و برنامهریزی برای عملیات ایذایی در استانهای خوزستان، فارس و کهگیلویه و بویراحمد بوده است.
این پرونده از جمله سنگینترین احکام امنیتی صادره در ماههای اخیر در استان خوزستان محسوب میشود.
به گفته منابع نزدیک به خانوادهها، احکام صادره در تاریخ ۲۰ تیرماه ۱۴۰۳ به متهمان ابلاغ شده است.
#فرشاد_اعتمادی_فر #سامان_حرمت_نژاد #داوود_حرمت_نژاد #مسعود_جامعی #علیرضا_مرداسی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech